آغاز و پايان ماه مبارك
رمضان نيز بايستى از گردش اعجاب انگيز و دقيق كره ماه بر گِرد زمين
مـشـخـص شـود و آغـاز و پـايان روزه نيز با طلوع فجر و مغرب هماهنگ
گردد. حجّ، اين فريضه بـزرگ عـبـادى ـ سـياسى در موسمى خاص از سال و در
مكانى معيّن اجرا مى شود، هر يك از آداب نمازهاى جمعه و جماعت با نظم و
انضباط ويژه اى به جا آورده مى شود و در رفت و آمدها، وعده ها،
ملاقاتها، تعليم و تعلّمها و در يك كلام در تمامى شؤ ون زندگى ، بايد
پايبند به نظم بود و با جدّيت هر چه بيشترى آن را به اجرا درآورد.
آثار نظم و انضباط
نظم و انضباط در كارها، آثار و بركات
فراوانى براى فرد و جامعه در پى دارد كه برخى از آنها عبارتند از:
بهره گيرى بيشتر از زندگى :
اسـتـفاده بهتر و بيشتر از زندگى و جلوگيرى از هدر رفتن سرمايه و
استعداد، نيازمند برنامه ريـزى دقـيـق و رعـايـت نـظـم در تـمـامـى
فعاليتهاست . فردى كه براى اوقات شبانه روز خود بـرنـامـه اى تـنـظـيـم
كرده ، كارهاى شخصى و اجتماعى اش را در زمان مورد نظر انجام مى دهد،
بهره بيشترى را از آن خود و ديگران خواهد ساخت .
از ايـن رو، امـام كـاظـم عـليه السلام به برنامه ريزى ، تنظيم كارها و
بهره گيرى صحيح از وقت اشاره كرده ، مى فرمايد:
(بكوشيد كه وقت خود را چهار قسمت كنيد: بخشى براى مناجات با خدا، بخش
ديگر براى امرار مـعاش ، بخش سوم براى معاشرت با برادران و معتمدانى كه
عيوبتان را به شما مى گويند و در دل بـه شـمـا اخـلاص مى ورزند و بخش
چهارم براى لذّتها و كامجوييهاى مشروع ؛ تا براى سه بخش ديگر نيرو
بگيريد.)(170)
بـا مـطـالعـه زنـدگـى امـام راحـل (ره ) بـروشـنـى مـى تـوان دريـافـت
كـه از جـمـله عـوامـل مـؤ ثـّر در زنـدگى ، تحصيل و مبارزاتشان ؛
برنامه ريزى صحيح و پايبندى به نظم بوده است . يكى از شاگردان ايشان در
اين باره مى گويد:
(نـظم دقيق در زندگى ... از ويژگيهاى معروف امام است كه شايد از زبان
ديگران مكرر شنيده بـاشـيـد، بـه راسـتـى عـجـيـب بـود كه حتى براى
مطالعه و قرائت قرآن و كارهاى مستحب و حتى زيارتها و دعاهايى كه در وقت
خاصى هم وارد نشده بود، وقت خاصى را تنظيمى كرده بودند و هـر كـارى را
بر طبق همان زمان بندى و تنظيم خاص انجام مى دادند، به طورى كه براى هر
كس كـه مـدتـى بـا ايـشـان مـاءنـوس و مـعـاشـر مـى شـد، مـشـخـص بـود
كـه در چـه سـاعـتـى ، مـشـغـول چه كارى و انجام چه عملند، اگر چه در
حضور ايشان نباشد و فرسنگها از محضرشان دور و جدا باشد.)(171)
شاگرد ديگرشان مى گويد:
(تمام اوقات شريفشان را براى كارهاى شبانه روزى منظم و مرتب كرده بودند
كه اين براى ما خـيـلى مـفـيـد بـود و تـا انـسـان در امـورش مـنـظـم
نـشـود هـيـچ كـارى را نـمـى تـوانـد، پـيـش ببرد.)(172)
نتيجه بخشى كارها
حاكم كردن نظم و انضباط در كارها، موجب مى شود كه هركارى بجا و بموقع
انجام پذيرفته ، نتيجه بخش و سودمند باشد. فردى كه در جلسات ،
سخنرانيها، رفت و آمدها، وعده ها و ...نظم را رعايت مى كند، فعاليتهايش
از نتيجه بهتر و بيتشرى برخوردار خواهد شد.
امير مؤ منان صلوات الله عليه با توجه به تاءثير نظم در نتيجه بخشى
كارها، بر انجام اين
امور روزانه در وقت خود سفارش كرده ، مى فرمايد:
(وَ اءَمْضِ لِكُلِّ يَوْمٍ عَمَلَهُ، فَاِنَّ لِكُلِّ يَوْمٍ ما فيهِ)(173)
كـار هـر روز را در هـمـان روز انـجـام ده (و آن را بـه روز بـعـد
مـوكـول مـكـن )؛ زيـرا بـراى هـر روز كـار خـاصـّى اسـت (كـه مجال
انجام عقب افتادگيها را نمى دهد).
