روشهاى مختلف ارباب سير و سلوك
گفتنى است كه ارباب سير و سلوك و علما و دانشمندانى كه در اين راه گام
برداشته و تعليمات قرآن و سنت را راهنماى خويش قرار داده (نه صوفيانى كه تحت
تاثير مكتبهاى التقاطى و غير اسلامى بودهاند) هر يك براى خود روشى را پيشنهاد
كردهاند; يا به تعبير دقيقتر، مراحل و منزلگاههايى در نظر گرفتهاند كه در ذيل
به بخشى از آنها به صورت فشرده اشاره مىشود، تا اين بحث كاملتر و پربارتر
گردد:
1- سير و سلوك منسوب به <بحرالعلوم»
در اين كتاب كه به فقيه باهر و علامه ماهر <بحرالعلوم» نسبت داده شده است
هر چند انتساب بعضى از بخشهاى آن به اين بزرگوار بعيد به نظر مىرسد ولى
قسمتهايى از آن داراى اهميت فوقالعادهاى است; براى سير و سلوك الى الله و
پيمودن راه قرب به پروردگار عوالم چهارگانه و به تعبير ديگر، چهار منزلگاه مهم
ذكر شده است:
1- اسلام
2- ايمان
3- هجرت
4- جهاد
و براى هر يك از اين عوالم چهارگانه سه مرحله ذكر شده است كه مجموعا دوازده
مرحله مىشود كه پس از طى آنها، سالك الى الله وارد عالم خلوص مىگردد، و اين
مراحل دوازدهگانه به شرح زير است:
منزل اول، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتين و تصديق به آن در
ظاهر و انجام وظائف دينى است.
منزل دوم، ايمان اصغر و آن عبارت از تصديق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام
معارف اسلامى است.
منزل سوم، اسلام اكبر است و آن عبارت است از تسليم در برابر تمام حقايق
اسلام و اوامر و نواهى الهى.
منزل چهارم، ايمان اكبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اكبر مىباشد كه
از مرتبه و اطاعتبه مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود.
منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از <دارالكفر» به <دارالاسلام» است
مانند هجرت مسلمانان از مكه كه در آن زمان كانون كفر بود به مدينه.
منزل ششم، هجرت كبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصيان و گناه و از
همنشينى با بدان و ظالمان و آلودگان است.
منزل هفتم، جهاد اكبر است، و آن عبارت از محاربه و ستيز با لشكر شيطان
استبا استمداد از لشكر رحمان كه لشكر عقل است.
منزل هشتم، منزل فتح و ظفر بر جنود و لشكريان شيطان، و رهايى از سلطه آنان و
خروج از عالم جهل و طبيعت است.
منزل نهم، اسلام اعظم، و آن عبارت از غلبه بر لشكر شهوت و آمال و آرزوهاى
دور و دراز است كه بعد از فتح و ظفر، عوامل بيدار كننده برون بر عوامل انحرافى
درون پيروز مىشود و اينجاست كه قلب، مركز انوار الهى و افاضات ربانى مىگردد.
منزل دهم، ايمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نيستى و فناى خود در برابر
خداوند است، و مرحله دخول در عالم فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى است كه در اين
هنگام حقيقت عبوديت و بندگى خدا ظاهر مىشود.
منزل يازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن
آن، و سفر به عالم وجود مطلق، و توجه كامل به ذات پاك خداست كه در جمله <وادخلى
جنتى» خطاب به آن شده است.
منزل دوازدهم، جهاد اعظم است كه بعد از هجرت از خويشتن، متوسل به ذات پاك
خداوند مىشود تا تمام آثار خودبينى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط
توحيد مطلق نهد.
