جايگاه صبر در اسلام
سمعتم قول الله عزوجل لنبيّكم (صلى الله عليه وآله وسلم) (فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لاَ تَسْتَعْجِل لَّهُمْ)(1) ثم قال و
(وَ إِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ،فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا)(2)
فقد كُذِّب نبي الله و الرسلُ من قبله و أوذوا مع التكذيب بالحق، فإن سرّكم
أمرُالله فيهم الذي خلقهم له في الأصل من الكفر الذي سبق في علم الله أن يخلقهم له
في الأصل و من الذين سمّاهم الله في كتابه في قوله (وَ جَعَلْنَـهُمْ أَئِمَّةً
يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ)(3)فتدبّروا هذا و اعقلوه و لا تجهِلوه فإنّه من يجهل هذا و أشباهه ممّا افترض الله عليه في كتابه ممّا أمرالله به و نهى عنه، ترك دين الله و ركب معاصيه، فاستوجب سخط الله فأكبّه الله على وجهه في النار(4)؛ اين گفته خداى متعال را شنيده ايد كه به پيامبرتان فرمود:
«هم چنان كه پيامبران اولوالعزم صبر كردند، صبر كن و درباره ايشان شتاب مكن» و پس از آن فرمود:
«اگر تو را تكذيب كردند، پيش از تو نيز پيامبرانى را دروغگو شمردند و آنان بر تكذيب و آزار شكيبايى كردند». بدين ترتيب پيغمبر خدا و پيامبران پيش از او مورد تكذيب مردم واقع شدند و علاوه بر تكذيب، در راه حق آزار ديدند. پس اگر از امر خدا درباره آنان مسرور مى شويد ـ همان امرى كه در اصل آنان را براى آن آفريد، در برابر كفرى كه در علم خدا گذشت كه ديگران را در اصل براى آن بيافريند
(همان كسانى كه در قرآن از آنان نام برد و فرمود: و ايشان را پيشوا قرار داديم كه به سوى كفر رهبرى مى كنند) ـ پس در آنچه گفتيم تدبير و انديشه كنيد و آن را ندانسته نگيريد؛ زيرا هركس اين امر و ديگر چيزهايى را كه خداى متعال در كتابش بدان امر و نهى فرموده است ناديده بگيرد، دين خدا را فرو نهاده و از فرمان او سرپيچيده و سزاوار خشم خدا شده است و خدا او را به رو در آتش دوزخ افكند.
إن در «إن سرّكم» شرطيه و «ف» در «فتدبروا» جواب و جزاى شرط است؛ يعنى اگر امر خداوند در مورد انبيا شما را خوشنود مى كند تدبر و تعقل كنيد و سفيه نباشيد.
امام (عليه السلام) ابتدا داستان صبرپيامبران اولوالعزم(5) را با استفاده ازآيات قرآنى يادآورى مى كند و مى فرمايد: اين بزرگان در راه تبليغ فرمان خدا صبر پيشه مى كردند. سپس، به مؤمنان مى فرمايد: اگر صبر اين بزرگان، شما را خوشحال مى كند، تدبر و تعقل پيشه كنيد و خود را به جهالت نزنيد كه در اين صورت عذاب الهى در انتظارتان خواهد بود.
براساس فرمايش امام بايد در داستان زندگى پيامبران بزرگ تأمل كنيم و ببينيم اين بزرگواران چگونه در راه تبليغ دين سختى ها را به جان مى خريدند. بايد سرگذشت پيامبران اولوالعزم را مطالعه كنيم تا صبر نوح، ابراهيم، موسى و عيسى را درك كنيم و بدانيم كه اينها تا چه اندازه دشمنان و دوستان نادان را تحمل مى كردند.
در ادامه، شيعيان را به تدبر، تعقل و دورى از جهل امر مى كنند. البته جهل در اين جا در مقابل علم نيست، بلكه به معناى سَفَه است، يعنى انسان چيزى را بداند، اما به علم خويش عمل نكند. شخص عاقل چنين كارى نمى كند، بلكه اين كار فقط از سفيه بر مى آيد. اراده معناى سفه از لفظ جهل معمول بوده و در قرآن نيز نظير آن آمده است. مانند:
«إِنِّى أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَـهِلِينَ(6)؛ به تو اندرز مى دهم كه مبادا از نادانان باشى». گر چه مخاطب آيه رسول خداست ولى در واقع ديگران مورد نظرند. به قول عربها:
«إياك أعني و اسمعي يا جارة»(7). جهل در اين جا به معنى كار جاهلانه است. هم چنين در آيه ديگر خداى متعال مى فرمايد:
«أَن تُصِيبُوا قَوْمَا بِجَهَــلَة(8)؛ مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد». آيات ديگر نيز در اين باب وجود دارد و مرحوم شيخ انصارى نيز در رسائل به اين معنا اشاره كرده است.
حضرت از شيعيان مى خواهند اين ماجراها را به ياد آورند و تعقل و تأمل نمايند و در نهايت به آن بزرگواران تأسى جسته، خود نيز صبر و تحمل پيشه كنند. البته صبرى كه پيامبران به خرج مى دادند از ما بر نمى آيد، ولى بايد به اندازه توانمان سعى نماييم.(9)
امام مى فرمايد: «مما افترض الله عليه في كتابه» و اينجا از صبر در مقام تبليغ در مقابل دشمن، به فرض و وجوب تعبير مى كند. بايد دانست كه صبر به عنوان فضيلتى اخلاقى درهمه جا واجب نيست، بلكه به احكام پنج گانه حرام، حلال، مكروه، مستحب و مباح تقسيم مى شود. بنابراين گاهى اوقات صبر واجب مى گردد. به عنوان مثال در امر تبليغ دين و احكام،صبر درحد اتمام حجت برطرف مقابل واجب است.اين صبر به عنوان مقدمه وجود، واجب است. بنابراين، صبر در مقابل دشمن، در مقابل بلاهايى كه در راه تبليغ بر سر انسان مى آيد، و نيز در مقابل دوستان نادانى كه چوب لاى چرخ مى گذارند، واجب است و حكم فريضه را دارد و اگر كسى تا اين حد صبر پيشه نكند طبق فرمايش فرزند رسول خدا، ترك دين خدا كرده و از دين خارج شده است. همان طور كه نماز، حج، خمس و مانند آن جزء دين است، صبر نيز جزء دين است. ترك صبر گناه است و هركس مرتكب شود مستوجب خشم الهى مى گردد و سرانجام او چنين خواهد بود:
«فاكبّه الله على وجهه في النار؛ خداوند او را با صورت در آتش خواهد
انداخت.»
