اخلاق معاشرت‏

جواد محدثى

- ۱ -


مقدمه
دوست داريم زندگى هايمان ، سرشار از صميميت و خونگرمى و صفا باشد.
حـريـم انـسـانها و حرمت همگان ، محفوظ بماند و معاشرت هايمان نشاءت گرفته از فرهنگ قرآنى و تعاليم مكتب باشد.
و اين ، يعنى زندگى مكتبى .
پـايـدارى و اسـتـحكام رابطه هاى مردمى ، در سايه رعايت نكاتى است كه برگرفته از حقوق متقابل افراد جامعه باشد.
در ايـنـكه چگونه بايد زيست و چه سان با ديگران بايد رابطه داشت ، نكته اى است كه در بحث آداب معاشرت مى گنجد.
بـر خـلاف فـرهـنـگ غـربـى ، روح و مـحتواى فرهنگ دينى ما بر پايه ارتباط، صميميت ، تعاون ، همدردى و عاطفه استوار است . جلوه هاى اين فرهنگ بالنده نيز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام ديده مى شود.
زنـدگـى مـكـتبى ، در سايه شناخت اين رهنمودها و به كار بستن آنها در صحنه هاى مختلف زنـدگـى اسـت ، نـه بـا شـعـار و ادعـا. به هر ميزان كه معيشت و معاشرت ما با اين گونه هـدايـتـهـاى ديـنى در مقوله رفتار، هماهنگ باشد، به همان اندازه زندگيهايمان مكتبى است . مسلمان بايد به گونه اى در چهارچوب اصول و سنن فرهنگ دينى خودش زندگى كند كه بـا شـهـامت و افتخار، بتواند امضاى دين را پاى همه رفتارش بگذارد و زندگيش برچسب اسلام داشته باشد و الگوى اسلامى را بر زندگى خويش در خانه و جامعه ، سايه افكن سازد.
آداب برخورد، ديد و بازديد، رفت و آمدهاى خانوادگى و دوستانه ، نحوه گفتار و رفتار بـا اقـشـار مـخـتـلف ، دوسـتـى و حـد و حـدود آن ، مراعات آن ، مراعات حقوق ديگران ، ادب و سـپاس و احترام ، از جلوه هاى بارز اخلاق معاشرت است . اين گونه رابطه هاى اجتماعى ، با عنوانهاى مختلف و در شرايط گوناگون انجام مى گيرد. گاهى به صورت صله رحم است ؛ در ارتباط با اقوام و بستگان . گاهى نام عيادت به خود مى گيرد؛ در مورد بيماران . گـاهى نسبت به برادران و خواهران دينى ، عنوان زيارت مى يابد، گاهى با همسايگان اسـت ، گـاهـى بـا مـسـتـمـنـدان . گـاهـى هـم بـر مـحـور اطـعـام اسـت و گـاهـى بـه شكل مسافرتهاى دور و نزديك و بردن هديه و آوردن سوغات سفر. گاهى هم براى شركت در مجلس عقد و عروسى يا مشاركت در مراسم سوگ و تسليت گويى است .
بـه هـر حـال ، هـمـه ايـنها نوعى رابطه و معاشرت است و نشان دهنده منش انسانى و فرهنگ اخـلاقـى هـر فـرد. اسـلام نـيز در اين باره بسيار سخن گفته و رهنمود داده است كه در اين كتاب ، گوشه اى از معارف و آموزشهاى دين در اين زمينه ها را مرور مى كنيم .
بـاشـد كـه فرهنگ خودى و هويت دينى را پاس بداريم و با افتخار و سربلندى و رها از سـلطـه فـرهنگى بيگانه و با تكيه بر رهاورد مكتب و وحى ، زندگى و روابط خويش را بر پايه ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل بيت (عليهم السلام )، سامان بخشيم و براى نسلهاى آينده هم ادب و اخلاق را ميراث بگذاريم .
آنـچـه پـيش روى شماست مجموعه اى است از رهنمودهاى اخلاق دينى در معاشرت با ديگران كه نخست ، در سالهاى 78 ـ 1376 در مجله پيام زن با عنوان اخلاق معاشرت انتشار يافت و اينك با اندكى بازنگرى تقديم مى گردد.

قم ـ جواد محدثى
اسفند 1378 ش

1 - شناخت و مراعات حقوق ديگران
شناخت وظيفه ، پايه انجام وظيفه است .
انـسـانـهـا در جـامـعـه نـسـبت به يكديگر وظايف متقابل دارند و به تعبيرى ديگر، بر عهده خـويـش نـسـبـت بـه افراد ديگر حقوق متقابل دارند. شناخت اين حقوق و انجام آن و مراعات دو جانبه ، ضامن تصحيح روابط و سالم سازى معاشرتها و زدودن كدورتها و كاهش اختلافها و گله منديهاست .
در جامعه انسانى ، جز با مراعات ديگران و حقوقشان ، وضع رفتارى سامان نمى پذيرد. مـثـلا پـدر و مـادر نـسـبـت به فرزندان و به عكس ، وظايفى دارند. زن در برابر شوهر و شـوهـر در بـرابـر زن ، تـعهداتى دارد. فرمانده و سرباز، نسبت به هم حقوق و وظايفى دارنـد. دو شـريـك بـا يـكـديـگـر، كـارفـرما و كارگر، رئيس و مرئوس ، معلم و شاگرد، هـمـسايه با همسايه ، مشاور و مشورت خواه ، خويشاوندان و ارحام نسبت به هم ، برادران و خـواهـران ديـنـى نسبت به يكديگر، مسلمان با مسلمان و... نمونه هاى ديگرى از ارتباطهاى اجـتـماعى ، هر كدام نسبت به هم محدوده و مجموعه اى از تكاليف را دارند كه در آيين اسلام ، به انجام آنها توصيه شده است . اين وظايف و تكاليف و حقوق ، اگر:
1 - شناخته شود،
2 - به آنها عمل شود،
3 - عمل هم دو سويه و متقابل باشد،
بسيارى از مشكلات ، يا پيش نخواهد آمد، يا برطرف خواهد گشت .
