درسنامه امام صادق (عليه السّلام)

آية الله العظمى سید صادق حسينى شيرازى

- ۱ -


پيشگفتار

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله رب العالمين وصلّى الله على محمد وآله الطاهرين ولعنة الله على أعدائهم أجمعين

نامه اى از امام صادق (عليه السلام) در كتاب هاى كافى(1)، وافى و بحارالانوار(2) آمده است كه توصيه هاى بسيار مهمى براى شيعيان در بر دارد. مرحوم كلينى اين رساله را با سه سند ذكر كرده و علامه مجلسى هر سه سند را معتبر دانسته است.
«عن أبي عبدالله انه كتب بهذه الرسالة إلى أصحابه و أمرهم بمدارَستها، و النظر فيها، و تعاهدِها، والعمل بها».
آن امام هُمام قبل از پرداختن به متن نامه چهار دستور در مورد اين نامه به شيعيان مى دهند، كه عبارتند از: مدارست، نظر، تعاهد، و عمل.
«مدارست»، يعنى براى يكديگر خواندن؛ «نظر» در اين جا به معناى تأمل در يكايك كلمات و انديشيدن در آن است؛ «تعاهد» يعنى تكرار و تجديد عهد كردن و معناى «عمل» هم معلوم است.
آرى، امام (عليه السلام) به شيعيان سفارش مى كنند كه مطالب اين رساله را بارها براى خود و ديگران بخوانند و در آن تأمل نمايند و بدان عمل كنند. نكات مذكور در اين نامه شريفه به قدرى مهم است كه رهبر شيعيان اين چنين بر حفظ و تكرار و خواندن و عمل به آن تأكيد مى كنند. شيعيان آن زمان نيز در برابر اين توصيه ها چنين كردند:
«فكانوا يضعونها في مساجد بيوتهم، فإذا فرغوا من الصلاة نظروا فيها؛ رونوشت نامه امام را در نمازخانه منزل هاى خود قرار مى دادند و وقتى از نماز فارغ مى شدند در مضامين آن تأمل مى كردند».
براساس سفارش پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مستحب است كه در خانه جايى به عنوان نمازخانه معين شود. ائمه اطهار اين مسئله را رعايت مى كرده اند؛ به عنوان مثال، در روايات و تاريخ آمده است هنگام ضربت خوردن حضرت امير (عليه السلام) ايشان را به مصلاى منزلشان انتقال دادند و اين مى رساند كه آن حضرت در خانه خويش، جايى را بدين منظور اختصاص داده بوده اند. در آن روزگار، شيعيان نيز با تأسى به پيشوايان خود، در خانه هايشان جايى را به عنوان نمازخانه تعيين مى كردند. اهميّت نامه امام صادق (عليه السلام)براى آنها به اندازه اى بود كه على رغم كمبود قلم و كاغذ در آن روزگار، نسخه اى از اين نامه را در نمازخانه مى نهادند و بعد از نماز آن را مطالعه مى كردند و اين چنين با دل و جان از امر مولاى خويش اطاعت مى كردند.
اميد است ما هم كه پيرو آن امام هُمام هستيم بتوانيم به سفارش هاى حضرتش عمل كنيم.

آغازِ نامه

بسم الله الرّحمن الرّحيم، اما بعد فاسئلوا ربّكم العافية وعليكم بالدَّعة والوقار والسكينة(1)؛ به نام خداى بخشاينده مهربان. از خداوند عافيت بطلبيد و بر شما باد طمأنينه و وقار و آرامش.
واقعيت اين است كه كلمه كلمه اين نامه شريف جاى تأمل، توضيح و تدبّر دارد، تا مضامين آن در جان و دل مؤمنان رسوخ كند و با تمام وجود به سفارش هاى امام خود جامه عمل بپوشانند.
بعضى از مسائل و اشياء و افراد هميشه در ياد و خاطره انسان مى ماند و هميشه با آنها مأنوس است؛ مثل لباس، زمين، دوست، ماشين و...؛ به عنوان مثال كسى كه مشكلى برايش پيش آمده و براى حل آن به كمك ديگران نياز دارد، قبل از هر چيز و هر كس به ياد دوستانش مى افتد و تصميم مى گيرد كه پيش آنها رود و از آنان كمك بخواهد. امام صادق (عليه السلام) نيز سخن خود را با نام و ياد مأنوس ترين و عزيزترين چيز در نزدشان آغاز مى كنند. پس از آن مى فرمايند: «عافيت را قبل از هر چيز و هركس، از خدا بخواهيد». كلمه عافيت در اصل به معناى سلامت بدنى است، امّا توسّعاً در معناىِ كلّىِ دورى از هر بدى نيز به كار مى رود.

