زكات براى همه

احمد محسنى گركانى

- ۷ -


بخش هشتم : زكات عامل پاكى فرد و اجتماع

با زكات پاكسازى و خودسازى كنيم

جهاد اكبر

در كتاب وسائل الشيعه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است : ان النبى (صلى الله عليه وآله ) بعث سرية (284) فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر، فقيل يا رسول الله ما الجهاد الاكبر؟ قال جهاد النفس (285)

پيامبر معظم اسلام (صلى الله عليه وآله ) گروهى از مسلمان ها را به جهاد روانه كرد، چون با خستگى و كوفتگى بازگشتند، فرمود: آفرين به جمعى كه جهاد اصغر را انجام دادند، ولى وظيفه ديگرى بعهده آنهاست و آن جهاد اكبر است كه باقى مانده است . عرض كردند يا رسول الله جهاد اكبر كدام است ؟ فرمود: جهاد بانفس .

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در كلام كوتاهى مى فرمايد: الجاهد من جاهد نفس (286) مجاهد واقعى كسى است كه با هوس ها و تمايلات نفسانى خود مبارزه كند.

دادن زكات در راه خدا، مبارزه با هوس هاى نفسانى و جنگ و ستيز با شيطان مى باشد و علامتش اين است كه قبل از پرداختن زكات ، زكات دهنده به شدت زير فشار و وسوسه شيطان قرار مى گيرد ولى هنگامى كه زكات را پرداخت و بر شيطان پيروز شد، احساس سبكى و راحتى مى كند.

اما اين به اين معنى نيست كه شيطان اگر در يك مورد شكست خورد، از اغواء و گمراه كردن بندگان خدا دست بردار باشد، مى بينيم شيطان مكنون خاطر خود را در برابر خداوند متعال آشكار مى نمايد و مى گويد: به عزتت سوگند همه را گمراه مى كنم قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين (287) از اين گفتار ابليس با آوردن نون تاءكيد و كلمه اجمعين در آيه فهميده مى شود كه او نهايت پافشارى را در تصميم خويش دارد و تا آنجا كه قدرت و توانايى داشته باشد مى خواهد از راه هاى مختلف همه را به بدبختى بكشاند و در دام گمراهى بيندازد، اما متوجه اين حقيقت بوده كه با همه ترفندهايش تعدادى از بندگان مخلص خدا را نمى تواند بفريبد و تحت تاءثير و وسوسه هاى خود قرار دهد، لذا به اين واقعيت اقرار مى كند كه همه را به ضلالت و گمراهى مى افكنم مگر بندگان با اخلاص تو را كه نمى توانم اغواء كنم الا عبادك منهم المخلصين (288) مبارزين با شيطان در اين ميدان نبرد، مجاهدين فى سبيل الله كه از گمراهى شيطان در امانند

نمونه اى از جهاد اكبر در قرآن

قرآن مجيد صحنه هاى مهيج و مختلفى از جهان و مبارزه با نفس را در رابطه با پيامبران و اولياى الهى بيان مى كند، از جمله داستان حضرت يوسف و عشق سرشار زليخا به آن حضرت است كه همسر عزيز مصر تصمصم به كامجويى از يوسف گرفت و لقد همت به (289) زليخا قصد او را كرد و يوسف نيز اگر علم و آگاهى و تربيت انسانى (مقام عصمت ) نداشت مانند آن زن تصميم مى گرفت . در آيه شريفه مى فرمايد: و هم بها لولا ان راى برهان ربه (290) و يوسف هم اگر برهان پروردگار را نيم ديد همچون زليخا قصد مى كرد آرى اگر دليل روشن و محكم خداوند كمك نمى كرد. يوسف به همسر عزيز نزديك مى شد و قصد وى مى نمود ولى جون پيامبر مجاهد است ، عصمت دارد و هرگز قصد گناه نمى كند، حقا حضرت يوسف از اين طوفان سالم بدر آمد و به جهاد اكبر موفق شد و از ميدان مبارزه با نفس اماره رو سفيد بيرون آمد. چرا كه خود را به خدا سپرده و از او كمك خواسته بود كه بدام شيطان نيفتد و به وسوسه او گرفتار نشود. اين يك شاخه قوى و نمونه بارز جهاد اكبر در قرآن است كه مشروح داستان در تفسير سوره يوسف آمده است .

