از سوى ديگر ناسپاسى سبب مى
شود كه انسان از
معرفة اللّه دور بماند و اين بزرگترين خُسران و زيان است ،
بزرگان علم كلام در نخستين بحث در مورد انگيزه
معرفة اللّه به سراغ اين مسئله رفته اند كه شُكر نعمت نخستين
انگيزه شناخت پروردگار است زيرا تشكّر و سپاسگزارى از بخشنده نعمت يك
امر وجدايى است ، انسان هنگامى كه خود را غرق نعمت مى بيند و مى داند
اين همه نعمت در درون و برون وجود او است ، از خود او نيست و به فكر
تشكر از بخشنده نعمت مى شود، و همين امر راه خداشناسى را براى او هموار
مى سازد، ولى ناسپاسان نه اعتنائى به نعمت دارند و نه بخشنده نعمت ، و
لذا از
معرفة اللّه نيز محروم مى شوند. از سوى ديگر ناسپاسى در برابر
نعمت هاى خالق سبب مى شود كه انسان در برابر مخلوق نيز ناسپاس مى شود،
نه تنها ارزشى براى محبّت ها و خدمات بى شائبه ديگران قائل نشود، بلكه
خود را طلبكار آنان بداند، و اين صفت سبب تنفّر و بيزارى مردم از چنين
افراد مى شود، و به اين ترتيب ناسپاسان گرفتار انزواى اجتماعى و نداشتن
يار و ياور، در برابر مشكلات زندگى خواهند شد.
اسباب و انگيزه هاى
ناسپاسى و راه درمان آن
تقصير در شكرگزارى و گرايش به ناسپاسى گاه از اينجا سرچشمه مى
گيرد كه انسان معرفت كامل نسبت به نعمت ها ندارد، و اصولا به نعمت هاى
الهى نمى انديشد، اگر ما كمى در آفرينش بدن خويش و دستگاه عجيب و بسيار
دقيقى كه خداوند در آن آفريده بينديشيم به اهمّيّت نعمت هاى او در اين
بخش از وجودمان آگاه مى شويم ، و حس شكرگزارى كه جزء وجود انسان است ،
تحريك مى شود.
دستگاه هايى در وجود انسان است (مانند قلب و كبد و كليه و شش ها) كه
اگر بشر بتواند معادل مصنوعى آنها را بسازد كه قطعا كارايى بسيار
پايينى خواهد داشت گاه دَه ها ميليون يا صدها ميليون هزينه دارد و به
اين ترتيب اگر بخواهيم قيمتى بر يك يك اعضاء خود بگذاريم خواهيم ديد
صاحب سرمايه بسيار عظيمى هستيم .
در نعمت هاى بيرونى گاه يك جرعه آب به اندازه يك دنيا ارزش دارد، چنان
كه از بعضى از علماء نقل كرده اند كه روزى بر يكى از شاهان وارد شد در
حالى كه ظرف آبى در دست او بود و مى خواست بنوشد، شاه به آن عالم بزرگ
گفت : مرا پندى دِه ، آن مرد عالم گفت اگر فوق العاده تشنه باشى و اين
آب را از تو باز گيرند، مگر اين كه تمام مِلك و حكومت خود را بدهى چه
خواهى كرد؟ گفت چاره اى ندارم ، تمام مِلك خود را مى دهم ، مرد عالم
گفت : چگونه دل بستگى به حكومتى دارى كه بهاى آن جرعه آبى بيش نيست .
گاه انسان بيمارانى را مى بيند كه از شدّت درد و رنج به خود مى پيچند و
مرگ را يك عطيّه آسمانى براى خود مى شمرند، در آن حال انسان فكر مى كند
اگر تمام عالم را به او بدهند همراه با اين بيمارى ارزشى ندارد و اگر
همه جهان را از او بگيرند و عافيت و تندرستى به او بدهند ارزش دارد.
