و از على عليه السلام روايت است كه : مومنان آنهايند كه امام
خود را شناخته اند، پس لبهاشان خشك ، و چشمانشان تار و آبريزان ، و رنگشان پريده
است تا جايى كه زردى چهره كه ويژه خاشعان است از سيمايشان نمايان است ، اينان همان
بندگان خداوندند (كه در سوره مباركه فرقان وصف آنان چنين آمده) كه روى زمين با
تواضع راه مى روند، و آنرا فرش و خاك آن را بستر گرفته اند، دنيا را ترك نموده و به
آخرت رو آورده اند، بر روش مسيح بن مريم عليهماالسلام ؛ اگر حاضر باشند شناخته
نباشند، و اگر غائب شوند كسى از آنان سراغ نگيرد، و اگر بيمار گردند عيادت نشوند،
در گرما روزه گيرند، و در شبهاى تار به نماز برخيزند؛ هر آشوبى از آنان بر طرف ، و
هر سنتى از آنان متجلى شود، اينان ياران منند، در جستجوى آنان باشيد و اگر به يكى
از آنان برخورديد از او بخواهيد تا براى شما آمرزش طلبد.
و قَالَ الباقر عليه السلام لرجل حين فخر على آخر [و قَالَ]:
اتفاخرونى و انا من شيعة آل محمد الطيبين عليهم السلام : اما فجرت و رب الكعبة و
غبن منك على العذب ، يا عبدالله اء مالك تنفقه على نفسك احب اليك اميرالمؤ منين
تنفقه على اخواءِنَّكَ المومنين ؟ قَالَ: بل انفقه على نفسى ، قَالَ: فلست من
شيعتنا، فاما نحن ما تنفقه على المنتحلين من اخواننا احب الينا من اءن تنفق على
انفسنا، و لكن قل : انا من محبيكم و من الراجين للنجاة بمحبتكم .(94)
و زمانى كه مردى به ديگرى تفاخر مى نمود و مى گفت : آيا بر من تفاخر مى كنى در حالى
كه من از شيعيان آل پاك محمد هستم ؟ امام باقر عليه السلام به او فرمود: هان به
خداى كعبه سوگند گناه كردى و به دروغ به اشتباه افتادى ! اى بنده خدا! مالى را كه
در اختيار دارى آيا براى خود خرج كنى نزد تو محبوبتر است يا بر برادران دينى خود؟
گفت : براى خود خرج كنم . فرمود: پس تو از شيعيان مانيستى ، زيرا ما اگر دارايى خود
را بر برادران خود كه مدعى دوستى ما هستند خرج كنيم نزد ما محبوبتر از آن است كه بر
خود خرج نماييم ؛ بلكه بگو: من از دوستان شمايم و از كسانى كه به خاطر دوستى شما
اميد نجات دارند.
و قَالَ رجل للحسين بن على عليه السلام : يابن رسول الله انا
من شيعتكم . قَالَ: اتق الله و لا تدّعينّ شيئا يَقوُل اللهلك : كذبت و فجرت فِى
دعواك ، اءنّ شيعتنا من سلمت قلوبهم من كلغش و غل و دغل ، و لكن قل : انا من
مواليكم و محبيكم .
و مردى به حسين بن على عليهماالسلام عرض كرد: اى فرزند پيامبر ز من از شيعيان شمايم
، فرمود: از خدا پروا كن ، و چيزى را ادعا مكن كه خداوند بفرمايد: در ادعاى خود
دروغ مى گويى . همانا شيعيان ما كسانى هستند كه دلهاشان از هر غش و غل و دغلى سالم
مانده است ، بلكه بگو: من از مواليان و دوستان شما هستم .
