مقدمه نويسنده
بسمه تعالى شاءنه
بعضى از دوستان از اينجانب تقاضا كردند كتابى ساده و همگانى كه مشتمل بر دروس اخلاق
اسلامى و رهنماى قسمتهايى از آيين زندگى باشد بنويسم ، تا مورد استفاده غالب طبقات
قرار گيرد. پس از گذشت مدتى آنچه به نظرم رسيد كه در اين كار براى خودم بى تكليف و
براى خوانندگان سودمندتر باشد؛ اين بود كه مقدارى از آيات قرآن كريم و احاديث
پيغمبر و ائمه دين سلام الله عليهم اجمعين را با ترجمه تقريبى آنها به فارسى ، جمع
و تاءليف نمايم تا به توفيق خداوند متعال خوانندگان محترم چون مستقيما با كلمات وحى
و عبارات و نصوص منقوله از ذوات مقدسه پيغمبر و ائمه دين عليه السلام رو به رو مى
گردند، درس بهترى فراگيرند و استفاده بيشترى بنمايند و لذا به نوشتن اين تاءليف
پرداختم و آن را((آيين زندگى و درسهاى اخلاقى اسلامى
)) نام نهادم . و لاحول و لاقوة الا
بالله العلى العظيم .
(1) مؤ لف در اين كتاب در نظم و تربيت مطالب و هم در نقل آيات و روايات به هيچ وجه
نظرى خاص نداشته ؛ فقط هر موضوع و مطلبى كه متناسب با هدف و غرض از تاءليف اين كتاب
بوده و به تدريج به خاطرش مى آمده با ذكر مداركى نوشته است تا براى تنظيم و ترتيب
مطالب و يا ذكر مدارك به زحمت نيفتاده باشد.
(2) در مطالب كتاب راجع به هر موضوع ، تمام آيات و روايات استقصاء نشده است ؛ بلكه
راجع به هر مطلبى ، منظور تنها ذكر بعضى مدارك از آيات يا روايات بوده است نه آنكه
تمام آيات و روايات آن موضوع ، ذكر و استقصاء گردد.
(3) مؤ لف در نقل روايات اهتمام داشته است كه از كتب معتبره نقل كرده باشد؛ لذا هر
جا كه از مستدرك الوسائل روايت نقل كرده ، توجه نموده است كه روايات منقوله از مآخذ
نسبتا معتبر آن كتاب نقل شود.
(4) در ترجمه و ذكر معانى آيات و روايات (چنانكه در مقدمه كتاب اشاره شده است ) در
اساس ، مقصود مؤ لف ترجمه تقريبى آنها بوده ؛ گرچه سلاست و روانى عبارات هم محفوظ
نگردد، مع ذلك اينك كه تاءليف اين جلد به پايان رسيده فكر مى كند كه آيا فقط از
عهده همان ترجمه هاى تقريبى هم برآمده يا خير؟ در پيش خود و وجدانش نمى تواند هرگز
چنين تعهدى را داشته باشد؛ ولى در همين ترجمه هاى ناقص نيز اميد استفاده براى
خوانندگان محترم مى رود.
و آن چيزى را كه مؤ لف دانسته و مى فهمد؛ اين است افراد اجتماع اگر پابند به
دستورات اسلامى در وضع زندگى انفرادى و اجتماعى خود گردند، به زندگى مرفه و آسوده و
منظمى در دنيا و آخرت نائل مى شوند. آرى يگانه راه ترقى و تعالى و تاءمين سعادت
حقيقى دنيا و آخرت و خارج شدن از اضطرابات و وحشتهاى زندگى پرپيچ و خم دنيا در
پيروى از تعاليم و دستورات اسلامى است . دين مقدس اسلام با استخراج ذخاير ارضى و
صنعت و اختراعات مادى و علوم حسى و تجربى مخالفت ندارد، ولى مى گويد:
((بشر همين زندگى صنعتى و علمى را در چهار چوب قوانين و
مقررات الهى كه به مصالح واقعى انفرادى و اجتماعى و دنيوى و اخروى مردم وضع شده است
بايد سپرى كند تا از همه گونه بدبختى و مهالك دنيا و آخرت نجات يابد.))
والسلام على من اتبع الهدى (مؤ لف )
يك هدف مهم از بعثت انبياء
از آيات قرآن كريم و احاديث چنين بر مى آيد كه يك هدف مهم از بعث انبياء به
ويژه خاتم آنان صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين راهنمايى به تهذيب اخلاق و پاك
نمودن ارواح بشر از بديهاست و به عبارت ديگر تربيت مردم در سايه فراگرفتن و به كار
بستن آنها به صلاح واقعى و سعادت حقيقى و خوشبختى زندگى دنيا و آخرت نائل گردند و
از پليدى ها و زشتى ها و آشفتگى ها محفوظ بمانند.