امـام امـت (ره ) در صـورتـى كـارهـا را نتيجه بخش و الهى مى داند كه
نظم نيز در كنار اخلاص ، مورد توجه قرار گرفته باشد:
(كارها بايد روى نظم و قاعده صورت گيرد، تكرار مى كنم ، كارها وقتى روى
نظم و قاعده و براى خدا بود، ديگر خوفى نيست ، چه كسى كشته شد، چه كسى
كشت .)(174)
تنظيم افكار
از جمله عوامل مؤ ثّر در نظم فكرى انسان ، رعايت نظم در رفتار فردى و
اجتماعى است . كسى كه در تـمـامـى كـارهـايش پايبند به نظم است ، افكار
گوناگونش نيز از يك طبقه بندى و تنظيم خـاصـى بـرخـوردار شـده ، بـا
داشـتـن ايـن ويـژگـى بـرجـسـتـه و پـسـنديده ، پله هاى رشد و كمال را
بهتر و سريعتر طى خواهد كرد.
امام خمينى قدس سره ، نظم فكرى را نتيجه نظم در رفتار دانسته ، مى
فرمايد:
(اگر در زندگى مان ، در رفتار و حركاتمان نظم بدهيم ، فكرمان هم بالطبع
نظم مى گيرد، وقتى فكر، نظم گرفت يقيناً از آن نظم فكرى كامل الهى
برخوردار خواهد شد.)(175)
جلوگيرى از اتلاف عمر ديگران
كـسى كه در زندگى خود منظّم است و كارهايش را بر اساس يك برنامه ريزى
حساب شده انجام مـى دهـد، در بـرخـورد بـا ديـگـران نـيـز نـظـم را
رعـايـت كـرده ، از تـلف شـدن وقت و عمر آنان جـلوگـيرى مى كند، زيرا
با اجراى نظم و سامان دادن فعاليتهايش ، موجب خواهد شد كه ديگران در
مدّت زمانى كه با او هستند، بيشترين بهره را برده ، عمرشان پربارتر
گردد.
امام راحل (ره ) با حاكم كردن نظم و انضباط در تمامى كارها، وقت و عمر
ديگران را محترم شمرده ، از هدر رفتن حتى لحظه اى از آن جلوگيرى مى
كردند. يكى از ياران نزديك ايشان مى گويد:
(بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه امـام سـاليان درازى تدريس مى كردند، هر روز
در همان لحظه اى كه بايد، جهت تدريس حاضر مى شدند و سر ساعت حضور مى
يافتند.)(176)
ديگرى مى گويد:
(در طـول نـُه الى ده سالى كه حضرت امام در جماران تشريف داشتند، ايشان
هر روز راءس ساعت مقرر، آماده پذيرفتن ما بودند.)(177)
نظم دهى به ديگران
فـردى كـه زنـدگـى ، رفتار و حتى فكرش را منظم كرده و به اين ويژگى
پسنديده ، آراسته شـده اسـت ، الگـوى مؤ ثرى براى ديگران بوده ، از
همين راه آنان را به اجراى نظم و انضباط در كارها وا خواهد داشت .
امـام خـمـيـنـى قـدس سـره كـه زنـدگـى و رفـتـارش ، نـمـونـه و
سـرمـشـق كامل و انديشمندى براى مسلمانان ، بلكه تمامى انسانهاست ، با
برنامه ريزى و نظم در كارها تاءثير شگرفى در واداشتن ديگران به رعايت
نظم داشته است ، تا آنجا كه يكى از شاگردان ايشان مى گويد:
(مـن حدود ده سال در نجف خدمتشان بودم ، كارهايى را از ايشان مشاهده مى
كردم كه واقعاً براى ما الگو بود، يكى از اين امور، نظم در كارهايشان
بود.)(178)
شاگرد ديگرشان مى گويد:
(امـام كـليـه بـرنـامـه هـايـشـان مـنـظـم بـود...و ايـن مـى
تـوانـسـت بـراى آنـهـا كـه نـاظـر اعـمـال امـام بـودنـد و از نـزديـك
مـى ديـدنـد، درسـى بـاشـد و ايـن خـصـلت را از امـام بياموزند.)(179)
پيامدهاى بى نظمى
هـمان اندازه كه نظم و انضباط سرمنشاء آثار و بركاتى است ، بى
نظمى نيز پيامدها و نتايج ناهنجارى را در پى دارد كه برخى را به اختصار
برمى شمريم :
ايجاد هرج و مرج
رعـايـت نـكردن نظم در رفتار فردى و اجتماعى ، موجب هرج و مرج و
نابسامانى كارها مى شود و انـسـان را از دسـتيابى به نتيجه مطلوب باز
مى دارد؛ كسى كه به برنامه ريزى اهميتى نمى دهـد، رفـت و آمـدش بـا
ديـگـران را بـه نـظم در نمى آورد، بموقع در جلسات سخنرانى و درس حـاضر
نمى شود، بدون هماهنگى و وقت قبلى مزاحم ديگران ، بويژه شخصيتهاى
برجسته ـ كه هـر لحـظـه عـمـرشـان بـراى جـامـعـه مـفـيـد اسـت ـ مـى
شـود و ... چـنـيـن شـخـصـى بـه دليـل بـى نظمى در كارهايش به نتيجه
مطلوب دست نمى يابد و همواره در زندگى دچار هرج و مرج و سردرگمى بوده ،
جامعه را نيز به اين سو خواهد كشاند.
