معناى قواى سه گانه
سوال :
قواى سه گانه ى شهويه، غضبيه و عاقله را تعريف كنيد و راه برقرارى اعتدال در آن سه قوه را توضيح دهيد؟
جواب :
نفس داراى قواى سه گانه ى شهويه، غضبيه و عاقله است كه هر يك تأمينِ بخشى از نيازهاى انسان را بر عهده دارند.
همه ى قواى بشرى براى حكمت و غرض و هدفى آفريده شده اند و هر كدام سهم بسزايى براى رساندن انسان به كمال مطلوبش دارند;
آن چه مهّم است جهت دادن و تربيت كردن و شكوفا نمودن اين قواست، به گونه اى كه هر كدام نقش خود را به شكل بايسته
و شايسته در ترقى و تعالى انسان ايفا كنند. در اين بخش به تعريف و نيز بيان حالت اعتدال و افراط و تفريط هر يك از اين قوا مى پردازيم.
قوه ى شهويه
در حقيقت، اين قوه، عهده دار جلب منافع براى انسان است كه به آن نفس بهيمى نيز گفته مى شود و مبدأ امور شهوانى است و اشتياق لذت بردن از خوردنى ها و آشاميدنى ها و امور جنسى را دارد.
فايده ى اين قوه، حفظ و ادامه ى حيات بدن است كه وسيله ى تحصيل كمال براى نفس است و در صورتى كه به درستى از اين قوه استفاده شود و افراط و تفريط در آن صورت نگيرد، فضيلتى به نام عفّت از آن به وجود مى آيد كه به تعبير فيلسوفان و عالمان اخلاقى، يكى از چهار جنس فضيلت شمرده مى شود
[1].
قوه ى غضبيه
وظيفه و مسئوليت اين قوه، دفع ضرر از انسان است و به اعتبارى، به آن نفس سَبُعى نيز مى گويند كه مبدأ غضب و دليرى و اقدام بر اعمال و شوق تسلّط و تصرّف، برترى و رسيدن به جاه بيش تر است. فايده ى اين قوه اين است كه زياده روى، تندى قواى شهوى و شيطانى را درهم مى شكند و در صورتى كه در جاى خود از آن استفاده گردد و افراط و تفريطى در آن صورت نپذيرد، فضيلت شجاعت از آن پديد مى آيد و اگر به شكل افراط و زياده روى مورد بهره بردارى قرار گيرد رذيلت تهوّر و درنده خويى از آن به وجود مى آيد و اگر هيچ كاركردى نداشته باشد و در آن تفريط شود، رذيلت «جبن» از آن پديد مى آيد
[2].
قوه ى عاقله
همان قوه ى تفكر و ادراك است كه به آن نفس ملكى و فرشته اى نيز مى گويند كه مبدأ ادراك حقايق و جدايى بين نيكى ها و بدى هاست، و نيز انسان را به نيكى فرمان مى دهد و از زشتى بر حذر مى دارد و در صورتى انسان به سمت ترقى و تعالى پيش مى رود كه به امر و نهى عقل عمل نمايد. فايده ى اين قوه اين است كه حقايق را ادراك مى كند و آدمى را به كارهاى نيك فرمان مى دهد و از صفات زشت بازمى دارد.
[3]
در صورتى كه از اين قوه به صورت صحيح و معتدل بهره بردارى شود فضيلت حكمت از آن به وجود مى آيد; اما هنگامى كه افراط و زياده روى در آن صورت گيرد، رذيلت جربزه و سفسطه را به دنبال خواهد داشت. چنين شخصى در اين حالت در تمام امور، حتى يقينيات و امور ضرورى نيز شك و ترديد مى كند و در شك خود باقى مى ماند; چنان كه در تفريط و كوتاهى نسبت به آن قوه، رذيلت ديگرى به نام «غباوت» و جهل مركب پديد خواهد آمد كه اساس و پايه ى بسيارى از زشتى ها، نزاع ها و اختلافات مى گردد.
[4]
شايان ذكر است كه قوه ى عاقله از عقل نظرى گرفته مى شود كه در يكى از تعريف هاى آن گفته اند:
آگاهى و علم به چيزى كه سزاوار دانستن صرف است و از امور اختيارى انسان شمرده نمى شود.
[5]
در برابر آن قوه ى عامله وجود دارد كه از عقل عملى به دست مى آيد و در يكى از تعريف هاى آن آمده است:
علم و آگاهى به چيزى كه سزاوار عمل كردن است.
[6]
به هر حال از قوه ى عامله نيز، مانند عاقله، در صورتى كه به اعتدال از آن بهره گرفته شود، فضيلت عدالت، و افراط و تفريط در آن، دو رذيلت ظلم و انظلام (ظلم پذيرى) را به وجود مى آورد.
[7]
راه ايجاد اعتدال در قوا
براى اعتدال اين قوا بايد همه ى آنها را تحت تدبير و كنترل عقل و شرع درآورد. در روايات معتبرى كه از امامان معصوم(عليهم السلام)رسيده است، مطالب ارزنده اى در اين خصوص وجود دارد.