قرآن كريم :
(1) ((همچنانكه رسولى از شما (بشر) فرستاديم كه آيات ما را
بر شما تلاوت كند و شما را (از پليدى جهل و كفر و اخلاق زشت ) پاك كند و به شما
كتاب و حكمت و آنچه را كه خود نمى دانستيد (و ممكن نبود از راه فكر و انديشه به آن
دانا گرديد، از راه وحى ) بياموزد؛ پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و مرا شكر
كنيد و (نعمت ) مرا ناسپاسى مكنيد.))
(1)
(2) در سوره آل عمران است : ((خداوند بر اهل ايمان منت نهاد
كه رسولى از خودشان در ميان آنان برانگيخت تا آيات خدا را بر آنان بخواند و آنان را
(از هر نقص و آلايش ) اصلاح و پاك نمايد و كتاب و حكمت به آنان بياموزد، و به راستى
پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.))(2)
روايات :
(1) از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است كه فرمود:((همانا
براى تكميل اخلاق ستوده مبعوث شدم .))
(3)
(2) و نيز از آن حضرت است كه فرمود:((بر شما اخلاق ستوده
لازم است ؛ همانا كه خداوند عزوجل مرا بدانها مبعوث فرمود.))(4)
(3) و از على عليه السلام است كه بر منبر در خطبه اى فرمود:((اى
مردم ! خداوند تبارك و تعالى چون خلق را آفريد، خواست كه آنان بر آداب رفيعه و
اخلاق شريفه باشند و نيز مى دانست كه ممكن نيست آنان چنين شوند مگر اين كه آن ذات
مقدس ، خود آنچه را كه به سود و زيان آنان است تعريف و آگاهشان فرمايد؛ و تعريف
خوبى ها و بدى ها جز به امر و نهى (به وسيله انبياء) نمى باشد.))
(5)
اصلاح نيّت
مهمترين پايه اصلاح افراد جامعه ، اصلاح نيت است
(6) ؛ اگر كارهاى آدمى تنها براى رضاى خدا و امتثال فرمان و دستور
او و لااقل به منظور تحصيل ثواب اخروى و نجات از عذاب و مكافات الهى باشد به صلاح و
سعادت دنيا و آخرت او و خير جامعه تمام خواهد شد و اگر به منظور شؤ ون و منافع دنيا
از رياست و جاه و مقام و شهرت و مال و منال $ دنيوى باشد؛ نتيجه عالى و صحيح بر
آنها مترتّب نمى گردد و به سعادت و خير دائمى بشر تمام نمى شود. آرى شريفترين و
عاليترين هدف براى فعاليت هاى مردم هر اجتماعى تحصيل رضاى پروردگار جهان است كه در
سايه آن ، تاءمين سعادت جاودانى و نجات از عذاب ابدى ، ميسر است .
اجتماعى كه داراى چنين هدف عالى باشد هرگز در آن هيچگونه تجاوزى و تعدّى و فسق و
فجور راه نخواهد يافت . در قرآن كريم و احاديث به تصحيح و اخلاص نيت بسيار اهميت
داده شده است .
قرآن كريم :
(1) ((آگاه باشيد كه دين خالص (از هر شرك و رياء) براى خداست
.))
(7)
(2) ((و امر نشدند جز به اين كه پرستش كنند خدا را در حالى
كه دين را براى او خالص گردانند و از غير دين حق ، روى بگردانند و نماز را اقامه
نمايند و زكوة دهند و اين است دين (ملت - شريعت ) درست و راست .))
(8)
(3) ((پس كسى كه به القاء پروردگارش اميد دارد بايد كار
شايسته كند و در پرستش پروردگار احدى را شريك نسازد.))(9)
(4) ((و از مردمان ، كسى هست كه جان خود را به طلب رضاى خدا
مى فروشد و خدا به (چنين ) بندگان رؤ وف و مهربان است .))
(10)
(5) ((و مثل آنان كه اموالشان را در طلب رضاى خدا و براى
استوارى نفوسشان (بر ايمان و طاعت پروردگار) انفاق مى كنند؛ مثل بوستانى است بر
مكان بلندى ، كه بدان باران درشت برسد؛ پس دو چندان ثمر بدهد و اگر به آن باران
درشت نرسد، پس باران ريز (بر آن كفاف دهد) و خدا به آنچه مى كنيد (از روى اخلاص يا
رياء) بينا است .))
