خودباختگى و توكل بر خدا
اشاره
در بسيارى از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى و سرگذشت انبياء و اولياء و
صالحان و در كتب علماى اخلاق و ارباب سير و سلوك روى مساله توكل به عنوان يك
فضيلت مهم اخلاقى كه بدون آن نمىتوان به مقام قرب الهى رسيد، ياد شده است.
منظور از توكل سپردن كارها به خدا، و اعتماد بر لطف اوست، زيرا <توكل» از
ماده <وكالت» به معنى انتخاب وكيل نمودن و اعتماد بر ديگرى كردن است، بديهى
است هر قدر وكيل توانايى بيشتر و آگاهى فزونتر داشته باشد شخص موكل احساس
آرامش بيشترى مىكند، و از آنجا كه علم خدا بى پايان و تواناييش نامحدود است
هنگامى كه انسان توكل بر او مىكند آرامش فوقالعاده احساس مىكند، در برابر
مشكلات و حوادث مقاوم مىشود، و از دشمنان نيرومند و خطرناك نمىهراسد، در
سختيها خود را در بن بست نمىبيند و پيوسته راه خود را به سوى هدف ادامه
مىدهد.
انسانى كه بر خدا توكل دارد هرگز احساس حقارت و ضعف نمىكند بلكه به اتكاى
لطف خدا و علم و قدرت بى پايان او خود را پيروز و فاتح مىبيند و حتى شكستهاى
مقطعى او را مايوس نمىسازد.
هرگاه توكل به مفهوم صحيح كلمه در جان انسان پياده شود به يقين اميدآفرين،
نيروبخش و باعث تقويت اراده و تحكيم مقاومت و پايمردى است.
مساله توكل در زنگى انبياى بزرگ الهى درخشش فوقالعادهاى دارد، بررسى آيات
قرآنى در اين زمينه نشان مىدهد كه آنها هميشه در برابر مشكلات طاقت فرسا خود
را زير سپر توكل قرار مىدادند، و يكى از دلايل مهم پيروزى آنها داشتن همين
فضيلت اخلاقى بوده است.
با اين اشاره به آيات قرآن بازمىگرديم و با توجه به ترتيب تاريخى سرگذشت
انبياء مساله توكل را در زندگى آنان مورد بررسى قرار مىدهيم(از نوح(ع) شروع
كرده به پيامبر اسلام(ص) پايان مىدهيم):
1- و اتل عليهم نبا نوح اذ قال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم مقامى و
تذكيرى بآيات الله فعلى الله توكلت فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لايكن امركم
عليكم غمة ثم اقضوا الى و لاتنظرون (سورهيونس،آيه71)
2- انى توكلت على الله ربى و ربكم (سورههود،آيه56)
3- ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا
الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون
(سورهابراهيم، آيه37)
4- ...ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و
اليه انيب (سورههود، آيه88)
5- و قال يا بنى لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة و ما اغنى
عنكم من الله من شىء ان الحكم الا لله عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون
(يوسف،67)
6- و قال موسى يا قوم ان كنتم آمنتم بالله فعليه توكلوا ان كنتم مسلمين ×
فقالوا على الله توكلنا ربنا لاتجعلنا فتنة للقوم الظالمين
(سورهيونس،آيات84و85)
7- و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و
انصرنا على القوم الكافرين (سورهبقره،آيه250)
8- فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم
(سورهتوبه، آيه129)
9- و ما لنا الانتوكل على الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن على ما آذيتمونا و
على الله فليتوكل المتوكلون (سورهابراهيم،آيه12)
10- ...و من يتوكل على الله فهو حسبه... (سورهطلاق،آيه3)
ترجمه
1- سرگذشت نوح را بر آنها بخوان! در آن هنگام كه به قوم خود گفت: <اى قوم
من! اگر تذكرات من نسبتبه آيات الهى، بر شما سنگين(و غير قابل تحمل) است، (هر
كار از دستتان ساخته استبكنيد) من بر خدا توكل كردهام! فكر خود و قدرت
معبودهايتان را جمع كنيد، سپس هيچ چيز بر شما پوشيده نماند(تمام جوانب كارتان
را بنگريد) سپس به حيات من خاتمه دهيد و (لحظهاى) مهلتم ندهيد!
2- من، بر <الله» كه پروردگار من و شماست توكل كردهام!
3- پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى، و در كنار
خانهاى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند، تو دلهاى گروهى از
مردم را متوجه آنها ساز، و از ثمرات به آنها روزى ده، شايد آنان شكر تو را بجاى
آورند!
4- من جز اصلاح - تا آنجا كه در توانايى دارم - نمىخواهم! و توفيق من جز
به(كمك) خداوند نيست. بر او توكل كردم و به سوى او بازمىگردم!
5- و(هنگامى كه مىخواستند حركت كنند، يعقوب) گفت: <فرزندان من! از يك در
وارد نشويد، بلكه از درهاى متفرق وارد گرديد(تا توجه مردم به سوى شما جلب
نشود)! و(من با اين دستور) نمىتوانم حادثهاى را كه از سوى خدا حتمى است از
شما دفع كنم! حكم و فرمان، تنها از آن خداست!(براى پيروزى شما) بر او توكل
كردهام و همه متوكلان بايد بر او توكل كنند»!
6- موسى گفت: <اى قوم من! اگر شما به خدا ايمان آوردهايد، بر او توكل كنيد
اگر تسليم فرمان او هستيد»! - گفتند: <تنها بر خدا توكل داريم، پروردگارا! ما
را مورد شكنجه گروه ستمگر قرار مده!
7- و هنگامى كه در برابر <جالوت» و سپاهيان او قرار گرفتند گفتند:
<پروردگارا! پيمانه شكيبايى و استقامت را بر ما بريز! و قدمهاى ما را
ثابتبدار! و ما را بر جمعيت كافران، پيروز بگردان!
8- اگر آنها(از حق) روى بگردانند، (نگران مباش!) بگو: <خداوند مرا كفايت
مىكند، هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل كرددم، و او صاحب عرش عظيم است!
9- و چرا بر خدا توكل نكنيم، با اينكه ما را به راههاى(سعادت) رهبرى كرده
است، و ما به طور مسلم در برابر آزارهاى شما صبر خواهيم كرد(و دست از
رسالتخويش برنمىداريم) و توكل كنندگان بايد فقط بر خدا توكل كنند»!
10- و هر كس بر خدا توكل كند كفايت امرش را مىكند... .
تفسير و جمعبندى
بازتاب توكل در زندگى پيامبران
در آيات قرآن مجيد، به ويژه در تاريخ انبيا، صفت <توكل» به عنوان يكى از
بارزترين صفات آنها در طول تاريخ مشاهده مىشود كه همواره در برابر حوادث سخت،
مشكلات طاقت فرسا و دشمنان بى رحم اعتمادشان بر خدا و تكيهگاهشان ذات پاك او
بوده است، و از وابستگى و اعتماد بر ما سوى الله مبرى بودهاند.
نخست از نوح(ع) پيامبر بزرگ خدا شروع مىكنيم:
در نخستين آيه مورد بحث مىخوانيم: هنگامى كه نوح(ع) در برابر دشمنان
نيرومند و لجوج و متعصب قرار گرفت، با اعتماد به خداوند و توكل بر ذات پاكش در
برابر همه آنان مقاومت كرد، قرآن در اين زمينه به پيامبر اسلام(ص) مىگويد:
<سرگذشت نوح(ع) را براى آنها(مسلمانان نخستين كه در چنگال دشمنان زورمند گرفتار
بودند) بخوان، در آن هنگام كه به قوم خود گفت: اى قوم من! هرگاه موقعيت من و
يادآورىهايم نسبتبه آيات الهى بر شما سنگين(و غير قابل تحمل) است، (هر كار از
دستتان ساخته استبكنيد، من ترس ندارم) من بر خدا توكل كردهام، نيروى خود و
نيروى معبودهايتان را جمع كنيد، سپس چيزى بر شما مخفى نماند و بعد به حيات من
پايان دهيد و لحظهاى مهلتم ندهيد(اما بدانيد در برابر قدرت خداوند كارى از شما
ساخته نيست!)»، (و اتل عليهم نبا نوح اذ قال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم
مقامى و تذكيرى بآيات الله فعلى الله توكلت فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لايكن
امركم عليكم غمة ثم اقضوا الى و لاتنظرون) (1)
راستى اين چه عاملى بود كه نوح(ع) را با مؤمنان اندكى كه اطراف او بودند، در
برابر دشمنان قدرتمند و سرسخت، شجاعت و شهامت مىبخشيد كه اين چنين ايستادگى
كردند و قدرت آنان را به باد مسخره گرفتند و بى اعتنايى خويش را به نقشهها و
افكار و بتهاى آنها نشان دادند، و به اين وسيله ضربهاى محكم روانى بر آنان
وارد ساختند.