شـبـيـه ايـن در قـوانين راهنمايى و رانندگى وجود دارد و رانندگان اگر آن آيين نامه ها را بـدانـنـد و بـه آنـهـا عـمـل كـنـنـد و عـمـل هـم بـه صـورت مـتـقابل و از سوى همه رانندگان باشد، نه يكجانبه و ناقص ، طبيعى است كه بسيارى از تصادفات و حوادث و ضايعات رانندگى پيش ‍ نخواهد آمد.
حقوق مسلمانى
جـامـع تـريـن مـتـن حـديـثـى كـه بـه بـيـان ايـن حـقـوق و وظـايـف مـتـقـابـل پـرداخـتـه اسـت ، رسالة الحقوق از امام زين العابدين (عليه السلام ) است كه در كتابهاى روايى (از جمله در تحف القول و مكارم الاخلاق و...) آمده است . حق برادر دينى ، حق هـمـسـايـه ، حـق خـويـشاوند، حق فرزند و اولاد و پدر و مادر، حق زن و شوهر، حق شاگرد و اسـتـاد، حق مولا و بنده ، حق همنشين و دوست و شريك ، حق والى و رعيت ، حق مشير و مستشير از جمله حقوقى است كه در آن حديث ارزشمند بيان شده است .
در جـامـعـه اسـلامـى ، مـسـلمـان مـتـعـهـد خـود را نـسـبـت بـه بـرادران ديـنـى مـسـؤ ول احساس مى كند و تكاليفى بر عهده او است . طبعا هر مسلمانى بايد اين حق را بر گردن خـويـش احـسـاس كـند و آن گونه كه ياد شد، مراعات و به كار بستن اينها طرفينى بايد بـاشـد، تا اثر خويش را بگذارد. اين حقوق بسيار است ، به برخى از آنها كه در احاديث اسلامى آمده است ، اشاره مى شود:
1 - ايـنـكـه مـسـلمـان آنـچه را براى خود دوست دارد، براى برادر دينى خودش هم بپسندد و آنـچـه را بـراى خـود نـمـى پـسـنـدد، بـراى ديـگـران هم نپسندد و روا نشمارد. اين اولين و مـهـمـتـريـن حـقـى اسـت كـه هـر مـسـلمـان بـر گـردن مـا دارد و روايات بسيارى در اين زمينه نقل شده است ، حقى بسيار مهم ، اما بسيار آسان و اندك !
امـام صـادق (عـليـه السـلام ) بـه مـعـلى بـن خـنيس در حديثى كه به برشمارى اين حقوق پرداخته است ، مى فرمايد:
ايسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسك و تكره له ما تكره لنفسك (1)
آنچه براى خود دوست مى دارى ، براى او هم دوست بدارى و آنچه براى خويش ناخوشايند مـى دانـى ، بـراى او هـم نـاخـوشـايـنـد بـدانـى !... البـتـه گفتن اين سخن آسان است ، اما عمل به آن بسى دشوار!
2 - اينكه مسلمان ، مسلمان ديگر را با دست و زبان نرنجاند.
خدا را بر آن بنده بخشايش است   كه خلق از وجودش در آسايش است
و ايـن از مـهـمـتـريـن اصول اخلاقى و معاشرتى اسلام و نشانه مسلمانى است . تا آنجا كه رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) فـرمـوده اسـت : المـسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده ؛(2)
مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دست او در سلامت و آسايش باشند.
3 - اينكه مسلمان در برابر مسلمان ، متواضع باشد و از تكبير بپرهيزد.
4 - حرف ديگران را درباره مؤ من و مسلمان نشنود و نپذيرد و به سخن چينيها گوش ندهد و در پـى خـطـاها و عيوب نباشد و اگر هم نقطه ضعفى از كسى شنيد يا فهميد، آن را فاش نـسـازد و آبـرويـش را نـبـرد. كسى كه در پى عيوب مسلمين باشد از نظر مسلمانى و دينى گرفتار سقوط است و از ولايت خدا بيرون رفته ، در ولايت شيطان قرار مى گيرد. پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
يـا مـعـشـر مـن اسلم بلسانه و لم يسلم بقلبه ، لا تتبعوا عثرات المسلمين فانه من تتبع عثرات المسلمين تتبع الله عثرته و من تتبع الله عثرته يفضحه ؛(3)
اى گروه كسانى كه به زبان مسلمان شده ايد ولى دلها مسلمان نشده است ! در پى عيبها و لغـزشـهـاى مـسـلمـانـان نـبـاشـيـد، چرا كه هر كس در پى شمارش و يافتن عيبهاى مسلمانان باشد، خدا هم پى جوى عيب او خواهد شد و هر كه را كه خدا در پى عيوبش افتد، رسوايش ‍ مى سازد.
5 - پـرهـيـز از قهر كردن و قطع رابطه ، و اگر هم مفارقت و قطع ارتباط پيش آمد، آن را بـيـش از سـه روز طـول نـدهد. و فضيلت از آن كسى است كه زودتر آشتى كند و در صلح كـردن پـيـشـگـام و پـيـش قـدم گـردد. هـر انـدازه كـه ايـن جـدايـى بـيـشـتـر شـود، شـيطان خـوشـحـال تـر مـى گـردد. در ايـن زمـيـنـه هـم احـاديـث بـسـيـارى نقل شده است .
6 - بـى اجـازه و سـرزده وارد بـر خـانـه بـرادر مـؤ مـن نـشـود و اگـر مـى خـواهـد داخـل خـانـه يـا اتـاق يـا مـحـل كـار او بـشـود، قـبـلا اجـازه بـگـيـرد (در ايـن زمـيـنـه ، در فصل حريم خانه و زندگى مفصلا بحث شده است ).