(11)
(6) ((آنچه از خير و نيكى انفاق مى كنيد به نفع خودتان است و
شما جز براى طلب رضاى خدا انفاق نمى كنيد(نبايد بكنيد) و آنچه از خير و نيكى انفاق
مى كنيد (پاداش آن ) تماما به شما داده مى شود و به شما ستم نمى شود.))(12)
(7) ((هيچ خير و فايده اى در بسيارى از سخنان سرى و راز گفتن
مردم نيست ، مگر (راز گفتن ) كسى كه به صدقه اى يا به كار نيكى يا به اصلاحى ميان
مردم امر نمايد؛ و هر كه به طلب رضاى خدا چنين كند پس (ما كه خداوندگاريم ) به زودى
اجر عظيم به او عطا خواهيم نمود.))
(13)
(8) ((كسى كه (به عمل و كار خود) كِشت (و ثواب ) آخرت را
اراده مى كند؛ در كشت وى مى افزاييم (و يكى را دست كم ده برابر ثواب مى دهيم ). و
كسى كه (به اعمالش ) كشت (و نفع ) دنيا را اراده مى كند از آن (به مقدارى كه به
مقتضاى حكمت بخواهيم ) مى دهيمش ؛ ولى در آخرت براى او هيچ بهره اى نيست .))(14)
(9) ((كسانى كه (به اعمالشان ) فقط زندگانى دنيا و زينت آن
را اراده مى نمايند ما (مزد) اعمال آنان را در دنيا كاملا مى دهيم و هيچ از مزدشان
در دنيا كم نمى شود؛ (ولى ) هم اينان هستند كه در آخرت براى آنان جز آتش دوزخ
نصيبى نيست و آنچه را كه آنان در دنيا به جا آوردند و مى كردند همه در آخرت ضايع و
باطل مى گردد.))(15)
(10) ((كسانى كه (به اعمالشان ) دنياى زودگذر را اراده مى
كنند، براى هر كدام آنچه را كه بخواهيم (از متاع دنيا) تعجيل مى كنيم و در همين
دنيا مى دهيم (اما به هنگام رستخيز) دوزخ را جايگاه او قرار مى دهيم كه با نكوهش و
مردودى و راندگى (از رحمت پروردگار) وارد آن گردد، و كسانى كه (به اعمالشان ) آخرت
را اراده كنند و با داشتن ايمان ، كوشش خود را براى (ثواب ) آخرت صرف نمايند؛ پس
سعى آنان مشكور (و ماءجور) خواهد بود.))(16)
روايات :
(1) امام صادق عليه السلام : همانا خداوند در روز قيامت مردم را بر نياتشان محشور
مى فرمايد.))
(17)
(2) درباره قول خداوند عزوجل : ((هر كس به لقاء پروردگارش
اميدوار باشد بايد عمل شايسته نمايد و در بندگى پروردگارش احدى را شريك قرار ندهد.))
از امام صادق عليه السلام روايت است : ((شخصى كه چيزى از عمل
ثواب را به جا مى آورد نه به طلب رضاى خدا، بلكه به منظور خودنمايى و خودستايى كه
ميل دارد به گوش مردم برسد، پس اوست كه در عبارت پروردگارش مشرك شده است .))(18)
(3)رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ((مسلما اعمال بسته
به نيات است و براى هر شخص از عملش آنچه را كه نيت نموده است عايد مى شود؛ پس كسى
كه جهاد كند به طلب اجر پروردگار، همانا اجر او بر پروردگار عزوجل خواهد بود و هر
كس جهاد كند به اراده متاع دنيا يا براى عقالى (خراج و زكوتى )براى او جز همان را
كه قصد او بوده است ، نيست .))
(19)
(4) رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم : ((هر كس به قصد
جلب توجه مردم ، دانش بجويد، بوى بهشت را نخواهد يافت .))
(20)
(5) امام صادق عليه السلام : ((كسى كه حديث را براى منفعت
دنيا بخواهد، در آخرت براى او هيچ نصيبى نخواهد بود. و كسى كه براى خير آخرت
بخواهد؛ خداوند خير دنيا و آخرت به او عطا خواهد فرمود.))(21)
(6) امام صادق عليه السلام : ((هر ريايى شرك است ، كسى كه
براى مردم عمل كند، اجر و ثواب او بر مردم است و كسى كه براى خدا كار كند، ثواب او
بر خدا خواهد بود.))
