در پاسخ اين ادعا مى توان گفت : هدف از وضع اين
قاعده نه تنها مجاز دانستن دروغ گويى براى مصالح دينى نيست ، بلكه
برعكس كوششى براى جبران خسارت هاى دروغ هاى دينى است . اين مطلب
نيازمند بسط بيش ترى است . يك بار ديگر به مفاد اين قاعده باز مى گرديم
. از نظر شارع هر كس موظف است در چارچوب شريعت ، تكاليف خود را انجام
دهد و هيچ كس حق تشريع در دين را ندارد؛ بنابراين اگر كسى خود را
مسلمان مى داند، بايد واجبات و مستحبات را از شارع بگيرد و خود را بى
نياز از او نداند لذا احكام شرعى همه توقيفى هستند؛ يعنى بر دستور شارع
متوقف مى باشند و حتى هرگونه اجتهادى كه صورت مى گيرد، باز در چارچوبى
است كه شارع خود آن را معين ساخته . هيچ كس حق اجتهاد به معناى مطلق
ندارد و چنين نيست كه هركس بتواند هرگونه حكمى را به شارع نسبت دهد،
لذا هر كس بايد بداند واقعا شارع چه گفته و در اين راه قياس ، گمان و
توهم كارساز نيست .
نكته ديگر آن كه بشر جايز الخطاست و احتمال دارد كه با همه دقت نظرها
باز در جايى خبرى منسوب به معصوم ببينيم كه فلان عمل را مطلوب شارع مى
نمايد و عمل به آن را دربردارنده ثواب معرفى مى كند و در واقع مى تواند
جعلى يا ضعيف باشد، اما فعلا دليلى بر ضد آن نيست و حتى نشانه هايى ،
درستى آن را تاييد مى كند. حال اگر كسى به گمان آن كه شارع واقعا چنين
عملى را مطلوب دانسته است ، به مفاد اين خبر عمل كند، شارع به او آن
پاداش مورد نظر را خواهد داد.(616)
روايات متعددى در اين زمينه با يك مضمون وجود دارد. از جمله امام صادق
عليه السلام مى فرمايد: من بلغه عن النبى صلى
الله عليه و آله شى ء من الثواب فعمله ، كان اءجر ذلك له و ان كان رسول
الله لم يقله ؛ هر كس خبرى از رسول خدا صلى الله عليه و آله
درباره ثواب عملى شنيد و آن را انجام داد، آن ثواب را خواهد داشت ؛
گرچه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را نگفته باشد.(617)
مضمون حديث آن است كه عقيده عمل كننده ملاك مى باشد، نه متن واقع مستقل
از باور فرد، و اين نكته درستى است . اگر كمى در آن تامل كنيم ، درمى
يابيم كه اين قاعده براى حفظ ايمان و باور مردم است . شارع على رغم آن
همه تاكيد و تشديد در باب رعايت حدود شريعت و پرهيز از جعل و افترا،
باز در عمل مى بيند كه ممكن است كسانى به نام او احاديثى بسازند و ميان
مردم رواج دهند، از اين رو براى حفظ باور مردم و جلوگيرى از ضعف
اعتقادات آنان ، عمل به چنين رواياتى را در صورتى كه واقعا تصور كرده
اند ممكن است از معصوم باشد، مجزى دانسته است .
با مثالى اين نكته روشن تر مى شود. فرض كنيم موسسه اى اعتبارى اوراق
قرضه اى منتشر مى كند و پاره اى از شهروندان به دليل اعتمادى كه به اين
موسسه و پشتوانه اش دارند، اوراق منتشر شده را مى خرند. در اين ميان
عده اى از كاركنان همان موسسه با استفاده از امكانات و اعتبار آن ،
مقدارى اوراق قرضه تقلبى ميان مردم پخش مى كنند و به فروش مى رسانند.
