اخلاق در قرآن جلد اول

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۸ -


از كجا شروع كنيم؟

تاكنون كلياتى را درباره علم اخلاق و نتائج و آثار و انگيزه‏ها و شاخ و برگهاى ديگر آن شناخته‏ايم; اكنون موقع آن است كه با در دست داشتن اين اطلاعات و آگاهيهاى كلى، راه تهذيب نفس را شروع كنيم; و يا به تعبير ديگر، از مسائل ذهنى به مسائل عينى بپردازيم، و از كليات وارد جزئيات شويم.

ولى در اينجا نيز لازم است توقف كنيم و آمادگيهاى لازم را براى اين سفر روحانى فراهم سازيم، تا در مسير راه، گرفتار سرگردانى و حيرانى و بى‏برنامگى و بى‏نقشه بودن نشويم، و نيز لازم است‏به امور زير توجه شود:

1- سه ديدگاه در چگونگى برخورد با مسائل اخلاقى

2- آيا در هر مرحله استاد و راهنمايى لازم است؟

3- نقش واعظ درون و واعظ برون

4- امورى كه مى‏تواند به انسان براى رسيدن به اين هدف بسيار بزرگ كمك كند; مانند: ياد خدا، عبادات و دعاها، و زيارات، اندرزهاى مداوم، و تلقين.

5- پاك بودن محيط

سه ديدگاه در برخورد با مسائل اخلاقى

ديدگاه اول، تهذيب نفس نوعى جهاد

ديدگاهى است كه مى‏گويد: تهذيب نفس نوعى جهاد و مبارزه با دشمنان درونى است، كه در كمين انسانها هستند.

اين ديدگاه از حديث معروف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله گرفته شده است آنجا كه مى‏خوانيم: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله گروهى از مجاهدان اسلام را به سوى ميدان جهاد فرستاد، هنگامى كه از جهاد بازگشتند فرمود: <مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر وبقى عليهم الجهاد الاكبر فقيل يارسول الله ماالجهاد الاكبر، قال صلى الله عليه و آله: جهاد النفس; آفرين بر جمعيتى كه جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اكبر بردوش آنها مانده است; كسى عرض كرد: اى رسول‏خدا! جهاد اكبر چيست؟ فرمود: جهاد با نفس.» (1)

در بحارالانوار در ذيل همين حديث چنين آمده است: <ثم قال صلى الله عليه و آله: افضل الجهاد من جاهد نفسه التى بين جنبيه; سپس فرمود برترين جهاد، جهاد با نفسى است كه در ميان دو پهلو قرار گرفته است.» (2)

بعضى از آيات قرآنى كه در زمينه جهاد وارد شده نيز به جهاد اكبر تفسير شده است، يا از اين نظر كه ناظر به خصوص جهاد با نفس است، و يا از اين نظر كه مفهوم عامى دارد كه هر دو بخش از جهاد را شامل مى‏شود.

در تفسير قمى در ذيل آيه‏6 سوره عنكبوت: <ومن جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغنى عن العالمين; كسى كه جهاد كند براى خود جهاد مى‏كند، چرا كه خداوند از همه جهانيان بى‏نياز است.» مى‏خوانيم: ومن جاهد... قال نفسه عن الشهوات واللذات والمعاصى; يعنى، منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذات نامشروع و گناهان است.» (3)

اين تفسير از آنجا سرچشمه مى‏گيرد كه در اين آيه فايده جهاد را متوجه خود انسان مى‏كند، و اين بيشتر در جهاد با نفس است، بويژه اين كه در آيه‏قبل از آن سخن از لقاءالله است (من كان يرجوا لقاء الله...) و مى‏دانيم لقاءالله و شهود الهى و رسيدن به قرب او هدف اصلى جهاد با نفس مى‏باشد.

در آخرين آيه‏سوره عنكبوت نيز آمده است: <والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وان الله لمع المحسنين; آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند به يقين هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است.»