آرى اين عامل چيزى جز ايمان به خدا و توكل بر ذات پاك او نبود، و عجب اينكه
نه تنها اظهار بى اعتنايى نسبتبه آنها و معبودهايشان كردند بلكه آنان را بر
مخالفت تشجيع نموده و به مبارزه طلبيدند، آرى اين قدرت نمايى تنها زيبنده
متوكلان است!
با توجه به اينكه سوره يونس كه اين آيه در آن است مكى است، خداوند مىخواهد
به گروه اندك مسلمانان كه در مكه همچون پروانهها گرد شمع وجود پيامبر اسلام(ص)
جمع شده بودند و در چنگال دشمنان نيرومند سرسختى قرار داشتند، قوت و قدرت روحى
ببخشد و به آنها نشان دهد كه از اين قدرتهاى پوشالى در برابر اراده خدا كارى
ساخته نيست.
تعبير به <شركائكم» ممكن است اشاره به بتها باشد كه شريكهاى ساختگى
بتپرستان براى خدا بودند، و در موارد ديگر قرآن نيز كرارا اين تعبير براى بتها
آمده است.
يا اينكه منظور دوستان و بستگان آنها باشد، يعنى تمامى نيروهايتان را بر ضد
من بسيج كنيد!
دومين آيه از زبان هود پيامبر7 است كه بعد از دوران نوح(ع) مىزيسته هنگامى
كه از سوى قوم بتپرستش تهديد به مرگ مىشود، با صراحتبه آنها مىگويد: <من
خدا را گواه مىگيرم و شما هم گواه باشيد كه از همتايانى كه براى خدا قرار
دادهايد بيزارم - همه شما براى من نقشه بكشيد، و لحظهاى مرا مهلت ندهيد(اما
بدانيد كارى از شما ساخته نيست چرا كه) - من توكل بر خداوندى كردهام كه
پروردگار من و شماست»! (...قال انى اشهد الله و اشهدوا انى برىء مما تشركون ×
من دونه فكيدونى جميعا ثم لاتنظرون × انى توكلت على الله ربى و ربكم) (2)
جالب اينكه نه تنها به قدرت عظيم مخالفان بتپرست و توطئهها و شرارتهاى
آنها اعتنا نمىكند، بلكه آنها را تحريك به قيام بر ضد خود مىنمايد، تا به
آنان ثابت كند قلب و روح او به جاى ديگرى وابسته است كه با توكل بر ذات پاك او
كمترين واهمهاى از توطئههاى دشمنان ندارد، هر چند قوى و نيرومند و سرسخت و
لجوج باشند، و اين خود نشان مىدهد كه توكل بر خدا تا چه اندازه به انسان شجاعت
و شهامت و پايمردى و استقامت مىبخشد!
راستى شگفت آور است كه انسانى تك و تنها يا با يارانى بسيار اندك، در برابر
گروهى عظيم و متعصب و زورمند، اين گونه بايستد، و اين چنين تهديدهاى آنها را به
باد سخريه بگيرد، آرى اين از آثار ايمان و توكل بر خداست!
يكى از مفسران پيشين به نام <زجاج» مىگويد: اين آيه از مهمترين آيات مربوط
به پيامبران است كه پيامبرى تنها در برابر امتى عظيم از مخالفان بايستد و اين
چنين با آنها سخن بگويد، شبيه همين تعبير را در داستان نوح(ع) و جريان پيامبر
اسلام7 نيز خوانديم.
شايان توجه اينكه در ادامه اين آيه، هود(ع) در مقام استدلال براى كار خود
مىگويد: نه تنها شما، <هيچ جنبندهاى در جهان نيست مگر اينكه در قبضه قدرت و
فرمان خداست»! (ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها) (3)
سپس مىافزايد: او قدرتمندى نيست كه قدرتش موجب خودكامگى باشد بلكه
<پروردگار من همواره بر صراط مستقيم است»! (ان ربى على صراط مستقيم)
بنابراين من بر كسى تكيه كردهام كه قدرتش بى پايان و كارهايش عين صواب و
عدالت است.
در سومين آيه اشاره به گوشهاى از سرگذشت ابراهيم(ع) و توكل او بر خدا در
يكى از مشكلترين ساعات زندگانيش مىكند، و مىفرمايد: <پروردگارا! من بعضى از
فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانهاى كه حرم توست(به فرمان تو و
با توكل بر تو) ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند، اكنون تو دلهاى مردم را
متوجه آنها كن و از ثمرات به آنها روزى ده، تا شكر تو را بجا آورند»، (ربنا انى
اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلوة فاجعل
افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون) (4)
آيا اگر ايمانى همچون كوه، و دلى همچون دريا، و توكلى در سطح بسيار بالا
نباشد، ممكن است انسان همسر و فرزند دلبند شيرخوارهاش را در سرزمينى خشك و
سوزان و بى آب و علف - تنها براى امتثال فرمان خدا - رها كند، و از آنجا به وطن
خويش بازگردد؟!
اين جريان يادآور جريان ديگرى در زندگى ابراهيم(ع) است در آن هنگام كه
بتپرستان لجوج و متعصب و خشمگين او را به خاطر در هم شكستن بتهايشان به محاكمه
كشيده بودند و ابراهيم در يك قدمى مرگ قرار داشت، با اين حال معبودهايشان را به
سخريه مىكشيد و با دلايل محكم، منطق خرافى آنها را در زمينه بتپرستى در هم
مىكوبيد. (5)
چهارمين آيه اشاره به ماجراى شعيب(ع) مىكند كه مدتى بعد از هود، و كمى قبل
از موسى مىزيسته كه او هم در مقابل سرسختى قوم مشرك و بتپرست و تهديدات آنها
مىگويد: <من(با اين برنامههاى الهى) چيزى جز اصلاح تا آنجا كه در قدرت دارم،
نمىخواهم، و توفيق من تنها از خداست، فقط بر او توكل كردهام و به سوى او
بازمىگردم»، (...ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه
توكلت و اليه انيب) (6)
آرى من با داشتن ايمان به خدا و توكل بر ذات پاك او از چيزى نمىترسم و با
قدرت راه خود را ادامه مىدهم.
قابل توجه اينكه: شعيب(ع) براى دست زدن به اصلاحات همه جانبه در اجتماع فاسد
آن زمان بر سه اصل تكيه مىكند: نخست فراهم شدن مقدمات از سوى پروردگار كه با
كلمه <توفيق» به آن اشاره شده، سپس داشتن اراده نيرومند براى شروع به كار كه
با <توكل» به پروردگار حاصل مىشود، و سپس دارا بودن انگيزهاى صحيح و سازنده
كه با <اليه انيب» (به سوى او بازمىگردم و همه كارهايم براى خداست) به آن
اشاره مىكند.
