اخلاق (درسنامه اخلاق براى طلاب پايه چهارم) جلد چهارم
حضرت امام خمينى قدس سره
گزينش : مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه
- ۱۵ -
فصل دوم : حقيقت ورع و
مراتب آن
ورع را يكى
از منازل سالكين و منازل سايرين شمرده اند و آن به طورى كه خواجه
عبدالله انصارى تعريف فرموده است : توق مستقصى
على حذر، اءو تحرج على تعظيم
(504) و اين شامل شود تمام مراتب آن را؛ زيرا براى ورع
مراتب بسيار است ؛ چنانكه ورع عامه اجتناب از كبائر است ؛ و ورع خاصه
اجتناب از مشتبهات است براى خوف از وقوع در محرمات ؛ چنانكه در حديث
شريف تثليث
(505) اشاره به آن شده است ؛ و ورع اهل زهد اجتناب از
مباحات است براى احتراز از وزر آن ؛ و ورع اهل سلوك ترك نظر به دنياست
براى وصول به مقامات ؛ و ورع مجذوبين ترك مقامات است براى وصول به باب
الله .
ورع از محارم الله پايه تمام كمالات معنويه و مقامات اخرويه است ؛ و
براى هيچ كس مقامى حاصل نشود، مگر به ورع از محارم الله . و قلبى كه
داراى ورع نباشد، به طورى زنگار و كدورت او را فرو گيرد كه اميد نجات
بسا باشد كه از آن منقطع گردد . صفاى نفوس و صقالت آنها به ورع است . و
اين منزل براى عامه مهمترين منازل است ، و تحصيل آن از مهمات مسافر
طريق آخرت است . و فضيلت آن به حساب اخبار اهل بيت عصمت عليهم السلام
بيش از آن است كه در اين اوراق مذكور گردد . ما به ذكر بعض احاديث در
اين باب اكتفا مى كنيم :
عن اءبى عبدالله عليه السلام : اءوصيك بتقوى
الله و الورع و الاجتهاد، و اعلم اءنه لا ينفع اجتهاد لا ورع فيه
(506) اين دليل بر آن است كه عبادات بدون ورع از درجه
اعتبار ساقط است . و معلوم است نكته بزرگ عبادات ،
كه انقياد نفس و ارتياض آن و قهر ملكوت است بر ملك و طبيعت ، بدون ورع
شديد و پرهيزگارى كامل حاصل نشود . نفوسى كه مبتلاى به معاصى خدا
هستند، نقشى در آنها صورت نگيرد و نقاشى بى فايده است . تا صفحه را از
كدورات و كثافات پاك و صاف نكنى ، نقاشى نتوان كرد . پس ، عبادات كه
صورت كماليه نفس است ، بدون صفاى نفس از كدورت معاصى فايده اى نكند؛ و
صورتى است بى معنى و قالبى است بى روح .
و عن يزيد بن خليفة : و عظنا اءبوعبدالله عليه
السلام فاءمر و زهد، ثم قال : عليكم بالورع ؛ فانه لا ينال ما عندالله
الا بالورع
(507) به حسب اين حديث شريف ، انسانى كه ورع ندارد از
كراماتى كه حق تعالى وعده به بندگان فرموده محروم است . و اين از
بزرگترين شقاوتهاست .
در وسائل سند به حضرت باقر عليه السلام رساند
اءنه قال : لا تنال و لا يتنا الا بالعمل و الورع
(508) . در روايت ديگر است كه حضرت صادق عليه السلام
فرمايد:
نيست از شيعيان ما كسى در شهرى كه داراى صد هزار جمعيت است از او با
ورعتر باشد .
(509)
به حسب روايات شريفه ، ميزان در كمال ورع اجتناب از محارم الله است ؛ و
هر كس اجتناب از محرمات الهيه كند از ورع دارترين مردم به شمار آيد .
پس ، اين امر را شيطان در نظرت بزرگ نكند و تو را ماءيوس ننمايد؛ زيرا
عادت آن ملعون است كه انسان را از راه ياءس به شقاوت ابدى مى اندازد .
مثلا در اين باب مى گويد: چطور ممكن است در شهرى كه داراى صد هزار
جمعيت يا بيشتر است انسان از تمام آنها بيشتر ورع داشته باشد!اين از
مكايد آن لعين و وساوس نفس اماره است . جواب آن اين است كه به حسب
روايات هر كس از محرمات الهيه اجتناب كند مشمول اين روايات است .
اجتناب محرمات الهيه كار بسيار مشكلى نيست ؛ بلكه انسان با جزئى رياضت
نفس و اقدام مى تواند ترك جميع محرمات كند . البته انسان بخواهد اهل
سعادت و نجات باشد و در تحت ولايت اهل بيت و مشمول كرامت حق تعالى
باشد، و تا اين اندازه هم صبر در معصيت نداشته باشد، نمى شود؛ لابد
قدرى پافشارى و تحمل و ارتياض لازم است .
تتميم : مفاسد خيانت و
حقيقت امانت
جناب رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بعد از وصيت به ورع ،
تفريع فرموده است به آن عدم جراءت بر خيانت را؛ با آنكه ورع راجع به
مطلق محرمات است ، يا اعم از آن چنانكه شنيدى . پس يا بايد خيانت را به
يك معنى اعمى از متفاهم عرفى آن معنى كرد تا مطابق با ورع گردد؛ و آن
آن است كه بايد مطلق معاصى را يا مطلق ارتكاب موانع سير الى الله را
خيانت شمرد، زيرا تكاليف الهيه امانت حق هستند، چنانكه در آيه شريفه
انا عرضنا الاءمانة على السموات و الاءرض ...