اين آيه نيز به قرينه فينا (در طريق ما) و جمله لنهدينهم سبلنا (آنها را به راههاى خود هدايت مى‏كنيم) بيشتر ناظر به جهاد اكبر است; و يا مفهوم عامى دارد كه هر دو جهاد را شامل مى‏شود.

در آيه‏78 سوره حج نيز آمده است: <وجاهدوا فى‏الله حق جهاده هواجتباكم وما جعل عليكم فى‏الدين من حرج; در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نمائيد، او شما را برگزيده و در دين (و آيين خود) كار سنگين و شاقى بر شما نگذارده است.»

غالب مفسران اسلامى جهاد را در اين آيه به مفهوم عام كه شامل جهاد اكبر و اصغر هر دو مى‏شود، يا به معنى خصوص جهاد اكبر تفسير كرده‏اند، چنان كه مرحوم علامه طبرسى در مجمع‏البيان از اكثر مفسران نقل مى‏كند كه منظور از حق جهاد، اخلاص‏نيت و انجام اعمال طاعات براى خداست. (4)

مرحوم علامه مجلسى نيز اين آيه را در زمره آياتى كه ناظر به جهاد اكبر است در بحارالانوار آورده است. (5)

در حديث معروف ابوذر نيز آمده است كه مى‏گويد: <قلت‏يارسول الله اى الجهاد افضل; عرض كردم كدام جهاد برتر است؟»

فرمود: <ان يجاهد الرجل نفسه وهواه; برترين جهاد آن است كه انسان با نفس و هواى خويش جهاد كند.» (6)

در حديثى كه در بحث گذشته درباره جنود عقل و جهل آورديم نيز اين ديدگاه بخوبى نمايان است كه صحنه وجود انسان را به ميدان جنگى تشبيه مى‏كند كه در يك طرف عقل و لشكريانش قرار دارد، و در طرف ديگر جهل و هواى نفس با لشكريانش، اين دو لشكر دائما در حال پيكارند و پيشرفت انسان در كمالات نفسانى از اين طريق حاصل مى‏شود كه جنود عقل بر جنود جهل پيروز شود، پيروزى موضعى آن نيز سبب پيشرفت نسبى در كمالات انسانى است.

ديدگاه دوم، ديدگاه طب روحانى

در اين ديدگاه، روح انسان همچون جسم انسان گرفتار انواع بيماريها مى‏شود و براى بهبود و سلامت آن بايد دست‏به دامن طبيبان روحانى و مسيحانفسان معنوى شود، و از داروهاى ويژه‏اى كه براى هر يك از بيماريهاى اخلاقى وجود دارد بهره بگيرد تا روحى سالم، پرنشاط و پر تلاش و فعال پيدا كند.

شايان توجه اين كه در دوازده آيه‏قرآن مجيد (7) از بيماريهاى روحى و اخلاقى، تعبير به مرض شده است; از جمله در آيه‏10 سوره بقره، صفت زشت نفاق را به عنوان بيمارى قلمداد كرده، درباره منافقان مى‏فرمايد: <فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا; در دلهاى آنها نوعى بيمارى است، و خداوند (به خاطر اصرارشان بر گناه و نفاق) بر بيمارى آنها مى‏افزايد.»

در آيه‏32 سوره احزاب، شهوت پرستان را بيمار دلانى معرفى مى‏كند كه در كمين زنان باعفتند; خطاب به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد: <فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض; به گونه‏اى هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند.»

و در آيات ديگر نيز به همين معانى يا معنى وسيعتر كه تمام انحرافات اخلاقى و عقيدتى را فرا مى‏گيرد اشاره شده است.

در يك تعبير پرمعناى ديگر، دلهايى را كه كانون نور معرفت و اخلاق و تقوا است‏به عنوان قلب سليم معرفى كرده از زبان ابراهيم مى‏فرمايد:

<ولات-خزنى يوم يبعثون - يوم لاينف-ع مال ولابنون - الا من اتى الله بق-لب سليم; در آن روز كه مردم براى حساب مبعوث مى‏شوند، مرا شرمنده و رسوا نكن! - آن روز كه مال و فرزندان سودى نمى‏بخشد! - مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد.»