شيوه هاى عملى ايجاد اعتدال
مراعات امورى كه در ذيل آورده مى شود، براى كمك به عقل و ايجاد بستر مناسب براى تعديل قوا مفيد است:
1. هم نشينى با نيكان و معاشرت با كسانى كه از فضايل اخلاقى برخوردارند و نيز اجتناب و پرهيز از هم نشينى با بدكاران و كسانى كه داراى اخلاق زشت و ناپسند هستند; زيرا معاشرت با هر كس قوى ترين انگيزه براى خو گرفتن به صفات و اخلاق اوست.
2. به كار بردن قوا در راه كسب صفات شريف و مواظبت و مداومت بر اعمال و افعالى كه آثار و نتايج آن، تحصيل فضايل است; هم چنان كه اگر كسى بخواهد ملكه ى جود و سخاوت را در خود حفظ كند، بايد انفاق مال و بذل و بخشش را همواره ادامه دهد و بر نفس خويش، در زمانى كه به طرف بخل و امساك مى رود، تسلط داشته باشد.
3. بايد هنگام اقدام بر هر عملى، تفكّر و تأمل نمايد و مواظب باشد كه هيچ كارى را بدون توجّه به آثار آن انجام ندهد و در صورت روى آوردن به رذايل، خود را تنبيه و تأديب نمايد.
4. از ديدن و شنيدن و تخيّل آنچه شهوت و غضب را برمى انگيزد به شدت پرهيز نمايد و زمانى كه بالطبع آن دو قوه به جنبش در آمدند، در بهره گيرى از آن به اندازه اى كه طبيعت بشرى اقتضا مى كند اكتفا نمايد و از آنچه به سلامت تن و روان او صدمه وارد مى كند پرهيز نمايد; البته ملاك و معيار بهره گيرى معتدل از اين قوا، عقل و شرع است.
5. بايد عيب هاى پنهانى خود را با جستوجو و بررسى و محاسبه به دست آورد و پس از آگاهى، در ريشه كن ساختن آن كوشش فراوان نمايد.
در مجموع، بايد با تمرين و تكرار عمل اخلاقى، از اين قوا براى تحقق فضيلت بهره گيرد و زمينه ى رذيلت را فراهم نسازد.
[8]
نهادينه كردن نظام اخلاقى در جامعه
سوال :
چگونه مى توان نظام اخلاقى را در جامعه نهادينه كرد؟
معناى قانون اخلاقى
جواب :
در نظام اخلاقى، همه به قوانين و الزامات اخلاقى پاى بند هستند. قوانين به صورت بايدها و نبايدهايى كه به تأييد عقل و شرع مى رسند ظهور مى نمايند و با تحقق آن قوانين، طليعه ى خير و صلاح فرد و جامعه ى بشرى جلوه مى نمايد. مراد از قانون اخلاقى، ضوابط و روش هايى است كه شخصيت معنوى و عظمت روحى و هويت واقعى انسان را براى تأمين سعادت فرد و اجتماع حفظ مى كند
[9] و ويژگى هاى آن عبارت اند از: 1ـ لازم الاجرا بودن; 2ـ كلى بودن; 3ـ مطلق بودن.
قانون اخلاقى با اين سه ويژگى، يعنى لزوم و اطلاق و كلّيت، از ساير دستورها و قوانين تميز داده مى شود.
تفاوت قانون اخلاق با قوانين ديگر
1. لازم الاجرا بودن: بايد يادآور شويم كه وجوب اجراى قوانين اخلاقى، مانند جبر قوانين فيزيكى نيست; زيرا هنگامى كه قوانين فيزيكى، حيوانات را به انجام دادن كارى مجبور مى سازد، عامل ديگرى يافت نمى شود كه از شدت اين اجبار بكاهد; اما در موقع اطاعت از قانون اخلاقى و انجام دادن الزامات و دستورهاى آن، افزون بر حس تكليف مدارى و وظيفه شناسى، تمايلات نفسانى و پندارهاى شخصى در اراده ى انسان تأثير مى گذارد.
2. كلى بودن قانون اخلاقى: كلى بودن قانون اخلاقى به اين معناست كه تمام قوانين اخلاقى، يك فرمان و دستور و بايسته ى عمومى و كلى است و همه ى كسانى كه از وضعيت و موقعيت مشابه برخوردارند به انجام دادن وظيفه ى معين خود موظف و مكلف اند. مسئله ى احترام به پدر و مادر، مخصوص فرد معين يا يك كشور يا افراد يك عصر نيست، بلكه اين قانون كلّى و عمومى است و همه بايد اين مسئوليت را در برابر پدر و مادر انجام دهند و هيچ فردى در اين قانون مستثنا و معاف نيست. قانون هاى ديگر اخلاقى مانند وفادارى، عفّت، جوان مردى، درست كارى، راست گويى، احترام متقابل به همديگر و... نيز چنين اند.
3. مطلق بودن: مطلق بودن قانون اخلاقى به اين معناست كه مقيد به قيد و مشروط به شروطى نيست; يعنى يك دستور مطلق و قطعى است و هيچ قيد زمانى و مكانى و نژادى و... در آن وجود ندارد و تنها شرط و قيد آن، اطاعت از عقل و شرع و انجام دادن وظيفه بر اساس انگيزه ى الهى است; به تعبير ديگر، قانون اخلاقى، مقدمه و وسيله ى رسيدن به هدف ديگرى نيست، بلكه خود، هدف و مقصود نهايى است; لذا پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: من براى تتميم مكارم الهى مبعوث شده ام. حتى مسئوليت اجراى قوانين اخلاقى مقيّد به سنّ خاصى نيست، بر خلاف واجبات دينى كه بعضى غيرى و داراى وقت و سنّ خاصى هستند.