(510) بعضى مفسرين تكاليف الهيه دانسته اند
(511)؛ بلكه تمام اعضا و جوارح و قوا امانات حق هستند،
و صرف آنها بر خلاف رضاى حق خيانت است ؛ و متوجه نمودن قلب را به غير
حق از جمله خيانتهاست :
اين جان عاريت كه به حافظ سپرده
دوست
|
روزى رخش ببينم و تسليم وى كنم
|
يا آنكه مراد از خيانت همان معناى متعارف آن باشد، و از شدت اهميت آن ،
آن را تخصيص به ذكر داده اند . گويى تمام حقيقت ورع اجتناب از خيانت در
امانت است . اگر كسى اخبار معصومين عليهم السلام را در موضوع رد امانت
و اجتناب از خيانت ملاحظه كند، مى فهمد كه اين معنى چقدر در نظر شارع
مقدس اهميت داشته ؛ علاوه بر آنكه قبح ذاتى آن بر هيچ عقلى مخفى نيست ،
و خائن را از زمره جنس انسانى بايد خارج شمرد و ملحق به ارذل شياطين
نمود . معلوم است كسى كه به خيانت و نادرستى در بين مردم معرفى شد، در
اين عالم نيز زندگانى بر او سخت و ناگوار خواهد شد .
نوع انسان در دنيا با معاونت و معاضدت بعضى با بعضى زندگانى راحت مى
تواند بكند؛ زندگانى انفرادى براى هيچ كس ميسور نيست ، مگر آنكه به
حيوانات وحشى ملحق گردد؛ و زندگانى اجتماعى چرخ بزرگش بر اعتماد مردم
به يكديگر مى چرخد، كه اگر خداى نخواسته اعتماد از بنى الانسان برداشته
شود، ممكن نيست بتوانند با راحتى زندگانى كنند؛ و پايه بزرگ اعتماد بر
امانت و ترك خيانت گذاشته شده است . پس ، شخص خائن مورد اطمينان نيست و
از هم عضوى جامعه انسانيه خارج است ؛ و او را در محفل مدينه فاضله به
عضويت نمى پذيرند . معلوم است چنين شخصى با چه حالت سخت و زندگى تنگى
زيست مى نمايد . و ما در اين باب براى تتميم فايده چند حديثى از اهل
بيت عصمت در اين موضوع ذكر مى نماييم ، و براى دلهاى بيدار و چشمهاى
باز همين اندازه كفايت مى كند: عن ابى عبدالله
عليه السلام :
لا تنظروا الى طول ركوع الرجل و سجوده ؛ فانه ذلك شى ء اعتاده ، فلو
تركه استوحش لذلك ؛ و لكن انظروا الى صدق حديثه و اءداء اءمانته .
(512)
و عن اءبى كهمس : قلت لاءبى عبدالله عليه السلام
:
عبدالله بن اءبى يعفور يقرئك السلام ، قال : عليك و عليه السلام . اذا
اءتيت عبدالله فاءقراءه السلام و قل له : ان جعفر بن محمد يقول لك :
اءنظر ما بلغ به على عند رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فالزمه ،
فان عليا عليه السلام انما بلغ به عند رسول الله صلى الله عليه و آله و
سلم بصدق الحديث و اءداء الاءمانة .
(513)
هان اى عزيز، تفكر كن در اين حديث شريف ، ببين مقام صدق لهجه و رد
امانت تا كجاست كه على بن ابى طالب عليه السلام را بدان مقام بلند
رسانيد . از اين حديث معلوم شود كه رسول خدا اين دو صفت را از هر چيز
بيشتر دوست مى داشتند كه در بين تمام صفات كماليه مولا عليه السلام اين
دو او را مقرب كرده است و بدان مقام ارجمند رسانده است . و جناب صادق
عليه السلام نيز در بين تمام افعال و اوصاف اين دو امر را كه در نظر
مباركشان خيلى اهميت داشته به ابن ابى يعفور، كه مخلص و جان نثار آن
بزرگوار بوده ، پيغام داده و سفارش فرموده به ملازمت آنها .
و عن اءبى جعفر عليه السلام : قال اءبوذر رضى
الله عنه :
سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول : حافتا الصراط يوم
القيامة الرحم و الاءمانة ؛ فاذا مر الوصول للرحم المؤ دى للاءمانة ،
نفذ الى الجنة ، و اذا مر الخائن للاءمانة ، القطوع للرحم لم ينفعه
معهما عمل و تكفاء به الصراط فى النار .
(514)
پس معلوم شد كه صورت رحم و امانت در آن عالم در دو جانب صراط ايستاده
اند و اعانت كنند كسانى را كه صله رحم و اداى امانت كردند؛ و با ترك
آنها هيچ عملى فايدت نكند و او را به جهنم افكند .
قال اءميرالمؤ منين عليه السلام : اءدو الاءمانة
و لو الى قاتل ولد الاءنبياء
(515)
و عن اءبى عبدالله عليه السلام :
اعلم ، اءن ضارب على عليه السلام بالسيف و قاتله لو ائتمننى و استنصحنى
و استشارنى ، ثم قبلت ذلك منه ، لاءديت اليه الاءمانة .
(516)
عن اءبى حمزه الثمالى :
سمعت سيد العابدين ، على بن الحسين بن على بن اءبى طالب عليه السلام
يقول لشيعته : عليكم باءداء الاءمانة ، فو الذى بعث محمدا صلى الله
عليه و آله و سلم بالحق نبيا، لو اءن قاتل اءبى الحسين بن على عليهم
السلام ائتمننى على السيف الذى قتله به ، لاءديته اليه .
(517)
و عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم فى حديث
المناهى اءنه نهى عن الخيانة ، و قال :
من خان اءمانة فى الدنيا و لم يردها الى اءهلها، ثم اءدركه الموت ، مات
على غير ملتى ، و يلقى الله و هو عليه غضبان . و من اشترى خيانة و هو
يعلم ، فهو كالذى خانها .
(518)
از اين قبيل احاديث ديگر نيز هست . معلوم است كه نتيجه غضبناكى ذات
مقدس حق بر بنده چه خواهد بود . البته حضرات شافعين نيز كسى را كه مورد
غضب حق است شفاعت نكنند؛ خصوصا كه شخص خائن از ملت رسول الله صلى الله
عليه و آله و سلم نيز خارج است . در حديث ديگر است كه
كسى كه خيانت كند به مؤ منى ، از من نيست
(519) و در حديث ديگر است كه از
دين اسلام خارج است و او را در شفير جهنم اندازند ابد الابدين .
