5. هجرت
هجرت، پر آوازهترين سفر عبادى است. از همين
رو، بخش جداگانهاى از اقسام سفر را به اين نوع سفر عبادى اختصاص داديم. همه
آشنايان با تاريخ و فرهنگ اسلامى مىدانند كه هجرت، از عوامل مهم و مؤثر در پيش برد
اهداف پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآله) بود. در واقع، هجرت، مسلمانان را از
بنبست سياسى خارج كرد و زمينه را براى گسترش اسلام به اقصا نقاط عالم، آماده ساخت.
در قرآن، بارها از هجرت، در كنار جهاد ياد شده
است و مهاجران انسانهايى فداكار و ارجمندند. امكان هجرت براى هر مسلمانى، حجت را
بر همگان تمام كرده است و خداوند در قرآن به كسانى كه محيط فاسد و شرايط نامطلوب
شهر و ديار خود را بهانه مىكنند، مىفرمايد:
ألم تكن أرض الله واسعة
فتهاجروا فيها(171).
آيا زمين خدا گسترده و فراخ نبود؟ پس شايسته
بود كه در آن، مهاجرت مىكرديد.
هم چنين در قرآن كريم آمده است:
و من يهاجر فى سبيل الله
يجد فى الأرض مراغما كثيرا وسعة(172).
هر كس كه در زمين هجرت كند، سرزمينهايى
مىيابد كه گسترده و بسيارند.
مهاجران طبقهاى ممتاز و گرامى در ميان
مسلمانانند و خداوند هماره از آنان به نيكى ياد كرده است:
لقد تاب الله على النبى و
المهاجرين و الأنصار الذين اتبعوه فى ساعة العسرة(173).
به تحقيق، خداوند بر پيامبر و مهاجران و يارانى
كه وى را در روزگار سختى، پيروى كردند، باز مىگردد.
حتى خداوند در قرآن، مسلمانان را هشدار مىدهد
كه ولايت كسانى را كه از هجرت روى گرداندهاند، نپذيرفته، آنان را سرپرست خود قرار
ندهند:
فلا تتخذوا منهم أولياء
حتى يهاجروا فى سبيل الله(174).
از ايشان براى خود سرپرست مگيريد، تا آن كه در
راه خدا هجرت كنند.
به هر رو، در ميان سفرهاى عبادى، هجرت، از همه
كارسازتر و گاه بايستهتر است. تاريخ اسلام، بر اساس هجرت، يعنى سفر تاريخى پيامبر،
از مكه به مدينه، تدوين و تأسيس شده است و مىتوان گفت كه هيچ تمدن و فرهنگى در
تاريخ بشر وجود ندارد كه مبدأ و آغاز آن، هجرت نبوده است.
هجرت، نامى آشنا و رسمى پر آوازه در فرهنگ
واژگانى قرآن است. در تمدن بشرى - همان گونه كه يادآور شديم - همه چيز از هجرت آغاز
مىشود و اسلام، خود فرآورده هجرت و پرورده مهاجران است. هجرت مىتواند از شهر به
كوه، از كوه به شهر، از شهرى به شهرى ديگر، از سرزمينى به ديارى دور، و از خود به
خدا باشد. هجرت، همزاد جهاد، همپاى نماز و همسو با ايمان است. نمىتوان از ايمان
دم برآورد و از هجرت سخن نگفت. نمىتوان ديندارى كرد و از هجرت گريخت. همه چيز در
اسلام و مسلمانى از هجرت آغاز مىشود و شكوهمندترين هجرت در تاريخ، سفر تاريخ ساز
پيامبر و مسلمانان نو آيين، از مكه به يثرب بود.
پس از اين سفر بىمانند بود كه اسلام جهانگير
شد و پرچم ايمان بر بام زمين به اهتزاز در آمد و حكومت اسلامى پاى گرفت.
آن روز كه پيامبر (صلىاللهعليهوآله) مكه را
پشت سر، و مدينه را پيش رو داشت، هجرت كنار جهاد نشست و راه را بر نماز و روزه و
جهاد گشود. آن روز، تاريخ ما رنگ و بوى هجرت گرفت و امروز، فرهنگ ما نيز - چونان
تاريخ ما - هجرى است. هجرت يعنى از خود برون آمدن و خويشتن را از حصار شهر و كوچه
رهاندن، يعنى زمين خدا را زير پا نهادن و زمان را به اسارت گرفتن. هجرت يعنى چون
نسيم عطر گردان، به هر سو رخت زندگانى كشيدن و سبزه و گل را به طراوت حيات، آراستن.