امام ام (ره ) بى نظمى را آفت بزرگى مى داند كه موجب فساد در كارهاست :
(بدون نظم يك امرى تحقق پيدا نمى كند يعنى فاسد مى شود.)(180)
و در جاى ديگر آن را موجب نابودى جامعه قلمداد كرده است :
(جامعه نظم لازم دارد، اگر نظم از كار برداشته شود، جامعه از بين مى
رود)(181)
خدشه دار شدن شخصيت اجتماعى
انسان موجودى اجتماعى است و نيازمند داد و ستد، رفت و آمد، نشست و
برخاست و ...با ديگران است و بـراى اينكه بتواند عضو مفيد و مؤ ثرى در
جامعه باشد، بايد مواظب عملكرد خود ـ بويژه در ارتباط با جامعه ـ بوده
، شخصيت و اعتبار اجتماعى اش را حفظ كند.
از جـمـله عـوامـلى كـه شخصيت اجتماعى انسان را تحت الشعاع قرار داده ،
آن را خدشه دار مى كند، بى نظمى در كارها و در برخورد با ديگران است ،
زيرا افراد جامعه بروشنى درمى يابند كه فـرد بـى انـضـبـاط و
نـامـنـظـم ، موجب هرج و مرج در كارها و هدر رفتن وقت و عمر آنان شده ،
از پـيـشـرفـت و تـرقـى شـان جـلوگـيـرى مـى كـنـد. بـه هـمـيـن دليـل
او را از مـيـان خـود رانـده ، بـرايـشـان ارزش چـنـدانـى قائل نمى
شوند.
از ايـن روسـت كـه عـلى عليه السلام ، خدشه دار شدن آبرو و شخصيت
اجتماعى را موجب پستى و حقارت مى داند:
(مَنْ بَذَلَ عِرْضَهُ ذَلَّ)(182)
كسى كه به آبرويش بى اعتنايى كند، پست مى گردد.
هـمـو انـسـان را از كارى كه سبب زشتى و از بين رفتن آبرويش در جامعه
مى شود،برحذر داشته است :
(لاتَفْعَلْ ما يَشينُ الْعِرْضَ وَ الاِْسْمَ)(183)
كارى كه آبرو و نامت را زشت مى كند، انجام مده .
پايمال شدن حقوق ديگران
رعـايـت نكردن نظم ، موجب پايمال شدن حقوق افراد و ستم بر آنان است .
كسى كه كارهاى مردم را بـه تـاءخـيـر مـى انـدازد و بـه بـعـضى اجازه
مى دهد كه ساعتها وقتش را بگيرند، در نتيجه فرصت ملاقات با ديگران و
انجام كارشان را از دست مى دهد و نمى تواند بموقع جهت تدريس در كـلاس
درس ، جـهـت انـجـام كـار در مـحـل كـار و غـيـره حـضـور يـابـد، ...
چـنـيـن فـردى بـه دليل بى نظمى در كارها، حقوق ديگران را پايمال كرده
و به آنان ستم روا داشته است .
امـيـر مـؤ مـنـان صـلوات الله عـليـه بـى تـوجـهـى بـه حـقـوق
ديـگـران را از جـمـله دلايل تنهايى و بى ياورى انسان معرفى مى كند:
(مِنْ دَلائِلِ الْخِذْلانِ الاِْسْتِهانَةُ بِحُقُوقِ الاِْخْوانِ)(184)
از دلايل [تنهايى و] دورى انسان از ديگران ، سبك شمردن حقوق برادران
دينى است .
و امام صادق عليه السلام آن را موجب پستى و خوارى انسان مى داند:
(تَرْكُ الْحُقُوقِ مَذَلَّةٌ)(185)
پايمال كردن حقوق ديگران سبب خوارى انسان است .
هدر رفتن سرمايه ها
از بـيـن رفتن امكانات مادى نيز يكى از پيامدهاى بى نظمى است . به
عنوان نمونه ، اگر كسى بـراى بـرگـزارى يـك جـشـن ، افـراد زيـادى را
دعـوت كـنـد و پـس از تـهـيـه امكانات و غذا به دليـل بـى برنامه گى و
عدم اطلاع بموقع ميهمانها، جشن برگزار شود، امكانات او هدر رفته است ،
همچنين يك شركت معاملاتى كه با سرمايه گذارى مردم راه اندازى شده است ،
به سبب بى نـظـمـى و بـى تـوجهى به برنامه ريزى صحيح در فعاليتهاى
اقتصادى اش نتواند بموقع سود مشتركين خود را بپردازد و ... .
بـديـهـى اسـت كـه در تـمـامـى ايـن مـوارد بـه دليـل بـى نـظـمـى و
اخـتـلال در بـرنـامـه هـا، سـرمـايـه و امـكـانـات مادى افراد به هدر
رفته و موجب لطمه اقتصادى ديگران و از دست رفتن سرمايه هاى آنان نيز
خواهد شد.
امـام عـلى عـليـه السـلام بـا تـوجـه بـه تـاءثـيـر بـى برنامگى و بى
نظمى در از دست دادن سرمايه هاى مادى ، مى فرمايد:
(سوُءُ التَّدْبيرِ مِفْتاحُ الْفَقْرِ)(186)
بى برنامگى [و بى نظمى در كارها] كليد فقر و تهيدستى است .
# وفا به عهد و پيمان
همه انسانها با الهام فطرى ، لزوم وفا به عهد و زشتى پيمان شكنى را درك
مى كنند و هر كس به قضاوت وجدان و فطرت خويش مى يابد كه وقتى با كسى
عهد بست ، بايد به آن وفا كند و اگـر تـخـلّف كـرد خـود را مـقصّر مى
داند و در ضمير باطن خود احساس شرم مى كند. همچنين از كـسـى كـه با او
پيمان بسته توقّع دارد، به عهدش وفا كند و اگر از او تخلّف ببيند، حسّ
مى كـنـد كـه او بـد كـرده اسـت ، در نـتـيـجـه ديـگـر بـه او
اعـتـمـاد نـخـواهـد كـرد. حـتـّى كـودكـان خردسال نيز كه با مسايل
علمى و عقلى سر و كار ندارند، به راهنمايى فطرت ، لزوم وفا به عهد را
درك مى كنند و بدون آنكه از كسى بياموزند از پدر، مادر و ديگران انتظار
دارند، كه به وعده خود عمل نمايند.
