داستان شگفت ثعلبه انصارى :
ثعلبة بن حاطب انصارى ، همان كسى كه به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد:
ادع الله ان يرزقنى مالا و الذى بعثك بالحق لان رزقنى الله
مالا لا عطين كل ذى حق حقه
اى رسول خدا، از خدا بخواه و دعا كن خداوند بمن مالى مرحمت
كند، سوگند به كسى كه تو را به حق مبعوث به رسالت كرد اگر خداوند مالى روزى من كند،
البته حق هر ذى حقى را خواهم داد. (يعنى خمس و زكات و هر حق ديگرى را بعهده گرفت كه
پرداخت مى نمايد).
فقال صلى الله عليه و آله : اللهم ارزق
ثعلبة مالا. فاتخذ غنما فنمت غنمه كما ينمى الدود
پس پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: بار خدايا به ثعلبه
مالى روزى فرما، پس ثعلبه گوسفندى خريد، گوسفند او رشد كرد و زياد شد آن چنانكه كرم
زياد مى شود.
فضاقت عليه المدينة ، فتنحى عنها فنزل و اديا من اوديتها ثم
كثرت حتى تباعد من المدينة فاشتغل بذلك عن الجمعة و الجماعات .
پس مدينه براى گوسفندان ثعلبه تنگ شد و او از مدينه دور گرديد، داخل يك وادى بزرگ
در بيرون مدينه شد و همينطور از مدينه فاصله گرفت و دور شد بطوريكه اشتغال با
گوسفندان و دورى از مدينه او را شركت در نماز جمعه و جماعات باز داشت .
الحال مال دنيا چنان او را به خود مشغول ساخته بود كه ديگر جمعه ها هم نمى توانست
از فيض نماز جمعه مستفيض شود.
وقت امتحان و آزمايش الهى فرا رسيد. اكنون ثعلبه در معرض امتحان قرار گرفت ، آنچه
كه خود تعهد كرد و به پيامبر صلى الله عليه و آله وعده داده بود، كه حق هر ذى حقى
را خواهد داد الحال وقتش فرا رسيده است .
و بعثت رسول الله صلى الله عليه و آله المصدق ياءخذ الصدقة
فاءبى و بخل و قال : ما هذه الا اءخت الجزية ، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله
: يا ويح ثعلبة ، فانزل الله و منهم من عاهد الله لئن آتينا من
فضله لنصدقن و لنكونن من الصالحين ، فلما آتيهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم
معرضون . فاءعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما
كانوا يكذبون .
(123)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از ثروت كلان ثعلبه با خبر شد
مصدقى
(124) براى گوسفندان او فرستاد كه تا زكات آن را دريافت نمايد، ثعلبه در
پاسخ ، از دادن زكات ابا كرد و بخل ورزيد و گفت : نيست اين ، مگر شبيه جزيه (كه
جزيه را از اهل كتاب كه در ممالك اسلامى و در تحت نظر حكومت اسلامى زندگى مى كنند
مى گيرند).
پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: واى بر ثعلبه آنگاه اين آيات نازل شد:
و از ايشان كسى است كه پيمان بست با خدا كه اگر خدا از فضلش بما مال و دارائى بدهد
هر آينه زكات و صدقه دهيم و البته از شايستگان خواهيم شد، پس خدا از فضلش به ايشان
داد، آنگاه بخل ورزيده و روى گردانيدند و ايشان بودند از اعراض كنندگان ، پس از پى
اينكار نفاقى در دلهاشان ايجاد شد تا روزى كه بيابند آن را به سبب آنچه كه خلاف
كردند با خدا، از آنچه وعده كرده بودند و به آنچه كه دروغ گفتند .
(125)
اينست تعهد سرمايه داران كه قبل از ثروت بارها چه شفاها و چه قلبا از خدا تقاضا
كردند كه اگر ثروتمند و مالدار بشوند حقوق الهى را ادا خواهند نمود. ليكن پس از
ثروت ، نه تنها حقوق الهى را نپرداختند، چه بسا دهن كجى هم كردند.
مانع الزكوة مؤ من و مسلمان نيست !!
در اقتصاد اسلام مسئله زكات نقش مهمى در پيشرفت اسلام و امور مسلمين دارد و خاصه در
كيان اسلام زكوة نقش مهمى ايفاء مى نمايد و قدرت اقتصادى اسلام همچنان در عظمت و
گسترش و توسعه جغرافيائى و اجتماعى و سياسى مسلمين تاءثير بسزاى خود را دارد، و در
مقابل ضعف اقتصادى همچنان در شكست اسلام و مسلمين تاءثير منفى خود را نيز خواهد
گذاشت ، بهمين دليل اگر كسى يك قيراط ناچيز از زكات مال خود را نپردازد و قصد
پرداخت نداشته باشد يعنى با انكار زكات ، نه مؤ من است و نه مسلم ، و مدعى اين بيان
امام بر حق جعفر ابن محمد الصادق عليه السلام است .
