بخش پنجم
مبلّغ و نظارت
آنچه باعث می شود تا روحانی از چشم مردم بیفتد، اطاعت از
شیطان و عدم توجه به نیرنگ های اوست؛ چیزی را که در واقع باور نداریم، همین شیطان
است که همیشه در هرکجا دنبال آن است تا محبوبیت ما را بین مردم کم نماید و به ما
تلقین کند که تمام کارهایت درست است؛ به عبارت بهتر، نه تنها محبوبیت مردمی را از
بین ببرد، بلکه مردم را به دشمنی ما وادارد. فکر نکنیم القاءات دیگران باعث بدبینی
مردم به ما می شود، اگر چه بی تأثیر نیست؛ ولی هر چه هست، همان القاءات نیز از
دمیدن شیطان در وجودِ توخالیِ انسان، ناشی می شود. عامل مهمِ این بدبینی دیگران
نسبت به ما، در حقیقت خود ما هستیم؛ نقش اساسی را در این باره، عملکرد ما دارد. از
بس شیطان قوی است باید به همه ی کارها و گفته های خود شک داشته باشیم ولی نمی
دانیم: چرا به همه چیز - از جمادات گرفته تا جانداران- شک داریم و بدبینیم! ولی
ذرّه ای به خود که هر لحظه در معرض فریب شیطان هستیم شک نداریم. واقعاً جل الخالق
از این همه پاکدانی خود !
وقتی من، روحانی
جوانی هستم و در ایام تحصیلات حوزوی، هنگام ایاب و ذهاب خود در اتوبوس شرکت واحد از
جایم بلند نشوم تا از چند پیرمرد ناتوان ایستاده، یکی از آنها بنشیند و در ضمن خود
را به کتاب خواندن هم بزنم! که یعنی من متوجه اطرافم نیستم، قضاوت دیگران نسبت به «
الاحقر!!» چگونه خواهد بود؛ وقتی به جایی رسیدم یعنی شغلی را به چنگ آوردم، آیا
دیگر کسی را می بینم که پیاده است و من سواره؟ خیر .
در این باره باید بطور جدی فکری کرد که « چرا ما زیر زره
بین هستیم و نگاه دیگران به ما نگاه کینه توزانه است.» و شاید« نگاه پیر در خشت
خام است .»
باید بدانیم که شیطان نمی گذارد دیگران به ما خوشبین
باشند، باید فرض کنیم همه نسبت به ما بدبین هستند و از هرگونه حرکت ما احتمال فتنه
ای خواهد رفت. با عملکرد مدت دار خود، این بدبینی های ذاتی را نسبت به خود
برگردانیم و آنان را خوشبین نماییم .
به لحاظ اهمیت موضوع و جایگاه یک مبلّغ، بی پرده و رُک
دوباره تأکید می کنیم که مردم دوربینی تحلیلگر، - نه فقط فیلم بردار – با خود، برای
تهیه ی گزارش همراه با استنتاج، برداشته اند و لحظه به لحظه نوع خنده، نگاه، خوردن،
صحبت کردن، نشستن، دراز کشیدن، دست در بینی کردن، بینی خود را با صدا گرفتن، اخ و
تف کردن، دندان های زرد شده ی مسواک نزده!، لباس نا مرتب و ناشسته! و ... را، به
عبارت دیگر، اعمال تنفرزا و عدم بهداشت در جنبه های مختلف را از ما تصویر برداری و
تحلیل می کنند. امروزه بسیاری از آداب اجتماعی که بطور فردی انجام دهنده ی آن از آن
تنفر ندارد، انجام آن در جمع، بسیار زشت و منفور است؛ به عنوان مثال: دیگر پسندیده
نیست که انسان بر سر سفره: بامولوچ مولوچ و با صدا غذا بخورد و دستمال از جبیب در
آورد و با صدای بلند، بینی خود را بگیرد؛ باید از سر سفره بلند شد – بلا نسبت شما
که می خوانید– به دستشویی رفت و بینی خود را گرفت. بالای منبر که به مراتب بدتر
است. چه بجاست قبل از رفتن به منبر، انسان استنشاق نماید و مجاری تنفس و گلوی خود
را تمیز نماید .
