اخلاق در خانواده و تربيت فرزند
سيد محمد نجفى يزدى
- ۴ -
9 - هرگز نااميد نباشيد، عاقل باشيد.
انسان موجودى است ، انعطاف پذير، كه مى تواند در اثر تكرار و عادت ، روحيات و عواطف
خود را تغيير دهد، و به همين جهت است كه انقلابهاى درونى و يا جهشهاى روحى را در
برخى مشاهده مى كنيم ، توضيح كامل اين حالت محتاج به بحث بسيار است توجه شما را به
يك مثال جلب مى كنم .
آيا مصيبت زده اى را ديده ايد كه عزيزى را از دست داده است ؟ حالات او را در سه روز
بعد در نظر بگيريد، آيا اضطراب و هيجان او همان اندازه است ؟ حالا يكماه بعد او را
در نظر بگيريد، و بالاخره يك سال بعد را، مى بينيد كه او بعد از مدتى ، هرگز آن
نگرانى و تشويش اوليه را ندارد چرا؟ آيا مصيبت بر طرف شده يا كم شده است ؟ خير،
مصيبت همچنان پابرخاست ، آنچه تغيير كرده مصيبت زده است نه مصيبت ، او در اثر مرور
زمان به آن عادت كرده است ، در حقيقت خود مصيبت سنگين نبود، بلكه چون تازه بود
سنگين بود و چون از تازگى افتاد. ديگر سنگين نيست ، به همين جهت است كه گفته اند،
هنگام مصيبت شخص داناكارى مى كند كه جاهل چند روز بعد خواهد كرد، البته نويسنده خود
معترف است كه استقامت در مقابل مصيبت مثل نوشتن آن ساده نيست ! ولى نتيجه درخشانى
در پى دارد.
اين مقدمه براى مقاومت در مقابل سختيها بيان شد، شما اگر در زندگى خداى ناكرده به
ناكامى يا بلائى دچار شديد هرگز نبايد همه چيز را تمام به حساب آوريد، مصيبتها و
مشكلات هر قدر هم زياد و سنگين باشند، چنان نيست كه شما مى پندارند، خيال نكنيد كه
سعادت تمام شد، اميدها رفت ، و خوشبختى پايان پذيرفت ، نخير، هيچكدام از اين ها رخ
نداده است ، مگر اينكه شما خود بخواهيد آن را ايجاد كنيد، لحظات و روزهاى اوليه
مصيبت ، روزهاى تيره و تار و غبار آلود هستند، ليكن هرگز معيار آينده و نماى زندگى
شما نيستند، اندكى صبر و استقامت از خود نشان دهيد، آغاز مصيبت ، با بعد از آن قابل
مقايسه نيست ، اگر عاقلانه فكر كنيد و خود را نبازيد، راههاى نجات و سعادت بسيارند،
شما با جزع و فزع و بى تابى و يا بهانه گرفتن به خاطر اينكه چرا اخلاق همسرم چنين
است ، رخسارش چنان است ، بدنش فلان عيب را دارد و مانند اينها، فقط مشكل خود را
افزايش مى دهيد، و خود را ضعيف مى كنيد، براى مبارزه با مشكل به اعصاب و نيروى
بيشترى احتياج داريد، با اظهار ناراحتى خود را ضعيف نكنيد، حسرت بى خود نخوريد، با
فكر باز و درايت كامل ، و مرور زمان ، مى توانيد عالى ترين نتيجه را بگيريد، و
مطمئن باشيد، شما مى توانيد، خوشبخت باشيد، تا مى توانيد بر خود مسلط باشيد، و براى
رفع مشكل بكوشيد، و اگر احيانا مشكل طورى بود كه قابل حل نيست ، به مسائل اصولى و
حقيقت زندگى و نكات مثبت وى توجه كنيد و مطمئن باشيد كه پس از گذشت مدتى باور
خواهيد كرد كه مسئله آنچنان كه مى پنداشيد قابل اهميت نبوده و براى شما هم قابل
تحمل خواهد شد، شما خيال مى كنيد، آن كسى كه مثلا با همسر نابينائى زندگى مى كند،
هر لحظه عمر او با احساسى شبيه احساس شما نسبت به كورى سپرى مى شود، و زجر مى كشد،
ولى هرگز چنين نيست ، گذشت زمان و خوگرفتن با مشكل بهترين رام كننده نفس است .
دانشمندى را گفتند به نظر شما سخت ترين مصيبت چيست ؟ گفت : كورى ، اتفاقا در اواخر
عمر نابينا شد، مدتى بعد از او پرسيدند چرا؟ گفت : زيرا واهمه و ترس نابينائى بيش
از خودش نگران كننده بود.
دنيا را آنطور كه هست بپذيريد
هر كس كه در اين جهان زندگى مى كند، بايد قوانين و لوازم اين دنيا را پذيرفته باشد،
دنيا محل تزاحم و مشكلات است .
كسى كه در اين جهان زندگى مى كند، اگر توقع مشكلات و حوادث را نداشته باشد، خود را
فريب داده است ، آن دنيائى كه مشكلات و سختى در ان نباشد، بهشت است نه جهان ما.
اين حقيقت را در زندگى درك كنيد و بپذيريد تا نه تنها از بروز حوادث غافلگير نشويد،
بلكه كم و بيش منتظر آن هم بوده و خود را هنگام حادثه نبازيد، حادثه در دنياى ما
مساءله عادى و رايج است .
اگر بنا باشد در مقابل هر حادثه بى صبرى و نااميدى پيشه كنيد، و مدام غم و غصه
بخوريد، جز افسردگى و مريضى و پيرى زودرس براى شما نتيجه نخواهد داد.
صبر و استقامت در قرآن و حديث
صبر و استقامت يكى از ابزار مهم موفقيت در زندگى هر فردى است ، مخصوصا براى افراد
مؤ من و پايبند به اصول اخلاقى و دين .
ارزش صبر در راه سعادت انسان آنقدر زياد است كه خداوند متعال در قرآن مجيد دهها بار
از آن سخن گفته است ، به اين آيه مباركه توجه فرمائيد:
ما قطعا شماها را به امورى مانند ترس و گرسنگى و كمبود و خسارت در اموال و جانها و
ميوه ها، امتحان مى كنيم ، و مژده باد استقامت كننده ها را، آنها كه وقتى مصيبتى به
آنان وارد مى شود مى گويند، ما از خدائيم و به سوى او باز ميگرديم ، بر اينان باد
درود و رحمت پروردگارشان ، و ايشانند هدايت شده گان
(133) گاهى مى فرمايد: خداوند با صبر كنندگان است
(134)، گاهى مى فرمايد: به زيبائى صبر كن ،(135)
و مى فرمايد: همديگر را به صبر توصيه كنيد،(136)
و مى فرمايد: با سختى آسانى است ، با سختى آسانى است .(137)
اينها همه نشانده اين حقيقت هستند كه صبر و استقامت در سعادت انسان چقدر حساس و مهم
است .