بعد از پيمودن اين عوالم دوازدهگانه وارد عالم خلوص مىشود، و مصداق <بل
احياء عند ربهم يرزقون» مىگردد. (1)
چگونگى سير و سلوك در اين روش
در رساله سير و سلوك منسوب به علامه بحرالعلوم بعد از ذكر عوالم و منازل
بالا به چگونگى طى نمودن اين راه پرمشقت و پرافتخار پرداخته و بيست و پنج دستور
براى وصول به اين مقاصد بالا و والا مىدهد كه آنها را بطور فشرده در ذيل
مىآوريم:
سالك الى الله و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به اين عوالم، بعد از
آن كه اصول دين را از طرق معتبر شناخت و به فروع احكام دينى و اسلامى كاملا
آشنا شد، بار سفر مىبندد و به راه مىافتد و با انجام دستورهاى بيست و پنجگانه
زير به سوى مقصد همچنان پيش مىرود:
اول، ترك آداب و عادات و رسومى است كه انسان را از پيمودن راه باز مىدارد و
غرق در آلودگيها مىكند.
دوم، عزم قاطع بر پيمودن راه، كه از هيچ چيز نترسد و با استمداد از
لطفترديدى به خود راه ندهد.
سوم، رفق و مدارا، و آن اين كه در آن واحد امور زيادى را بر خود تحميل نكند
مبادا دلسرد و متنفر شود، و از پيمودن راه بازماند.
چهارم، وفا، و آن عبارت از اين است كه نسبتبه آنچه توبه كرده وفادار بماند
و به آن باز نگردد، و نسبتبه آنچه استاد راه مىگويد وفادار بماند.
پنجم، ثبات و دوام است، به اين معنى كه برنامههايى را كه انتخاب مىكند به
صورت عادت مستمر در آيد تا بازگشتى در آن صورت نگيرد.
ششم، مراقبت است، و آن عبارت از توجه به خويش در تمام احوال است كه تخلفى
صورت نگيرد.
هفتم، محاسبه است، كه در حديث <ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم; كسى كه همه
روز به حساب خويش نرسد از ما نيست!» (2) به آن اشاره شده است.
هشتم، مؤاخذه است، منظور از مؤاخذه اين است كه هر گاه مرتكب خطايى شدبه
خويشتن تنگ بگيرد و از اين راه خود را مجازات كند.
نهم، مسارعت است، يعنى به مقتضاى امر <وسارعوا الى مغفرة من ربكم» (3)
كه در قرآن مجيد آمده در مسير حق شتاب كند، پيش از آن كه شيطان مجال
وسوسه يابد.
دهم، ارادت است، و آن عبارت از اين است كه باطن خود را چنان خالص كند كه هيچ
غشى در آن نباشد، و نسبتبه صاحب شريعت و اوصياى معصوم او كاملا عشق ورزد.
يازدهم، ادب است، يعنى نسبتبه ساحت قدس خداوند و رسولاكرم صلى الله عليه و
آله و جانشينان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و كمترين سخنى كه نشانه اعتراض
باشد بر زبان نراند، و در تعظيم اين بزرگان بكوشد و حتى در بيان حاجت از الفاظى
كه نشانه امر و نهى استبپرهيزد.
دوازدهم، نيت است، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در اين سير و حركت و
جميع اعمال از براى خداوند متعال.
سيزدهم، صمت است، به معنى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اكتفا به مقدار
لازم.
چهاردهم، جوع و كم خوردن، كه از شروط مهمه پيمودن اين راه است ولى نه تا آن
حد كه باعث ضعف و ناتوانى گردد.
پانزدهم، خلوت است، و آن عبارت است از كنارهگيرى از اهل عصيان و طالبين
دنيا و صاحبان عقول ناقصه; و به هنگام عبادات و توجه به اذكار، دور از ازدحام و
غوغا بودن.
شانزدهم، سهر و شب بيدارى (مخصوصا بيدارى در آخر شب)، كه در آيات و روايات
اسلامى كرارا به آن اشاره شده است.
هفدهم، دوام طهارت، يعنى هميشه با وضو بودن است كه نورانيتخاصى به باطن
انسان مىدهد.
هيجدهم، تضرع به درگاه خداوند ربالعزة است، كه هر چه بيشتر بتواند اظهار
خضوع در پيشگاه پروردگار كند.
نوزدهم، پرهيز از خواستههاى نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا كه در توان
دارد.