(22)
(7) امام صادق عليه السلام : ((خداوند متعال فرمود: من بى
نيازترين بى نيازان از شريك هستم پس هر كه در عملى ، ديگرى را شريك من قرار دهد آن
عمل را از او قبول نمى كنم و فقط عملى را كه تنها براى من باشد مى پذيرم .))(23)
(8) اميرالمومنين عليه السلام : ((خلاص و نجات (از عذاب الهى
) فقط به اخلاص ممكن مى شود.))(24)
(9) امام باقر عليه السلام : ((اگر بنده اى عملى به جا آورد
كه بدان رضاى خدا و سراى آخرت را طلب كند، ولى در آن رضاى احدى از مردم را نيز داخل
كند مشرك است (به شرك ريايى ).))(25)
(10) رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم : ((راستى براى هر
امرى حقى حقيقى است ، و بنده خدا به حقيقت اخلاص نمى رسد، مگر اين كه دوست نداشته
باشد كه بر هيچ عملى ستوده شود.))(26)
(11) امام صادق عليه السلام : ((عمل خالص آنست كه نخواهى
احدى تو را بر آن بستايد مگر خداوند عزوجل .))(27)
شرك ريائى
ريا حرام و موجب بطلان عبادت و يك قسم شرك است كه با آن آدمى عبادت خدا را
براى وانمودن به خلق به جا مى آورد.
هر عبادتى را اگر شخص به داعى امتثال امر الهى براى تحصيل رضاى او يا براى شكرگزارى
از نعمتهاى او، يا حصول قرب به او، يا به محبت او، يا دست كم براى نجات از عذاب
الهى ، يا تحصيل ثواب او به جاى آورد صحيح است ؛ ولى اگر براى تحصيل رضاى غير
خداوند يا تحصيل شؤ ون و منافع دنيا از رياست و جاه و مقام شهرت و $ باشد، باطل
خواهد بود.(28)
روايات :
(1) در تفسير على بن ابراهيم قمى در آخر سوره كهف در ذيل آيه :
((فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة
ربه احدا)) از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه
آن حضرت فرمود: تفسير اين آيه از رسول خدا صلى الله عليه و اله سؤ ال شد، فرمود:
كسى كه براى نشان دادن به مردم و رياكارى نماز بخواند يا زكوة دهد يا روزه بگيرد يا
حج نمايد، مشرك است (بارى ) هر كس عملى از آنچه كه خداوند بدان امر نموده براى نشان
دادن به مردم و رياكارى به جا آورد؛ مشرك است و خداوند عزوجل عمل رياكارى را قبول
نمى فرمايد.))(29)
(2) از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سؤ ال شد كه : ((فرداى
قيامت نجات در چيست ؟))فرمود: ((نجات
در اين است كه با خدا خدعه نكنيد كه خدا به شما خدعه خواهد كرد؛ پس هر كس به خدا
خدعه كند خدا به او خدعه خواهد نمود و از او ايمان را خلع مى كند و اگر بفهمد، (در
حقيقت ) نفس خود خدعه نموده است .))
(30)
سؤ ال شد: ((چگونه شخص با خدا خدعه مى كند؟))
فرمود:((گفته خدا را به جا مى آورد، ولى غير خدا را اراده مى
كند.)) و فرمود: ((بپرهيزيد از خدا در
رياء كه رياء شرك به خداست و رياكار روز قيامت به چهار اسم خوانده مى شود: اى
بدكار، اى كافر، اى حيله گر، اى زيانكار. (و به او گفته مى شود) عمل تو نابود و اجر
تو باطل شد؛ امروز براى تو خلاصى نيست و مزدت را از آنكه عمل را براى او انجام دادى
بخواه .))
شرك طاعتى
مناسب است در اينجا از بعض اقسام شرك ذكرى شود كه يكى از آنها شرك در طاعت
است و مراد از آن اينست كه شخص به اطاعت و تحصيل رضاى غير خداوند را انجام دهد.
قرآن كريم :
(1) ((بيشتر مردم به خدا ايمان نمى آورند؛ مگر اين كه مشرك
هم هستند. (يعنى در بيشتر مردم ، ايمان و شرك هر دو هست ؛ مانند اين كه با ايمان به
خدا و رسول ، به اطاعت از شيطان معصيت خداوند مى كنند؛ پس در طاعت مشرك مى شوند.)
))(31)
(2) (( (مردمانى )، سواى خداوند، خدايانى (كه به اطاعت از
آنان معصيت خداى واقعى را مى نمايند) پذيرفتند تا اين كه آن خدايان براى ايشان مايه
عزت باشند، نه چنان است به زودى به بندگى (و اطاعت ) خدايان خود كافر مى گردند و با
ايشان دشمن مى شوند.))(32)
(3) (( (اهل كتاب ) علماء و زُهّاد خود را (با اطاعت از آنان
در معصيت خدا) اربابى براى خود (به جاى خدا) قرار دادند.))(33)
(4) ((آيا ديده اى آنكه هواى خود را خداى خود قرار داد؟!