هـمـه ايـن نـشـانـه ها بيانگر اين واقعيّت است كه وفادارى به وعده و
پيمان ريشه در سرشت و فطرت انسانها داشته و نيازمند آموزش و فراگيرى
نيست و تعاليم انبيا و ديگر مربّيان الهى ، تلاشى در جهت پرورش و شكوفا
سازى اين استعداد و بيان قوانين و حدود آن و پيامدهاى بى وفايى و پيمان
شكنى است .
وفا به عهد در اسلام
وفـا بـه عـهـد و پيمان يكى از اساسى ترين شرايط زندگى دسته
جمعى است و بدون آن هيچ گونه همكارى اجتماعى ممكن نيست و بشر با از دست
دادن آن از زندگى اجتماعى و آثار و بركات آن محروم خواهد شد. به همين
دليل ، وفاى به عهد در منابع اسلامى مورد تاءكيد زياد واقع شده و
شـايـد كـمـتـر حـكـمـى را بـتوان يافت كه دامنه اجراى آن تا اين
اندازه گسترش داشته باشد. خداوند متعال ، در قرآن كريم از سويى خود را
باوفاترين با وفايان عالم معرّفى مى كند:
(وَ مَنْ اَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ)(187)
چه كسى به پيمانش پايبندتر از خداست ؟
و كمترين احتمال پيمان شكنى را نسبت به خود قاطعانه مردود مى شمارد:
(فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ)(188)
خداوند هرگز پيمان شكنى نمى كند.
از سـوى ديـگـر، بـارهـا بندگان مؤ من خويش را به وفادارى و پايبندى به
تعهّداتشان دعوت كرده از نقض عهد و بى وفايى باز مى دارد.
خـداونـد در آيـه اى ضـمـن بـيـان نـشـانـه هـاى اولواالالبـاب
(خـردمـنـدان حـقّ جـو) قبل از هر چيز، روى وفا به عهد و ترك پيمان
شكنى انگشت نهاده مى فرمايد:
(اَلَّذينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْميثاقَ)(189)
آنها كسانى هستند كه به عهد الهى وفا مى كنند و پيمان را نمى شكنند.
عهد الهى معناى وسيعى دارد، هم شامل عهدهاى فطرى و پيمانهايى كه خداوند
به مقتضاى فطرت از انـسـانـهـا گـرفـتـه ، مـى شـود (هـمـانـنـد فـطـرت
توحيد، حق دوستى و عدالت خواهى ) و هم شـامـل پـيـمـانـهـاى عـقـلى ،
يـعـنـى آنـچـه انـسـان بـا نـيـروى تـفـكـّر، انـديـشـه و عـقل از
حقايق هستى و مبداء و معاد درك مى كند و هم پيمانهاى شرعى يعنى
تعهّداتى كه پيامبر از مؤ منان در رابطه با اطاعت از دستورات خداوند و
ترك معصيت گرفته است :
روشـن اسـت كه وفا به پيمانهايى كه انسانها با يكديگر مى بندند نيز به
يك معنا وفا به عـهـد الهـى اسـت . زيـرا خـداونـد فـرمـان داده كه اين
پيمانها محترم شمرده شوند، بلكه هم جزو پيمانهاى شرعى است و هم جزو
پيمانهاى عقلى .
خداوند حكيم در آيه ديگرى طىّ يك دستور كلّى ، وفادارى به هر پيمانى را
از مؤ منان مى خواهد:
(يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اَوْفُوا بالْعُقُودِ)(190)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به پيمانها وفا كنيد.
بـا تـوجـّه بـه ايـنـكـه (اَلْعـُقـُود) بـه اصـطـلاح ادبـى (جـمـع
مـحـلىّ بـه ال ) مـى بـاشـد و افاده عموم مى كند. يعنى شامل همه
پيمانها اعمّ از الهى ، انسانى ، سياسى ، اقتصادى ، نظامى ، اجتماعى و
... مى شود، مفهوم بسيار وسيعى دارد كه ناظر به تمام جنبه هاى اعتقادى
و عملى زندگى انسان است .
رسـول اكـرم (ص ) نـيـز وفا به عهد را از شرايط اساسى ايمان مى داند و
تخطّى از آن را در حكم بى دينى و بى ايمانى شمرده ، مى فرمايد:
(لا دينَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ)(191)
آن كس كه به پيمانش وفادار نيست ، دين ندارد.