بيستم، رازدارى و كتمان سر، كه از مهمترين شرايط است، كه اساتيد اين رشته به
آن اصرار مىورزيدند، و آن اين كه اعمال و برنامههاى خويش را در اين راه مكتوم
دارد (تا كوچكترين تظاهر و ريا در آن حاصل نشود) و اگر مكاشفاتى از عوالم غيب
براى او دست داد آن را نيز پنهان دارد و به اين و آن بازگو نكند (تا گرفتار عجب
و خودبينى نگردد).
بيست و يكم، داشتن مربى و استاد است، اعم از استاد عام كه در كارهاى مربوط
به سير و سلوك با ارشاد او پيش مىرود و استاد خاص كه آن رسولخدا صلى الله
عليه و آله و امامانمعصوم: مىباشد.
البته بايد سالك توجه داشته باشد كه اين، مرحله بسيار دقيق و باريكى است; تا
كسى را نيازمايد و از صلاحيت علمى و دينى او آگاه نشود، در ارشادات به او تكيه
نكند كه گاه شياطين در لباس استاد درآيند و گرگان ملبس به لباس چوپان شوند و
سالك را از راه منحرف سازند.
مرحوم علامه طباطبايى در اين زمينه مىگويد: كه حتى به ظاهر شدن خارق عادت و
اطلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطلاع بر
مسائل مربوط به آينده و مانند آن نمىتوان اطمينان كرد كه صاحب چنين اعمالى
مقام پيشرفتهاى در سلوك راه حق دارد; زيرا، اينها همه در مرتبه مكاشفه روحيه
حاصل مىشود، و از آنجا تا سرحد وصول و كمال، راه بسيار است.
بيستودوم،<ورد» است، و آنعبارت استاز ذكرهاىزبانى كهراه را بهروىسالك
مىگشايد و او را براى گذشتن از گردنههاى صعبالعبور مسير الىالله يارى
مىدهد.
بيست و سوم، نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخير قلب خويشتن و
حكومتبر آن، و تمركز فكر به گونهاى كه هيچ تصور و خاطرهاى بر او وارد نشود
مگر به اختيار و اذن آن; و به تعبير ديگر، افكار پراكنده بىاختيار فكر او را
به خود مشغول ندارد، و اين يكى از كارهاى مشكل است.
بيست و چهارم، فكر است، و منظور از آن، آن است كه سالك با انديشه عميق و فكر
صحيح در آگاهى و معرفتبكوشد، و تمام تفكر او مربوط به صفات و اسماء الهى و
تجليات و افعال او بوده باشد.
بيست و پنجم، ذكر است، و منظور از آن، توجه قلبى استبه ذات پاك پروردگار;
نه ذكر با زبان كه به آن ورد گفته مىشود; و به تعبير ديگر، منظور اين است كه
تمام نظر خويش را به جمال پروردگار متوجه سازد و از غير او چشم بپوشد.
اين بود خلاصه آنچه از سير و سلوك منسوب به علامه بحرالعلوم استفاده مىشود
كه علامه طباطبائى نيز همين روش را با مختصر تفاوتى - مطابق آنچه در رساله
<لباللباب» - آمده دنبال كرده است.
2- روش مرحوم ملكى تبريزى:
ايشان (مرحوم حاج ميرزا جواد آقا تبريزى) كه يكى از اساتيد معروف سير و سلوك
محسوب مىشود، در رساله <لقاءالله» راهى را پيموده است كه در جهاتى با آنچه در
رساله منسوب به بحرالعلوم آورديم متفاوت است.
نامبرده، نخست لقاءالله را عنوان مقصد اعلاى سير و سلوك معرفى مىكند و از
آيات مختلف قرآن بهره مىگيرد و شواهد زيادى از روايات براى آن مىآورد و صريحا
به اين اشاره مىكند كه منظور از لقاءالله مشاهده با چشم نيست چرا كه خداوند
منزه از كيفيتى است كهموجب رؤيتاست; همچنينمنظور از لقاءالله ملاقاتثواب و
نعمتاو در قيامتنيست، بلكهمنظورنوعى<شهود»و ملاقات قلبىو روحى و مشاهده
باچشمدلاست.