هنگام گفت و گوی دو نفره که در کنار هم نشسته ایم، باید
دقت کنیم تا سر خود را نزدیک صورت مقابل، نبریم و بوی تعفن دندانها و دهان خود را
به خورد او ندهیم؛ او خود را عقب می کشد، ما بدون اینکه توجه کنیم چرا او صورتش را
عقب می برد، کلّه ی مبارک خود را نزدیک او می بریم! و باز به سخن خود ادامه می دهیم .
بعضی انسان ها عرق بدنشان بوی مشمئزکننده ای دارد و حتی
از فاصله ی یک متری باعث اذیت می شود. مبلّغ باید دقت کند: فاصله استحمام خود را به
حد اقل یک روز در میان و در مناطق شرجی به هر روز رساند که عامل تنفر نگردد. جدای
از مطلب، حتی در نوع عطری که استفاده می کند، دقت کافی نماید؛ هر منطقه، یک بوی
عطری را می پسندد بعضی از عطرها و ادکلن ها، در کشور خاص خود، برای مردم مناسب است
و کشور دیگر از آن بوی عطر بدش می آید .
از دقت های لازم هنگام حضور بر سر سفره می باشد که آداب
اسلامی را در شروع غذا مراعات نماید، افزون بر آن بداند که نوع نشستن ما بر سر
سفره، تا نگاه ما به غذا یا غذاها مورد نظر مردم است. حتی لقمه هایی که برداشته می
شود با حرص و ولع، بلع می گردد، از دید تیزبین مردم، دور نمی ماند .
لقــــمه اندازِه يْ دهان گیر ای شریف* تا نگویندت سخن
های سخــــیف
رشـد تو در خوردن و در خواب نیست* من نمــی دانم ولی این
هر دو نیست
خود بیاندیش ای برادر! این دو نیست * هستی ار خواهی
بـرادر! این دو نیست
حال که بحث خوردن مطرح شد، در باره ی آشامیدنی ها نیز
بگوییم :
بعضی ها چای و نوشیدنی را با صدا می نوشند – به اصطلاح -
« هُرت و هُرت» سر می کشند. هستند بسیاری که از صدای نوشیدن چای تنفر دارند،
همانطور که از آروغ زدن بدشان می آید. یا مثلاً هستند کسانی که هنگام خوردن هندوانه
سر خود را پایین می آورند و تخمه های آن را بیرون می ریزند؛ بهتر است: دست خود را
جلو دهان گیرند و با دست خود هسته ی میوه را برگیرند. لذا مراعات فرهنگ اجتماعی
مردم هر منطقه، ضروری است که باعث تنفر نگردد .
اگر میزبانی داریم ( یا در میهمانی شرکت کردیم) که غیر
روحانی هستند، جای « تسقط الآداب بین الاحباب» نیست که یکباره خودمانی شویم و از
خنده های قهقهه گرفته تا آروغ های پی در پی، محیط معنوی روحانی را تبدیل به انزجار
و تنفر دیگران، از خود نماییم. افزون بر این هر کجا آداب معاشرت خاص خود را دارد،
باید دقت خود را چند برابر نمود که خلاف نزاکت از ما سر نزند. در سنت رسول الله به
کم خوری سفارش شده و زیاد آروغ زدن را مذموم شمرده است .