(520) پناه مى برم به خدا از اين خطيئه ، معلوم است
خيانت به مؤ منين اعم است از خيانت مالى ، و خيانتهاى ديگر كه از آن
بالاتر است . پس انسان بايد خيلى از نفس اماره مواظبت كند . چه بسا
باشد كه به انسان امورى را تعميه كند و سهل و آسان نمايش دهد، با آنكه
موجب شقاوت ابدى و خذلان دائمى است . اين حال خيانت به بندگان خدا . و
از اينجا حال خيانت به امانت حق تعالى نيز معلوم شود .
بعضى از امانات حق
حق تبارك و تعالى تمام قوا و اعضاى ظاهريه و باطنيه را به ما
مرحمت ، و بسط نعمت و رحمت در مملكت ظاهر و باطن ما، و در تحت قدرت ما
تمام آنها را مسخر، و اينها را به ما به رسم امانت مرحمت فرموده ، در
صورتى كه تمام آنها پاك و پاكيزه و طاهر از قذارات صوريه و معنويه
بودند، و آنچه از عالم غيب براى ما نازل فرموده تمام آنها مطهر از
آلايش بوده اند؛ پس اگر ما در وقت ملاقات آن ذات مقدس آن امانات را
بدون آلايش به عالم طبيعت و قذارات ملك و دنيا به او رد كرديم ، امين
در امانت ؛ و لا خيانتكار بوديم ؛ از اسلام حقيقى خارج و از ملت رسول
اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيرون هستيم . در حديث مشهور است كه :
قلب المؤ من عرش الرحمن
(521) و در حديث قدسى معروف است
لا يسعنى اءرضى و لا سمائى ، و لكن يسعنى قلب عبدى المؤ من
(522)
دل مؤ من عرش و سرير سلطنت حق و منزلگاه آن ذات مقدس ، و صاحب دل ذات
مقدس است . توجه به غير حق تعالى خيانت به حق است ، و حب به غير ذات
مقدس و خاصان او، كه حب اوست ، خيانت است . و ولايت اهل بيت عصمت و
طهارت و دوستى خاندان رسالت عليهم السلام و عرفان مقام مقدس آنها،
امانت حق است ؛ چنانكه در احاديث شريفه كثيره
امانت را در آيه تفسير فرموده اند به ولايت اميرالمؤ منين عليه
السلام
(523) و چنانكه غضب ولايت و سلطنت آن حضرت خيانت به
امانت است ، ترك تبعيت آن بزرگوار از مراتب خيانت است . در احاديث
شريفه وارد است كه شيعه كسى است كه تبعيت كامل كند؛ و الا مجرد دعوى
تشيع بدون تبعيت ، تشيع نخواهد بود .
(524)
بسيارى از خيالات از قبيل اشتهاى كاذب است !به مجرد آنكه در قلب خود
دوستى از حضرت امير عليه السلام و اولاد طاهرينش ديديم ، مغرور به اين
دوستى مى شويم و گمان مى كنيم با ترك تبعيت اين دوستى محفوظ مى ماند .
چه اطمينان است كه اگر انسان مراقبت نكرد و آثار دوستى را ترك كرد، اين
دوستى باقى بماند؟ ممكن است در آن فشارهاى سكرات ، انسان از دهشت و
وحشت على بن ابى طالب عليه السلام را فراموش كنند؛ تا بعد از آنكه مدت
عذاب سر آيد و از قذارات گناه تطهير و تخليص شوند، اسم مبارك آن حضرت
به يادشان آيد به آنها القا شود؛ پس فرياد آنها به وا محمدا!صلى الله
عليه و آله و سلم بلند شود و مورد رحمت شوند .
(525)
ما گمان مى كنيم واقعه موت و سكرات آن شبيه به اوضاع اين عالم است .
عزيزم ، تو با يك مرض جزئى تمام معلوماتت را فراموش مى كنى ، پس چه مى
شود با آن سختيها و فشارها و مصيبتها و وحشتها؟ اگر انسان دوستى كرد و
به لوازم دوستى رفتار كرد و متذكر محبوب بود و از او تبعيت كرد، البته
آن دوستى با ولى مطلق و محبوب مطلق حق مورد نظر حق و محبوب حق است ؛
ولى اگر ادعا كرد و عمل نكرد، بلكه مخالفت كرد، ممكن است قبل از رفتن
از اين عالم و در اين تغييرات و تبديلات و جلوه هاى گوناگون اين دنيا،
انسان از دوستى آن سرور منصرف شود؛ بلكه نعوذ بالله دشمن شود با آن
حضرت . چنانكه ديديم اشخاصى را كه مدعى دوستى بودند، پس از معاشرات
بيجا و اعمال ناهنجار دشمن شدند و عداوت ورزيدند با خدا و رسول صلى
الله عليه و آله و سلم و اهل بيتش عليهم السلام . و اگر فرضا از اين
عالم هم با محبت منتقل شد، گرچه به حسب روايات شريفه و آيات مباركه در
قيامت از اهل نجات است و منتهى به سعادت شود، ولى در برزخ و اهوال موت
و قيامت باز مبتلاست ؛ چنانكه در حديث است كه ما
در قيامت از شما شفاعت مى كنيم ، ولى براى برزخ خود فكرى كنيد .
(526)
پناه مى برم به خدا از عذاب و فشار قبر و زحمت و عذاب برزخ كه در اين
عالم هيچ چيز به آن شباهت ندارد . آن درى را كه از جهنم به قبر باز مى
شود اگر به اين عالم باز شود، تمام موجودات آن هلاك مى شود . نعوذ
بالله منه .