پس از آن كه حقيقت ماجرا آشكار مى شود، آن موسسه مى پذيرد كه اوراق
قرضه تقلبى را از صاحبان آن ها به قيمت واقعى بخرد و بدين ترتيب مانع
زيان ديدگى آنان گردد. در اين جا عمل آن موسسه به هيچ وجه به معناى
تاييد رفتار متقلبانه آن كاركنان نيست ، بلكه تلاشى براى حفظ اعتبار و
اعتماد مشتريان خود است . مفاد قاعده تسامح نيز بيش از اين نيست ؛ در
نتيجه در اين قاعده هيچ تجويزى براى دروغ گويى نمى باشد بلكه احترامى
است به مومنان صافى اعتقاد كه حديثى را به تصور آن كه از معصوم است ،
پذيرفته و عمل كرده اند.
دو: شارع خود دروغ گفتن مسلمانان براى نجات جان خويش را مجاز دانسته
است ؛ بنابراين هر مسلمانى كه جانش به خطر افتد، مى تواند با دروغى خود
را نجات دهد. اهميت حفظ دين نيز كم تر از حفظ جان افراد نيست و حتى حفظ
شريعت بسى بالاتر از حفظ جان افراد مى ارزد، چرا كه مسلمانان براى حفظ
شارع ، بايد جان بازى كنند و براى دفاع از اصول آن ، پذيراى شهادت
باشند؛ پس اگر حفظ جان از طريق دروغ گويى مجاز است ، به طريق اولى مى
توان شارع را با دروغ گويى حفظ كرد. خلاصه آن كه از طريق قياس اولويت
مى توان گفت كه دروغ گويى براى مصالح دينى جايز است .
پاسخ اين ادعا ساده است . اجتهاد در برابر نص جايز نمى باشد. همان
شارعى كه دروغ گفتن براى نجات جان خويش را مجاز دانسته است ، دروغ گويى
براى مصالح دينى را مجاز نمى داند.
ممكن است ادعا شود كه اگر چنين دليل شرعى در ميان نبود، آيا روا بود
براى مصالح دينى دروغ گفت ؟ پاسخ آن است كه تجويز چنين دروغى به نابودى
اصل دين مى انجامد و به اصطلاح كانت اين قاعده خود ويران گر است ، چرا
كه حفظ جان با كمى اختلاف تقريبا مصداق معينى دارد و افراد غالبا مى
دانند كه چه چيزى جانشان را تهديد مى كند و آنان در كجا مى توانند براى
حفظ آن به دروغ گويى متوسل شوند؛ حال آن كه درباره حفظ دين و مصالح
دينى چنين اتفاق نظرى موجود نيست ، از اين رو هر كس چيزى را جزو دين مى
داند و مسئله اى را به صلاح دين مى پندارد و اگر قرار باشد كه هر كس
براى آن چه كه مصالح دينى مى داند دروغ بگويد، پس از مدتى ديگر
بازشناسى اصل دين از پيرايه هاى آن ناممكن مى شود مثال ذيل شاهد خوبى
بر اين ادعاست .
كسانى قمه زنى را يكى از شعائر مسلم دينى مى شمارند و براى آن حتى
احاديث و داستان هايى نقل مى كنند. پاره اى از همين افراد در چند سال
اخير كه قمه زنى در كشور ما متوقف يا ممنوع شده بود گاه در دهه محرم به
كشور سوريه مى رفتند تا در آن جا آزادانه اين عمل دينى را به جاى آورند
تا بدين ترتيب شعائر الهى را بزرگ بدارند. در مقابل كسانى هستند كه اين
كار را وهن دين و مايه ضعف و عوام زدگى آن مى دانند و مى كوشند ديگران
را توجيه كنند تا از اين كار دست بشويند.