نظام اخلاقى بر اساس اصول و مبانى انسان شناسى از قوانين ويژه اى برخوردار است و هدف از تحقق چنين نظامى، رسيدن به مقام خليفة اللهى است; اين كه انسان مظهر جلال و جمال الهى گردد و به همه ى كمالات، آراسته و از همه ى نقص ها و عيب ها مبرّا گردد. اكثر اصول در قوانين اخلاق دينى، كرامتورزى، حكمت مدارى و عزتمندى براى انسان در هر شرايطى است.
راهكار عملى
براى نهادينه كردن نظام اخلاقى بايد به تك تك موضوعات اخلاقى كه براى حفظ كرامت، حكمت و عزت انسان است توجّه ويژه صورت گيرد و همه ى افراد جامعه، با آموزش هاى مستمر راهكارهاى تحقق فضايل اخلاقى، همه ى موضوعات اخلاقى را به شكل يك فرهنگ در آورند; و با تمرين و عادت و ملكه نمودن آن صفات در محيط و فضاى سالم جامعه، در نهادينه كردن آن مشاركت نمايند.
مشاركت عمومى مردم و فرهنگ سازى تك تك اين موضوعات مى تواند يك نهاد سالم اخلاقى را با توجّه به احكام و دستورهاى نورانى جامع ترين دين الهى، يعنى اسلام، در جامعه ى بشرى به وجود آورد. پس بايد راست گويى، وفادارى، امانت دارى، عدالت، عفت، حكمت، شجاعت، احترام به انسان ها، خدمت به ديگران و ديگر موضوعات و قوانين اخلاقى فرهنگ عمومى شود تا جامعه ى بشرى به آرزوى ديرينه ى خود براى تشكيل و سامان دهى يك نظام اخلاقى دست يابد.
پيش شرط نهادينه شدن اخلاق
اخلاق به معناى عام كه هدف مهمّ بعثت انبياى الهى، خصوصاً پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) است در صورتى جامه ى عمل خواهد پوشيد كه اين اعتقاد و باور براى همه به وجود آيد كه بايد انسانى زندگى كنيم و نسبت به يكديگر مكر و حيله و نيرنگ نداشته باشيم، اخلاق و كرامت اخلاقى را در همه ى حوزه ها (فرد، خانواده، جامعه، سياست و...) به صورت يك فرهنگ عمومى در آوريم و يك نوع همدلى و همراهى و همگامى در بين همه ى انسان ها به وجود آوريم.
[10]
معناى اخلاق دانشجويى، پزشكى، و...
سوال :
مقصود از اخلاق دانشجويى، پزشكى، طلبگى، سياسى، اقتصادى، مديريتى و...چيست؟
تنظيم اخلاق با اصول انسان شناسى الهى
جواب :
بسيار واضح است كه انسان بايد برخوردها و رفتارهاى خود را بر اساس اصول و مبانى انسان شناسى الهى كه مشتمل بر تعهد نسبت به خود، ديگران، خدا، طبيعت و احكام دينى است، تنظيم نمايد و به آن ملتزم و پاى بند باشد.
افزون بر آن رفتارهاى عمومى اخلاقى، در هر جامعه، افراد به لحاظ موقعيت و جايگاه خاصّ خانوادگى، شغلى، تحصيلى و... بايد به الزامات و قوانين و ضوابط ديگرى نيز ملتزم و پاى بند باشند. طلبه اى را در نظر بگيريد كه وارد حوزه شده است و مى خواهد درس بخواند و از تمام لحظات زندگى اش براى ترقى و تعالى خود بهره جويد و از جهت علمى و عملى پيشرفت لازم و شايسته را داشته باشد و از همه مهم تر، در امور معنوى و اخلاقى تقيد بيش ترى را در خود به وجود آورد. اين طلبه به خاطر اين جايگاه خاصّ و انتظاراتى كه جامعه از او دارد، بايد علاوه بر رعايت اخلاق عمومى جامعه، روحيات، حالات و رفتارهاى ديگرى نيز داشته باشد; لذا هيچ گاه از او توقع و انتظار ندارند كه در حال راه رفتن در خيابان ساندويچ بخورد; البته ممكن است چنين انتظارى را از يك پزشك و يك مسئول نيز نداشته باشند.
مجموعه ى بايدهاى رفتارى اى كه گروه و قشرى خاص به خاطر قرار گرفتن در آن جايگاه بايد به آن پاى بند شوند اخلاق آن گروه و قشر خاصّ را شكل مى دهد.
اخلاق دانشجويى
به مجموعه ى رفتارها و اخلاقياتى كه دانشجويان در فضا و محيط خاص دانشگاه و دانشجويى بايد بدان پاى بند باشند مى گويند; مانند احترام به استاد، برخورد مناسب با دانشجويان ديگر، توقع و انتظارات به جا از مديريت دانشگاه، نداشتن غرور علمى، پرورش روحيه ى خدمت به مردم، برخورد منصفانه و كارشناسانه و عالمانه با مسائل گوناگون، وقت شناسى، برنامه ريزى دقيق براى پيشرفت هاى علمى و عملى، برپا ايستادن در برابر استاد، قطع نكردن سخن استاد، مشاوره با استادان، ادب نشستن در برابر استاد، توجّه به روح تعاون و همكارى ميان دانشجويان و...