فصل سوم : خوف از حق
تعالى
خوف از حق تعالى يكى از منازلى است كه كمتر منزلى را براى عامه
توان به پايه آن دانست . اين خوف علاوه بر آنكه خود يكى از كمالات
معنويه است ، منشاء بسيارى از فضايل نفسانيه و يكى از مصلحات مهمه نفس
است ؛ بلكه سرچشمه تمام اصلاحات و مبداء علاج جميع امراض روحانى توان
آن را شمرد . انسان مؤ من به خدا و سالك و مهاجر الى الله بايد به اين
منزل خيلى اهميت دهد، و به چيزى كه آن را در دل زياد كند و ريشه آن را
در قلب محكم كند خيلى توجه نمايد؛ مثل تذكر عذاب و عقاب و شدت عقبات
موت و بعد از موت در برزخ و قيامت و اهوال صراط و ميزان و مناقشه در
حساب و عذابهاى گوناگون جهنم ، و تذكر عظمت و جلال و قهر و سلطنت حق ،
و تذكر استدراج و مكر الله و سوء عاقبت ، و امثال آن . و چون ما در اين
اوراق تمام اين مراحل را تا اندازه اى شرح داديم ، در اين مقام بعضى از
اخبار در فضيلت خوف از خدا اكتفا مى كنيم :
عن اسحاق بن عمار: قال اءبوعبدالله عليه السلام
:
يا اسحاق ، خف الله كاءنك تراه ؛ و ان كنت لا تراه فانه يراك . و ان
كنت ترى اءنه لا يراك فقد كفرت ؛ و ان كنت تعلم اءنه يراك ثم برزت له
بالمعصية ، فقد جعلته من اءهون الناظرين عليك .
(527)
اگر كسى نسبت حق به خلق و خلق به حق را آنچنان كه هست بداند، خواهد
دانست كه حق تعالى حضور در تمام امكنه و احياز دارد . چنانكه حضرت صادق
مصدق عليه السلام فرمايد: ما راءيت شيئا الا و
راءيت الله معه .
(528) و در قرب نوافل حقيقت كنت
سمعه و بصره و يده
(529)و غير ذلك بر او مكشوف گردد . پس ، حق را حاضر در
تمام مراتب وجود ببيند به حسب مقام خود، علما يا ايمانا يا عينا و
شهودا. البته در اين رتبه ، سالك به هر مرتبه كه هست حفظ حضور حق و از
مخالفت آن ذات مقدس خوددارى نمايد؛ زيرا حفظ حضور و محضر از فطرتهايى
است كه خلق برآن مفطورند، و هر چه انسانى بى حيا باشد غيبت و حضورش با
هم فرق دارد؛ خصوصا كه حضور منعم عظيم كامل باشد كه در فطرت حفظ حضور
هر يك مستقلا ثبت است .
اختلاف مردم در حفظ حضور
حق
هر يك از اهل ايمان و سلوك و عرفان و لايت به طورى حفظ حضور
حضرت كنند كه خاص به خود آنهاست . چنانكه مؤ منين و متقين حفظ حضور را
به ترك نواهى و اتيان اوامر دانند؛ و مجذوبين به ترك توجه به غير و
انقطاع تام كامل دانند؛ و اوليا و كمل به سلب غيريت و نفى انانيت دانند
. و بالجمله ،يكى از مقامات شامخه اهل معرفت و اصحاب قلوب ، مشاهده
حضور حق و حفظ حضرت است ، چنانكه با مشاهده كيفيت علم فعلى حق و حضور
موجودات در پيشگاه مقدس و فهم اينكه دار تحقق محضر ربوبيت است ، حفظ
محضر نمايند به هر مقام كه هست . و اين نيز از فطريات است .
به مقام اول اشاره فرموده است رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در
وصيتى كه به حضرت امير عليه السلام فرموده كه ما اكنون به شرح آن
مشغوليم . و در حديث شريف اسحاق بن عمار بقوله صلى الله عليه و آله و
سلم و الثالثة الخوف من الله عز ذكره كاءنك تراه
و بقوله عليه السلام : خف الله كاءنك تراه
(530)
به مقام دوم اشاره فرموده است جناب صادق عليه السلام بقوله :
و ان كنت لا تراه فانه يراك .
و به فطرت حفظ محضر اشاره فرموده است جناب صادق عليه السلام بقوله ( و
ان كنت تعلم اءنه يراك ...)
براى خوف ، به حسب اختلاف مراتب اهل ايمان و سلوك و رياضت و عرفان ،
مراتبى است كه از مراتب بزرگ آن خوف از عظمت حق است . و توان اين مقام
را از مراتب خوف نشمرد.
فضيلت گريه
براى گريه از خوف خدا نيز فضيلت بسيار است . چنانكه در اين حديث
شريف فرموده : به هر قطره اش خداوند هزار خانه
در بهشت بنا فرمايد . جناب شيخ صدوق (رضوان الله عليه ) از رسول
اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حديث كند كه در حديث مناهى فرموده است
:
كسى كه چشمهايش گريان شود از ترس خدا، به هر قطره از اشك او در بهشت
قصرى مزين به در و گوهر به او عنايت شود كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى
نشنيده و به قلب كسى خطور نكرده باشد .
(531)
و قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :
ليس شى ء الا وله شى ء يعدله الا الله . فانه يعدله شى ء و لا اله الا
الله لا يعدله شى ء . و دمعة من خوف الله فانه ليس لها مثقال ؛ فان
سالت على وجهه ، لم يرهقه قتر و لا ذلة بعدها اءبدا .
(532)
در حديث است كه :
انسان از كثرت گناه ، ما بين او و بين بهشت بيشتر است از بين زمين تا
عرش ؛پس هرگاه گريه كند از خوف خدا در صورتى كه پشيمان شده است از
آنها، ما بين او و بين بهشت نزديك شود مثل مژگان چشم به چشم .
(533)
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر چيزى
را كيل و وزنى است ، مگر گريه را كه قطره اى از آن درياهاى آتش را
خاموش مى كند . و فرمود: اگر يك نفر
گوينده در يك امت باشد، همه مورد رحمت شوند .
(534) و احاديث از اين قبيل بسيار است .