روايتى به اين مضمون از طريق عامه و خاصه نقل شده است كه روزى يكى از همسران رسول خدا با ايشان تلخى و داد و بيداد كرد و گستاخى را به جايى رسانيد كه به رسول خدا گفت
«لا انظر في وجهك أبداً؛ ديگر هيچ وقت به صورت تو نگاه نمى كنم» منظور از ذكر اين ماجرا، دانستن برخورد رسول خدا، آن فخر عالم، در مقابل اين گستاخى است. تا جايى كه من دركتاب هاى روايى بررسى كرده ام، قضيه همان جا خاتمه يافت و پيامبر هيچ عكس العملى از خود نشان ندادند. آرى، رسول خدا حكمِ زدنِ همسر را
«اضْرِبُوهُنَّ»(10)را بلد بودند چرا كه اين آيه بر ايشان نازل شده بود. خُلق خوش محمدى و بردبارى ايشان تا روز قيامت براى تمام انسان ها سرمشق است. صبر براى اتمام حجت، بهتر از هر كس ديگرى در اخلاق رسول خدا مشهود مى باشد و ايشان بهترين اسوه براى مسلمانان است.
حكايت
در تفسيرها و كتاب هاى روايى حكايتى نقل شده است كه ذكر آن خالى از لطف نيست. در جنگ بدر، پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) تمام غنايم را بين لشكر اسلام تقسيم كردند. ايشان اسلحه، لباس، اسب، طلا، جواهر، همه و همه را تقسيم فرمودند و هيچ چيز براى خودشان بر نداشتند(11). در گيرودار تقسيم، يك قطيفه سرخ رنگ از غنائم گم شد. يكى از مسلمان ها كه در جنگ شركت كرده بود، و پشت سر رسول خدا نماز مى خواند، در مجالس آن حضرت حضور داشت، و خلاصه يكى از دوستان پيامبر به شمار مى آمد، پشت سر رسول خدا شايع كرد كه خود پيامبر آن قطيفه را دزديده است. مسئله به جاهاى باريك كشيده، و باعث دو دستگى بين مسلمانان شد. رسول خدا با آن كه مى دانستند چه كسى اين حرف را زده، رسوايش نكردند. واقعاً اگر هيچ پند ديگرى وجود نداشت،
براى آنان كه اهل علم، تدبير، و ارشادند همين ماجرا كفايت مى كرد. من در اين جا
به خوانندگان توصيه مى كنم كه حتما اين ماجراى تاريخى را به نحو مفصل مطالعه(12)
و در آن دقت كنند.
در ميان خصوصيت هاى اخلاقى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) خسته و مأيوس نشدن از كوشش، از ديگر ويژگى هاى ايشان برجسته تر بود. يكى از مسلمان ها(13) مى گويد: پيامبر از بس به من اصرار كرد، من از روى ايشان خجالت كشيدم و اسلام آوردم.
پيامبر گرامى وقتى به برخى افراد اسلام را عرضه مى كردند بى درنگ اسلام مى آوردند، اما بعضى افراد بارها و بارها پيشنهاد آن حضرت را رد مى كردند. عده اى نيز به رغم كوشش هاى پى گير و خستگى ناپذير ايشان، به ظاهر اسلام مى آوردند. همه افراد مثل هم نيستند. خداوند متعال تمام اين صحنه ها را براى امتحان بشر نهاده است.
باصبر وشكيبايى پيروزى حاصل مى گردد. تزكيه نفس نيز چنين است. افرادى كه از تزكيه
نفس خود مأيوس مى گردند، يأسشان به سبب خستگى است. آرى، درست است كه صفات پسنديده
با يك بار و دوبار تمرين به دست نمى آيند، اما با صد بار و هزار بار، به دست مى
آيند ! بر اثر تمرين بسيار سرانجام موفقيت حاصل مى شود. علماى گذشته با سختى مطالعه
مى كردند، به سختى مطلبى ياد مى گرفتند و با چه خون دل خوردن، كتاب مى نوشتند، تا
به دست من و شما برسد. بنده به دليل علاقه شخصى از قديم الايام كمابيش در اين موضوع
مطالعه داشته ام و موارد بسيارى از اين زحمت ها و مرارات ها را كه علما متحمل مى
شدند خوانده ام. پشتوانه اين همه زحمت چه بوده است؟
داستانى در اين باره
مرحوم شيخ جوادبلاغى(14) از استادان مرحوم والد بنده بود. ايشان يكى از علماى بزرگ اسلام است كه كتاب هاى نفيس و گران قدرى، همچون الرحلة المدرسية و الهدى الى دين المصطفى(15) را در رد آيين يهود و مسيحيت به رشته تحرير در آورده است. كتاب هاى ايشان در اين زمينه از جمله بهترين كتاب هاست. در اين كتاب ها به تحريف هاى تورات و انجيل پرداخته شده و آن مرحوم تناقضات عهدين را كنارهم نهاده و اختلاف نسخ تحريف شده فعلى را با تورات و انجيل اصلى به اثبات رسانده است. كتاب هاى ايشان فوق العاده ارزش دارد. اگر يك صحفه از اين كتاب ها را در مقابل خود بگذاريد مطالب و دلايل بسيارى براى اسلام آوردن يك شخص يهودى يا مسيحى در آن خواهيد يافت.