نعمت هاى به ظاهر كوچك و بسيار كم اهمّيّت در وجود انسان است كه وقتى
سلب شود، حيات انسان به خطر مى افتد، چشمه هاى آبى در دهان انسان به
طور دائم كار مى كند كه غدّه هاى بزاق نام دارد و دائما زبان و دهان و
لب ها و گلو را نرم نگه مى دارد، و به هنگام خوردن غذا جوشش فوق العاده
مى كند، و غذا را نرم و آماده براى فروبردن مى نمايد، و در عين حال به
هضم آن نيز كمك مى كند.
اگر روزى اين چشمه ها به كلّى بخشكد، لب ها و زبان و گلوى انسان مثل
چوب مى شود، حالت خفگى به او دست مى دهد، و قدرت بر سخن گفتن ندارد، و
يك لقمه طعام ممكن است گلوگير شود و به حيات او خاتمه دهد، به يقين
همين چشمه هاى كوچك ناپيدا و به ظاهر بى اهمّيّت براى انسان از تمام
ثروت هاى جهان برتر و بالاتر است .
بگذاريم از نعمت آفتاب عالمتاب ، و هواى روح پرور و انواع مواهب زمين و
گياهان و مركب ها و مواهب عظيم ديگر كه به تعبير قرآن
((و
ان تعدّوا نعمة اللّه لاتحصوها؛ اگر نعمت هاى خدا را شمارش كنيد
هرگز به شمارش آن قادر نمى يابيد))(50)
قابل توجّه اين كه بسيارى از نعمتهاى الهى است كه چون هرگز از آدمى سلب
نمى شود، هيچگاه شناخته نخواهد شد، نعمت هايى بود كه در گذشته براى
انسان دائمى بود، با گذشت زمان انسان سلب شدن آن را در بعضى از موارد
ديده و به عظمت آن نعمت پى برده در حالى كه ممكن است نعمت هاى بى شمار
ديگرى باشد كه هنوز مكتوم است .
تا مساءله سفره هاى فضايى و تاءثير حالت بى وزنى بر محيط زندگى پيش
نيامده بود انسان نمى دانست نيروى جاذبه چه نعمت بزرگى است و امروز مى
فهميم كه اگر جاذبه نبود خانه ها و كاخ ها و زراعت ها و درخت ها همه
با اندك چيزى به هوا پرتاب مى شد و انسان با اندك حركتى به سقف و ديوار
مى خورد، سفره غذا با مختصر حركتى به اطراف پراكنده مى شد و حتّى
فروبردن لقمه غذا و جرعه آب براى انسان مشكل بود، اگر همين يك نعمت را
روزى خداوند از انسان بگيرد حركت دورانى زمين سبب مى شود كه آب درياها
در فضا پخش شود و زمين به بيابانى خشك و سوزان تبديل گردد، فكر كنيد
اگر تمام عمر را به شُكر همين نعمت بپردازيم قادر خواهيم بود؟
و اگر نعمت هاى معنوى يعنى هدايت انبياء و رهنمودهاى معصومين عليهم
السّلام و نزول كتب آسمانى را كه از نعمت هاى مادى بسيار برتر است بر
آن بيفزاييم آنگاه خواهيم دانست كه تا چه حد مواهب الهى بر ما عظيم است
و توان ما بر شكر و سپاس او ناچيز.
توجّه به اين امور ريشه هاى ناسپاسى را مى سوزاند، و روح شكرگزارى را
در انسان زنده مى كند.
و از اينجا مى توانيم راه درمان ناسپاسى را به خوبى درمان كنيم . و از
اين رو گفته اند: نخستين راه تحصيل شكرگزارى معرفت و تفكّر در صنايع
الهيّه و انواع نعمت هاى ظاهرى و باطنى او است .(51)
راه ديگر نگاه كردن به افرادى است كه زندگى پَست ترين از انسان دارند.