امام صادق عليه السلام فرمود: نقش صبر در ايمان ، همانند سر به بدن است ، همچنانكه
بدون سر، بدن نمى ماند، بدون صبر هم ايمان نمى ماند.(138)
و در حديث ديگر حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: انسان آزاده ، در همه حال آزاده
است اگر سختى ببيند، استقامت مى كند، مصيبتها هر چه بر او زياد شود او را نمى شكند،
گرچه اسير و مقهور شود، و از گشايش به سختى بيفتد، همچنانكه يوسف صديق امين ، وقتى
برده شد و مغلوب و اسير گرديد به آزاده گى او لطمه نخورد، تاريكى و وحشت چاه و آنچه
كشيد به او صدمه نزد تا اينكه خداوند بر او منت نهاد و همان ستمگر متجاوز به او را،
عبد او قرار داد و او را پيامبر مرسل نمود و امتى را به وسيله او مورد رحمت قرار
داد.
آرى چنين است نتيجه صبر كه نيكى به دنبال دارد، پس صبر كنيد و صبر را به خود تلقين
كنيد تا پاداش ببريد.(139)
و در روايت ديگرى حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر مؤ منى كه به بلائى مبتلا شود و
صبر كند، همانند پاداش هزار شهيد براى او خواهد بود.(140)
10 - سعادت دنيا و آخرت در گرو خوش
اخلاقى است
(( احسن الناس ايمانا احسنهم خلقا و الطفهم
باهله انا اطفكم باهلى .))
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بهترين ايمان را كسى دارد كه بهترين اخلاق
را دارد و نسبت به خانواده اش مهربانتر است و من از همه شما به خانواده ام
مهربانترم .
امام باقر عليه السلام فرمود: هر مؤ منى كه اخلاق بهترى دارد، ايمانش از همه كاملتر
است .(141)
و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: در كفه هيچكس روز قيامت چيزى بهتر از
اخلاق خوب قرار داده نمى شود.(142)
و فرمود: آنكه اخلاق خوب دارد همانند پاداش روزه دار در حال عبادت اجر مى برد.(143)
و فرمود: بيشترين چيزى كه امت مرا بهشتى مى كند، تقواى الهى و اخلاق خوب است .(144)
اينها نمونه اى از دهها روايت است كه در اهميت و فضيلت خوش اخلاقى آورده شده است و
هر كس كه به سعادت دنيوى و اخروى خود علاقه مند باشد، بايد بر اعصاب خويش مسلط
باشد، و خوش اخلاق باشد، مشكلات و سختيها براى هر كس كم و بيش رخ مى دهد، اما با
برخوردى زيبا و اخلاق خوب ، مى توان از آنها به خوبى عبور كرد.
شما با بداخلاقى ، فقط به سعادت خود لطمه مى زنيد، زندگى خود و ديگران را خراب مى
كنيد، اگر سلامتى مى خواهيد، اگر شادى مى خواهيد خوش اخلاق باشيد، كه بداخلاق نه
دين دارد و نه دنيا.
(( لا عيش اهنا من حسن الخلق .
))
امام صادق عليه السلام در ضمن سفارش و نصيحتهاى خويش به يكى از اصحاب خود فرمود:
هيچ زندگى گواراتر از خوش اخلاقى نيست .(145)
نتيجه بداخلاقى در خانواده
يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله مردى است به نام سعد ابن معاذ، او در زمان
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فوت نمود وقتى به حضرت خبر فوت او را دادند حضرت
با اصحاب خود برخواست و دستور داد سعد را غسل دهند و خود كنار درب ايستاد پس از غسل
و حنوط و كفن نمودن سعد، چون سعد را بر روى تابوت حركت دادند، پيامبر پاى برهنه و
بدون عبا دنبال جنازه حركت كرد، گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفت ، تا
اينكه به قبر رسيد، پيامبر خود وارد قبر شد و لحد را چيد و خشت را بر او قرار داد و
با سنگ و گل اطراف خشت را محكم كرد و سوراخها را پوشاند.
چون كار تمام شد، حضرت بر او خاك ريخت و روى قبر را صاف نمود و فرمود: من مى دانم
كه بزودى بدن سعد متلاشى مى شود و پوسيدگى به سراغ او مى رود ولى خداوند دوست مى
دارد بنده چون كارى مى كند آن را محكم انجام دهد (به همين جهت حضرت در پوشاندن قبر
دقت فرمود).
چون خاك قبر را صاف نمودند، مادر سعد صدا زد: اى سعد گوارا باشد بر تو بهشت ،
پيامبر فرمود: اى مادر سعد ساكت باش و بر خدا جرئت مكن ! همانا سعد تحت فشار (قبر)
قرار گرفته است ! نگاه پيامبر برگشت و مردم هم برگشته ، از پيامبر پرسيدند اى
پيامبر خدا، از شما كارهائى ديديم راجع به سعد كه نسبت به هيچكس انجام نداده بودى
شما بدون كفش و ردا تشييع جنازه كردى ؟ پيامبر فرمود: همانا ملائكه (در تشيع جنازه
او) بدون كفش و ردا بودند (زيرا روايت دارد كه جبرئيل با هفتاد هزار فرشته جنازه او
را تشييع كردند) من هم به آنها اقتدا كردم .
اصحاب گفتند: شما گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتى ؟ پيامبر فرمود:
دست من در دست جبرئيل بود هر جا او مى گرفت من هم مى گرفتم ، اصحاب گفتند: شما
فرمان به غسل سعد دادى و بر او نماز خواندى و لحد او را در قبر قرار دادى سپس (با
اين همه فضيلت و احترام كه براى سعد بود) فرمودى : آرى در اخلاق او نسبت به خانواده
اش زشتى بود(146)
(يعنى بداخلاقى و تندى در خانواده و احيانا بددهنى موجب فشار قبر است گرچه انسان در
ساير مسائل صاحب صفات پسنديده باشد. بنابراين آن مردى كه نسبت به زن و فرزندان خود
با خشونت برخورد مى كند و گمان مى كند تسلط بر خانواده به وسيله خشونت و بداخلاقى
دليل مردى و موفقيت اوست سخت در اشتباه است و در حديثى پيامبر اكرم صلى الله عليه و
آله فرمود بدترين مردم كسى است كه مردم از ترس ، او را احترام كنند(147)،
كانون خانواده زندان نيست كه احيانا با خشونت در آن برخورد شود بلكه محل صفا و
خشنودى و پرورش جسم و روح انسان است .)