شيخ جوادبلاغى بسيار فقيربود وبه زحمت خرج زندگى خود را به دست مى آورد. از همين رو سرانجام براثر بيمارى سل مُرد. اما اين كه چطور اين كتاب ها را نوشت خود حكايتى بسيار آموزنده است. از مرحوم والد
[آية الله ميرزا مهدى شيرازى(16)]، نقل شده است كه ايشان براى نوشتن اين كتاب ها نياز به فراگيرى لغت عبرى داشتند؛ چرا كه تورات و انجيل به زبان عبرى است و آن زمان مانند امروز دانشگاهى نبود كه اين زبان را آموزش دهند و اين كتاب ها را دقيق ترجمه كنند. در نتيجه ايشان براى آنكه بدانند ترجمه هاى عربى و فارسى با اصل كتابها فرقى دارند يا نه، تصميم مى گيرند لغت عبرى را بياموزند. در آن زمان اسرائيل وجود نداشت و يهودى ها در همه جاى جهان از جمله در سامرا پراكنده بودند. در اين شهر بازارى وجود داشت به نام سوق اليهود، كه يهودى ها و بچه هايشان در آن به زبان مادرى شان يعنى عبرى گفتوگو مى كردند. ايشان ابتدا مى خواستند عبرى را از بزرگان و علماى يهود ياد بگيرند، ولى آنها آموزش نمى دادند؛ زيرا معلوم بود هدف شيخ از يادگيرى عبرى، استفاده از آن عليه يهوديت است. بازاريان و تجار نيز از آموزش زبان عبرى به شيخ خوددارى مى كردند. مرحوم بلاغى گاهى اوقات براى فهميدن معناى يك كلمه مجبور مى شد سر ظهركه هيچ كس در آن گرماى سوزان عراق بيرون نمى آمد و همه در سرداب ها مشغول استراحت بودند، به محله يهودى ها برود و با پول نهار و شامش آب نبات مى خريد و به بعضى از اين بچه يهودى ها كه از سركم عقلى بيرون مانده بودند مى داد تا يك كلمه ازكتاب تورات برايش معنا كنند. در آن گرما همه مردم بيست، سى پله زير زمين مى رفتند تا در محيط خنكى باشند،و حتّى در حرم عسكريين (عليهما السلام) هم كسى پيدا نمى شد و از گرما ضريح داغ مى شد تا جايى كه نمى شد بر آن بوسه زد. عده اى براى آن كه لبشان نسوزد عبا را روى ضريح مى گذاشتند و روى عبا را مى بوسيدند. مرحوم بلاغى در چنين وضعيتى تورات را كه دو برابر قرآن است زير بغل مى گرفت و از بچه ها معناى كلمات آن را مى پرسيد و به اين شكل لغت عبرى را ياد گرفت.
مرحوم بلاغى با خود نگفت خدايا، نه دانشگاهى وجود دارد كه عبرى ياد بگيرم، نه پولى دارم و نه طاقت گرما دارم. بلكه با تعقل و تدبرى كه حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد، به اين نتيجه رسيد كه به رغم تهى دستى برود از بچه هاى يهودى ياد بگيرد و كلمه كلمه ياد گرفت. عبرى لغتى است كه هرچند با زبان عربى خويشاوند و هم ريشه است، شباهت زيادى به عربى ندارد و آموختن آن آسان نيست. چه قدر صبر و كوشش خستگى ناپذير لازم است تا از طريق معلمانى كه بچه هستند، بر اين زبان تسلط حاصل شود.آن وقت ما بياييم اين صبر را با صبر خود، مقايسه كنيم، اصلا قابل قياس نيست.
آن بزرگوار با چنين مشقت هاى طاقت فرسايى كتاب هاى الهدى و الرحله را نوشت. من ده ها كتاب در مناقشه كتاب عهدين ديده ام، اما واقعا اين دو كتاب مرجعى براى محققان است و ديگران نيز كه خواسته اند در اين زمينه كتاب بنويسند از آنها استفاده كرده اند. اين معناى صبر در تبليغ است. حال روز قيامت، ما را كنار شيخ جواد بلاغى مى گذارند !؟ امثال ما هرگز شايستگى مقايسه شدن با ايشان را نداريم.
حضرت امام صادق (عليه السلام) از خسته نشدن در صبر و تبليغ، به دين خدا تعبير كرده اند.
ماجراى حضرت نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، و خود پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) همه براى بشر سرمشق و آكنده از پند است. خداى متعال در چندين جاى قرآن به پيامبر مى فرمايد: پيامبران اولوالعزم قبل از تو نيز تكذيب مى شدند:
«كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُوا(17)؛ پيش از تو پيامبرانى تكذيب شدند پس صبر كردند». در بعضى از اين آيات كلمه
«رسل» با «أل» آمده است كه جمع محلاى به الف و لام از جمله صيغه هاى عموم
است و دلالت آن بر عموم از بقيه صيغه هاى عموم فراگيرتر است. يعنى تمام پيامبران، بدون استثنا تكذيب مى شدند.
البته هم چنان كه اشاره شد اين سفارش ها از باب «اياك اعني و اسمعي يا جارة»(18)است. درست است كه مخاطب اين آيات، رسول خداست، اما مخاطب اصلى تمامى انسان ها مى باشند. يعنى اى انسان ها، بايد صبر داشته باشيد صبر نيز تصميم مى خواهد. اگر كسى تصميم گرفت و صبر نيز پيشه كرد، موفق خواهد شد، اما اگر صبر نكرد، نه تنها موفق نمى شود، بلكه خود را در معرض نابودى قرار مى دهد. در اين قسمت از نامه نيز، حضرت تهديد به خشم الهى كرده و فرموده است: اگر صبر پيشه نكنيد دچار عذاب الهى مى شويد. در امر تبليغ صبر مقدمه واجب است و بايد صبر به خرج داد تا حجت بر طرف مقابل تمام شود كافرى كه شما را نمى شناسد، و مغزش از انديشه هاى باطل و انحرافى آكنده است، مطمئناً با يك بار دعوت كردن مسلمان نمى شود و گفته شما را نمى پذيرد.
پيامبران، ائمه، صالحان، علما و اتقياى گذشته يك مطلب را بارها تذكر داده اند. خود قرآن نيز گاهى يك مطلب را بارها و بارها يادآورى كرده است. بايد يك مطلب را به قدرى با انواع شيوه ها و براهين خردمندانه و استوار، تكرار كرد كه طرف مقابل قانع شود. حال اگر پذيرفت كه هدايت شده، و اگر نپذيرفت دست كم حجت بر او تمام شده است و گوينده نيز تكليف خود را انجام داده است. مقام اثبات در امر تبليغ بسيار مهم است. بايد كارى كرد كه مخاطب بر سر دو راهى قرار گيرد و به درستىِ سخن شما اعتقاد پيدا نمايد، و همان گونه شود كه خداى متعال در قرآن فرموده است:
«وَجَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَآ أنفسهم(19)؛ و در حالى كه يقين داشتند از روى ستم و طغيان انكارش كردند». آرى، اگر حجت تمام شد، انسان ديگر وظيفه اى ندارد، اما تا بخواهد به اين جا برسد بايد بارها تكرار كند و نرمى سخن و گفتار خردمندانه و موعظه و حكمت لازم است.