امـيـر مؤ منان در فرمان خود به مالك اشتر، به اهميت اين مساءله در
اسلام و جاهليّت اشاره كرده ، آن را مهمترين و عمومى ترين قانون اجتماع
مى شمرد و تاءكيد كرده كه حتّى مشركان نيز به آن پايبند بوده اند:
(اگـر بـا دشـمـن پـيـمـانـى بـسـتى تا او را در پوشش پناه خويش بگيرى
، به پيمان خويش وفادار بمان و ذمّه ات را با امانت كامل پاس دار و جان
خود را سپر عهد و پيمان خويش قرار ده كه در ميان واجبات الهى ، هيچ
موضوعى همانند وفا به عهد در ميان مردم جهان ، با تمام اختلافاتى كـه
با هم دارند. مورد اتّفاق عمومى نيست ، تا آنجا كه مشركان نيز پيش از
مسلمانان در روابط خـود بـدان پـايـبـنـد بـودنـد، چـرا كـه از
پـيـامـدهـاى پـيـمـان شـكـنـى خـاطـرات تـلخـى داشتند.)(192)
اسوه هاى وفادارى
برجسته ترين و زيباترين نمودهاى وفادارى را مى توان در ميان
پيامبران و رهبران الهى يافت . اين بزرگمردان هم خود بر وفادارى به عهد
و پيمان سخت پاى مى فشردند و هم پيروان خود را بـه سـوى ايـن فـضيلت
بزرگ فرا مى خواندند. قرآن كريم ، يكى از آنان را چنين توصيف مى كند:
(وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ اِسْمعيلَ اِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ)(193)
در اين كتاب ، اسماعيل را ياد كن ، همانا او در وعده اش راستگو و
وفادار بود.
در تـفـسـيـر ايـن آيـه از امـام صـادق عـليـه السـلام نـقـل شـده كـه
حـضـرت اسماعيل با شخصى قرار ملاقات گذاشت ، ولى او در وعده گاه خود
حاضر نشد. آن حضرت مدّت زيادى در آنجا به انتظار نشست ، بطورى كه غيبت
طولانى او موجب نگرانى پيروانش گرديد.
سـرانـجـام فـردى كـه بـر حسب اتّفاق از آنجا مى گذشت ، حضرت را مشاهده
كرده ، گفت : (اى پـيـامـبـر خـدا، مـا بـر اثـر نبودن شما ناتوان شده
ايم .) حضرت فرمود: (من با فلان كس در ايـنجا وعده ديدار دارم ، ولى او
نيامده است و تا او نيايد من از اينجا نمى روم .) آن مرد جريان را بـه
مـردم خبر داد و آنها به سراغ شخص مزبور رفته ، او را خدمت آن حضرت
آوردند. مرد ضمن عـذر خـواهـى عـرض كـرد: (اى پـيـامبر خدا؛ من قرار
ملاقات با شما را فراموش كردم .) ايشان فرمود اگر نيامده بودى ، من
همچنان در اينجا مى ماندم .)(194)
پـيـامـبـر بزرگوار اسلام نيز روزى كنار سنگى با شخصى وعده ديدار داشت
. آفتاب بالا آمد، هوا گرم شد، ولى او نيامد. ياران آن حضرت به ايشان
عرض كردند: (خوب است از آفتاب به سايه بياييد.) حضرت فرمود: (من با او
در اينجا وعده ديدار دارم و تا او نيايد از اينجا حركت نخواهم كرد.)(195)
امامان معصوم (ع ) نيز در احترام به پيمان و وفاى به عهد ميان انسانها
نظير نداشتند.
زمـانـى امـام سـجـاد عليه السلام ، از يكى از ياران خويش ده هزار درهم
قرض خواست كه هر وقت قـادر بـاشـد، بـپـردازد. او از آن حـضـرت رهـن
طـلبيد. امام نخى از عباى خود كشيد و به او داد و فـرمـود: ايـن
وثـيـقـه مـن اسـت تـا مـوقـع اداى ديـن نـزد شـمـا بـاشـد. گـرچـه
قـبـول چـنـين وثيقه اى در برابر ده هزار درهم براى قرض دهنده دشوار
است ، ليكن او با توجّه بـه شـخصيّت امام آن را پذيرفت . مبلغ را به
ايشان تقديم كرد و نخ را در قوطى كوچكى جاى داد. پـس از چـنـدى امـام
پـول را تـهـيـّه كـرد و نزد طلبكار آورد و فرمود: (پولت حاضر است .
وثيقه مرا بياور.) مرد كه به نخ عبا اهميّت نمى داد، اظهار داشت : (من
نخ عبا را گم كرده ام .) حـضـرت فـرمـود: (در ايـن صـورت طـلب خـود را
از مـن نـمـى گـيـرى ، تـعـهـّد بـا شـخـصـى مثل مرا نبايد ناچيز
انگاشت .) مرد بناچار قوطى مزبور را آورد و نخ را به امام پس داد. امام
نخ را گـرفـتـه و دور انـداخـت و بـدهـى خـود را پـرداخـت نـمـود(196)
و بـا ايـن عـمل به آن شخص و ديگران آموخت كه يك نخ ممكن است به تنهايى
ارزشى نداشته باشد، ولى وقـتـى نـشـانـه تـعـهـّد و التزام به يك پيمان
باشد، آنقدر ارزنده است كه مى تواند وثيقه و پشتوانه مبالغ هنگفتى درهم
و دينار گردد.
هر پيمانى محترم است ، حتّى پيمان با كافران .