(535)
رفع استبعاد از آنكه به
عمل حقير ثواب بزرگ دهند
آنچه لازم است اشاره به آن ، آن است كه بعضى از نفوس ضعيفه غير
مطمئنه به امثال اين ثوابهاى بسيار براى امور جزئيه خدشه مى كنند؛ غافل
از آنكه اگر چيزى در نظر ما در اين عالم كوچك آمد، دليل نمى شود كه
صورت غيبيه ملكوتيه آن نيز حقير و ناچيز است . چه بسا باشد كه موجود
كوچكى ملكوت و باطن آن در كمال عظمت بزرگى باشد؛ چنانكه هيكل مقدس و
صورت جسمانى رسول اكرم خاتم و نبى مكرم معظم صلى الله عليه و آله و سلم
يكى از موجودات كوچك اين عالم ، و روح مقدسش محيط به ملك و ملكوت و
واسطه ايجاد سماوات و ارضين بود . پس ، حكم كردن به حقارت و كوچكى چيزى
به حسب صورت باطنى ملكوتى ، فرع علم به عالم ملكوت و بواطن اشياست . و
براى امثال ما حق اين حكم نيست ؛ و ما بايد چشم و گوشمان باز به
فرمايشات علماى عالم آخرت ، يعنى انبيا و اوليا عليهم السلام باشد .
ديگر آنكه به بناى آن عالم بر تفضل و بسط رحمت غير متناهيه حق ( جل و
علا ) گذاشته شده است ؛ و تفضلات حق تعالى را حد و انتهايى نيست ؛ و
استبعاد از تفضل جواد على الاطلاق و صاحب رحمت غير متناهيه از كمال جهل
و نادانى است . جميع اين نعمتهايى كه به بندگان عنايت فرموده ، كه از
احصاى آنها، بلكه احصاى كليات آنها، عقول عاجز و سرگردان است ، بدون
سابقه سؤ ال و استحقاق بوده ؛ پس چه مانعى دارد كه به مجرد تفضل و بدون
هيچ سابقه ، اضعاف مضاعف اين ثوابها را به بندگان خود عنايت فرمايد .
آيا بناى عالمى كه به نفوذ اراده انسانى قرار داده شده و درباره آن
گفته شده : فيها ما تشتهيه الاءنفس و تلذ
الاءعين
(536) با آنكه اشتهاى انسانى حد محدودى و قدر مقدرى
ندارد، درباره آن مى توان استبعاد كرد؟ خداى تبارك و تعالى آن عالم را
به طورى مقرر فرموده و اراده انسانى را طورى قرار داده كه به مجرد
اراده هر چه را بخواهد موجود كند، موجود مى كند .
اى عزيز، راجع به اين گونه ثوابها اخبار و احاديث شريفه يكى و دو تا و
ده تا نيست كه انسان را مجال انكارى بماند، بلكه فوق حد تواتر است .
جميع كتب معتبره معتمده احاديث مشحون از اين نحو احاديث است ، مثل آن
است كه ما به گوش خود از معصومين عليهم السلام شنيده باشيم و طورى نيست
كه باب تاءويل را انسان مفتوح كند . پس ، اين مطلبى را كه مطابق نصوص
متواتره است و مصادم با برهان هم نيست ، بلكه با يك نحو برهان نيز
موافق است ، بى سبب انكار كردن از ضعف ايمان و كمال جهالت است . انسان
بايد در مقابل فرموده انبيا و اوليا عليهم السلام تسليم باشد . هيچ چيز
براى استكمال انسانى بهتر از تسليم پيش اولياى حق نيست ؛ خصوصا در
امورى كه عقل براى كشف آنها راهى ندارد، و جز از طريق وحى و رسالت براى
فهم آنها راهى نيست . اگر انسان بخواهد عقل كوچك و اوهام و ظنون خود را
دخالت دهد در امور غيبيه اخرويه و تعبديه شرعيه ، كارش منتهى مى شود به
انكار مسلمات و ضروريات ؛ و كم كم از كم به زياد و از پايين به بالا
منجر مى شود . فرضا شما در اخبار و سند آنها خدشه داشته باشيد يا آنكه
مجال انكار نيست در كتاب كريم الهى و قرآن مجيد آسمانى كه خدشه نداريد؛
در آنجا نيز امثال اين ثوابها مذكور است مثل قوله تعالى : ( ليلة القدر
من اءلف شهر ) .
(537) و مثل الذين اءموالهم فى
سبيل الله كمثل حبة اءنبتت سبع سنابل فى كل سنبلة ماءة حبة و الله
يضاعف لمن يشاء .
(538)
بلكه گمان نويسنده آن است كه يك پايه اين استبعادات و انكارها بر عجب و
بزرگ شمردن اعمال گذاشته شده است . مثلا اگر يك روز روزه بگيريد يا يك
شب را به عبادت احيا كند، پس از آن بشنود براى آنها ثوابهاى بسيار
بزرگى را، استعباد نمى كند، با آنكه عينا اگر بنا بر مزد عمل باشد اين
استعباد هست ؛ ليكن چون اين عمل خود را بزرگ شمرده و اعجاب به آن نموده
تصديق ثواب آن را مى كند .
اى عزيز، تمام عمر ما، كه پنجاه شصت سال ، فرض مى كنيم كه در آن قيام
كنيم به جميع وظايف شرعيه ، و با ايمان صحيح و عمل صالح و توبه صحيحه
از اين دنيا برويم ، آيا اين مقدار اعمال و ايمان ما را چه مقدار جزاست
؟ با آنكه به حسب كتاب و سنت و اجماع جميع ملل چنين شخصى مورد رحمت حق
است و به بهشت موعود مى رود بهشتى كه در آنجا مخلد در نعمت و راحت و مؤ
يد در رحمت و روح و ريحان خواهد بود آيا در اينجا مجال انكارى هست ؟ با
اينكه اگر بناى جزاى عمل باشد به فرض باطل كه عمل ما جزايى داشته اين
قدرى كه عقل از تصورش كما و كيفا عاجز است نخواهد بود . پس ، معلوم شد
كه مطلب بر اساس ديگر مبتنى است و بر پايه ديگر چرخ مى زند . آن وقت
هيچ استبعادى باقى نمى ماند و براى انكار راهى نخواهد ماند .