قسمتى از روايات اسلامى در مورد آداب
زندگى
سفارش نسبت به خانواده
(( خيركم خيركم لاهله و انا خيركم لاهلى .))
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: برترين شما كسى است كه نسبت به اهل خود
نيكوتر باشد، من از همه شما نسبت به اهل خودم بهترم
(148) (در حالى كه در جامعه امروز بسيارى از ديندارها خشونت يا بى
اعتنائى به همسر خود را نشان ديندارى يا مردانگى مى دانند).!!
توسعه در زندگى
امام چهارم عليه السلام فرمود: رضايتمندترين شما نزد خدا كسى است كه براى خانواده
خود بيشتر خرج مى كند و توسعه مى دهد.(149)
و امام صادق عليه السلام فرمود: مؤ من به آداب خدا عمل مى كند، هرگاه خداوند به او
وسعت داد او هم توسعه مى دهد (در وضع زندگى ) و هرگاه خداوند امساك كرد او هم امساك
مى كند(150)
(هر وقت توان دارد دريغ نمى كند و هر وقت كم دارد اسراف و ولخرجى نمى كند). و
فرمود: من ضامنم براى كسى كه ميانه روى كند، اينكه فقير نشود.(151)
براى خانواده خرج كنيد
(( صاحب النعمة يجب ان يوسع على عياله
))
امام رضا(ع ) فرمود:
آنكه نعمت دارد يعنى تمكن مادى دارد بايد بر اهل و عيال خود گشايش دهد يعنى اگر
مى تواند براى خانواده خود خرج كند.(152)
اول خانواده بعد ديگران
مردى به امام باقر عرض كرد: من مزرعه اى دارم كه سه هزار درهم درآمد دارد، دو هزار
درهم آن را خرج خانواده مى كنم و هر سال يكهزار درهم آن را صدقه مى دهم .
حضرت فرمود: اگر آن دو هزار درهم براى تمامى مخارج خانواده ات كفايت مى كند، (كار
خوبى كرده اى زيرا) به فكر خودت بوده اى و همان كارى را كه با وصيت بعد از مرگ
ديگران انجام مى دهند، تو در زندگانى خود، بهره را برده اى .(153)
ريخت و پاش نكنيد
حضرت على ابن الحسين عليه السلام فرمود: مرد بايد اندازه خرج كند، به مقدار كفايت ،
و زيادى را براى آخرت خود پيش بفرستد، اين كار براى دوام نعمت مفيدتر و هم براى
افزايش آن از خدا مؤ ثرتر و نسبت به سرانجام كار - روز قيامت - سودمندتر است .(154)
حضرت صادق عليه السلام فرمود: ميانه روى چيزى است كه خداوند عزوجل دوست مى دارد و
اسراف چيزى است كه خداوند آن را زشت مى دارد، حتى دور انداختن هسته خرما كه به كارى
آيد، و يا زيادى آب را دور ريختن .(155)
پاداش بزرگ براى زنان
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر بانوئى كه در خانه شوهر به منظور اصلاح
كار منزل چيزى را از جائى به جاى ديگر منتقل كند (يعنى در خانه كار كند) خداوند به
او نگاه رحمت كند و هر كه خداوند به او نظر كند وى را عذاب ننمايد (يكى از همسران
پيامبر(ص ) بنام ) ام سلمه گفت : اى فرستاده خدا، مردان تمام خوبيها را از آن خود
كرده اند زنهاى بيچاره چه نصيبى دارند؟ حضرت فرمود: بله چون زنى باردار شوهر همانند
انسان روزه گير و شب زنده دار كه با جان و مال خويش در راه خدا جهاد مى كند پاداش
خواهد داشت و چون زايمان كند آن قدر پاداش خواهد داشت كه هيچكس مقدار آن را در
عظمت نمى داند و چون فرزند خود را شير دهد به هر مكيدنى كه بچه شير مى خورد همانند
آزاد كردن يك بنده از فرزندان اسماعيل در راه خدا ثواب به او تعلق مى گيرد و چون از
سير دادن فارغ شود فرشته بزرگوارى بر پهلوى او زند كه كار خود را از سر بگير كه
گناهانت آمرزيده شد(156)
(يعنى اعمال بد سابق تو پاك شد از هم اكنون شروع كن به عمل خوب ).
ميوه جمعه
(( اطرفوا اهاليكم فى كل جمعه بشى من الفاكهه كى
يفرحوا بالجمعه . ))
حضرت امير عليه السلام فرمود: براى اهل و عيال خود در هر روز جمعه مقدارى ميوه تازه
ببريد تا از جمعه خوشنود شوند.(157)
(و به همين وسيله نسبت به شعائر اسلامى احترام كرده محبتشان به دين زياد شود).
تقسيم كار
امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: حضرت
امير عليه السلام و حضرت فاطمه (س ) راجع به تقسيم كار از پيامبرنظريه خواستند
پيامبر(ص ) فرمود: كارهاى تا دم درب به عهده فاطمه و كارهاى پشت درب به عهده على
باشد، حضرت زهرا فرمود: از اين تصميمى كه پيامبر گرفت و مرا از سر و كار داشتن با
مردها بى نياز كرد آنقدر شادمان شدم كه جز خدا نمى داند، (يك بانوى فهميده و مسلمان
نيك مى داند كه كار در منزل و عدم معاشرت با اجانب نه تنها باعث سرشكستگى نيست بلكه
افتخار زن مسلمان است پس تا وقتى احتياج و ضرورتى به كار بيرون نيست بانوان بعنوان
اين ارزش در محافل و مجالس اجانب شركت نكنند).
به خاطر خانواده دين خود را فدا نكنيد
پيامبر اكرم (ص ) فرمود: زمانى بر مردم مى آيد كه دين كسى سالم نمى ماند مگر آنكه
همانند روباه كه بچه هاى خود را از سوراخ به آن سوراخ مى برد، او هم از اين جا به
آنجا رود، عرض كردند: اين زمان چه وقت است ؟ فرمود: هنگامى كه خرج زندگى جز با
معصيت خدا بدست نيايد، در آن زمان بى همسر بودن حلال است !!