البته مقصر نیستیم؛ ما بیشتر اوقاتمان را به مطالعه کتاب
های درسی و غیر درسی گذرانده ایم و از آداب معاشرت اجتماعی بازمانده ایم. اگر مردم
هنوز هم به ما احترام می گذارند به لحاظ معنویت روحانیت بوده است. اگر در رفتار
خود، معنویتی نداشته باشیم، چیزی برای ما نمی ماند؛ - با عرض پوزش بسیار- ، نه یک
سر و گردن از دیگران بلند تریم و نه پدر و مادرمان فرشته بوده اند؛ به غیر از انسان
بودن، برتری دیگری نسبت به مردم نداریم که آنها نیز انسانند. فقط سر خود را دستار
پیچیده ایم که پیروان مذهبی در هند – سیکها – بهتر از ما عمامه می پیچند و ریش می
گذارند. لباس بلندی می پوشیم و الاّ فضیلتی بر مردم نداریم تا از دیگران خود را
برتر بدانیم. اگر ما در رشته ی فقه و اصول و ... درس خوانده ایم، دیگران نیز در
رشته دیگری تحصیل کرده اند و ...
هر چه فکر می کنیم هیچ برتری نسبت به دیگران نداریم تا
خود را از دیگران طلبکار بدانیم. معلوم هم نیست که ما بهشتی باشیم و دیگران نباشند.
« اکثر اهل الجنة البلهاء». اگر این روایت درست باشد، بلها گوی سبقت را در بهشت
رفتن هم از ما گرفته اند !
چیزی که ما را برتری می دهد و افضل از دیگران قرار می
دهد، همه می دانیم که «تقوا» ست، تقوا هم در متخلق شدن به سیره ی عملی پیامبر اکرم
و ائمه ی اطهار صلوات الله علیهم اجمعین می باشد، که سر سلسله ی آن اخلاق اسلامی و
آداب معاشرت مردمی است .
حال که ملا شدیم، نباید در جمع مردم که مسن تر از ما، در
آنجا زیادند، پاهای خود را دراز کنیم، و نسبت به دیگران بی ادب و گستاخ باشیم.
نباید به دیگران امر کنیم و دیگران را غلام حلقه به گوش خود بدانیم. نباید
برخوردمان با دیگران با تندی و عتاب باشد تا انزجار درونی را در مردم پدید آوریم .
یکی از نکات قابل دقتِ بسیار، آن است که در برخورد با
مردم عصبانی نشویم؛ مواظبت در این امر، بسیار مهم است زیرا هستند افرادی عمداً می
آیند تا مبلّغ را از حالت طبیعی، خارج کنند و بتوانند بعداً زمینه ی فتح پایگاه
مردمی او را بدست آورند .
نباید فقط نظر خود را اعمال کنیم و گمان کنیم وحی مُنزل
است. نباید و نباید .....
اگر مبلّغ هسیتم باید با مردم کنار بیاییم. برخوردی که
مردم با پیامبران امت های سلف نموده اند، یک صدم آنرا با ما انجام نداده، بلکه بر
عکس، با این همه تبلیغات مسموم بر ضد روحانیت، مردم باز هم به ما احترام می گذارند،
ما را محرم اسرار خود می دانند؛ تمام مشکلات خود را با ما در میان می گذارند و چشم
یاری از روحانیت معظم و معزز دارند. پس مواظب «دروبین فیلم برداری» مردم باشیم؛ خود
را و چهره ی روحانیت را خراب نکنیم؛ همین مقدار که دشمن خراب می کند کافی ست. دقت
مردم بر نظاره کردن ما زیاد است و گاهی یک حرکت کوچک چشمگیر، باعث جذب؛ و حرکتی
ناهنجار و ناچیز باعث دفع دیگران نسبت به مبلّغ می شود .
خاطره ای را در دیدار با رهبر کبیر انقلاب(ره) ناقلی ذکر
کرد: « در جلسه روضه ای که امام اشکهای خود را با دستمال سفیدی می گرفت نگاه می
کردم، دیدم برای پاک کردن آب بینی از آن دستمال استفاده نکرد، دستمال دیگر اختصاصی،
برای آبریزش بینی از جیب در آورد. از این عمل امام خیلی لذت بردم .»
حرکات و سکنات ناهنجار عامل بُرش مردم از مبلّغ می شود و
بر عکس آنها مردم را به ما جذب می کند و در حقیقت عامل خوش بینی آنان نسبت به مبلّغ
می گردد. در « یوم الانذار» که پیامبر مأمور به تبلیغ برای عشیره ی خود گردید،
اولین کلام پیامبر(ص) اقرار گرفتن از آنان بر خوش گمانی و باور آنان نسبت به آن
وجود مقدس بود .