و قَالَ رجل للحسن بن على عليهماالسلام : انى من شيعتكم ،
فقَالَ الحسن عليه السلام : اى عبدالله اءنْ كنت شيعة لنا فِى امرنا و زواجرنا
معليا فقد صدقت ، و اءنْ كنت بخلاف ذلك فلا تزد فِى ذنوبك بدعواك متربتة شريفة لست
من اهلها، لا تقل [لنا]: انا من شيعتكم ، و لكن قَالَ: انا من مواليكم و محبيكم و
معادى اعدائكم ؛ و انتر فِى خير و الى خير.
و مردى به حسن بن على عليهما السلام گفت : من از شيعيان شما هستم . حضرت فرمود:: اى
بنده خدا، اگر در اوامر و نواهى ما پيرو و مطيع ما هستى راست گفته اى ، و اگر بر
خلاف اين هستى ، با ادعاى اين مرتبه شريفِى كه اهل آن نيستى بر گناهانت ميفزا، [به
ما] بگو از شيعيان شما هستم ولى بگو: من از مواليان و دوستان شما و از دشمنان
دشمنان شما هستم ، و در اين صورت در خوبى به سر مى برى و در آينده نيز به سوى
خيرخواهى بود.
و قيل للصادق عليه السلام : اءنْ فقام عمار و قدارتعدت
فرائصه ، فاستفرغه البكاء. فقَالَ له ابن ابى ليلى : انت رجل من اهل العلم و الحديث
، اءنْ كان يسوءك اءنْ يقَالَ لك رافضى فتبراء من الرفض فانت من اخواننا. فقَالَ له
عمار: يا هَذَا: ما ذهبت و الله حيث ذهبت و لكننى بكيت عليك و عَلَىَّ.
اما بكائيى على نفسى : فاءِنَّكَ نسبتنى الى رتبة شريفة لست من اهلها. زعمت انى
رافضى ، ويحك لقد حدثنى الصادق عليه السلام : اءنْ اول من سمى الرافضة السحرة
اَلَّذِى نَ لما شاهدوا آية موسى عليه السلام فِى عصاه آمنوا به و رضوا به فاتبعوه
و رفضوا امر فرعون واستسلموا لكل ما نزل بهم ، فسما هم فرعون الرافضة لما رفضوا
دينه ، فالرافضى من رفض كل ما كرهه الله تعالى ، و فعل كل ما امره الله تعالى ،
فاءين فِى [هَذَا] الزمان مثل هَذَا؟ فَاءِنَّمَا بكيت على نفسى خشية اءنّ يطلع
الله عز و جل على قلبى و قد تقبلت هَذَا الاسم الشريف على نفسى فيعاتبنى ربى عز و
جل يَقوُل : يا عمار، اكنت رافضا للاباطيل و عاملا بالطاعات كما قَالَ لك ؟ فيَكوُن
ذلك تقصيرا [بى] فِى الدرجات اءنْ سامحنى ، و موجبا لشدة العقاب [على] اءنْ ناقشنى
، الا اءنْ يتداركنى موالى بشفاعتهم .
و اما بكائى عليك : فلعظم كذبك فِى تسميتى بغير اسمى ، و شفقتى الشديدة عليك من
عذاب الله تعالى اذ صرفت [اشرف] الاسماء الى اءن جعلتها من ارذلها، كيف يصبر بدنك
على عذاب الله و عذاب كلمتك هذه !
فقَالَ الصادق عليه السلام : لو اءن على عمار من الذنوب ما هو اعظم من السماوات و
الارضين لمحيت عنه بهذه الكلمات و انّها لتزيد فِى حسناته عند ربه عز و جل حتّى
يجعل كل خردلة منها اعظم من الدنيا مائة الف مرة .
(95)
و به امام صادق عليه السلام عرض شد: امروز عمار دهنى نزد ابن ابى ليلى قاضى كوفه بر
مطلبى شهادت داد و قاضى به او گفت : اى عمار! برخيز كه ما تو را مى شناسيم و شهادتت
را نمى پذيريم زيرا تو رافضى هستى . عمار برخاست در حاليكه گوشتهاى پهلويش مى
لرزيد او آن قدر گريست كه اشك بر گونه اش غلطيد. ابن ابى ليلى به او گفت : تو مردى
از اهل علم و حديث هستى ، اگر تو را رافضى گفتن ناخوش است پس دست از رفض بردار تا
از برادران ما باشى . عمار گفت : به خدا سوگند نظر من آن نيست كه تو پنداشته اى ولى
گريه من بر حال خودم و حال توست .