خدا، اولين پناهگاه

اوّلين درسى كه از نامه امام صادق (عليه السلام) مى آموزيم توجه به خدا در همه حال است. آرى، طبق فرمايش امام (عليه السلام)، به هنگام گرفتارى و درد و ناراحتى قبل از آن كه از ديگران كمك خواسته شود، ابتدا بايد به سراغ خدا رفت و از او كمك و راه چاره خواست. اگر بدهكارى، بيمارى و يا كمبودى هست، اول بايد درِ خانه خدا رفت و از او چاره خواست؛ براى مثال كسى كه بيمار است اول دعا كند، سپس به پزشك مراجعه نمايد، و در بين راه بداند كه خداوند خواسته است كه بيمارى او از طريق اسباب طبيعى مانند مراجعه به پزشك درمان شود. چنين كسى نبايد بيمارى اش را به حال خود بگذارد و نماز جعفر طيّار بخواند ! معناى از خدا خواستن اين نيست كه مسير عادى راه ها پيموده نشود، بلكه مراد اين است كه كارها از خدا شروع شود. «قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَآؤُكُمْ(2)؛ بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى كند.» كسى كه مى خواهد درس بخواند، يا درس بدهد، يا به وعظ و خطابه بپردازد، بايد قبل از شروع براى خود دعا كند و از خالق بى همتا و قدرت مطلق كمك بخواهد. بدين منظور دعايى وارد شده است كه با اين فقره آغاز مى شود: «اللهم إنّي أعوذ بك أن اَضلّ او اُضلّ و اَزلّ او اُزل و اَظلم او اُظلم و اَجهل او يُجهل عليّ، عزّ جارك و تقدّست أسماؤك جلّ ثناؤك و لا إله غيرك(3)؛ بار خدايا، به تو پناه مى برم از اين كه گمراه كنم يا گمراه شوم، بلغزانم يا بلغزم، ستم روا دارم يا مورد ستم قرار گيرم، جهل ورزم يا [نسبت]به من جهل روا داشته شود. [بار خدايا] پناه [گاه] تو [براى پناه خواهان] استوار، نام هايت مقدس، ستايشت بزرگ است و خدايى جز تو نيست».
خوب است اين دعا را قبل از مطالعه بخوانند تا دچار سوء فهم نشوند. تمام دعاها و زيارت هايى كه از جانب ائمه (عليهم السلام) وارد شده، با نام مبارك قادر بى همتا، آغاز شده است.گاه انسان خيال مى كند فلان چيز به مصلحت اوست، حال آن كه ضرر بزرگى براى او دارد. و اين را فقط خدا مى داند و فقط اوست كه قدرتِ مهار و از بين بردن ضررها را دارد.
«و عليكم بالدعة و الوقار و السكينة».
«دعة» گرچه به معناى طمأنينه است اما معناى وسيع ترى نيز براى آن گفته اند و آن عبارت است از اين كه انسان از چيزهايى كه مى داند برايش ضرر دارد يا احتمال مى دهد ضرر داشته باشد دورى نمايد؛ بنابراين از دعه نوعى احتياط و پرهيز از جايگاه هاى خطر فهميده مى شود. مرحوم والد(4) مى فرمود: انسان هنگام حرف زدن يا انجام دادن كارى، بايد يك لحظه با خود بينديشيد تا اگر فردا در قبر خوابيد و از او در اين باره سؤال كردند جوابى داشته باشد؛ اگر ديد جواب دارد انجام دهد، اما اگر شك داشت كه معذور خواهد بود يا نه، انجام ندهد. اين گونه فكر كردن در مورد اعمال روزمرّه از مصاديق «دعه» است.

