اخلاق در قرآن
جلد سوّم فروع مسائل اخلاقى
پشت كردن به اخلاق يعنى پشت كردن به همه چيز
پيشگفتار:
اكنون كه در اين مقدّمه كوتاه را مى نويسم ، در سراسر جهان سخن
از حمله وحشتناك تروريستى به آمريكا و آثار زيانبار آن در آن كشور و در
تمام دنيا، و سپس سخن از حملات انتقالى آن كشور به افغانستان و احتمالا
مناطق ديگر است .
همه از آثار كوتاه مدّت و درازمدّت سياسى و اقتصادى اين حمله فاجعه بار
و بى سابقه قرن ما سخن مى گويند، ولى كمتر ديده شده كسى از پيام هاى
اخلاقى اين حادثه بى نظير سخن بگويد.
پيامى كه مى گويد قدرتمندترين كشورهاى دنيا، ممكن است آسيب پذيرترين
آنها باشد، و با حمله چند نفر، كاخ ابهّت آن ناگهان فرو ريزد.
پيامى كه مى گويد بر هيچ چيز اين جهان نمى توان اعتماد كرد، كه گاه يك
حادثه مرگبار كه به وسيله چند نفر طراحى شده ، همه محاسبات و معادلات
را بر هم مى زند، زورمندان را به ذلّت و قدرتمندان به ضعف و هوشيارى در
كام غفلت و بى خبرى فرومى برد، و هنگامى بيدار مى شوند كه همه چيز از
دست رفته است !
پيام ديگر اين حادثه آن است كه انسان امروز به خاطر سست شدن پايه هاى
اخلاق فردى و اجتماعى بهاى سنگينى را مى پردازد، و همه چيز خود را به
خطر انداخته است .
هنگامى كه كاخ زيباى ((عدالت ))
فرو ريزد و ظلم و ستم جاى آن را بگيرد، خودخواهى ها و خودمحورى ها و
انحصارطلبى زورمداران ، كارد را به استخوان قشرهاى محروم برساند، و
گلوى آنها را سخت بفشارد.
و هنگامى كه غرور و خودبرتربينى ، اجازه درك حقايق موجود جهان را ندهد،
و حتّى انسان از آنچه در اطراف او مى گذرد غافل سازد، چنين حوادثى دور
از انتظار نيست ، حوادثى كه لرزه بر پيكر خودكامگان مغرور، و ستمگران
از خدا بى خبر مى اندازد و آن ها را روزها و ماهها گيج مى كند.
آيا وقت آن نرسيده است كه بدانيم دنياى مادّيگرى به بن بست رسيده ، و
بايد بازگشت خود را به سوى معنويت و اخلاق انسانى آغاز كند، تا هم
انگيزه هاى تروريسم بخشكد و هم محبّت و صفا و صميميت بر جهان حكم فرما
شود.
فراموش كردن واقعيّت ها سبب از بين رفتن آنها نمى شود، تا ظلم و ستم و
بى عدالتى و تبعيض و خودكامگى در جهان وجود دارد، بايد در انتظار اين
گونه حوادث و حتّى بدتر از آن بود.
سخن در اين زمينه بسيار و تحليل هاى فراوانى وجود دارد كه در اين
مقدّمه كوتاه نمى گنجد، غرض در اينجا فقط اشاره اى جهت بيدارى بود تا
همه بدانيم براى اصلاح وضع خطرناك موجود جهان نه حملات انتقامى كارساز
است ، كه آتش را شعله ورتر مى سازد و سبب حملات زنجيره اى بيشترى مى
شود، و نه گناهان را به گردن اين گروه و آن گروه انداختن .
بايد هر كس مسئوليّت خويش را بپذيرد و به اصول اخلاق انسانى گردن نهد و
ضرورت آن را براى تاءمين يك زندگى آرام تواءم با امنيت و شكوفايى
دريابد.
* * *
در اينجا دست شُكر به درگاه ايزدمتعال برمى داريم و او را سپاس مى
گوئيم كه به توفيق او سوّمين و آخرين جلد از كتاب پُرفيض
((اخلاق در قرآن )) به
پايان رسيد. و اكنون مى توانيم به مردم جهان بگوئيم :
* اين است اخلاق اسلامى ما!
* اين است راه و رسم زندگى !