بسيارى از منبرى ها و وعاظ موفق قبل از منبر فكر مى كنند كه چگونه سخن بگويند تا گفتارشان بر دل مستمع بنشيند. اول آيه بخواننديا اول داستان بگويند؟ روايت را كجاى سخن بگنجانند؟
مطالب را چگونه سامان دهند؟
شخصى براى بنده نقل مى كرد كه چهل سال پيش واعظى در كربلا منبر مى رفت. تصميم گرفته بود ده شب درباره فضيلت نمازِ شب سخنرانى كند. پس از آن ده شب تمامى اهل آن جلسه نماز شب خوان شدند. در مورد نماز شب آيات، روايات و قصه هاى بسيارى وجود دارد. اگر يك شب منبر كارگر نبود شب ديگر، و اگر باز هم مؤثر نيفتاد شب ديگر تا سرانجام اثر كند و شخصى را نماز شب خوان نمايد.
انسان بايد صبر را جزء زندگى خود قرار دهد؛ صبر در مقابل پدر و مادر، صبر در مقابل زن و بچه، صبر در مقابل برادر و خواهر. اين ها همه لازمه زندگى است. بايد صبر پيشه كرد. گاهى مبلغانِ دين را به سخره مى گيرند، گاهى به آنان ناسزا مى گويند، به هر حال بايد صبر پيشه كرد.
«يَاحَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُول إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(20)؛ دريغا بر اين بندگان ! هيچ رسولى بر آنان نيامد مگر اين كه او را ريشخند مى كردند».
خداوند تكوين را چنين قرار داده كه افراد اين اختيار و قدرت را داشته باشند
كه پيامبران را ريشخند كنند، ولى در تشريع از اين كار نهى كرده و پيامبران را هم
به صبر فرمان داده است.
آثار دعا
أكثروا من أن تدعواالله فإنّ الله يحبّ من عباده المؤمنين أن يدعوه و قد وعد عباده المؤمنين بالإستجابة والله مصيِّر دعاءَ المؤمنين يوم القيامة لهم عملا يزيدهم به في الجنّة(1)؛ به درگاه خداى متعال فراوان دعا كنيد؛ زيرا خدا دوست دارد كه بندگان با ايمانش به درگاه او دعا كنند و به آنها وعده اجابت داده است. خدا دعاى مؤمنان را در روز قيامت به صورت عملى در مى آورد كه با آن در بهشت بر پاداش و جايگاهشان مى افزايد.
دعا و كوشش دو راه رسيدن به اهداف و آروزهاست. هيچ كدام از اين دو كار بر ديگرى برترى ندارد و هر دو با هم انسان را به نتيجه دلخواه مى رساند، درست مانند دو رشته سيم كه با يكديگر لامپ را روشن مى كنند. همان خدايى كه فرموده است: «وَ أَن لَّيْسَ لِلاِْنسَـنِ إِلاَّ مَا سَعَى(2)؛ براى انسان جز حاصل تلاش او نيست»
و «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى(3)؛ [نتيجه] كوشش او به زودى ديده خواهد شد»،
در جاى ديگر مى فرمايد: «قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَآؤُكُمْ(4)؛ بگو اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى كند».
هيچ كدام از اين دو به تنهايى و بدون وجود ديگرى ثمربخش نيست. همان طور كه كوشش بدون دعا نتيجه ندارد، دعا بدون سعى و كوشش نيز فايده اى به همراه نخواهد داشت؛ چرا كه اراده خالق يكتا بر اين تعلق گرفته است كه اين دو با يكديگر اثر داشته باشند.
در سيره معصومين (عليهم السلام) نيز جايى نيست كه وجود مقدس آن بزرگواران يكى از اين دو كار را بدون ديگرى سفارش كرده باشند.
پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) كه خداوند در وصف ايشان فرموده است: «لولاك لما خلقت الافلاك(5)؛ اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم»، با وجود اين كه هميشه دست به دعا بودند و از خداوند استمداد مى طلبيدند، دست از تلاش نيز بر نمى داشتند و همواره مشغول تبليغ اسلام و آماده سازى مسلمانان براى ايستادگى در برابر مشركان بودند.
حضرت امام صادق (عليه السلام) در اين بخش از رساله خويش، شيعيان را به زياد دعا كردن واستمرار در اين كار فرا مى خواند. انسان بايد براى هر خواسته مشروعى دعا نمايد و دعا كردنش استمرار داشته باشد، به نحوى كه بگويند: زياد دعا مى كند. دعا كردن بايد به گونه اى باشدكه انسان خود باور كند كه دست كم پايين ترين درجه دعا را انجام داده و در اين امر كوتاهى نكرده است. در جمله
«اكثروا من ان تدعواالله» متعلق دعا حذف شده است و حذف متَعَلق افاده عموم مى كند؛ يعنى بايد در همه چيز دعا كرد. تنها جايى كه نبايد دعا كرد، دعا كردن براى محرمات است. در غير اين مورد، دعا كار پسنديده اى است.
«فإن الله يحب من عباده المؤمنين...»، مرحوم علامه مجلسى در مورد اين عبارت فرموده است: مراد آن است كه خداوند از بين اعمالى كه بندگان مؤمن او انجام مى دهند دعا كردنِ آنها را دوست دارد، نه اين كه فقط خداوند بنده اى را كه دعا مى كند دوست دارد. ظاهر عبارت نيز نظر ايشان را مى رساند. البته، اين منافات با آن ندارد كه خداوند اعمال ديگرى را نيز دوست داشته باشد، ولى اين يك شاخص است و در همين حد مى توان گفت كه خداوند دعا كردن مؤمنان را دوست دارد.