اخلاق مديريتى
به رفتارهايى گويند كه مدير بايد در بخش كلان و خرد، نسبت به مجموعه ى خود اعمال كند تا در چرخش اداره ى امور مجموعه ى خود با مشكل و معضلى مواجه نگردد; لذا رفتارهايى از قبيل: برخورد دوستانه با زيرمجموعه ى خود، ارتباط عاطفى با آنان در حدّ امكان، ايجاد انگيزه براى كار كردن، تشويق و سركشى به آنها، حل مشكلات اقتصادى و مالى آنها، حل مشكلات خانوادگى، توجّه به انتقادهاى سازنده اى كه از طرف زير مجموعه ارائه مى گردد و حتى تشويق كردن آنان براى طرح اين نوع انتقادهاى سازنده و... از امورى است كه يك مدير موفق بايد بدان توجّه نمايد.
اخلاق پزشكى
به رفتارهايى گويند كه يك پزشك در انجام وظيفه ى خود بايد بدان توجّه نمايد; مانند حسّ امانت دارى، دقت و سرعت در عمل، ايثار، يك پزشك بايد اهل گذشت باشد و منافع ديگران را بر منافع خويش ترجيح دهد، بايد قلبش براى بهبود حال بيمارش بتپد و براى معالجه ى آنها حتى گاهى از استراحت و خواب خود بگذرد، نبايد حرفه ى طبابت را فداى مادّيات كند و ارزش معنوى انسان را با پول معامله كند، نبايد با ناله هاى بيمار حلم و بردبارى خود را از دست بدهد، بايد توجّه داشته باشد كه بيمار به خاطر اضطراب و شرايط بحرانى يك حالت ناهماهنگ دارد، بايد صبر و حوصله، درست كارى، صداقت، عواطف و مهربانى، جلب اعتماد، اجتناب از غرور و علم زدگى داشته باشد.
[11]
اخلاق سياسى
به رفتارها و كردارهايى گويند كه يك سياست مدار بايد در حوزه ى سياست بدان پاى بند باشد. در برخوردهاى سياسى، چالش هاى سياسى و اختلافات طبيعى بين احزاب، گروه ها و جناح ها، نوع برخورد و اخلاق و رفتار هم بايد به گونه اى باشد كه جامعه رابه تشنج، هرج و مرج و اختلاف و تفرقه نكشاند. در عين اين كه ممكن است با هم اختلاف كلان و سليقه اى در روش ها، رويكردها و راهكارها داشته باشند، ولى بايد سعى كنند همديگر را درك و تحمّل و احترام نمايند. چنين برخورد سازوارانه مى تواند در توسعه ى سياسى جامعه ى دين دار و حلّ مسائل بزرگ سياسى نقش بسيار مثبتى ايفا كند; اما اگر در اين حوزه، نوع رفتارها نسبت به همديگر تخريبى باشد، به گونه اى كه براى كنار زدن رقيب از هيچ حيله و مكرى كوتاهى نكنند، بى شك جامعه به بحران سياسى مبتلا خواهد شد. متأسفانه يكى از مشكلات دامن گير بعضى از سياست مداران، در اين نظام مبتنى بر ارزش هاى اخلاقى و دينى، همين است.
چه مانعى دارد در عين اين كه با يكديگر اختلاف سليقه دارند با هم ارتباطى عاطفى و برخورد دين محورانه داشته باشند. لازم است به اين نكته توجّه شود كه هيچ كس نمى تواند رأى و نظر خود را مصون و محفوظ از خطا و اشتباه بداند; از اين رو احتمال مى رود كه در ديدگاه و نگاه خود تا حدى اشتباه كرده باشد. همين نگاه باعث مى شود به فكر و تأمل فرو رود، نظر و ديدگاه طرف مقابل را نيز كارشناسانه و منصفانه و عالمانه ارزيابى كند و در صورت نپذيرفتن آن، بدون اين كه حالت تخريبى نسبت به رقيب داشته باشد، لا اقل آن را تحمّل كند.
اخلاق اقتصادى
در حوزه ى اقتصاد، التزام و پاى بندى به اخلاق و رفتارهاى خاص، به خاطر گستردگى و وسعت نظر و عمل و اختلاف زياد و مشكلاتِ فراوان آن، بايد بيش تر مدّ نظر قرار گيرد; بايد در رقابت هاى اقتصادى، به اصول و مبانى انسان شناسى كرامتورزى، عزتمندى، و حكمت مدارى بيش تر پاى بند باشند. چنين حالتى باعث مى شود كه در صورت مشاهده ى ورشكستگى رقيب، در صدد حلّ مشكل و معضل وى برآيد.
از جمله امورى كه در اخلاق اقتصاد در همه ى بخش ها بايد به آن توجّه خاص شود، مبارزه با اسراف، تبذير، اتراف و مانند آنهاست; يعنى كسانى كه نسبت به اموال خود و ديگران بى قيدند و در توليد و مصرف، به هيچ اصولى پاى بند نيستند جامعه را با بحران اقتصادى مواجه خواهند نمود; لذا توجّه به اخلاق در حوزه ى اقتصاد، چه در بخش نظر و چه در بخش عمل از اهميت ويژه اى برخوردار است.