* و اين است نسخه نجات از نابسامانيها!
قم - حوزه علميّه
ناصر مكارم شيرازى - مهر ماه 1380
جاه طلبى
اشاره :
هر كس به چيزى علاقه مند است ، بعضى به مال عشق مى ورزند، بعضى ديگر به
جمال ، گروهى خواهان كمالند، ولى جمعى طالب مقامند و اين گروه اخير را
جاه طلب مى نامند، دوست دارند مردم همه به آنها احترام بگذارند، و به
خانه آنها رفت و آمد داشته باشند، و به اصطلاح از ديگران يك سر و گردن
برتر باشند، آخرين سخن ، سخن آنها باشد و كسى روى حرف آنها حرف نزند،
هر چند عقل و كفايت و درايت لازم براى اين امور را نداشته باشند. اين
گونه افراد را جاه طلب و طالب اسم و آوازه و مقام مى نامند.
اين صفت غالبا در افراد بزرگسال پيدا مى شود، و در جوان و نوجوان كمتر
است ، و گاه تا آخر عمر از انسان جدا نمى شود، تمام نيروهاى او تحليل
مى رود؛ ولى جاه طلبى همچنان در اعماق قلبش به قوّت خود باقى است ،
بلكه با افزايش سن قوى تر و گسترده تر مى شود.
اين صفت رذيله سرچشمه بسيارى از مفاسد فردى و اجتماعى است ، انسان را
از خدا و خَلق خدا دور مى كند و او را براى وصول به مقصدش به دنبال
گناهان خطرناكى مى فرستد، و از همه بدتر اين كه در بسيارى از اوقات با
صفات نيك مانند احساس مسؤ وليّت و تصميم بر انجام وظيفه اجتماعى و لزوم
مديريّت صالح در جامعه و امثال اين ها اشتباه مى شود. در حديث آمده است
: ((آخر
ما يخرج من قلوب الصّدّيقين حبّ الجاه ؛ آخرين چيزى كه از محبّت
دنيا از قلب مؤ منان راستين خارج مى شود. جاه طلبى است
)).
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد اين رذيله اخلاقى خطرناك است
.
لازم به يادآورى است كه اين صفت ، پيوند نزديكى با رياكارى و تكبّر و
عُجب و خودپسندى دارد كه گاه به همين جهت اشتباه مى شود، با اين اشاره
به آيات قرآن باز مى گرديم ، و چهره هايى از جاه طلبى و عواقب آن را در
قرآن مجيد، مورد بررسى قرار مى دهيم :
1- در ماجراى سامرى كه در سوره طه از آيه 85 تا 98 آمده است استفاده مى
شود كه مساءله جاه طلبى او سبب گمراهى خودش و گمراهى گروه كثيرى از بنى
اسرائيل ، و بر باد رفتن جمع عظيمى از آنها شد. ((قال
فانّا قد فتنّا قومك من بعدك و اءضلّهم السّامرىّ...فاءخرج لهم عجلا
جسدا له خوار فقالوا هذا الهكم و اله موسى فنسى ...
قال فما خطبك يا سامرىّ - قال بصرت بما لم يبصروا به فقبضت قبضة من
اءثر الرّسول فنبذتها و كذالك سوّلت لى نفسى )).(1)
2- و
اذ قلتم يا موسى لن نؤ من لك حتّى نرى اللّه جهرة فاءخذتكم الصّاعقة و
اءنتم تنظرون . (بقره - 55)
و
قال الّذين لايرجون لقائنا لولا انزل علينا الملائكة اءو نرى ربّنا لقد
استكبروا فى اءنفسهم و عتوا عتوّا كبيرا. (فرقان - 21)
3- و
نادى فرعون فى قومه قال يا قوم اءليس لى ملك مصر و هذه الاءنهار تجرى
من تحتى اءفلا تبصرون - اءم اءنا خير من هذا الّذى هو مهين و لا يكاد
يبين (زخرف - 51 و 52)
4-
قال انّما اوتيته على علم عندى ... فخرج على قومه فى زينته قال الّذين
يريدون الحيوة الدّنيا يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون انّه لذو حظّ عظيم
. (قصص - 78 و 79)
5-
قال لئن اءتّخذت الها غيرى لاجعلنّك من المسجونين . (شعرا - 29)
6-
اءؤ يكون لك بيت من زخرف اءو ترقى فى السّماء و لن نؤ من لرقيّك حتّى
تنزّل علينا كتابا نقرؤ ه . (اسراء - 93)
7-
تلك الدّار الآخرة نجعلها للّذين لايريدون علوّا فى الاءرض و لافسادا
والعاقبة للمتّقين (قصص - 83)
ترجمه :
1- فرمود: (اى موسى !) ما قوم تو را بعد از تو آزموديم و سامرى آنها را
گمراه ساخت !...و براى آنان مجسّمه گوساله اى كه صدايى همچون صداى
گوساله داشت پديد آورد و (به يكديگر) گفتند (اين خداى شما و خداى موسى
است !) و او فراموش كرد (پيمانى را كه با خدا بسته بود!)... (موسى رو
به سامرى كرد و) گفت : تو چرا اين كار را كردى اى سامرى ؟! گفت : من
چيزى ديدم كه آنها نديدند، من قسمتى از آثار رسول (و فرستاده خدا) را
گرفتم پس آن را افكندم و اين چنين (هواى ) نفس من اين كار را در نظرم
جلوه داد!