در پنجمين آيه سخن از يعقوب كه جد والاى بنى اسرائيل استبه ميان آمده، آن
زمان كه در تنگناى شديدى قرار گرفته بود از يكسو فرزند عزيزش يوسف(ع) را از دست
داده، و از سوى ديگر قحطى شديد در كنعان همه مردم، و از جمله خاندان او را تحت
فشار قرار داده است، و به حكم اجبار، فرزند دلبند ديگرش بنيامين را به
دستبرادران بد سابقه و نامهربان! سپرده، تا براى به دست آوردن آذوقه بار ديگر
به سرزمين <مصر»بروند و از <عزيز مصر» كمك بطلبند، در اينجا بود كه يعقوب
سفارشى به اين مضمون به فرزندان خود كرد: <فرزندان من!(به مصر كه مىرويد) همه
شما از يك دروازه وارد نشويد، بلكه از درهاى متفرق وارد شويد(مبادا ورود يك
جمعيت غير بومى در مصر حساسيت مردم را برانگيزد و به آنها آسيبى برسانند)»! (و
قال يا بنى لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة...) (7)
سپس افزود: <من با اين دستور نمىتوانم حادثهاى را كه از سوى خدا مقرر شده
است از شما برطرف سازم، حكم و فرمان مخصوص به خداست، بر او توكل كردم، و همه
توكل كنندگان بايد بر او توكل كنند(و از او استمداد نمايند)»، (...و ما اغنى
عنكم من الله من شىء ان الحكم الا لله عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون)
(8)
به اين ترتيب يعقوب دستورهاى لازم را براى پيشگيرى از حوادث قابل اجتناب به
فرزندان خود داد، ولى تاكيد كرد كه من با اين دستورها نمىتوانم جلو هر
2حادثهاى را بگيرم و در برابر همه مشكلات تدبيرى بينديشم، بلكه ما بايد آنچه
در توان داريم انجام دهيم و در بقيه بر خدا توكل كنيم و همه بايد بر او توكل
كنند.
در واقع يعقوب با اين سخن هم توصيه به توكل مىكند و هم دليل آن را ذكر
مىنمايد، مىگويد: چون همه چيز به فرمان خداست، پس بايد بر او توكل كرد، چرا
كه در برابر اراده خدا از ديگرى كارى ساخته نيست.
روشن است كه منظور از <حكم» در اينجا <حكم تكوينى» پروردگار در عالم
آفرينش است كه بازگشتبه عالم اسباب مىكند و ناظر به حكم تشريعى نيست(دقت
كنيد).
در ششمين آيه نوبتبه ماجراى موسى(ع) و بنى اسرائيل مىرسد در آن هنگام كه
موسى(ع) دعوت خويش را آشكار كرد، و معجزات بزرگ خود را نشان داد، ولى با اين
همه تنها گروهى از بنى اسرائيل به او ايمان آوردند، در حالى كه آنها نيز از
فرعون و اطرافيانش بيمناك بودند، مبادا آسيبى به آنها برسانند و مورد شكنجه
واقع شوند، زيرا هنگامى كه فرعون همسر خود را به خاطر اظهار ايمان به موسى(ع)
تحتسختترين شكنجهها قرار مىدهد، پيداستبا ديگران چه خواهد كرد، به همين
دليل موسى بن عمران براى اينكه آرامشى به آنها ببخشد و از وحشت رهايى يابند،
دستور توكل را به آنها داد و فرمود: <اى قوم من! اگر شما به خدا ايمان
آوردهايد و تسليم فرمان او هستيد بر او توكل كنيد»، (و قال موسى يا قوم ان
كنتم آمنتم بالله فعليه توكلوا ان كنتم مسلمين) (9)
يعنى تنها در سايه توكل بر خداست كه مىتوانيد با چنين حاكم نيرومند بى رحم
خطرناكى مبارزه كنيد، و از شر او در امان بمانيد.
بديهى است موسى(ع) خود در اين امر پيشگام بود، و اگر مقام توكل را نداشت
چگونه ممكن بود يك مرد چوپان با نداشتن هيچ گونه قدرت ظاهرى به جنگ يكى از
بزرگترين قدرتهاى نظامى و سياسى زمان خود برود؟!
آن گروه از مؤمنان دعوت موسى(ع) را لبيك گفتند و در پاسخ او چنين بيان
داشتند: <ما تنها بر خدا توكل داريم»! (فقالوا على الله توكلنا...) (10)
سپس رو به درگاه خدا آوردند و عرض گردند: <پروردگارا! ما را مورد شكنجه اين
گروه ستمگر قرار نده»! (...ربنا لاتجعلنا فتنة للقوم الظالمين) (11)
<و ما را به رحمتت از چنگال گروه كافران رهايى بخش»، (و نجنا برحمتك من
القوم الكافرين) (12)
منظور از <فتنه» در آيه اخير، شكنجه است كه در بعضى از آيات قرآن به خصوص
در سوره <بروج» در مورد اصحاب <اخدود» آمده است، و در آيه83 كه قبل از آيه
مورد بحث آمده است، نيز به آن اشاره شده.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از فتنه در هر دو مورد، منحرف شدن يا
منحرف ساختن از دين و ايمان باشد، چرا كه اگر فرعونيان بر مؤمنان سلطه پيدا
مىكردند آن را دليل بر حقانيتخود پنداشته و در طريق انحراف ثابت قدمتر
مىشدند.
در هفتمين آيه نوبتبه زمانهاى بعد از موسى(ع) مىرسد، در آن زمان كه
بنىاسرائيل زير سيطره سلطان جبارى به نام <جالوت» قرار گرفته بودند، و ناچار
نزد پيامبر زمان خود <اشموئيل» آمده، از او تقاضا كردند كه فرماندهاى لايق
براى آنها تعيين كند، تا براى به دست آوردن سرزمين خود با جالوت بجنگند،
اشموئيل، طالوت را كه جوان نيرومند و آگاه و از هر نظر لايقى بود براى اين امر
برگزيد، بنىاسرائيل نخست زير بار نمىرفتند، سپس با تمهيداتى از ناحيه آن
پيامبر، فرماندهى او را پذيرفتند.
طالوت پس از آزمايشهاى متعددى افرادى را كه آمادگى بيشترى براى جهاد داشتند
گزينش كرد و به ميدان نبرد آورد.
آيه مورد بحث از لحظاتى سخن مىگويد كه دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند
لشكر نيرومند جالوت و لشكر ظاهرا ضعيف طالوت، مىفرمايد: <هنگامى كه در برابر
جالوت(ستمگر و سپاهيانش قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا پيمانه شكيبايى و
استقامت را بر ما بريز و گامهاى ما را استوار بدار و ما را بر قوم كافر پيروز
گردان»، (و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت
اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين) (13)
درست است كه نفرات طالوت در برابر لشكر جالوت اندك بودند و ساز و برگ جنگى
قابل ملاحظهاى نيز در اختيار نداشتند، ولى چيزى كه اين عدم توازن را به نفع
مظلومان بنى اسرائيل بر هم زد و سرانجام در برابر دشمن پيروز شدند، همان ايمان
و توكل آنها بر خدا و تكيه بر صبر و استقامت و تقاضاى نصرت از پيشگاه حق بود.
به همين دليل در آيه بعد مىفرمايد: <فهزموهم باذن الله; آنها به فرمان خدا
سپاه جالوت را در هم شكستند و به هزيمت واداشتند»!
بديهى است صبر و استقامتسبب ثبات قدم، و ثبات قدم سبب پيروزى است و به همين
دليل آنها اين امور سهگانه را به ترتيب در دعاى خود ذكر كردند و روح همه اينها
ايمان و توكل بر خداست.
در هشتمين آيه سخن از پيامبر اسلام(ص) و مقام توكل اوست، در آن هنگام كه در
برابر مشكلات سخت قرار داشت و خداوند به او تعليم داد چگونه بر مشكلات پيروز
گردد، مىفرمايد: <اگر آنها(كافران) از حق روى بگردانند(نگران مباش) بگو:
خداوند مرا كفايت مىكند، هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل كردم، او پروردگار
عرش عظيم است»، (فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب
العرش العظيم) (14)
اين آيه به خوبى نشان مىدهد كه انسان هر قدر تنها باشد اگر توكل بر خدا
داشته باشد، مشكلى ندارد، چرا كه خدا رب عرش عظيم و داراى قدرت بى نظير است،
قدرتى كه قدرتهاى ناچيز بندگان در مقابل آن اثرى ندارد، جايى كه عرش و عالم
بالا با آن همه عظمتى كه دارد در قبضه قدرت اوست چگونه ممكن استبندگان متوكل
را در برابر مشكلات و دشمنان تنها بگذارد؟!