فصل چهارم ، عدد نوافل
مقصود رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از پنجاه ركعت نماز،
كه مى فرمايد مطابق سنت من است ، نمازهاى واجب و نوافل آنهاست ؛ به
استثناى دو ركعت بعد از عشا كه در حال نشسته خوانده و يك ركعت محسوب مى
شود، كه با آن نمازهاى فريضه و نافله پنجاه و يك ركعت مى شود . و شايد
ترك ذكر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين ركعت را، براى اين
باشد كه اين پنجاه ركعت سنت مؤ كده بوده . چنانكه دلالت كند بر اين
معنى روايت ابن ابى عمير: ساءلت اءبا عبدالله
عليه السلام عن اءفضل ما جرت به السنة من الصلاة . قال : تمام الخمسين
(539)
از بعض روايات استفاده شود كه سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
بر همين پنجاه ركعت جارى بوده ؛
(540) گرچه از بعضى ديگر استفاده شود كه حضرت
عتمه را بجا مى آورند .
(541) و شايد عدم ذكر آن و جريان سنت بر پنجاه ركعت
براى آن باشد كه عتمه عوض نماز وتر است و
خود استقلال ندارد؛ چنانكه روايت فضيل بن يسار دلالت بر آن دارد؛
(542) و در روايت شريفه آن را
وتر تسميه كردند .
(543)
در بعضى روايات است : كسى كه آن را بجا آورد و مرد، مرده است در صورتى
كه وتر را بجا آورده است .
(544) پس ، در حقيقت اين دو ركعت نماز وتر است كه براى
خوف حادثه موت پيش از وقت خود بايد به جا آورد؛ ولى وقتى وقت وتر رسيد،
اين كفايت از آن نكند . در بعضى روايات است كه اين دو ركعت جزء نمازهاى
پنجاه گانه نبود، آن را زياد نمودند براى تكميل عدد، و دو مقابل شدن
نافله از فريضه .
(545) اين احاديث با هم اختلاف مدلول ندارند؛ بلكه ممكن
است افضل چيزى كه سنت بر آن جارى است پنجاه ركعت باشد، و اين دو ركعت
سنت غير مؤ كده باشد و براى احتياط حادثه موت و تتميم عدد جعل شده باشد
.
در هر صورت ، براى نوافل يوميه فضيلت بسيار است . بلكه در بعض روايات
ترك آن را معصيت شمرده ؛
(546) و در بعض ديگر در اين مقام فرموده ، خداوند عذاب
مى كند بر ترك سنت .
(547) در بعضى روايات تعبير به وجوب فرموده
(548) و اين براى تاءكيد در اتيان آنهاست و زجر از ترك
آنها . و سزاوار اين است كه انسان حتى الامكان آنها را ترك نكند، زيرا
به حسب روايات شريفه نكته جعل آنها براى اتمام فرايض و قبولى آنهاست .
(549) و در بعضى روايات مى فرمايد:
شيعيان ما اهل پنجاه و يك ركعت نماز هستند
(550) و از آن حديث ظاهر مى شود كه اصحاب اتيان
آن هستند نه عقيده به آن ، مقابل اهل سنت . چنانكه از حديث
علائم مؤ من
(551) نيز همين ظاهر شود .
استحباب سه روز روزه در
هر ماه
اما سنت دوم رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه عبارت است
از سه روز روزه در هر ماه ، پس اخبار كثيره كه بالغ بر چهل حديث مى شود
در فضل آن وارد است .
(552) و در كيفيت آن آنچه مشهور بين آنها و موافق با
اخبار كثيره است و عمل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در آخر عمر
و ائمه هدى بر آن بوده آن است كه آن سه روز، پنجشنبه اول ، روز عرض
اعمال ؛ و چهارشنبه اول دهه دوم ، روز نحس مستمر و روز نزول عذاب ، و
پنجشنبه آخر از دهه آخر نيز روز عرض اعمال است .
(553) در روايتى وارد است كه بر امم سابقه هر وقت عذاب
نازل مى شد در يكى از اين ايام نازل مى شد؛ پس رسول اكرم صلى الله عليه
و آله و سلم در اين ايام مخوفه روزه گرفت .
(554) و در حديث است كه صوم اين سه روز معادل با صوم
دهر است .
(555) و تعليل فرموده اند در بعضى روايات به آيه شريفه
( من جاء بالحسنة فله عشر اءمثالها ) .
(556)
فضيلت صدقه
اما سنت سوم رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه عبارت است
از صدقه و جهد نمودن در آن ، پس آن نيز يكى از مستحبات است كه كمتر در
اعمال مستحبه به پايه آن مى باشد . اخبار در موضوع صدقه ، حتى بر خارج
از مذهب و بر حيوانات برى و بحرى ، بيش از آن است كه در اين مختصر
بگنجد؛ و ما به ذكر بعضى از آن اكتفا مى كنيم .
قال اءبوعبدالله عليه السلام :
... ليس شى ء اءثقل على الشيطان من الصدقة على المؤ من ، و هى تقع فى
يد الرب تبارك و تعالى قبل اءن تقع فى يد العبد .
(557)
ان الله لم يخلق شيئا الا و له خازن يخزنه الا الصدقة ، فان الرب يليها
بنفسه ، و كان اءبى اذا تصدق بشى ء، وضعه فى يد السائل ، ثم ارتده منه
فقبله و شمه ثم رده فى يد السائل .
(558)
قريب به مضمون اين حديث چندين حديث ديگر وارد است ،
(559) و دلالت بر بزرگى شاءن و عظمت رتبه صدقه دارد كه
خداى تبارك و تعالى امر آن را به كس ديگر محول نفرموده و خود بايد قدرت
و احاطه قيوميه خود حافظ صورت كامله غيبيه آن گرديده .