ابى بصير از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
من منع قيراطا من الزكوة فليس بمؤ من و لا مسلم و هو قوله
عزوجل رب ارجعونى لعلى اعمل صالحا فيما تركت .
(126)
و فى رواية اخرى و لا تقبل له صلاة .
(127)
كسى اگر يك قيراط از زكات مالش را نپردازد، نه مؤ من است و نه
مسلم ، و آن قول خداى تعالى است (كه از قول مانع الزكات در عالم پس از مرگ مى
گويد):
پروردگارا مرا به عالم دنيا بازگردان تا شايد عمل صالحى از خود
باقى گذارم و كار خيرى انجام دهم و در روايت ديگر آمده كه نماز كسيكه زكات
مالش را (ولو يك قيراط) نداده باشد مقبول نيست .
طوق هفت طبقه زمين به گردن مانع الزكات !!
عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت از پيامبر صلى
الله عليه و آله نقل مى نمايد كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
ما من ذى زكوة مال نخل او زرع او كرم ، يمنع زكوة ماله الا
قلده الله تربة ارضه يطوق بها من سبع ارضين الى يوم القيامة .
(128)
هيچ صاحب زكاتى نيست كه زكات مالش را از خرما و زراعت و يا
انگور پرداخت نكند مگر خداوند زمين محل زراعتش را تا هفت طبقه به گردنش افكنده
همچون قلاده ، و بدينوسيله معذبش مى نمايد تا روز قيامت .
اگر زمين كسى را غصب نمائيد و غاصبانه از زمين مردم استفاده كنيد همين بلا و عذاب
به سر شما مى آورند.
خدايا بازم گردان ، تا زكات مالم
بپردازم !!
در روايت ابى بصير از امام صادق عليه السلام آمده است كه آن جناب گفت : من از حضرت
شنيدم كه فرمود:
من منع الزكوة ساءل الرجعة عند الموت و هو قول الله عزوجل :
رب ارجعونى لعلى اعمل صالحا فيما تركت . .
(129)
كسيكه زكات مالش را نداده و از دنيا رفت ، هنگام موت تقاضا كند كه برگردد تا زكاتش
را بپردازد، مؤ يدش همين آيه شريفه است .
ممكن است بعضى صد در صد گرفتار مرگ شوند و مزه تلخ و ناگوار مرگ را چشيده و تا لب
گور رفته و مواجه با عذاب اليم الهى بشوند پس آنگاه توفيق الهى رفيقشان گردد و از
خداوند بخواهند تا زنده شان كند و بعالم برگرداند تا نمازشان و زكاتشان را ادا كنند
و بپردازند. ولى افسوس !!!
در حكومت امام عصر عليه السلام مانع
الزكات را گردن مى زنند!!
قوانين اسلامى همچون خونى كه مايه حيات است ، بايد در عروق هر انسان هميشه در جريان
باشد اين خون مايه وجد و نشاط و شادكامى كشور تن است نقش كانون در خانواده و در
مسائل اقتصادى ، نقش خود رد بدن را ايفا مى كند، اءبان ابن تغلب مى گويد:
حضرت امام جعفر ابن محمد عليه السلام به من فرمود:
دمان فى الاسلام ، حلال من الله لايقضى فيهما احد حتى يبعت
الله قائمنا اهل البيت فاذا بعث الله عزوجل قائمنا اهل البيت ، حكم فيهما بحكم الله
لا يريد عليها بينة : الزانى المحصن يرجمه و مانع الزكوة يضرب عنقه .
(130)
دو خون است كه در اسلام بحكم خداوند حلال است ، (يعنى هدر است
و ريختن آن حلال مى باشد)، حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: به ريختن خون اين دو
گروه احدى حكم نمى كند تا آنكه خداوند مبعوث گرداند قائم ما اهل البيت عليه السلام
را، پس آنگاه كه قائم ما اهل البيت عليه السلام برانگيخته شد به حكم خداوند به
ريختن خون اين دو گروه حكم مى نمايد، و بر عليه اين دو گروه طلب بينه هم نمى نمايد
آن دو گروه ، زانى محصن است (آنكه با داشتن همسر زنا مى كند) كه رجم و سنگسار مى
شود و ديگرى مانع الزكات است كه گردنش را مى زند.
از معنى و مفهوم اين روايت اهميت اين دو موضوع به وضوح روشن مى گردد، چرا كه يكى
سنگر خانواده را متلاشى مى نمايد و اساس عفت و پاكدامنى را از بيخ و بن بر مى كند و
لذا عقوبت تهديد كنندگان به نجات و اصالت زنان در خانواده ، در اسلام شديد است .
و ديگرى نيز با منع زكات و عدم پرداخت آن بنيان اقتصاد اسلامى را بر مى اندازد و
مسلمين عالم را در ضعف شديد مالى ، و در زير فشار چكمه استكبار عالم قرار داده و از
پاى در مى آورد لذا مانع الزكات هم مجازاتى چون گردن زدن را كه حق اوست مى طلبد.