انفاق مال ، جهاد اكبر است

يك شاخه ديگر جهاد اكبر، انفاق مال در راه خدا و مبارزه با حب مال است جاى ترديد نيست كه مال نزد مردم از محبوبيت خاصى برخوردار است ، جدا شدن از محبوب ، كار آسانى نيست ، زكات و خمس دادن براى خدا، جهان با نفس است ، در حيث پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) خوانديم كه آن را جهاد اكبر معرفى فرمود، كه از جهاد با دشمن بزرگ تر است چه ، هنگامى بر دشمن پيروز مى گرديم ، كه جهاد اكبر به حقيقت در وجودمان تبلور پيدا كرده باشد.

آنچه در روايات مى خوانيم : كه با دادن زكات ، مال خود را از خطر نابودى محافظت كنيد. تنها حفظ مال هدف نيست بلكه مقدمه اى است كه با اداى زكات ، خمس و صدقه ، جسم و جانتان را پاكيزه كنيد و از دست برد دشمن مكار حفظ نماييد. و از پيروى هواى نفس آن را به رهايند.

بنابراين هر كس وجوهات مالى خود را همچون زكات و خمس ، با طيب نفس و خوشدلى بپردازد، علاوه بر بهره گيرى از بركات مادى و ثمرات آن ، روح و روان خود را از آلايش پاك كرده و موجب پوشش گناهان و آزادى و آتش دوزخ مى گردد.

نتيجه آنكه پرداختن واجبات مالى ، سلامت روح انسان را تضمين مى كند، گرچه در زندگى اجتماعى هم مى تواند آثار مادى داشته باشد ولى از نظر خودسازى و پرورش مكتب تربيتى كه فلسفه وجودى انفاق است و آثار بالنده و آن و موجب بركت در مال و تندرستى است منافاتى ندارد.

در اين حديث ارزنده كه ابى امامه از پيامبر معظم اسلام (صلى الله عليه وآله ) نقل كرده مى خوانيم كه آن حضرت در اجتماع مسلمانان فرمود: ايها الناس انه لانى بعدى و لا امة بعد كم فاعبدوا ربكم و صلوا خمسكم و صوموا شهر كم وحجوا بيت ربكم و ادوا زكاة اموالكم طيبة بها انفسكم و اطيعوا ولاة امركم تدخلوا جنة ربكم (291)

رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرموده : اى مردم به حقيقت (بدانيد) پيامبرى بعد از من ديگر نخواهد آمد و نيز بعد از شما هما امتى (به نام امت اسلام ) نخواهد بود (قدر و شاءن خود را بشناسيد) پروردگارتان را پرستش ‍ كنيد، نماز پنجگانه به جا آوريد ماه رمضان روزه بگيريد، حج و زيارت مكه معظمه را انجام دهيد، زكات اموالتان را بپردازيد جانتان پاك و پاكيزه مى گردد، از فرمانروايانتان پيروى كنيد، به بهشت پروردگارتان رهسپار مى شويد، آرى بال خصوص رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) فرموده زكات بدهيد به سبب آن گوهر جانتان از آلودگى پاك مى شود. در نهج ابلاغه آمده است : همانا خداوند نماز و زكات را قرين يكديگر قرار داده است (تا براى مسلمان ها اهميت زكات نسبت به بقيه واجبات معلوم گردد اهميت تا اين اندازه است كه كرارا در جاى قرآن موضوع نماز و زكات در كنار هم به چشم مى خورد و شش آيه مخصوص حكم زكات مستقلا آمده است .

انفاق سبب پاكى جامعه مى شود

انفاق امرى همگانى مى باشد كه بخش مهم زندگى و سلامت اجتماع به آن بستگى دارد، اسلام براى پيش رفت بسيارى از امور به انفاق مادى و معنوى در برنامه هاى اجتماعيش تكيه كرده و آن را مورد تاءكيد قرار داده است . در آهى نهم سوره منافقون خداوند فرموده :

اى مؤ منان اموال و فرزندانتان شما را زياد خدا غافل نكند، آن كس كه غفلت كند زيان كار است . سپس مى فرمايد: و انفقوا مما رزقناكم (292) از آنچه روزيتان كرده ايم انفاق دارد.

آيه مباركه به دو نكته اشاره دارد.

اول : برقرارى ارتباط مؤ منان از طريق بندگى با خداوند متعال كه اين ارتباط با غفلت از خدا قطع مى شود.

دوم : رابطه نزديك و مستمر با خلق خدا از راه بخشش و كمك به بى نوايان ، ارتباط و دوستى بيناانسان ها در حقيقت پيوند با خداست .