شايان توجه اينكه بعضى معتقدند اين آيه كه آخرين سوره توبه است و آيه قبل از
آن آخرين آياتى است كه بر پيامبر(ص) نازل شده است، و جالب اينكه آياتى كه در
آغاز بعثت نازل شد نيز همين حال و هوا را دارد و نشان مىدهد كه سرمايه اصلى آن
حضرت در آن زمان نيز توكل بر خدا بود، در آيه 38 سوره زمر كه مربوط به آن
زمانهاست مىخوانيم: <...قل حسبى الله عليه يتوكل المتوكلون; بگو: خداوند مرا
كافى است و متوكلان بايد بر او توكل كنند»!
به اين ترتيب پيامبر اكرم(ص) در آغاز و پايان كار و در همه حال، در زير چتر
توكل قرار داشت، و همين امر عامل استقامت و پايمردى و پيروزى او بود.
در نهمين آيه سخن از تمام پيامبران پيشين به ميان آمده است، از زمان نوح(ع)
تا پيامبرانى كه بعد از او بودند، مىگويد: <هنگامى كه پيامبران با مخالفت قوم
خود روبه رو شدند(و خود را تنها ديدند گفتند:) چرا ما بر خدا توكل نكنيم، با
اينكه ما را به راههاى سعادت رهبرى كرده و ما به يقين در برابر آزارهاى شما
شكيبايى خواهيم كرد(و با اين تهديدها و آزارها دست از رسالتخويش برنمىداريم)
و توكل كنندگان بايد فقط بر او توكل كنند»! (و ما لنا الانتوكل على الله و قد
هدانا سبلنا و لنصبرن على ما آذيتمونا و على الله فليتوكل المتوكلون) (15)
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه توسل به ابزار توكل بر خدا در برابر
انبوه مشكلات طاقتفرسا كار همه انبيا در طول تاريخ بوده است و در واقع آنها با
نيروى توكل بر انبوه دشمنان سرسخت پيروز مىشدند، و از اينجا نقش توكل در زندگى
انسانها به خصوص رهبران و پيشوايان آشكار مىشود.
در واقع آنچه به پيامبران قدرت مىبخشيد كه با نداشتن <عده» و <عده» در
برابر قدرتمندترين حكومتهاى بيدادگر عصر خود بايستند، و مرعوب تهديدهاى آنها
نشوند همين توكل بر خدا بود كه <ماسوى الله» را در نظر آنها كوچك و بى ارزش
مىساخت.
شايان توجه است كه در آيه قبل(آيه 11 سوره ابراهيم) مىخوانيم: <و على الله
فليتوكل المؤمنون» و در آيه مورد بحث مىخوانيم: <و على الله فليتوكل
المتوكلون».
از انضمام اين دو آيه به يكديگر استفاده مىشود كه مؤمنان واقعى همان
متوكلانند ضمنا از اين آيه استفاده مىشود كه توكل زاييده معرفت و هدايت الهى
است همان گونه كه صبر و شكيبايى در برابر آزارهاى دشمنان زاييده توكل است(دقت
كنيد).
در دهمين آيه با ذكر نتيجه روشنى براى توكل بر خدا همگان را تشويق به اين
امر مىكند، و وعده نجات و پيروزى به آنها مىدهد، مىفرمايد: <هر كس بر خدا
توكل كند خدا كار او را به سامان مىبرد، خداوند فرمان خود را به انجام
مىرساند، و براى هر چيز اندازهاى قرار داده است»، (و من يتوكل على الله فهو
حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شىء قدرا) (16)
در واقع خداوند وعده قطعى به همه متوكلان داده كه مشكلات آنها را حل كند.
سپس به ذكر دليل آن پرداخته، مىفرمايد: <زيرا خداوند بر هر چيز تواناست»
بديهى است چنين كسى مىتواند به تمام وعدههاى خود جامه عمل بپوشاند و مشكلات
را هر قدر سنگين و سختباشد با اراده و فرمان خود بگشايد.
جمله قد جعل الله لكل شىء قدرا ممكن است پاسخ به اين سؤال باشد كه چرا گاهى
نهايت توكل را بر ذات پاك او داريم ولى پيروزيها به تاخير مىافتد؟
قرآن به اين سؤال چنين پاسخ مىگويد: <شما از مصالح امور آگاه نيستيد هر چيز
حسابى دارد، و هر كار زمانى را مىطلبد، و هر پديدهاى در ظرف ويژه خود مطلوب
استبه همين دليل به مقتضاى <الامور مرهونة باوقاتها» گاه مصلحت در اين است كه
نتيجه به تاخير افتد، بنابراين شتابزدگى و عجله در اين گونه امور روا نيست.
شبيه همين معنى در آيه 160 سوره آل عمران آمده است كه پيروزى و شكست را از
سوى خدا مىشمرد و مىگويد توكل بر خدا راه وصول مؤمنان به پيروزى است: <ان
ينصركم الله فلاغالب لكم و ان يخذلكم فمن ذاالذى ينصركم من بعده و على الله
فليتوكل المؤمنون; اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما غالب نخواهد شد، و
اگر دست از يارى شما بردارد، كيست كه بعد از او شما را يارى كند؟! و مؤمنان
بايد تنها بر خدا توكل كنند»!
نتيجه نهايى
آيات بالا كه در آن از قديمترين انبياى الهى شروع مىشود و به پيامبر
اسلام(ص) ختم مىگردد بازتاب مساله توكل را در زندگى انسانها و جهاد پيامبران و
پيروزى بر مشكلات از جهات مختلف روشن مىسازد و نشان مىدهد تا چه حد اين فضيلت
اخلاقى كارساز و نقطه مقابل آن يعنى عدم اعتماد بر پروردگار تا چه حد مايه سقوط
فرد و جامع است!
<توكل» در احاديث اسلامى
در روايات اسلامى اهميت فوق العادهاى به اين ارزش اخلاقى داده شده تا آنجا
كه آثار و بركاتى براى آن بيان گرديده كه براى كمتر صفتى مىتوان يافت، روايات
زير را كه از ميان آنها گلچين كردهايم و دقايق لطيفى كه در آن است نمونه خوبى
براى اين مقصود محسوب مىشود:
1- در حديثى از رسول خدا(ص) مىخوانيم: <من سره ان يكون اقوى الناس فليتوكل
على الله; كسى كه دوست دارد قوىترين مردم باشد بر خدا توكل كند»! (17)
2- در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(ع) آمده است: <فى التوكل حقيقة الايقان;
قيقتيقين در توكل است»! (18)
3- در حديث پرمعناى ديگرى در داستان ابراهيم(ع) در تفسير على بن ابراهيم
مىخوانيم: هنگامى كه ابراهيم(ع) را در منجنيق گذاشتند عمويش آزر آمد و يك سيلى
محكم به صورت او زد و گفت: از مذهب توحيديتبازگرد!(ابراهيم اعتنايى به او
نكرد) در اين هنگام خداوند فرشتگان را به آسمان دنيا فرستاد تا نظارهگر اين
صحنه باشند، همه موجودات از خدا تقاضاى نجات ابراهيم(ع) را كردند، از جمله زمين
گفت: <پروردگارا! بر پشت من بنده موحدى جز او نيست و هم اكنون در كام آتش
فرومىرود، خطاب آمد اگر او مرا بخواند مشكلش را حل مىكنم، جبرئيل در منجنيق
به سراغ او آمد و گفت: اى ابراهيم! به من حاجتى دارى تا انجام دهم؟ ابراهيم
گفت: <به تو نه! اما به پروردگار عالم آرى!» در اينجا بود كه جبرئيل انگشترى به
او داد كه اين جملهها(كه در واقع دستور نجات بود) بر روى آن نوشته شده بود: لا
اله الا الله محمد رسول الله، الجات ظهرى الى الله، اسندت امرى الى الله، و
فوضت امرى الى الله!(اين جملهها كه مفهوم واقعيش همان توكل همه جانبه بر خدا
بود، كار خود را كرد، و هنگامى كه ابراهيم(ع) به ميان آتش پرتاب شد به تعبير
روايت: <اوحى الله الى النار كونى بردا، فاضطربت اسنان ابراهيم من البرد حتى
قال: و سلاما على ابراهيم; در اين هنگام خداوند به آتش وحى فرستاد كه سرد شو!