فصل هفتم : در استحقاق اهل زكات
چه كسانى صلاحيت دريافت زكات دارند؟
امام صادق عليه السلام از طريق قرآن افرادى را كه صلاحيت دريافت زكات دارند معرفى
مى نمايد:
سماعة از ياران آن حضرت مى گويد:
سؤ ال كردم از حضرت امام صادق عليه السلام كه چه كسانى صلاحيت
دريافت زكات را دارند؟
فقال عليه السلام : هى للذى والله فى كتابه
للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤ لفة قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و
فى سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله
حضرت فرمود: زكات براى كسى است والله در كتاب خدا، قرآن آمده
است :
زكات براى فقراء و مساكين ، كسانى كه زكات را جمع آرى مى كنند،
و در راه تاءليف قلوب و براى آزاد كردن بنده ها و براى ورشكسته ها و قرض دارها، و
در راه خدا و براى در راه مانده ها، از طرف خداوند فرض و واجب شده است .
آنگاه حضرت امام عليه السلام معيارى براى گيرندگان زكات معين فرمود:
پس از بيان آيه شريفه فرمود:
و قد تحل الزكوة لصاحب ثلاث ماءئة درهم و تحرم على صاحب خمسين
درهما .
چه كسانى صلاحيت دريافت زكات دارند؟ حضرت امام عليه السلام مى فرمايد:
گاهى زكات براى كسى كه صاحب سيصد درهم است حلال مى باشد و براى
كسيكه مالك و صاحب پنجاه درهم است حرام مى گردد.
راوى مى گويد عرض كردم ، چگونه چنين است ؟
فقال عليه السلام : اذا كان صاحب الثلاثمائة درهم له مختار
كثير، فلو قسمها بينهم لم يكفهم ، فلم يعفف عنها نفسه ، و لياءخذها لعياله
.
حضرت فرمود: اگر براى صاحب سيصد درهم ، مختار كثير و عائله زياد باشد پس اگر تقسيم
كند در بين آنها اين مبلغ را، كفايتشان نمى كند، و آن شخص نمى تواند خود را
نگهدارد، و بايد اين زكات را براى اداره عيال و ناخوارانش بگيرد.
و اما صاحب الخمسين فانها تحرم عليه اذا كان وحده ، و هو
محترف يعمل بها، و هو يصيب فيها ما يكفيه ان شاءالله .
(131)
و اما صاحب پنجاه درهم پس همانا زكات بر او حرام است هرگاه
تنها باشد در حالى كه صاحب حرفه و شغلى هم هست كه به سبب آن كار مى كند و خود را
كفايت مى نمايد.
اين معيارها از حضرت امام براى تاءمين زندگى فقراء و استفاده از زكات قابل توجه است
.
از امام پنجم عليه السلام در اين رابطه مى خوانيم : ان الصدقة
لا تحل لمحترف و لا لذى مرة سوى قوى فتنز هو عنها
(132)
آن حضرت فرمود:
زكات براى صاحب حرفه و فرد قوى و سالم حلال نيست از آن دورى
جوئيد.
يعنى به كسى كه حرفه اى براى تاءمين عيالات خود دارد و يا انسان سالمى است كه مى
تواند كار كند و زندگى نمايد، زكات و هر نوع كمك از قبيل خمس و صدقات به او حلال
نيست ، كه چنين انسانهائى تنبل و تن پرور مى گردند و در اقتصاد اسلام خلل بوجود مى
آورند و رفته رفته ، اقتصاد اسلام را فلج مى نمايند، تنها كسانى كه از زكات استفاده
مى كنند كه از زندگى و تاءمين خود و اعضاء خانواده از راه كسب و كار بسوى ايشان
بسته گردد زكات متعلق به چنين انسانهاى از كار افتاده مى باشد.
مستحقين زكات قدرت بر سير و سفر ندارند
براى آنكه جامعه اسلامى به تخدير كشيده نشود، و از كار و صنعت و هنر و كشاورزى و
اقتصاد بازنمانند و بطوركلى جامعه مسلمان و اسلام به ضعف كشيده نشوند و بر اثر تنزل
و شكست اقتصادى و صنعتى توسرى خور استكبار جهانى نباشد، و مكاتب اجوف و توخالى
ماركسيسم و كمونسيم و مائوئيسم به مسلمانان فخر نفروشند و مسلمانان را به بردگى
نگيرند، اسلام در راه كمك به مساكين و فقراء بابى گشوده و افراد مستحق دريافت
وجوهات بريه را معرفى نموده است ، تا مسلمانان ، ضعيف وامانده شناخته نشوند و زكات
، و وجوهات واجب را جهت اداره فقراء امت مقرر فرموده كه به آنان پرداخت گردد و
انسانهاى متمكن و مالدار را از دريافت زكات و خمس و وجوء ديگر، محروم ساخته است تا
ريشه فقر خشك گردد.