جمله مما رزقناكم گوياى آن است كه همه روزى ها و نعمت ها از آن خداست و از امواهب دائمى اوست . انسان بخشنده بايد خوشحال باشد كه خدا او را امين دانسته تا امانت او را به بندگان محتاج بدهد و از بركات و نتايج احسانش در هر دو جهان بهره مند گردد. اسلام مى خواهد تفكر و فرهنگ انفاق در بين جامعه مسلمين رواج پيدا كند و مسلمانان به آن ايمان و اعتقاد راسخ داشته باشند، تا روح آنها از بخل و حسد پاك شود و زندگى آلوده تنازع بقا را به زندگى مبتنى بر تعاون و همبستگى مبدل نمايند.

در آيه 29 سوره فاطر مى خوانيم : ان الذين يتلون كتاب الله و اقاموا الصلاة و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانية يرجون تجارة لن تبور

آنان كه كتاب الهى را (با تفكر و انديشه اى كه منشاء عمل صالح گردد) مى خوانند و نماز را برپا مى دارند و از آنچه به آنها روزى كرديم پنهان و آشكار (در راه خدا) انفاق مى كنند، به اميد تجارت (پرسودى ) هستند كه نابودى و كسادى در آن راه ندارد.

بديهى است نماز، مظهر عمل صالح و پرستشى است كه انسان را به خدا نزديك مى كند، انفاق ، مظهر اعمالى است كه انسان را با خلق خدا ارتباط مى دهد.

مؤ منين گاهى مخفيانه انفاق مى كنند كه اين نشانه اخلاص كامل آنان است و اخلاص نشانه پاكى روح و فضيلت آنها مى باشد و گاهى آشكار انجام مى دهند تا مشوق ديگران باشند و تعظيم شعائر مذهبى كنند و شيطان را نااميد نمايند. در روايت آمده : زكات را آشكارا بدهيد. اولا معلوم است كه زكات واجب است و از باب اداى تكليف مستحب است علنى داده شود تا فرهنگ زكات دادن ترويج گردد ثالثا اثر تشويقى هم دارد.

پاكسازى اجتماع

يكى از شاخه هاى مهم انفاق در اسلام ، زكات مى باشد با استفاده از قرآن كريم و روايات اهل بيت (عليه السلام ) زكات يكى از واجبات قطعى و ضرورى اسلام به شمار مى رود، از مواردى كه انفاق بر اسنان واجب مى شود، زكات است ، زكات كه در معنى ، پاكيزگى و بركت و نمومال را در بر دارد و پاك كننده اموال مى باشد چرا كه زكات چرك مال است ، همانگونه كه چرك را از بدن بايد دور كرد، مال را هم از چرك بايد پاك كرد زكات ، مالى است كه به حكم شرع از طلا و نقره و شتر و گاو و گوسفند و گندم و جو و مويز و خرما كه به حد نصاب برسد، به دستورى كه در فته اسلام عين شده ، مكلف بايد به مستحقات بپردازد.

عمل به دستور زكات ، عامل مهمى است براى سالم سازى و پاك سازى بدنه اجتماع و نيز موجب سعادت و حسن عاقبت فرد در آخرت مى گردد و بلاخره آنچه مطلوب و محبوب دنيا و آخرت انسان مى باشد، در اين فريضه الهى نهفته شده است ، زكات نياز مستمندان را مرتفع مى سازد، قانون زكات مى خواهد، مال اغنياء پاك شود و شكم فقراء سير گردد، تا چشم طمع به مال اغنياء نداشته باشند و دست خيانت به سوى آنان دراز ننمايند و با خوش بينى و محبت به آنها و اموالشان بنگرند.

وابستگى انسان به مال و صحت

دو چيز است كه براى بشر قابل توجه و حائز اهميت است و پيوسته به دنبال آن در تلاش است و براى نيل به آن سعى و كوشش فراوان مى كند.

1- تندرستى

2- به دست آوردن ثروت و سرمايه

آدمى فطرتا به اين دو علاقه مند است تا جايى كه توجه به متاع دنيا و تفكر و تكاثر آن ، او را بشدت به خود مشغول ساخته است قرآن مجيد چه زيبا اين مطلب را بيان فرموده :

الهكم التكاثر (293) تفاخر و زيادى و ثروت و مال دنيا شما را به خود مشغول كرده است . اهل دنيا براى رسيدن به اهداف مادى خود برنامه هايى طرح كرده ، راه هاى زشت و زيبايى براى نيل به آرزوى خود پيموده اند و الگوهاى خوب و بد، در اين راه مشخص كرده اند.