2- (به يادآوريد) هنگامى را كه گفتند: ((اى موسى
! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد، مگر اينكه خدا را آشكارا (با چشم
خود) ببينيم !)) پس صاعقه شما را گرفت در حالى
كه تماشا مى كرديد!... و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند (و رستاخيز
را انكار مى كنند) گفتند: ((چرا فرشتگان بر ما
نازل نشده اند و يا پروردگارمان را با چشم خود نمى بينيم ؟!))
آنها درباره خود تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند!
3- فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت : ((اى
قوم من ! آيا حكومت مصر از آنِ من نيست ، و اين نهرها تحت فرمان من
جريان ندارند؟ آيا نمى بينيد؟!- مگر نه اين است كه من از اين مرد (موسى
) كه از خانواده و طبقه پَستى است و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد
برترم ؟!))
4- (قارون ) گفت : ((اين ثروت را به وسيله دانشى
كه نزد من است به دست آورده ام !...- (و يك روز قارون ) با تمام زينت
خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه خواهان زندگى دنيا بودند گفتند:
((اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما
نيز داشتيم ! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!))))
(امّا هنگامى كه قارون و گنجهايش در زمين فرو رفت از گفته خود پشيمان
شدند).
5- (فرعون ) خشمگين شد و (به موسى ) گفت : اگر معبودى غير از من
برگزينى تو را از زندانيان قرار خواهم داد!
6- (مشركان گفتند ما به تو ايمان نمى آوريم تا) خانه اى پُرنقش و نگار
از طلا داشته باشى ، يا به آسمان بالا روى حتّى به آسمان رفتنت ايمان
نمى آوريم مگر آنكه نامه اى بر ما نازل كنى كه آن را بخوانيم !... (آرى
،) اين سراى آخرت را (تنها) براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده برترى
جويى در زمين و فساد را ندارند، و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است .
تفسير و جمع بندى
جاه طلبان منفور!
همان گونه كه در بالا اشاره شد جاه طلبى يعنى علاقه افراطى به
جاه و مقام و تلاش و كوشش براى رسيدن به آن به هر قيمت و به هر صورت ،
از رذايل خطرناكى است كه نه تنها به پيشرفت انسان در جنبه هاى معنوى
لطمه وارد مى كند، از نظر ظاهرى و اجتماعى نيز او را منفور و منزوى مى
سازد.
در طول تاريخ انبياء و اقوام پيشين و دشمنان پيامبر اسلام صلىّاللّه
عليه وآله و سلّم قسمتهائى ديده مى شود كه همه حاكى از گستردگى دامنه
نكبت بار اين رذيله اخلاقى است كه بخشى از آن از آيات بالا منعكس شد.
در ضمن بايد توجّه داشت كه بسيارى از رذايل اخلاقى ، مفاهيمى نزديك به
هم دارد و به اصطلاح ديوار همند، و ممكن است يك حركت زشت فردى و
اجتماعى از چندين صفت تواءم با يكديگر ناشى شود، و در آيات قرآن نيز
گاه بازتاب هاى چند صفت همراه با هم منعكس مى شود؛ تكبّر، غرور،
خودخواهى و خودپسندى ، و رياكارى همچنين جاه طلبى از اين قبيل است .