آتش آن چنان سرد شد كه دندانهاى ابراهيم به هم مىخورد، سپس خطاب آمد و سلاما
على ابراهيم سرد و سالم باش براى ابراهيم (در اين هنگام آتش به محيطى آرامبخش
مبدل گشت) و جبرئيل در كنار ابراهيم قرار گرفت و با او به گفتگو نشست».
نمرود از فراز جايگاه خود چنين گفت: <من اتخذ الها فليتخذ مثل اله ابراهيم;
اگر كسى مىخواهد معبودى براى خود برگزيند همانند معبود ابراهيم(ع) را انتخاب
كند»! (19)
آرى توكل بر خداست كه آتشها را به گلستان مبدل مىكند، توكلى همچون توكل
ابراهيم كه حتى از دست زدن به دامان جبرئيل احساس دورى از خدا مىكند و معتقد
استبايد آب را از سرچشمه گرفت تا صافتر و زلالتر باشد!
4- امام صادق(ع) در تعبير ديگرى مىفرمايد: <ان الغنى و العز يجولان فاذا
ظفرا بموضع التوكل اوطناه; توانگرى و عزت پيوسته در حركتند هنگامى كه به محل
توكل برسند آنجا را وطن خود انتخاب مىكنند». (20)
يعنى قلبى كه كانون توكل بر خداست هم احساس بى نيازى از ماسوى الله مىكند و
هم احساس عزت و قدرت، چرا كه تكيه بر قدرتى كرده كه بالاتر از همه چيز است،
تكيهگاهى بى نياز از همه كس و همه چيز و قدرتى شكست ناپذير.
5- در حديث ديگرى همين معنى با تعبير لطيف ديگر از امام باقر(ع) نقل شده
است، فرمود: <من توكل على الله لايغلب و من اعتصم بالله لايهزم; هر كسى كه توكل
بر خدا كند مغلوب نمىشود و كسى كه به دامن لطف خداوند چنگ بزند شكست
نمىخورد». (21)
6- در حديث ديگرى از امام على بن ابى طالب آمده است كه فرمود: <من توكل على
الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب; كسى كه بر خدا توكل كند مشكلات در
برابر او خاضع، و اسباب براى او سهل و آسان مىگردد». (22)
چگونه چنين چيزى نباشد در حالى كه <مسبب الاسباب» ذات پاك خداست و همه چيز
سر بر فرمان او دارد.
7- در حديث ديگرى از همان حضرت به اين نكته اشاره شده است كه توكل نه تنها
در عوامل برونى اثر مىگذارد كه در درون انسان نيز مؤثر است و او را از چنگال
وسوسهها و شبهات نجات مىدهد، فرمود: <من توكل على الله اضائت له الشبهات; كسى
كه توكل بر خدا كند شبهات براى او روشن مىشود». (23)
8- باز از همان بزرگوار خطاب به همه مردم چنين نقل شده: <يا ايها الناس
توكلوا على الله و اتقوا به فانه يكفى ممن سواه; اى مردم توكل بر خدا كنيد و به
او اعتماد داشته باشيد چرا كه انسان را از غير خود بى نياز مىكند». (24)
9- جابر بن يزيد جعفى مىگويد هيجده سال در خدمت امام باقر(ع) بودم هنگامى
كه مىخواستم از محضرش خارج شوم با او وداع كردم و گفتم سخن سودمندى به من
بفرماييد، فرمود: اى جابر! بعد از هيجده سال باز هم تقاضاى اندرزى مىكنى؟ عرض
كردم: <نعم انكم بحر لاينزف و لايبلغ قعره; آرى شما اقيانوس بى پايانى هستيد كه
هيچ كس به قعر آن نمىرسد».
امام(ع) فرمود: به شيعيانم سلام برسان و بگو ميان ما و خداوند متعال
خويشاوندى نيست و تنها وسيله تقرب به او اطاعت است... <يا جابر من هذا الذى سئل
الله فلم يعطه؟ او توكل عليه و لم يكفه؟ او وثق به فلم ينجه؟; چه كسى از خدا(از
روى ايمان و اخلاص) چيزى خواسته است كه به او نداده؟ يا توكل بر او كرده و
كفايت امر او ننموده؟ يا به او اعتماد كرده، و او را رهايى نبخشيده است»؟
(25)
در اين حديث توكل بر خدا، اعتماد بر ذات پاك او، و دعا، به عنوان سه وسيله
نجات و پيروزى ذكر شده است.
آرى چنين كسى آب را از سرچشمه گرفته و نيازى به اين و آن ندارد.
10- اين بحث را با حديثى از لقمان حكيم پايان مىدهيم هر چند سخن در باره
اهميت توكل و اثرات آن در زندگى مادى و معنوى انسانها بسيار فراتر از اينهاست،
او به هنگام پند دادن به فرزندش فرمود: <يا بنى! توكل على الله ثم سل فى الناس،
من ذا الذى توكل على الله فلم يكفه؟!; فرزندم! بر خدا توكل كن سپس از مردم بپرس
آيا كسى هست كه توكل به خدا كرده باشد و خداوند او را بى نياز نكند و مشكل او
را حل نكرده باشد»؟! (26)
شكوه و عظمت اين فضيلتبزرگ انسانى يعنى توكل بر خدا در احاديثبالا به قدرى
آشكار است كه ما را از هرگونه توضيح بيشترى بى نياز مىسازد، و به عكس از دست
دادن توكل بر خدا و دلبستگى و وابستگى مطلق به ديگران صفت رذيلهاى است كه
انسان را از اوج عزت و افتخار و قدرت و استقلال به پايين مىكشد، و از او فرد
ضعيف و ناتوانى مىسازد كه قادر بر هيچ كار مهمى نيست.
بعد از بيان اهميت توكل در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى در اينجا به سراغ
تحليلهايى مىرويم كه ابعاد مختلف اين بحث را روشن مىسازد:
1- حقيقت توكل
همان گونه كه در آغاز بحث گفته شد توكل از ماده وكالتبه معنى سپردن كارها
به خدا و اعتماد بر لطف اوست، نه به اين معنى كه دست از تلاش و كوشش بردارد
بلكه تا آنجا در توان دارد تلاش كند و منزلگاهها را يكى بعد از ديگرى با تمام
توان بپيمايد، اما آنچه از توان او بيرون استبه خدا واگذارد و از الطاف جليه و
خفيه او مدد بطلبد!
يكى از علماى معروف اخلاق در تفسير توكل مىگويد: <توكل منزلى از منزلگاههاى
دين و مقامى از مقامات اهل يقين است، بلكه آن از مفاهيم درجات مقربين است، از
نظر مفهوم پيچيده و از نظر عمل سنگين است!»
دليل بر پيچيدگى مفهوم آن اين است كه توجه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها
نوعى شرك است، و از سوى ديگر بى اعتنايى به اسباب و جدايى كامل از آنها نيز نفى
سنت و ايراد به شريعت است كه مردم را به آنها ترغيب نموده».
سپس مىافزايد: <حقيقت توكلى كه در شرع اسلامى آمده همان اعتماد قلبى در
تمام كارها بر خدا، و صرف نظر كردن از ماسوى الله است و اين منافات با تحصيل
اسباب ندارد مشروط بر اينكه اسباب را در سرنوشتخود اصل اساسى نشمرد».
و در ادامه اين سخن مىافزايد: <مفهوم توكل آن گونه كه افراد نادان و احمق
تصور كردهاند ترك فعاليتهاى جسمانى و تدبير عقلانى نيست كه اين جهل محض است،
و در شريعت مقدس اسلامى حرام، چرا كه انسان مكلف به تحصيل معاش است از راههايى
كه خدا به انسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غير اينها از طرق حرام...
ولى با اين حال خداوند دستور داده كه به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق
نشوند». (27)
در <المحجة البيضاء» در بحثحقيقت توكل چنين مىخوانيم: <توكل از درهاى
ايمان است، و تمام ابواب ايمان داراى سه ركن است، علم، حالت، و عمل. علم ريشه
آن است، و اعمال متوكلانه ميوه آن، و حالت و اخلاق درونى مصداق توكل است، سپس
به شرح علمى كه ريشه توكل را تشكيل مىدهد پرداخته و نوع و مراحل توحيد را كه
ريشه توكل است تشريح مىكند، و بعد از بيانات طولانى به حقيقت توكل مىرسد و آن
را عبارت از اعتماد قلبى بر وكيل(كه در اينجا منظور خداوند متعال است) تفسير
مىنمايد، و بعد به ثمرات اين حالت درونى پرداخته و آثار توكل را در حركات و
سكنات انسانى برمىشمرد.