7 - بـرخـورد بـا افـراد، بـا چهره اى گشاده و خندان و كدورت زدا، و زدودن غم و اندوه از دل بـرادر ايـمـانـى و ادخـال سـرور و شـادمـانى بر يك مسلمان ، كه اين كار، نزد خداوند، پاداشى عظيم دارد.
8 - وفـاى به عهد و عمل كردن به وعده و پرهيز از خلف وعده ، يكى ديگر از حقوقى است كـه در روايـات آمـده و مـسـلمـان در برابر مسلمان خود را به آن موظف بداند. به تعبير امام سـجـاد (عـليـه السـلام ): آن كـس كـه وعـده مـى دهـد و عمل نمى كند، منافق است . و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
من كان يؤ من بالله واليوم الاخر فليف اذا وعد؛(4)
هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، هرگاه كه وعده مى دهد، به آن وفا كند.
9 - انصاف در برخورد با مسلمانان ، يعنى آن گونه كه دوست دارد با خودش رفتار كنند و بـا او بـرخـورد داشته باشند، خودش هم همان گونه معاشرت كند. اين فضيلت اخلاقى در احـاديـث ، مـايـه عـزت نـزد خـدا و نـجـات از آتـش دوزخ در قيامت به شمار آمده است و در سـخنى از امام صادق (عليه السلام )، به عنوان يكى از سخت ترين تكاليفى كه خدا بر بـنـدگـانـش مـقـرر كرده ، به حساب آمده و در كنار انصاف ، مواسات و ذكر خداوند در همه حال بيان شده است (5).
10 - احترام به بزرگترها و محبت و رفق نسبت به كوچكترها
11 - اصـلاح مـيـان افراد و آشتى دادن آنان ، كه اين وصيت پيامبر اسلام در همه دورانها و تـوصـيـه حـضـرت عـلى (عـليـه السـلام ) در بـسـتـر شهادت و سفارش ائمه ديگر است و رسـول خـدا آن را به عنوان افضل الصدقه دانسته است و حتى دروغ مصلحتى براى زدودن اختلاف و ايجاد آشتى بين دو مسلمان مجاز شمرده شده است (6).
12 - پـوشـانـدن عـيـوب مـسـلمـانـان جـهـت حـفـظ آبـروى آنـان . بـه تـعـبـيـر رسـول خـدا (صـلى الله عـليه و آله و سلم ): هر كس عيب پوش ‍ مسلمانى باشد، خداوند هم عيب او را در دنيا و آخرت مى پوشاند.
13 - پرهيز از حضور در جاهايى كه سوءظن مسلمانان را بر مى انگيزد. پرهيز از مواضع تهمت يك تكليف است و چون ناپرهيزى از حضور در جاهايى كه بدگمانى ديگران را سبب مـى شـود، مـوجـب بـه گـنـاه افـتـادن آنـان مـى شـود، پـس در مـقـابـل مـؤ منان وظيفه داريم كه از اين گونه حضورهاى شائبه دار و سوءظن آور و مساءله ساز بپرهيزيم تا موجب به گناه افتادن ديگران نشويم .
14 - رفـع نـيـاز مـؤ مـنان و تلاش در راه قضاء حاجت او و برطرف كردن مشكلاتش ، يكى ديـگر از حقوق مسلمانى است و در روايات ، ثوابى بيش از نماز و روزه و حج و طواف بر آن بـر شـمـرده شده است . بهره گيرى از مال و قدرت و آبرو و وجهه خويش ، باى يارى يـك مـسـلمـان و بـرطـرف كـردن رنـج و مـشـكـل و گرفتارى او از عظيم ترين تكاليف ما در برابر برادران دينى است .
تا توانى به جهان خدمت محتاجان كن   به دمى يا درمى يا قلمى يا قدمى
15 - حـفـظ عرض و آبروى مسلمان در غياب او و اگر كسى به يك مسلمان تهمتى زد، دفاع از او واجـب اسـت و اگـر بـتواند دفاع كند و تهمت را دفع كند ولى كوتاهى و سستى كند، بـه مـقتضاى روايات ، در گناه تهمت زنندگان شريك است . كسى نزد پيامبر اكرم (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) از مـسـلمـانـى بـدگـويـى كـرد و بـه آبـروى او مـعـتـرض شد. رسـول خـدا آن سـخـن را رد كـرد و از او دفـاع نـمود، سپس ‍ فرمود: هر كس از آبرو و حيثيت برادر دينى اش دفاع كند، اين دفاع در قيامت حجابى از آتش مى شود و او را حفظ مى كند: من رد عن عرض اخيه كان له حجابا من النار(7).
16 - سـلام و مـصافحه و معانقه . در روايات بى شمارى است كه مسلمان وقتى به مسلمان ديـگـر مـى رسـد، سـلام دهـد، دسـت بـدهـد و مصافحه و معانقه كند، اگر او عطسه كرد، در پاسخ عطسه اش دعا كند و از خداوند براى او رحمت بطلبد.
17 - عيادت ، ديدار، تشييع جنازه ، زيارت قبور، تسليت و تعزيت به خانواده ، دعا پس از فـوت و... ايـنها از جمله حقوقى است كه بر عهده مسلمان است . اگر برادر دينى اش بيمار شـد، بـه عـيـادت او بـرود. اگـر از سفر آمد يا از حج برگشت ، او را زيارت كند، يا كلا مسئله ديد و بازديد و رفت و آمد با برادر دينى . و اگر از دنيا رفت ، در تشييع جنازه اش شركت كند و براى تسليت گويى به بستگان و فرزندان او، به خانه اش سركشى كند، سـر قبر او حاضر شود، دعا و فاتحه بخواند، پس از فوت ، كارهاى صالح و شايسته به نيت و نيابت از برادر دينى انجام دهد و ثوابش را هديه به روح او كند.
حـقـوقى كه ياد شد، نه همه حقوق ، بلكه برخى از حقوق مسلمانى است كه براى هر كدام احاديث فراوانى در منابع ما نقل شده است كه جهت پرهيز از طولانى شدن بحث ، به اشاره اى بسنده كرديم .