معناى وقار و سكينه

«وقار» متعلق به ظاهر آدمى است و «سكينه» مربوط به باطن و درون اوست. به كسى كه در هنگام غذا خوردن، گفت و گو، راه رفتن، گوش دادن، نگاه كردن و... آرامش و طمأنينه داشته باشد مى گويند شخص با وقارى است. پس مورد استفاده وقار اعضا و جوارح است.
امّا آرامش و قرار دل را سكينه مى گويند، و در واقع سكينه، وقار و آرامشِ دل است. لفظ سكينه از ماده سكون است و سكون بيشتر براى دل است تا براى ظاهر و بدن. به عبارت ديگر سكون با ظاهر تناسب ندارد؛ چرا كه بنا نيست ظاهر انسان آرام باشد. ظاهر انسان به طور مرتب در جنب و جوش است. اما دل حكم وزنه سنگينى را دارد كه نبايد تكان بخورد و پيش آمدهاى سخت و ناگوار آن را بلرزاند. سكينه مكمل وقار است و اين دو را بايد با همديگر داشت. انسان براى حفظ آبروى خويش سعى مى كند وقار داشته باشد. وقتى وقار ظاهرى پيدا كرد بايد سعى كند در دلش هم آرامش و وقار حاكم گردد كه اين همان «سكينه» است. اگر انسان نتواند دلش را تحت تصرف خود درآورد، وقار ظاهرى اش را نيز از دست خواهد داد. از طرف ديگر اگر وقار ظاهرى نباشد، سكينه دل نيز وجود نخواهد داشت. پس اين دو در يكديگر تأثير و تأثر دارند و نبايد از هيچ كدام آنها غافل ماند. روايتى از حضرت امير (عليه السلام) نقل شده است كه مى فرمايند:
«ما أضمر أحدكم شيئاً إلاّ و أظهره الله على صفحات وجهه و فلتات لسانه(5)؛ هيچ كس چيزى را در دل نهان نمى كند مگر آن كه در سخنان بى تأملش يا در چهره اش ظاهر مى گردد».
اگر انسان نتواند مهار دل خود را به دست گيرد سر انجام تأثيرات آن ظاهر مى شود و همه از آن با خبر مى شوند. حتى آنهايى كه قوىّ النفس و بااراده هستند نيز در نهايت درونشان آشكار مى گردد، اما ديرتر از ديگران.
«عليكم» اسم فعل و به معناى «الزموا» است. امام در اين جا از شيعيان مى خواهند كه در ظاهر و باطن خود آرامش داشته باشند و البته به كار بستن اين دستورها تمرين و جدّيت مى خواهد و در هر كارى تمرين لازم است.
پس كسى كه مى خواهد درون و بيرون خود را به صفت آرامش و وقار بيارايد بايد بسيار تمرين كند و تلاش و استقامت فراوانى به خرج دهد.

محاسبه نفس

محاسبه نفس از بهترين تمرين ها براى كسب وقار و سكينه است. در اهميت اين كار همين بس كه در روايت آمده است: «ليس منّا مَن لم يحاسب نفسه في كلّ يوم(6)؛ آن كه هر روز نفس خود را محاسبه نكند از پيروان ما اهل بيت نيست». با تمرين و استمرار است كه انسان پخته مى شود و ظاهر و باطن خود را آرامش بخشيده، سكون را در وجود خويش حكمفرما مى كند.
اهل علم مِثالى براى لزوم تكرار و استقامت در مطالعه و تحقيق دارند؛ مى گويند : «اَما ترى الحبل بتكراره، في الصخرة الصّمّاء قد أثّرا؛ آيا نمى بينى طنابى كه از ليف خرماست بر اثر تكرار و آمد و رفتِ بسيار، در سنگ خارا اثر كرده است؟» دلوى كه با آن از چاه آب مى كشند به يك طناب وصل است، لبه چاه از جنس سنگ، و طناب بسيار نرم است، اما همين طناب نرم آنقدر بر روى اين سنگ كشيده مى شود و بالا و پايين مى رود كه در محل تماس خود با سنگ ساييدگى ايجاد مى كند. مى گويند علم از آن طناب لطيف تر نيست و ذهن دانش پژوه نيز از آن سنگ سخت تر نيست. پس با تكرار و ممارست همه مى توانند عالم شوند. دانش پژوهان بايد درس ها را بارها مطالعه كنند و بر اثر تكرار، در وجود خويش ملكه سازند.
براى نهادينه كردن صفات خوب اخلاقى نيز بايد با نفس همين كار را كرد. آن قدر بايد آن را تمرين داد تا صفتى در آن به صورت ملكه درآيد. حضرت امام صادق (عليه السلام) نيز با بيان عبارت «عليكم» در صدد بيان همين نكته اند. بايد تصميم گرفت و عمل كرد. به صرف تصميم كارى از پيش نمى رود. در همين روايت آمده است كه شيعيان اين نامه را در مصلاى خانه هاى خود قرار مى دادند و هر بار كه از نماز فارغ مى شدند، آن را مطالعه مى كردند. بر اثر عمل به اين سفارش هاست كه بزرگانى همچون ابن ابى عمير، و محمد بن مسلم(7) و ديگران پرورش مى يابند.
نبايد از سختى كار ترسيد، و بايد به خود تلقين كرد كه آدم شدن و ايجاد صفات پسنديده در وجود خود ناممكن نيست.
در هيچ كارى نبايد احساس نااميدى به انسان راه يابد؛ زيرا در اين صورت موفقيتى به دست نمى آيد. سختى كار نبايد انسان را به هراس اندازد، اگر ممكن نبود ديگران هم نمى توانستند، اما تاريخ گواهى مى دهد كه كسانى توانسته اند بر قله هاى افتخار قدم نهند و صاحب اخلاق و رفتار اسلامى در حد اعلاى آن شوند. اين خود، بالاترين دليل بر امكان تهذيب نفس و كسب فضايل اخلاقى است.