(يعنى به اطاعت از هواى نفس ، مخالفت و معصيت خدا نمود.) ))(34)
(5) ((بگو اى اهل كتاب بياييد به سوى كلمه و حقيقتى كه بين
ما و بين شما مشترك است ؛ اين كه نپرستيم جز خدا را و هيچ چيزى را براى او شريك
قرار ندهيم و بعض ما، بعض ديگرمان را (به اطاعت آنان در معصيت خدا) پروردگار خود به
جاى خدا قرار ندهيم ، پس اگر روبگردانند از قبول اين دعوت ، به ايشان بگوييد شاهد
باشيد كه ما حقا تسليم امر خداييم .))(35)
(6) ((اى فرزندان آدم آيا با شما عهد نكردم كه شيطان را (به
وسيله اطاعتش ) عبادت نكنيد كه او بارى شما دشمن آشكارى است ، و اين كه مرا عبادت
(و فرمانبردارى ) كنيد، كه اين است راه راست .))(36)
روايات :
(1) از امام صادق عليه السلام در تفسير ((و
ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون )) روايت شده
كه : (( (مراد) شرك طاعت است نه شرك عبادت ؛ يعنى به جاى خدا
از هوى و شيطان پيروى مى كنند.))(37)
(2) و نيز از امام صادق عليه السلام درباره اين آيه شريفه روايت شده كه فرمود:((شخص
از روى نادانى اطاعت شيطان مى كند پس مشرك (به شرك طاعت ) مى شود.))(38)
(3) و از امام باقر عليه السلام درباره همين آيه روايت شده كه مراد:((شرك
اطاعت است نه شرك عبادت ؛ معاصى را كه مردم مرتكب مى شوند، شرك طاعت است كه در
ارتكاب آنها اطاعت شيطان مى كنند؛ پس در اطاعت براى غير خدا، مشرك به خدا مى شوند
(به شرك طاعت ) و (و مراد از آيه شريفه )، شرك عبادت نيست كه عبادت و پرستش غير خدا
بنمايند.))(39)
(4) از حضرت رضا عليه السلام در نامه اش به ماءمون است : ((نيكى
به پدر و مادر واجب است ، گرچه آن دو مشرك باشند؛ ولى در معصيت خالق ، اطاعتى نسبت
به پدر و مادر و غير پدر و مادر نيست ؛ پس در معصيت خالق هيچ طاعتى براى هيچ مخلوقى
(جايز)نيست .))(40)
(5) درباره قول خداوند عزوجل : ((و
اتخذوا من دون الله آلهة ليكونوا لهم عزا كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا))
از امام صادق عليه السلام روايت شده : ((مراد در اين آيه
كريمه از) عبادت ، سجود و ركوع نيست ؛ بلكه فقط ((طاعت
مردمان ))است . هر كس در معصيت خالق ، اطاعت مخلوق نمايد،
مخلوق را عبادت نموده است .))(41)
(6) از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت است كه فرمودند:((در
معصيت خالق هيچ طاعتى براى هيچ مخلوقى (جايز)نيست .))(42)
شرك به اسباب طبيعى
شرك به وسيله اسباب طبيعى به اين گونه است كه شخص فقط به وسائل و اسباب
طبيعيه نظر بدوزد و آثار را مستقلا به آنها مستند كند و به عبارت ديگر كليه امور و
حوادث را منحصرا ناشى از علل و اسباب ظاهرى بداند.
روايات :
(1) درباره شرك در آيه كريمه : ((و ما
يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون )) تفسير ديگرى
نيز به غير از تفسير گذشته از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:((كسى
مى گويد اگر فلان شخص نبود(مثلا از گرسنگى ) هلاك مى شدم و اگر فلان شخص نبود
مبتلا به چنين و چنان بلايى مى شدم و اگر فلانى نبود خانواده من تلف مى شدند. آيا
نمى بينى كه اين گوينده در ملك خدا براى او شريكى قرار داده است كه او را روزى مى
دهد، و از او دفع بلا مى كند.)) كسى عرض نمود:((اگر
كسى بگويد: اگر خداوند بر من به وسيله فلانى منت نمى نهاد هلاك مى شدم چگونه است ؟))فرمود:((بلى
در اين گفتار عيبى نيست .))(43)
(2) و از امام باقر و صادق عليه السلام درباره شرك در اين آيه نيز نقل كه مراد، شرك
در نعمت ها است . يعنى در نعمتهاى خداوند متعال ، مردم از منعم حقيقى غفلت مى كنند
و نعمت را تنها به وسائط در نعمت مستند مى نمايند؛ پس ، غير خدا را از اين راه شريك
خدا در ايصال و اعطاء نعمت قرار مى دهند.(44)
تكبّر و تواضع
يكى از صفات ناپسند تكبر است و آن عبارت است كه آدمى خود را برتر و بالاتر
از ديگرى بپندارد و در رفتار و كردار و گفتارش ديگرى را تحقير نمايد، و فرق اين با
عجب كه بعد از اين مى آيد، آنست كه در حالت عجب آدمى خود را شخص ممتازى دانسته و
خودپسند است ؛ اگر چه پاى كسى ديگر در ميان نباشد، ولى در حالت كبر پاى غير نيز در
ميان است و خود را از او برتر و بالاتر مى بيند؛ و ضد صفت تكبر، تواضع و فروتنى است
كه از اخلاق و صفات نيكوست .