و اين چنين بود كه تمدن و فرهنگ و تاريخ ما، رنگ و بوى هجرت گرفت و تا هميشه، اين
بوى دلاويز، مشام هر زندهدلى را خواهد نواخت.
تاريخ اسلام، سرشار از هجرتهاى مهم و سازنده
است. هجرت، دارويى است كه خداوند آن را براى بسيارى از دردهاى شخصى و اجتماعى،
تجويز فرموده است. بايد اعتراف كرد كه محيط و شهر و ديار انسان، هميشه براى رشد و
بالندگى او مساعد نيست. در چنين شرايطى، هرگز پايبند وطن و زادگاه بودن، شايسته
نيست، بلكه مىتوان سرزمينهاى دور و نزديكى را كه زمينه رشد و تعالى در آنها
فراهمتر است، برگزيد و به آن سو، رخت كشيد.
اين وطن، مصر و عراق و شام نيست
|
|
اين وطن، شهرى است كو را نام نيست
|
اسلام هرگز محصور كردن خود را در يك شهر يا يك كشور، بر نمىتابد و
با طرح مسافرتهاى هجرتگونه، از مسلمانان خواسته است كه هرگاه مكان ديگرى را براى
بلوغ فكرى و ايمانى خود، مناسبتر ديدند، به آن جا روند.
شهرى كه نمىتوان در آن آسوده زيست يا به تكامل رسيد، بايد رخت خود
را از آن جا بيرون كشيد و پى شهر و شهريار خود بود.
ما آزمودهايم در اين شهر، بخت خويش
|
|
بيرون كشيد بايد از اين ورطه رخت
خويش(175)
|
آيات مربوط به هجرت، آن چنان در قرآن فراوان و
انبوه است كه ما را از ذكر نمونه و يا استمداد از روايات، بىنياز مىكند. كافى است
از طريق فرهنگ نامه المعجم، آياتى را كه در آنها سخن از مهاجرت به ميان آمده است،
بيرون آوريم و نگاهى گذرا بر آنها بيندازيم.
آرى، هجرت با شكوهترين سفر عبادى و مقدسترين
مسافرتى است كه در زندگى روى مىدهد. حتى مىتوان به سفرهاى علمى نيز رنگ هجرت زد و
به قصد و نيت هجرت از خانه بيرون آمد. بدين ترتيب، ثواب اين آيين بزرگ را نصيب خود
كرده و نام خود را در شمار مهاجران قرار دهيم. هر سفرى مىتواند هجرت گونه و به
مثابه مهاجرت باشد، به شرط آن كه اهداف و انگيزههاى هجرت را در آن منظور كنيم.
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم
|
|
راحت جان طلبم وز پى جانان بروم
|
دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت
|
|
رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم
|
به هوادارى او، ذره صفت، رقص كنان
|
|
تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم(176)
|
6. سفر علمى
اين حديث شريف را همه شنيدهاند كه:
اطلب العلم و لو بالصين(177).
دانش را بجوى، هر چند در چين.
وقتى توجه كنيم كه چين در آن روزگار، دست نايافتنىترين سرزمين و
دورترين منطقه براى مسلمانان بود، در مىيابيم كه سفر علمى، چه اندازه در اسلام،
مورد تأكيد و سفارش بوده است.
مكتب اسلام، اهميت فوقالعادهاى به تحصيل علم و دانشاندوزى داده
است، به گونهاى كه علم آموزى و كسب معارف دينى را از اركان اساسى سعادت به شمار
مىآورد. اين تشويق و ترغيب، تا مرحله وجوب پيش مىرود و پيامبر گران قدر اسلام
(صلىاللهعليهوآله) سخن از فريضه و وجوب مىگويند:
طلب العلم فريضة على كل مسلم، ألا ان الله
يحب بغاة العلم(178).
جستن دانش، بر هر مسلمانى واجب است. آگاه باشيد كه خداوند جويندگان
دانش را دوست دارد.