چگونگى استجابت دعا
گاهى اوقات هر قدر دعا كرده ايم، دعايمان مستجاب نشده است. امام صادق (عليه السلام) در اشاره به اين مسئله مى فرمايند: اين دعاها از بين نرفته و باقى مى ماند و در روزى كه احتياج شما بيشتر است، مستجاب مى شوند، آن روز، جز قيامت نيست. خداوند دعاى مستجاب نشده مؤمنان را نگه مى دارد و بيشتر از آنچه فكر مى كردند و توقع داشتند در بهشت به آنها خواهد داد. فرض كنيد روزى شخصى از سر احتياج و اضطرار از شما پولى بخواهد اما شما متوجه شويد احتياج او به اين پول حياتى نيست و ضرورتى ندارد اين پول را به او بدهيد، اما همان لحظه مبلغ موردنظر او را به حسابى كه به نام اوست واريز مى كنيد تا روزى كه آن شخص نياز شديدى به پول پيدا كرد آن رابه او بدهيد و بگوييد من اين پول را براى چنين روزى نگه داشته بودم كه به شما بدهم. ماجراى دعا و استجابت آن نيز چنين است. ممكن است بنده اى از خداوند بخواهد اسباب مسافرت يك ماهه اى برايش فراهم گردد تا در آن يك ماه خوش باشد. شايد اين دعا مستجاب نشود، اما در عوض به جاى يك ماه، خداوند يك هزار سال خوشگذرانى در بهشت به او عطا خواهد كرد. در روايت آمده است كه آروزها و دعاهايى كه در اين دنيا مستجاب نشده است روز قيامت به گونه اى مستجاب مى شوند كه انسان آرزو مى كند كه اى كاش هيچ كدام از دعاهايم در دنيا مستجاب نمى شد. شيعيان كم و بيش به اين مسايل عقيده دارند، اما فهميدن آن بسيار مهم است.
روايتى از ابن فهد حلى(6) در عُدّة الداعى نقل شده است كه در بحار الانوار و مستدرك سفينة البحار نيز آمده است:
«فيما أوحى الله إلى داوود: من إنقطع إليّ كفيته و من سئلني أعطتيه، و من دَعاني أجبته و إنّما اُؤخّر دعوته و هي معلّقه، و قد استجبتها له حتّى يتمّ قضائي، فإذا تمّ قضائي أنفذت ما سأل. قل للمظلوم إنّما اٌؤخّر دعوتك و قد استجبتها لك على من ظلمك لضروب كثيرة غابت عنك، و اَنا أحكم الحاكمين. اما أن تكون قد ظلمت رجلا فدعا عليك فتكون هذه بهذه لا لك و لا عليك(7)؛ از جمله چيزهايى كه خدا به حضرت داوود (عليه السلام) وحى فرمود اين بود: هركس از غير من قطع اميد كند، او را بى نياز كنم و هركس از من بخواهد به او عطا مى كنم و هركس مرا بخواند اجابت مى كنم، هرچند اجابت دعاى او را تا آن زمان كه مقدر كرده ام به تأخير اندازم و چون زمان مقدر به سرآيد خواسته اش را جامه تحقق پوشم. به مظلوم بگو اجابت دعا و نفرين تو را عليه ظالم به تأخير مى اندازم و به اشكال گوناگونى كه خبر ندارى، عليه او كارگر مى گردانم و من نيكوترين داوران و دادگسترانم. چه بسا به شخصى ستم كرده اى و تو را نفرين كرده باشد. در آن صورت دعاى تو در برابر دعاى او خنثى مى شود و نه به سودت چيزى مستجاب مى شود و نه به زيانت».
گاهى اوقات ممكن است شخص در عين حالى كه مظلوم است، زير دستانش در جاى ديگرى به كسى ظلم كرده باشند و او نيز از سويداى دل دعايى كرده باشد. نقل شده است كه عده اى از مؤمنان براى رفع ظلمى كه به آنها وارد شده بود دعا مى كردند و از خداوند استمداد مى طلبيدند، اما دعايشان مستجاب نمى شد. يكى از زهاد و بندگان خاص خدا در عالم مكاشفه يكى از معصومين (عليهم السلام) را ديده بود كه فرموده بودند:
«سبقتكم دعوة مستجابة» يعنى شما قبلا ظلمى مرتكب شده بوديد كه عليه شما دعا كرده بودند. از اين رو دعاهاى شما مستجاب نمى شود.
انسان بايد توجه داشته باشد كه در زندگى ظلمى مرتكب نشود. استاد نبايد نسبت به شاگرد ظلم كند، پدر و مادر نبايد به فرزند ظلم كنند. در تمام روابط بايد به اين موضوع توجه داشت همان طور كه در معامله و خرج كردنِ پول دقت لازم است، در معاشرت با ديگران نيز بايد با دقت تمام، مواظب كردار خود باشيم تا مبادا ظلمى از ما سر زند.
در ادامه روايت پيشين آمده است: «وإما أن تكون لك درجة في الجنة لا تبلغها عندي إلاّ بظلمه لك(8)؛ و چه بسا درجه اى برايت در بهشت مقرر شده باشد كه در نزد من به آن دست نيابى مگر اين كه مظلوم واقع شوى».
تنها قسمت كوچكى از درجات بهشت مربوط به نماز و روزه و عبادت است و قسمت اعظم آن در مقابل فشارها و سختيهايى است كه انسان در دنيا متحمل مى گردد. اگر منزلت كسى در بهشت داراى 1800 درجه باشد، ممكن است پنجاه درجه به سبب عبادت، صد درجه به سبب خيرات، و دويست درجه آن به پاس حُسن خلق باشد،اما هزار درجه به دليل فشار و مظلوميت در دنياست.
در دنباله همين روايت مى فرمايد: «لأني أختبر عبادي في أموالهم و أنفسهم؛ زيرا من بندگانم را در مال و جانشان آزمون مى كنم».
شروط استجابت دعا
«عن أبي عبدالله، قال: كان بين قوله قد اُجيبت دعوتكما و بين أن اُخذ فرعون أربعون سنة(9)؛ از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمودند: بين اين گفته خدا كه فرمود: دعاى شما مستجاب شد، و مرگ فرعون چهل سال طول كشيد».
