از كجا شروع كنيم؟
تاكنون كلياتى را درباره علم اخلاق و نتائج و آثار و انگيزهها و شاخ و
برگهاى ديگر آن شناختهايم; اكنون موقع آن است كه با در دست داشتن اين اطلاعات
و آگاهيهاى كلى، راه تهذيب نفس را شروع كنيم; و يا به تعبير ديگر، از مسائل
ذهنى به مسائل عينى بپردازيم، و از كليات وارد جزئيات شويم.
ولى در اينجا نيز لازم است توقف كنيم و آمادگيهاى لازم را براى اين سفر
روحانى فراهم سازيم، تا در مسير راه، گرفتار سرگردانى و حيرانى و بىبرنامگى و
بىنقشه بودن نشويم، و نيز لازم استبه امور زير توجه شود:
1- سه ديدگاه در چگونگى برخورد با مسائل اخلاقى
2- آيا در هر مرحله استاد و راهنمايى لازم است؟
3- نقش واعظ درون و واعظ برون
4- امورى كه مىتواند به انسان براى رسيدن به اين هدف بسيار بزرگ كمك كند;
مانند: ياد خدا، عبادات و دعاها، و زيارات، اندرزهاى مداوم، و تلقين.
5- پاك بودن محيط
سه ديدگاه در برخورد با مسائل اخلاقى
ديدگاه اول، تهذيب نفس نوعى جهاد
ديدگاهى است كه مىگويد: تهذيب نفس نوعى جهاد و مبارزه با دشمنان درونى است،
كه در كمين انسانها هستند.
اين ديدگاه از حديث معروف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله گرفته شده است
آنجا كه مىخوانيم: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله گروهى از مجاهدان اسلام را
به سوى ميدان جهاد فرستاد، هنگامى كه از جهاد بازگشتند فرمود: <مرحبا بقوم قضوا
الجهاد الاصغر وبقى عليهم الجهاد الاكبر فقيل يارسول الله ماالجهاد الاكبر، قال
صلى الله عليه و آله: جهاد النفس; آفرين بر جمعيتى كه جهاد اصغر را انجام دادند
و جهاد اكبر بردوش آنها مانده است; كسى عرض كرد: اى رسولخدا! جهاد اكبر چيست؟
فرمود: جهاد با نفس.» (1)
در بحارالانوار در ذيل همين حديث چنين آمده است: <ثم قال صلى الله عليه و
آله: افضل الجهاد من جاهد نفسه التى بين جنبيه; سپس فرمود برترين جهاد، جهاد با
نفسى است كه در ميان دو پهلو قرار گرفته است.» (2)
بعضى از آيات قرآنى كه در زمينه جهاد وارد شده نيز به جهاد اكبر تفسير شده
است، يا از اين نظر كه ناظر به خصوص جهاد با نفس است، و يا از اين نظر كه مفهوم
عامى دارد كه هر دو بخش از جهاد را شامل مىشود.
در تفسير قمى در ذيل آيه6 سوره عنكبوت: <ومن جاهد فانما يجاهد لنفسه ان
الله لغنى عن العالمين; كسى كه جهاد كند براى خود جهاد مىكند، چرا كه خداوند
از همه جهانيان بىنياز است.» مىخوانيم: ومن جاهد... قال نفسه عن الشهوات
واللذات والمعاصى; يعنى، منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذات نامشروع و
گناهان است.» (3)
اين تفسير از آنجا سرچشمه مىگيرد كه در اين آيه فايده جهاد را متوجه خود
انسان مىكند، و اين بيشتر در جهاد با نفس است، بويژه اين كه در آيهقبل از آن
سخن از لقاءالله است (من كان يرجوا لقاء الله...) و مىدانيم لقاءالله و شهود
الهى و رسيدن به قرب او هدف اصلى جهاد با نفس مىباشد.
در آخرين آيهسوره عنكبوت نيز آمده است: <والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا
وان الله لمع المحسنين; آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند به يقين
هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است.»