عرض كردند شما به ما دستور ازدواج داده ايد (چگونه مى فرمائيد، بى همسر بودن حلال
است )
فرمود: بله اما در آن زمان هلاكت مرد به دست پدر و مادرش انجام مى گيرد، و اگر آنها
نبودند، به دست همسر و اولادش صورت مى گيرد، اگر همسر و اولاد هم نداشت بدست فاميلش
و همسايه هايش هلاك مى شود! پرسيدند چگونه چنين مى شود يا رسول الله ؟ فرمود: آنها
او را به تنگدستى و كمى درآمد سرزنش مى كنند و او را وادار مى كنند به آنچه در
توانش نيست تا اينكه او را به پرتگاه مى اندازند.(158)
بطلالت و غفلت را كنار بگذاريد
يكى از آفات زندگى امروز در ميان خانواده ها، غفلت و بطالت است ، بسيارى از پدرها و
مادرها وقتى در سنين جوانى هستند، عمر خود را به جمع دنيا و تلاش فراوان براى
تاءمين آن سپرى مى كنند و چون پا به سن مى گذارند، به جاى تدارك گذشته از نظر معنوى
، به بطالت و سرگرميهاى بيهوده ، عمر را به هدر مى دهند، و حتى حاضر نيستند در
هنگام فراغت از امور دنيا به كارهاى اخروى و جمع آورى توشه براى نجات اخروى خود
بپردازند.
با نشستن بر سر كوچه و مغازه و مانند اين امور و صحبتهاى بيهوده و حل كردن امثال
جدول و مسائلى از اين قبيل عمر گرانبها را به هدر ندهيد، كه به هر لحظه آن افسوس
خواهيد خورد.
امروز و فردا مكن ، حسرت دارد
(( كن على عمرك اشح منك على درهمك و دينارك .
))
پيامبر اكرم (ص ) به ابى ذر فرمود: نسبت به عمر خودت از درهم و دينارت بخيل تر باش
، اى اباذر كارهائى كه برايت سودمند نيست ، كنار بگذار.(159)
و حضرت امير عليه السلام فرمود: از باقيمانده عمر خود براى جبران گذشته استفاده كن
، براى خودت امروز و فردا مكن ، چرا كه گذشتگان تو با تكيه بر همين آرزوها و امروز
و فردا كردن هلاك شدند، تا اينكه فرمان خدا (مرگ ) ناگهانى بر آنها وارد شد، و آنها
را بر روى چوبهاى (تابوت ) به قبرهاى تاريك و تنگ منتقل كردند.(160)
و در روايت ديگرى فرمود: هيچ كس نيست كه لحظه اى بيكار باشد مگر اينكه حسرت آن را
در قيامت مى خورد.(161)
امام صادق عليه السلام فرمود: مردم تو را نسبت به خودت فريب ندهند، چرا كه نتيجه به
تو مى رسد نه آنها، روز خود را با اين و آن هدر مده ، چون با تو كسانى هستند كه
كارهايت را ضبط مى كنند هيچ كار خير را، اندك نشمار كه فردا آن را خواهى ديد.(162)
پيامبر اكرم (ص ) فرمود: در سلامت خود قبل از مريضى و در جوانى قبل از پيرى و در
فراغت قبل از گرفتارى و در زندگى قبل از مرگ ، تلاش كنيد، همانا جبرئيل نزد من آمد
و گفت : اى محمد پروردگار شما به شما سلام مى رساند و مى فرمايد: هر ساعتى كه در آن
مرا ياد كنى ، برايت نزد من ذخيره مى شود، و هر ساعتى كه مرا ياد نكنى از دست داده
اى .(163)
پشيمانى بهشتيان
پيامبر اكرم (ص ) فرمود: اهل بهشت نسبت به هيچ چيز، از امور دنيا پشيمان نمى شوند
مگر بر آن ساعتى كه در دنيا بدون ياد خدا سپرى كرده اند.(164)
و فرمود: هر كه دو روزش مساوى باشد مغبون است .(165)
غصه عابد
عابدى در هنگام مرگ گفت : من بر اين خانه غصه ها و گناهان حسرت نمى خورم ، حسرت من
فقط بر آن شبهائى است كه خوابيدم و روزهائى كه بدون روزه گذشت و ساعتى كه از ياد
خدا غافل بودم .(166)
كاشكى قيمت انفاس بدانستندى
|
تا دمى چند كه مانده است غنيمت شمرند
|
ايكه پنجاه رفت و در خوابى
|
چو پنجاه سالت برون شد ز دست
|
غنيمت شمر پنج روزى كه هست
|
به غفلت تا به كى عمرى چنين تنگ
|
به منزل كى رسى پائى چنين لنگ
|
بى عوض دانى چه باشد در جهان
|
عمر باشد، عمر، قدر آن بدان
|
مدير خانه مرد است
(( كل امر تدبره امراه فهو ملعون
))
حضرت امير(ع ) فرمود: هر مردى كه امور او را زن بگرداند ملعون است .(167)
زن و فرزند شما را غافل نكنند
(( لا تجعلن اكثر شغلك باهلك و ولدك فان يكن
اهلك و ولدك اوليا الله فان الله لا يضيع اوليائه و ان يكونوا اعدء الله فما همك و
شغلك باعداء الله .))
حضرت امير(ع ) فرمود: بيشترين تلاش خود را مشغول زن و فرزند خود مكن ، اگر آنها از
اولياء خدا باشند خدا اوليا خودش را ضايع نمى كند، و اگر از دشمنان خدا باشند چرا
تلاشت را صرف دشمنان خدا بكنى .(168)
(در حق اهل خود كوتاهى مكن اما سعادت خود را هم فدا مكن )
دنيا هدف نيست غافل نشويد
(( ابعد ما يكون العبد من الله عزوجل اذا لم
يهمه الا بطنه و فرجه . ))
امام صادق عليه السلام فرمود: دورترين موقعيت بنده نسبت به خداوند وقتى است كه براى
بنده جز شكم و شهوت همتى نباشد.(169)
(تمام هم و غم خود را صرف دنيا مى كند و به فرك مسائل معنوى و مهم نيست ).
بى تفاوتى و محافظه كارى آفت خانواده ها
(( من اصبح لا يتهم بامور المسلمين فليس بمسلم .
))
پيامبر اكرم (ص ) فرمود: هر كه صبح برخيزد و در كار مسلمانان همت نگمارد مسلمان
نيست .(170)
ازدواج و تشكيل خانواده با تمام امتيازات و ارزشهائى كه دارد براى بسيارى از مردم
دچار يك آفت بزرگ گرديده است ، و آن بى تفاوتى نسبت به مسائل اصولى و افكار بلند
انسانى است .