در حديث ديگرى از پيامبر گرامى نقل شده است كه دانش جويى بر هر مرد
و زن مسلمانى واجب است
(179). همچنين در اسلام، اين رويه
و خصلت پسنديده، محدود به دوران خاصى از زندگانى نمىشود:
طلب العلم فريضة فى كل حال(180).
كسب علم، در هر حالى واجب است.
احاديثى از اين دست، آن چنان انبوه و بسيارند كه نقل بخشى از آنها
خود نيازمند كتابى جداگانه است؛ اما برخى از اين روايات، كسب دانش را از طريق سفر و
حركت از خانه به بيرون، توصيه مىكنند؛ مثلا از پيامبر گرامى اسلام
(صلىاللهعليهوآله) روايت شده است كه فرمودند:
من خرج من بيته يطلب علما شيعه سبعون ألف ملك
يستغفرون له(181).
كسى كه به طلب علم، از خانه بيرون رود، هفتاد هزار فرشته او را
همراهى مىكنند و براى او، كه طالب علم است، از خداوند آمرزش مىخواهند.
سفر علمى، در ميان سخنان پيامبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآله)
چنان ارج و منزلتى دارد كه فرمودهاند:
خداوند به من وحى كرده است كه هر كس راهى را بپويد كه به دانش و
معرفت انجامد، من طريق بهشت را براى او هموار مىسازم(182).
شبيه همين روايت را جناب كلينى نيز در جلد دوم اصول كافى نقل
مىكند(183).
اين گروه روايات، غير از احاديثى است كه در فضيلت دانشجويى و
تحصيل علم، بهطور مطلق آمده است. در روايات و سخنان پيشوايان معصوم، گاه طلب علم،
از قرائت قرآن و يا شب زندهدارى در شبهاى قدر، برتر نشان داده شده است. در سفارشى
پيامبر به ابوذر فرمودند:
و الجلوس ساعة عند مذاكرة العلم أحب الى الله
من ألف غزوة و قراءة القرآن كله(184).
نشستن در مجلس علم و دل دادن به مناظرات علمى، نزد خداوند برتر از
هزار مرتبه جنگ در ركاب پيامبر اسلام و ختم قرآن است.
گفتنى است كه بسيارى از ميراثهاى علمى و يادگارهاى گران قدر
دانشمندان اسلامى، رهآورد سفرهاى پرمشقت و طاقت فرسا است؛ مثلا دانشمندان علم لغت،
گاه براى تلفظ صحيح يك كلمه و يا بازيافت معناى دقيق واژهاى، ماهها و سالها در
بيابانهاى عربستان حركت مىكردند و در ميان اقوام بدوى و اعرابى زندگى مىكردند تا
گمشده خود را بيابند. داستانهاى شگفتى كه در اين باره نقل شده است، حيرتآور و در
عين حال، بسيار آموزنده است. اينك نيز در ممالك مختلف، دانشجويان و طالبان علم، گاه
قاره يا كشورى ديگر را براى تحصيل علم، بر مىگزينند و بهترين سالهاى عمر و جوانى
خود را در خوابگاههاى دانشجويى يا مدارس علميه مىگذرانند.
آن چه اندر سفر به دست آيد |
|
مرد، آن در حضر كجا يابد؟ |
هر كه در سايه گشت گوشهنشين |
|
تابش ماه و خور كجا يابد؟ |
و آن كه پهلو تهى كند از كان |
|
صره سيم و زر كجا يابد؟ |
باز كز آشيان برون نپرد |
|
بر شكارى ظفر كجا يابد؟ |
گر هنرمند گوشهاى گيرد |
|
كام دل از هنر كجا يابد(185)؟
|
چنان كه در تاريخ آمده است، بيشتر كتابهاى روايى و جوامع حديثى
ما از اين طريق، تدوين و سامان يافتهاند. ذكر نمونههايى از اين سفرهاى ارزشمند و
مبارك، خالى از فايده نيست.