اما گريه من بر خودم براى اين است كه : مرا به رتبه شريفِى منسوب ساختى كه شايسته
آن نيستم ، تو گمان برده اى كه من رافضى هستم ، واى بر تو، همانا امام صادق عليه
السلام برايم حديث فرمود كه : نخستين كسانى كه رافضه ناميده شدند ساحران زمان موسى
عليه السلام بودند كه چون معجزه آن حضرت را در مورد عصا مشاهده نمودند به او ايمان
آوردند و به او راضى شدند پس از او پيروى نموده و فرمان فرعون را رها ساختند و به
تمام ناملايماتى كه بر آن ها وارد شد تن دادند، پس فرعون آنان را رافضه ناميد چون
دين او را رفض و رها نمودند، بنابراين رافضى كسى است كه تمام آن چه را كه ناخوشايند
پروردگار است ترك نموده و تمام دستورات او را انجام دهد، و در اين زماءِنَّهُ كجا
مثل اويى يافت شود؟ و گريه من بر خودم از ترس آن است كه مبادا خداوند عز و جل از
دلم باخبر شود در حالى كه من اين نام شريف را براى خودم پذيرفته ام ، پس پروردگارم
مرا مورد عتاب قرار داده و مى فرمايد: اى عمار، آيا همانطور كه تو را رافضى گفت همه
باطل ها را رها ساخته و به تمام طاعت ها عمل نمودى ؟ و اين عمل اگر خداوند با من
مسامحه كند و از سر تقصير من بگذرد موجب نقص درجات من گردد، و اگر با من به مناقشه
و موشكافِى در حساب برخيزد موجب شدت كيفر من شود مگر اين كه سروران و امامان من با
شفاعت خود از من دستگيرى كنند.
و اما گريه من بر تو به خاطر دروغ بزرگى است كه در نامگذارى من به آن چه شايسته آن
نيستم مرتكب شده اى ، و به جهت دلسوزى من بر توست از عذاب خداى متعالى زيرا كه
[شريفترين] نام ها را به پست ترين آن ها باز گردانده اى ، كه چگونه بدن تو بر عذاب
خداوند و عذاب اين گفته ات صبر خواهد نمود !
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر عمار گناهانى بزرگتر از آسمان ها و زمين ها داشته
باشد هر آينه به خاطر گفتن اين سخنان از او پاك و برطرف خواهد شد، و در نزد
پروردگارش عز و جل در نيكى هاى او خواهد افزود تا آن جا كه هر ذره اى از آن صد هزار
مرتبه بزرگتر از دنيا خواهد گشت .
قَالَ عليه السلام : و لما جعل المامون الى على بن موسى
الرضا عليه السلام ولاية عهده دخل عليه آذنه فقَالَ: اءنّ قوما بالباب يستاذنونك
عليك ، يَقوُلوُن : نحن من شيعة على عليه السلام .
فقَالَ عليه السلام : انا مشغول فاصرفهم ، فصرفهم . فلما كان فِى اليوم الثانى جاؤ
وا و قَالَوا كذلك ، فقَالَ عليه السلام مثلها، فصرفهم الى اءن جاؤ وا هكذا
يَقوُلوُن و يصرفهم شهرين ، ثم ايسوا من الوصول و قَالَوا للحاجب : قل لمولانا انا
شيعة ابيك على بن ابى طالب عليه السلام ، قد شمتت بنا اعداؤ نا فِى حجابك لنا و
نحنننصرف هذه الكرة و نهرب من بلدنا خجلا و انفة مما لحقنا و عجزا عن احتمال مضيض
ما يلحقنا بشماتة اعدائنا. فقَالَ على بن موسى الرضا عليه السلام : ائذن لهم
ليدخلوا.