(سوره شعراء، آيات‏87 تا89)

سليم از ماده سلامت در برابر فساد و انحراف و بيمارى است; و قلب سليم، بطورى كه از روايات معصومين(ع) كه در تفسير اين آيه‏وارد شده بر مى‏آيد، قلبى است كه خالى از غير خدا باشد (از هرگونه بيمارى اخلاقى و روحانى بر كنار باشد).

قرآن مجيد در جاى ديگر مى‏گويد: ابراهيم (كه در آيات بالا تلويحا از خداوند تقاضاى قلب سليم كرد) به مقصود خود رسيد، و به لطف و عنايات حق صاحب قلب سليم شد; در آيه‏83 و 84 صافات مى‏خوانيم:

<وان من شيعته لابراهيم - اذ جاء ربه بقلب سليم; از پيروان او (نوح) ابراهيم عليه السلام بود - آن هنگام كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد.»

آرى! ابراهيم عليه السلام آرزو داشت كه صاحب قلب سليم گردد و با تلاش و كوششهايى كه در مسير بندگى خدا و ايثار و مبارزه با شرك و هواى نفس نمود، سرانجام به اين مقام رسيد.

در احاديث اسلامى نيز اشارات زيادى به اين ديدگاه شده است، كه احاديث زير نمونه‏اى از آن است:

1- اميرمؤمنان على عليه السلام در توصيف پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در نهج‏البلاغه مى‏فرمايد: <طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه واحمى مواسمه يضع ذلك حيث الحاجة اليه من قلوب عمى وآذان صم والسنة بكم، متتبع بدوائه مواضع الغفلة ومواطن الحيرة; او طبيبى است‏سيار كه با طب خويش همواره به گردش مى‏پردازد، مرهمهايش را بخوبى آماده ساخته و (براى مواقع اضطرار و سوزاندن محل زخمها) ابزارش را داغ كرده تا هر جا نياز باشد از آن براى دلهاى كور و نابينا، و گوشهاى كر و ناشنوا، و زبانهاى گنگ بهره گيرد; با داروهاى خويش در جستجوى بيماران فراموش شده و سرگردان است!» (8)

2- در تفسير قلب سليم كه در دو مورد از آيات قرآن مجيد آمده (و در بالا به آن اشاره شد) روايات زيادى وارد شده است:

در يك مورد مى‏خوانيم كه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال كردند: <ماالقلب السليم; قلب سليم چيست؟» فرمود:

<دين بلاشك وهوى، وعمل بلا سمعة ورياء; منظور دينى است كه شك و هواپرستى در آن نباشد، و عملى است كه سمعه و ريا در آن راه نيابد.» (9)

در حديث ديگرى از امام باقر عليه السلام مى‏خوانيم: <لاعلم كطلب السلامة ولاسلامة كسلامة القلب; هيچ علمى مانند جستجوى سلامت نيست، و هيچ سلامتى همانند سلامت قلب نمى‏باشد!» (10)

در حديث ديگرى از على عليه السلام آمده است كه فرمود: <اذا احب الله عبدا خيرا رزقه قلبا سليما وخلقا قويما; هنگامى كه خداوند بنده‏اى را دوست‏بدارد، به او قلب سليم و اخلاق معتدل و شايسته مى‏دهد.» (11)

3- در روايات متعددى از اخلاق رذيله تعبير به بيماريهاى قلب شده است.

در حديثى از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مى‏خوانيم: <اياكم والمراء والخصومة فانهما يمرضان القلوب على الاخوان، وينبت عليهما النفاق; بپرهيزيد از جر و بحثها و خصومتها كه اين دو دلهاى برادران دينى را بيمار مى‏سازد، نفاق و تفرقه بر آنها مى‏رويد.» (12)

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى‏خوانيم:

<ما من شى‏ء افسد للقلب من خطيئته; چيزى بيش از گناه، قلب را فاسد نمى‏كند.» (13)