صحابى جليل القدر رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) جابر بن عبدالله
انصارى، شترى را خريد و بار سفر بست و يك ماه تمام در دشتهاى سوزان شمال
جزيرةالعرب، بر پشت آن سوار بود، تا اين كه به مقصد خود، يعنى شام رسيد. خود وى
مىگويد: هدف من از اين مسافرت دشوار، تنها اين بود كه عبدالله بن انيس را ببينم و
از او بپرسم كه آيا حديثى كه درباره قصاص، به او نسبت مىدهند، صحيح است يا نه(186)؟
آخرين نكتهاى كه درباره سفرهاى علمى، گفتنى است، كلام مولاى
متقيان، حضرت على (عليه السلام) درباره فوايد جنبى و حاشيهاى اينگونه سفرها است.
آن گرامى، به خاصيتى مهم براى طلب دانش اشاره كرده و فرمودند:
بر شما باد به كسب دانش؛ زيرا در پى علم رفتن، بركاتى دارد كه
همانا تواضع، مروت، خويشتن دارى، پختگى، فتوت و يار انسان در سفر و مونس در غربت
است، و خداوند، مؤمن فقيه زاهد را دوست دارد(187).
به هر رو، اميدواريم كه هيچ سفرى در سرزمينهاى اسلامى، خالى از
اين فايده مهم و بزرگ نباشد و هماره مسافران اسلام، با دستانى سرشار از علوم و
معارف به اوطان خود بازگردند.
7. سفر آخرت
در فرهنگ اسلامى، گاه از مرگ و حضور در قيامت، به سفر تعبير شده
است.
اين سفر را سفر آخرت مىنامند؛ زيرا هم آخرين سفر روحانى انسان است
و هم مقصد آن، عالمى است كه از آن، با نام آخرت ياد مىكنند. بزرگان دينى و
پيشوايان معصوم ما، بسيار كوشيدهاند كه عظمت و خوفناكى اين سفر را در برابر چشمان
ما بنمايانند و به حق، در اين باديه، شير، روباه مىشود و توانمندترين انسانها از
پاى در مىآيند.
شير در باديه عشق تو روباه شود
|
|
آه از اين راه كه در وى خطرى نيست
كه نيست(188)
|
از خصوصيات مهم اين سفر، اجتنابناپذير بودن آن است و كسى را از آن
گريزى نيست، خواه مؤمن و خواه كافر، مرد يا زن و پير يا جوان. كسانى در اين سفر،
آسودهاند كه در عالم دنيا، دست از پا خطا نكرده و تن به آلودگى ندادهاند.
اين سفر نيز مانند هر سفر ديگرى، آغازى دارد و فرجامى، با مرگ آغاز
مىشود و به پاداش (بهشت) و يا كيفر (جهنم) مىانجامد. آنان كه سعادت ابدى را
سزاوارند، در اين سفر از هر گزندى آسودهاند و آنان كه به ناروا زيستهاند، كيفر آن
را خواهند ديد. حال مردم در اين سفر، از دو صورت خارج نيست: اگر پاك زيستهاند،
آسوده خواهند بود و اگر ناپاك نفس برآوردهاند، از آتش كيفر، گريزى ندارند:
هر آن گه كز جهان رفتى تو بيرون
|
|
نخواهد بود حالت از دو بيرون |
اگر پالودهاى، آسوده گردى |
|
وگر آلودهاى، پالوده گردى(189)
|
در روايات و همچنين در قرآن كريم، بسيار سفارش شده است كه براى پس
از مرگ خود، زاد و توشه برداريد. تعبير زاد و توشه از اعمال نيك و رفتار صواب،
نشانگر آن است كه انسان، راهى سفرى بس خوفناك و دور و دراز است. از حضرت على (عليه
السلام) نقل است كه فرمودند:
آه من قلة الزاد، و طول الطريق، و بعد السفر
و عظيم المورد(190).
آه از اندكى توشه، درازى راه، دورى سفر و بزرگى مقصد.
و لقمان فرزند خود را اينگونه نصيحت مىكند:
فرزندم! من هفت هزار حكمت آموختم. از آن همه، چهار حكمت را از من
بياموز تا با من در بهشت باشى: كشتى خود را محكم دار، كه دريا عميق است؛ بر خود بار
گران منه، كه در راه، گردنههايى است سخت؛ توشه بسيار بردار كه راه دراز است، و عمل
خود را پاكيزه گردان كه بيننده (خدا) نگاهى نافذ و شكافنده دارد(191).