فدخلوا عليه فسلموا عليه
(96) و لم ياءذن لهم بالجلوس ، فبقوا قياما فقَالَوا: يابن رَسول
اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ما هَذَا الجفاء العظيم و
الاستخفاف بعد هَذَا الحجاب الصعب ؟ اى باقية تبقى منا بعد هَذَا؟ فقَالَ الرضا
عليه السلام : افترون ((و ما اصبكم من مصيبة فبما كسبت
ايديكم و يعفو عن كثير))؟(97)
فما اقتديت الا بربى عز و جل فيكم و برَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ
وَ سَلَّم و باميرالمومنين عليه السلام و من بعده من آبايى الطاهرين عليهم السلام ،
عتبوا عليكم فاقتديت بهم .
فقَالَوا: لماءِذَا يابن رسول الله ؟ قَالَ: لدعواكم اءِنَّكَم شيعة اميرالمؤ منين
على بن ابى طالب عليه السلام . ويحكم انما شيعته الحسن و الحسين عليه السلام و
سلمان و ابوذر و المقداد [و عمار] و محمد بن ابى بكر اَلَّذِى نَ لم يخالفوا شيئا
من اوامره و لم يرتكبوا شيئا من زواجره ، فاما انتم اءِذَا قُلْتُم انتم شيعته و
انتم فِى اكثر اعمالَكُمْ له مخالفون و مقصرون فِى كثير من الفرائض ، متهاونون
بعظيم حقوق اخواءِنَّكَم فِى الله ، و تتقون حيث لا يجب التقية ، و تتركون التقية
حيث لا بد من التقية ، لو قُلْتُم اءِنَّكَم مواليه و محبوه و الموالون لاوليائه و
المعادون لاعدائه لم اءِنَّكَره من قولَكُمْ و لكن هذه مرتبة شريفة ادّعيتموها،
اءنْ لم تصدقوا قولَكُمْ بفعالَكُمْ هلكتم الا اءن تدارككم رحمة ربكم .
قَالَوا: يابن رسول الله انا نستغفرالله و نتوب اليه من قولنا، بل نقول كما علمنا
مولانا: نحن محبوكم و محبوا اوليائكم و معادوا اعدائكم . قَالَ الرضا عليه السلام :
مرحبا بكم يا اخوانى و اهل ودى ارتفعوا، ارتفعوا ارتفعوا. فما زال يرفعهم حتّى
الصقهم بنفسه ، ثم قَالَ لحاجبه : كم مرّة حجبتهم ؟ قَالَ: ستين مرة ، فقَالَ
لحاجبه : فاختلف اليهم ستين مرة متوالية فسلم عليهم و اقرئهم سلامى فقد محوا ما كان
من ذنوبهم باستغفارهم و توبتهم ، و استحقو الكرامة بمحبتهم لنا و موالاتهم ، و تفقد
امورهم وامور عيالهم ، و اوسعهم بنفقات و مبرات و صلات و دفع مضرات .(98)
امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: پس از آن كه مامون ولايت عهدى خود را به على بن
موسى الرضا عليهماالسلام واگذار نمود، دربان آن حضرت وارد شد و گفت : گروهى پشت در
ايستاده اجازه ورود مى خواهند و مى گويند كه ما از شيعيان على عليه السلام هستيم .
فرمود: من مشغول كارى هستم ، بگو برگردند، و او آنان را بازگرداند. روز دوم آمدند و
همان سخن گفتند، حضرت نيز همان پاسخ بداد و دربان آنان را باز گرداند، تا اين كه دو
ماه همينطور مى آمدند و همان سخن مى گفتند و او نيز آنان را رد مى نمود، تا اين كه
از وصول به آن حضرت نا اميد شده به دربان گفتند: به مولاى ما بگو: ما از شيعيان
پدرت على بن ابى طالب هستيم و دشمنان ما از اين كه ما را به خود راه نمى دهى
سرزنشمان كرده اند، و اين بار باز ميگرديم و از شرمندگى و از آن چه به ما رسيده و
به جهت عجز از تحمل دردى كه از سوى دشمنان ما به ما مى رسد از شهر خود خواهيم گريخت
.