وفـاى بـه عـهـد و پـيـمان تنها در محدوده روابط داخلى جامعه
اسلامى خلاصه نمى شود، بلكه مـسـلمـانـان مـوظـّفـنـد در بـرابر
بيگانگان ، كافران و دشمنان نيز به تعهّدات خويش وفادار باشند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
(ثـَلاثـَةٌ لا عـُذْرَ لاَِحـَدٍ فيها: اَداءُ الاَْمانَةِ اِلَى
الْبَرِّ وَالْفاجِرِ وَالْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَالْفاجِرِ
وَ بِرُّ الْوالِدَيْنِ بَرَّيْنِ كانا اَوْ فاجِرَيْنِ)(197)
در سـه چـيـز هـيـچ بـهـانـه اى از كـسـى پـذيـرفـتـه نـيـسـت (و هـمـه
بـايـد بـه آنـهـا عمل كنند): اداى امانت به صاحبش چه نيكوكار باشد و
چه بدكار، وفا به پيمان در برخورد با نيكوكار و بدكار و نيكى به پدر و
مادر چه نيكوكار باشند، چه بدكار.
روشـن اسـت كـه لزوم وفـا بـه پـيـمانهاى دو جانبه ، تا زمانى است كه
از يك طرف نقض نشده بـاشـد، امـّا اگـر پـيـمـانـى از يـك طـرف
شـكـسـتـه شـد، ديـگـر طـرف مقابل ملزم به وفادارى نيست .
پيمان شكنى و پيامدهاى آن
بـه هـمـان انـدازه كـه در مـورد وفـادارى بـه عـهد و پيمان
تاءكيد شده ، از پيمان شكنى و بى وفـايـى نـكـوهـش شـده است . قرآن
كريم بيشترين زيان ناشى از پيمان شكنى را متوجّه شخص پيمان شكن مى داند
و مى فرمايد:
(فَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ)(198)
هر كس پيمان شكنى كند، در حقيقت به زيان خويش پيمان شكنى كرده است .
سـلب اعـتـمـاد عـمـومـى ، آفـت ديـگـر پـيـمـان شـكـنـى اسـت ؛
احـسـاس اعـتـمـاد مـتـقـابـل ، پـشـتـوانه محكمى براى فعّاليّتهاى
هماهنگ اجتماعى و همكاريهاى وسيع مردمى است و روزى كه وفاى به عهد از
ميان جامعه بشرى رخت بربندد و پيمانها يكى پس از ديگرى شكسته شـود،
سـرمـايـه بـزرگ اعـتـمـاد عـمـومـى بـه غـارت خـواهـد رفـت و جـامـعـه
بـظـاهـر متشكّل ، به اجزايى پراكنده و ناتوان تبديل خواهد شد، حضرت
على (ع ) فرمود:
(لا تَعْتَمِدْ عَلى مَوَدَّةِ مَنْ لا يُوفى بِعَهْدِهِ)(199)
بر دوستى كسى كه به عهد و پيمان خود وفا نمى كند، اعتماد مكن .
پير پيمانه كشِ من كه روانش خوش باد
گفت پرهيز كن از صحبت پيمان شكنان
(200)
شـخـص پيمان شكن علاوه بر اينكه در دنيا از ارزش و اعتبار خود مى كاهد
و طورى خوار مى شود كـه نـه دشـمـن از او حساب مى برد و نه دوست مى
تواند روى پيمانهاى او حساب كند، در آخرت نـيـز گـرفـتـاريهاى بزرگى در
پيش دارد و جايگاه ويژه اى در جهنّم در انتظار اوست . حضرت على عليه
السلام فرمود:
(اِنَّ فـِى النـّارِ لَمـَدينَةُ يُقالُ لَهَا الْحَصينَةِ، اَفَلا
تَسْئَلُونى ما فيها؟ فَقيلَ لَهُ ما فيها يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ؟
قالَ فيها اَيْدِى النّاكِثينَ)(201)
هـمـانـا در جهنّم شهرى است كه به آن حصينه (دژ مستحكم ) مى گويند. آيا
از من نمى پرسيد كه در آن شهر چيست ؟ سؤ ال شد، اى امير مؤ منان در آن
شهر چيست ؟ فرمود: دستهاى پيمان شكنان !
شايد اشاره به (دستها) در سخن آن حضرت اشاره اى باشد به اينكه اغلب
پيمانها با قرار گرفتن دستهاى طرفين در يكديگر منعقد مى شود.
# حفظ اسرار
راز چيست ؟
(سـرّ) يـا (راز) چـيـزى اسـت كـه بـايـد پـنـهـان داشـت يـا
بـه اشـخـاص مـخـصـوص گـفـت .(202)
هـر فرد، خانواده ، تشكيلات و جامعه اى ، كم و بيش ، داراى اسرار و
اطلاعاتى است كه ديگران نـبـايـد از آن آگاه گردند، زيرا بر ملا كردن
آن براى ديگران ، چه بسا سبب لطمه خوردن يا نابودى گردد.
رازهـا نـسـبـت بـه افراد، تشكيلات ، جامعه ها، زمانها و مكانهاى مختلف
، گوناگون بوده و حتى اهـمـيـّت آن نـيز نوسان دارد. گاه مطلبى براى
مجموعه اى راز محسوب مى شود كه بايد محفوظ بـمـانـد، ولى هـمـين نوع
آگاهى براى مجموعه ديگر نه تنها مخفى كردنش سودى ندارد، بلكه برملا
شدنش سودمندتر است . بطور مثال :
انـتـشـار عـمـلكـرد و توليد يك كارخانه ، دادن بيلان كار، شيوه
استخدام افراد، برنامه آينده ، كـارى عـادى و حـتـى سـودمـنـد اسـت ،
ولى چـنـيـن كارى در يك مجموعه نظامى يا اطلاعاتى نوعى خودكشى و انتحار
محسوب مى شود.