در اين فصل آيات قرآن ، مساكين مستحق دريافت زكات را معرفى مى نمايد و از بيان
پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام نيز هر كدام از مصارف زكات
و اصناف مستحق زكات مفروضه را به نحوى معرفى مى نمائيم .
در اين آيه شريفه خداوند متعال مى فرمايد:
قال الله تعالى :
للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهم الجاهل اغنياء
من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يسئلون الناس الحافا و ماتنفقوا من خير فان الله به
عليم .
(133)
زكات و صدقات از براى فقراء و مساكين است كه بازداشته شده اند
در راه خدا، و توانائى ندارند در زمين سير كنند و نادانان مى پندارند ايشان را كه
از عفت گزينى از توانگرانندد (اى پيامبر) تو مى شناسى ايشان را به علامتشان كه در
سيمايشان مى باشد، سئوال نمى كنند از مردمان به ابرام ، و آنچه را كه انفاق مى كنيد
از مالى ، پس بدرستى خداوند به آن داناست .
بنابراين آنانكه : در تمامى قرون و اعصار به استضعاف كشيده شده اند، و توان زندگى
در روى زمين خدا را ندارند و صورت از سيلى قرمز نگهداشته اند كه هرگز دست سؤ ال به
پيش اين و آن دراز نمى كنند، آنان را بايد جست و از وجوهات بريه بحد كافى در
آغوششان ريخت كه آنان مؤ منان و در تحت ظل اسلام و قرآنند.
و نيز در سوره توبه دريافت كنندگان زكات را اينچنين معرفى مى كند:
انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤ لفة
قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله و الله
عليم حكيم
.
(134)
جز اين نيست كه صدقات از براى درويشان است و درماندگان و
كاركنان بر جمع صدقات و آنانكه دلهاشان بدست آورده شده ، و در آزاد كردن گردنها، و
قرضى دادن به مفلسان ، در راه خدا، و رهگذاران محتاج . فرض كردنى از خدا و خدا
داناى درست كردار است
.
اين گروه را قرآن مستحق دريافت زكات معرفى كرده است .
گاهى مالك هفتصد درهم مى تواند زكات
بگيرد؟
در اسلام و در مذهب جعفريه فقير به كسى مى گويند كه خرج يكسال خود و عيالاتش را
بالفعل يا بالقوه ندارد، يعنى اينكه نه مالى جهت اداره زندگى و خانواده اش دارد، و
نه توانائى تحصيل آن مخارج را.
در روايتى كه مى خوانيم كه امام عليه السلام فقير را معرفى مى نمايد:
ابوبصير مى گويد:
از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
كسى كه هفتصد درهم دارد زكات به او مى رسد اگر چيزى جز آن
نيابد.
عرض كردم : آيا زكات بر او واجب نيست ؟ فرمود:
زكات او صدقه است بر عيالاتش ، و زكات بر او نمى رسد مگر آنكه
بر آن هفتصد درهم اعتماد كند و در كمتر از يكسال آن را تمام كند، چنين كسى زكات
بگيرد زكات بر كسى كه حرفه دارد نمى رسد، و كسى كه چيزى دارد كه بر آن زكات تعلق مى
گيرد، حق دريافت زكات را ندارد.
(135)
مسلمان سالم و عاقل نبايد از راه زكوة
زندگى كند!!
در حديثى از محمد بن مسلم است كه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه حضرت
فرمود:
بر كسيكه دارائيش پنجاه درهم بوده و نيز حرفه اى دارد و مى
تواند مخارج خود و خانواده اش را تاءمين نمايد زكات حلال نيست .
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: كه رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:
صدقه بر توانگر، و شخصى كه حرفه يا درآمدى دارد، و همچنين سالم
و نيرومند است ، حلال نيست . پرسيدند اين به چه معنى است ؟
فرمود: يعنى كسى كه مى تواند از زكات بى نياز باشد، گرفتن آن
بر او حلال نيست .
(136)
صرف نادارى و فقر كاذب موجب استحقاق زكات نمى شود، بنابراين كسى كه قدرت بر كار،
كسب و زراعت و كشاورزى دارد و از سلامت جسم و عقل برخوردار است . بايد خود و عائله
اش را تاءمين كند و حق دريافت زكات ندارد، بچنين كسى مؤ ديان زكات شايسته است زكات
پرداخت ننمايند و جامعه را به تنبلى و تكدى و مصرف گرائى گرفتار نكنند.
منزل ملكى يا خادم ، مانع از استحقاق
زكات نيست :
اما زكات بر حداقل ضرورتها محدود نمى شود بلكه تمام نيازهاى متعارف شخصى را تاءمين
مى كند.
در اين مورد سماعة حديثى آورده كه مى خوانيم :
سماعة مى گويد:
از امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدم :
آيا كسى كه خانه و خادمى دارد زكات بر او مى رسد؟
حضرت فرمود:
آرى ، مگر آنكه آن خانه براى او منبع درآمدى باشد كه بتواند از
آن محل خرج زندگى خود و خانواده اش را تاءمين كند، اما اگر درآمدى نداشته باشد كه
خرج خوراك و پوشاك خود و خانواده اش را بدون اسراف و تبذير، تاءمين نمايد، گرفتن
زكات بر او حلال است .