حضرت فرمود: به آنان اجازه ورود بده تا داخل شوند. آنان داخل شده سلام كردند حضرت
[پاسخ سلام و] اجازه نشستن نداد. آنان سر پا ايستاده ماندند و عرض كردند: اى فرزند
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين جفاى بزرگ و استخفاف چيست كه پس از اين
منع چند روزه در حق ما روا داشته اى ؟ ديگر چه آبرويى پس از اين براى ما باقى خواهد
ماند؟
فرمود: آيا ديديد كه ((هر مصيبتى به شما برسد به سبب اعمال
خودتان است و خداوند از بسيارى نيز گذشت مى كند))؟ من درباره
شما پيروى نكردم مگر از پروردگار خودم و رسول خدا و اميرمومنان و پدران ظاهر خود پس
از آن بزرگوار عليهم السلام ، كه آنان بر شما عيب گرفتند و من نيز از آنان پيروى
نمودم .
گفتند: به چه دليل اى فرزند رسول خدا؟ فرمود: زيرا شما دعوى كرديد كه شيعه اميرالمؤ
منين على عليه السلام هستيد؛ واى بر شما، جز اين نيست كه شيعه او حسن و حسين
عليهمالسلام و سلمان و ابوذر [و عمار] و مقداد و محمد بن ابى بكر هستند كه از هيچ
يك از اوامر او سرپيچى نكردند و مرتكب هيچ يك از نواهى او نشدند، و اما شما كه مدعى
هستيد شيعه اوييد در حالى كه در بيشتر اعمالتان مخالف اوييد، و در بسيارى از واجبات
كوتاهى مى كنيد و در بيشتر حقوق برادران دينى خود سستى مى ورزيد، و آن جا كه تقيه
واجب نيست تقيه مى كنيد، و آن جا كه ناگزير از تقيه ايد تقيه را ترك مى كنيد، با
اين احوال اگر مى گفتيد دوستان و محبان اوييد و دوست دوستان او و دشمن دشمنان او
هستيد، اين سخن را از شما انكار نمى كردم ، ولى اين (تشيع) كه ادعا نموده ايد مرتبه
شريفِى است كه اگر عمل شما سخنتان را تاييد نكند و راست نشمارد هلاك خواهيد شد مگر
اين كه رحمت پروردگارتان از شما دستگيرى نمايد.
عرض كردند: اى فرزند رسول خدا، ما از اين گفته خود از خداوند آمرزش مى خواهيم و
توبه مى كنيم ، و همانطور كه مولايمان به ما آموخت گوييم كه : ما دوستان شما و
دوستان دوستان شما و دشمنان دشمنان شما هستيم .
حضرت رضا عليه السلام فرمود: خوش آمديد اى برادران و اهل مودت و دوستى من ، بياييد
بالا، بياييد بالا، و همينطور آنان را به بالاى مجلس فرا خواند تا آنان را به خود
چسبانيد، سپس به دربان خود فرمود: چند بار اينان را باز داشتى ؟ گفت : شصت مرتبه .
فرمود: شصت مرتبه پى در پى نزد آنان رفت و آمد كن و بر آنان سلام كن و سلام مرا به
ايشان برسان ، كه اينان با توبه و استغفار خود گناهان گذشته خود را محو ساختند و با
دوستى نمودن و موالات خود با ما مستحق كرامت گشتند، و امور خود و خانواده شان را
بازرسى نما، و انفاقها و نيكى ها و هداياى فراوان به آنان برسان و هرگونه ضرر (يا
سرافكندگى) را از آنان دور ساز.