خداى متعال به موسى و هارون (عليهما السلام) مى فرمايد: «دعاى شما مستجاب شد»، اما اين استجابت چهل سال طول كشيد.
«إنّ رجلا اتى النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) فقال ادع الله أن يستجيب دعائي فقال إذا أردت ذلك فأطب كسبك(10)؛ مردى خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و از ايشان خواست تا از خدا بخواهد دعاى او مستجاب گردد. رسول خدا فرمودند: اگر مى خواهى خدا دعاى تو را
مستجاب نمايد، كسب خود را پاكيزه كن و در جامعه غل و غش نكن.» اين يكى از
شروط استجابت دعاست. بنابراين كسى كه مى خواهد دعايش مستجاب گردد نبايد ديگران را در معامله فريب دهد.
«روي أنّ موسى رأى رجلا يتضرّع تضرّعاً عظيماً ويدعوا رافعاً يديه و يبتهل(11)؛ روايت شده است كه حضرت موسى (عليه السلام) شخصى را ديد كه سخت در حال تضرع است و در حالى كه دست هايش را بلند كرده، با زارى به درگاه خدا دعا مى كند».
ابتهال انواعى دارد. يكى از آنها اين است كه انسان دست هايش را به سوى خداى متعال بلند نمايد و آنها را از يكديگر باز كرده، دعا نمايد. حضرت موسى شخصى را ديد كه با اين حال به درگاه خداى متعال دعا مى كرد به حضرت موسى وحى شد كه:
«لو فعل كذا وكذا لما استجبت دعائه، لأنّ في بطنه حراماً، و على ظهره حراماً و في بيته حراماً(12)؛ اين مرد هر قدر دعا كند دعاى او را مستجاب نخواهم كرد چرا كه لباسش حرام، خوراكش حرام و در خانه اش نيز حرام است». كنايه از اين كه وسايل خانه اش دزدى است يا زنش كار حرام انجام مى داده است. به هرحال مراد حرامى است كه انسان در برابر آن مسئول است، و الاّ اگر در حرام نقشى نداشته باشد عقوبت ندارد.
غرض اين كه استجابت دعا نيز مانند بسيارى از كارهاى روزمره ما شروط و قيودى دارد. كسى كه مى خواهد ازدواج كند، چه بسا با همسرش شرط و شروط مى گذارد، آن كه مى خواهد خانه اى معامله كند با شرط شروط معامله مى كند. هر كارى شرط و شروطى دارد و استجابت دعا نيز از اين قاعده بيرون نيست. نقل شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند:
«إن الله يحبّ السائل اللحوح(13)؛ خداى متعال بنده اى را كه در خواهش خود پافشارى
مى كند، دوست مى دارد.»
بندگان خداوند پافشارى و اصرار را دوست ندارند و اگر كسى چيزى از آنها بخواهد و پاسخشان منفى باشد، ولى اصرار فراوانِ طرف مقابل را ببينند به ستوه مى آيند. اما خداى متعال چنين نيست و اصرار و الحاح بندگان خود را دوست دارد. پس اگر چيزى از خدا خواستيد و يك بار، دوبار، سه بار، ده بار، يا صدبارگفتيد و برآورده نشد، خسته نشويد و دوباره از خدا بخواهيد؛ چرا كه تكرار يكى از شروط استجابت دعاست. در همين زمينه روايتى ازامام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه فرمودند:
«والله لا يلحّ عبد مؤمن على الله في حاجة إلاّ قضاها له(14)؛ هيچ بنده مؤمنى نيست كه با اصرار از خداى متعال حاجتى بخواهد و خدا آن حاجت را برآورده نكند».
موانع استجابت دعا
حضرت امير (عليه السلام) مشغول خواندن خطبه اى بودند. در ميان خطبه شخصى درباره قول خداوند متعال كه مى فرمايد:
«ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ(15)؛ بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را» پرسيد و به حضرت عرض كرد:
«فما بالنا ندعو فلا يجاب(16)؛ چرا ما دعا مى كنيم، ولى مستجاب نمى شود؟» حضرت در جواب آن شخص فرمودند:
«إنّ قلوبكم خانت بثمان خصال؛ هشت چيز است كه مانع استجابت دعاى شماست: «أوّلها انكم عرفتم الله فلم تؤدّوا حقّه كما أوجب عليكم فما أغنت عنكم معرفتكم شيئا؛ اول اينكه خدا را شناختيد، اما حق معرفت او را ادا نكرديد. از اين رو اين شناخت سودى به شما نرساند.» شخصى كه به ما احسان مى كند، فراموش نمى كنيم و هميشه سعى مى كنيم در حد توان، احسان او را جبران كنيم خداى كريم به ما بسيار احسان كرده و آنچه داريم از جانب اوست. پس بايد در حد توان خويشتن به فكر جبران باشيم و اين كار تأمل و تدبر مى خواهد. خدا در قرآن با تعابير مختلفى چون
«افلا يتدبرون»، «افلا يتفكرون»، و «افلا يعقلون» مردم را به تدبر و تعقل بيشتر فراخوانده است.
«و الثانيه انكم آمنتم برسوله، ثم خالفتم سنّته، و أمتّم شريعته، فأين ثمرة
ايمانكم؛ دوم اين كه ابتدا به رسول خدا ايمان آورديد، سپس به مخالفت با او پرداختيد
و شريعت آن حضرت را از بين برديد، پس فايده ايمان شما چه بوده است؟»
انسانها بايد خود را با سنت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) تطبيق دهند و
ملاحظه نمايند كه چند درصد از شريعت در وجود آنها زنده است؟
«و الثالثة انكم قرأتم كتابه المنزل عليكم، فلم تعملوا به وقلتم سمعنا و أطعنا،
ثم خالفتم؛ سوم اينكه آيات كتاب خدا را قرائت كرديد، اما به آن عمل نكرديد
و به مخالفت با قرآن برخاستيد.»