بنا براین مبلّغ باید زمینه ی خوش بینی و باور را در
مخاطبان خود پرورش دهد تا بتواند در وظیفه ی مهم تبلیغی، موفق گردد .
افزون بر آن در صورت امکان، خود، بازرس خود باشد و نظرات
مردم را نسبت به خود بگیرد تا کمی و کاستی ها را بزداید و ضعف ها را شناسایی و رفع
کند؛ بر منش و روش پیامبر گونه ی خود بیفزاید .
به غیر از این نکات آنچه حالت جاذبه را در بین مخاطبان
افزایش می دهد، آن است که مبلّغ از جهتی خود را با « اخلاق پزشکی» هماهنگ نماید؛
چطور حتی اگر یک آمپول برای او می نویسد و به او تفهیم می کند: این برای تو بهتر از
داروهای دیگر است و چگونه یک "تزریقاتی" هنگامی که می خواهد به مریضش آمپول بزند با
او گفت و گویی را شروع می کند تا مریض درد کمتری نسبت به آمپول احساس کند. تا
تزریقایی کارش تمام می شود صحبت او هم به پایان می رسد. مبلّغ نیز چنین رفتار نیک و
اسوه ای را در جامعه داشته باشد و برای او « ملکه ی اخلاقی » گردد .
سخن در این جا فراوان است و مبلّغان گرامی خود، استاد
این مسایل هستند؛ لذا نوشتار را در این باره کوتاه می کنیم؛ دو باره از رُک گویی،
پوزش می طلبیم .
زدودن بدبینی از مردم
چرا مردم یک منطقه از در بدبینی با مبلّغ وارد می شوند
ریشه ی آن در کجا است؟
به نظر ما بیشتر باید به گذشته و قبل از ورود خود به آن
منطقه برگردیم که آیا مبلّغ قبلی در مسایل مردم زیستی و معاشرتی خود، آداب اسلامی
را مراعات نکرده؟ و آیا از مبلّغانی بوده که شیطان بر او سلطه داشته است و توانسته
موقعیت اجتماعی او را زیر سؤال ببرد؟
یا اصلاً اینطور نیست بلکه شیاطین و دشمنان با داشتن
بوقهای تبلیغاتی توانسته اند نظر آنان را نسبت به مبلّغ و مبلّغان برگردانند؟ هر دو
احتمال ممکن است. مبلّغ تازه وارد، وقتی برای منطقه عازم شد باید هر دو جهت بدبینی
را در نظر داشته باشد و با منش و روش پیامبر گونه ی خود بتواند این نوع دشمنی ها را
از بین ببرد و نهال دوستی را در منطقه بنشاند .
این گونه :
- زود با مردم آشنا
شود. آشنایی غیر از خودمانی شدن است. متأسفانه بعضی از مبلغان تا سوار یک ماشین
آمده از یک ارگان یا نهادی می شوند، گمان می کنند: این راننده محرم اسرار است و
هرچه دل تنگش می خواهد بر زبان می آورد. از مزاح گرفته تا سخن قداست شکن .
- با همه سلام و علیک
نماید .
- ذی نفوذان و افرادی
که مردم به آنان مراجعه ی زیاد دارند، بشناسد و با آنان رفتار بسیار حسنه و گرم
داشته باشد تا آنان، رفتار او را برای مردم بازگو کنند؛ و خوش بینی مردم، رفته رفته
فراهم شود .
- در صورتی که فرهنگ
منطقه اجازه دهد، مشکلات مردم را بشناسد و با آنان در باره ی اصلاح و بر طرف کردن
آن بکوشد، مبلّغ باید «مصلح» باشد .
- بیشتر با مردم باشد
تا خود .
- هنگامی که دیگران با
او سخن می گویند، به چهره آنان نگاه کند و به کار دیگری مشغول نباشد .