اخلاق در حوزه ى مطبوعات، گفت و گوها، مناظره ها، پرسش و پاسخ ها، جامعه ى كوچك و بزرگ (اخلاق اجتماعى) و ابعاد ديگر، از ضرورت هاى جامعه ى دين دار شمرده مى شود و با آموزش هاى مستمر و همه جانبه و فراگير در بين همه ى اقشار و گروه ها مى توان به آن دست يافت.
در جامعه ى دين دار كه همه از دين و داورى دينى سخن مى گويند، نبايد نوع برخوردها و رفتارها غيرمتعارف و غير متعادل باشد. اين رنج آور است كه در جامعه ى مدّعى كرامت و عزت و حكمت و انسانيت با برخوردهاى ناهنجار مواجه گرديم.
[12]
علوم مورد نياز براى تحقق اخلاق فردى و اجتماعى
سوال :
براى تحقق اخلاق فردى و اجتماعى به چه علومى نيازمنديم؟
اخلاق فردى
جواب :
مقصود از اخلاق فردى، بهره مند شدن از ملكات و حالات و رفتارى است كه هر فردى بايد براى برقرارى رابطه ى صحيح با خود آن را داشته باشد; لذا در مباحث مربوط به اخلاق فردى، از خوديابى، خودشناسى، خودسازى، آشتى با خود، مراقبت از خويشتن، شناخت خود واقعى و نيز راهكارهاى رسيدن به هويّت شخص اخلاقى سخن رانده مى شود.
اخلاق اجتماعى
اخلاق اجتماعى به مجموعه ى روابطى كه انسان با ديگران برقرار مى سازد اطلاق مى شود; و عواملى هم چون غريزه، عاطفه و عقل
[13] بر او حكم مى كند كه در زندگى از يك همبستگى و همدلى اخلاقى براى رشد، تعالى و ترقى برخوردار باشد; زيرا غريزه ى جنسى موجب مى گردد كه فرد با توجّه به ساختار آفرينشش به جنس مخالف متمايل شود و با وى معاشرت نمايد و زندگى خود را با وى پيوند دهد. بدين ترتيب، هسته ى خانواده را كه جامعه اى كوچك است شكل مى دهد و چون بالطبع آدمى تمايل دارد كه به ديگران نزديك شود و با آنان انس بگيرد و خِرَد انسان كه مهم ترين عامل رويكرد به حيات اجتماعى است حكم مى كند كه بدون رابطه و كمك از ديگران نمى تواند نيازهاى مادى و معنوى خود را برآورد، لذا براى رفع نيازها و خواسته هاى خود بايد با ديگران رابطه برقرار كند.
[14]
يادآورى اين نكته ضرورى است كه اخلاق اجتماعى در تقسيم بندى فراگير اخلاق، به فردى، اجتماعى، الهى تقسيم مى شود و مباحث گسترده اى را به دنبال دارد كه در جاى خود مورد بررسى قرار گرفته است.
[15]
پيوند اخلاق با علوم ديگر
ارتباط علم اخلاق با علوم ديگر از دو جهت مورد بررسى قرار مى گيرد:
1. علومى كه به خاطر اصول موضوعه و پيشرفت هاى اخلاق بايد در نظر گرفته شوند;
2. علومى كه با علم اخلاق پيوندى محكم دارند.
در بخش اول به طور گذرا بايد به اصول موضوعه ى علم اخلاق اسلامى اشاره شود كه عبارت اند از:
1. پذيرش وجود روح به عنوان موجود مجرّد در انسان; به اين معنا كه بايد انسان را موجودى با شعور و مُدرِك و نيز روح را اصيل و بدن را فرع، و نسبت ميان اين دو را مانند راكب (سواره) با مركب دانست. روح بايد اداره و تدبير بدن را بر عهده گيرد و بدن را فرمانبر خود گرداند. اين روح موجودى ابدى و جاودانه است و بايد در سراى ابدى اقامت گزيند و با توجّه به كمال خواهى و تكامل پذيرى كه در روح آدمى وجود دارد بايد آن را تربيت نمود و به مقصد و مقصودش ره نمون ساخت.
2. آزادى انسان، از ديگر اصول موضوعه ى اخلاق دينى است; بدين معنا كه او با اين وسيله كه امانت و وديعه ى الهى است در انتخاب راه آزاد است و هيچ اجبارى نخواهد داشت; زيرا او به لحاظ ساختارى و تكوينى موجودى مختار آفريده شده است. ارزش گذارى انسان بر اساس گزينش درست انجام مى پذيرد.
3. ايمان به مبدأ و معاد.
4. جدا نبودن اخلاق از جهان بينى.
5. بهادادن به علم و ادراك، به ويژه علم حضورى.
6. پذيرش حسن و قبح عقلى.[16]
بر اساس آنچه گذشت، به علومى مانند كلام، فلسفه و روان شناسى براى دست يابى به هدفمندى و معنادارى عالم و آدم و غايتمندى در آفرينش انسان نياز است و انسان بر پايه ى ايمان به مبدأ و معاد، از پشتوانه ى اجرايىِ اخلاقى برخوردار خواهد شد.