اين آيه نيز به قرينه فينا (در طريق ما) و جمله لنهدينهم سبلنا (آنها را به
راههاى خود هدايت مىكنيم) بيشتر ناظر به جهاد اكبر است; و يا مفهوم عامى دارد
كه هر دو جهاد را شامل مىشود.
در آيه78 سوره حج نيز آمده است: <وجاهدوا فىالله حق جهاده هواجتباكم وما
جعل عليكم فىالدين من حرج; در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نمائيد، او
شما را برگزيده و در دين (و آيين خود) كار سنگين و شاقى بر شما نگذارده است.»
غالب مفسران اسلامى جهاد را در اين آيه به مفهوم عام كه شامل جهاد اكبر و
اصغر هر دو مىشود، يا به معنى خصوص جهاد اكبر تفسير كردهاند، چنان كه مرحوم
علامه طبرسى در مجمعالبيان از اكثر مفسران نقل مىكند كه منظور از حق جهاد،
اخلاصنيت و انجام اعمال طاعات براى خداست. (4)
مرحوم علامه مجلسى نيز اين آيه را در زمره آياتى كه ناظر به جهاد اكبر است
در بحارالانوار آورده است. (5)
در حديث معروف ابوذر نيز آمده است كه مىگويد: <قلتيارسول الله اى الجهاد
افضل; عرض كردم كدام جهاد برتر است؟»
فرمود: <ان يجاهد الرجل نفسه وهواه; برترين جهاد آن است كه انسان با نفس و
هواى خويش جهاد كند.» (6)
در حديثى كه در بحث گذشته درباره جنود عقل و جهل آورديم نيز اين ديدگاه
بخوبى نمايان است كه صحنه وجود انسان را به ميدان جنگى تشبيه مىكند كه در يك
طرف عقل و لشكريانش قرار دارد، و در طرف ديگر جهل و هواى نفس با لشكريانش، اين
دو لشكر دائما در حال پيكارند و پيشرفت انسان در كمالات نفسانى از اين طريق
حاصل مىشود كه جنود عقل بر جنود جهل پيروز شود، پيروزى موضعى آن نيز سبب
پيشرفت نسبى در كمالات انسانى است.
ديدگاه دوم، ديدگاه طب روحانى
در اين ديدگاه، روح انسان همچون جسم انسان گرفتار انواع بيماريها مىشود و
براى بهبود و سلامت آن بايد دستبه دامن طبيبان روحانى و مسيحانفسان معنوى شود،
و از داروهاى ويژهاى كه براى هر يك از بيماريهاى اخلاقى وجود دارد بهره بگيرد
تا روحى سالم، پرنشاط و پر تلاش و فعال پيدا كند.
شايان توجه اين كه در دوازده آيهقرآن مجيد (7) از بيماريهاى
روحى و اخلاقى، تعبير به مرض شده است; از جمله در آيه10 سوره بقره، صفت زشت
نفاق را به عنوان بيمارى قلمداد كرده، درباره منافقان مىفرمايد: <فى قلوبهم
مرض فزادهم الله مرضا; در دلهاى آنها نوعى بيمارى است، و خداوند (به خاطر
اصرارشان بر گناه و نفاق) بر بيمارى آنها مىافزايد.»
در آيه32 سوره احزاب، شهوت پرستان را بيمار دلانى معرفى مىكند كه در كمين
زنان باعفتند; خطاب به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: <فلا
تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض; به گونهاى هوسانگيز سخن نگوييد كه
بيماردلان در شما طمع كنند.»
و در آيات ديگر نيز به همين معانى يا معنى وسيعتر كه تمام انحرافات اخلاقى و
عقيدتى را فرا مىگيرد اشاره شده است.
در يك تعبير پرمعناى ديگر، دلهايى را كه كانون نور معرفت و اخلاق و تقوا
استبه عنوان قلب سليم معرفى كرده از زبان ابراهيم مىفرمايد:
<ولات-خزنى يوم يبعثون - يوم لاينف-ع مال ولابنون - الا من اتى الله بق-لب
سليم; در آن روز كه مردم براى حساب مبعوث مىشوند، مرا شرمنده و رسوا نكن! - آن
روز كه مال و فرزندان سودى نمىبخشد! - مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا
آيد.»