- مردم را به منزل خود
دعوت نماید و دعوت مردم را بپذیرد .
- احترام مردم را
داشته باشد. ( هنگام خروج از منزل او، کفشهای آنان را جفت نماید و
....)
- عیادت از بیماران
- دلجویی از مصیبت
دیدگان
- و در یک کلمه، توجه
مبلّغ به نوع آداب معاشرت خود نسبت به دیگران و آنچه برای خود می پسندیم برای
دیگران نیز به پسندیم .
یک روحانی باید ببیند عرف مردم چه انتظاراتی از او دارد.
آن ها را برای خود به مثابه قانون تلقی کند و در این چارچوب حرکت نماید و پا را از
این محدوده فراتر نگذارد. در غیر این صورت از چشم مردم می افتد و دیگر ارزش و
اعتباری برای او و سخنانش قایل نخواهند بود :
علی (ع): « مَن وَقَفَ عندَ قَدرِه، اَکرَمَهُ الناسُ و
مَن تَعَدّی حَدَّه اَهانَهُ الناس»: هر کس در جایگاه و اندازه ای که باید باشد،
خود را قرار دهد؛ مردم او را گرامی خواهند داشت و اگر از حدّ خود تجاوز نماید، از
چشم مردم می افتد .
شناخت زمان و مردم
مبلّغ اگر رمز موفقیت خود را دنبال می کند و می خواهد
بیشتر و بهتر موفق باشد، باید به این نکات نیز توجه داشته باشد :
1 . شناخت زمان (بصیرت زمانی)
مبلّغ باید بداند در چه مرحله ای از حیات بشری زندگی می
کند و نیازهای انسان امروز چیست تا از قافله ی زمان عقب نماند. مبلّغ باید پیش تر
از مردم حرکت کند؛ آگاهی اش نسبت به آنچه برای مردم ضروری است، از نخبه گان مردم هم
بیشتر باشد تا چه رسد به غیر آنان توجه و عمل به این نکته، مبلّغ را بر حرکت قافله
ی تندروِ پیشرفت های اجتماعی زمانه، سواری می کند لذا رمز موفقیت را می یابد و به
کار می بندد .
پیامبر(ص) در باره شناخت زمان می فرماید: « علی العاقل
ان یکون بصیراً بزمانه مقبلاً علی شأنه...» : عاقل باید نسبت به زمان خود بینا باشد
و به شأن و جایگاهی که شایسته ی اوست، روی آورد ...
امام صادق(ع) نیز می فرماید: اگر نسبت به زمان خود شناخت
داشته باشیم، گرفتار حمله ها، هجوم ها و خطاها نمی شویم: « العالم بزمانه لا
تَهجِمُ علیه اللّوابس »
2 . شناخت مردم عصر خود
این نکته به روانشناسی اجتماعی جامعه ها و مردم بر می
گردد که در این زمینه نیز مبلّغ باید به اندازه ی نیاز خود و راه تبلیغی که برگزیده
است، اطلاعات و آگاهی های لازم را کسب نماید که وقتی بر کرسی سخنوری تکیه می زند،
مخاطبان او گمان نکنند در عالم رؤیا به استماع سخنرانی یک قرن قبل و ... می
پردازند؛ نباید سخنران مثل اصحاب کهف باشد که تازه از خواب چندین ساله بیدار شده و
از همه جا بی خبر بودند، با بضاعت دوران خود، نتوانستند وارد معامله ی روز شوند. یا
باید خود را به زمان رساند و مردم زمان را نیز شناخت، یا باید به غار برگشت و برای
همیشه ساکت ماند و به خواب ابدی فرو رفت .
امام علی (ع) در سفارش به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) می
فرماید: «... لابدَّ للعاقل ان ینظُرَ فی شأنه فَلیَحفظ لسانَه و لیعرفَ زمانه»:
انسان عاقل باید در شأن و جایگاه
خود بنگرد، بنابر این زبان خود را باید نگهدارد و زمان خود را باید بشناسد .