به هر حال در نخستين آيات به ماجراى ((سامرى
)) برخورد مى كنيم كه داستانش را همه كم و بيش
شنيده اند، او در تاريخ بنى اسرائيل چهره بسيار زشت و منفور و منفى از
خود به يادگار گذارده است . او كه مردى بسيار جاه طلب بود از رفتن موسى
عليه السّلام به كوه طور با گروهى از سران بنى اسرائيل براى شنيدن پاسخ
به تقاضاى مشاهده پروردگار استفاده كرد، و از زينت آلاتى كه از
فرعونيان به دست بنى اسرائيل افتاده بود، بهره گرفت و گوساله اى طلايى
ساخت كه وقتى آن را در مسير باد قرار مى داد صداى مخصوصى از آن برمى
خاست و يا اين كه قسمتى از خاك زير پاى جبرئيل يا مركبش را كه در
ماجراى غرق فرعونيان ظاهر شده بود برگرفته بود و درون گوساله طلايى
ريخت ، و اين سر و صدا از بركت آن بود. سپس مردم را به پرستش آن دعوت
كرد و چيزى نگذشت كه گروه زيادى در برابر آن گوساله به سجده افتادند، و
آن را نيايش كردند.
قرآن در آيات بالا به اين معنى اشاره كرده مى گويد: ((خدا
به موسى عليه السّلام گفت : ما قوم تو را بعد از تو آزمايش كرديم و
سامرى آنها را گمراه كرد)) (قال
فانّا قد فتنّا قومك من بعدك و اءضلّهم السامرىّ).
موسى عليه السّلام سخت عصبانى شد و با شتاب به سوى قوم خود بازگشت و بر
آنها فرياد زد و برادرش هارون را مورد بازخواست قرار داد، موسى عليه
السّلام اظهار بى تقصيرى كردند، و عامل اصلى اين انحراف و بت پرستى را
سامرى معرّفى نمودند كه ((براى آنها مجسّمه اى
از گوساله كه صدايى همچون صداى گوساله داشت تهيّه كرده بود و (به
يكديگر) و گفتند: اين خداى شما و خداى موسى عليه السّلام است و (پيمانى
را كه با خدا بسته بودند) فراموش كردند)) (فاءخرج
لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هذا الهكم و اله موسى فنسى ).
در اينجا موسى عليه السّلام روى سخن را به سامرى به عنوان عامل اصلى
اين فساد بزرگ نموده و گفت : ((چرا اين كار را
كردى اى سامرى ! گفت : من چيزى ديدم كه آنها نديدند، قسمتى از آثار
رسول (جبرئيل ) را گرفتم سپس آن را (درون گوساله ) افكندم و اين چنين
نفس (جاه طلب ) من اين كار را در نظرم جلوه داد)):
(قال
فما خطبك يا سامرىّ - قال بصرت بما لم يبصروا به فقبضت قبضة من اءثر
الرّسول فنبذتها و كذالك سوّلت لى نفسى ).
ولى على رغم اين موضوع كه سامرى مى خواست كه از اين طريق به جاه و
مقامى برسد، خداوند چنان مجازاتى در اين جهان براى او قرار داد كه او
را كاملا منزوى و از جامعه مطرود كرد و آن گونه كه قرآن مى گويد موسى
به او گفت : ((برو (و از ميان مردم دور شو و با
كسى تماس نگير) و بهره تو در مدّت حياتت اين است كه هر كس به تو نزديك
شود، خواهى گفت : با من تماس نگير)): (قال
فاذهب فانّ لك فى الحيوة اءن تقول لامساس ).
آيا اين يكى از قوانين جزائى شريعت موسى عليه السّلام بود كه اگر كسى
گناه سنگينى مرتكب مى شد، به منزله موجودى پليد و نجس و ناپاك بود، كه
نه كسى با او تماس مى گرفت ، و نه او حق داشت با كسى تماس بگيرد، و يا
اين كه به كيفر عملش خداوند او را به بيمارى مرموزى مبتلا ساخت كه هيچ
كس با او تماس نمى گرفت چرا كه اگر تماس مى گرفت گرفتار بيمارى مى شد،
و با اين كه سامرى گرفتار يك نوع بيمارى روانى به صورت وسواس شديد و
وحشت از انسانها شد، به طورى كه اگر كسى به او نزديك مى شد فرياد مى زد
لا
مساس (با من تماس نگير).