علوم مقارن اخلاق
علومى كه با اخلاق نزديك بوده و پيوند كاربردى با آن دارند عبارت اند از:
1. عرفان: عرفان كه يك علم شهودى، و منشأ آن يافته هاى انسان بر اساس گرايش هاى فطرى الهى است، به دو بخش نظرى و عملى تقسيم مى شود. در بخش نظرى، هستى يعنى خدا، جهان و انسان. در بخش عملى روابط و وظايف انسان با خود، جهان و خدا بيان مى شود كه به آن سير و سلوك نيز گفته مى شود و شبيه علم اخلاق است; از اين رو مباحث عرفان عملى، عمدتاً بر محور تربيت اخلاقى دور مى زند; لذا تجارب عارفانى كه به كتاب و سنت پاى بند هستند، بخشى از راهبردهاى عملى اخلاق اسلامى را تشكيل مى دهد.
2. علوم تربيتى: علوم تربيتى زمينه هاى رشد و شكوفايى استعدادهاى علمى و اخلاقى را فراهم مى سازد و در بعضى زمينه ها اين دو حوزه (علم اخلاق و علوم تربيتى) با هم مشترك اند; زيرا علم اخلاق در اين حوزه به اصل علم و موضوع و متعلق آن، نگاه ارزشى و اخلاقى دارد و نيز انگيزه ها و رفتار معلّم و شاگرد را هم به لحاظ اخلاقى سامان مى دهد و هم روابط متقابل آن دو را بر موازين ارزشى فردى استوار مى سازد. مربيان علوم تربيتى با بهره گيرى از فرمول هاى اخلاقى مى توانند به راحتى و با سرعت به اهداف بلند و ارزشمند خود دست يابند.
3. فقه: علم فقه از آن جهت كه اعمال و رفتار انسان مكلّف و مسئول را از جهت پاداش و عذاب مورد بررسى قرار مى دهد، ماهيت اخلاقى به خود مى گيرد.
4. حقوق: علم اخلاق اسلامى با توجّه به گستردگى روابط فردى و اجتماعى، از علم حقوق گسترده تر است; زيرا در علم حقوق، فقط به زندگى دنيوى و اجتماعى انسان نظر افكنده مى شود و احكام آن لازم الاجراست; اما در علم اخلاق، علاوه بر اين، به زندگى فردى، اجتماعى و اخلاقى نيز پرداخته مى شود; البته ميان اين دو علم از جهتى هم نوايى وجود دارد; چون علم حقوق، خدمت گزار و مددكار اخلاق در اجرا و توسعه ى عدالت اجتماعى است، و از سوى ديگر، علم اخلاق در ترويج و توسعه ى فضيلت هاى اخلاقى و مبارزه با مفاسد، نقش بسيار كارآمدى را ايفا مى كند و براى استقرار نظم و عدالت در جامعه، كه علم حقوق به دنبال آن است، ياورى كارآمد به شمار مى آيد.
[17]
رابطه ى اخلاق با علوم طبيعى
بين علوم طبيعى و علم اخلاق نيز مى تواند رابطه اى مثبت برقرار باشد; زيرا اين دو براى ايجاد توازن بين مصالح مادى و نياز روحى نقش عمده اى ايفا مى كنند. متأسفانه، در عصر ما، به ويژه در كشورهاى اروپايى و آمريكا و حتى در بلوك شرق، مادّه و مفاهيم مادّى بر اخلاق و ارزش هاى اخلاقى غلبه يافته و به گونه اى اين مفاهيم را واژگون كرده اند كه همه چيز و از جمله ارزش ها بر اساس مصلحت هاى شخصى و نفع مادى محاسبه و ارزيابى مى گردد.
[18]
شايان ذكر است كه منابع اصلى در علم اخلاق اسلامى كتاب خدا، يعنى قرآن كريم، سنت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و ائمه ى معصومين(عليهم السلام) و عقل و شهود و فطرت آدميان است.
[19]
سعادت اخلاقى از نظر عالمان و قرآن و سنت
سوال :
از نظر عالمان و قرآن و سنت، سعادت اخلاقى چيست؟
مفهوم سعادت و شقاوت
جواب :
مسئله ى سعادت و خوش بختى از مهم ترين مسائل مربوط به انسان شناسى است. در اين كه آيا سعادت به بدن انسان مربوط مى شود، يا به نفس و يا به هر دو، و نيز اين كه عوامل سعادت چيست، آيا سعادت يك امر نسبى است يا مطلق، و... ديدگاه هاى متفاوت و ضدّ و نقيضى مطرح شده است كه اين بر نظرى بودن اين مفهوم دلالت دارد.
[20]
براى سعادتمند و نيز بدبخت، تعريف هاى زيادى ذكر شده است; از جمله اين كه: سعادتمند كسى است كه از لذّت بيش تر مادّى برخوردار باشد و بدبخت كسى است كه رنج و الم بيش ترى به او رسيده باشد. بعضى ديگر قايل اند سعادتمند كسى است كه سرور و شادى بيش ترى نصيب او شده باشد و بدبخت كسى است كه غم و اندوه بيش ترى به او رسيده باشد. بعضى ديگر كسى را سعادتمند مى دانند كه به چيزى كه به او رسيده راضى و خشنود باشد و كسى را بدبخت مى دانند كه از آنچه بالفعل دارد ناخشنود باشد.