4- در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على عليه السلام مى‏خوانيم: <الا ومن البلاء الفاقة، واشد من الفاقه مرض البدن، واشد من مرض البدن مرض القلب; آگاه باشيد فقر يكى از بلاها است، و از آن بدتر، بيمارى تن است. و از آن سخت‏تر بيمارى قلب است.» (14)

5- در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏خوانيم كه در آن حسد به عنوان يك بيمارى مستمر در طول تاريخ بشريت، معرفى شده است; فرمود: <الا انه قد دب اليكم داء الامم من قبلكم وهو الحسد، ليس بحالق الشعر، لكنه حالق الدين، وينجى فيه ان يكف الانسان يده ويحزن لسانه ولايكون ذاغمز على اخيه المؤمن; مرضى كه امتهاى پيشين به آن گرفتار شده‏اند به سوى شمار روى آورده است و آن بيمارى حسد است كه موى بدن را نمى‏ريزد (اشاره به بيماريهايى است كه باعث ريزش موهاى بدن مى‏شود) ولى دين را مى‏ريزد و از بين مى‏برد، و راه نجات از آن و درمان آن اين است كه انسان (هنگام پيدايش نشانه‏هاى حسد) دست و زبانش را نگاه دارد و حتى نسبت‏به برادر مؤمن خود با اشاره چشم و ابرو اهانت نكند!» (15)

6- در بسيارى از روايات اسلامى از رذايل اخلاقى تعبير به <داء» كه به مفهوم بيمارى ست‏شده; مثلا، در خطبه‏176 نهج‏البلاغه، درباره قرآن مى‏فرمايد:

<فاستشفوه من ادوائكم ... فان فيه شفاء من اكبر الداء وهو الكفر والنفاق والغى والضلال; از قرآن براى شفاى بيماريهاى خود كمك بطلبيد، زيرا در قرآن، شفاى بزرگترين بيماريها، يعنى كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است.»

اين تعبير در روايات فراوان ديگرى نيز ديده مى‏شود.

خلاصه اين كه، مطابق اين ديدگاه كه فضائل و رذائل اخلاقى را به عنوان نشانه‏هاى سلامت روح انسان يا بيمارى آن معرفى مى‏كند، پيامبران الهى و پيشوايان معصوم و همچنين معلمان اخلاق، طبيبان روحانى هستند و دستورات آنها داروهاى شفابخش.

و بر اين اساس، همان‏گونه كه در طب جسمانى علاوه بر دارو، پرهيزهايى هم براى رسيدن به بهبودى كامل لازم است، در طب روحانى و اخلاقى نيز پرهيز از دوستان فاسد، محيط آلوده و تمام امورى كه به پيشرفت مفاسد اخلاقى در وجود انسان كمك مى‏كند، ضرورت دارد.

در طب جسمانى گاه نياز به جراحى مى‏افتد و طبيب جراح با چاقوى جراحى به درمان بيمار مى‏پردازد، در طب روحانى نيز چنين مواردى پيش‏بينى شده است; حدود و تعزيرات و مجازاتهاى گوناگون در برابر پاره‏اى از اعمال منافى اخلاق نيز به منزله جراحى است.

در طب جسمانى دو مرحله مشخص ترسيم شده، طب پيشگيرى و طب درمانى كه معمولا از اولى به عنوان بهداشت، و از دومى به عنوان درمان تعبير مى‏كنند، در طب روحانى و اخلاقى نيز همين دو مرحله وجود دارد، و معلمان اخلاق از يك سو براى درمان آلودگان برنامه‏ريزى مى‏كنند; و از سوى ديگر، براى پيشگيرى از آلودگى سالمان.

تعبيرهايى كه در خطبه 108 نهج‏البلاغه درباره شخص پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وارد شده بود كه هم سخن از مرهمها به ميان آمده بود، و هم ابزار داغ كردن و سوزاندن زخمها، بيانگر تنوع درمانها در طب اخلاقى همانند طب جسمانى است.