كوتاه سخن اينكه: توكل مفهوم بسيار ظريف و دقيقى دارد كه در عين توجه با
عالم اسباب انسان را از غرق شدن در آن، و دل بستن به غير خدا و آلودگى به شرك
بازمىدارد.
انسان بايد با كمال قدرت و قوت از هر گونه وسيله مادى براى پيروز شدن بر
مشكلات بهره گيرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با اين حال متكى به لطف
پروردگار و قدرت بى پايان او باشد، و پيروزى را از او بداند نه غير او.
در حديثى از پيامبر اكرم(ص) مىخوانيم از جبرئيل سؤال فرمود: <ما التوكل على
الله عز و جل; توكل بر خداوند بزرگ چيست؟» عرض كرد: <العلم بان المخلوق لايضر و
لاينفع و لايعطى و لايمنع و استعمال الياس من الخلق; حقيقت توكل علم و آگاهى به
اين است كه مخلوق نمىتواند زيانى برساند و نه سودى، و نه چيزى ببخشد، و نه از
او بازدارد، و(ديگر) به كار بستن ياس از خلق است(يعنى همه چيز را از سوى خدا و
به اذن و فرمان او بداند)».
سپس فرمود: <فاذا كان العبد كذلك لم يعمل لاحد سوى الله و لم يرج و لميخف
سوى الله، و لم يطمع فى احد سوى الله، فهذا هو التوكل; هنگامى كه بنده خدا چنين
باشد، جز براى خدا عملى انجام نمىدهد و اميد و ترسى جز به خدا ندارد، و به هيچ
كس جز خدا دل نمىبندد، اين استحقيقت توكل»! (28)
در حديث ديگرى مىخوانيم كه از امام معصوم پرسيدند: توكل چيست؟ فرمود:
<لاتخاف سواه; توكل اين است كه از غير خدا نترسى». (29)
از اين تعبيرات به خوبى استفاده مىشود كه روح توكل انقطاع الى الله يعنى
بريدن از مخلوق و پيوستن به خالق است، و آن كس كه داراى اين روحيه نباشد به
حقيقت توكل نايل نشده است.
در عين حال در روايات اسلامى شديدا اين معنى نفى شده است كه مفهوم توكل، ترك
استفاده از اسباب و وسايل عادى باشد. در حديث معروفى مىخوانيم: مرد عربى در
حضور پيامبر(ص) شتر خود را رها كرد و گفت: <توكلت على الله!» پيامبر اكرم(ص)
فرمود: <اعقلها و توكل; شتر را پايبند بزن و توكل بر خدا كن»! (با توكل زانوى
اشتر ببند). (30)
در حديث ديگرى همين معنى به صورت ديگرى آمده است، و آن انيكه مرد عرب از
پيامبر اكرم(ص) پرسيد: آيا شترم را رها كنم و توكل كنم يا پايبند بزنم و توكل
كنم؟ پيامبر اكرم(ص) فرمود: <پايبند بزن و توكل كن». (31)
روى همين جهت آيات قرآن و تاريخ پيامبر(ص) پر است از تعبيراتى كه نشان
مىدهد مؤمنان تا آنجا كه امكان دارد بايد از اسباب عادى استفاده كنند، و اين
كار هيچ منافاتى با توكل ندارد، در يك جا مىفرمايد: <و اعدوا لهم ما استطعتم
من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم...; هر نيرويى را در اختيار
داريد براى مقابله آماده كنيد و از اسبهاى ورزيده فراهم سازيد تا به وسيله آن
دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد»! (32)
قرآن در كيفيت نماز خوف در ميدان جنگ مىفرمايد: <...ولياخذوا حذرهم و
اسلحتهم...; (حتى هنگامى كه گروهى از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و
گروهى در ميدان مشغول نبرد) نمازگزاران بايد وسايل دفاعى و سلاحهاى خود را به
هنگام نماز زمين نگذارند». (33)
به اين ترتيب حتى در حال نماز بايد مراقب استفاده از اسباب عادى بود، چه رسد
به حالات ديگر، بنابراين اين گونه كارها هرگز با روح توكل منافات ندارد.
شخص پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه مىخواست از مكه به مدينه هجرت كند هرگز
آشكارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن <توكلت على الله» حركت نكرد، بلكه براى
اغفال دشمن از يك سو دستور داد على(ع) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى
ديگر شبانه به طور مخفى از مكه بيرون آمد و از سوى سوم به جاى اينكه به طرف
شمال يعنى به طرف مدينه حركت كند موقتا به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو
سه روزى پنهان گشت و هنگامى كه دشمن مايوس شد مكه را دور زد و به طرف مدينه
حركت فرمود، در حالى كه مرتبا از بيراهه مىرفت، شبها حركت مىنمود و روزها
مخفى بود تا به دروازه مدينه رسيد.
بنابراين روح توكل كه تمام وجود پيامبر(ص) را پر كرده بود مانع از اين نشد
كه از اسباب ظاهرى لحظهاى غفلت كند.
اصولا مشيتخداوند بر اين قرار گرفته كه در اين جهان مردم براى رسيدن به
مقصود از اسباب و وسايل موجود كمك بگيرند، همان گونه كه در حديث معروف از امام
صادق(ع) آمده است: <ابى الله ان يجرى الاشياء الا باسباب فجعل لكل شىء سببا;
اراده خداوند بر اين قرار گرفته كه همه چيز مطابق اسباب جريان يابد، به همين
جهتبراى هر چيزى سببى قرار داده است». (34)
بنابراين بى اعتنايى به عالم اسباب نه تنها توكل نيستبلكه به معنى بى
اعتنايى به سنتهاى الهى است، و اين با روح توكل سازگار نيست.
اين سخن را با حديثى مربوط به عصر حضرت موسى(ع) پايان مىدهيم، در حديث آمده
است كه حضرت موسى(ع) بيمار شده بود، بنى اسرائيل به عيادت او رفتند و بيمارى او
را تشخيص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده كنى بهبودى خواهى
يافت، موسى(ع) گفت: من از هيچ دارويى بهره نمىگيرم تا خداوند بدون دارو مرا
شفا دهد! ولى بيماريش طولانى شد. باز به او گفتند: داروى اين بيمارى، معروف و
مجرب است و ما با آن مداوا مىكنيم و بهبودى مىيابيم، باز موسى(ع) گفت: من از
دارو استفاده نمىكنم! ولى بيماريش ادامه يافت، سرانجام خداوند به او وحى
فرستاد: <و عزتى و جلالى لاابراتك حتى تتداوى بما ذكروه لك; به عزت و جلالم
سوگند كه بهبودى به تو نمىدهم مگر اينكه از دارويى كه به تو گفتهاند استفاده
كنى!» موسى(ع) دستور داد آن دارو را براى او بياورند و از آن استفاده كرد و
بهبودى يافت، در اين هنگام در دل موسى(ع) وسوسهاى پيدا شد(شايد وسوسهاش اين
بود كه چرا خداوند تنها با توكل مرا رهايى نبخشيد) دراين هنگام خداوند به او
وحى فرستاد: <اردت ان تبطل حكمتى بتوكلك على، فمن اودع العقاقير منافع الاشياء
غيرى; تو مىخواهى با توكل خود حكمت و سنت مرا باطل كنى؟! مگر منافع داروها را
كسى جز من در آنها قرار داده است»؟! (35)
اين حديثبه روشنى حقيقت توكل را بازگو مىكند.
و اگر مىبينيم ابراهيم خليل(ع) در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش
نمرودى اظهار بى نيازى مىكند و دستبه دامن آنها نمىشود با مساله بهرهگيرى
از عالم اسباب كه در داستان حضرت موسى(ع) آمده است منافات ندارد، زيرا در
داستان ابراهيم(ع) مساله توسل به اسباب عادى مطرح نبود بلكه نوعى استمداد از
اسباب ماوراى طبيعى بود و ابراهيم(ع) راضى نشد كه در اين مرحله از غير خدا چيزى
بخواهد(دقت كنيد).