توجه
در پایان بحث، نکات قابل توجهی را ( که بعضی از آنها
تکراری است)، ذکر می کنیم تا – خدای ناکرده – مبلّغ بدون فراموشی، آنها را رعایت
نماید و با عنایت به آنها خود را در اقتحام نیندازد :
1 . مرصادها و کمینگاه ها را بشناسد که در دام گمراه گران مبلّغ از
وظیفه اصلی نیفتد .
2 . اسرار نظام مقدس جمهوری اسلامی و کشور خود را حفظ نماید .
3 . خیلی سریع به دیگران اعتماد نکند .
4 . خود را در معرض اتهام قرار ندهد .
5 . حتماً سخنرانی خود را ضبط نماید که برای او شایعه سازی و مشکل
آفرینی نکنند .
6 . دیگران لباس او را نپوشند، قداست لباس روحانیت را حفظ نماید .
7 . در صورت گرفتن عکس، مواظب باشد از تصویر او سوء استفاده نشود .
8 . از انجام اموری که شأن روحانیت را پایین می آورد، دوری گزیند؛
مثل نشستن درِ مغازه ها، رفتن به پارک، سیگار کشیدن و ...
فهرست منابع
1 .
قرآن -- ترجمه ی ناصر مکارم شیرازی
2 .
الاحتجاج -- ابو منصور طبرسی
3 .
احقاق الحق -- قاضی نور الله شوشتری
4 .
اخلاق انبی -- محمد مهدی تاج لنگرودی
5 .
اسلام و تربیت کودکان -- احمد بهشتی
6 .
اصول کافی -- مرحوم کلینی
7 .
بحار الانوار -- مرحوم علامه مجلسی
8 .
پرورش مذهبی و اخلاقی کودکان -- علی قائمی
9 .
تبلیغ و مبلّغ در آثار شهید مطهری -- عبدالرحیم موگهی
10 .
تبلیغات دینی ابزار ها و شیوه ه -- احمد رزاقی
11 .
تحف العقول -- ابی محمد حسن الحرانی
12 .
تفسیر جوامع الجامع -- ابو علی طبرسی
13 .
تفسیر مجمع البیان -- ابو علی طبرسی
14 .
تفسیر نمونه -- جمعی از نویسندگان
15 .
الحکم الزاهره -- صابری یزدی
16 .
حماسه ی حسینی -- شهید مطهری
17 .
ده گفتار -- شهید مطهری
18 .
روانشناسی تربیتی -- علی شریعتمداری
19 . روزنامه ( جمهوری اسلامی، کیهان و اطلاعات )
20 .
زندگانی چهارده معصوم -- جمعی از نویسندگان
21 .
سخن و سخنوری -- مرحوم فلسفی
22 .
سفینه البحار -- مرحوم محدث قمی
23 .
سنن النبی -- مرحوم علامه طباطبایی
24 .
سیره ابن هشام -- ترجمه اسحاق الدین محمد همدانی (قرن7 )
25 .
سیری در سیره نبوی -- شهید مطهری
26 .
صد و یک مناظره -- مرحوم محمد محمدی اشتهاردی
27 .
ظرایف الحکم -- آشتیانی
28 .
غرر الحکم -- آمدی
29 .
فروغ ابدیت -- جعفر سبحانی
30 .
قرآن و تبلیغ -- محسن قرائتی
31 .
گفتار فلسفی (کودک) -- مرحوم فلسفی
32 .مثلها و حکمته -- رحیم عفیفی
33 .
مجموعه ورام -- ابو الحسین ورام (ترجمه ی محمد رضا عطایی )
34 .
مکارم الاخلاق -- حسن بن فضل طبرسی
35 .
معجم المفرس لالفاظ القرآن الکریم -- محمد فواد عبدالباقی
36 .
معجم المفرس لالفاظ نهج البلاغه -- محمد دشتی و کاظم محمدی
37 .
نهج البلاغه -- مرحوم فیض الاسلام و مرحوم صبحی صالح
38 .
ینابیع الموده -- شیخ سلمان، ترجمه ی مرتضی توسلیان