(137)
و در روايت ابوبصير از امام صادق عليه السلام آمده است كه مى گويد:
به امام صادق عليه السلام عرض كردم :
دوستى دارم كه خانه او چهار هزار درهم ارزش دارد، بعلاوه داراى يك كنيز و يك غلام
نيز مى باشد، اما در آمد او روزانه در حدود دو تا چهار درهم است كه از طريق آب كشى
با يك شتر تاءمين مى شود و داراى عيال نيز است ، آيا به چنين شخصى زكات مى رسد؟
حضرت فرمود:
آرى ، عرض كردم عليرغم اينكه اين اشياء را دارد؟
فرمود: اى ابا محمد آيا مى گويى خانه اش را كه محل سكونت و
مايه آبروى او است بفروشد؟ يا اينكه مى گويى كنيز خود را كه كمك حال او در سرما و
گرما است و آبروى او و عيالش را حفظ مى كند به فروش برساند؟ يا اينكه مى گويى شترش
را كه وسيله امرار معاش و غلامش را كه مايه كمك مساعدت او در تحصيل قوت روزانه اوست
بفروشد؟ نه ، هيچكدام را نبايد بفروشد و زكات بر او حلال است ، بعلاوه در دادن زكات
بهتر آنست كه فقير، بى نياز شود، نه اينكه فقط در حد يك مقدار معينى به او داده شود .
(138)
اسحق ابن عمار از امام موسى بن جعفر عليه السلام پرسيد:
آيا از زكات مبلغ هشتاد درهم به مستحق بدهم ؟
حضرت عليه السلام فرمود:
آرى . بلكه بيشتر هم به او بده .
اسحاق بن عمار مى گويد:
سپس عرض كردم : آيا صد درهم به او بدهم ؟
حضرت عليه السلام فرمود: بلى و اگر مى توانى او را بى نياز كن .
و در همين رابطه از امام باقر عليه السلام منقول است كه حضرت فرمود:
اگر به فقير و شخص مستحقى ، صدقه مى دهيد، آنقدر بدهيد كه بى نياز شود. ناگفته
نماند، اين قدر از زكات را راوى به امام عليه السلام مى گويد كه به مستحق بدهم ،
داراى ارزش زمانى است مثلا هشتاد درهم در آن زمان ، از يك ارزش بيشترى برخوردار
بوده است .
مسئله مهم ديگر اين است كه امتيازات اسلامى كه در راه تاءمين ضعفاء و مساكين در آن
با اين گستردگى خاص بچشم مى خورد، كه در ساير ملل و فرق با اين خصوصيات مشهود نيست
.
زكات مال خود را به مستحق مؤ من
بپردازيد:
در روايت اسحاق بن غالب از امام صادق عليه السلام مى خوانيم :
قال ابوعبدالله عليه السلام : يا اسحق كم ترى اهل هذه آلاية ،
فان اعطوا منها رضوا و ان لم يعطوا منها اذاهم يسخطون .
(139)
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
اى اسحاق چقدر از اهل اين آيه ديده اى و مى شناسى ،
اگر به آنها زكات داده شود خوشحال و مسرور مى گردند و اگر به آنها اعطا نگردد از آن
ناگهان خشمگين و عصبانى مى شوند.
اسحاق ابن غالب گفت عرض كردم : نمى دانم .
حضرت عليه السلام فرمود:
هم اكثر من ثلثى الناس
(140)
آنان بيشتر از دو ثلث از مردمان مستضعف جامعه اند.
چرا كه مستضعفان در زندگى ناراضى اند و عدم رضايتشان براى چيست ؟
چرا فقراء اگر اشباع گردند راضى و اگر نه خشمگين اند؟
بطوريكه حضرت امام عليه السلام چنين مردم بيچاره را زيادتر از دو، سوم ، از اكثر
جامعه خوانده است .
پاسخ اينست ، كه ايمان به خدا، و رضايت به مشيت الهى ، موجب صبر و تحمل و خشنودى در
تمامى حالات زندگى است و اگر بنده راضى بوده باشد خدا و مولا و پروردگارش از او
راضى نباشد هميشه در زندگى ناراضى است .
به فقير مجهول الهويه زكات ندهيد.
براى دريافت زكات ، ايمان و ولايت اهلبيت پيامبر شرط است ، و مؤ من كسى است كه طبق
دستور خداوند تعالى در قرآن و بر اطاعت از ائمه هدى عليه السلام كه پروريده آغوش
پيامبر صلى الله عليه و آله و مهبط و فرودگاه وحى مى باشند، عمل نمايند، و اگر
فقير، از مؤ منين باشد، در اينصورت مستحق دريافت زكات مى باشند.