2- آثار و پيامدهاى توكل
از آنجا كه متوكلان كار خود را به خدا واگذار مىكنند، همان خداوندى كه قادر
بر همه چيز و آگاه از همه چيز است، خداوندى كه همه مشكلات براى او سهل و آسان
است، نخستين اثر مثبتى كه در آنها به وجود مىآيد مساله اعتماد به نفس و
ايستادگى و مقاومت در برابر مشكلات است.
اگر كسى خود را در ميدانى در برابر دشمن تنها ببيند هر قدر نيرومند و قوى
باشد به زودى روحيه خود و اعتماد به نفس را از دست مىدهد، ولى اگر احساس كند
لشكر نيرومندى شتسر اوست احساس توانايى و قدرت مىكند، هر چند خودش ضعيف باشد.
در احاديث اسلامى نيز به اين معنى اشاره شده است، در حديثحرز مانندى از
اميرمؤمنان على(ع) مىخوانيم: <كيف اخاف و انت املى و كيف اضام و انت متكلى;
چگونه بترسم در حالى كه تو اميد منى، و چگونه مقهور شوم در حالى كه تو تكيهگاه
من مىباشى»! (36)
در حديث ديگرى از امام باقر(ع) آمده است: <من توكل على الله لايغلب، و من
اعتصم بالله لايهزم; كسى كه بر خدا توكل كند مغلوب نمىشود، و كسى كه به دامن
لطفش چنگ زند شكست نمىخورد»! (37)
آرى كسى كه بر خدا توكل نمايد احساس غنا و بى نيازى و عزت مىكند همانگونه
كه در احاديث گذشته از امام صادق(ع) خوانديم: <ان الغنى و العز يجولان فاذا
ظفرا بموضع التوكل اوطنا; غنا و عزت پيوسته در حركتند، هنگامى كه به محل توكل
برسند آنجا را وطن خويش قرار مىدهند»! (38)
افزون بر اينها توكل، بسيارى از صفات زشت و رذيله را مانند حرص، حسد،
دنياپرستى، بخل و تنگنظرى را از انسان دور مىسازد، چرا كه وقتى تكيهگاه
انسان خداوند قادر على الاطلاق باشد جايى براى اين اوصاف رذيله وجود ندارد.
هنگامى كه انسان آيه شريفه و من يتوكل على الله فهو حسبه (39) را
زمزمه مىكند، خود را سرشار از موفقيت و بى نيازى و امكانات مىبيند، و همان
گونه كه در بعضى از ادعيه آمده است: <اللهم اغننى باليقين و اكفنى بالتوكل
عليك; خداوندا! مرا با يقين(به ذات پاكت) بى نياز كن، و با توكل بر خودت همه
چيز مرا كفايت فرما»! (40)
از سوى چهارم توكل بر خداوند تو را اميد بر دل مىپاشد و به خاطر آن توان و
استعداد انسان شكوفا مىگردد، خستگى راه بر او چيره نمىشود، و در همه حال
احساس آرامش مىكند، لذا اميرمؤمنان على(ع) در سخن كوتاه و پرمعنايى مىفرمايد:
<ليس لمتوكل عناء; كسى كه توكل بر خدا دارد رنج و خستگى ندارد»! (41)
از سوى پنجم توكل بر خدا، هوش و قدرت تفكر را مىافزايد و روشنبينى خاصى به
انسان مىدهد، زيرا قطع نظر از بركات معنوى اين فضيلت اخلاقى، توكل، سبب مىشود
كه انسان در برابر مشكلات دستپاچه و وحشتزده نشود و قدرت بر تصميمگيرى را حفظ
كند و نزديكترين راه درمان و حل مشكل را بيابد.
از اين رو در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) مىخوانيم: <من توكل على الله
اضائت له الشبهات و كفى المؤونات و امن التبعات; كسى كه بر خدا توكل كند تاريكى
شبهات براى او روشن مىشود، و اسباب پيروزى او فراهم مىگردد و از مشكلات رهايى
مىيابد»! (42)
3- اسباب توكل
توكل مانند ساير فضايل اخلاقى، اسباب و سرچشمههاى متعددى دارد ولى مىتوان
گفت: عمدهترين اسباب توكل ايمان و يقين به ذات پاك خدا و صفات جمال و جلال
اوست.
هنگامى كه انسان به علم اليقين از قدرت و علم خدا با خبر باشد، و در پهنه
هستى همه چيز و همه كس را ريزهخوار خوان نعمت او بداند و به مفهوم <لامؤثر فى
الوجود الا الله» آشنا باشد، روح و جان و دل خويش را در گرو اين امر بداند، و
جهان را صحنه الطاف بيكران الهى ببيند، به يقين به او توكل مىكند، خويش را به
او مىسپارد، در كاستىها و مشكلات به دامان لطف او چنگ مىزند، و پيروزى نهايى
را(پس از به كارگيرى تلاشهاى خود) از خدا مىخواهد.
و به تعبير ديگر توكل ميوه شجره <توحيد افعالى» است، همان شجره مباركهاى
كه ريشه آن ثابت و شاخههايش بر فراز آسمانهاست و هر زمان ميوههاى تازهاى بر
شاخسار آن ظاهر مىشود كه از مهمترين آنها ميوه توكل است!
در آيات قرآن و احاديث اسلامى نيز مكرر به اين جمله اشاره شده از جمله: در
هفت آيه از قرآن مجيد، جمله و على الله فليتوكل المؤمنون آمده استيعنى افراد
با ايمان تنها بر خدا بايد تكيه كنند، اين تعبير مكرر به خوبى رابطه ميان ايمان
و توكل را آشكار مىسازد.
امام اميرمؤمنان على(ع) نيز مىفرمايد: <التوكل من قوة اليقين; توكل زاييده
قوت و يقين است»! (43)
و در تعبير ديگرى مىفرمايد: <اقوى الناس ايمانا اكثرهم توكلا على الله
سبحانه; آن كس كه ايمانش قوىتر است توكلش بر خداوند سبحان بيشتر خواهد بود»!
(44)
و در حديثى از <اصبغ بن نباته» از اميرمؤمنان على(ع) مىخوانيم كه در سجده
چنين مىفرمود: <و اتوكل عليك توكل من يعلم انك على كل شىء قدير; بر تو توكل
مىكنم توكل كسى كه مىداند تو بر هر چيز توانا هستى». (45)
اين نكته قابل توجه است كه معمولا افراد ترسو و جبان اهل توكل نيستند چرا كه
توكل، ظلمت ترس و جبن را از روح و جان انسان برطرف مىسازد.
اگر اين مساله را هم بشكافيم باز به همان مساله يقين و ايمان قوى مىرسيم،
زيرا هر قدر ايمان قوىتر شود، ترس و جبن از انسان دورتر مىگردد.
اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه مطالعه پيامدهاى توكل و آثار مثبت
آن و بررسى حالات متوكلان على الله و تاريخچه زندگى آنان، روح توكل را در انسان
قوىتر و اين شجره طيبه را در وجود او بارورتر مىسازد.
4- درجات توكل
از آنچه در بحث قبل آمد به خوبى روشن مىشود كه چرا بعضى توكل قوىتر دارند
و چرا بعضى مرتبه ضعيفترى از توكل را دارا هستند، هنگامى كه پذيرفتيم توكل
زاييده ايمان است، هر قدر ايمان به خدا و صفات پروردگار قوىتر گردد، به همان
نسبت توكل او بيشتر مىشود، توكل فوقالعاده ابراهيم زاييده ايمان فوقالعاده
او بود و توكل عجيب اميرمؤمنان على(ع) در <ليلة المبيت» (شبى كه به جاى
پيامبر(ص) خوابيد تا حضرتش مخفيانه از مكه به مدينه مهاجرت كند) نيز زاييده
ايمان آن حضرت بود، مؤمنانى را نيز مىبينيم كه در مراحل متوسط يا پايين
ايمانند و به همان نسبتبر خدا تكيه دارند.