آرى اين است كيفر اعمال جاه طلبى كه حتّى دين و آيين حق را ملعبه جاه
طلبى خود مى كنند.
* * *
در دوّمين بخش از آيات قرآن ، به چهره ديگرى از جاه طلبى بنى اسرائيل
برخورد مى كنيم ، آنها در يك تقاضاى عجيب از موسى عليه السّلام در
خواست كردند كه : بايد خدا را با چشم خود آشكارا ببينند وگرنه ايمان
نخواهند آورد، سرانجام گرفتار صاعقه وحشتناكى شدند كه اگر لطف خداوند
دست آنها را نمى گرفت ، براى هميشه نابود شده بودند، در اين آيات قرآن
مجيد چنين مى گويد: (((به خاطر بياوريد) هنگامى
را كه گفتيد اى موسى ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اين كه خدا
را (با چشم خود) آشكارا ببينيم ، سرانجام صاعقه شما را گرفت در حالى كه
تماشا مى كرديد (امّا توان تماشاى برق صاعقه و صداى مهيب آن را نداشتيد
و مانند برگ خزان به روى زمين افتاديد) سپس ما شما را بعد از مرگتان
حيات بخشيديم تا شُكر نعمت او را بجا آوريد)): (و
اذ قلتم يا موسى لن نؤ من لك حتّى نرى اللّه جهرة فاءخذتكم الصّاعقة و
اءنتم تنظرون ثمّ بعثناكم من بعد موتكم لعلّكم تشكرون ).
صاعقه چيست ؟ جرقّه و برقى است كه از ميان يك قطعه ابر كه داراى بار
الكتريسيته مثبت است به هنگام نزديك شدن به زمين كه داراى الكتريسيته
منفى است جستن مى كند حرارت آن در حدود پانزده هزار درجه سانتيگراد، و
صداى آن بسيار عظيم ، و به هر جا اصابت كند آن را نابود مى سازد.
در داستان بنى اسرائيل هنگامى كه صاعقه به بالاى كوه خورد، آن را از هم
متلاشى كرد و لرزه عجيبى به كوه افتاد و همه آن گروه هفتاد نفرى كه با
موسى عليه السّلام براى شنيدن پاسخ ديدار پروردگار به كوه آمده بودند
سخت به لرزه در آمدند و جان باختند، تنها موسى بود كه بيهوش افتاد، و
هنگامى كه به هوش آمدند، از خدا براى آنها تقاضاى عفو و تقاضاى حيات
كرد و خداوند دعوتش را اجابت نمود و اين متعصّبان لجوج و جاه طلبان
خودخواه كه از ديدن يك جرقّه آسمانى ، همه چيز را از دست دادند، خود را
در برابر عظمت پروردگار بسيار حقير و كوچك يافتند و به روشنى فهميدند
كه اينجا، جاى جاه طلبى نيست و انسان جاه طلب در برابر قدرت خدا، خودش
را رسوا مى كند.
قرآن مجيد در جاى ديگر به همين داستان اشاره كرده و مى گويد:
((اهل كتاب از تو تقاضا مى كنند كه كتابى از
آسمان بر آنها نازل كنى )) (يسئلك
اءهل الكتاب اءن تنزّل عليهم كتابا من السّماء).
ممكن است انگيزه اين تقاضا بهانه جويى يا جاه طلبى و يا هر دو باشد،
قرآن مجيد مى گويد: ((اينها از موسى عليه
السّلام چيزهايى بزرگتر و عجيب تر از اين ، خواستند و گفتند:
((خدا را آشكار به ما نشان دِه ،))
سپس صاعقه آسمانى به خاطر اين ظلم و ستم ، آنها را فرو گرفت
)).(2)
(فقد
سئلوا موسى اءكبر من ذلك فقالوا اءرنا اللّه جهرة فاءخذتهم الصّاعقة
بظلمهم ).