تدبر در اين حديث شريف و امثال آن ، كه در ابواب متفرقه كتب اصحاب
(رضوان الله عليهم اجمعين ) منقول است ، براى اهل معرفت و اصحاب قلوب
كشف توحيد فعلى حق را مى نمايد . و اشاره به نكته مهمه اى است كه توجه
به آن براى كسانى كه قيام به اين امر مهم مى كنند خيلى لازم است . و آن
آن است كه انسان بفهمد تصدق در دست كه واقع مى شود، كه نعوذ بالله اگر
منت و اذيتى در دادن صدقه از انسان به فقير واقع شود، اول به حق تبارك
و تعالى واقع شود، پس از آن به سائل ؛ چنانكه اگر فروتنى كند و از روى
كمال خضوع و مذلت صدقه را به سائل مؤ من تقديم كند، براى حق تعالى كرده
؛ چنانكه عالم آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم و عاشق جمال حق تعالى
، جناب باقر العلوم عليه السلام صدقه را پس از وقوع در دست سائل مى
بوييد و مى بوسيد و استشمام رايحه طيبه محبوب از آن مى كرد . خدا مى
داند براى آن ذات مقدس و عاشق مجذوب چه راحت نفس و سكونت خاطرى پيدا مى
شد؛ و چطور آن اشتغالات قلبيه و احتراقات شوقيه باطنيه را اين عشقبازى
خاموش مى كرد .
افسوس و هزاران افسوس !كه اين نويسنده مستغرق در بحار هواى نفس و مخلد
بر ارض طبيعت و بيخبر از ملك هستى در اين عالم آمد و عن قريب خواهد رفت
و از محبت اوليا هيچ ادراك نكرد و از جذبات و جذورات و منازل و مغازلات
آنها هيچى نفهميد، و وقوفش در اين عالم وقوف حيوانى و حركاتش حركات
حيوانى و شيطانى بود . اللهم اليك المشتكى و
عليك المعول . خداوندا، تو خود ما را به نور هدايتت دستگيرى و
از اين خواب سنگين بيدار فرما و به عالم غيب و نور و دار بهجت و سرور و
خلوت انس و محفل خاص دعوت كن . و قال رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم : اءرض القيامة نار ما خلا ظل المؤ من فان
صدقته تظله
(560) در روايت است :
صدقه را خداى تعالى تربيت فرمايد مثل شما كه بچه شتر را تربيت مى كنيد
اگر نصف خرما صدقه دهيد، خداى تعالى آن را تربيت مى فرمايد و در روز
قيامت آن را مى دهند به بنده در صورتى كه مثل كوه احد يا بزرگتر از آن
است .
(561)
و از اين قبيل حديث بسيار است . و در احاديث كثيره وارد است كه صدقه
مردنهاى بد را دفع ؛
(562) و روزى را نازل
(563)؛ قرض را ادا؛
(564) و عمر را زياد؛ و هفتاد طور مردن بد را دفع كند؛
(565) و خداى تعالى عوض آن را از ده تا صد هزار عطا
فرمايد؛
(566) و اسباب زيادت مال گردد؛
(567) و در صبح هر كس صدقه دهد، از بلاى آسمانى در آن
روز ايمن گردد؛ و اگر در اول شب بدهد از بلاهاى آسمانى در آن شب ايمن
باشد؛
(568) و مداواى مريضها با صدقه شود
(569) و اگر كسى اهل بيت مسلمى را كفايت كند، گرسنگى
آنها را رفع كند و بدن آنها را بپوشاند و آبروى آنها را حفظ كند . از
هفتاد حج محبوبتر است ؛ با آنكه يك حج از هفتاد عتق رقبه بالاتر است ،
(570) با آنكه در عتق رقبه وارد است كه هر كس بنده اى
را آزاد كند، خداوند به هر عضوى از آن عضوى از او را از آتش جهنم آزاد
فرمايد؛
(571) و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام هزار بنده آزاد
فرمود از كد يمين خود .
(572)
نكته ديگر
در آيه شريفه وارد است لن تنالوا البر
حتى تنفقوا مما تحبون
(573) در حديث است :
حضرت صادق عليه السلام صدقه مى دادند به شكر، پرسيدند:
چطور به شكر صدقه مى دهيد؟ فرمود:
شكر را از هر چيز دوست دارم ؛ و ميل دارم به آن
چيزى كه محبوبترين اشياست پيش من صدقه دهم .(574)
حضرت امير عليه السلام جامه اى خريدارى فرمود و از آن خوشش آمد و آن را
صدقه داد و فرمود: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمود:
كسى كه اختيار كند غير را بر خودش ، خداوند بهشت
را روز قيامت براى او اختيار كند؛ و كسى كه دوست داشته باشد چيزى را،
پس آن را براى خدا قرار دهد، خداى تعالى روز قيامت فرمايد: بندگان به
يكديگر جزا مى دادند به معروف ، و من جزاى تو را امروز بهشت دهم
(575)
روايت شده كه يكى از اصحاب وقتى همين آيه شريفه وارد كذا، ظ: نازل شد،
باغى داشت بين خويشاوندانش قسمت كرد و آن را از همه اموالش بيشتر
دوست داشت ؛ پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
خوشا به حال تو!خوشا به حال تو!كه اين حال سودمندى است براى تو
.
(576)
براى جناب ابوذر غفارى ميهمانى آمد . فرمود به او كه براى من شترهايى
است برو بهترين آنها را بياور . ميهمان رفت و شتر لاغرى آورد . ابوذر
فرمود: به من خيانت كردى . گفت : بهترين شترها شتر فحل بود؛ به يادم
آمد روز احتياج شما را به آن . ابوذر فرمود: روز احتياج من آن روزى است
كه مرا در قبر مى گذارند با آنكه خداى تعالى فرمايد:
هرگز به بر و نيكويى نرسيد مگر آنكه انفاق كنيد
آنچه را دوست مى داريد . و فرمود در مال سه شريك است : يكى قدر
است ، كه فرقى نكند پيش آنكه خوب يا بد آن را ببرد به هلاك نمودن . دوم
وارث است ، كه منتظر مردن توست . و تو سومى آنهايى . پس اگر توانستى كه
عاجزتر از آنها نباشى نباش . خداى تعالى فرمايد:
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون
(577) و اين بيشتر محبوب بود پيش من در بين اموالم ، پس
دوست داشتم كه براى خودم پيش بفرستم .
(578)
يكى از اسرار صدقه
انسان با علاقه مندى و محبت به مال و منال و زخارف دنيويه بزرگ
شده است و تربيت گرديده ، و منشاء بيشتر مفاسد اخلاقى و اعمالى ، بلكه
مفاسد دينى ، همين علاقه است . چنانكه در احايث كثيره وارد است .