امـا مـنـاسـب اسـت كـه چـنـد حـديـث نسبتا جامع هم در همين معقوله ها عرضه كنيم ، تا با حقوق متقابل دينى آشنا گرديم .
امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) فرمود: از جمله حقوق مؤ من بر برادر دينى اش اين است كه : گـرسـنـگـى او را بـرطـرف سـازد، راز و عـيب او را بپوشاند، رنج و اندوهش را برطرف سـازد، قـرض و بدهى او را بپردازد و هرگاه از دنيا رفت ، جايگزين او در رسيدگى به وضع خانواده و فرزندانش باشد(8).
پـيـامـبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: مؤ من هفت حق بر گردن مؤ من دارد كه از سوى خدا واجب شده است .
1 - در پيش رو، احترامش كند
2 - در دل ، محبت او را داشته باشد
3 - در مال خود، مواسات نسبت به او داشته باشد
4 - غيبت او را حرام شمارد
5 - هنگام بيمارى به عيادتش رود
6 - پس از مرگ ، در تشييع جنازه او شركت كند
7 - پس از فوت او، درباره اش جز خير و نيكى نگويد(9).
مـعـلى بـن خـنـيـس گويد: از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم : حق مؤ من بر مؤ من چيست ؟ حـضـرت فـرمـود: مـى تـرسـم كـه بـدانـى و عـمـل نـكنى و آنها را تباه سازى . گفتم : لا حـول ولا قـوه الا بـالله (يـعـنـى ان شـاءالله بـه يـارى خـدا عـمـل خواهم كرد). فرمود: مؤ من بر گردن مؤ من هفت حق دارد كه همه واجب است و اگر هر كدام را ضايع و تباه كند از ولايت خدا بيرون رفته و طاعت الهى را نافرمانى كرده است :
اول : ايـنكه آنچه براى خود دوست مى دارى براى او هم دوست بدارى و آنچه بر خود نمى پسندى براى او هم نپسندى .
دوم : اينكه با جان و مال و زبان و دست و پايت او را يارى كنى .
سـوم : آنـكـه در پـى جـلب رضـاى او باشى و او را به خشم نياورى و دستورش را اطاعت كنى .
چهارم : آنكه براى او چشم و راهنما و آينه باشى (ان تكون عينه و دليله و مرآته )
پـنجم : آنكه چنين نشود كه تو سير باشى و او گرسنه ، تو سيراب باشى و او تشنه ، تو پوشيده باشى و او عريان !
ششم : آنكه اگر خادم يا همسرى دارى كه كارهاى تو را انجام مى دهد و او بى همسر است ، خـدمـتـگـذار خـودت را بـفـرسـتى كه لباسهايش را بشويد. برايش غذا بپزد و برايش جا بيندازد.
هـفـتـم : آنـكـه قـسـم خـوردن او را بـپـذيـرى ، دعـوتـش را قبول كنى ، در بيماريش به عيادتش بروى ، در مرگش براى تشييع جنازه حاضر شوى و اگـر حـاجـت و نـيـازى دارد، در رفع آن نياز بكوشى و نگذارى كه او از تو درخواست كند (يعنى ، پيش از آنكه او درخواست كند، خودت به رفع مشكلش اقدام كنى ).
هـرگـاه چـنـيـن كـردى (و بـه ايـن وظـايـف عـمـل نـمـودى ) ولايـت تـو بـه ولايـت خـدا متصل مى گردد(10).
مراعات اين وظايف متقابل ، جامعه اى آرمانى ، با صفا و صميميت ، همبسته و منسجم ، عاطفى و نـيـرومـنـد پـديـد مـى آورد كـه از حـرارت ايمان و شوق برخوردار است و آحاد و افراد، در سـايـه ايـن مـودت و صـداقـت و مـراعـات ، بـه قـدرتـى اسـتـوار و مـجـمـوعـه اى مستحكم و خلل ناپذير تبديل مى شوند و جامعه اسلامى به عزت و اقتدار مى رسد.
پـايـان اين بحث را با حديثى از امام صادق (عليه السلام ) قرار مى دهيم كه درباره اداى حق مؤ منان فرمود:
ما عبد الله بشى ء افضل من اداء حق المؤ من ؛(11)
خداوند به چيزى برتر از اداى حق مؤ من ، عبادت نشده است .
2 - سلام و مصافحه
پيوندهاى اجتماعى ، نيازمند تحكيم است .
اسـتـوار سـازى ايـن رشـته ها با كلى گويى به دست نمى آيد. بايد نمونه هاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى دوستى و پيوندهاى عاطفى استوار گردد و پايدار بماند. سلام و دست دادن يكى از اين امور است .
سلام ، چراغ سبز آشنايى است .
وقـتـى دو نـفر به هم مى رسند، نگاهها كه به هم مى افتد، چهره ها كه رو در رو قرار مى گـيـرد، نـخستين علامت صداقت و مودت و برادرى ، سلام دادن است و در پى آن ، دست دادن و مصافحه .
دو نـفـر را تـصور كنيد كه به يكديگر مى رسند، آشنا و دوست هم هستند. در اين برخورد، بهتر است نخستين كلامشان چه باشد؟ آيا مناسب تر از سلام چيزى سراغ داريد؟
مفهوم سلام
سلام ، اطمينان دادن به طرف مقابل است كه : هم سلامتى و هم تندرستى تو را خواستارم ، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن ، كه گزندى به تو نخواهد رسيد. من خيرخواه تو هستم ، نه بدخواه و كينه ورز و دشمن . نيز نوعى درود و تحيت اسلامى است كه دو مسلمان به هم مى گويند. اين معناى شعار اسلامى سلام است .
دسـت دادن و دسـت هـم را صـادقـانـه به گرمى فشردن ، نشان ديگرى از محبت و صميميت و خـيـرخـواهـى اسـت . دلهـا را بـه هـم نزديكتر و محبت ها را بيشتر مى سازد. تماس دو دست ، قلبها را به هم نزديكتر مى كند، اگر منافقانه و دروغ و فريب نباشد!