در طب جسمانى، يك رشته دستورهاى كلى براى درمان بيماريها است و يك رشته دستورهايى كه ويژه هر يك از بيماريها مى‏باشد; در طب روحانى نيز همين گونه است; توبه، ذكر خدا، نماز و روزه و عبادات ديگر، و محاسبه و مراقبه، اصول كلى درمانند; و در هر يك از بيماريهاى اخلاقى نيز دستورهاى ويژه‏اى در روايات اسلامى و كتب اخلاقى وارد شده است.

ديدگاه سوم، ديدگاه سير و سلوك

در اين ديدگاه، انسانها به مسافرانى تشبيه شده‏اند كه از نقطه عدم به راه افتاده و به سوى لقاءالله و قرب ذات پاك حق كه از هر نظر بى‏نهايت است پيش مى‏روند.

در اين سفر روحانى مانند سفرهاى جسمانى دليل راه و مركب و زاد و توشه و نفى موانع و طريق مقابله با رهزنان راه و دزدان و دشمنان جان و مال لازم است.

اين سفر روحانى و معنوى داراى منزلگاههايى است و گردنه‏هاى صعب‏العبور، و پرتگاههاى خطرناك كه بايد با كمك راهنمايان آگاه بسلامت از آنها گذشت، و يكى را بعد از ديگرى شت‏سرگذاشت تا به سر منزل مقصود نائل شد.

گر چه بعضى اصرار دارند كه مساله سير و سلوك الى الله و آگاهى بر راه و رسم و منزلگاهها و مركب و زاد و توشه و راهنما، علم جداگانه‏اى است غير از علم اخلاق، ممكن است از يك نظر چنين باشد ولى با يك ديد وسيع كلى سير و سلوك روحانى در همان مسيرى قرار دارد كه تربيتهاى اخلاقى و پرورش صفات فضيلت در آن قرار دارد; يا حداقل، اخلاق الهى، بخشى از سير و سلوك روحانى است.

به هر حال، در آيات و روايات اسلامى نيز اشاراتى به اين ديدگاه ديده مى‏شود.

از جمله در آيه‏شريفه‏156 سوره بقره مى‏خوانيم: <الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انالله وانا اليه راجعون; صابران كسانى هستند كه هنگامى كه مصيبتى به آنها برسد مى‏گويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او بازگشت مى‏كنيم.»

در اين آيه از يك سو انسان خود را ملك خدا مى‏داند و از سوى ديگر خود مسافرى مى‏شود كه به سوى او در حركت است.

در سوره علق مى‏خوانيم: <ان الى ربك الرجعى; به يقين بازگشت همه به سوى پروردگارتوست.» (سوره علق، آيه‏8)

در سوره انشقاق آمده است: <ياايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه; اى انسان تو با تلاش و رنج‏به سوى پروردگارت پيش مى‏روى و سرانجام او را ملاقات خواهى كرد.» (سوره انشقاق، آيه‏6)

در سوره رعد آمده است: <رفع السموات بغير عمد ترونها... يفصل الآيات لعلكم بلقاء ربكم توقنون; خداوند همان كسى است كه آسمان را بدون ستونى كه قابل رؤيت‏باشد آفريد... او آيات (خود) را (براى شما) شرح مى‏دهد تا به لقاى پروردگارتان يقين پيدا كنيد.» (16)

متجاوز از بيست آيه از آيات قرآن سخن از لقاءالله است كه در واقع سر منزل مقصود سالكان الى الله و عارفان الهى مى‏باشد، يعنى لقاء معنوى و ديدار روحانى با آن محبوب بى‏نظير و مقصود بى‏مانند.

درست است كه اين آيات و آيات رجوع الى الله از يك نظر جنبه عمومى دارد و همگان را شامل مى‏شود ولى مانعى ندارد كه سير و سلوك مؤمن و كافر از نظر فطرت و خلقت، به سوى او جهت‏گيرى شده باشد، ولى گروهى به خاطر انحراف از مسير فطرت در وسط راه بمانند يا در پرتگاه سقوط كنند ولى اولياء الله با تفاوت مراتب به سر منزل مقصود واصل شوند. درست همانند نطفه‏هايى كه همه از نظر آفرينش در عالم جنين به سوى تكامل انسانى پيش مى‏روند و بعد از تولد نيز آن را آنچنان ادامه مى‏دهند ولى بعضى از اين نطفه‏ها در همان مراحل اوليه جنين بر اثر آفاتى از حركت‏باز مى‏ايستد و ساقط مى‏شود يا بعد از تولد در نيمه راه زندگى به خاطر همين آفات از كار مى‏افتد و سقوط مى‏كند.