بى آنكه بخواهيم وارد اين مناقشه شويم ، از نظر موافقان قمه زنى دروغ
گويى براى ترويج و حفظ چنين عملى شايد مجاز باشد، اما از نظر كسانى كه
اساسا قمه زنى را ناصواب مى شمارند، بالتبع دروغ گويى براى حفظ و اشاعه
آن نادرست است ؛ در نتيجه اگر دروغ گويى براى دين و مصالح آن را مجاز
بدانيم هر فرقه اى آن را به كار خواهد بست و هم زمان احاديث متعارض و
سخنان متضادى درباره احكام دينى و سنتى ما پديدار خواهد شد. از همين
فرداست كه شاهد احاديثى خواهيم بود كه مثلا مى گويد هر كس قمه بزند در
فردوس برين خواهد بود و در مقابل رواياتى را خواهيم ديد كه مدعى است هر
كس قمه بزند روى بهشت را نخواهد ديد و همين طور سلسله احاديث متعارض و
خواب هاى متضاد و... بنابراين پذيرش اين ادعا چنين نتيجه ناخوشايندى به
بار خواهد آورد، لذا نمى توان دروغ گويى را با حفظ جان مقايسه كرد، چرا
كه اگر هر كس نيز براى نجات جان خود دروغ بگويد چنين مفسده اى به بار
خواهد آمد؛ پس نمى توان ادعاى فوق را پذيرفت و دروغ گويى براى مصالح
دينى را از سر قياس با حفظ جان مجاز شمرد.
سه : ممكن است ادعا شود كه جعل حديث براى ترغيب مردم به انجام امر واجب
و مستحب و بازداشتن آن ها از حرام بدين معنا نيست كه جاعلان خود را از
شارع داناتر مى شمارند، بلكه از سر ضرورت و نياز مى باشد. درست است كه
در قرآن و سنت ترغيب و تهديد بسيارى به چشم مى خورد، اما آنها براى
افراد متوسط و عامه مردم است و در موارد خاصى نيازمند احاديثى تازه
هستيم و چون آن ها را نمى يابيم ، بايد به جعل روى آورد. مسئله اين است
كه ظرفيت همه مردم يك سان نيست و همه كس را اشارتى كفايت نمى كند. همه
بدكاران مانند فضيل عياض نيستند. او پس از يك عمر شرارت ، تنها با
شنيدن يك آيه قرآن از گذشته اش بريد و به يكى از اولياى خدا تبديل شد و
كارش بدان جا رسيد كه مقتداى عارفان گشت و چون : ((
در گذشت ، اندوه همه برخاست . ))
(618)
آرى ظرفيت افراد متفاوت است و در نتيجه بايد با هر كس به زبانى مناسب
او سخن گفت . زبان مناسب همگان نيز همواره در قرآن و احاديث يافت نمى
شود؛ پس گاه مى توان براى واداشتن مردم به انجام تكاليف دينى شان دروغ
گفت ؛ بى آنكه خود را داناتر از شريعت شمرد.
ادعاى فوق مشتمل بر دو قسمت است كه يك قسمت آن درست و قسمت ديگر نادرست
مى باشد. قبول داريم كه ظرفيت افراد متفاوت بوده و ممكن است انسانى با
يك آيه منقلب شود و ديگرى اگر همه قرآن را بر او بخوانند، اثرى در او
نكند. به تعبير قرآن كريم پاره اى دلها همچون سنگ يا سخت تر از سنگ
هستند، چرا گاه سنگ نيز مى شكافد و از آن آبى جارى مى شود، اما قسمت
نادرست اين ادعا آن است كه در قرآن و سنت به اين تفاوت ها توجه نشده .
قرآن به صراحت ، خود را هدايتى براى جهانيان و بازگوى همه چيز مى داند
و خداوند متعال مى فرمايد كه در اين كتاب از چيزى فروگذار نكرديم .
آيات و روايت مربوط آن قدر فراوان هستند كه حتى يك دهم آن ها را نيز
نمى توان در اين مختصر نقل كرد. مضمون اين آيات و روايات آن است كه
شارع زبان و فرهنگ همه سطوح اجتماعى را مدنظر قرار داده و به فراخور
حال هر كس سخن گفته است ، از اين رو عارف و عامى حكيم و فقيه ، فرهيخته
و بى فرهنگ و امى ، هر يك بر حسب نياز خويش مى توانند مطالب مناسب حال
خود را در متون دينى بيابند؛ بنابراين چنين ادعايى نيز ناپذيرفتنى است
.