دست در دست ، چو پيوند دو قلب
گرمتر مى گردد،
دل آزرده دوست ،
نرمتر مى گردد...
بـارى ... سـلام ، نـام خـداسـت و تـحـيـت الهـى . سـفـارش پيامبر است و امامان . تا آنجا كه فرموده اند: اگر كسى پيش از سلام ، شروع به سخن كرد جواب ندهيد:
من بدء بالكلام قبل السلام فلا تجيبوه(12)
در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) از قول خداوند نقل مى كند كه :
بـخـيـل ، كـسـى اسـت كـه از سـلام دادن بـه ديـگـرى بخل ورزد:
البخيل من بخل بالسلام(13)
راسـتـى ... سـلام دادن بـه ديـگرى نه تنها چيزى از قدر و جايگاه انسان نمى كاهد و هيچ گـونه ضرر و زيان مادى ، پولى ، آبرويى و... ندارد، بلكه محبت آور و صفابخش است و خـداپـسـند و سيره رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و روش و منش اولياء الهى است . به علاوه ، نشانه اى از تواضع و فروتنى و نداشتن كبر است . انسانهاى متواضع ، نـه تـنـهـا زيـان نـمـى بـينند، بلكه عزت و محبوبيت هم پيدا مى كنند. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
من التواضع ان تسلم على من لقيت ؛(14)
از نشانه هاى فروتنى اين است كه به هر كس برخوردى ، سلام دهى .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز فرمود:
اذا تلاقيتم ، فتلاقوا بالتسليم و التصافح ؛(15)
هرگاه يكديگر را ديدار كرديد، با سلام و دست دادن با هم ديدار كنيد.
ادب و آداب سلام
سيره رفتارى پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن بود كه به هر كه مى رسيد ـ حـتـى كودكان ـ ابتدا به او سلام مى كرد، بخصوص ‍ در مورد سلام كردن به كودكان مى فـرمـود: پـنـج صـفـت اسـت كه تا زنده ام ، آنها را رها نخواهم كرد، يكى هم سلام دادن به كودكان است ، تا پس از من سنت گردد(16).
اين خصلت خجسته ، از اخلاق حسنه و روحيه پاك و تواضع او سرچشمه مى گرفت . اينها درسـت ؛ ولى ادب اقتضا مى كند كه كوچكترها به بزرگترها سلام كنند. در حديث آمده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
كوچك به بزرگ سلام كند،
يك نفر به دو نفر،
و جمعيت كم به جمعيت فراوان ،
و سواره بر پياده ،
و رهگذر، بر كسى كه ايستاده است .
و ايستاده بر كسى كه نشسته است (17).
و البته كه اگر جز اين باشد، نشان تواضع نخواهد بود!
سـلام را بـايـد آشـكـارا، بلند و با صداى رسا ادا كرد. احاديث فراوانى با عنوان الجهر بـالسـلام و افـشـاء السـلام آمده كه سفارش اكيد دارد كه سلامها، رسا و بلند باشد، نه زير لب و آهسته و نامفهوم و ناقص . جواب سلام نيز بايد همين گونه باشد، يعنى بلند و واضح ، تا طرف بشنود.
اگـر در بـرخـورد بـا ديـگـران يـا ورود بـه جـلسـه و جـمـعـى ، يـا رسـيـدن به خانه و مـحـل كـار، سـلام بـگوييد، ولى آهسته ، شايد سلامتان را نشنوند. با اينكه شما سلام داده ايـد، ولى بـه دليـل سـر و صـدا يـا جـمـع نـبـودن حـواس يـا هـر عـامـل ديـگـر، سـلامـتان را نشنوند، شما را بى ادب و بى اعتنا خواهند شمرد و متكبر خواهند پنداشت .
يـا اگـر سـلام ديـگـرى را جـواب دهـيـد؛ امـا آهـسته و زير لب ، به گونه اى كه نفهمد و نـشـنود، شايد پيش خود فكر كند مساءله اى ، خصومتى و... پيش آمده ، يا شما سرسنگين و مـتـكـبر شده ايد كه حتى جواب سلامش را نمى دهيد يا با دشوارى و بى علاقگى جواب مى دهيد.
راه جلوگيرى از اين سوءتفاهمها و بدگمانيها، رعايت همان دستور دينى در معاشرتها است ، يعنى آشكارا سلام كردن .
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
هـرگـاه يـكـى از شما سلام مى دهد، سلامش را آشكارا بگوييد. نگويد كه سلام دادم ، ولى جـواب نـدادند، شايد سلام داده ولى آنان نشنيده باشند! و هرگاه يكى از شما جواب سلام مـى دهـد، جـواب را آشـكارا و بلند بگويد، تا آن مسلمان ديگر نگويد كه سلام كردم ولى جوابم را ندادند(18)!
اگـر سـلام مستحب است ، جوابش واجب است . البته بيشترين ثواب نيز از آن كسى است كه شروع به سلام كند.
آن كـه سـلام مـى دهـد، پـاسـخش را بايد گرمتر و بيشتر داد، چرا كه سلام نوعى تحيت و هديه از سوى يك مؤ من است و هديه را بايد پاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و اين تعليم قرآن كريم است كه تحيت ديگران را به گونه اى بهتر پاسخ دهيد: ...فحيوا باحسن منها(19)، يا مثل همان را بازگردانيد.
دست دادن
گـفـتـيـم كـه مـصـافـحـه هـم ، دوستى آور، كدورت زدا و محبت آفرين است . ما علاقه خود و صـمـيميت را با دست دادن ابراز مى كنيم . برعكس ، اگر با كسى كدورت و دشمنى داشته بـاشـيـم ، از دست دادن با او پرهيز مى كنيم . به همين خاطر، اين دستور مقدس و پربركت اسلامى ، در تحكيم رابطه هاى دوستى و اخوت ، ثمربخش است .
امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) فرمود: هر دو نفر مؤ منى كه با هم دست بدهند، دست خدا ميان دسـت آنـهـا اسـت و دسـت مـحـبـت الهـى بـيـشـتـر بـا كـسـى اسـت كـه طـرف مقابل را بيشتر دوست بدارد(20).
و نيز امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
هنگامى كه دو برادر دينى به هم مى رسند و با هم دست مى دهند، خداوند با نظر رحمت به آنـان مـى نـگـرد و گـناهانشان ، آن سان كه برگ از درختان مى ريزد، فرو مى ريزد، تا آنكه آن دو از هم جدا شوند(21).
شيوه مصافحه
دسـت دادن نـيز، همچون سلام ، ادب و آدابى دارد. يكى از آنها پيوستگى و تكرار است . در يك سفره و همراهى و ديدار، حتى چندبار دست دادن نيز مطلوب است .
ابـوعـبـيـده نـقـل مـى كـنـد: هـمـراه امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) بـودم . اول مـن سوار مى شدم ، سپس آن حضرت . چون بر مركب خوش استوار مى شديم ، سلام مى داد و احوالپرسى مى كرد، چنان كه گويى قبلا همديگر را نديده ايم . آنگاه مصافحه مى كـرد، هـرگـاه هـم از مركب فرود مى آمديم و روى زمين قرار مى گرفتيم ، باز هم به همان صورت ، سلام مى كرد و دست مى داد و احوالپرسى مى كرد و مى فرمود: با دست دادن دو مؤ من ، گناهانشان همچون برگ درخت فرو مى ريزد و نظر لطف الهى با آنان است ، تا از هم جدا شوند(22).
از آداب ديگر مصافحه ، فشردن دست ، از روى محبت و علاقه است ، اما نه در حدى كه سبب رنجش و درد گردد(23).
جـابـر بن عبدالله مى گويد: در ديدار با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر آن حـضـرت سـلام كـردم . آن حـضـرت دسـت مـرا فـشـار داد و فرمود: دست فشردن ، همچون بوسيدن برادر دينى است (24).
هـمـچـنين هنگام مصافحه ، طول دادن و دست را زود عقب نكشيدن از آداب ديگر اين سنت اسلامى است . در مصافحه ، پاداش كسى بيشتر است كه دستش را بيشتر نگه دارد(25).
پـيـامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز اين سنت نيكو را داشت كه چون با كسى دسـت مـى داد، آن قـدر دسـت خـود را نـگـه مـى داشـت ، تـا طـرف مقابل دست خود را سست كند و عقب بكشد(26).
بارى ... محبت قلبى را بايد آشكار ساخت .
علاقه ، گنجى نهفته در درون است كه بايد آن را استخراج و آشكار كرد، تا از بركاتش بهره برد. روشنترين خير و بركتش ، تقويت دوستيها و تحكيم آشناييها و رابطه ها است . بـه دسـتـور اسـلام ، هرگاه مؤ منى را ملاقات مى كنيد، مصافحه كنيد، خوشرويى و چهره گشاده و بشاش و خندان به هم نشان دهيد(27).
از آثـار ديـگـر مـصـافـحه ، كينه زدايى است . پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
تـصـافـحـوا، فـان التـصـافـح يذهب السخيمة(28) و تصافحوا فانه يذهب بالغل(29)
مصافحه كنيد و دست دهيد، چرا كه آن ، كينه و كدورت را مى زدايد.
دست دادن با زنان
بر اساس مكتبى بودن مرز دوستيها و رابطه و معاشرتها، دست دادن با نامحرم ، حرام است و صـرف دوسـتـى و رفـاقت و آشنايى و همكار بودن يا ملاحضات سياسى و ديپلماسى در سـفـرهـاى خـارجـى و ديـدارهـاى رسـمـى ، دليـل نـمـى شـود كه كسى با نامحرم و اجنبى ، مـصـافـحـه كـنـد. روشـنـفـكـر مـآبـى در ايـن مـسـاءله جـايـى نـدارد. رسول خدا فرمود: با زنان دست نمى دهم(30) (البته زنان نامحرم ). و در حديث نبوى ديگرى آمده است :
اگـر زنـى بـخـواهـد بـا مـرد نـامـحرمى دست بدهد (كه نبايد دست دهد) و ناچار باشد، يا بـخـواهـد بـا او بـيـعـت كـنـد، از پـشـت لبـاس (و بـا وجـود حايل و پوشش دست ، دستكش ) مانعى ندارد(31).
البـتـه مـعـيـار عـمـل ، فـتواى مجتهدى است كه از او تقليد مى كنيد و هر مسلمان متعهد، بايد براى عمل خود ملاك و حجت شرعى داشته باشد.
3 - خوشرويى و خوشخويى
شـايـد گـيـراتـر از حـسـن خـلق ، واژه اى نـبـاشـد كـه تـرسـيـم كـنـنـده روحـى زلال و طبعى بلند و رفتارى جاذبه دار باشد. چيزى كه عنوان برجسته رفتار يك مسلمان اسـت و مـعـيـار كـمـال ايـمـان يـك مـؤ مـن ، آنـگـونـه كـه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز، به اين فضيلت متعالى آراسته بود.
بـخـشـى از اخـلاق نيكو، در خوشرويى متجلى است ، بخشى در خوشخويى و بخشى هم در خـوشـگـويـى . و چـه خـوش اسـت كه به اين سه خوش مبارك و مقدس ، بپردازيم و از آنها كليدى براى گشودن قلعه دلها و عاملى براى تحكيم رابطه ها بسازيم .
خوشرويى
در مـواجـهـه دو نـفـر بـا يـكـديـگـر، پـيـش از هـر سـخـن و عمل ، دو صورت با هم روبرو مى شود. مواجهه دو انسان با هم و كيفيت اين رويارويى چهره هـا، نـقـش عـمـده در نـحـوه گـفـتـار و رفـتـار دارد و رمـز گـشـايـش قفل دلهاست .
خوشرويى ، هم در نگاه مطرح است ، هم در لبخند.