تشكيل خانواده براى بسيارى به معنى ، مشغول كسب و كار و در آمد و تامين معاش و رفاه
شدن است ، به گونه اى كه توجه به وضع جامعه و سياستهاى داخلى به گونه اى كه توجه به
توطئه دشمنان و تشويق و دفاع از حقوق مسلمانان و ستيز و جدال با استثمار و افكار
باطل ، براى آنها مسائل كم اهميت و حاشيه اى و يا بى اهميت مى باشد، بسيارند جوانان
تحصيل كرده اى كه در دوران تحصيل ، داراى احساساتى بسيار قوى بوده اند، و فرياد
ستيزه جوئى و دفاع از مستضعفين و حقوق محرومان و اظهار تنفر و انزجار آنها بر عليه
مستكبران لحظه اى قطع نميشد، اما با همين جوش و خروش ، وقتى تحصيلات آنها پايان
يافت و دستشان به مال و مقامى رسيد و در اثر ازدواج سرگرم مسائل زندگى شخصى شدند
بطور كلى تغيير كرده و سيصد و شصت درجه دگرگون شدند، حالا نه تنها سخن از محرومين و
مستضعفين نمى گويد و به فكر آنها نيست ، كه خود جز همانها قرار گرفته و تا مى شود
سود خود را بالا مى برد، و هر كسى هم كه مى خواهد آن شعارها را بدهيد او را به
تحقير مى گيرد.
تمام فكر و ذكر او در مال و مقام زن و بچه او خلاصه شده است ، و نه فكر مسائل سياسى
و نه امور مسلمانان و نه معنويات و مسائلى از اين قبيل است .
او ديگر آزاديخواه است و نه مدافع محرومين ، او فقط عيال وار است همينرا ميداند و
بس .
هوشيار باشيد، مبادا، آنهمه افكار و احساسات عالى و بلند و آرمانهاى الهى و انسانى
را به فراموشى بسپاريد و بخاطر تامين معاش از آنها غافل بمانيد، مشكلات و پيچ و خم
مسائل زندگى هرگز نبايد افكار بلند و اهداف مهم الهى را در شما ضعيف كند و يا به
فراموشى دهد، استقلال و آزادى و دفاع از اسلام و مظلومين در عمل و زبان همواره مى
بايست سر مشق زندگى زن و مرد باشد.
(( من سمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلم يجبه فليس
بمسلم . ))
پيامبر اكرم فرمود: وقتى كسى مسلمانى را به يارى طلبيد، هر كه بشنود و پاسخ ندهد
مسلمان نيست .(171)
خوراك مؤ من و منافق
(( المومن يا كل بشهوة عياله و المنافق يا كل
اهله بشهوته .))
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: مؤ من به اشتهاى خانواده اش غذا مى خورد
ولى منافق خانواده اش به اشتهاى او غذا مى خورند.(172)
(يعنى مرد مؤ من نبايد كارى كند كه هر وقت خودش مايل بود چيزى بخورد يا بخرد،
خانواده اش هم از كنار خواسته او بخورند و اگر خودش نخواست خانواده اش هم بايد
محروم بمانند بلكه بر عكس بايد به خاطر اينكه اهل و عيال او مى خواهند تهيه كند و
خودش هم استفاده كند).
رسيدگى به خانواده
(( ملعون ملعون من ضيع من يقول
))
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: معلون است معلون ، كسى كه درباره افراد تحت
نظر خود كوتاهى كند.(173)
كمك به همسر در خانه
(( كان اميرالمؤ منين عليه السلام يحتطب و يستقى
و يكنس و كانت فاطمة تطحن و تعجن و تخبز. ))
امام صادق (ع ) فرمود: اميرالمؤ منين عليه السلام هيزم تهيه مى كرد و از چاه آب
براى منزل مى آورد و جاروب مى كرد، حضرت فاطمه (س ) نيز گندم را آرد مى نمود و خمير
مى كرد و نان مى پخت .(174)
و در روايت ديگرى حضرت اضافه نمود كه حضرت فاطمه جامه وصله مى زد، او از زيباترين
مردم بود، دو گونه او همانند دو گل (شكفته بود) درود خدا بر او و شوهر او و فرزندان
او باد.(175)
(پس كار كردن مخصوصا در خانه براى مرد عار نيست گرچه از نظر تقسيم كار به عهده زن
است كه كار منزل را به عهده بگيرد.)
به خانواده خود نيكى كنيد تا عمر شما
زياد شود
(( من حسن بره باهله زاد الله فى عمره .))
امام صادق عليه السلام فرمود:
هر كس به خانواده اش به خوبى نيكى كند، خداوند عمر او را زياد مى كند.(176)
هنگام ورود بر خانواده سلام كنيد
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى يكى از شما وارد اتاق شد، سلام كند،
زيرا سلام بركت را نازل مى كند و ملائكه با او انس مى گيرند.(177)
امام صادق عليه السلام فرمود: مرد وقتى وارد بر خانواده مى شود، سلام كند، و هنگام
ورود كفش خود را بر زمين زند و صدائى (مانند گلو صاف كردن ) بكند، تا آنها متوجه
شدند كه او وارد شده است . (و خود را آماده كنند) تا مبادا كه مرد چيزى كه پسندش
نيست ببيند - آرى مرد نه تنها مى بايست كنجكاوى و عيب جوئى نكند بلكه ، براى اينكه
مبادا خانواده اش آماده پذيرائى او نباشند، و سر و وضع آنها مناسب نباشد، اول
آمدن خود را اعلام كند، همچنانكه اين حديث به بانوان مى فهماند خود را براى آمدن
شوهر آماده كنند تا مبادا نگاهش به امرى كه خوش ندارد بيفتد.(178)
والدين موفق
1 - پدر دو شهيد در مكتب اهل البيت
عليهم السلام
پس از شهادت على عليه السلام و تسلط مطلق معاويه بن ابى سفيان بر خلافت اسلامى ،
خواه ناخواه برخوردهايى ميان او و ياران صميمى على عليه السلام واقع مى شد، همه
كوشش معاويه اين بود تا از آنها اعتراف بگيرد كه از دوستى و پيروى (حضرت ) على سودى
كه نبرده اند سهل است ، همه چيز خود را نيز در اين راه باخته اند، سعى داشت يك
اظهار ندامت و پشيمانى از يكى از آنها باگوش خود بشنود اما اين آرزوى معاويه هرگز
تحقق نيافت ، پيروان على عليه السلام بعد از شهادت آن حضرت ، بيشتر واقف به عظمت و
شخصيت او شدند، از اين رو بيش از آنكه در حال حياتش فداكارى مى كردند براى دوستى او
و براى راه و روش او و زنده نگاه داشتن مكتب او، جرئت و جسارت و صراحت به خرج مى
دادند، كاى گاهى كار به جائى مى كشيد كه نتيجه اقدام معاويه معكوس مى شد و خودش و
نزد يكانش تحت تاءثير احساسات و عقايد پيروان مكتب على عليه السلام قرار مى گرفتند.