هر قدر در زندگى آنها دقيق تر شود، روح شكرگزارى در او زنده تر مى
گردد، در حالى كه اگر به بالا دست خود بنگرد وسوسه هاى شيطانى ناسپاسى
در او آشكار مى شود.
از سوى سوّم به اين مساءله بينديشيد كه هر مصيبت و بلايى از بلاهاى
دنيا بر او فرودآيد بدتر از آن هم تصوّر مى شود، شكر كند كه گرفتار
بدتر از آن نشود.
نقل شده است كسى به يكى از بزرگان شكايت برد و گفت : دزد به خانه من
آمده و همه چيز را با خود برده است ، به او گفت : برو شكر خدا كن كه
اگر به جاى آن دزد شيطان به خانه تو مى آمد و ايمان تو را مى برد چه مى
كردى ؟(52)
امام صادق عليه السّلام در كتاب توحيد معروف مفضّل كه از حقايق توحيد،
عبارات گويا و دلايل روشن و تحليل هاى شگفت انگيز، سخنان فراوانى بيان
فرموده گاه به ذكر نعمت هاى بزرگ الهى مى پردازد، تا از اين طريق انسان
ها را به شناخت منعم حقيقى آشنا سازد.
از جمله در بخشى از سخنان خود به نعمت سخن گفتن و نوشتن كه در دو پايه
اصلى تمدّن انسانى است اشاره مى فرمايد و بعد از بيان مشروحى مى
فرمايد: اگر خداوند ابزار اين دو كار را در اختيار او نگذاشته بود، نه
توان بر سخن گفتن داشت نه نوشتن ، آرى خداوند زبان و ذهنى در اختيار
بشر گذارده كه به كمك آن دو مى تواند سخن بگويد، و دست و انگشتانى به
او بخشيده كه قلم به دست بگيرد و امور مختلف را بنويسد، اگر اين دو
نبود انسان همچون چهارپايان بود كه نه سخن مى گويند و نه چيزى مى
نويسند (نه علم و دانشى دارند و نه تمدّن درخشانى ) هر كس شكر اين نعمت
را به جاآورد، پاداش الهى در انتظار او است ، و هر كس كفران كند (به
خدا زيان نمى رساند بلكه به خودش زيان مى رساند) زيرا خداوند از
جهانيان بى نياز است .(53)
شكر راه وصول به نعمت هاى
پروردگار
نقطه مقابل كفران و ناسپاسى ، شكر پروردگار است ، و مفهوم آن
قدردانى از نعمت ها با قلب و زبان و عمل است . امّا با قلب همان معرفت
پروردگار و تسليم در برابر او و رضا و خشنودى به عطاياى او است ، و با
زبان ، گفتن جمله هايى است كه بيانگر قدردانى و سپاس انسان در برابر
نعمت هااست ، و امّا با عمل به اين طريق است كه هر نعمت و موهبتى را در
جايى صرف كند كه خداوند دستور داده و براى آن آفريده است .
راغب در مفردات مى گويد: شكر به معنى تصوّر نعمت و اظهار و ابراز آن
است ، بعضى گفته اند در اصل ((كشر))
(بر وزن كشف ) بوده كه به معنى ابزار و اظهار است ، و
((دابّه شكور)) به حيوانى مى گويند كه
هرگاه مراقبت كافى از آب و علف او كنند، روز به روز چاق تر مى شود، و
((عين شكراء))، به معنى
چشمه پُر آب است ، بنابراين شكر به معنى پُرشدن وجود انسان از ياد
بخشنده نعمت ها است .
شكر در واقع بر دو گونه است : شكر تكوينى و شكر تشريعى ، شكر تكوينى آن
است كه يك موجود از مواهبى كه در اختيارش قرار دارد و براى نموشكر
استفاده كند مانند درخت و گُل و ميوه اى كه با مراقبت باغبان ، گُل و
ميوه هاى باارزش به بارآورد، و ناسپاسى آن است كه اثرى از مراقبت و
پذيرايى باغبان در آن ظاهر نشود.