هم در گفتار آشكار مى شود، هم در رفتار.
چـه بـسـا رابـطـه هـا و دوسـتـيـهايى كه با ترشرويى و اخم كردن و عبوس شدن به هم خورده است . از سرى ديگر مبداء بسيارى از آشناييها هم يك تبسم بوده است .
وقـتـى بـا چهره شكفته و باز با كسى روبرو مى شويد، در واقع كليد محبت و دوستى را بـه او داده ايـد. بـرعـكـس ، چـهـره اخـمـو و ابـروهاى گره خورده و صورت درهم و بسته ، دريچه ارتباط و صميميت را مى بندد.
اگر اين خوشرويى و خنده رويى با نيت پاك و الهى انجام گيرد، علاوه بر تاءثير محبت آفرين ، حسنه و عبادت به حساب مى آيد.
از امام باقر (عليه السلام ) سخن بياوريم كه فرمود:
تبسم الرجل فى وجه اخيه حسنة(32)؛
لبخند انسان به چهره برادر دينى اش حسنه است !
تـبـسـم ، مـبـداء بـسـيـارى از آشـنـاييها و زداينده بسيارى از غمها و كدورتهاست . شگفت از كـسـانـى اسـت كـه از اين كار بى زحمت و رنج و خرج ، كه بركات فراوان دارد، طفره مى روند و به سختى حاضرند گلخنده مسرت را بر لبان خود و چهره ديگران بيافرينند.
بـرخـورد بـا چـهـره بـاز بـا ديـگـران ، آنـان را آمـاده تـر مـى سـازد تـا دل بـه دوسـتـى بـا شـمـا بـسـپـارنـد. خـنـده رويـى و بـشـاش بـودن ، ديـگـران را دل و جراءت مى بخشد، تا بى هيچ هراس و نگرانى ، با شما باب آشنايى را باز كنند و سفره دلشان را پيشتان بگشايند.
اگـر بـا خـوشرويى ، بتوانيد بار سنگين غم دوستان را سبك كنيد، كارتان عبادت است و اگـر بـا يـك تـبـسـم ، بـتـوانـيـد خـاطـرى را شاد سازيد، به خدا نزديكتر شده ايد. به قول حافظ:
دائم گل اين بستان ، شاداب نمى ماند   درياب ضعيفان را، در وقت توانايى
غم زدايى
وقـتـى يـك چـهـره گـشـاده و لبـخـنـد صـمـيـمـى ، غـمـى را از دل مى زدايد، چرا بايد از اين احسان دريغ كرد؟
بـعـضـيـها حضورى غم آفرين دارند، برخى هم محضرى غم زدا. گروه اخير، آيت لطف الهى اند كه قدرشان ناشناخته است .
سعدى مى گويد:
گـفـتـه بـودم چـو بـيـايـى غـم دل بـاتـو بـگـويـم   چـه بـگـويـم ؟ كه غم از دل برود چون تو بيايى
انسانها نيازمند محبت اند.
اين تشنگى ، جز با ملاطفت و خوشرويى برطرف نمى شود.
اگـر اوليـن برخورد ما با كسى ، به گونه اى باشد كه غم او را به شادى و نگرانى اش را بـه اطـمينان مبدل سازد، دريچه اى به دنياى صفا و سرور به رويش گشوده ايم . اين نيز نزد خداوند، حسنه و عبادت است .
باز هم حديثى از حضرت امام صادق (عليه السلام ):
من اخذ من وجه اخيه المؤ من قذاة كتب الله له عشر حسنات ؛(33)
كـسـى كـه از چـهره برادر دينى اش ، رنج و اندوهى را بزدايد، خداوند به پاداش آن ، ده حسنه در نامه اعمالش مى نويسد.
مگر اين كار نيك ، چه اندازه زحمت دارد؟
البـتـه ايـن رفـتار، نوعى هنرمندى در معاشرت است ، قلبى مهربان مى خواهد و عاطفه اى سرشار و خصلتى نوعدوستانه . شاد كردن ديگران ، چهره ديگرى از همين غمزدايى است . گـاهـى بـا تـوجـهـى ، نـگـاهى ، محبتى ، كلامى ، هديه اى و...مى توان انسانى را مسرور ساخت و در نتيجه خدا را از خود راضى ساخت .
در اين زمينه باز هم سخنى از پيشواى صادق شيعه بياوريم كه فرمود:
ايما مسلم لقى مسلما فسره سره الله عزوجل ؛(34)
هـر مـسـلمـانـى كـه بـا مـسـلمـانـى ديـدار كـنـد و در بـرخـورد، او را شـادمـان سـازد، خـداى متعال نيز او را مسرور خواهد ساخت .
وقتى مى توان با كلماتى و چهره و برخوردى خوش و دلپذير، خاطرى را خرسند ساخت ، چرا بايد با گفتن كلماتى ناخوشايند و اندوه آفرين ، غم بر چهره ديگرى نشاند و او را به ياد روزهاى تلخش انداخت و او را ماءيوس و دلسرد ساخت ؟
هـنـرمـنـد كـسـى اسـت كـه بـتـوانـد غـبـار غـم از خـاطـره هـا بـزدايـد. بـاز بـه قول حضرت لسان الغيب :
سـمـن بـويـان ، غـبـار غـم چـو بـنـشـيـنـنـد، بـنـشـانـنـد   پـرى رويـان قـرار از دل چو بستيزند، بستانند
خوشگويى
از شـاخـه هـاى ديـگر حسن خلق ، كه رابطه ها را استوارتر و پيوندها را صميمى تر مى سازد، گفتار دلپذير و شادى بخش است . متانت در سخن و ادب در گفتار و زيبايى در كلام ، خصلت پاكدلان بى كينه است و خلق و خوى اولياء دين .
ارزش انسان و جوهره وجودى اش را زبان و بيان روشن مى سازد:
يكى تحقير مى كند، يكى تشويق .
يكى عيب جويى مى كند، ديگرى تحسين و تقدير.