يكى از پيروان مخلص و فداكار و با بصيرت على عليه السلام عدى پسر حاتم بود، عدى در
راس قبيله بزرگ (طى ) قرار داشت ، او چندين پسر داشت ، خودش و پسرانش و قبيله اش
سرباز فداكار على عليه السلام بودند، سه نفر از پسرانش به نام (طرفه ) و (طريف ) و
(طارف ) در صفين در ركاب على عليه السلام شهيد شدند.
پس از سالها كه از جريان صفين گذشت و على عليه السلام به شهادت رسيد و معاويه خليفه
شد، تصادف روزگار عدى بن حاتم را با معاويه مواجه ساخت .
معاويه براى اينكه خاطره تلخى براى عدى تجديد كند و از او اقرار و اعتراف بگيرد كه
از پيروى على بودن چه زيان بزرگى ديده است به او گفت :
:اءين الطرفات ؟ پسرانت طرفه و طريف و طارف چه شدند؟
:در صفين پيشاپيش على بن ابيطالب شهيد شدند.
:على انصاف را درباره تو رعايت نكرد.
:چرا؟
:چون پسران تو را جلو انداخت و به كشتن داد و پسران خودش را در پشت جبهه محفوظ نگه
داشت .
:من انصاف را درباره على رعايت نكردم .
:چرا؟
- براى اينكه او كشته شد و من زنده مانده ام ، من بايست جان خود را در زمان حيات او
فدايش مى كردم .
معاويه كه ديد منظورش عملى نشد، از طرفى خيلى مايل بود اوصاف و حالات على را از
كسانى كه مدتها با او از نزديك به سر برده اند و روزگارى با او بوده اند بشنود، از
عدى خواهش كرد اوصاف على را از نزديك ديده است برايش بيان كند.
عدى گفت : معذورم بدار.
:حتما بايد برايم تعريف كنى .
:به خدا قسم ، على بسيار دور انديش و نيرومند بود، به عدالت سخن مى گفت و با قاطعيت
فيصله مى داد، علم و حكمت از اطرافش مى جوشيد، از زرق و برق دنيا متنفر و با شب و
تنهائى شب ماءنوس بود، زياد اشك مى ريخت ، و بسيار فكر مى كرد، در خلوتها از نفس
خود حساب مى كشيد و بر گذشته دست ندامت مى سود، لباس كوتاه ، و زندگانى فقيرانه را
مى پسنديد، در ميان ما كه بود مانند يكى از ما بود اگر چيزى از او مى خواستيم مى
پذيرفت و اگر به حضورش مى رفتيم ما را نزديك خود مى برد و از ما فاصله نمى گرفت ،
با اين همه آن قدر با هيبت بود كه در حضورش جرئت تكلم نداشتيم و آن قدر عظمت داشت
كه نمى توانستيم به او خيره شويم ، وقتى لبخند مى زد دندانهايش مانند يك رشته
مرواريد آشكار مى شد، اهل ديانت و تقوا را احترام مى كرد و نسبت به بينوايان مهر مى
ورزيد، نه نيرومند از او بيم ستم داشت و نه ناتوان از عدالتش نوميد بود.
به خدا سوگند يك شب به چشم خود ديدم در محراب عبادت ايستاده بود - در وقتى كه
تاريكى شب همه جا را فرا گرفته بود - اشكهايش بر چهره و ريشش مى غلطيد، مانند مار
گزيده به خود مى پيچيد و مانند مصيبت ديده مى گريست ،
مثل اين است كه الان آوازش را مى شنوم ، او خطاب به دنيا مى گفت : اى دنيا متعرض من
شده اى و به من رو آورده اى ؟ برو ديگرى را بفريب (يا هرگز فرصتى اين چنين تو را
نرسد) او را سه طلاقه كرده ام و رجوعى در كار نيست ، خوشى تو ناچيز و اهميت تو اندك
است ، آه آه از توشه اندك و سفر دور و مونس كم .
سخن عدى كه به اينجا رسيد اشك معاويه بى اختيار فرو ريخت با آستين خويش اشكهاى خود
را خشك كرد و گفت : خدا رحمت كند ابوالحسن عليه السلام را همين طور بود كه گفتى ،
اكنون بگو ببينم حالت تو در فراق او چگونه است ؟
عدى گفت : شبيه حالت مادرى كه عزيزش را در دامنش سر بريده باشند.
معاويه : آيا هيچ فراموشش مى كنى ؟
عدى : آيا روزگار مى گذارد فراموشش كنم
(179)
مؤ لف گويد: به اميد آنكه ياران با وفاى امام امت مخصوصا خانواده هاى شهداء و ديگر
دلاوران دفاع مقدس ما نيز پس از ايشان ، از امام خويش و راه نورانى او كه انقلاب
اسلامى و ولايت فقيه است روى گردان نشوند و دشمنان حيله گر خود را از آرزوى نااميد
كردن شاگردان امام و اظهار خستگى و ياس در ادامه راه او ماءيوس كنند.
2 - تربيت دينى در مكتب اهل البيت عليهم
السلام
روزى معاويه مقدارى عسل براى ابو الاسود دئلى به عنوان هديه فرستاد و مقصودش آن بود
كه در دل آنها را بدست آورد و قلبشان را از محبت به اميرالمؤ منين على بن ابى طالب
خالى كند.
ابوالاسود، دخترك پنج شش ساله اى داشت ، همين كه چشمش به ظرف عسل افتاد، انگشت در
آن كرد و به دهان گذاشت .
پدر گفت : دخترم اين عسل را مخور كه زهر است ، معاويه مى خواهد به وسيله اين عسل ما
را فريب دهد و از حضرت على عليه السلام دور كند و ما محبت او و فرزندانش را از دل
بيرون كنيم !