سخن كوتاه ، همه كسانى كه به نوعى دروغ گويى براى ترويج دين و مصالح
دينى را مجاز مى شمارند، در سر سويداى وجودشان به دو اصل معتقد هستند؛
گرچه آن ها را به زبان نياورند و يا حتى آن ها را انكار كنند.
اصل اول : ما صلاح شريعت را بهتر از شارع مى دانيم . گرچه شارع ما را
از دروغ بستن برحذر داشته است ، گاه مصلحت ايجاب مى كند كه چنين كنيم ؛
پس در اين حالات بى توجه به فرمان شارع مى توان دروغ گفت .
اصل دوم : ما طبيعت بشر را بهتر از خداوند مى شناسيم . خداوند آفريدگار
آدمى است ، اما خوب از ماهيت اين حيوان دو پا باخبر نيست و وضع نوجو و
تازه پسند او را نمى شناسد. بشر را همواره بايد با تهديد و تطميع به
راه راست آورد و چون تهديدهاى كهن به تدريج رنگ مى بازند، بايد گاه به
گاه تهديدهايى با آب و رنگ جديد عرضه كرد و ثواب هايى تازه تراشيد و...
تا مردم را نيك هدايت كرد و آنان را از ضلالت باز داشت .
اين رويكرد به طبيعت آدمى است كه هر گونه فريب كارى را توجيه مى كند و
اين كسان با چنين باورى بر آن هستند تا به كمك دروغ ، دين را ترويج و
مصالح آن را تامين كنند. اينان اگر هم در كوتاه مدت در هدف خود موفق
شوند، قطعا در درازمدت ناموفق خواهند بود و عالمان دردشناس و آگاه نسل
هاى بعدى ، بايد بكوشند تا خطاهاى آنان را تصحيح و دين را از آرايه هاى
آنان بپيرايند.
اين كسان هيچ دليلى از شرع براى كار خود ندارند، جز استحسانى كه خلاف
عقل است و تبعات آن را كسى نمى تواند كاملا بسنجد؛ نه دليلى از شرع
كارشان را تاييد مى كند و نه حجتى از عقل . تاريخ نيز گواه رسوا شدن
پياپى چنين كسانى است و بخشى از كتاب هاى نقد حديث به معرفى اين كسان
اختصاص يافته و نام آنان به عنوان وضاع ، كذاب و دجال تكرار شده است .
ضرر اينان از دشمنان قسم خورده دين بيش تر است و آن چه آن دشمنان نمى
توانند مرتكب شوند، اين دوستان با طيب خاطر و قربة الى الله انجام مى
دهند به گفته شهيد ثانى : (( زيان بارترينشان
كسانى هستند كه ناآگاهانه به زهد و صلاح منسوب گشته و جعل حديث را مايه
تقرب به خدا دانسته اند و مردم به سبب اعتماد به درست كارى آنان ، اين
مجعولات را پذيرفته اند.(619)
))
به گفته مرحوم راشد (( بعضى ساده لوحان خوش نيت
هستند كه گمان مى كنند براى وادار كردن مردم به كارهاى خوب يا جلوگيرى
از كارهاى بد اگر احاديثى راجع به فضايل آن اعمال يا بدى اين معصيت ها
جعل كنند و براى مردم بخوانند عيب ندارد؛ زيرا مى گويند مقصود صحيح است
و جعل حديث براى آن كه مردم را به مقصود صحيحى برسانند، جايز است ...