پاى ما لنگ است و مقصد بس دراز
|
|
دست ما كوتاه و خرما بر نخيل(192)
|
و از همه مؤثرتر، بيان نورانى پيامبر است كه اينگونه، سفر آخرت را
شرح مىدهند:
و اعلموا أن أمامكم طريقا بعيدا و سفرا
مهولا، ممرا على الصراط، و لابد للمسافر من زاد، و من لم يتزود و سافر عطب و هلك
خير الزاد التقوى(193).
بدانيد و آگاه باشيد كه در پيش روى شما راهى است دراز، و شما را
سفرى در پيش است خوفناك، و سر پلى (صراط) است كه بايد از آن بگذريد.
هر مسافرى از توشه ناگزير است. هر كس كه پاى در ره نهد بى آن كه
زاد برداشته باشد، هلاكت او حتمى است. و از ياد مبريد كه بهترين توشه در اين سفر،
پرهيزگارى و خويشتندارى است.
از امام باقر (عليه السلام) نيز نقل است كه:
ابوذر كنار كعبه مىايستاد و پس از آن كه خود را مىشناساند،
مىگفت:
هر گاه يكى از شما اراده كرد كه به سفر رود، بايد كه توشهاى مناسب
راه خود بردارد. شما كه راهيان سفر آخرت هستيد، آيا توشهاى كه آن جا به كار شما
آيد، برداشتهايد(194)؟
به هر رو، آخرت نه پايان سفر، كه آخرين سفر است. سفرى كه تا هميشه
ادامه دارد و هزار گونه نقش و نگار بر مىدارد.
فصل چهارم: احكام سفر
سفر و حضر احكامى دارد
سفر و حضر، دو بخش از زندگى انسانها هستند كه
براى خود، احكام و مسائلى جداگانه دارند. هيچ مسلمانى در هيچ مرحلهاى از زندگى
خود، رها شده و بىتكليف نيست و از اين قاعده، سفر را نيز نمىتوان استثنا كرد.
سفر و مسافرت را نمىتوان بهانه گريختن از
احكام خداوندى قرار داد؛ زيرا آن چه بر انسانها واجب است، جز به انجام تكليف، ساقط
نمىشود. پيشوايان دينى ما، آن چنان به انجام فرايض و اهتمام به احكام الهى، چه در
سفر و چه در حضر، سفارش كردهاند كه راه را بر هرگونه فرار و بهانهجويى بستهاند.
اين روايات و سفارشها به اندازهاى است كه نقل اندكى از آنها نيز رسالهاى
جداگانه مىطلبد(195).
از اين رو، از نقل روايات احكام، براى رعايت اختصار صرفنظر مىكنيم و تنها به ذكر
مسائلى ضرورى(196)
براى مسافر بسنده مىكنيم.
مسافر كيست؟
مسافر در فقه اسلامى به كسى گفته مىشود كه
حداقل هشت فرسخ از وطن خود دور شده باشد، و يا چهار فرسخ راه از ديار خود دور شود و
چهار فرسخ برگردد، بدون اقامه ده روز در مقصد. چنين شخصى مسافر ناميده شده و احكام
ويژهاى دارد.
پارهاى از احكام مسافر بدين قرار است:
- تبديل نمازهاى چهار ركعتى به دو ركعتى.
- اسقاط نافلههاى ظهر و عصر و نيز عشا (بنا به
قولى).
- افطار روزه، هر چند در ماه مبارك رمضان.
موارد استثنا
در احكام مسافر
الف) كسى كه براى كار حرام سفر كند، بايد نماز
را تمام بخواند و روزهاش را (در ماه رمضان) بگيرد. همچنين كسى كه سفر او حرام
است؛ مانند كسى كه سفر برايش ضرر دارد يا زنى كه بدون اجازه شوهر سفر رود (در غير
سفر واجب) و يا فرزند، سفرش سبب اذيت پدر و مادر باشد (در غير سفر واجب). در چنين
سفرى نماز تمام است و روزهاش را در ماه رمضان بايد بگيرد.
ب) كسى كه شغل او سفر باشد، مانند راننده و
خلبان، در غير سفر اول بايد نماز را تمام بخواند و روزهاش را (در ماه رمضان) بگيرد
و در سفر اول، اگر چه طول هم بكشد، نمازش شكسته است.