اسلام ضمن تاءييد اين معنى و اينكه دلبستگى انسان به مال و سلامتى ، امرى فطرى و سرنوشت ساز است ، راه رسيدن به آن را به پيروان خود تعليم داده تا با پيمودن آن راه ، به مطلوب خود يعنى به ثروت و سلامتى مورد علاقه اش برسد اما تا جايى كه به قيمت از دست دادن ارزش ها و انكار آفريدگار و مقدسات تمام شود. كسى كه با حرص و ولع تمام ، در پى جمع مال و اندوختن سرمايه مى رود و تمام عمر خود را در اين راه صرف مى نمايد مورد تاءييد در اسلام نمى باشد. درست است كه اسلام دين كار و فعاليت است و از پيروان خود خواسته است كه از زير كار شانه خالى نكنند و براى رسيدن به زندگى با عزت . شرافتمندانه در پى كار و كاسبى بروند. اما اين امر تا جايى صحيح قلمداد مى شود كه به ايمان و عمل صالح و شايسته لطمه اى وارد نسازد.

امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: حضرت موسى بن عمران به پيشگاه خداى متعال گفت بارالها ! كداميك از بندگانت نزد تو مبغوض ترند؟ فرمود: آن كسى كه در شب مانند مردارى باشد و در روز عمرش به بطالت بگذرد و دنبال كار نرود. (294)

به هر حال از راه كار و كوشش و برنامه ريزى صحيح مى توان به ثروت رسيد، اسلام مى خواهد ثروتى كه از دسترنج مسلمان فراهم مى شود پاك باشد، محفوظ بماند و رو به زيادى و افزايش رود و از نظر جمسى نيز بدن سالم بماند

اولياى گرامى اسلام براى انكه زحمات مسلمانها هدر نرود و مال و جانشان سالم بماند.

اوليا گرامى اسلام براى اينكه زحمات مسلمان ها هدر نرود و مال و جانشان سالم بماند دستوراتى داده اند.

قال امير المؤ منين (عليه السلام ): اذا اردت ان يثرى الله مالك فزكه و اذا اردت ان يصح بدنك فاكثر من الصدقة . (295)

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد: هرگاه خواستى مالت زياد شود زكات بده و هرگاه خواستى خدا بدانت راسلامت بدارد، صدقه زياد بده .

مقصود از جلمه ان يثرى الله مالك فزكه اين است كه اگر مى خواهى مال و ثروت فراوان به دست آورى آن را از حرام پاك كن و انى همان آثار دنيوى و اجتماعى پاكيزه كردن مال و انفاق در راه خداست ، كه گذشته از آثار دنيوى ، ثمرات و نتايج اخروى نيز در بردارد و موجب پاك شدن از گناه و رسيدن به مقامات عاليه ابدى مى شود.

از آيات قرآن استفاده مى شود كه خداوند در برابر انفاق كردن مؤ منان ، مقدار بسيار زياد بر آن مى افزايد، مانند بذرى كه در زمين آماده ، افشانده شود و آبيارى صحيح گردد، خدا آن را نمو مى دهد و مضاعف مى كند و به صاحب آن بر مى گرداند. چنانكه در آيه شريفه آمده است : من ذالذى يقرض ‍ الله حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيرة . (296)

كيست كه خدا قرض نيكويى دهد تا خداوند آن را براى او چندين برابر كند.

اضعاف جمع ضعف (بر وزن شعر) و به معنى دو برابر يا چند برابر كردند چيزى است ، علاوه بر اين كلمه كثيره تاءييد بيشترى است بر اينكه وقتى خدا از بندگان قرض مى گيرد مؤ كدا با چندين برابر اضافه برمى گرداند.

جمله اى كه در ذيل آيه فوق آمده و الله بقبض و يبصط و اليه ترجعون گوياى اين نكته است كه تصور نكنيد انفاق و بخشش در راه خدا اموال شما را كم مى كند چرا كه وسعت و فراوانى و محدوديت و تنگى معيشت شما به خداست .