اين اشتباه بزرگى است كه علاوه بر داشتن تمام گناه هاى دروغ باعث فساد
و خرابى دين خدا مى شود. آن كه دين را آورده ، عقلش از ما رساتر بوده
و اهل اين فن بوده ؛ در هرجا كه سكوت كرده بايد ما سكوت كنيم و آن چه
را نگفته ، نيايد بگوييم و هرچه گفته به همان اندازه كه گفته بايد نقل
كنيم و كم و زياد نكنيم . ما نبايد دايه دل سوزتر از مادر باشيم و كاسه
گرم تر از آتش ما بايد لااقل امين باشيم دين خدا را بى كم و زياد
بفهميم و عمل كنيم و به مردم برسانيم ؛ وگرنه براى آن كه ابرويش را
درست كنيم ، چشمش را كور خواهيم كرد.(620)
آموزه بزرگ قرآن كريم درباره رفتار، گفتار و كردارمان آن است كه همواره
پاى خود را جاى پاى شارع قرار دهيم و خود را داناتر از او ندانيم . به
گفته قرآن كريم : ياءيها الذين ءامنوا لا تقدموا
بين يدى الله و رسوله ى و اتقوا الله ان الله سميع عليم ؛
(( اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر خدا و
پيامبر او پيشى مگيريد و از خدا بترسيد، زيرا خدا شنوا و داناست
))
(621) . مرحوم شهيد مطهرى درباره اين آيه مى گويد:
(( مقصود از جلو افتادن از خدا و پيغمبر اين است
كه كار دين دارى و مقدس مآبى را به جايى رسانيم كه خدا و رسول نگفته
اند و بخواهيم از پيغمبر هم جلوتر حركت كنيم اين جا از آن جاهاست كه
بايد گفت : از پاپ كاتوليك تر نبايد بود.(622)
)) همه آن دروغ هايى كه براى مصالح دينى جعل مى
شود گونه اى از شارع جلو افتادن و مصلحت شارع را بهتر از او دانستن است
.
فراموش نكنيم كه يكى از اهداف والاى رسالت نبوى رسول اكرم صلى الله
عليه و آله ترويج اصول پايدار اخلاق و تماميت بخشيدن به آن است ، از
اين رو اگر به بهانه هاى مختلف و مصلحت انديشى هاى مبهم مصلحت اخلاق
ناديده گرفته شود، معلوم نيست كه بر سر خود اخلاق چه خواهد آمد پايان
ترين مصلحت اخلاق ناديده گرفته شود، معلوم نيست كه بر سر خود اخلاق چه
خواهد آمد پاياترين مصلحت ها در اصول اخلاق ديده شده است و اگر قرار
باشد مصلحت ديگرى بر آن مقدم داشته شود، اخلاق در مسلخ منافع مشكوك
قربانى خواهد شد. به گفته آقاى سروش عالى ترين مصلحت آن است كه هيچ
مصلحت اعلايى اخلاق را در كام خود فرو نبرد و همه مصالح تابع احكام
اخلاق باشند و عميق ترين تحليل آن است كه اخلاق را منحل نكند، راه را
بر اخلاق بگشايد و آن را در صدر بنشاند و صائب ترين قضاوت آن است كه
احكام اخلاقى را معيار داورى قرار دهد.(623)
از همه مفاسدى كه دروغ گويى براى ترويج دين دارد بگذريم ، باز با معضلى
رو به رو خواهيم بود كه نمى توان آن را نديده گرفت مطلب از اين قرار
است كه اگر به فرض دروغ گويى براى مصالح دينى و ترويج دين را بپذيريم ،
در آن صورت بايد منطقا و براساس قياس اولويت ، دروغ گويى براى تاسيس
دين را هم پذيرفت اگر پيروان دين مجاز باشند كه براى ترويج پاره اى
آموزه هاى دينى و احكام و عبادات فردى و فرعى دروغ جعل كنند، منطقا چرا
پيشوايان دين - نعوذبالله - بدين كار مجاز نباشند؟ اگر جعل دروغ براى
خواندن فلان سوره يا زيارت فلان بقعه و يا پيش گيرى از بدحجابى ،
مصلحتى برتر از مفسده دروغ گويى داشته باشد، در آن صورت مصلحت اصل دين