(سوره شعراء، آيات87 تا89)
سليم از ماده سلامت در برابر فساد و انحراف و بيمارى است; و قلب سليم، بطورى
كه از روايات معصومين(ع) كه در تفسير اين آيهوارد شده بر مىآيد، قلبى است كه
خالى از غير خدا باشد (از هرگونه بيمارى اخلاقى و روحانى بر كنار باشد).
قرآن مجيد در جاى ديگر مىگويد: ابراهيم (كه در آيات بالا تلويحا از خداوند
تقاضاى قلب سليم كرد) به مقصود خود رسيد، و به لطف و عنايات حق صاحب قلب سليم
شد; در آيه83 و 84 صافات مىخوانيم:
<وان من شيعته لابراهيم - اذ جاء ربه بقلب سليم; از پيروان او (نوح) ابراهيم
عليه السلام بود - آن هنگام كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد.»
آرى! ابراهيم عليه السلام آرزو داشت كه صاحب قلب سليم گردد و با تلاش و
كوششهايى كه در مسير بندگى خدا و ايثار و مبارزه با شرك و هواى نفس نمود،
سرانجام به اين مقام رسيد.
در احاديث اسلامى نيز اشارات زيادى به اين ديدگاه شده است، كه احاديث زير
نمونهاى از آن است:
1- اميرمؤمنان على عليه السلام در توصيف پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در
نهجالبلاغه مىفرمايد: <طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه واحمى مواسمه يضع ذلك
حيث الحاجة اليه من قلوب عمى وآذان صم والسنة بكم، متتبع بدوائه مواضع الغفلة
ومواطن الحيرة; او طبيبى استسيار كه با طب خويش همواره به گردش مىپردازد،
مرهمهايش را بخوبى آماده ساخته و (براى مواقع اضطرار و سوزاندن محل زخمها)
ابزارش را داغ كرده تا هر جا نياز باشد از آن براى دلهاى كور و نابينا، و
گوشهاى كر و ناشنوا، و زبانهاى گنگ بهره گيرد; با داروهاى خويش در جستجوى
بيماران فراموش شده و سرگردان است!» (8)
2- در تفسير قلب سليم كه در دو مورد از آيات قرآن مجيد آمده (و در بالا به
آن اشاره شد) روايات زيادى وارد شده است:
در يك مورد مىخوانيم كه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال كردند:
<ماالقلب السليم; قلب سليم چيست؟» فرمود:
<دين بلاشك وهوى، وعمل بلا سمعة ورياء; منظور دينى است كه شك و هواپرستى در
آن نباشد، و عملى است كه سمعه و ريا در آن راه نيابد.» (9)
در حديث ديگرى از امام باقر عليه السلام مىخوانيم: <لاعلم كطلب السلامة
ولاسلامة كسلامة القلب; هيچ علمى مانند جستجوى سلامت نيست، و هيچ سلامتى همانند
سلامت قلب نمىباشد!» (10)
در حديث ديگرى از على عليه السلام آمده است كه فرمود: <اذا احب الله عبدا
خيرا رزقه قلبا سليما وخلقا قويما; هنگامى كه خداوند بندهاى را دوستبدارد، به
او قلب سليم و اخلاق معتدل و شايسته مىدهد.» (11)
3- در روايات متعددى از اخلاق رذيله تعبير به بيماريهاى قلب شده است.
در حديثى از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم: <اياكم والمراء
والخصومة فانهما يمرضان القلوب على الاخوان، وينبت عليهما النفاق; بپرهيزيد از
جر و بحثها و خصومتها كه اين دو دلهاى برادران دينى را بيمار مىسازد، نفاق و
تفرقه بر آنها مىرويد.» (12)
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم:
<ما من شىء افسد للقلب من خطيئته; چيزى بيش از گناه، قلب را فاسد نمىكند.»