زراره از حضرت ابى عبدالله الصادق عليه السلام مى پرسد از آيه :
انما الصدقات للفقراء....
هر يك از اين مستحقين مذكور را مى توان زكات داد، اگر چه شناخته نباشند؟
قال ان الامام يعطى هؤ لاء جمعيا لا نهم يقرون له بالطاعة
حضرت فرمود: همانا امام عطا مى كند زكات را به اين دسته ، براى
اينكه آنان اقرار به اطاعت از امام دارند و امام از آنان شناخت دارد.
زراره گفت : اگر شناخته نشوند چطور؟
... فقال : يا زرارة لو كان يعطى من يعرف دون من لا يعرف لم
يوجد لها موضع ، و انما كان يعطى من لا يعرف ليرغب فى الدين فيثبت عليه ، و اما
اليوم فلا تعطها انت و اصحابك الا من يعرف .
(141)
حضرت فرمود: اى زراه ، اگر عطا كند زكات را به كسى كه مى شناسد، غير از آنكسى كه او
را نمى شناسد، براى زكات موضعى نبايد، (يعنى مؤ دى زكات بايد استحقاق گيرنده را
بداند تا به او زكات بدهد)، البته اگر زكات بدهد به كسى نمى شناسد (يعنى كسيكه
صلاحيت مشروع ندارد) ولى او از گرفتن زكات به اسلام راغب مى گردد (بعنوان تاءليف
قلوب ) و براى او ثابت است كه رغبت به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله پيدا مى
كند، (زكات دادن به او پذيرفته و صحيح است ) .
حضرت فرمود: اى زراره ، اما از امروز تو و اصحابت به افرادى كه
نمى شناسى زكات ندهيد، تا مگر او را بشناسى .
با اين روايت مى فهميم كه زكات مال و زكات فطره كه از اهميت بيشترى برخوردار است ،
را نمى توان به افرادى كه مطيع و منقاد خداوند و پيامبر صلى الله عليه و آله و
اءئمه عليه السلام نيستند، پرداخت كرد.
زكات در خدمت تاءليف قلوب
زراره از امام باقر عليه السلام مى پرسد كه قول خداى تعالى و
المؤ لفة قلوبهم چيست ؟
قال عليه السلام : هم قوم وحدو الله و خلعوا عبادة من يعبد من
دون الله تبارك و تعالى و شهدوا ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله ، و هم فى
ذلك شكاك من بعدما جاء به محمد صلى الله عليه و آله فاءمر الله نبيهم ان يتاءلفهم
بالمال و العطاء لكى يحسن اسلامهم و يثبتوا على دينهم الذى قددخلوا فيه و اقروابه
.
(142)
حضرت فرمود: المؤ لفة قلوبهم ، آنان قومى هستند، كه
خداوند را بوحدانيت مى پذيرند و بت نمى پرستند و خلع عبادت مى كنند از كسانيكه غير
خدا را مى پرستند (يعنى تابع بت پرستان نيستند و غير خدا را نمى پرستند) و شهادت به
يگانگى خدا و شهادت به رسالت حضرت ختمى مرتبت مى دهند، اما در اين رابطه شك مى
نمايند و به وحى و آنچه كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است مشكوكند، پس
خداوند به پيامبرش امر فرمود كه بين چنين مسلمانانى بوسيله مال و عطايا (زكات بدهد
و) تاءليف قلوب نمايد تا كه اسلامشان نيكو گردد و بر دينشان ثابت قدم شوند دينى كه
بر آن داخل شده اند تا اقرار به حقانيت آن نمايند
در تاءليف قلوب :
زراره و حمران و محمد بن مسلم از ابى جعفر و امام باقر و امام
صادق عليه السلام سؤ ال كردند:
و المؤ لفة قلوبهم قال : قوم
تاءليفهم
رسول الله و قسم فيهم الارض .
(143)
آن دو بزرگوار فرمودند: زكات را براى قومى كه بجهت تاءليف قلوب مى پردازند رسول خدا
صلى الله عليه و آله خمس را در بينشان تقسيم مى كرد.
يعنى جهت تاءليف قلوب خمس را نيز مى توان به آنان داد.امام صادق عليه السلام فرمود:
و المؤ لفة قلوبهم قومى هستند كه خدا را به وحدانيت مى پذيرند، ولى به پيامبرى
محمد صلى الله عليه و آله شناخت ندارند و معتقد نيستند و پيامبر خدا صلى
الله عليه و آله (با زكات ) بين چنين گروهى تاءليف قلوب و تعليم و تربيت مى نمايند
تا معرفت و شناخت پيدا كنند، پس خداوند براى اين گروه نصيبى از زكات مقرر فرمود تا
آنكه اعتقاد به مبانى اسلام پيدا نموده و تا راغب شوند و به اسلام رغبت نمايند
.
و العاملين عليها هم السعاة و
الحباة فى اءخذها و جمعها و حفظها و حتى يؤ دوها الى من يقسمها .