بنابراين ، كسى كه نعمت هاى الهى را در طريق عصيان صرف مى كند، به طور
تكوينى ناسپاسى مى كند.
شكر تشريعى آن است كه انسان در مقام شكرگزارى برآيد و با قلب و زبان از
پروردگار خود سپاسگزارى نمايد.
همان گونه كه در سابق نيز اشاره شد هيچ كس توان شكر نعمت هاى خدا را
ندارد، چرا كه همين توفيق شكرگزارى و فكر و عقل و زبان و دست و پايى كه
انسان به وسيله آن شكر قلبى و لسانى و عملى را انجام مى دهد همه از
نعمت هاى خدا است و اين توفيق و ابراز هنگامى كه در مسير شكرگزارى به
كار گرفته مى شود نعمت ديگرى است كه خود نيازمند شكر ديگرى است . به
همين دليل همان گونه كه در روايات اسلامى اشاره شده برترين شكر آدمى
اظهار عجز و ناتوانى از شكر خدا در برابر نعمت هاى او است و عذر تقصير
به پيشگاه حق بردن ، ورنه سزاوار خداوندى خدا را كسى نمى تواند به جاى
آورد.
بسيارى از مطالب مربوط به شكر را كه نقطه مقابل كفران و ناسپاسى است در
بحث هاى گذشته آورديم ، و براى تكميل اين بحث به ذكر بعضى از آيات
قرآنى و روايات معصومين عليهم السّلام بسنده مى كنيم .
قرآن مجيد صبر و شكرگزارى را قرين هم قرار داده و آن را وسيله شكوفايى
علم و ايمان در كانون قلب انسان شمرده است مى فرمايد:
((و
من آياته الجوار فى البحر كالاعلام ان يشاء يسكن الريح فيظللن رواكد
على ظهره انّ فى ذلك لايات لكّل صبّار شكور؛ از نشانه هاى خدا،
كِشتى هايى است كه همچون كوه در درياها (به نيروى باد) حركت مى كند اگر
بخواهد باد را آرام مى سازد تا كِشتى ها بر پشت دريا متوقّف شوند، به
يقين در اين امر نشانه هايى (از عظمت خدا است ) براى هر صبر كننده
شكرگزار)).(54)
شبيه همين تعبير در آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است .
گاه به نعمت چشم و گوش و عقل كه مهم ترين ابزار شناخت و معرفت انسانى
است اشاره كرده و مى فرمايد: ((و
جعل لكم السّمع و الاءبصار و الاءفئدة لعلّكم تشكرون ؛ خداوند
براى شما گوش و چشم و عقل قرار داد شايد (او را بشناسيد و) شكر نعمت او
را به جاآوريد)).(55)
قرآن مجيد در موارد زيادى اشاره به وجود اين فضيلت (شكرگزارى در انبياء
بزرگ ) كرده ، يا به آنها دستور شكرگزارى داده است .(56)
و گاه مى فرمايد: شكرگزاران واقعى در ميان انسان ها كم هستند. خطاب به
آل داود مى فرمايد: ((اءعلملوا
آل داود شكرا و قليل من عبادى الشّكور، اى آل داود! (در برابر
آن همه نعمت هاى عظيم و حكومت گسترده و علم و دانش و قدرتى كه در
اختيار شما گذارديم )، شكر نعمت هاى خدا را به جاآوريد هر چند كمى از
بندگان من شكرگزارند)).(57)در
جاى ديگر مى فرمايد شرط خشنودى خداوند از شما شكرگزارى است مى فرمايد:
((ان
تكفروا فاءنّ اللّه غنىّ عنكم و لايرضى لعباده الكفر و ان تشكروا يرضه
لكم ؛ اگر كفران كنيد خداوند از شما بى نياز است ، و هرگز كفران
را براى بندگانش نمى پسندد و اگر شكر او را به جاآوريد، آن را براى شما
مى پسندد و راضى مى شود)).(58)
آيات مربوط به شكر در قرآن مجيد بسيار است ، و شايد بالغ بر هفتاد آيه
شود، و جالب اين كه صفت شكرگزارى به عنوان يكى از اوصاف پروردگار در
اين آيات آمده است . در سوره نساء، آيه 147 مى خوانيم :
((ما
يفعل اللّه بعذابكم ان شكرتم آمنتم و كان اللّه شاكرا عليما؛
خدا چه نيازى به مجازات شما دارد اگر شكرگزارى كنيد (و نعمت هايش را به
جا مصرف نماييد). و ايمان بياوريد خدا شكرگزار و آگاه است (و از اعمال
و نيّات شما باخبر است ))).