ضرورت رازدارى
هـر فـردى در زنـدگـى فـردى و اجـتـمـاعـى خـويـش ، خـواه نـا
خواه مطلبى براى نگفتن دارد كه بـايـستى در نگهدارى آن كوشا باشد، برخى
مربوط به خود و برخى مربوط به خانواده يا جـامـعـه و غـيـره است ، بايد
هر راز و رمزى در محدوده مجاز خود حفاظت شود. امروزه با توجه به وسـائل
قـوى و حـسـّاس جاسوسى و اطلاعاتى و كاربرد آن در سرنوشت ملّتها، ضرورى
بودن رازدارى بـديـهـى و شـناخته شده است و گذشته از آنكه فضيلت اخلاقى
به حساب مى آيد، در موفقيت و كارآيى زندگى تاءثيرى بسزا دارد. امير مؤ
منان عليه السلام فرموده است :
(اَلظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَالْحَزْمُ بِاِجالَةِ الرَّاءْىِ وَ
الرَّاءْىُ بِتَحْصينِ الاَْسْرارِ)(203)
پـيـروزى بـسـتـه بـه محكم كارى است و آن هم بستگى به انديشه دارد و
انديشه به نگهدارى رازهاست .
در سخنى ديگر، موفقيتها را در سايه رازدارى دانسته و فرموده است :
(اَنْجَحُ الاُْمُورِ ما اَحاطَ بِهِ الْكِتْمانُ)(204)
موفقترين كارها آن است كه پنهان كارى آن را فرا گيرد.
و بـر عـكس ، افشاى اسرار سبب عدم موفقيت و حتى باعث سقوط مى شود. چنان
كه حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(اِفْشاءُ السِّرِّ سُقُوطٌ)(205)
برملا كردن راز، (مايه ) سقوط است .
بـا توجه به حياتى بودن مسائل نظامى و فراوانى دشمنان انقلاب اسلامى ،
ضرورت و اهميت راز دارى براى يك پاسدار چندين برابر است و عزيزان سپاهى
بايد متوجه باشند كه افشاى كـوچـكـترين اطلاعات نظامى ، سرنخ بسيار
ارزنده اى براى دشمن محسوب مى شود كه به سبب آن خـواهـد توانست خداى
نخواسته ضربه اى كارى به نظام و انقلاب وارد كند. پس رازدارى از اصـول
اوليـه پـاسـدارى اسـت و كـسـى كـه نتواند راز و رمز تشكيلات متبوع خود
را حفاظت كند، بايد در انديشه تجديد نظر در اخلاق خويش يا به فكر كار
ديگرى باشد.
عوامل افشاى راز
بـراى دورى جـسـتـن از خـصـلت زشـت راز افـشـانـى ، نـخـسـت
بـايـد عوامل و انگيزه هاى آن را شناخت ، اين عوامل عبارتند از:
1 ـ پـرحـرفـى : اشـخـاص پـرحـرف ، بـراى اشـبـاع مـيـل سـخـنـگـويـى ،
از هـر درى سـخـن بـه مـيـان مـى آورنـد و يـافـتـه هاى خويش را به
ديگران انتقال مى دهند. چنين كارى سبب مى شود كه (از پرده برون افتد
راز.)
2 ـ خـودنـمايى : در گردهمايى ها سخن از مطالب پراكنده به ميان مى آيد
و هر كسى تلاش مى كـند با ارائه مطلب جديدى نظر حاضران را به خود جلب
كند. جوّ چنين مجالس سبب مى شود كه افـراد، اسـنـاد طـبـقـه بـنـدى
شـده را كـه ديـگـران كـمـتـر بـه آن دسـتـرسـى دارنـد، نقل كنند تا در
ميان اهل مجلس جايى باز كنند و سرى در بين سرها داشته باشند.
3 ـ دوسـتـى و رفاقت : سوّمين انگيزه فاش سازى اسرار، دوستيها و
رفاقتهاست . از اين رو، يك نـيـروى نـظـامى بايد توجه داشته باشد كه
مرز دوستى و رفاقت را با حريم تشكيلات متبوع خـود جـدا كند و نه تنها
اسرار نظامى بلكه اسرار شخصى خود را نيز در اختيار دوستانش قرار ندهد.
فلسفه اين كار را حضرت صادق عليه السلام چنين بيان مى كند:
(لا تُطْلِعْ صَديقَكَ مِنْ سِرِّكَ اِلاّ عَلى ما لَوِاطَّلَعَ
عَلَيْهِ عَدُوُّكَ لَمْ يَضُرَّكَ فَاِنَّ الصَّديقَ قَدْ يَكُونُ
عَدُوَّكَ يَوْماً ما)(206)
دوسـتـت را بـر آن مـقـدار از اسـرارت آگـاه سـاز كـه اگـر دشـمـنت هم
آن را بداند به تو زيان نرساند، شايد دوستت نيز روزى دشمنت گردد.
زنهار مكن تكيه كلّى بر يار
راز دل خود ز دوست پنهان مى دار
روزى باشد كه دوست دشمن گردد
برگردد و دشمنى كند آخر كار
4 ـ احـسـاسـات و عـصـبـانـيـت : بـسـيـار اتـفـاق مـى افتد كه فرد يا
افرادى بر اثر ناراحتى و احساساتى شدن اسرارى را فاش مى سازند. يك فرد
نظامى بايد همواره بر اعصاب و اعضاى خويش مسلّط باشد و نزاع و مشاجره
او را عصبانى و احساساتى نكند تا اسرار مخفى سازمان خود را برملا سازد.