اين تعبيرات نشان مى دهد كه روح جاه طلبى و كِبر و غرور و تعصّب و
لجاجت بر آنها حكم فرما بود؛ به همين دليل پيوسته بهانه جويى مى كردند،
و اين صفات رذيله ، همان است كه اكنون نيز در گروه كثيرى از آنان مى
يابيم ، خود را نژادى برتر و انسانهاى ويژه مى دانند و در فكر اين
هستند كه با نداشتن كفايت و لياقت ، اقتصاد و سياست جهان را در قبضه
خود بگيرند.
* * *
جاه طلبى ، مخصوص بنى اسرائيل و سامرى نبود، فرعونها و نمرودها نيز از
مصاديق بارز آن بودند همانگونه كه در سوّمين بخش از آيات مى خوانيم :
((فرعون در ميان قوم خود ندا داد: اى قوم من !
آيا حكومت مصر از آن من نيست ، و اين نهرها تحت فرمان من جريان دارد؟
آيا نمى بينيد؟!
- به يقين من از اين مرد كه از طبقه پَستى است و هرگز نمى تواند فصيح
سخن بگويد برترم !
- اگر او راست مى گويد چرا دست بنده هاى طلا به او داده نشده ؟ يا
اينكه چرا فرشتگان همراه او نيامده اند؟! (تا سخنش را تاءييد كنند)))
(و
نادى فرعون فى قومه قال يا قوم اءليس لى ملك مصر و هذه الاءنهار تجرى
من تحتى اءفلا تبصرون - اءم اءنا خير من هذاالّذى هو مهين و لا يكاد
يبين فلولا القى عليه اءسورة من ذهب اءوجاء معه الملائكة مقترنين
).
فرعون در اين گفتار خود در واقع ميان چند صفت رذيله جمع نمود، غرور،
خودبزرگ بينى ، جاه طلبى ، و عوام فريبى ، و عُجب اينكه او معجزات عظيم
موسى عليه السّلام را كه با چشم خود ديده بود و اطرافيانش نيز شاهد و
ناظر آن بودند رها كرد و به مساءله دست بند طلا و طبقه اجتماعى و لكنت
زبان چسبيد (در حالى كه لكنت زبان موسى عليه السّلام مربوط به گذشته
بود و بعد از مبعوث شدن طبق تقاضايى كه از خداوند كرد و خداوند خواسته
او را اجابت فرمود لكنتش برطرف گرديد).
ولى به هر حال همان گونه كه در آيه بعد از آن آمده است فرعون با اين
سخنان قوم خود را تحميق و خام كرد تا از وى اطاعت كنند.
* * *
در بخش چهارم از اين آيات به داستان ((قارون
)) برخورد مى كنيم كه او هم يكى از نمونه هاى
بارز جاه طلبى بنى اسرائيل بود، همان صفت زشتى كه سرانجام او را بدبخت
و بيچاره نمود و به قعر زمين فرستاد!.
عُجب اينكه غرور و جاه طلبى چنان حجاب ضخيمى بر ديده و درك انسان مى
افكند كه بديهى ترين مسائل را به فراموشى مى سپارد.
هنگامى كه آگاهان بنى اسرائيل او را اندرز دادند كه خدا اين همه نعمت
به تو داده است ، چه بهتر كه با اين نعمتهاى خدا داد، سراى آخرت را
براى خود آبادسازى و بهره ات را از دنيا فراموش نكنى كه عمر انسان
كوتاه است و ثروتها در مسير زوال ، مبادا اين ثروت عظيم را دست مايه
فساد در زمين قرار دهى و به مبارزه با پيامبر خدا برخيزى !.
آن مرد مغرور خيره سر، در پاسخ گفت : ((اين ثروت
عظيم را با علم و دانش خودم (و لياقت و كفايت و تدبيرم ) به دست
آورده ام (شما حق نداريد در اين باره براى من تعيين تكليف كنيد) (قال
اوتيته على علم عندى ...).
اين سخن را گفت و به سركشى خود افزود و براى اينكه حس جاه طلبى خود را
ارضاء كند ((با تمام زينت خود (با اسبهاى گران
قيمت و كنيزان و غلامان بسيار كه بر زينهاى طلايى سوار، و در انواع
زينت آلات طلا غرق بودند) در ميان قوم موسى ظاهر شدند))
(فخرج
على قومه فى زينته ).