از اين تعبيرها روشنتر، تعبيرى است كه در قرآن مجيد از تقوا به عنوان بهترين زاد و توشه شده (و مى‏دانيم زاد و توشه، معمولا به غذا و طعام مسافر گفته مى‏شود; هر چند از بعضى از منابع لغت استفاده مى‏شود كه در اصل، مفهوم اعمى دارد و شامل هرگونه ذخيره‏سازى مى‏شود.)

بنابراين، تعبير بالا كه مى‏گويد: تقوا بهترين زاد و توشه است، اشاره به سير انسان الى الله دارد كه به هر حال در اين سفر روحانى نياز به زاد و توشه‏اى خواهد داشت، و زاد اين سفر روحانى نيز روحانى است.

در روايات اسلامى نيز اين تعبيرات به صورت گسترده‏ترى ديده مى‏شود.

در نهج‏البلاغه، در خطبه‏هاى متعددى، سخن از برگرفتن زاد و توشه از اين دنيا براى سفر الهى آخرت شده است:

در خطبه‏157 مى‏خوانيم: <فتزودوا فى ايام الفناء لايام البقاء; در اين ايام فانى براى ايام باقى زاد و توشه برگيريد!»

در خطبه 132 در تعبير روشنترى مى‏فرمايد: <ان الدنيا لم تخلق لكم دارمقام، بل خلقت لكم مجازا لتزودوا منها الاعمال الى دارالقرار; دنيا براى سكونت هميشگى شما خلق نگرديده، بلكه آن را در گذرگاه شما ساخته‏اند تا اعمال صالح را به عنوان زاد و توشه در مسير سراى ديگر، از آن فراهم سازيد.»

در خطبه‏133 در يك تعبير لطيف و دقيق چنين آمده است، مى‏فرمايد: <والبصير منها متزود والاعمى لها متزود; بينايان از آن زاد و توشه (براى سفر آخرت) مى‏گيرند، و نابينايان براى خود آن (دنيا) زاد توشه مى‏اندوزند.

تعبيراتى همچون <صراط العزيز الحميد» (سوره ابراهيم، آيه‏1) و <الصراط المستقيم‏» (سوره‏حمد) و <سبيل الله‏» در آيات زيادى از قرآن و <ليصدوا عن سبيل الله‏»(سوره‏انفال، آيه‏36) و مانند اينها، مى‏تواند اشاره‏اى به اين ديدگاه باشد.


1- وسائل الشيعه، جلد 11، صفحه 122 (باب اول، جهاد النفس).

2- بحارالانوار، جلد67، صفحه 65.

3- تفسير قمى، جلد 2، صفحه 148، و بحارالانوار، جلد67، صفحه 65.

4- مجمع البيان، جلد7، صفحه‏97.

5- بحارالانوار، جلد67، صفحه‏63.

6- ميزان الحكمه، جلد 2، صفحه 141.

7- بقره - 10; مائده - 52; انفال -49; توبه - 125; حج -53; نور - 50; احزاب - 12 و 32 و 60; محمد - 20 و29; مدثر - 31.

8- نهج البلاغه، خطبه 108.

9- مستدرك الوسائل، جلد 1، صفحه‏103 (چاپ جديد).

10- بحارالانوار، جلد 75، صفحه 164.

11- غرر الحكم، جلد سوم، صفحه‏167 (چاپ دانشگاه تهران).

12- بحار، جلد 70، صفحه‏399.

13- بحار، جلد 70، صفحه 312.

14- نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 388.

15- ميزان الحكمه، جلد اول، صفحه 630.

16- سوره رعد، آيه‏2.