5 ـ عـلايـم و آمـار: هر يك از علايم و مشخّصات يك تشكيلات نظامى و
سازمانهاى وابسته به آن در افـشـاى مـاهـيـت آن نـقـش دارد، چـنـان كـه
انـتـشـار آمـار نـيـز در ضـربـه زدن بـه آن نـقـش اوّل را داراست . از
اين رو، حفظ آمار و ارقام پرسنل ، خودروها، كارخانجات ، ناوگانهاى
دريايى ، هـوايـى ، زمـيـنـى ، پـادگـانـهـا، زاغـه هـاى مـهـمـّات و
امـثـال آن از مسائل حياتى يك تشكيلات نظامى به حساب مى آيد كه با دقّت
هرچه تمامتر بايد اجرا شود و نـيـروهـاى نـظـامـى مـى بايست هشيار
باشند كه دشمن با به دست آوردن يك قطعه عكس ، نام يك فـرمـانـده يـگـان
، آرم اسـلحـه ، آمـار پـرسـنل ، حتى مقدار غذايى كه پخته مى شود، مى
تواند سـرنـخـى پـيـدا كـرده ، افـكـار پـليـد و شـيـطـانـى خـويـش را
جـامـه عمل بپوشاند.
6 ـ وسـائل ارتـبـاطى : بى سيم ، بولتن ، تلفن ، نامه ، مصاحبه ،
بيانيه و مانند آن نيز به نـوبـه خـود در افـشـاى اسـرار تـشـكـيـلات
نـقـش بـسـزايـى دارد. هـر يـك از وسـائل يـاد شـده بـايـد بـطـور
صـحـيـح و بـا دقـّت بـه كـار گـرفـتـه شـود و پرسنل نيز نسبت به
كاربرد آن بگونه اى اصولى توجيه شوند.
امـروزه كـارآيـى و اهميت وسائل ارتباطى در سيستم نظامى بر كسى پوشيده
نيست ، بطورى كه يـكـى از اركـان كـار نـظـامـى به حساب مى آيد؛ گاهى
يك بيانيه يا پخش خبر، بود و نبود يك دسـتـگـاه بـى سيم ، كشف يك
مكالمه تلفنى يا شنود راديويى ممكن است سرنوشت جنگى را رقم بزند و
ملّتى را به سرافرازى يا سيه روزى برساند.
از ايـن رو، بـى دقـّتـى در اسـتـفـاده وسـائل يـاد شده نه تنها بازدهى
و كارآيى آن را خنثى مى سازد، بلكه وسيله انهدام نيروهاى خودى و خسارت
و خوارى مملكت و ملّت مى گردد و چنين مباد!
راههاى حفظ اسرار
پـس از روشـن شـدن ضـرورت حـفـاظـت اسـنـاد طـبـقـه بـنـدى شـده
نـظـامـى و عوامل راز افشانى ؛ اينك راههاى رازدارى را بطور اختصار
بيان مى كنيم :
انتخاب افراد امين
بـهـتـريـن راه حـفـاظـت اسـرار، انـتـخـاب افـراد شـايـسـتـه و
امـانـتـدار اسـت . پـرسـنل نظامى بطور عموم و مسؤ ولين اسناد طبقه
بندى شده بطور خصوص ، بايد امانتدار و مـورد وثـوق و مـؤ مـن بـه
تـشـكـيلات و كار تشكيلاتى باشند تا راز و رمز آن را از بيگانگان محفوظ
دارند.
سخنان امير مؤ منان عليه السلام در اين راستا بهترين رهنمون است كه مى
فرمايد:
(لا تُودِعَنَّ سِرَّكَ اِلاّ عِنْدَ كُلِّ ثِقَةٍ)(207)
رازت را جز به فردى موثّق مسپار.
(وَ لا تُودِعَنَّ سِرَّكَ مَنْ لا اَمانَةَ لَهُ)(208)
رازت را به كسى كه امانتدار نيست ، مسپار.
افـراد امـين و باوفا تمام تلاش خود را در نگهدارى اسناد محرمانه به
كار مى برند و به هيچ قيمتى حاضر به افشاى آن نيستند، گرچه جان خويش را
بر سر آن نهند.
در جـريـان نـهـضت مقدّس عاشورا، پيك امينى به نام (قيس بن مسهّر
صيداوى ) با پيامى از امام حـسـيـن عـليـه السـلام راهـى كـوفـه شد،
ولى پيش از رسيدن به كوفه در دست نيروهاى دشمن گـرفـتـار شـد. قـيس كه
خود را در ميان اسارت يا شهادت يافت و رساندن پيام امام را غير ممكن
ديد، پيش از آنكه پيام آن حضرت به دست ماءموران دشمن بيفتد آن رادردهان
گذاشت وبلعيدوپس از تحمّل شكنجه هاى طاقت فرسا به شهادت رسيد.(209)
توجه به فوايد رازدارى
نـاآگاهى از اهميّت رازدارى و عدم توجه به فوايد حياتى آن ، ممكن است
زمينه افشاى اسرار را فـراهـم كـنـد كـه بـراى جـلوگـيـرى از آن بايستى
نيروها را نسبت به اسرار و اطلاعات نظامى تـوجـيـه كـرد. اگـر افراد از
آثار گرانقدر رازدارى آگاه شوند، تلاش مى كنند كه اسرار را افشانسازند.
دراينجا به برخى از آن آثار اشاره مى كنيم :