سپس براى پيمودن اين راه طولانى و پرفراز و نشيب، برنامهاى را پيشنهاد
مىكند كه در جهات زير خلاصه مىشود:
1- تصميم و نيتبراى پيمودن اين راه است
2- توبه صحيح از گذشته، توبهاى كه در اعمال و اعماق انسان نفوذ كند و او را
دگرگون سازد و آثار گناه را از جسم و جان و روح او بشويد.
3- برگرفتن توشه راه است; و براى آن چند برنامه ذكر كرده است:
الف - در صبح، مشارطه (با خود شرط كند كه جز راه حق نپويد); در روز، مراقبه
(توجه به اين كه از راه منحرف نگردد); در شامگاهان، محاسبه (توجه به اين كه در
روز گذشته چه انجام داده است).
ب - توجه به اوراد و اذكار و توجه به وظائف بيدارى و هنگام خواب.
ج - توجه به نماز شب و خلوت با خداوند و شبزندهدارى و رياضت در مساله خواب
و خوراك كه از حد لازم تجاوز نكند.
4- بهرهگيرى از تازيانه سلوك، و آن عبارت است از مؤاخذه كردن خويشتن به
خاطر توجه به دنيا و قصور و كوتاهى در برابر حق، و پوزش خواستن از پروردگار و
سرزنش خويشتن به خاطر بىوفائيها و اطاعت از شيطان در حضور پروردگار، و سعى و
تلاش در طريق اخلاص.
5- در آستانه تحول، و در اين مرحله بايد قبل از هر چيز، به پايان زندگى و
مرگ بينديشد كه فكر مرگ براى سوزاندن حب دنيا و اصلاح بيشتر صفات زشت داروى
مؤثرى است. (سپس به عظمت پروردگار و اسماء و صفات او بينديشد و به ياد اولياء
حق باشد و بكوشد خود را به صفات آنان نزديك سازد.)
6- در آستانه سر منزل مقصود، در اين بخش اشاره به اين معنى مىكند كه انسان
داراى سه عالم است:
1- عالم حس و طبيعت
2- عالم خيال و مثال
3- عالم عقل و حقيقت.
عالم حس و طبيعتيكپارچه ظلمت است و تا از آن نگذرد به عالم مثال كه عبارت
از عالمى است كه حقايق آن داراى صورتند و عارى از ماده نمىرسد.
و تا از عالم مثال نگذرد به عالم عقل نمىرسد; و منظور از عالم عقل، عالمى
است كه حقيقت و نفس انسان در آن عالم، نه ماده دارد و نه صورت; و هنگامى كه به
عالم عقل رسيد و نفس خويش را خالى از ماده و صورت شناخت، به معرفت پروردگار دست
مىيابد; و مصداق <من عرف نفسه فقد عرف ربه» (4) مىشود. (5)
3- روش ديگر
در رساله <لقاءالله» عالم و محقق بزرگوار، آقاى مصطفوى، برنامه ديگرى براى
اين سير و سلوك الهى ذكر شده است.
در اين رساله كه رساله جامع و پربار و متكى به آيات و اخبار است، نخست اشاره
به آيات مربوط به لقاءالله مىكند و بعد از آن كه اين لقاء و ملاقات را به معنى
ملاقات معنوى و روحانى تفسير مىنمايد، در شرح آن مىافزايد كه براى رسيدن به
سر منزل مقصود بايد انسان حدود برانگيخته شده از جهان ماده و حد زمان و مكان و
حتى حدود ذاتى كه در همه ممكنات موجود است درهم بشكند و غرق و فناى عالم لاهوت
گردد و به لقاى پروردگار نائل آيد و مخاطب <يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى
ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى; تو اى روح آرام يافته! به سوى
پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس
در سلك بندگانم در آى و در بهشتم وارد شو!» (6)
سپس براى رسيدن به اين سرمنزل بزرگ و بىمانند طى پنج مرحله را پيشنهاد
مىكند:
مرحله اول: تكميل و تقويت اعتقادات و توجه خاص به اصول دين.
مرحله دوم: توبه و بازگشتبه اعمال صالح و پرهيز از گناهان و انجام واجبات
است.