(579)
پس ، اگر انسان به واسطه صدقات و ايثار بر نفس اين علاقه را بتواند سلب
كند يا كم كند، البته قطع ماده فساد و جرثومه قبايح كرده ، و طريق نيل
به حصول معارف و انقطاع به عالم غيب و ملكوت و حصول ملكات فاضله و
اخلاق كامله را براى خود مفتوح نموده . و اين يكى از نكات بزرگ انفاقات
ماليه واجبه و مستحبه است . و در مستحبات اين نكته كاملتر است ، چنانكه
واضح است .
پس ، از مجموع اخبار و آثار اين باب معلوم شد كه صدقه جامع دنيويه و
اخرويه است . از ساعت اول دادن آن با انسان همراه است و دفع بليات مى
كند، تا آخر امر در قيامت و ساير مراحل كه انسان را به بهشت و جوار حق
برساند.
تتمه : بايد دانست كه صدقه مندوبه در سر و خفا افضل است از صدقه آشكارا
و علانيه ؛ چنانكه در كافى شريف سند به حضرت صادق عليه السلام رساند كه
به عمار ساباطى فرمود: يا عمار، الصدقة فى السر
و الله اءفضل من الصدقة فى العلانية ؛ و كذلك و الله العبادة فى السر
اءفضل منها فى العلانية
(580)
در احاديث كثيره وارد است كه صدقه پنهانى غضب
پروردگار را خاموش مى كند .
(581) و در حديث است :
هفت طايفه است كه خداى تعالى در پناه خودش آنها را حفظ فرمايد در روزى
كه پناهى جز پناه او نيست . يكى از آنها كسى است كه صدقه بدهد و پنهان
كند حتى آنكه دست راست او نفهمد آنچه دست چپش انفاق كند .
(582) .
شايد نكته افضليت يكى آن است كه عبادت سرى بعيدتر از ريا و به اخلاص
نزديكتر است . ديگر آنكه در باب صدقه حفظ آبروى فقرا در كتمان آن است .
نيز صدقه بر ارحام و اقربا افضل است از غير آنها؛ و بر آن ، عنوان صله
رحم ، كه از افضل عبادات است ، منطبق شود؛ چنانكه در حديث وارد است كه
افضل صدقات ، صدقه به ذى رحم است ؛ و صله اخوان اجرش بيست است ، و صله
رحم بيست و چهار است
(583) بلكه در بعضى روايات است كه صدقه به غير رحم در
صورتى كه رحم محتاج است قبول نمى شود .
(584)
ختام : در اين حديث شريف كه مى فرمايد در صدقه
جهد كن تا گمان كنى كه اسراف كردى ، با آنكه اسراف نكردى ، ظاهر
شود كه مطلوب در صدقه كثرت آن است و به هر اندازه رسد اسراف نيست . در
حديث است كه حضرت امام حسن مجتبى (سلام الله
عليه ) سه مرتبه قسمت كرد اموال خود را با فقرا بطور تنصيف ؛ حتى اگر
داراى دو جفت نعلين بود يا دو ثوب بود، تنصيف فرمود .
(585) در حديث ديگر است كه حضرت رضا عليه السلام به
حضرت جواد (سلام الله عليه ) مرقوم فرمود:
شنيدم غلامان تو وقتى سوار مى شوى ، تو را خارج مى كنند از در كوچك ؛
آنها بخل مى كنند و مى خواهند تو به كسى چيزى ندهى . به حق من بر تو كه
بيرون رفتن و داخل شدنت نباشد مگر از در بزرگ و وقتى سوار شدى همراه
خود طلا و نقره بردار و هيچ كس از تو سؤ الى نكند مگر آنكه به او عطا
نمايى . و از عموهاى تو هر كس از تو سؤ الى كرد، كمتر از پنجاه دينار
به او مده ؛ و اگر بيشتر خواستى بدهى ، اختيار با توست . و من اراده
كردم به اين امر اينكه خداوند مقام تو را رفيع فرمايد؛ پس انفاق كن و
ترس مكن كه خداوند بر تو سختگيرى فرمايد .
(586)
اين احاديث منافات ندارد با احاديثى كه دلالت كند بر آنكه كثرت صدقه به
قدرى كه معيشت بر عيال سخت شود از جمله اسراف است ؛ و خداوند دعاى كسى
را كه انفاق كند و براى معيشت خود و عيالش چيزى نگذارد قبول نفرمايد؛
(587) در حديث است كه افضل صدقه صدقه اى است كه از
زيادت كفاف باشد .
(588) وجه عدم منافات آن است كه كثرت و جهد در صدقه
لازم نيست به قدرى باشد كه موجب سختى بر عيال شود . چه بسا اشخاصى كه
نصف مال يا بيشتر آن را صدقه دهند و كفاف خود و عيال آنها محفوظ ماند
به طورى كه در ضيق معاش و سختى نيفتند .
فصل پنجم : فضيلت نماز شب
در اين حديث شريف تاءكيد بليغ در قيام به نماز شب و نماز ظهر
شده است . امام راجع به نماز شب در بعضى احاديث سابقه ذكر كرديم ؛
(589) و در اين مقام اكتفا مى كنيم به ترجمه بعضى
احاديث شريفه تبركا .
حضرت صادق عليه السلام فرمود: شرف مؤ من نماز
كردن اوست در شب ؛ و عزتش نگاهدارى خود از اعراض مردم است .
(590)
و حضرت صادق عليه السلام فرمود:
مال و اولاد زينت زندگانى دنياست ، و هشت ركعت در آخر شب با وتر زينت
آخرت است ؛ و گاهى خداى تعالى جمع فرمايد آنها را براى طايفه اى .
(591)
و فرمود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم :
وقتى كه ايستاد بنده از خوابگاه لذيذش كه راضى كند حق را به نماز شب ،
در صورتى كه چرت مى زند، مباهات مى فرمايد خداى تعالى به واسطه او بر
ملائكه و فرمايد: شاهد باشيد كه آمرزيدم او را
(592)
و احاديث از اين قبيل در فضل آن بسيار است و مجال ذكر آنها نيست .
صلات وسطى
|