[21]
با كمى دقت و تأمل روشن مى گردد كه اين ها تصوير درستى از مقام و منزلت انسان ندارند و يا در مقام نظر و عمل براى او ارزش قايل نيستند; اينان آدمى را از مقام خود تنزّل داده و تحقير و پست كرده اند و هيچ جايگاه ارزشىِ معنوى و قدسى براى انسان قايل نيستند;
لكن، سعادت انسان به كمال و هدف نهايى آفرينش او و امكانات و سرمايه ها و گرايش هاى فطرى بستگى دارد كه در وجودش به وديعه نهاده شده است.
براى توضيح بيش تر در مورد سعادت انسان به چند نكته بايد توجّه شود:
1. سعادت انسان، در مجموع، به ساختار وجودى اش مربوط مى شود و چون انسان چندبُعدى و چندساحتى است، سعادت او نيز به همه ى ابعاد و ساحت ها باز مى گردد; لكن چون حقيقت انسان به روح او مربوط مى شود و بدن فرع آن است، سعادت مربوط به بدن نيز فرعى و ابزارى است و براى خدمت گزارى روح او ارزشمند خواهد بود. پس اگر آدمى با خواب، خوراك و ورزش به تربيت و شكوفايى بدن مى پردازد، اين كار او بى شك جنبه ى مقدّمى دارد و در حقيقت براى رسيدن به كمالات روحى او ارزشمند مى گردد.
2. سعادت نهايى انسان به كمال نهايى آفرينش او مربوط مى شود و چون كمال نهايى انسان، قرب و نزديكى به سوى حق تعالى است، سعادت او نيز در صورت دست يابى به معارف حقيقى و اخلاق حسنه و عمل صالح و رسيدن به مقام قرب الهى حاصل مى گردد.
از اين رو بعضى تصريح كرده اند كه بالاترين مرتبه ى سعادت آدمى آن است كه در صفات خود به خداى متعال نزديك شود; يعنى همان طور كه خداى متعال از تمام صفات كمال، مانند علم، قدرت، حيات، حكمت و مانند آن برخوردار است، انسان نيز به آن صفات جلوه پيدا كند و از علم و قدرت و حيات الهى بهره مند گردد و همان طور كه خداى متعال از صفاتى مانند جهل، ظلم و هر چيزى كه از نقص حكايت مى كند منزّه است، انسان نيز تا حد امكان بايد خود را از آن صفات دور نمايد و مظهر صفات ثبوتى و سلبى، يا جلال و جمال حق تعالى گردد.
از ديدگاه قرآن، سعادت، لذّت پايدارى است كه انسان با داشتن معارف حقيقى و اخلاق نيك و عمل صالح به آن دست مى يابد. در بينش الهى حيات انسانى دو مرحله دارد: مرحله ى دنيا و مرحله ى آخرت. زندگى دنيوى انسان مقدمه ى زندگى اخروى اوست و انسان بايد در زندگى دنيايى از نعمت هايى كه به او داده شده است، استفاده ى درست و بهينه نمايد.
در قرآن كريم، مفهوم سعادت فقط يك مورد به كار رفته و آن در سوره ى مباركه ى هود است:
(فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ... وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ....)
[22]; مردم دو گروه اند: گروهى بدبخت و گروهى خوشبخت; اما آنها كه بدبخت شدند، در آتش اند; و براى آنها در آن جا «زفير» و «شهيق» ناله هاى طولانى دم و بازدم است... و اما آنها كه خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت باقى خواهند ماند.
مقام خلافت اللهى
قرآن سعادت و خوش بختى كامل انسان را در مقام خلافة اللهى و ولاية اللهى كه غايت و غرض نهايى آفرينش انسان است مى داند; لذا هر گاه انسان خود را از آن حقيقت مطلق دور سازد و به نعمت هاى الهى توجه نكند، شقى و بدبخت خواهد بود.
با گذر از مقاصد نيمه نهايى، مانند معرفت، عبادت و امتحان الهى مى توان به اين مقام رسيد، كه مقدمه ى مقام عبوديّت است.
مقام عبوديت
در مقام عبوديّت، انسان، بر نفس و هوا و تمايلات نفسانى و انديشه هاى واهى و خيالى تسلّط مى يابد، تا بدن را تحت تدبير و اراده ى روح و جان پاك خود قرار دهد، و در نهايت به اذن الهى به بيرون از بدن خود حكم رانى كند.
عالمان اخلاق نيز با استفاده از آيات و روايات، راه رسيدن به سعادت واقعى را كسب معارف حقيقى و نورانى و اخلاق حسنه و اعمال صالح مى دانند.
[23]
چيستى كمال و سعادت
سوال :
مراد از كمال و سعادت چيست؟
جواب :
كمال حقيقى، يك صفت وجودى است كه هر موجود به قدر مرتبه ى وجودى اش از آن برخوردار است; از اين رو كمال هر موجودى بر اساس رتبه ى وجودى اوست; كمال انسان بر پايه ى گرايش ها و بينش هاى او شناخته مى شود. بر اساس آيات و روايات، كمال نهايى انسان، قرب و لقاى الهى است; لذا معرفت، عبادت، امتحان و ايمان كه از كمالات نيمه نهايى انسان اند در رسيدن به مقام و كمال حقيقى مؤثرند.