و عن محمد بن على بن موسى الرضا عليه السلام فِى حديث طويل و
فيه جواب رجل قَالَ: انا من شيعتكم الخلص : ويحك اتدرى من شيعتنا الخلص ؟ قَالَ:
لا، قَالَ: حزقيل المومن من آل فرعون ، و صاحب يس اَلَّذِى قَالَ: الله تعالى :
((و جاء من اقصا المدينة رجل يسعى))(99)
و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار.(100)
و از امام جواد عليه السلام ضمن حديثى طولانى در پاسخ مردى كه گفت : من از شيعيان
خالص شمايم ، روايت شده كه فرمود: واى بر تو، آيا مى دانى كه شيعيان خالص ما
كيانند؟ گفت : نه ، فرمود: حزقيل مؤ من ، و همراه ياسين كه خداى متعال درباره او
فرموده ((و از نقطه دور شهر مردى دوان دوان آمد...))
و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستند.
و فِى ((تاويل الايات))
فِى تفسير ((ليغفر لك الله ...))(101)
عن ابى الحسن الثالث عليه السلام اءِنَّهُ سئل عن قول الله عز وجل
((ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر)) فقَالَ
عليه السلام : و اى ذنب كان لرسول الله متقدما او متاخرا؟ و انما حمله الله ذنوب
شيعة على عليه السلام ممن مضى منهم و ممن بقى ثم غفر[ها] الله له .(102)
در كتاب ((تاويل الايات)) در تفسير
آيه ليغفر لك الله ... روايت كرده از امام دهم عليه
السلام درباره اين آيه پرسش شد، فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كدام
گناه گذشته و آينده اى را داشته است ؟ جز اين نيست كه خداوند گناهان شيعيان على
عليه السلام از گذشتگان و آيندگان را بر عهده آن حضرت نهاد، سپس همه را براى او
آمرزيد.
و عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم اءِنَّهُ قَالَ لعلى
عليه السلام : يا على انى ساءلت الله عز و جل اءن لا يحرم شيعتك التوبة حتّى تبلغ
نفس احدهم حنجرته ، فاجابنى الى ذلك ، و ليس ذلك لغيرهم .(103)
و از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه به على عليه السلام
فرمود:
اى على ! من از خداوند درخواست نموده ام كه شيعيان تو را تا هنگامى كه جان آنها به
حنجره برسد از توبه محروم نفرمايد، و خداوند اين درخواست مرا پذيرفته است ، و اين
براى غير آنان نيست .
و روى الشيخ ابوجعفر الطوسى باسناده عنابى الحسن [على بن]
موسى بن جعفر عليه السلام : اءِنَّهُ قَالَ له زيد بن يونس الشحام : الرجل من
مواليكم يشرب الخمر و يرتكب الموبق من الذنب ، نتبراء منه ؟
فقَالَ عليه السلام : تبراءوا من فعله و لا تبراءوا من خيره و ابغضوا عمله .