ج) كسى كه شغلش سفر نيست، ولى محل كارش در شهر
ديگرى است و همواره در محل خود آن شهر رفت و آمد مىكند، مثل پيشهوران سيار،
معلمانى كه محل كارشان ثابت نيست و كارگرانى كه به شهر ديگرى براى كار سفر مىكنند.
نمازشان تمام و روزهشان را بايد بگيرند (امام خمينى (قدس سره) در اين باره
مىفرمايد: نمازشان را شكسته بخوانند و روزهشان را نگيرند).
د) مسافرى كه قصد دارد ده روز پشت سر هم، در يك
محل بماند، بايد نمازهاى خود را در آن محل، تمام بخواند و روزهاش را (در ماه
رمضان) بگيرد.
ه) كسى كه بعد از رسيدن به هشت فرسخ و بيشتر،
سى روز در محلى بماند و مردد باشد، بايد نماز را شكسته بخواند؛ ولى پس از سى روز
بايد نماز را تمام بخواند و اگر ماه رمضان است، روزهاش را بگيرد(197).
مسائلى
درباره نماز مسافر
1. اگر شخص مىداند مسافر است و مىداند كه
نماز مسافر، شكسته است، در عين حال، نماز را عمدا يا سهواً، تمام خوانده است، نمازش
باطل است و بايد آن را به صورت شكسته (يعنى دو ركعتى) اعاده كند (دوباره بخواند)، و
اگر خارج از وقت متوجه شد، بايد به صورت شكسته قضا كند.
2. اگر شخص مىداند مسافر است، اما نمىداند كه
نماز مسافر شكسته است، اعاده آن واجب نيست، نه در وقت و نه در خارج از وقت.
3. اگر شخص، مسافر است و مىداند حكم مسافر،
قصر است، اما خصوصيات آن را نمىداند، مثلاً نمىداند كه اگر شغلش سفر باشد، وقتى
در وطن ده روز بماند، بايد در سفر اول شكسته بخواند، در اين صورت اگر نمازش را تمام
خوانده است، بايد به صورت شكسته در وقت اعاده و در خارج وقت قضا كند.
4. اگر حكم نماز مسافر را مىداند، اما
نمىداند كه هشت فرسخ را طى كرده و نمازش را تمام خوانده است، سپس متوجه شود كه
مسافر بوده و هشت فرسخ را طى كرده است، در اين صورت بايد نمازش را شكسته در وقت،
اعاده و در خارج وقت، قضا كند.
5. اگر شخص مىداند كه نماز مسافر شكسته است،
اما فراموش كرده كه خودش مسافر است و به اين خيال كه در سفر نيست، نمازش را تمام
خواند، بعد متوجه شد كه مسافر است، در اين صورت اگر در وقت است، بايد نمازش را به
صورت شكسته اعاده كند؛ ولى اگر بعد از وقت، به ياد آورد كه مسافر است، قضا ندارد.
6. كسى كه در وطن، نمازش را نخوانده است، بايد
قضاى آن را تمام به جا آورد، هر چند در سفر باشد و كسى كه در مسافرت، نماز را به جا
نياورده، بايد قضاى آن را شكسته بخواند، هر چند در وطن خود باشد.
7. اگر كسى نمازش را در وطن به جا نياورد تا
وقت گذشت و نماز قضا شد، سپس با هواپيما به نقطهاى سفر كند كه در آن جا هنوز وقت
آن نماز باقى است - مثل كسى كه نماز صبح او در تهران قضا شده باشد و با هواپيما قبل
از طلوع آفتاب به تركيه برسد - نماز قضاى اين شخص به ادا تبديل مىشود و بايد نماز
صبح را در تركيه به قصد ادا به جا آورد.
8. اگر كسى نماز ظهر و عصر را بخواند و بعد با
هواپيما به نقطهاى برسد كه هنوز ظهر نشده است، لازم نيست دوباره نماز ظهر و عصرش
را بخواند.
9. اگر كسى با هواپيما بهطور عمودى، به اندازه
چهار فرسخ پرواز كند، نماز و روزهاش قصر مىشود.
10. اگر كسى با سفينه فضانورد، مسافرت كند و از
حوزه جاذبه زمين خارج گردد و بىوزن شود، در صورتى كه بتواند بر سطح داخلى سفينه يا
موشك قرار گيرد و پاهاى خود را به كف آن بگذارد، بايد با رعايت جهت قبله، نمازش را
بخواند و در هيچ حالى نماز و جهت قبله، يا جهت نزديك به قبله، نبايد ترك شود.