مرحله سوم: مهيا و آماده شدن براى پاكسازى نفس از رذائل و آراستن آن با
فضائل اخلاق است.
مرحله چهارم: محو انانيت و حصول فنا در برابر عظمتحق است.
در اين مرحله كه تعلق زندگى مادى برطرف شده و تعلقات به اموال و اولاد و
لذات، مشتهيات مادى و خيالى تغيير كرده و به تعلق روحانى و معنوى مبدل شده،
تنها چيزى كه باقى مانده تعلق به نفس خويش است و اين تعلق به اندازهاى
ريشهدار و محكم است كه گوئى از شدت ظهور خفا پيدا كرده است; ولى يك نكته باقى
است و آن اين كه سالك در تمام اين مراحل مقصودش رسيدن به لقاى او، به پروردگار،
بوده; يعنى، در واقع و در باطن هر كارى كرده براى خود كرده است.
به تعبير ديگر، او مىخواسته به مقامات والا نائل گردد و از مقربين درگاه
خدا باشد و به كمالات روحانى و معنوى برسد; پس در همه جا سخن از خود او بوده نه
از هدف، به دليل اين كه هرگاه به چنين مقامى واصل مىشد نهايتسرور و خوشحالى
پيدا مىكرد ولى اگر ديگرى براى او اين مقامات پيدا مىشد حداقل تا اين حد
خوشحال نبود. اينجا است كه بايد من و توجه به خود بر طرف گردد و محبوب و مورد
علاقه سالك جلوه و ظهور خدا باشد نه مقيد به خود او; به تعبير آشكارتر، <من»
بايد حذف شود و اين حجاب كه بزرگترين مانع و سد راه حق و آخرين حجاب سالك براى
وصول به لقاءالله است، بر طرف گردد.
براى از ميان بردن اين حجاب چندين راه است:
1- راه توجه قلبى به خداوند و توحيد ذاتى و صفاتى و افعالى و از اين طريق
مىفهمد كه غير او در برابر او هيچ و پوچ است.
2- تفكر و استدلال براى مبارزه با انانيت و حجاب نفس، به اين معنى كه خدا را
وجودى نامحدود و ازلى و ابدى وحى مطلق مىبيند و خود را وجودى از هر نظر محدود
و در منتهاى عجز و ضعف و فقر و سراپا نياز كه يك لحظه بى وجود او نمىتواند
باقى بماند.
3- معالجه با اضداد و آن اين كه در هر مورد بجاى <من» توجه به خدا و بندگان
صالح خداوند باشد و خود را در حضور دائم در پيشگاه حق ببيند.
مرحله پنجم: در اين مرحله سالك به صورت يك انسان ملكوتى در آمده و داخل در
جبروت مىشود!
منظور از ورود در مرحله جبروت آن است كه انسان به خاطر كمال صفا و خلوص و
محو در نور الهى، نفوذ و سلطه پيدا مىكند و براى فعاليت و انجام وظائف الهى و
ارشاد خلق و امر به معروف و نهى از منكر از روى معرفت كامل قدم برمىدارد.
به تعبير ديگر، تا حد زيادى از فكر خود فارغ گشته و به تمام مسائل و وظائف و
احكام و آداب شرع و سير و سلوك اطلاع پيدا كرده و در مقام تشخيص درد و درمان،
همچون طبيبى حاذق و ماهر گشته است. (7)
نكته قابل توجه اين كه ايشان در همه جا از آيات و روايات اسلامى به عنوان
گواه و شاهد مطالب خويش استفاده كردهاند.
خلاصه و جمعبندى مكتبهاى سير و سلوك
از آنچه علماى سير و سلوك و رهروان اين راه (البته آنهايى كه در طريق شريعت
و مسير اسلام و اهلبيت گام برمىداشتند نه التقاطيهاى صوفى مآب) بر مىآيد و
نمونههائى از آنها در بالا آمد، اصول مشترك زير استفاده مىشود:
1- هدف اصلى لقاءالله و شهود ذات پاك پروردگار با چشم دل و حضور روحانى و
معنوى در محضر اوست.