(146)
عمال زكات ، همان كسانى هستند كه با سعى و تلاش و طى طريق ،
خود را در گرفتن و جمع آورى و حفظ زكات و رساندن به كسيكه بين فقراء و مساكين تقسيم
مى نمايد، نقش دارند.
بنابراين از خود زكات ، به عمال و جمع كنندگان زكات مى توان داد، و زندگى كسى را كه
ماءمور جمع آورى زكات است و كارش اينست كه آن را به اهلش برساند، مى توان تاءمين
كرد.
ايجاد حكومت عدل و امحاء و محو باطل ، مبتنى بر توان مالى و اقتصادى حكومت اسلامى
است ، اگر جامعه مرفه خمس و زكات اموال خويش را به دولت اسلامى بپردازد، حكومت عدل
بهتر و عاليتر به خدمت خود ادامه داده و حقوق آحاد ملت در رده هاى مختلف ادا مى
گردد.
امير مؤ منان عليه السلام براى احقاق حقوق و ايجاد عدالت اجتماعى ، به عمال خويش
توصيه مى فرمود كه در دريافت زكات و گرفتن ماليات ، تقواى الهى را مراعات كنند، و
توصيه مى فرمود كه با مردم چگونه برخورد نمايند و از ترسانيدن و ارعاب مردم بازشان
مى داشت ، و با كلمات زاهدانه و عارفانه اش به آنان اين چنين خطاب مى فرمود:
انطلق على تقوى الله وحده لا شريك له و لا تروعن مسلما و لا
تجتازن عليه كارها و لا تاءخذن منه اكثر من حق الله فى ماله ... .
(147)
حضرت امير عليه السلام دستور العمل و كيفيت مدارا و مرافقت با ادا كنندگان زكات و
جمع آورى آن و مهربانى با كسى كه زكوة مى پردازد به عاملين زكوة توصيه و سفارش مى
نمود و مى فرمود:
برو، با پرهيزكارى و ترس از خداى يگانه و بى همتا، و اينكه هيچ
مسلمانى را نترسانى ، و به (مزرعه و باغ ) او گذر مكن در صورتيكه كراهت داشته و به
دلخواه او نباشد و بيشتر از حقى كه خدا در دارائى از او مگير اين نهايت مرافقت و
مداراى اسلام با مؤ ديان زكوة است .
سپس حضرت امير عليه السلام در برخورد صحيح با مؤ ديان زكوة به عاملان چنين توصيه
فرمود:
ثم امض اليهم بالسكينة و الوقار حتى تقوم بينهم فتسلم عليهم و
لا تخدج بالتحية لهم .
(148)...
بعد از آن با آرامش به سوى ايشان برو تا بين آنان بايستى ، پس بر آنان سلام كن و
درود بر ايشان را كم و كوتاه مكن .
ارسلنى اليكم ولى الله و خليفته لاخذ منكم حق الله فى اموالكم
فهل لله فى اموالكم من حق فتؤ دوه الى وليه ؟... .
(149)
پس از آن مى گويى اى بندگان خدا، دوست و خليفه خدا (جانشين
خداوند در زمين ) مرا بسوى شما فرستاده تا حق و سهم خدا را از دارائيتان از شما
بستانم ، آيا خدا را در دارائيتان حق و سهمى هست كه آنرا به ولى او بپردازيد؟.
پس اگر گوينده اى گفت : نه ، به او مراجعه نكن و اگر كسى گفت : آرى ، و پاسخ مثبت
داد، پس با او برو، بدون اينكه او را بترسانى و يا وعده و وعيدشان دهى ، يا بر او
سخت گرفته او را به دشوارى و ادارى و بدون تحميل ما لا يطاق زكاتشان را بگير.
(گرفتن ماليات بر در آمد از موديان آن در صورتى كه به هيچ گونه رضايتى الزام و
اجبار به پرداخت آن مى نمايند اثر زشت و واكنشهاى اقتصادى خواهد داشت و اسلام هرگز
رضايت نمى دهد كه خمس و زكوة مال مردم را به اجبار و اكراه بگيرند چگونه مالياتهاى
اكراهى و با زور روى تپانچه روى كتك مى تواند گوارا باشد و حلال !!!
فخذ ما اءعطاك من ذهب او فضة ، فان كان له ماشية او ابل فلاتد
خلها الا باذنه . فان اكثرها له ، فاذا اءتيتها فلا تدخل عليها دخول متسلط عليه و
لا عنيف به و لا تنفرن بهيمة و لا تفز عنها و لا تسوءن صاحبها فيها. و اصدع المال
صدعين ثم خيره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره ، فلا تزال كذلك حتى يبقى ما فيه
وفآء لحق الله فى ماله ، فاقبض حق الله منه
(150)
پس بگير از آنان آنچه بتو از طلا و نقره مى دهند، و اگر گاو و
گوسفند يا شتر داشته باشد بى اجازه او نزد آنها مرو، زيرا بيشتر آن ها مال اوست ، و
چون نزد چهار پايان ايشان رسيدى به آنها نگاه مكن مانند كسيكه بر صاحب آنها تسلط
دارد، و نه مانند كسى كه بر او سخت گيرد، و چهار پائى را نرانده مترسان ، و صاحب آن
را در گرفتن آن مرنجان ، و مال را به دو بخش قسمت كن ، پس او را مختار گردان (تا هر
كدام را خواهد اختيار كند) پس هرگاه اختيار نمود، معترض آنچه اختيار كرده مشو و
همچنين پيوسته قسمت نما تا آن مقدار بماند كه حق خدا (زكات ) در مال او مى باشد، پس
حق خدا را از او دريافت كن .