11. مسافران فضايى كه ممكن است در يك شبانه روز
چندين بار به دور زمين گردش كنند و در هر دور، يك شبانهروز برايشان تحقق يابد،
تنها پنج نماز، مطابق شبانهروز زمين بر آنان واجب است؛ ولى بايد طلوع و غروب را
نسبت به طلوع و غروب خود رعايت كنند؛ يعنى نماز صبح را قبل از يكى از طلوعها و ظهر
و عصر را بعد از نيمه روز يكى از روزها و مغرب و عشا را در يكى از شبها بخوانند.
يا مىتوانند نماز ظهر را بعد از ظهر يك روز و
نماز عصر را بعد از ظهر روز ديگر و همچنين نماز مغرب را در يكى از شبها و نماز
عشا را در شب ديگر بخوانند.
12. از آن جا كه معمولاً براى هر حكمى،
استثنايى هست، وجوب قصر نماز مسافر نيز از اين قاعده مستثنا نيست، بهطورى كه
دانشمندان و فقهاى شيعى، همگى بر اين عقيده هستند كه هر مسافرى در چهار مكان، مختار
است كه نماز خود را به قصر يا تمام بخواند:
1. مسجدالحرام؛ 2. مسجدالنبى در مدينه؛ 3. مسجد
كوفه؛ 4. نزد قبر مطهر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام).
روزه مسافر و
احكام آن
يكى از واجبات بسيار مهم در شريعت اسلام، روزه
ماه مبارك رمضان است.
خداوند در قرآن مىفرمايد:
يا ايها الذين آمنوا كتب
عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم(198).
يعنى نوشته شده است (واجب است) بر شما مؤمنان،
روزه، همانگونه كه بر كسانى كه پيش از شما بودند، نوشته شد.
با همه اهميت و ويژگى روزه، در ميان احكام
شرعى، مسافر نه تنها از اين تكليف سنگين معاف است، بلكه روزه بر او حرام شمرده شده
است. كسى كه به علت سفر، از انجام اين فريضه بزرگ الهى، محروم شده است، بايد پس از
آن كه مسافرت خود را به اتمام رساند، قضاى آن را به جا آورد. حتى مىتوان از سفر
براى فرار روزه نيز استفاده كرد؛ زيرا روزه يك واجب شرعى است و تنها از طريق شرعى
مىتوان از آن معاف شد. اين نوع افطار، كه جنبه شرعى دارد، براى كسانى كه به عللى
نمىتوانند يا نمىخواهند همه ماه مبارك رمضان يا بعضى از روزهاى آن را روزه
بگيرند، هيچ منع شرعى ندارد.
مسائل روزه
در سفر
مسائل مهمى كه مربوط به روزه مسافر است، غير از
آن چه در مسائل قبل گذشت، بدين قرار است:
1. مسافرى كه بايد نمازش را شكسته بخواند، اگر
پيش از ظهر، از شهر خارج شده باشد، بعد از حد ترخص، بايد روزهاش را نيز افطار كند
و پس از ماه مبارك و اتمام سفر، آن را قضا كند؛ اما اگر مسافرى در ماه مبارك رمضان،
بعد از ظهر سفرش را آغاز كند، ديگر نمىتواند افطار كند، بلكه بايد آن روز را
همچنان روزه باشد؛ زيرا اين رخصت و مجوز، مخصوص كسانى است كه قبل از زوال ظهر، از
موطن خود خارج مىشوند. از اين رو، كسانى كه بعد از ظهر، از شهر خارج مىشوند، اگر
قبل از غروب افطار كنند، علاوه بر قضاى آن، بايد كفاره آن را نيز بپردازند.
2. اگر مسافرى پيش از ظهر، به وطن يا محلى كه
مىخواهد ده روز در آن جا بماند، رسيد، بايد آن روز را روزه بگيرد، البته اگر قبل
از آن، عملى كه مبطل روزه است، از وى سرنزده باشد؛ اما اگر قبل از رسيدن به مقصد،
كارى كه روزه را باطل مىكند (مانند خوردن و آشاميدن) از او صادر شده باشد، ديگر
نمىتواند آن روز را روزه بگيرد، بلكه بايد پس از ماه مبارك، آن را قضا كند.