حكايت

در شهر كربلا دو نفر كه سابقه دوستىِ ديرينه اى با يكديگر داشتند، بر سر مسئله اى با هم اختلاف پيدا كردند و از همديگر آزرده شدند. يكى از آنها تصميم گرفت با ديگرى آشتى كند و دوستى خود را از سر گيرد. فرداى آن روز با ديدن دوست رنجيده اش سلام كرد، اما جوابى نشنيد و دوستش روى خود را از او برگرداند. فردا و روزهاى ديگر نيز بر اين منوال گذشت تا آن كه شش ماه از اين ماجرا گذشت. در طول اين شش ماه، هر وقت دوست رنجيده خاطر خود را مى ديد سلام مى كرد، امّا جوابى نمى شنيد. يك روز كه طبق معمول به دوستش سلام كرد و انتظار شنيدن جواب نداشت، گل از لب دوستش شكفت و پاسخ داد: عليكم السلام؛ چرا دست بردار نيستى؟ گفت: من به وظيفه ام عمل مى كنم و مى خواهم طلسم قهر و دشمنى را كه بر دوستى چندين و چند ساله مان مستولى گرديده، درهم شكنم و به جاى آن دوباره لطف و صفا و دوستى را بنشانم. پس از آن همديگر را در آغوش كشيدند و ساليان سال براى يكديگر دوستان خوبى بودند. آرى، انسان مى تواند با تمرين و ممارست بر نفس سركش خود چيره گردد و او را در بند كشد.

سر انجام نيك

زهير بن قِين(8) كسى است كه بنا به گفته مرحوم نمازى(9) در مستدرك سفينه البحار «تشرّف بالسّلام من الناحية المقدسة» يعنى در زيارت ناحيه كه منسوب به حضرت ولى عصر است آمده : «السلام على زهير بن القين» . آرى فخر عالم، منجى بشريت بر زهير بن قين درود مى فرستد. مگر زهير كه بود؟ در تاريخ آمده است كه او عثمانى بود و با اهل بيت (عليهم السلام) جنگ و دشمنى داشت. عثمانيه جريانى بود كه پس از كشته شدن عثمان به سركردگى معاويه تشكيل شد و اساس آن بر اين عقيده بود كه سبب كشته شدن عثمان، على بن ابى طالب بوده است. عثمانى ها ادعا داشتند اطرافيان على بودند كه عثمان را كشتند. آنان نه تنها على بن ابى طالب را امام نمى دانستند كه با آن حضرت و پيروانش جنگ و دشمنى هم داشتند. زهير در كوفه يعنى مركز اصحاب اميرمؤمنان و فرزندان بزرگوار آن حضرت زندگى مى كرد، اما با اين حال با آنان دشمنى داشت. ولى همين زهيربن قين عثمانى به مقام و مرتبه اى مى رسد كه امام غايب شيعيان بر او سلام مى فرستد.

حكايت عياشى

يكى ديگر از كسانى كه به جرگه دوستداران اهل بيت پيوست عياشى(10) است. عياشى عالمى سنى و اهل قلم و بسيار خوش استعداد بود كه سه كتاب در باب فضايل خلفا (ابوبكر،عمر،عثمان) و حقانيت آنان نوشت، اما پس از مدتى شيعه شد و در بغداد مدرسه اى بنا نهاد و شاگردان مبرّز بسيارى پرورش داد. از شاگردان عياشى، كشى(11) و نجاشى(12)، دو رجالى معروف را مى توان نام برد كه كتاب هاى آنان در رجال باعث توثيق و تحكيم روايات شيعيان شده است و اگر رجال كشى و رجال نجاشى نبود، هزاران روايت از روايات شيعه بى اعتبار مى شد؛ زيرا از راويان اين روايات در جاى ديگر ياد نشده و تنها منبع توثيق آنان رجال كشى و نجاشى است.