سعادت نيز مانند كمال از خواسته ها و گرايش هاى فطرى آدميان شمرده مى شود و به معناى رسيدن به بالاترين لذّت در ساحت انسانى است كه دائمى و قوى بوده و سراسر وجود او را فرا مى گيرد. اين واژه همانند بسيارى از واژه هاى ديگر، دستخوش حوادث و ناملايماتى شده و محدوده ى فكر بشر نيز مورد آسيب و آفت قرار گرفته است; امّا هيچ يك از مفاهيم ارائه شده، تمام ابعاد وجودى انسان را مورد توجّه قرار نداده اند; زيرا لذت مادى و زودگذر و سرور و شادمانى و رسيدن به آرزوهاى دور و دراز مادّى، بيانگر سعادت واقعى انسان نيست.
متأسفانه واژه ى سعادت، در مقوله ى نظريات قرار گرفته و هر فرقه و مكتبى در صدد برآمده تا تعريفى براى آن ارائه دهد و از اين رو از جهت مفهومى مورد تحريف قرار گرفته است.
اگر بر مبناى معرفت شناسى انسانى با مبانى دينى، مفهومى از كمال يا سعادت ارائه شود، بايد بين خواسته هاى اصيل و فرعى (ابزارى و مقدمى) انسان فرق گذاشته شود تا معناى صحيحى از آن به دست آيد; از اين رو بين سعادت و كمال خواهى انسان و جهان بينى واقعى او رابطه ى تنگاتنگى وجود دارد. مهم ترين مرحله ى شناخت، شناخت از خود و تصوير واقعى از خويشتن است; چنان كه در روايات زيادى به آن اشاره نموده اند، مانند:
افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه...; بالاترين شناخت، شناخت انسان از خويشتن است.
من عرف نفسه كان لغيره اعرف; شناخت از خود باعث شناخت بهتر از ديگرى مى شود.
در مقابل، بعضى روايات نيز از آسيب هاى نادانى و عدم شناخت خبر مى دهند; مانند:
من جهل نفسه كان لغيره اجهل; نادانى نسبت به خود، باعث نادانى بيش تر نسبت به ديگران مى شود.
اين نادانى منشأ نزاع ها و اختلاف ها در نظام بشرى خواهد بود; چنان كه حضرت على (عليه السلام)در نهج البلاغه مى فرمايد:
الناس اعداء ما جهلوا; انسان، دشمن جهل خويشتن است.»[24]
پاورقى:
[1]. ملا مهدى نراقى،
گزيده ى كتاب جامع السعادات، ترجمه ى سيد جلال الدين مجتبوى، ص 174 ـ 244.
[2]. همان، ص 103 ـ 173.
[3]. همان، ص 71 ـ 101.
[4]. همان، ص 71 ـ 101.
[5] براى اطلاع بيش تر ر.ك: سيد محمد رضا مدرّسى، فلسفه ى اخلاق، ص 269 به بعد.
[6]. مهدى حائرى، كاوش هاى عقل نظرى، ص 241 ـ 242.
[7]. ملا مهدى نراقى، همان، ص 52 ـ 63.
[8]. براى مطالعه ى بيش تر ر.ك: همان، ص 67 به بعد; جمعى از نويسندگان،
روش خودسازى; و مهدوى كنى، اخلاق عملى، ج 1، و محمد شجاعى، مقالات، ج 2 و 3.
[9]. حسين حقانى زنجانى، نظام اخلاقى اسلام، ص 47.
[10]. براى مطالعه بيش تر ر.ك: حسين حقانى زنجانى،
نظام اخلاقى در اسلام، محمد تقى مصباح يزدى، اخلاق در قرآن، هر 3 جلد.
[11]. محمد هادى عبد خدايى، اخلاق پزشكى، ص 229 به بعد.
[12]. براى مطالعه ى بيش تر ر.ك: نجفعلى ميرزايى،
اخلاق دانشجويى در اسلام; حسين مظاهرى، اخلاق فرماندهى; نصرت الله جمالى،
اخلاق تبليغى; محمد محمدى رى شهرى، اخلاق در مديريت اسلامى; محمد تقى مصباح يزدى،
اخلاق در قرآن، و على اكبر بابازاده، آيين دوستى در اسلام.
[13]. محمد تقى مصباح يزدى، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 93 ـ 116.
[14]. ر.ك: همان.
[15]. ر.ك: همان.
[16]. ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى،
اخلاق در قرآن، ج 1، و محمد اخوان، اخلاق كانت و اخلاق اسلامى، ص 59 به بعد.
[17]. ر.ك: احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، اخلاق اسلامى، ص 25 به بعد.
[18]. ر.ك: حسين حقانى زنجانى، نظام اخلاق اسلامى، ص 22.
[19]. همان، ص 30.
[20]. ر.ك: مرتضى مطهرى، مقالات، ج 2، ص 60.
[21]. براى نقد اين نظريه ها و آگاهى بيش تر ر.ك: همان، ص 60 ـ 70.
[22]. سوره ى هود، آيه ى 105 ـ 108.
[23]. ملا مهدى نراقى، گزيده ى ترجمه ى جامع السعادات، ص 45 به بعد.
[24]. ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، اخلاق در قرآن،
ج 1، ص 69 به بعد، و مرتضى مطهرى، مقالات فلسفى، ج 2، ص 57 ـ 140.