دختر گفت : خدا روى معاويه را زشت كند، آيا مى خواهد به وسيله عسل شيرين ، ما را
فريب دهد و از سرور پاك و بزرگوارمان جدا سازد، مرگ بر فرستنده عسل و خورنده آن
باد! سپس انگشت خود را در گلو برد و آن قدر خود را رنج داد تا آنچه خورده بود قى
كرد و سپس بعد از تنهى كردن خود از اين غذاى مسموم اين شعر را سرود:
(( ابا العسل المصفى يا ابن هند
|
و مولانا امير المؤ منينا))
|
آيا با عسل پاكيزه ، اى پسر هند مى خواهى دين و ايمان خود را به تو بفروشيم ؟! به
خدا سوگند كه هرگز به اين آرزو نخواهى رسيد كه مولا و پيشواى ما اميرالمؤ منين عليه
السلام است
(180)
مؤ لف گويد: ابوالاسود دئلى از شيعيان اميرالمؤ منين است و گويند اولين كسى است كه
باتعليم حضرت على عليه السلام در ادبيات عرب سخن گفته است .
3 - دعاى پدر و موفقيت فوق العاده پسر
در احوالات علامه مجلسى رضوان الله عليه آمده است ، كه پدر ايشان عالم بزرگوار ملا
محمد تقى مجلسى رضوان الله عليه كه زا بزرگان علماء شيعه است مى فرمايد: يكى از
شبها بعد از خواندن نماز و تهجد و گريه زارى به درگاه خداوند متعال ، خود را در
حالتى ديدم كه دانستم هر چه از درگاه خداوند متعال در خواست كنم ، البته به اجابت
مى رسد، فكر كردم از خداوند چه بخواهم ؟ ناگهان صداى محمد باقر از گهواره بلند شد،
عرض كردم : خدايا بحق محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين ، اين طفل را مروج
دين و ناشر احام سيد المرسلين قرار ده و او را به توفيقات بى نهايت خود موفق گردان
و همانگونه شد كه فرموده بود، زيرا علامه مجلسى رضوان الله عليه خدماتى به دين و
مكتب اهل البيت عليه السلام نمود كه شايد در تاريخ اسلام سابقه نداشته است ، و يكى
از آثار ارزشمند و جاويد اين مرد بزرگ كتاب گران سنگ بحار الانوار است كه جامع به
چاپ رسيده است ، آرى اين است موفقيت پدر در تربيت فرزندانى چنين شايسته و مفيد.
4 - استقامت و تدبير يك مادر فداكار
ابو طلحه انصارى نخستين ميزبان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه است ، او
همسرى داشت بنام ام سليم ، ام سليم هنگامى كه دختر بود مسلمان شد و وقتى ابو طلحه
از او خواستگارى كرد گفت :
من همسر تو مى شوم مشروط بر اينكه مسلمان شوى و آنقدر با او در مورد بطلان آيين بت
پرستى سخن گفت تا اينكه ابو طلحه مسلمان شد و ام سليم با او ازدواج كرد.
مدتى بعد خداوند به آندو و پسرى داد تا اينكه روزى اين پسر مريض شد و روز به روز
بيماريش سخت تر مى شد، ام سليم كه فرزند را در حال جان دادن مشاهده كرد براى اينكه
شوهرش متوجه مرگ فرزند خود نشود او را (به بهانه اى ) نزد پيامبر اكرم صلى الله
عليه و آله فرستاد، با بيرون رفتن ابو طلحه آن پسر جان داد.
ام سليم پاهاى او را رو به قبله كشيد و جامه اى روى جنازه فرزندش انداخت و او را
كنارى خواباند و به تمامى اهل خانه سفارش نمود كه هيچكدام از شما خبر مرگ پسرم را
به ابو طلحه ندهد تا اينكه خود او را آگاه كنم ، سپس از جاى برخواست و غذائى پخت و
خود را خوشبو نمود.
پس از مدتى ابو طلحه وارد شد و از حال پسرش سوال كرد، ام سليم گفت : به خواب رفته ،
ابوطلحه گفت : آيا در منزل چيزى براى خوردن هست ؟ ام سليم غذا را حاضر كرد، پس از
صرف غذا ام سيلم با لبخند و گفته هاى شيرين ، شوهر را سرگرم كرد و در ميان سخنان به
او گفت :
اى ابوطلحه ! نظر تو راجع به جماعتى كه بعضى از همسايگان ايشان چيزى را به عنوان
امانت در نزد آنها قرار دادند و آن جماعت مدتى از آن امانت برخوردار بودند پس از
مدتى هنگاميكه آن همسايه آمد و امانت خود را از آنها گرفت ، آن جماعت شروع به گريه
وزارى كردند كه چرا اين همسايه امانت را از ما پس گرفته است چيست ؟
ابو طلحه گفت : اينها جزء ديوانگان هستند زيرا چيزى كه مال آنها نبوده بلكه بعنوان
امانت در اختيار آنها بوده ، پس دليلى ندارد كه بعد از برگرداندن امانت گريه وزارى
كنند.
ام سليم گفت : اى ابو طلحه سزاوار است كه ما از ديوانگان نباشيم ، همانا فرزند تو
امانتى الهى بود كه خداوند متعال آن را از ما پس گرفت .
ابو طلحه از صبر و تحمل همسرش تعجب كرد و گفت : من به صبر و استقامت از تو
سزاوارترم ، فردا صبح كه ابو طلحه براى نماز جماعت خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه
و آله رسيد و تمام ماجرا را بازگو كرد، پيامبر اكرم از صبر ام سليم تعجب نمود و در
حق او دعا كرد و سپس فرمود: خدايا ديشب اين دو نفر را مبارك گردان .
ام سليم باردار شد و پسرى به دنيا آورد او را به نزد پيامبر فرستاد تا حضرت از كودك
كام برداشت و در حق او دعا نمود و نام او را عبدالله نهاد، مردى از انصار مى گويد:
از اولاد همين عبدالله نه فرزند را ديدم كه همگى قارى قرآن بودند.(181)
برخى گفته اند اين پسر سى و دو سال نماز شب خود را با وضوى نماز مغرب و عشا مى
خواند، و گفته اند از مريدان خاص حضرت على عليه السلام بود كه در جنگ صفين در ركاب
آن حضرت به شهادت رسيد.(182)
5 - مادر انديشمند و فرزند فرزانه
صاحب بن عباد يكى از بزرگان و دانشمندان مى باشد، نام وى اسماعيل و كينه اش ابو
القاسم است كه ملقب به صاحب گرديد.
او وزير مويد الدوله و فخر الدوله و شيعه بسيار استوارى بود شيخ صدوق رحمه الله
كتاب عيون اخبار الرضا عليه السلام را براى وى تصنيف نمود و در اول آن از او تمجيد
بسيار كرده است ، او عالمى بزرگوار و در فنون شعر و ادب و كلام بسيار قوى بود،
گويند جمعيتى كه در مجلس درس او براى استفاده مى نشستند آنقدر زياد بود كه يك
گوينده نمى توانست صدا را به شنوندگان برساند بطوريكه نياز به شش نفر مى شد.