(13)
4- در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على عليه السلام مىخوانيم: <الا ومن البلاء
الفاقة، واشد من الفاقه مرض البدن، واشد من مرض البدن مرض القلب; آگاه باشيد
فقر يكى از بلاها است، و از آن بدتر، بيمارى تن است. و از آن سختتر بيمارى قلب
است.» (14)
5- در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه در آن
حسد به عنوان يك بيمارى مستمر در طول تاريخ بشريت، معرفى شده است; فرمود: <الا
انه قد دب اليكم داء الامم من قبلكم وهو الحسد، ليس بحالق الشعر، لكنه حالق
الدين، وينجى فيه ان يكف الانسان يده ويحزن لسانه ولايكون ذاغمز على اخيه
المؤمن; مرضى كه امتهاى پيشين به آن گرفتار شدهاند به سوى شمار روى آورده است
و آن بيمارى حسد است كه موى بدن را نمىريزد (اشاره به بيماريهايى است كه باعث
ريزش موهاى بدن مىشود) ولى دين را مىريزد و از بين مىبرد، و راه نجات از آن
و درمان آن اين است كه انسان (هنگام پيدايش نشانههاى حسد) دست و زبانش را نگاه
دارد و حتى نسبتبه برادر مؤمن خود با اشاره چشم و ابرو اهانت نكند!» (15)
6- در بسيارى از روايات اسلامى از رذايل اخلاقى تعبير به <داء» كه به مفهوم
بيمارى ستشده; مثلا، در خطبه176 نهجالبلاغه، درباره قرآن مىفرمايد:
<فاستشفوه من ادوائكم ... فان فيه شفاء من اكبر الداء وهو الكفر والنفاق
والغى والضلال; از قرآن براى شفاى بيماريهاى خود كمك بطلبيد، زيرا در قرآن،
شفاى بزرگترين بيماريها، يعنى كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است.»
اين تعبير در روايات فراوان ديگرى نيز ديده مىشود.
خلاصه اين كه، مطابق اين ديدگاه كه فضائل و رذائل اخلاقى را به عنوان
نشانههاى سلامت روح انسان يا بيمارى آن معرفى مىكند، پيامبران الهى و
پيشوايان معصوم و همچنين معلمان اخلاق، طبيبان روحانى هستند و دستورات آنها
داروهاى شفابخش.
و بر اين اساس، همانگونه كه در طب جسمانى علاوه بر دارو، پرهيزهايى هم براى
رسيدن به بهبودى كامل لازم است، در طب روحانى و اخلاقى نيز پرهيز از دوستان
فاسد، محيط آلوده و تمام امورى كه به پيشرفت مفاسد اخلاقى در وجود انسان كمك
مىكند، ضرورت دارد.
در طب جسمانى گاه نياز به جراحى مىافتد و طبيب جراح با چاقوى جراحى به
درمان بيمار مىپردازد، در طب روحانى نيز چنين مواردى پيشبينى شده است; حدود و
تعزيرات و مجازاتهاى گوناگون در برابر پارهاى از اعمال منافى اخلاق نيز به
منزله جراحى است.
در طب جسمانى دو مرحله مشخص ترسيم شده، طب پيشگيرى و طب درمانى كه معمولا از
اولى به عنوان بهداشت، و از دومى به عنوان درمان تعبير مىكنند، در طب روحانى و
اخلاقى نيز همين دو مرحله وجود دارد، و معلمان اخلاق از يك سو براى درمان
آلودگان برنامهريزى مىكنند; و از سوى ديگر، براى پيشگيرى از آلودگى سالمان.
تعبيرهايى كه در خطبه 108 نهجالبلاغه درباره شخص پيامبر اسلام صلى الله
عليه و آله وارد شده بود كه هم سخن از مرهمها به ميان آمده بود، و هم ابزار داغ
كردن و سوزاندن زخمها، بيانگر تنوع درمانها در طب اخلاقى همانند طب جسمانى است.