قرآن كريم :
(1) ((از روى كبر و ناز بر زمين راه مرو كه تو (با پاى خود)
هرگز زمين را نمى توانى شكافت ، و در بلندى هرگز به كوه ها نخواهى رسيد.))(45)
(2) در وصيت لقمان به فرزندش در سوره لقمان : ((به تكبر و
ناز از مردم رخ متاب و در زمين به نشاط و تبختر، قدم بر مدار كه خدا مردم متكبر فخر
كننده را دوست نمى دارد، در رفتن ميانه رو باش و از صدايت بكاه ، كه ناخوشترين
صداها آواز خران است .))(46)
(3) حتى خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است كه : ((براى
مؤ منين بالت (دست و بازو و جوانبت ) را فرود آور (يعنى فروتن باش ).))(47)
(4) ((و براى هر كه از مؤ منين كه پيرو تو شد، بالت (دست و
بازو و جوانبت ) را فرود آور(يعنى فروتن باش ).))(48)
روايات :
(1) از امام كاظم عليه السلام : ((تواضع آن است كه رفتارت با
مردم چنان باشد كه دوست دارى آنان با تو رفتار كنند.))(49)
(2) از امام كاظم عليه السلام :((تواضع درجاتى دارد؛ از آن
جمله اين كه شخص منزلت و اندازه خود را بشناسد؛ پس با قلب سالم و آرام ، خويش را در
همان منزلت خود نازل كند، دوست نداشته باشد اين كه با احدى رفتار كند، مگر مانند
آنچه با او رفتار مى شود، اگر از كسى بدى ببيند آن را به نيكى دفع كند، فرو خورنده
خشم و دارنده گذشته نسبت به مردم باشد، و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.))(50)
(3) از امام صادق عليه السلام : ((از ((نشانه
هاى )) تواضع اينست كه شخص به نشستن در پايين مجلس راضى شود،
و بر كسى كه رو به رو مى شود سلام كند، و ترك جدال كند گرچه مُحِق باشد، و دوست
نداشته باشد كه بر تقوى ، ستايش شود.))(51)
(4) از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم : ((به راستى
فروتنى بربلندى منزلت مى افزايد، پس فروتنى كنيد تا خداوند شما را بلند كند.))(52)
(5) از امام صادق عليه السلام : ((بزرگى كردن و كبر بپرهيزيد
كه كبريايى رداء خداوند او را در روز قيامت مى شكند و ذليل مى كند.))(53)
(6) از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم : ((اكثر اهل
جهنم متكبرانند.))(54)
(7) از نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم : ((به درستى
محبوبترين شما نزد من و نزديكترين شما به جوار من در قيامت ، نيكوترين شما است از
جهت خلق ، و شديدترين شما است از جهت تواضع ، و دورترين شما از من در روز قيامت
مستكبرانند.))(55)
(8) از على عليه السلام : ((زشت ترين خويها تكبر است .
بدترين آفتهاى خرد، كبر است .
از كبر بپرهيز كه بزرگترين گناهان و پست ترين عيوب و زينت اهريمن است .