«والرابعة قلتم إنّكم تخافون من النار و أنتم في كلّ وقت تقدمون إليها بمعاصيكم،
فأين خوفكم؛ چهارم اين كه گفتيد از آتش دوزخ مى ترسيد، اما هميشه با ارتكاب گناه به
سوى آن پيش مى رويد. پس ترستان كجاست؟»
«والخامسة انكم قلتم انكم ترغبون في الجنّة و أنتم في كل وقت تفعلون ما يباعدكم منها فأين رغبتكم فيها؛ پنجم اين كه گفتيد بهشت را مى خواهيد اما هميشه مرتكب اعمالى مى شويد كه شما را از بهشت دور مى كند. پس علاقه شما به بهشت كجاست؟» طلبه اى كه بيشتر اوقاتش را بيهوده مى گذارند نمى خواهد عالم شود. فرد كاسبى كه در روز فقط پانزده دقيقه مغازه اش را باز مى كند كاسب نيست و در حقيقت نمى خواهد كاسبى كند كسى كه خواهان بهشت است، اما عملى براى آخرت خويش انجام نمى دهد،درواقع نمى خواهد به بهشت راه يابد.
«والسادسة انكم أكلتم نعمة المولى و لم تشكروا عليها؛ ششم اينكه از نعمت هاى الهى استفاده مى كنيد، اما شكر آن را به جا نمى آوريد.» تمام اطراف شما و حتى وجود انسانها را نعمت هاى الهى فرا گرفته است: نعمت زبان، گوش، دست، پاو.... انسان در حالت عادى متوجه نعمت ها نيست و تنها در هنگام از دست دادن نعمت است كه قدر آن را مى فهمد. كسى كه زبان ندارد، نمى تواند خواسته هايش را تفهيم كند. كسى كه گوش ندارد، نمى تواند بشنود. اعضاى بدن نعمت هاى خدا هستند. در روايات آمده است كه اين كوتاه فكرى و كوتاه بينى است كه فقط نعمت هاى ظاهرى خداوند را به حساب آوريم.
«والسابعة أن الله أمركم بعداوة الشيطان و قال: ( إِنَّ الشَّيْطَـنَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا )(17)،
فعاديتموه بلا قول [بالقول] و واليتموه بلامخالفة
[بالمخالفة]؛ هفتم آن كه خدا شما را به دشمنى با شيطان فرمان داد و فرمود:
«شيطان دشمن شماست پس او را دشمن بداريد». ولى شما با او از در دوستى درآمديد. با زبان گفتيد كه شيطان را دشمن به حساب مى آوريد، اما با اعمال زشت دوست او هستيد.
«و الثامنة أنكم جعلتم عيوب الناس نصب عيونكم و عيوبكم وراء ظهوركم؛ هشتم آن كه عيب هاى مردم را پيش رو و عيب هاى خود را در پشت سر خود قرار داديد».
«تلومون من أنتم أحقُّ باللّوم منه فأيُّ دعاء يستجاب لكم مع هذا و قد سددتم أبوابه
و طُرقَه؛ كسى را ملامت مى كنيد كه خود براى ملامت از او سزاوارتريد با اين اوضاع و
احوال كه درهاى استجابت را بسته ايد ديگر چطور انتظار داريد دعاهايتان مستجاب گردد؟»
اگر كسى يكى از اين عيب ها را داشته باشد، استجابت دعايش مشكل است، چه رسد به اين كه مشكلات و گناهانش دو چندان باشد. حضرت در ادامه، راه بيرون شدن از اين مشكل را چنين تصوير مى كنند:
«فاتقواالله و أصلحوا اعمالكم و أخلصوا سرائركم و أمروا بالمعروف وانهوا عن المنكر فيستجيب الله لكم دعائكم(18)؛ اعمال خود را اصلاح، درون خود را خالص كنيد و امر به معروف و نهى از منكر را به جا آوريد تا خدا دعاى شما را مستجاب كند».
امام صادق (عليه السلام) در حديثى درباره موانع استجابت دعا مى فرمايند: «التي تَرُدُّ الدعاء و تُظلم الهواء عقوق الوالدين(19)؛ از جمله كارهايى كه باعث مردود شدن دعا و تيرگى هوا مى شود نافرمانى والدين است» عقوق به معنى ترك است. از آن رو به گوسفندى كه براى بچه سر مى برند
«عقيقه» مى گويند كه او را از بلا دور مى كند. معناى عاق والدين فقط اين نيست كه پدر و مادر، فرزند خود را عاق نمايند. انجام دادن كارى بر خلاف ميل پدر و مادر نيز، بين آنها فاصله ايجاد مى كند و مانع از استجابت دعا مى گردد. احترام پدر و مادر و تأمين خواسته هاى آنان بسيار مهم است. خداى متعال در قرآن مى فرمايد:
«وَ إِن جَـهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفاً(20)؛ و اگر تو را وادارند تا درباره چيزى كه تو را بدان دانشى نيست به من شرك ورزى، از آنان فرمان مبر و] لى [ در دنيا به خوبى با آنان معاشرت كن».
فقط در جايى كه فرزند را امر به شرك مى كنند اطاعت از آنها لازم نيست. در بقيه موارد تأمين نظر آنها لازم است. كسى كه با پدر و مادرش تندى مى كند، دعايش
بالا نمى رود و مستجاب نمى شود.
«عن نوف عن امير المؤمنين (عليه السلام)، قال: إنّ الله أوحى إلى عيسى بن مريم... قل لهم إعلموا انّي غير مستجيب لأحد منكم دعوة و لأحد من خلقي قبله مظلمة(21)؛ خداوند به عيسى بن مريم مى فرمايد: اى عيسى، به بنى اسرائيل بگو: اگر كسى به افرادى ظلم كند تا زمانى كه ظلم باقى باشد دعاى كسى مستجاب نمى شود».
در دنباله همين حديث حضرت مى فرمايند: «يا نوف، إيّاك أن تكون عشّاراً أو شاعراً أو شُرطياً أو عريفاً(22)؛ اى نوف، مبادا مأمور ستاندن ماليات، شاعر، پاسبان، يا نماينده
ظالم باشى.» شايد منظور از شاعر در اين جا شاعرانى باشند كه مدح اهل باطل
مى كنند و به دروغ شعر مى سرايند.
ائمه (عليهم السلام) شعرا را به سرودن شعرهاى خوب ترغيب مى كردند و به آنها جايزه مى دادند تا شعر خوب بسرايند. شاعرى(23) نزد امام كاظم (عليه السلام) بود امام (عليه السلام) فرمودند: اين شعر از شماست:
فالانَ صِرتُ الى اُميّة *** والأمور إلى مصائر(24)
اين شعر كه امام (عليه السلام) به آن اشاره فرموده شعر طولانيى است كه مى گويد: خلافت امروز به بنى اميه رسيد و بنى اميه براى خلافت درست شده و سزاوار خلافتند.