قُلْتُ: يتسع لنا اءن نقول : فاسق فاجر؟ فقَالَ: لا يتسع ،(104)
ابى الله اءن يَكوُن ولينا فاسقا فاجرا و اءنْ عمل ما عمل ، و لكن قولوا: فاسق
العمل ، فاجر العمل ، مؤ من النفس ، خبيث الفعل ، طيب الروح و البدن . لا والله لا
يخرج ولينا من الدنيا الا [و] الله و رسوله و نحن عنه راضون . يحشره الله مع ما فيه
من الذنوب مبيضا وجهه ، مستورة عورته ، آمنة روعته ، لا خوف عليه و لا حزن ،(105)
و ذلك اءِنَّهُ لا يخرج من الدنيا حتّى ليصفِى من الذنوب اما بمصيبة فِى مال او نفس
او ولد او مرض ؛ و ادنى ما يصنع بولينا اءنْ يريه الله رؤ يا مهولة فيصبح حزينا لما
يراه فيَكوُن ذلك كفارة له ، او خوفا يرد عليه من اهل دولة الباطل ، او يشدد عليه
عند الموت ، فيلقى الله عز و جل طاهرا من الذنوب آمنة روعته بمحمد و اميرالمؤ منين
عليه السلام ، ثم يَكوُن امامه احد الامرين : رحمة الله الواسعة اَلَّتِى اوسع من
اهل الارض جميعا، او شفاعة محمد و اميرالمؤ منين عليه السلام ، اءنْ اخطاءته رحمة
الله ادركته شفاعة نبيه و اميرالمؤ منين صلوات الله عليهما.(106
)
و شيخ طوسى با سند خود از زيد بن يونس شحام روايت كرده است كه به [على بن] موسى بن
جعفر عليهما السلام گفتم : مردى از دوستان شماست شراب مى خورد و مرتكب گناهان تباه
سازنده مى شود، آيا از او بيزارى جوييم ؟
امام عليه السلام فرمود: از كارش بيزارى جوييد، ولى از خير و خوبيش نه ، عمل او را
دشمن بداريد.
گفتمن آيا ما را مى رسد كه بگوييم : او فاسق و فاجر است ؟ فرمود: نه ، جايز نيست ،
خداوند نخواست كه دوست ما فاسق و فاجر باشد، اعمالش هر چه باشد، باشد ولى بگوييد
عملش فاسق و فاجر است و نفسش مؤ من است ، كارش پليد است و روح و بدنش پاكيزه است
. نه ، به خدا سوگند دوست ما از دنيا بيرون نمى رود جز اين كه خداوند و رسول او و
ما از او خوشنوديم ، خداوند او را با گناهانش در حالى محشور مى كند كه رويش سپيد و
گناهانش پوشيده و از ترسش در امان است ، نه بيمى بر او است و نه غمى دارد. زيرا
از دنيا بيرون نمى رود تا اين كه با گرفتارى به مصيبتى در مال يا جان يا فرزند يا
بيمارى از گناهان تصفيه مى شود. و كمترين كارى كه با دوست مى شود اين است كه خداوند
رؤ يايى وحشتناك به او مى نماياند و صبح به خاطر آن رؤ يا غمزده بيدار مى شود، و
همين كفاره گناهان اوست ، يا اين كه ترسى از اهل دولت باطل بر او وارد مى سازد يا
سكرات مرگ را بر او سخت مى نمايد، پس خدا را در حالى ديدار ميكند كه از گناهان پاك
شده و از ترس و وحشت خود با [ديدار] محمد و اميرالمؤ منين عليهم السلام در امان است
. سپس يكى از دو چيز در برابر او قرار مى گيرد:
يا رحمت گسترده خداوند كه از همه اهل زمين گسترده تر است ، يا شفاعت محمد و
اميرالمؤ منين عليهماالسلام ، اگر رحمت خداوند به او نرسد شفاعت پيامبر خدا و
اميرالمؤ منين عليهماالسلام او را در خواهد يافت .
و فِى كتاب ((اسرار الامامة))
و فِى ((تفسير العسكرى عليه السلام)):
يحرم الصدقة على ذوى البصائر من شيعتنا، لانا و شيعتنا كنفس واحدة ، فما يحرم علينا
يحرم على علمائنا. فسئل عنه عن اداء الزكاة الى مستحقها، فقَالَ: يعطى الفقراء
المستضعفون من شيعتنا، و اما الهدية فحلال .(107)
و در كتاب ((اسرار الامامة)) و
((تفسير امام عسكرى عليه السلام))
آمده است كه آن حضرت فرموده است : ((صدقه بر اهل بصيرت از
شيعيان ما حرام است ، زيرا ما و شيعيانمان در حكم يك شخص واحديم ، پس هرچه بر ما
حرام باشد بر علماى ما هم حرام است)).