در طب جسمانى، يك رشته دستورهاى كلى براى درمان بيماريها است و يك رشته
دستورهايى كه ويژه هر يك از بيماريها مىباشد; در طب روحانى نيز همين گونه است;
توبه، ذكر خدا، نماز و روزه و عبادات ديگر، و محاسبه و مراقبه، اصول كلى
درمانند; و در هر يك از بيماريهاى اخلاقى نيز دستورهاى ويژهاى در روايات
اسلامى و كتب اخلاقى وارد شده است.
ديدگاه سوم، ديدگاه سير و سلوك
در اين ديدگاه، انسانها به مسافرانى تشبيه شدهاند كه از نقطه عدم به راه
افتاده و به سوى لقاءالله و قرب ذات پاك حق كه از هر نظر بىنهايت است پيش
مىروند.
در اين سفر روحانى مانند سفرهاى جسمانى دليل راه و مركب و زاد و توشه و نفى
موانع و طريق مقابله با رهزنان راه و دزدان و دشمنان جان و مال لازم است.
اين سفر روحانى و معنوى داراى منزلگاههايى است و گردنههاى صعبالعبور، و
پرتگاههاى خطرناك كه بايد با كمك راهنمايان آگاه بسلامت از آنها گذشت، و يكى را
بعد از ديگرى شتسرگذاشت تا به سر منزل مقصود نائل شد.
گر چه بعضى اصرار دارند كه مساله سير و سلوك الى الله و آگاهى بر راه و رسم
و منزلگاهها و مركب و زاد و توشه و راهنما، علم جداگانهاى است غير از علم
اخلاق، ممكن است از يك نظر چنين باشد ولى با يك ديد وسيع كلى سير و سلوك روحانى
در همان مسيرى قرار دارد كه تربيتهاى اخلاقى و پرورش صفات فضيلت در آن قرار
دارد; يا حداقل، اخلاق الهى، بخشى از سير و سلوك روحانى است.
به هر حال، در آيات و روايات اسلامى نيز اشاراتى به اين ديدگاه ديده مىشود.
از جمله در آيهشريفه156 سوره بقره مىخوانيم: <الذين اذا اصابتهم مصيبة
قالوا انالله وانا اليه راجعون; صابران كسانى هستند كه هنگامى كه مصيبتى به
آنها برسد مىگويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او بازگشت مىكنيم.»
در اين آيه از يك سو انسان خود را ملك خدا مىداند و از سوى ديگر خود مسافرى
مىشود كه به سوى او در حركت است.
در سوره علق مىخوانيم: <ان الى ربك الرجعى; به يقين بازگشت همه به سوى
پروردگارتوست.» (سوره علق، آيه8)
در سوره انشقاق آمده است: <ياايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه;
اى انسان تو با تلاش و رنجبه سوى پروردگارت پيش مىروى و سرانجام او را ملاقات
خواهى كرد.» (سوره انشقاق، آيه6)
در سوره رعد آمده است: <رفع السموات بغير عمد ترونها... يفصل الآيات لعلكم
بلقاء ربكم توقنون; خداوند همان كسى است كه آسمان را بدون ستونى كه قابل
رؤيتباشد آفريد... او آيات (خود) را (براى شما) شرح مىدهد تا به لقاى
پروردگارتان يقين پيدا كنيد.» (16)
متجاوز از بيست آيه از آيات قرآن سخن از لقاءالله است كه در واقع سر منزل
مقصود سالكان الى الله و عارفان الهى مىباشد، يعنى لقاء معنوى و ديدار روحانى
با آن محبوب بىنظير و مقصود بىمانند.