پاورقى:‌


(1). كافى ، ج 8 ، ص 2.
(2). بحارالانوار ، ج 75 ، ص 210.
(1). متن نامه.
(2). فرقان، آيه 77.
(3). بحارالأنوار، ج 2، ص 62.
(4). آيت الله ميرزا مهدى شيرازى(قدس سره).
(5). بحارالأنوار، ج 65، ص 316.
(6). كافى، ج 2، ص 453.
(7). محمد بن مسلم بن عبدالله بن شهاب الزهرى (58-124 ق) از اعيان فقها و محدثين و تابعين بوده است. مالك بن انس، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه و جمع ديگرى از محدثين از وى روايت كرده اند، وى احاديث بسيارى از حضرت سجاد(عليه السلام) روايت كرده است. بعضى از علماى رجال او را از اصحاب امام صادق(عليه السلام) نيز شمرده اند. علماى اهل سنت بيش از اندازه او را ستوده اند و جلال الدين سيوطى او را اولين كسى مى داند كه حديث را تدوين نموده است. (ريحانة الادب، ج 2، ص 398 و 399).
(8). زهير بن قين از جمله اصحاب امام حسين(عليه السلام) است، امام بعد از شنيدن خبر شهادت مسلم در صحراى كربلا سفيرى به اردوى زهير فرستاد و از او طلب يارى كرد. زهير ابتدا امتناع كرد ولى با تشويق زنش هر دو به يارى امام شتافتند و سرانجام شهد شهادت نوشيدند.
(9). على نمازى شاهرودى (1293 ـ 1363 ش)، عالم دينى، فقيه،محدث و متكلم. در شاهرود به دنيا آمد پس از فراگيرى مقدمات نزد پدرش، به مشهد مهاجرت نمود و مدارج عالى سطح را نزد استادان مشهد فرا گرفت. در معارف و اخلاق از محضر ميرزا مهدى غروى اصفهانى بهره مند گشت. وى علاوه بر امامت جماعت يكى از مساجد مشهد به كار تأليف و تصنيف نيز اشتغال داشت. از آثار وى مى توان مستدرك سفينة البحار، ابواب رحمت، تاريخ فلسفه و تصوف، اركان دين، مقام قرآن وعترت در اسلام، فهرست منتهى الجمان، اثبات ولايت و آثار ديگرى را نام برد.
(اثرآفرينان : زندگينامه نام آوران فرهنگى ايران از آغاز تا سال 1300 شمسى، ج 6، ص 64).
(10). ابوالنضر محمد بن مسعود بن محمد بن عياش، معروف به عياشى ; فاضل، اديب، مفسر، محدث، و از اعيان شيعه در عهد محمد بن يعقوب كلينى است. در فهرست ابن نديم 157 كتاب به وى نسبت داده شده است كه مهم ترين آنها تفسير عياشى است. (ريحانة الادب،ج4، ص220 و 221).
(11). ابو عمرو محمدبن عمر بن عبد العزيز (م : حدود 340 ق) از ثقات علما ومحدثين اماميه است. از شاگردان محمد بن مسعود عياشى بوده و از وى روايت نموده است. وى در علم رجال تبحّر داشت و كتاب رجال او معروف است، نام اصلى اين كتاب معرفة اخبار الرجال يا معرفة الناقلين عن الأئمة الصادقين است. رجال كشى به دست شيخ طوسى تلخيص شده و اختيار الرجال يا اختيار الكشى ناميده شده است آنچه امروز در دسترس است همين خلاصه است و اصل كتاب وى بنا بر قولى موجود نيست. (ريحانة الادب ج5، ص62 ـ 63).
(12). ابو الخير ابو الحسن (ابو العباس) احمد بن على بن احمد نجاشى اسدى كوفى، صاحب رجال مشهور، از علماى اماميه در قرن پنجم، از شاگردان سيد مرتضى است و از شيخ مفيد، هارون بن موسى تلعكبرى، احمد بن نوح سيرافى و احمد بن حسين ابن الغضائرى روايت كرده است از آثار وى مى توان رجال وى را نام برد. (ريحانة الادب، ج6، ص134 و 135).