كسى از اماام على بن موسى الرضا7 پرسيد: آيه <و من يتوكل على الله فهو
حسبه» مفهومش چيست؟ امام فرمود: <للتوكل درجات; توكل درجاتى دارد» سپس افزود:
<منها ان تثق به فى امرك كله فى ما فعل بك فما فعل بك كنت راضيا و تعلم انه
لميالك خيرا و نظرا، و تعلم ان الحكم فى ذلك له، فتتوكل عليه بتفويض ذلك اليه;
يكى از آنها اين است كه در تمام امورت، آنچه را در مورد تو انجام مىدهد به او
اعتماد كنى و راضى باشى، و بدانى خداوند در خير و نظارت بر امور تو فروگذار
نمىكند، و نيز بدانى كه حاكميت در همه اينها از آن اوست، و كار خود را به او
واگذارى و بر او توكل كنى» (46) (البته آنچه در اين روايت آمده
بالاترين درجه توكل بر خداست و درجات ديگر با مقايسه با آن روشن مىشود).
بعضى از بزرگان علم اخلاق براى توكل سه درجه بيان كردهاند:
نخست اينكه اعتماد و اطمينان انسان نسبتبه خداوند مانند كسى باشد كه وكيل
لايق و دلسوزى دارد كار خود را به او وامىگذارد(بى آنكه اصالت و استقلال خود
را فراموش كرده باشد) و اين ضعيفترين درجات توكل است!
دوم اينكه حال او در وابستگى به لطف پروردگار مانند حال كودك نسبتبه مادر
باشد، او در ابتداى طفوليت كسى جز مادر را نمىشناسد، و به غير او اعتماد
ندارد، و چون او را ببيند، به دامن وى مىآويزد، و اگر مادر حضور نداشته باشد
هر حادثهاى براى او پيش آيد فورا مادر را صدا مىكند، و به هنگام گريه او را
مىطلبد.
بى شك اين درجهاى بالاتر از توكل است، زيرا در اين حالت انسان غرق عنايات
حق است و جز او كسى را نمىبيند و در مشكلات غير او را صدا نمىزند.
مرحله سوم كه از اين هم بالاتر است اين است كه در برابر خدا هيچ گونه
ارادهاى از خود نداشته باشد هر چه او بخواهد همان مطلوب اوست، و هر چه او
نخواهد مورد بى اعتنايى اوست.
بعضى از دانشمندان توكل ابراهيم(ع) را در اين مرحله دانستهاند كه وقتى
برفراز منجنيق، آماده براى پرتاب در آتش مىشد، از فرشتگان چيزى نخواست و
هنگامى كه از او پرسيدند آيا حاجتى دارى، گفت: دارم ولى نه به شما، و هنگامى كه
به او گفته شد حاجتت را از خدا بخواه و نجات خود را از وى طلب كن گفت: <حسبى من
سؤالى علمه بحالى; <علم خداوند به حال من، مرا از سؤال كردن بى نياز مىكند و
اين درجه از توكل در ميان مردم بسيار كم است و مقام صديقين مىباشد و اين مخصوص
كسانى است كه در برابر ذات پاك خدا و <اله» مبهوتند و غرق صفات جمال و جلال او
هستند.» (47)
5 - راههاى رسيدن به توكل
علماى علم اخلاق براى رسيدن به توكل، راههاىى ارائه كردهاند كه هر كدام
عامل مؤثرى براى كسب اين فضيلتبزرگ اخلاقى است، از جمله: توجه به <توحيد
افعالى» و اعتقاد به اين كه همه چيز در اين عالم مستند به ذات پاك خداست،
سرچشمه هستى اوست و كائنات از وجود <ذى جود» او مىباشند، مسبب الاسباب اوست و
تاثير هر عاملى به فرمان او مىباشد، همه موجودات ريزه خوار خوان نعمت او هستند
و از فضل و كرم او بهره مىگيرند.
پس از تامل در اين امور، به حالات گذشته خويش بنگرد و ببيند كه چگونه خداوند
عالم، او را به وسيله نور هستى از ظلمت نيستى خارج ساخته و لباس زيباى وجود كه
ريشه همه موهبتهاستبر قامت او پوشانيده است. هنگامى كه در رحم مادر، در <ظلمات
ثلاث»، دست او از همه جا كوتاه بود، از لطف خداوند بى بهره نبود ; بلكه هر چه
نياز داشت در اختيارش بود.
پس از گام نهادن در فضاى اين جهان نيز آنچه مايه حيات و بقاى او بود، از شير
مادر گرفته تا نوازشها و محبتهاى او را برايش فراهم ساخت.
به او آموخت كه چگونه پستان مادر را بمكد و چگونه عواطف او را به نفع خود
برانگيزد و او را شبانه روز به خدمتخود وادار كند ; در حالى كه مادر، از اين
خدمتخسته كننده لذت ببرد و احساس رضايت كند!
هنگامى كه اين كودك رشد كرده، بزرگ مىشود; نعمتهاى گوناگون الهى نيز از
آسمان و زمين بر او فرو مىريزد و او را غرق الطاف و عنايات مىسازد.
آرى! هرگاه در اين امور بينديشد، در مىيابد كه همه چيز از ناحيه خداست و
تنها بايد بر او توكل كرد و به مضمون آيه شريفه <و ان يمسسك الله بضر فلا كاشف
له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من يشآء من عباده و هو الغفور
الرحيم; (48) هرگاه خداوند (براى آزمايش يا كيفر گناه،) زيانى به تو
رساند، هيچ كس جز او، آن را برطرف نمىسازد و اگر اراده خيرى براى تو كند، هيج
كس نمىتواند مانع فضل او شود، به هر كس از بندگانش بخواهد (و شايسته بداند، هر
خيرى را) مىرساند و او آمرزنده مهربان است.»
ايمان به اين واقعيتها، انسان را به حقيقت <توكل» نزديك مىسازد و او را
در زمره متوكلان حقيقى قرار مىدهد.
1- يونس، 71.
2- هود، 54 تا56.
3- هود،56.
4- ابراهيم،37.
5- به آيات 58 تا67 سوره انبياء مراجعه شود.
6- هود، 88.
7- يوسف،67.
8- همان.
9- يوسف، 84.
10- يوسف، 85.
11- يوسف، 58.
12- همان.
13- بقره، 250.
14- توبه،129.
15- ابراهيم، 12.
16- طلاق،3.
17- كنزالعمال، حديث5686، جلد3، صفحه 101.
18- غررالحكم.
19- تفسير على بن ابراهيم، جلد 2، صفحه73 و 72(با تلخيص).
20- اصول كافى، جلد 2، صفحه 65.
21- ميزان الحكمة، جلد 4، حديث22547.
22- غررالحكم، شماره 9028.
23- همان مدرك، شماره 8985.
24- بحارالانوار، جلد 55، صفحه 265.
25- بحارالانوار، جلد 78، صفحه183.
26- ميزان الحكمة، جلد 4، حديث 22661.
27- اخلاق شبر، صفحه 275 با كمى تلخيص.
28- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 138، حديث23.
29- بحارالانوار، جلد 68، صفحه143، حديث 42.
30- المحجة البيضاء، جلد7، صفحه426; كنزالعمال، حديث5687 و5689.
31- ميزان الحكمة، جلد 4، صفحه 3661، حديث22577.
32- انفال، 60.
33- نساء، 102.
34- اصول كافى، جلد 1، صفحه183، حديث7.
35- المحجة البيضاء، جلد7، صفحه 432.
36- بحارالانوار، جلد 91، صفحه229.
37- ميزان الحكمة، جلد 4، صفحه3659، حديث22547.
38- بحارالانوار، جلد 68، صفحه126.
39- طلاق،3.
40- بحارالانوار، جلد87، صفحه 14.
41- شرح غررالحكم، جلد 5، صفحه 72، حديث 7451.
42- شرح غررالحكم، جلد 5، صفحه 414، حديث 8985.
43- غررالحكم، حديث699.
44- همان مدرك، حديث 3150.
45- بحارالانوار، جلد83، صفحه227.
46- بحارالانوار، جلد 75، صفحه336.
47- اقتباس از معراج السعادة، ص786 .
48- يونس/107