و نجات امتى بزرگ ، مصلحت بالاترى خواهد داشت اگر مسلمانى با آگاهى
محدود خود و مصلحت انديشى ناقصى بتواند دروغ بگويد، چرا - العياذبالله
- پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى نجات ملت عرب كه در حال توحش مى
زيستند، نتواند دروغ بگويد؟ دروغى كه منافع كلانى براى مردم عرب و ديگر
امت در پى خواهد داشت . آيا با همين مبنا، ادعاى كراميه مبنى بر مجاز
دانستن دروغ گويى پيامبران در تبليغ دينى درست نمى آيد؟
به نظر مى رسد كه اين يكى از لوازمى است كه معتقدان به جواز دروغ گويى
براى مصالح دينى نتوانند از تن دادن به آن خوددارى كنند. اين پيامد
چنان ناپذيرفتنى بوده است كه حتى كسانى كه پيامبر را نيز چون ديگر
مردمان مصون از خطا نمى دانستند و آنان را - نعوذ بالله - در معرض گناه
مى دانستند، از پذيرفتن آن خوددارى مى كردند به گفته ابن حزم اندلسى
(( كراميه بر اين عقيده هستند كه ممكن است از
پيامبران هر معصيت و گناه كبيره اى سر بزند؛ جز دروغ گويى در ابلاغ
رسالت ، كه آنان از آن معصوم هستند.(624)
)) البته وى بى درنگ به استناد يكى از سران
اشاعره مدعى مى شود كه پاره اى از كراميه نيز دروغ گويى در ابلاغ رسالت
را از سوى پيامبران ممكن مى دانند،(625)
اما مهم در اين جا اين نيست كه كراميه در اين زمينه دقيقا چه عقيده اى
داشته اند مسئله آن است كه حتى كسانى كه پيامبر را معصوم نمى دانستند و
نه تنها ارتكاب گناهان كوچك را كه حتى ارتكاب هر نوع گناه كبيره اى را
از سوى آنان ممكن مى دانسته اند، به اين مسئله كه مى رسند، آن را مجاز
نمى دارند، چرا كه مى دانند تجويز دروغ گويى را براى ابلاغ دين ، يعنى
پذيرفتن دروغ گويى در اصل دين و اين نتيجه اى است كه هيچ دين دارى به
آن نمى تواند تن دردهد حال اگر كسانى با آن ديدگاه افراطى از اين نكته
مى پرهيزند، تكليف ما روشن مى شود، زيرا ما معتقديم كه نه تنها ارتكاب
گناه از سوى پيامبران روا نيست و دامان آنان را از هر نوع گناهى چه
بزرگ و چه كوچك پاك است ، بلكه ترك اولى نيز از ايشان سزاوار نمى باشد.
سخن كوتاه مجاز دانستن دروغ گويى براى ترويج دين و دين دارى براساس
مبانى مفروض و مقبول آن به پذيرش دروغ گويى در اصل دين يا ابلاغ آن مى
انجامد و اين نتيجه اى است كه هر مسلمانى از آن مى پرهيزد اين نكته به
جعل حديث اختصاص ندارد و آن چه در اين مورد اشاره شد، فقط به عنوان
نمونه بود. دين مبين اسلام براى ترويج و گسترش خود به هيچ دروغى و در
هيچ زمينه اى به دروغ نياز ندارد. چه اين دروغ ها در مورد فضايل اولياى
دين باشد و چه درباره رذايل دشمنان دين ؛ چه در عرصه تاريخ باشد و چه
ناظر به نقاط جغرافيايى خاص .
بدين ترتيب داستان هايى كه در باب افراد و مكان ها پرداخته مى شود؛
خواب هايى كه به دروغ ساخته مى شود؛ واقعه هاى رخ نداده اى كه به نام
دين نقل مى گردد و هر آن چه كه به نام دين و با هدف دين جعل مى شود، بر
خلاف روح حقيقت خواه دين است و در درازمدت بازار جعل كنندگان را رواج
مى دهد و گوهر دين را بازيچه مطامع اين و آن مى سازد بنابراين اولين
گام در جهت ترويج دين و ترغيب ديگران به دين دارى آن است كه بر هرگونه
دروغى به نام دين خط بطلان بكشيم و اساس دين را از پيرايه بپيراييم .