ابن خلكان درباره او گويد: او نادره زمان و اعجوبه عصر بود در فضيلت و بزرگوارى و
بخشش .
گويند: براى جابجائى كتابهاى او نياز به چهار صد شتر بود.(183)
در احوالات او آمده است ، در سنين كودكى وقتى براى درس به مسجد مى رفت (سابقا در
مساجد نيز درس مى خواندند) مادرش هر روز، يك دينار و يك درهم به او مى داد و مى گفت
:
پسرم اين درهم و دينار را به اولين فقيرى كه در ميان راه ديدى بده ، و او اين كار
را انجام مى داد حتى بعد از فوت مادرش نيز اين روش نيكو را رها نكرد، و هر شب به
خدمتكار خود مى گفت : يك دينار و يك درهم در زير بسترش بگذارد تا هنگام صبح
فراموش نكند و آنرا به فقير دهد.
اتفاقا شبى خادمش فراموش كرد و صبح بعد از نماز وقتى صاحب دست به زير بستر برد چيزى
نيافت ، اين اتفاق را به فال بد گرفت ، و پنداشت كه اجلش نزديك است ، به خدمتكاران
خود دستور داد تا رختخواب و ديگر تزئينات از جمله فرش و پرده و پشتى را جمع كرده ،
و به اولين فقير كه برخوردند بدهند تا كفاره تاءخير اين كار شود.
خدمتكاران دستور را اجرا كردند و در بين راه سيد نابينائى را ديدند كه زنى دست او
را گرفته مى برد، آن اشياء را به او دادند، نابينا پرسيد: اينها چيست ؟ گفتند:
رختخواب ، فرش پرده پشتى ديبا... مرد نابينا از شنيدن اين سخنان بيهوش شد.
وقتى او را نزد صاحب بن عباد آوردند و با پاشيدن آب به هوش آمد از او پرسيد: چرا
بيهوش شدى ! گفت : من مرد محترم و شريفى هستم و از اين زن دخترى دارم ، مردى از
دخترمان خواستگارى كرده است و ما هم دختر را به ازدواج او در آورده ايم ، اكنون دو
سال است كه صرفه جوئى كرد و براى دخترمان جهيزيه تهيه مى كنيم ، ديشب اين زن كه
مادرش است گفت : براى جهيزيه دخترمان يك رختخواب و يك پشتى ديبا هم لازم است ، من
اظهار ناتوانى كردم ، خلاصه اينكه ميان من و همسرم ، اختلاف شد و كار به نزاع كشيد،
از او خواستم صبح كه شد دست مرا بگيرد و از خانه بيرون بياورد ببينم چه ميشود، كه
در بين راه با اين آقايان برخورد كرديم كه به من گفتند: اين رختخواب و پشتى ديبا را
بگير، و از (شدت تعجب و حيرت ) بيهوش شدم ،
صاحب بن عباد كه مرد كرم و بزرگوارى بود دستور داد تا جهيزه اى متناسب و مناسب با
آن رختخواب و پشتى ديبا تهيه كردند و داماد را حاضر كرده و مخارج يك سال زندگى را
نيز به او پرداخت نمود(184)
6 - مادر شهيد و افتخارات او
نسيبه كه به ((ام عماره )) معرف گرديد، از
زنان قهرمان عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله است ، او در تمام جنگهاى پيامبر خدا
صلى الله عليه و آله براى آب دادن به سپاهيان و مداواى مجروحين حضور نزديك داشت ،
در جنگ احد از آغاز روز، مشكى پر از آب بر دوش داشت و به رزمندگان اسلام در جبهه
احد كه تشنه مى شدند آب مى داد.
جالب اينكه ، پس از شكست مسلمانان در اواخر جنگ احد نسيبه ، مشك را به كنار انداخت
و خود را سپر پيامبر صلى الله عليه و آله نمود، و از هر سو از پيامبر صلى الله عليه
و آله دفاع مى كرد، كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ((به
هر طرف نگاه مى كردم مى ديدم ، نسيبه از من دفاع مى كند)) تا
آنكه سيزده زخم برداشت ، يكى از زخمهائى كه به شانه اش رسيده بود، بقدرى عميق بود
كه تا يك سال مداوا مى كرد، و تا آخر عمر هم گودى زخم در شانه اش باقى ماند.
در همين جنگ بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله ديد يك نفر از مسلمين با سپر خود در
حال فرار است ، به او فرمود: سپر را بينداز، او سپر را انداخت ، نسيبه آن را بر
داشت ، كافرى رسيد شمشيرى به سويش فرود آورد، او با سپر شمشير را رد كرد، و با كمك
پسرش عبدالله او را كشتند، و اسبش را از پاى در آوردند.
نسيبه ديد فرزندش عبدالله مى خواهد فرار كند، جلو او را گرفت ، و گفت :
به كجا مى گريزى آيا از خداوند و پيامبرش صلى الله عليه و آله فرار مى كنى ؟ و او
را برگرداند و به جنگ ادامه داد، سوارى بر عبدالله زخم سنگينى وارد آورد، نسيبه با
چابكى تمام ، بى درنگ زخم فرزندش را بست ، و گفت : برخيز و در جنگ سستى مكن ، خود
به آن سوار حمله كرد و زخمى بر پايش وارد ساخت ، پيامبر صلى الله عليه و آله كه از
اين صحنه سخت مسرور شده بود فرمود: ((آفرين بر تو كه خوب
انتقام گرفتى )).
در اين جنگ فرزندش عبدالله شهيد شد، ولى نسيبه همچنان با تيراندازى و شمشير از جان
پيامبر صلى الله عليه و آله دفاع مى كرد، به حدى فداكارى كرد، كه پيامبر صلى الله
عليه و آله فرمود: نسيبه از ((فلان و فلان ))
بهتر است ، (منظور از اين جمله سردمداران نفاق بودند كه فرار كردند).
به هر حال نسيبه به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: از خدا بخواه تا ما را در
بهشت همراه شما قرار دهد، پيامبر صلى الله عليه و آله همين دعا را فرمود.(185)
درود خدا بر خانواده هاى شهدا و تمامى رزمندگان عزيز اسلام مخصوصا جانبازان و
آزادگان بزرگوار كه عظمت جامعه اسلامى ما مرهون زحمات و تلاش اين بزرگواران است و
الحمدلله اولا و آخرا.
|