قابل توجّه اين كه مفهوم آيه اين است : اگر شكرگزارى به معنى واقعى
انجام شود سرچشمه مجازات ها و عذاب الهى به كلّى برچيده مى شود. به
علاوه صفت شكرگزارى در اينجا به عنوان يكى از اوصاف الهى مطرح شده است
و نشان مى دهد شكرگزارى از صفاتى است كه خداوند در آن با بندگان مشترك
است ، منتها شكرگزارى بندگان در برابر خداوند به معنى صرف نعمت هاى او
در موارد رضاى او است ، و شكرگزارى خداوند به معنى قدردانى از بندگان
شكرگزار از طريق پاداش هاى شايسته است .
از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مى شود كه توجّه به نعمت هاى الهى
كه سبب مى شود كه انسان در صدد شكرگزارى برآيد عامل بازدارنده اى در
برابر گناهان است ، در آيه 74 سوره اعراف خطاب به گروهى از اقوام پيشين
مى فرمايد: ((فاءذكروا
آلاء اللّه ولا تعثوا فى الاءرض مفسدين ؛ نعمت هاى خدا را به
يادآوريد، و در زمين فساد نكنيد)).
در آيه 69 همين سوره مى فرمايد: ((فاءذكروا
آلاء اللّه لعلّكم تفلحون ؛ نعمت هاى خدا را به يادآوريد شايد
رستگار شويد)).
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه يادآورى نعمت هاى خداوند و سپاس او
سبب رستگارى است .
كوتاه سخن اين كه ريشه تمام سعادت ها و سرچشمه عظيم بركات الهى همان
شكرگزارى است كه روز به روز انسان را به خدا نزديكتر و پيوند عشق و
محبّت بندگان را با خدا محكم تر مى سازد كه عاملى براى تقوا و
پرهيزگارى و طريقى به سوى رستگارى است .
فلسفه شكرگزارى
ممكن است انسان ها در برابر نعمت هايى كه به يكديگر مى بخشند
انتظار شكرگزارى داشته باشند، و يا حتّى در بعضى از شرايط به آن
نيازمند باشند، خواه نياز روحى باشد، و يا نياز به خاطر موقعيّت هاى
اجتماعى .
ولى بى شك خداوند كه از همگان بى نياز است و اگر تمام جهانيان كفران
كنند، يا كافر شوند گردى بر دامان كبريائيش نمى نشيند، نيازى به
شكرگزارى بندگان ندارد، بنابراين اين همه تاءكيد در مساءله شكرگزارى
كرده است - همانند ساير عبادات - نتيجه اش به خود انسان ها بازگشت مى
كند، و اگر كمى دقّت كنيم فلسفه آن روشن مى شود.
كسى كه از نعمت هاى پرورگار قدردانى مى كند، خواه در دل باشد خواه با
زبان يا عمل ، نشان مى دهد كه لايق نعمت است ، خداوند حكيم نيز كارش
همه جا از روى حكمت است ، نه بدون دليل نعمتى را از كسى مى گيرد نه بى
دليل نعمتى را به كسى مى بخشد، بنابراين هنگامى كه انسان در برابر نعمت
هاى او شكرگزارى مى كند به زبان حال مى گويد من لايق شكر بيشترم و حكمت
پروردگار ايجاد مى كند نه تنها آن نعمت را بر او پايدار كند بلكه افزون
نمايد.