2- براى رسيدن به اين مقصد، نخستين گام توبه از همه گناهان و شستن رذائل
اخلاقى و آراسته شدن به فضائل اخلاقى است.
3- در اين راه بايد آداب چهارگانه مشارطه و مراقبه و محاسبه و معاقبه را
فراموش نكند; يعنى، صبحگاهان با خود شرط كند كه گرد گناه و خلاف رضاى حق نگردد
و در تمام مدت روز مراقب نفس سركش باشد و شامگاهان و هنگام خواب به محاسبه
بنشيند و اگر خلافى از او سرزده بود خود را بهوسيله ترك انواع لذائذ مجازات و
عقوبت كند.
4- مبارزه با هواى نفس كه بزرگترين سد اين راه است از واجبترين واجبات
مىباشد.
5- توجه به اذكار و اورادى كه در شرع مقدس وارد شده همچون ذكر <لاحول ولاقوة
الا بالله» و ذكر <لااله الا انتسبحانك انى كنت من الظالمين» و ذكر <الله»
و <ياحى» و <يا قيوم» و امثال اين اذكار، سبب قوت بر پيمودن اين راه است.
6- توجه قلبى به حقيقت توحيد ذات و صفات و افعال خداوند و غرق شدن در صفات
كمال و جمال او، توشه ديگرى براى اين راه پرفراز و نشيب است.
7- شكستن بزرگترين بت و آن بت انانيت و توجه به خويشتن، از مهمترين شرائط
وصول به مقصد است.
8- استفاده از وجود استاد و مربى كه زير نظر او كار كند و همچون طبيب به
درمان او بپردازد، گروهى شرط دانستهاند; و بعضى نيز روى آن تكيه خاصى ندارند
هر چند متاسفانه توجه به استاد در مورد بسيارى از اشخاص سبب شده كه در دام
شياطين خطرناكى كه خود را به صورت فرشته نشان مىدادهاند! بيفتند و دين و دنيا
و ايمان و اخلاق آنها بر باد رود!
بعضى وظيفه ارشاد خلق و پيمودن راه انبيا و اوليا در هدايت مردم، و امر به
معروف و نهى از منكر را به عنوان آخرين مرحله آوردهاند در حالى كه بسيارى
مطلقا سخنى از اين مرحله بر زبان نرانده و سالك را به خودش واگذاردهاند.
غرض از آوردن اين بحث در ضمن مباحث اخلاقى اين كتاب اين بود كه:
اولا - عصارهاى از اين تفكرات كه به هر حال با مباحث اخلاقى سرو كار دارد
ارائه گردد و خوانندگان اين كتاب با بصيرت بيشترى در وادى تهذيب اخلاق گام
بردارند.
و ثانيا - به تمام پويندگان اين راه هشدار دهيم كه مرز ميان حق و باطل بسيار
باريك است و چه بسا جوانان پاكدل كه به اميد راه يافتن به سرچشمه آب بقا در اين
وادى به راه افتادهاند ولى از طريق عقل و شرع منحرف شده و در وادى كفر و
ضلالتسرگردان گشته و در چنگال گرگانى كه به لباس شبان در آمدهاند گرفتار شده
و همه چيز خود را از دست دادهاند.
1- براى توضيح بيشتر به رساله سير و سلوك منتسب به مرحوم علامه بحرالعلوم
مراجعه شود - همانطور كه گفتيم در شمردن اين عوالم دوازدهگاهه تفاوت مختصرى
بين اين رساله و گفتار علامه طباطبايى در رساله لب اللباب مىباشد كه ما در
واقع آنها را با هم تلفيق كرديم.
2- ارشاد القلوب ديلمى، باب39.
3- آل عمران -133.
4- بحارالانوار، جلد 2، صفحه 32.
5- توضيح بيشتر را در رساله لقاءالله مرحوم ملكى تبريزى مطالعه فرمائيد.
6- سوره فجر، آيه27 تا 30.
7- براى توضيح بيشتر به كتاب <لقاءالله» تاليف علامه بزرگوار آقاى مصطفوى
مراجعه فرمائيد.