از آن حضرت درباره پرداخت زكات به مستحق آن پرسيدند، فرمود:
((بايد به نيازمندان مستضعف از شيعيان ما داده شود، اما هديه
حلال است)).
و فِى كتاب ((اسرار الامامة))
عن الصادق عليه السلام : اءنّ الله ملكا فِى السماء السابعة و هو موكل بكم معشر
الشيعة و مستغفر لَكُمْ، و اءِنَّهُ يطلع راءسه من السماء السابعة الى السماء
الدنيا فينظر اليكم و الى هَذَا الخلق المنكوس .
و فِى هَذَا الحديث حكاية طويلة يرجع حاصلها الى اءن هَذَا الملك يتعجب من المبغضين
لآل محمد صلى الله عليه و آله و سلم و يدعو لهم صباحا و مساء بعد ثناء الله .(108)
و در كتاب ((اسرار الامامة)) از امام
صادق عليه السلام نقل كرده كه : ((خداوند را در آسمان هفتم
فرشته اى است كه بر شما شيعيان موكل است و براى شما آمرزش مى طلبد، و از آسمان هفتم
به سوى آسمان دنيا سر مى كشد و به شما و اين آفريدگان وارونه (دشمنان اهل بيت)نظر
مى كند...)) و در اين حديث حكايتى طولانى است كه حاصل آن
اينست كه : اين فرشته از دشمنان آل محمد عليهم السلام تعجب مى كند و صبح و شام پس
از ثناى الهى براى آنان (شيعيان) دعا مى كند.
و فِى ((قرب الاسناد))
عن ابى عبدالله عليه السلام : امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصلاة و المحافظة عليها،
و الى اسرارنا كيف حفظهم لها عن عدونا، و الى اموالهم كيف مواساتهم لاخوانهم فيها.(109)
و در ((قرب الاسناد)) از امام صادق
عليه السلام روايت كرده است كه : شيعيان ما را در وقت فرا رسيدن نماز بيازماييد كه
چگونه بر آن محافظت دارند، و درباره اسرار ما كه چگونه آن را از دشمن ما حفظ مى
كنند. و در اموال خود كه چگونه با برادرانشان مواسات مى نمايند.
و فِى ((روضة الكافى))
عن ابى عبدالله عليه السلام قَالَ: نحن اصل كل خير و من فروعنا كل بر، فمن البر
التوحيد و الصلاة و الصيام و كظم الغيظ و العفو عن المسى ء و رحمة الفقير و تعهد
الجار و الاقرار بالفضل لاهله . و عدونا اصل كل شر، و من فروعهم كل قبيح و فاحشة ،
فمنهم الكذب و البخل و النميمة و القطيعة و اكل الربا و اكل مال اليتيم بغير حقه و
تعدى الحدود اَلَّتِى امر الله و ركوب الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الزنا و
السرقة و كل ما وافق ذلك من القبيح ، فكذب من زعم اءِنَّهُ معنا و هو متعلق بفروع
غيرنا.(110)
و در ((روضه كافى)) از امام صادق عليه
السلام روايت كرده است كه : ما ريشه تمام خوبيهاييم ، و هر نيكى و پسنديده اى از
شاخه هاى ماست ، و از نيكى هاست : نماز، روزه ، فرو بردن خشم ، گذشت از بدى كننده ،
رحمت بر فقير، رسيدگى به همسايه ، اقرار به فضل كسانى كه شايسته آنند. و دشمن ما
ريشه تمام بدى هاست ، و هر زشت و فاحشه اى از شاخه هاى آن هاست ، پس از ايشان است
: دروغ ، بخل ، سخن چينى ، قطع رحم ، ربا خوارى ، خوردن ناحق مال يتيم ، تجاوز از
مرزهايى كه خداوند دستور فرموده ، ارتكاب گناهان ظاهر و باطن ، زنا، دزدى ، و هر
عمل زشتى مانند اينها. پس دروغ مى گويد كسى كه مى پندارد با ماست در حالى كه به
شاخه هاى غير ما آويخته است .