فروتنى (آدمى را) بلند، و تكبر او را پست مى كند.))(56)
(9) از امام صادق عليه السلام : ((بر شما باد دوستى مساكين
مسلمين ؛ كه هر كس آنان را تحقير كند و تكبر نمايد از دين خدا لغزيده است و خداوند
حقير كننده و دشمن سخت اوست .))(57)
(10) از امام رضا عليه السلام نقل شده است در نامه اش به ماءمون ، و از امام صادق
عليه السلام در حديث شرايع الدين كه كبر و استعمال تكبر را در عداد گناهان كبيره
شمرده اند.))(58)
(11) از على عليه السلام است در پيمانش به محمد بن ابى بكر هنگامى كه حكومت مصر را
به او واگذار فرمود بود: ((براى مردم بال بيفكن (يعنى متواضع
باش ) و پهلويت را نرم دار (يعنى با مدارا باش ) و رويت را بگشا(يعنى ترش روى مباش
).))(59)
(12) از امام رضا عليه السلام : ((كسى كه فقير مسلمانى را
ملاقات كند و به او، نه به آن گونه كه با مالداران سلام مى كند، سلام كند؛ در روز
قيامت با غضب خداوند عزوجل روبرو مى شود.))(60)
عُجب
خودپسندى ، از خود راضى بودن ، خودبينى ، به خود باليدن ، بزرگ انگاشتن خود،
به جهت وصفى از اوصاف نفسانى يا به جهت راءى و فكر خود در امور يا به عمل و كردارى
از خود، حالتى بسيار بد و مهلك است ، و در مدرك دين اسلام از آن مذمت و منع شده است
.
روايات :
(1) از امام صادق عليه السلام : ((كسى كه خودپسندى بر او
وارد شود، هلاك مى شود.))(61)
(2) از امام صادق يا امام باقر عليه السلام : ((دو نفر وارد
مسجد شدند يكى عابد و ديگرى فاسق و چون از مسجد خارج شدند فاسق صديق بود، و عابد
فاسق ؛ زيرا چون عابد داخل مسجد شد به عبادت خود مى باليد و در اين فكر بود، ولى
مرد فاسق در فكر پشيمانى از گناهش بود و طلب آمرزش از خداوند متعال مى نمود.))(62)
(3) از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم : ((سه چيز از
جمله مهلكات است : هوى و هوسى كه پيروى شود، و حرص و بخلى كه اطاعت گردد، و به خود
باليدن انسان .))(63)
(4) از على عليه السلام : ((از نادانى همين بس تو را، كه به
دانشت ببالى .))(64)
(5) از على عليه السلام : ((كار بدى كه تو را بد آيد و بد
حال كند، بهتر است نزد خداوند از كار نيكى كه تو را به عجب آورد.))(65)
(6) از على عليه السلام : ((معجب شدن آدمى به نفس خود؛ يعنى
خودپسندى آدمى ، دليل بر ضعف عقل اوست .))(66)
(7) از امام باقر عليه السلام : ((سه چيز شكننده پشت است ؛
كسى كه عمل (خير) خود را زياد شمرد و گناه خود را فراموش كند و به راءى خود معجب و
خودپسندى شود.))(67)
(8) از امام كاظم عليه السلام : ((براى عجب درجاتى است كه از
آن جمله است اين كه كار بد انسان در نظرش به صورت خوبى جلوه كند و آن را نيكو
ببيند؛ پس او را كار بد، خوش آيد و به خود ببالد و پندارد كه كارى نيكو كرده است .
(68) و از آن جمله است اين كه عبد به پروردگار خود ايمان آورد و منت
بر او نهد و حال آنكه خدا را بر او منت است )).(69)
منشاء عجب در انسان نوعا نادانى است ؛ معجب ، خود و خدا را به درستى نشناخته ، فقر
ذاتى خود و عظمت خدا را ندانسته ، از اين جهت به كمالات مادى و بدنى و روحى خود و
به راءى و فكر و كارهاى حسنه خود مى بالد: غافل از اين كه كمالات روحى و نعمتهاى
مادى از فضل و جانب خدا است ، و فكر صحيح و راءى صواب و كارهاى حسنه نيز همه به
توفيق و تاءييد خداوند است .(70)
پس جاى خودپسندى و عجب براى انسان نيست . و گاه همين عجب و خودپسندى موجب و منشاء
خودستايى در انسان مى شود.
خودستايى
تزكيه نفس : خود ستودن ؛ در قرآن كريم و احاديث مذمت و منع شده است .