جمع بندى
در ميان نصوص دينى نه تنها هيچ دليلى دروغ گويى براى مصالح دينى را
تجويز نمى كند، بلكه احاديث صريح و صحيحى اين كار را به شدت منع مى
نمايد. افزودن بر آن ، دلال عقلى متعددى بر ضد اين كار وجود دارد، از
جمله آن كه اين كار با آموزه هاى دينى تعارض دارد و ديگر آن كه پذيرش
چنين كارى ، به معناى قبول مفاسد بى شمارى است كه كسى نمى تواند
مسئوليت آن ها را قبول كند. چنين برداشتى از دين بر دو پيش فرض اصلى
ناگفته مبتنى است : يكى آن كه جاعلان داناتر از شارع هستند و ديگر آن
كه ماهيت آدمى را بهتر از شارع مى شناسند، از اين رو مصلحت دين را بهتر
از شارع مى دانند و راه ترويج آن را نيك تر از او مى شناسند. پس اگر
دروغ گويى پيروان ، با هدف ترويج دين مجاز باشد، از باب قياس اولويت و
با توجه به مصالح مهم تر دروغ گويى پيشوايان دينى - نعوذبالله - مجاز
خواهد بود.
چكيده فصل
1. عده اى از دين داران بر اين باور بوده اند كه گاه لازم است براى
مصالح دينى دروغ گفت و بدين ترتيب دين را ترويج كرد و آن را مقبول و
محبوب مردم ساخت .
2. احاديث صريح و صحيحى ، مردم را از دروغ پردازى به نام دين منع مى
كند و دروغ پردازان را به دوزخ بيم مى دهد.
3. با اين حال كسانى كوشيده اند اين احاديث را توجيه كنند و بگويند
مقصود از اين احاديث ، دروغ هايى است كه به قصد زيان زدن به دين
پرداخته مى شود، نه دروغ هاى مفيد.
4. اين كسان دانسته يا ندانسته ، بر چند اصل تكيه مى كنند:
الف ) شريعت به تقويت ، حمايت و ترويج نياز دارد؛
ب ) هرچه به سود و مصلحت مردم باشد، خوب است ؛
ج ) تاثير بيم و نويدهاى شارع ، به تدريج كم مى شود و بايد آن ها را با
دروغ هاى دينى موثرتر ساخت .
5. نتيجه اين تلقى آن است كه اينان خود را موظف مى دانند براى ترويج
شريعت ، دروغ هايى ببافند و آن را به شارع نسبت دهند.
6. دفاع از شريعت و ترويج آن ، به معناى دروغ پردازى نيست ، بلكه بايد
اين امر در چارچوبى انجام شود كه خود شارع تجويز كرده است .
7. پيش فرض ناگفته اين كسان و يا نتيجه عملى ادعاى آنان دو اصل زير است
؛
يك : دروغ پردازان مصلحت شريعت را بهتر از شارع مى دانند؛
دو: آنان ماهيت بشر را بهتر از شارع مى شناسند؛ در نتيجه به خود اجازه
مى دهند كه به نام دين دروغ ببافند و آن را منتشر سازند.
8. دروغ گفتن براى مصالح دينى هيچ وجه شرعى و عقلى ندارد و تجويز آن ،
به معناى آشفتن اصول و احكام دين است و اگر اين باب گشوده شود، پس از
مدتى شناخت سره از ناسره ناممكن مى شود و در درازمدت ، اعتماد مردم به
آن چه به نام دين گفته مى شود - گرچه درست هم باشد - سلب مى گردد.