3. اگر كسى پس از رؤيت هلال شوال (شب عيد فطر)
در شهرى، به شهر ديگرى سفر كند كه در آن جا هلال ماه رؤيت نشده و شب آخر ماه رمضان
محسوب مىشود، در آن جا بايد مطابق مردم آن ديار، اين روز را روز آخر ماه مبارك
محسوب كرده و روزه بگيرد.
4. در مواردى روزه براى مسافر، نه تنها حرام
نيست، بلكه واجب يا جايز است؛ از جمله:
الف) روزه نذرى كه مقيد به سفر باشد. لذا واجب
است در سفر، طبق نذر خود، روزه بگيرد.
ب) سه روز روزه بدل از قربانى حج؛ يعنى كسى كه
در حج، قربانى نداده است، واجب است در سفر حج، سه روز و پس از بازگشت به وطن، هفت
روز روزه بگيرد.
ج) سه روز روزه در مدينه، براى قضاى حاجت، براى
مسافر، مستحب است(199).
مستحبات سفر
اسلام براى آن كه از رهگذر سفر، روح و فرهنگ
انسانها را شكوفا كند، احكامى را مقرر فرموده كه برخى از آنها واجب و بعضى مستحب
است. از جمله واجبات سفر، همان قصر نماز و افطار روزه است كه به تفصيل درباره آن
دو، سخن گفتيم. آن چه اينك يادآور مىشويم، اين نكته ظريف است كه برخى از مستحبات،
در سفر اهميت ويژهاى مىيابند؛ از جمله، نماز شب. روايات و سفارشهاى بىشمارى كه
درباره اهميت اين امر مستحب وارد شده است، به قدرى است كه خود نياز به تأليف
جداگانهاى دارد؛ اما در اين نوشتار، به اين مقدار اكتفا مىشود كه حضرت زينب
(عليها السلام) در همه مدتى كه با كاروان كربلا در راه بودند، حتى پس از شهادت حضرت
سيدالشهدا (عليه السلام) هيچ شبى، نماز شب خود را ترك نفرمودند. نقل شده است كه
حضرت، در راه كوفه و شام نيز، پس از تحمل آن همه مصيبت و مرارت، نماز خود را نشسته
اقامه كردند، و هرگز ناملايمات راه، ايشان را از انجام اين مستحب ويژه باز نداشت.
خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر
|
|
حيوان را خبر از عالم انسانى نيست
|
به هر رو، هر امر مستحبى كه در حضر، وارد شده است، در سفر، اهميت و
پاداش ويژهاى خواهد داشت؛ زيرا انسان مسافر، با پرداختن به مستحبات نشان مىدهد كه
در همه حال و هماره به ياد خدا و احكام نورانى اسلام است. در واقع سفر، محك و معيار
روشنى است براى آن كه انسان پايبندى و تعهد خود را به تكاليف دينى، اعم از واجب و
مستحب نشان دهد.
در باب مستحبات سفر، بيش از اين نمىتوان گفت كه بسيارى از امور
مستحب، در سفر نيز به استحباب خود باقى است و قطعاً اجر و پاداش بيشترى خواهند
داشت؛ زيرا آن چه در حضر صورت مىگيرد، با امكانات بيشترى است و در سفر، وقت و
موقعيت براى انجام دادن، كمتر مىشود. پس اگر مسافر از همين وقت اندك و موقعيت
ويژه، سود جويد و از انجام مستحبات باز نماند، نشان خواهد داد كه براى او وطن و
غربت، از اين جهت تفاوت نمىكند و همه جا را خانه دوست و ديار يار مىداند:
همه جا خانه يار است چه مسجد چه كنشت
|
|
همه كس طالب يارند چه هشيار و چه
مست |
دعاى سفر
اللهم انى أعوذ بك من و عثاء السفر،
و كآبة المنقلب، و سوء المنظر فى الأهل و المال و الولد.
اللهم أنت الصاحب فى السفر و أنت الخليفة فى الأهل و لا يجمعهما
غيرك؛
لأن المستخلف لا يكون مستصحبا و المستصحب لا يكون مستخلفا(200).
نهجالبلاغه، خطبه 46.
پايان