در حكومتهاى اسلامى اگر عدالت و انصاف با مردم رعايت شود. بايد عاملان و كارگزارانى
تربيت كنند، كه بر مال و جان و عرض مردم حرمت نهند، و با هر چه مدارا و ملاطفت
بيشتر با مردم عمل شود.
زكات و خمس و هر گونه ماليه اى ، تحت دستور العملى كه در اختيار ما نهاده اند بايد
بنحوى صحيح و مشروع عمل شود.
انسانهائى واجد شرائط هستند كه هر نوع كمك به آنها مطابق با واقع است ، و مرضى رضاى
حضرت حق است و خلاف رضاى او نيست ، پس ملمان و مؤ من بايد زيرك و كيس باشد و قدمى
در راه باطل نگذارد، درهمى بباطل صرف نكند. و وجوه بريه خويش را در مسير واقعى حق
مصرف نمايد.
در كتاب زكات و صدقات ، باب مصارف انفاق ، علامه بزرگوار مجلسى قدس سره يك داستان
بسيار جالب و تكان دهنده و بيدار كننده و راهنما بسوى حق و حقيقت ، در اختيار
پويندگان راه حقيقت و ولايت و رهبرى و راه على عليه السلام گذاشته است . اين داستان
را با ترجمه به فارسى بنظر شما خوانندگان بيدار و گرامى مى رسانيم :
طايفه اى از ياران و اصحاب اميرالمؤ منين عليه السلام به نزد آن بزرگوار رسيدند،
هنگامى كه مردم از دور و بر حضرت عليه السلام متفرق شده بودند و به طرف معاويه
عليه الهاويه مى رفتند (از حق به باطل گريختند) تا
شايد به دنيا برسند، و آنچه از معاويه عايدشان مى گردد به آن دست يابند. ياران
گفتند: اى اميرمؤ منان عليه السلام : اعط هؤ لاء الا موال و
فضل هولاء الا شراف من العرب و قريش على الموالى و العجم و من تخاف عليه من الناس و
فراره الى معاوية ... .
اين اموال (بيت المال ) را به آنان بده و اين اشراف از عرب و قريش (كه بسوى معاويه
رفته بودند) را بر غلامان و عجمان ، و هر كسيكه مى ترسى بسوى معاويه فرار كند،
فضيلت و برترى بده ، (و اينها را براى خويش نگهدار).
اءتاءمرونى ان اطلب النصر بالجور؟ لا و الله ، ما افعل ما
طلعت شمس و لاح فى السماء نجم ، و الله لو كان مالهم لى لواسيت بينهم و...
آيا به من مى گوئيد كه طالب نصرت و كمك بوسيله ظلم و جور باشم
؟ (يعنى حقوق مردم را از بيت المال به فراريها بدهم و از چنين انسانهاى بى ايمان و
سست عنصر استمداد نمايم ؟!) نه بخدا سوگند، اگر آنچه كه آفتاب بر آن مى تابد و نجوم
آسمان بر او نور افشانى مى كنند، اگر همه اين اموال متعلق به من باشد چنين كارى نمى
كنم ، و چيزى به آنها نخواهم داد، بلكه بين همه بندگان خدا هر آنچه كه به آنان تعلق
بگيرد بطور مساوى و يكسان خواهم داد، چگونه چنين نباشد. چرا كه همه اين اموال متعلق
به همه آنان است .
راوى گفت : حضرت سكوت كرد، سكوت طولانى ، سپس فرمود: كسى كه بر او مال و ثروتى است
پس او بايد بپرهيزد از فساد، چرا كه اعطا و بخشش (زكات ، خمس ، و صدقات ديگر) در
غير موضع و حق خودش اسراف و تبذير به حساب مى آيد، و اين بخشش اگر چه براى صاحبش در
دنيا به منزله ذكر حق است ، اگر در غير راه حق به غير.
مستحق پرداخت گردد به پيشگاه خداوند تعالى ضايع و بى اجر است (و بايد هر وجوهى و هر
خدمتى به حق و در موضع مشروع خودش صرف گردد) و هيچكس مالش را در غير حقش صرف نمى
كند، و به نا اهل نمى دهد، مگر آنكه خداوند او را از نعمت شكر گزارى آن محروم مى
گرداند....
(151)