فصل هفتم : دروغ براى مصالح سياسى
آيا دولت مى تواند براى مصالح سياسى به شهروندان خود دروغ بگويد؟ آيا
چنين دروغى اخلاقى ، مجاز و مصلحت آميز است ؟
مفروض مسئله آن است كه مقصود دولت از دروغ گفتن ، رعايت مصالح عمومى
باشد همان طور كه پدر و مادر براى مصلحت فرزندشان به او دروغ مى گويند،
دولت نيز صرفا براى تامين مصلحت عمومى چنين كند. به تعبير ديگر اين
دروغ به سود و مصلحت مردم است ، از اين رو بحث از دروغ هاى بدخواهانه و
مبتنى بر سوء نيت نيست . اگر بخشى از حاكميت براى تثبيت قدرت خود به
تقلب انتخاباتى دست بزند و ادعاهاى دروغين مطرح كند و دروغ هايى براى
توجيه كار خود ببافد، بى گمان از نوع دروغ بدخواهانه و غير اخلاقى بود،
اما سخن در جايى است كه دولت تنها با توجه به مصالح عمومى و در نظر
گرفتن مصالح درازمدت مردم ، به آنان دروغ مى گويد. آيا چنين دروغى از
نظر اخلاقى مجاز است ؟
باز تاكيد مى كنيم كه مقصود از دروغ گويى ، اظهارات دروغين است ، نه
كتمان پاره اى حقايق يا گفتن نيمه حقيقت ها. گرچه اين ها نيز گونه اى
دروغ به شمار مى روند، مصداق كامل دروغ گويى ، همان سخنانى است كه
گوينده آن ها را باور ندارد.
طرح مسئله
برخى بر اين عقيده اند كه اساسا دولت نمى تواند دروغ نگويد. دروغ گويى
بخش جدانشدنى حكم رانى است . لشك كولاكوفسكى ، متفكر و متكلم لهستانى ،
در اين باره مى گويد: (( دولت ها بارها به
شهروندان خود دروغ مى گويند؛ گاه صاف و پوست كنده و گاه با سكوت كه در
آن صورت نيز تصوير نادرستى از واقعيت ارائه مى دهند. اين نوع دروغ ها
در بيش تر اوقات براى حفظ دولت در برابر انتقاد عمومى گفته مى شوند و
هدف آنها پرده پوشى خطاها يا بى قانونى هاست ، اما برخى از اين دروغ ها
گه گاه توجيه پذيرند. ))
(626)
اين واقعيت هر چند تلخ بنمايد، اما اجتناب ناپذير است و نمى توان دولتى
را در نظر گرفت كه دروغ نگويد، چرا كه الزامات و اقتضاآت سياسى و در
نظر گرفتن منافع عمومى ، دروغ گويى را ضرورى مى سازد. مسئله تنها به
دروغ گويى محدود نمى ماند و گاه دولت ناگزير مى شود بسيارى از قواعد
اخلاقى را نديده بگيرد و بر ضد آن ها عمل كند، از اين رو غالبا دست هاى
دولت ها آلوده است و از اين آلودگى گريزى نمى باشد.
كدى در مقاله اى با عنوان سياست و مسئله دست هاى آلوده مى كوشد تا اين
واقعيت را تبيين كند. او بر آن است كه نمى توان معيارهاى اخلاقى فردى
را در سطح دولتى به كار بست و بايد پذيرفت كه دولت ، غير اخلاقى عمل
كند، چرا كه هدف دولت آن است كه به ملت خود سود برساند و زيان ها را از
آنان دور نمايد و اين كار در سطح كلان ، به معناى غير اخلاقى يا حداقل
بى اخلاقى رفتار كردن است . اين واقعيت ممكن است ناخوشايند باشد، اما
واقعيتى است كه نمى توان از آن گريخت و (( اگر
اين به معناى دست هاى آلوده باشد، در آن صورت صرفا ناشى از وضعيت بشرى
است ))
(627) و نمى توان آن را دگرگون كرد.
همين رويكرد را غالبا در ضرب المثل هايى چون ((
الملك عقيم ؛ سياست پدر و مادر ندارد )) و
(( سياست يعنى پدر سوختگى ))
مى توان ديد. پاك روان ، رئيس سازمان امنيت رژيم شاه نيز هنگامى كه
امام خمينى باز داشت بودند، به ديدن ايشان رفت و ايشان را از ورود به
سياست برحذر داشت و تصريح كرد كه سياست چيزى جز پدر سوخته بازى نيست .
امام نيز بارها به اين مسئله اشاره و آن را نقد كرد.(628)