شاعران بد در برابر مال بى ارزش دنيا ارباب زر و زور را مى ستايند. خدا دعاى چنين شاعرانى را مستجاب نخواهد كرد.
«عريف» يعنى كسى كه مردم را نزد ظالم معرفى مى كند و «شرطه» كسى است
كه مظلوم را جلب مى كند.
«فإنّ نبي الله داوُد خرج ذات ليلة فنظر إلى السماء فقال إنها الساعة التي لا تردّ فيها دعوة إلاّ دعوة عريف أو دعوة شاعر أو دعوة عاشر(25)؛ حضرت داوود شبى به آسمان نگاه كرد و گفت در اين شب دعاى همگان مستجاب خواهد شد الاّ دعاى عريف و شاعر و عاشر».
مختصر اين كه دعا بايد با عمل همراه باشد و دعاى بدون عمل و عمل بدون دعا فايده اى
ندارد. مقام دعا مقام بسيار بلندى است كه خداى متعال به انسان عطا فرموده است. شخصى
كه عالِم يا پولدار مى شود، ديگر مردم را به ملاقات خود راه نمى دهد، اما خداى بزرگ
كه مالك همه هستى است، به انسانها اجازه داده است كه دعا كنند. اگر خدا رخصت دعا
كردن را به انسان ها نمى داد، چه راهى براى ارتباط با خداوند وجود داشت؟
اما اين مقام كه خداوند به انسان عطا كرده، شرط هاى متعددى دارد كه به جاى آوردن آنها كار مشكلى است و اگر كسى بتواند كتابى بنويسد و در آن موانع استجابت دعا را گردآورى كند كار بسيار پسنديده اى انجام داده است. اين كار باعث مى شود كه مردم بفهمند به سبب چه اعمالى دعاى آنها مستجاب نمى گردد.
مرحوم سيد بن طاووس در مهج الدعوات يكى از شروط استجابت دعا را چنين
بيان كرده است: «أن لا يكون عاذراً لظالم على ظلمه(26)؛ اين كه توجيه كننده
ستم ستمگران نباشد». توجيه كارِ ظالمان و عذر تراشيدن براى آنان باعث مى شود
كه دعاى انسان مستجاب نگردد.
پاورقى:
(1). احقاف ، آيه 35.
(2). صدر آيه مربوط به سوره فاطر ، آيه 4 و ذيل آن مربوط به سوره انعام ، آيه 34
است. ممكن است قرائت امام ، قرائت ديگرى غير از قرائت مشهور باشد.
(3). قصص ، آيه 41.
(4). متن نامه.
(5). حضرت نوح ، حضرت ابراهيم ، حضرت موسى ، حضرت عيسى ، و حضرت محمد صلوات الله
عليهم.
(6). هود ، آيه 46.
(7). ضرب المثلى عربى است ، معادل فارسى آن : « به در مى گويد تا ديوار بشنود ».
(8). حجرات ، آيه 6.
(9). آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم به قدر تشنگى بايد چشيد.
(10). نساء ، آيه 34.
(11). عادت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين بود كه هيچ وقت چيزى از غنائم
براى خود برنمى داشتند.
(12). بحارالانوار ، ج 19 ، ص 202 ، باب غزوة بدر الكبرى.
(13). عثمان بن مظعون.
(14). محمد جواد بلاغى ( 1283-1352 ق ) از شاگردان آقا رضا همدانى ، شيخ محمد طه ،
ملا كاظم خراسانى و استادِ آية الله خويى بود.
(15). ايشان كتاب هاى ديگرى نظير انوارالهدى و نصائح الهدى نيز دارند كه با كتاب
پيش گفته تشابه اسمى دارند.
(16). پدر آية الله العظمى سيدصادق شيرازى و شاگرد مرحوم بلاغى.
(17). انعام ، آيه 34.
(18). در بين اعراب ضرب المثل است.
(19). نمل ، آيه 14.
(20). يس ، آيه 30.
(1). متن نامه.
(2). نجم ، آيه 39.
(3). نجم ، آيه 40.
(4). فرقان ، آيه 77.
(5). بحارالانوار ، ج 16 ، ص 405 ; تأويل الآيات ، ص 430 ; مناقب ابن شهر آشوب ، ج
1 ، ص 216.
(6). احمد بن محمد بن فهد حلى ( 757-841 ق ).
(7). بحارالانوار ، ج 14 ، ص 42.
(8). همان.
(9). بحارالانوار ، ج 13 ، ص 140.
(10). مستدرك الوسائل ، ج 5 ، ص 217.
(11). همان.
(12). همان.
(13). وسائل الشيعه ، ج 7 ، ص 60.
(14). مستدرك الوسائل ، ج 5 ، ص 193.
(15). غافر ، آيه 60.
(16). مستدرك الوسائل ، ج 5 ، ص 268 ، باب وجوب ترك الداعى الذنوب.
(17). فاطر ، آيه 6.
(18). مستدرك الوسائل ، ج 5 ، ص 269.
(19). كافى ، ج 2 ، ص 448.
(20). لقمان ، آيه 15.
(21). بحارالانوار ، ج 74 ، ص 401.
(22). همان.
(23). اين شاعر كميت بن زيد است كه از ستايندگان اهل بيت(عليهم السلام) و از شاعران
خوب است. در بعضى از متون تاريخى آمده است كه شاعر جواب داد : « قد قلت ذلك فوالله
ما رجعت عن ايماني و اني لكم لموال و لكني قلته على التقية ; بله من آنرا سروده ام
، ولى به خدا قسم از عقيده ام نسبت به شما بر نگشته ام ، و البته از پيروان و
مواليان شمايم ، و آنچه را ( در اين شعر ) گفته ام از روى تقيه بوده است ( و نه از
روى عقيده ) ».
(24). مستدرك الوسائل ، ج 13 ، ص 127.
(25). بحارالانوار ، ج 74 ، ص 401.
(26). همان ، ج 90 ، ص 351.