منظره چنان زيبا و فريبنده بود كه دل و دين و دنيا را از دل بنى
اسرائيل ربود به گونه اى كه گفتند: ((اى كاش
همانند آنچه به قارون داده شده است داشتيم ، به راستى كه او بهره عظيمى
دارد (و زندگى پُر از لذّت ))) (قال
الّذين يريدون الحياة الدّنيا يا ليت لنا مثل مااوتى قارون انّه لذو
حظّ عظيم ).
ولى همانگونه كه در ذيل اين آيات آمده است خداوند قارون و قصرها و
اموالش را در زمين فروبرد، زلزله اى ظاهر شد، زمين شكاف برداشت و همه
اينها در كام زمين فرورفت ، آنچنان كه گويى نه قارونى بود و نه آن
تشكيلات پُر زرق و برق خيره كننده !
در اين هنگام آرزوكنندگان جايگاه قارون ، تكان سختى خوردند، از خواب
غفلت بيدار شدند و از گفته خود پشيمان گشتند و به خدا پناه بردند، آرى
جاه طلبى و غرور و غفلت چنان غافل كننده است كه انسان را از بديهى ترين
مسائل حيات غافل مى كند تا آنجا كه انسان ضعيف و ناتوان كه دائما در
معرض حوادث گوناگون است و از نسيمى دفتر حيات زندگيش برهم مى خورد و
همه چيز او دستخوش فنا مى گردد، دعوى قدرت و استقلال و حتّى دعوى
الوهيت مى كند.
* * *
در پنجمين بخش از آيات ، سخن از فرعون است كه با بلندپروازى جنون آميز
و جاه طلبى ، ديوانه وار خطاب به موسى كرده و گفت : ((اگر
معبودى غير از من برگزينى تو را از زندانيان قرار خواهم داد!))
(لئن
اءتّخذت الها غيرى لاجعلنّك من المسجونين ).
بى شك ، فرعون كه بر كشور پهناور مصر حكومت مى كرد اين قدر ساده لوح
نبود كه خود را خالق آسمان و زمين بپندارد و دعوت موسى را كه با معرفى
ربّالعالمين شروع شد و در آيات قبل از اين آيه با منطقى بسيار روشن
دنبال شده است ، درك نكند.
به يقين خودخواهى ، برترى جويى ، جاه طلبى به او اجازه نمى داد كه حق
را پذيرا شود و در برابر منطق پيامبر خدا موسى عليه السّلام سر تعظيم
فرودآورد.
آرى راه و رسم طغيان گران جاه طلب هميشه اين بوده كه در برابر حق تكيه
بر زور كنند و پاسخ برهان را با زندان بدهند!
ممكن است تصور شود كه مجازات زندان در برابر قيام موسى بن عمران كه
اركان حكومت فرعون را به لرزه درآورده بود چيز كمى بود ولى به گفته
بعضى از مفسّران زندان فرعون زندانى نبود كه كسى از آن جان به سلامت
بيرون ببرد، تنها در زندان مى ماندند تا با رنج و شكنجه جان بدهند.
* * *
در ششمين بخش از اين آيات ، سخن از مشركان عرب است كه به جاى طلب دليل
و برهان و معجزه زنده از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به
انواع بهانه جوييها دست مى زدند؛ گاه از او چشمه هاى جارى در سرزمين
خشك و سوزان حجاز مى خواستند و گاه باغى پُر از خرما و انگور كه نهرها
در ميان آن جارى باشد و گاه فرود سنگهاى آسمانى بر آنان و گاه حضور
خداوند و فرشتگان نزد آنان و گاه خانه اى از طلا و سرانجام گفتند:
((ما به تو ايمان نمى آوريم مگر اين كه به آسمان
بالا روى حتّى به آن هم ايمان نمى آوريم مگر اينكه نامه اى (از خدا بر
ما نازل كنى )؛)) (اءويكون
لك بيت من زخرف اءو ترقى فى السّماء و لن نؤ من لرقيّك حتّى تنزّل
علينا كتابا نقرءه ).
آنها در اين تعبيرات ، نهايت خودبزرگ بينى و جاه طلبى خود را نشان
دادند و ثابت كردند انسان تحت تاءثير اين صفات پليد تا چه حد از منطق و
عقل دور شده اند.