ولى فرد ناسپاس با زبان حال بى لياقتى خود را عرضه مى دارد و حكمت
پروردگار ايجاد مى كند كه نعمت را از او بگيرد و اگر انسان روزى در صف
شاكران بود، و روز ديگر به صف كفران كنندگان پيوست خداوند مطابق اين
تغيير روش با او رفتار مى كند. ((ذلك
باءنّ اللّه لم يك مغيّرا نعمة اءنعمها على قوم حتّى يغيّروا ما
باءنفسهم و اءنّ اللّه سميع عليم
(59)؛ و اين به خاطر آن است كه خداوند هيچ نعمتى را كه
به گروهى داده تغيير نمى دهد جز آنكه آنها خودشان را تغيير دهند، و
خداوند شنوا و دانا است )).
و اگر در آيات و روايات اسلامى شكر سبب دوام نعمت يا افزايش آن شمرده
شده دليلش همين است . در حديثى اميرمؤ منان على عليه السّلام مى
فرمايد: ((بالشّكر
تدوم النّعم ؛ شكر سبب دوام نعمت است )).(60)
و در حديث ديگر مى فرمايد: ((ثمرة
الشّكر زيادة النّعم ؛ ثمره شكر فزونى نعمت است
)).(61)
اضافه بر اين هنگامى كه روح شكرگزارى در انسان پرورش يابد، از شكر خالق
به شكر مخلوق مى رسد، و تشكر و سپاسگذارى در برابر خدمات و زحمات مخلوق
انگيزه مؤ ثّرى مى شود براى حركت بيشتر در جامعه انسانى و شكوفا شدن
استعدادهاى خلّاق و ظرفيت هاى وجودى اشخاص ، و در نتيجه جامعه به پيش
حركت مى كند.
شكرگزارى از خالق راهى به سوى معرفت او مى گشايد و پيوند انسان را با
آفريدگار محكم تر مى كند، و همان گونه كه سابقا نيز اشاره شد در نخستين
بحث علم كلام كه مساءله وجوب
معرفة اللّه مطرح مى شود، مهمترين دليل همان مساءله شكر منعم
است كه از مسايل وجدانى است و به اصطلاح ((قياساتها
معها؛ دليلش با خود آن است )).
شكرگزارى علاوه بر اين كه معرفت بخشنده نعمت ها را به دنبال دارد،
معرفت نعمت را نيز همراه خود داشت ، چرا كه هر قدر نعمت از نظر كيفيّت
و كميّت بالاتر و بيشتر باشد، شكرى افزونتر مى طلبد، و براى ادامه حق
شكر منعم ، معرفت نعمت ضرورى است ، و همين معرفت نعمت روز به روز پيوند
بندگان را با خدا محكم تر مى سازد و آتش عشقش را در دل ها شعله ورتر مى
كند، و اى بسا اين مواهب مادّى آن چنان مواهب معنوى به دنبال داشته
باشد كه از آن به مراتب برتر و والاتر باشد.
جهان در چشم هشياران عالم |
|
بود آيينه حُسن رخ يار |
به هوشيارى نگر در نرگس مست |
|
كه گردد مست او هم چشم هشيار |
به عالم جز رخ زيباى دلبر |
|
نمى بينم به چشم دل پديدار |
شكرگزارى در منابع حديث
روايات در اين زمينه فوق حد احصاء است كه گلچينى از آن را از
نظر خواننده عزيز مى گذرانيم كه همان نمونه خَروار است :
1- در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم :
((اءلطّاعم
الشّاكر له من الاءجر كاجر الصّائم المحتسب و المعافى الشّاكر له من
الاءجر كاجر المبتلى الصّبر و المعطى الشّاكر له من الاءجر كاجر
المحروم القانع ؛ كسى كه غذا بخورد و شكر نعمت خدا را بجاآورد،
پاداش روزه دارى را دارد و براى خدا روزه گرفته است و شخص تندرستى كه
شكر خدا را بجاآورد، اجر بيمارى را دارد كه در برابر بيمارى صبر و
شكيبايى دارد، و دارنده اى كه شكر نعمت را بجامى آورد، اجر محروم قناعت
پيشه شكيبا را دارد
)).