يكى ملامت مى كند، ديگرى پر و بال مى دهد و اميد مى آفريند.
كدام يك خوبتر است ؟
شما خودتان چگونه بيان و زبانى داريد؟ تلخ يا شيرين ؟ گزنده يا مرهم گذارنده ؟
آيـا بـا ديگران همان گونه صحبت مى كنيد كه دوست داريد ديگران با شما آن چنان حرف بزنند و خطاب كنند؟
پذيرايى از ديگران ، هميشه با غذا و شيرينى و ميوه نيست .
گاهى پذيرايى ، با يك كلام خوب و سخن شايسته است . اين اكرام ، بالاتر از تغذيه و اطعام است ، چرا كه گفتار شايسته و زيبا غذاى روح است .
گفتن يك آفرين ، احسنت ، بارك الله مگر چقدر هزينه و خرج دارد؟
كـسـانـى هـسـتـنـد كه جان مى دهند، ولى حاضر نيستند يك كلام تشويق آميز و محبت بار بر زبـان جـارى كـنـند. بشنويم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه اسوه اخلاق حسنه و الگوى ادب و گفتار و رفتار است كه فرموده است :
مـن اكـرم اخـاه المـؤ مـن بـكـلمـة يـلطـفـه بـهـا وفـرج عـنـه كـربـتـه لم يزل فى ظل الله الممدود عليه الرحمة ما كان فى ذلك (35)
هر كس برادر با ايمانش را با گفتن كلامى ملاطفت آميز و غم زدا، مورد تكريم قرار دهد، تا وقتى او شادمان است ، گوينده آن سخن همواره در سايه رحمت الهى به سر مى برد.
كلام تشويقى و آفرين و مرحبا گفتن بر عمل شـايـسـتـه ديـگـرى نـيـز، از ايـن گونه صالحات است . باز هم از كلام امام صادق (عليه السلام ) بشنويم :
من قال لاخيه المؤ من مرحبا كتب الله له مرحبا الى يوم القيامة ؛(36)
هـركـس بـه بـرادر مـؤ مـن خـود مـرحـبـا بـگـويـد، خـداى متعال تا روز قيامت براى او مرحبا و آفرين مى نويسد.
غير از پاداش الهى ، تاءثيرات اجتماعى خوشگويى در نرم ساختن دلها و جلب عاطفه ها و اسـتوار ساختن رابطه ها مشهود است . آنكه خوش سخن باشد، از ديگران نيز كلام نيكو مى شنود. اين جهان كوه است و فعل ما ندا و البته كه حرف و سخن ما هم در كوهستان زندگيها انعكاس دارد و خوبى آن به خود ما منعكس مى شود.
كـسـى كـه گـفـتـار مـؤ دبـانـه داشـتـه بـاشد، ديگران نيز با او مؤ دب سخن خواهند كفت . وگرنه ...كلوخ انداز را پاداش ، سنگ است . از كلام مولا على (عليه السلام ) است كه :
اجملوا فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب ؛(37)
زيبا خطاب كنيد، تا جواب زيبا بشنويد!...
كـيـفـيـت برخورد ما با انسانهاى ديگر، همان نتيجه را به ما برمى گرداند. ادب ، ادب مى آورد و توهين و فحش ، بدزبانى و اهانت متقابل را در پى دارد.
خوشخويى
از رموز موفقيت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) در دعوت و رسالت خويش ، اخـلاق نيكو و برخورد شايسته و جذاب با مردم بود. حسن خلق آن حضرت ، امتياز بارز آن مـظـهـر راءفـت و رحـمت بود. با همين اكسير اعظم دلها را جذب مى كرد، دشمنان را دوست مى ساخت ، كينه ها را به مهربانى مبدل مى كرد، الفت مى آفريد و پيوند مى داد، دلها را با دلها، دستها را با دستها! و به همين سبب مدال انك لعلى خلق العظيم(38) از خداى عظيم دريافت مى كرد.
كـلام نـرم ، رفـتـار شـايـسـتـه ، گـفـتـار امـيـرالمـؤ مـنـيـن مـؤ دبـانـه و جـاذبـه دار، تـحـمـل فـراوان و حـلم و بردبارى و چهره گشاده و بشاش ، از مظاهر و جلوه هاى حسن خلق است . به تعبير ديگر، وقتى محبت خود را به ديگران ببخشيد، در حوادث ، صبور و شكيبا بـاشـيـد، خشم خود را فرو خورده ، خويشتن دارى كنيد، بدى را با خوبى پاسخ دهيد و از خـشـونت و عصبانيت و بد زبانى و تحقير و توهين و تكبر به دور باشيد، داراى حسن خلق هستيد.
اگـر خـداونـد به صاحبان حسن خلق ، پاداش جهاد و شهادت مى دهد، بيجا و گزاف نيست ، چـرا كه اين هم نوعى مجاهده دارد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى تثبيت و گسترش همين كمالات اخلاقى و خوشخويى برانگيخته شد. از كلمات نورانى او است :
ان الرجل يدرك بحسن خلقه درجة الصائم القائم(39)
گاهى انسان در سايه خوشخويى ، به مقام و رتبه روزه داران شب زنده دار مى رسد!
انـسـى كـه مـؤ مـنـان با يكديگر مى گيرند، بسيار قيمتى و باارزش است و اين در سايه خـوش اخـلاقـى پـديـد مـى آيـد كـه حـلقـه وصـل انـسـانـها به هم است . در جوامع غربى ، بـرخـوردهـا اگـر شـاد و همراه با لبخند است ، آن خوشرويى ها حركات سطحى و ظاهرى اسـت و ريـشـه در عمق دلها ندارد. اخلاق امريكاى و اروپايى ، تصنعى است . اما حسن خلق و خـوش بـرخـوردى در جـوانـع ايـمـانـى و اسـلامى ، ريشه در متن عقيده دارد و انسانها با هم يكدل و صميمى اند، و دلسوز و رؤ وف و با محبت !