ستاييدن خود، مدح و ثناى خود گفتن است . قرآن در مقام مذمت اشخاصى كه خود را مى
ستايند مى فرمايد:
قرآن كريم :
(1) ((آيا نظر نيفكندى به سوى آنانكه تزكيه نفس و خودستايى
مى نمايند (چه كار قبيحى مى كنند)، بلكه خداست كه (مى تواند) هر كس را بخواهد (و
شايسته باشد) تزكيه نموده و بستايد، و به اندازه رشته باريكى هم كه در ميان شكاف
دانه خرما است ، ظلم و ستم نمى شوند.))(71)
(2) ((خداوند به (احوال و چگونگى هاى ) شما داناتر است
هنگامى كه شما را (از نطفه و نطفه را از غذا و غذا را) از زمين ايجاد فرمود و
هنگامى كه شما در شكمهاى مادرانتان جنين بوديد؛ پس تزكيه نفس (يعنى خودستايى )
نكنيد (بلكه خدا را سپاس و ستايش كنيد، به نعمتهايى كه در خود مى بينيد) او داناتر
است به كسى كه پرهيزكار است .))(72)
(3) ((و اما نعمت پروردگارت را بيان كن . (و با نسبت دادن به
پروردگار متعال از آن سخن بگو.))(73)
روايات :
(1) از امام باقر عليه السلام : ((احدى از شما به كثرت نماز
و روزه و زكوة و قربانيش (يا ساير عباداتش ) افتخار نكند كه خداوند عزّوجلّ داناتر
است به كسى كه پرهيزكار شود از شما.))(74)
(2) از معنى آيه ((فلا تزكوا انفسكم
)) سؤ ال شد از امام صادق عليه السلام ، پس آن حضرت
فرمود: ((گفتار انسان كه (در مقام تزكيه و خودستايى ) گويد
ديشب نماز خواندم ، ديروز روزه گرفتم ، و مانند اين .))(75)
(3) از امام صادق عليه السلام سؤ ال شد: ((آيا جايز است كه
شخص تزكيه نفس خود كند؟)) فرمود:((بلى
در موقع اضطرار (كه نوعا هر حرامى حلال مى شود) آيا نشنيده اى قول يوسف عليه السلام
را ((اجعلنى على خزائن الارض انى حفظ
عليم ))، و قول عبد صالح ((و
انا لكم ناصح امين )) (يعنى يوسف عليه السلام در واقع ضرورت
از خود تعريف كرده و خود را ((نگهبانى بسيار دانا))
معرفى كرده و صالح عليه السلام نيز خود را ((خير خواهى امين
))معرفى نموده است ).))(76)
حسد (رشك )
از بدترين رذائل و عيوب ، اظهار حسد است كه در اسلام از آن نهى شده ، و حسد
عبارت است از آرزوى نعمتى از ديگرى تا همان نعمت به او داده شود. و اگر مثل آن نعمت
را از خدا بخواهد و آرزوى زوال آن را از ديگران نكند آن را غبطه خوانند كه مذموم
نيست . و ضد صفت حسد، صفت خيرخواهى (براى مردم ) است .
قرآن كريم :
(1) ((بلكه آنان بر آنچه خداوند به مردم از فضل خود داده رشك
مى برند.))(77)
(2) ((آرزو نكنيد چيزى را كه خدا با آن بعضى از شما را به
بعض ديگر فزونى و برترى داده است ، مردان را از آنچه به دست آورده اند بهره اى است
و زنان را نيز از آنچه كسب نموده اند بهره اى ، و از فضل خدا بخواهيد (تا مثل آنچه
را كه به ديگران داده به شما هم بدهد نه اين كه آن نعمت را از ديگرى زايل كند و به
شما بدهد) كه خداوند به همه چيز دانا است .))(78)
روايات :
(1) در تفسير آيه شريفه فوق از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرموده :
((يعنى احدى از شما نگويد: اى كاش آنچه به فلانى از مال و
نعمت و زن نيكو داده شده است مال من بود؛ كه اين حسد است ، وليكن جايز است بگويد:
پروردگارا مثل آن را به من عطا فرما.))(79)
(2) از امام صادق عليه السلام : ((آفت دين ، رشك و خودپسندى
و نازيدن است .))(80)
(3) از امام صادق عليه السلام : ((همانا رشك ، ايمان را مى
خورد؛ چنانكه آتش هيزم را.))(81)
(4) از امام صادق عليه السلام : ((همانا مؤ من غبطه مى خورد
و رشك نمى ورزد، و منافق رشك مى ورزد و غبطه نمى خورد.))(معنى
غبطه در اوّل اين بحث گذشت ).(82)
(5) از امام صادق عليه السلام : ((از خداوند بپرهيزيد و به
يكديگر رشك مورزيد.))(83)
(6) از امام كاظم عليه السلام : ((بهترين چيزى كه بعد از
معرفت خدا، به وسيله آن ، عبد به خداوند تقرب پيدا مى كند نماز است ، و نيكى به پدر
و مادر، ترك رشك و خودپسندى و فخر (نازيدن ).))(84)
(7) از على عليه السلام : ((حسد سرآمد عيبهاست . حسود، آقا
نمى شود. حسود دائما بيمار است گرچه جسمش سالم باشد. ثمره حسد بدبختى دنيا و آخرت
است سرآمد رذائل حسد است . از حسد بپرهيز كه حسد بدترين خوى و زشت ترين طبيعت است .))(85)