(62)
2- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام چنين آمده است :
((مكتوب
فى التّورات الشّكر من النّعم عليك و اءنعم عليك و اءنعم على من شكرك
فانّه لازوال للنّعماء اذا شكرت ، و لابقاء لها اذا كفرت ؛ در
تورات نوشته شده است از كسى كه نعمتى به تو مى بخشد تشكّر كن ، و بر
كسى كه از تو تشكّر مى كند نعمت ببخش ، زيرا اگر در برابر نعمت ها
شكرگزارى شود، زوال نخواهد داشت ، و اگر كفران شود بقا نخواهد داشت
)).
(63)
اين حديث نشان مى دهد كه نه تنها خداوند در برابر شكر، نعمت ها را
افزايش مى دهد، بندگان خدا نيز در برابر تشكّرها بايد افزايش نعمت
دهند.
3- در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه فرمود:
((ثلاث
لايضرّ معهنّ شى ء الدّعاء عند الكرب ، و الاءستغفار عند الذّنب ، و
الشّكر عند النّعمة ؛ سه چيز است با وجود آن چيزى زيان نخواهد
رسانيد، دعا به هنگام حوادث سخت ، و استغفار به هنگام گناه ، و شكر به
هنگام نعمت
)).
(64)
با توجّه به اهمّيّت فوق العاده اى كه دعا و استغفار در آيات و روايات
و فرهنگ اسلامى دارد، قرار گرفتن شكر در رديف آنها اهميتش ظاهر مى شود.
انسان از سه حالت خارج نيست يا گرفتار مصبيتى مى شود، يا نعمتى به او
مى رسد كه از نگهدارى آن بيم دارد، و يا لغزش و گناهى از او سر مى زند،
داروى هر يك از آنها در اين روايت پُرمعنى آمده است ، مشكلات به وسيله
دعا از بين مى رود، و آثار گناه به وسيله استغفار، و تثبيت نعمت ها به
وسيله شكرگزارى . و در همين زمينه از امام على بن ابى طالب عليه
السّلام آمده است :
((نعمة
لاتشكر كسيّئة لاتغفر؛ نعمتى كه در برابر آن شكرگزارى نشود،
همانند گناهى است كه در برابر آن استغفار نشود
)).
(65)
4- در حديث ديگرى از همان امام عليه السّلام مى خوانيم كه پيامبر اكرم
صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در سفرى بر شتر خود سوار بود، ناگهان
پياده شد و پنج سجده شكر بجاآورد، هنگامى كه برخاست و سوار برمركب شد،
عرض كردند اى رسول خدا! كارى از شما ديديم كه تاكنون نديديم ، فرمود:
((نعم
استقبلنى جبرئيل فبشّرنى ببشارات من اللّه عزّوجلّ فسجدت للّه شكرا
لكلّ بشرى سجدة ؛ آرى جبرئيل به استقبال من آمد و بشارت هايى از
سوى خداوند متعال به من داد، من براى هر بشارتى سجده شكر در پيشگاه خدا
بجاآوردم
)).
(66)
از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه پيشوايان بزرگ تا آنجا كه در
توان داشتند براى هر نعمتى شكرى جداگانه به جامى آوردند.
5- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام دستورى براى شكر جامع و
كامل آمده است ، (هر چند شكر جامع و كامل به معنى واقعى كلمه از انسان
ساخته نيست ،)
فرمود:
((اذا
اءصبحت و اءمسيت فقل عشر مرّات اللّهم ما اءصبحت بى من نعمة اءو عافية
من دين اءو دنيا فمنك وحدك لاشريك لك ، لك الحمد و لك الشّكر بها علىّ
يا ربّ حتّى ترضى و بعد الرّضا؛ هنگامى كه صبح و شام مى كنى ،
دَه بار اين دعا را بخوان ، خداوندا! آنچه از نعمت ها صبحگاهان بر من
ارزانى شده ، سلامت دين و دنيا همه از تو است ، يگانه اى ، همتايى
ندارى ، پيوسته حمد و شكر مخصوص تو است ، به خاطر آنچه به من دادى ، تا
از من راضى شوى ، و حتّى بعد از رضا، تو را حمد و سپاس مى گويم
)).
بعد امام عليه السّلام فرمود:
((هرگاه اين كار
را انجام دهى شكر نعمت هايى را كه در آن روز و شب به تو مى رسيد ادا
كرده اى
)).
(67)
6- اميرمؤ منان على عليه السّلام در حديث كوتاه و پُرمعنايى چنين مى
فرمايد:
((شكر
النّعمة اءمان من تحليلها و كفيل بتاءييدها؛ شكر نعمت مانع زوال
نعمت مى شود، و سبب تاءييد آن مى گردد
)).
(68)
7- و در حديث ديگر مى فرمايد:
((شرّ
النّاس من لايشكر النّعمة و لايرعى الحرمة ؛ بدترين مردم كسى
است كه در برابر نعمت شكرگزارى نمى كند و رعايت احترام نمى كند
)).
(احترام خالق و خُلق ).
(69)
در زمينه اهمّيّت شكر و تاءثير آن در دوام نعمت ها و فزونى آن ، آنقدر
احاديث وارد شده است كه ذكر همه آنها در اين مختصر نمى گنجد و آنچه در
بالا آمد گوشه اى از آن است .
شكرگزارى در سير پيشوايان
مى دانيم يكى از اشكال حديث ، فعل و تقرير معصوم است ، يعنى
همان گونه كه قول و گفتار آن ها معارف دينى را براى ما روشن مى سازد،
عمل و همچنين سكوت آنها در موارد مختلف آموزنده و همچون درياى بى كران
از معرف و احكام و اخلاق است . مخصوصا در زمينه شكرگزارى نمونه هاى
زيادى وجود دارد از جمله :
1- امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و
سلّم شبى نزد عايشه بود (و پيوسته مشغول عبادت بود) عايشه گفت : چرا
اين قدر خود را به زحمت مى افكنى در حالى كه خداوند گذشته و آينده تو
را بخشوده است ، پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: اى عايشه !
((الّا
اءكون عبدا شكورا؛ آيا من بنده شكرگزار خدا نباشم
)).
(70)
از اين تعبير معلوم مى شود كه انگيزه عبادت اولياء اللّه شكر نعمت هاى
او بود.
اين تعبير در احاديث اسلامى كرارا از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله
و سلّم نقل شده است كه در برابر سؤ ال افراد مختلفى اين جمله را تكرار
فرمود:
((اءفلا
اءكون عبدا شكورا)).
2- در حديثى از هشام بن احمر كه از ياران امام موسى بن جعفر عليه
السّلام بود مى خوانيم كه مى گويد: من با آن حضرت در بعضى از اطراف
مدينه بودم ، ناگهان ديدم امام از مركب پياده شد و به سجده افتاد و
مدّت طولانى سجده را ادامه داد، سپس سر از سجده برداشت و سوار بر مركب
شد، عرض كردم فدايت شوم سجده را طولانى فرمودى ؟ فرمود:
((انّنى
ذكرت نعمة اءنعم اللّه بها علىّ فاحببت اءن اءشكر ربّى ؛ من به
ياد نعمتى افتادم كه خداوند به من ارزانى فرمود، دوست داشتم شكر
پروردگارم را به جاآورم
)).
(71)