درست است كه اين آيات و آيات رجوع الى الله از يك نظر جنبه عمومى دارد و
همگان را شامل مىشود ولى مانعى ندارد كه سير و سلوك مؤمن و كافر از نظر فطرت و
خلقت، به سوى او جهتگيرى شده باشد، ولى گروهى به خاطر انحراف از مسير فطرت در
وسط راه بمانند يا در پرتگاه سقوط كنند ولى اولياء الله با تفاوت مراتب به سر
منزل مقصود واصل شوند. درست همانند نطفههايى كه همه از نظر آفرينش در عالم
جنين به سوى تكامل انسانى پيش مىروند و بعد از تولد نيز آن را آنچنان ادامه
مىدهند ولى بعضى از اين نطفهها در همان مراحل اوليه جنين بر اثر آفاتى از
حركتباز مىايستد و ساقط مىشود يا بعد از تولد در نيمه راه زندگى به خاطر
همين آفات از كار مىافتد و سقوط مىكند.
از اين تعبيرها روشنتر، تعبيرى است كه در قرآن مجيد از تقوا به عنوان بهترين
زاد و توشه شده (و مىدانيم زاد و توشه، معمولا به غذا و طعام مسافر گفته
مىشود; هر چند از بعضى از منابع لغت استفاده مىشود كه در اصل، مفهوم اعمى
دارد و شامل هرگونه ذخيرهسازى مىشود.)
بنابراين، تعبير بالا كه مىگويد: تقوا بهترين زاد و توشه است، اشاره به سير
انسان الى الله دارد كه به هر حال در اين سفر روحانى نياز به زاد و توشهاى
خواهد داشت، و زاد اين سفر روحانى نيز روحانى است.
در روايات اسلامى نيز اين تعبيرات به صورت گستردهترى ديده مىشود.
در نهجالبلاغه، در خطبههاى متعددى، سخن از برگرفتن زاد و توشه از اين دنيا
براى سفر الهى آخرت شده است:
در خطبه157 مىخوانيم: <فتزودوا فى ايام الفناء لايام البقاء; در اين ايام
فانى براى ايام باقى زاد و توشه برگيريد!»
در خطبه 132 در تعبير روشنترى مىفرمايد: <ان الدنيا لم تخلق لكم دارمقام،
بل خلقت لكم مجازا لتزودوا منها الاعمال الى دارالقرار; دنيا براى سكونت هميشگى
شما خلق نگرديده، بلكه آن را در گذرگاه شما ساختهاند تا اعمال صالح را به
عنوان زاد و توشه در مسير سراى ديگر، از آن فراهم سازيد.»
در خطبه133 در يك تعبير لطيف و دقيق چنين آمده است، مىفرمايد: <والبصير
منها متزود والاعمى لها متزود; بينايان از آن زاد و توشه (براى سفر آخرت)
مىگيرند، و نابينايان براى خود آن (دنيا) زاد توشه مىاندوزند.
تعبيراتى همچون <صراط العزيز الحميد» (سوره ابراهيم، آيه1) و <الصراط
المستقيم» (سورهحمد) و <سبيل الله» در آيات زيادى از قرآن و <ليصدوا عن سبيل
الله»(سورهانفال، آيه36) و مانند اينها، مىتواند اشارهاى به اين ديدگاه
باشد.
1- وسائل الشيعه، جلد 11، صفحه 122 (باب اول، جهاد النفس).
2- بحارالانوار، جلد67، صفحه 65.
3- تفسير قمى، جلد 2، صفحه 148، و بحارالانوار، جلد67، صفحه 65.
4- مجمع البيان، جلد7، صفحه97.
5- بحارالانوار، جلد67، صفحه63.
6- ميزان الحكمه، جلد 2، صفحه 141.
7- بقره - 10; مائده - 52; انفال -49; توبه - 125; حج -53; نور - 50; احزاب
- 12 و 32 و 60; محمد - 20 و29; مدثر - 31.
8- نهج البلاغه، خطبه 108.
9- مستدرك الوسائل، جلد 1، صفحه103 (چاپ جديد).
10- بحارالانوار، جلد 75، صفحه 164.
11- غرر الحكم، جلد سوم، صفحه167 (چاپ دانشگاه تهران).
12- بحار، جلد 70، صفحه399.
13- بحار، جلد 70، صفحه 312.
14- نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 388.
15- ميزان الحكمه، جلد اول، صفحه 630.
16- سوره رعد، آيه2.