امور خود را با دادن زكات بيمه كنيد

زندگى جامعه مترقى و آرمانى ، آن است كه از اثبات و اقتصاد سالم برخودار باشد، هرگاه سرمايه مملكت در سطح كلان دچار آفت هايى همچون آتش ‍ سوزى ، ضايعات و تلفات زمينى ، هوايى ، دريايى ، زيان هاى ناشى از سوء مديريت و يا تلفات زمينى ، هوايى ، دريايى ، زيان هاى ناشى از سوء مديريت و يا تحمل ضررهاى فاحش از راه سلطه پذيرى سياست هاى استعمارى خناس هاى بين الملى گرديد، قطعا آن كشور به تباهى و سقوط افتاده است . در اين مواقع است كه ناصحين دلسوز و كاردان ، مديران لايق و بصير جامعه براى نجات كشور با نهايت فداكارى تا مرز ايثار و شهادت پيش ‍ مى روند تا از سقوط كشور و ملت جلوگيرى به عمل آورند و اينگونه حوادث ويرانگر ار جبران نمايند. دنياى امروز براى پيش گيرى و جلوگيرى از زيان ها، تدابير بسيارى به كار برده و برنامه هايى را به كار گرفته ولى به نتيجه مطلوب دست نيافته است .

اما اسلام قاطعانه و با اطمينان خاطرت به دنيا اعلان مى دارد يكى از عوامل مهم بازدارنده نابودى سرمايه ها، ندادن زكات است و آثار منفى و زيان بخش آن را روشن كرده همانطور كه حفظ اموال و فراوانى آن رابه پرداخت زكات و پاك كردن مال مى داند، تباهى و نابودى آن را نيز بر اثر ندادن زكات اعلام كرده است .

اولياى گرامى اسلام ، راز و رمز از بين رفتن مال را در هر منطقه اى كه باشد (در زمين يا دريا) علتى جز منع زكات نمى داند.

قال اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ماهلك مال فى بر و لابحر الا لنع الزكاة منه فحصنوا الموالكم بالزكاة و داووا مرضاكم بالصدقة و استدفعوا البلاء بالدعاء (297)

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: هيچ مالى در زمين و دريا نابود نمى شود، مگر به خاطر ندادن زكات ، سپس به مخاطبين مى فرمايد: اموالتان را با زكات محافظت كنيد، بيمارانتان را با صدقه درمان نماييد و موج هاى بلا را با دعا دفع كنيد.

پيام اميرالمؤ منين (عليه السلام )، پيام عامى است كه مشمول مرور زمان نمى گردد. اين پيام بيشتر به خواسته هاى دنياى بشريت توجه دارد، گرچه عمل به اين حديث شريف ثواب و پاداش اخروى هم دارد.

اين حديث مبارك مژده اى است به كسانى كه پيوسته به دنبال ازدياد ثروت هستند، از بيمارى رنج مى برند و يا از حوادث غير منتظره خوف دارند:

1- با دادن زكات مال شما بيمه مى شود.

2- با دادن صدقه بيمارانتان مداوا مى گردد.

3- با دعا و توسل به پيشگاه خداوند متعال از امواچ بلا و حوادث ناگهانى در امان خواهيد بود. عمل به دستورات دينى علاوه بر اينكه اثر مادى در زندگى انسان مى گذارد، در بعد معنوى نيز بسيار اثر بخش است و نيتجه تربيتى دارد و نفس را از آلودگى بهصفات رذيله پاك مى گرداند و به سعادت مى رساند.

فقرزدايى زكات

خداوند براى محرومين جامعه ، در اموال ثروتمندان حقى قرار داده ، اگر آن حق به صاحبانش داده نشود. نظم اجتماع به هم مى خورد و سبب دشمنى فقراء نسبت به اغنياء مى گردد.

در قرآن شريف . مى خوانيم : و الذين فى اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم (298) كسانى كه خداوند در اموالشان براى سائل و محروم حق معلومى معين فرموده است ، محرومين را در ثروت اغنياء مشاركت داده و سهمى بر ايشان مقرر داشته است ، حضرت صادق (عليه السلام ) فرموده : خداوند بين مال و ثروت ثروتمندان و فقراءشركت قرار داده است . (299)

اغنياء حق ندارند در مال شركت ، بدون رضاى شريك خود تصرف نمايند. خداوند محرومين را در ثروت اغنياء مشاركت داده و يك دهم مالى كه به طور معمول به نصاب زكات رسيده از آن تهى دستان ، درماندگان و فى سبيل الله قرار داده است و يك پنجم اموالى كه مشمول خمس گرديده به صاحبان آن يعنى حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء و سادات اختصاص ‍ داده است .

بنابراين يكى از شركا به مقتضاى قانون شركت ، بدون رضاى شريك ديگر، حق ندارد در مال مشترك تصرف بنمايد، مگر به اذن حاكم شرع ، فقهاء عظظام فرموده اند: هر گاه انسان گندم ، جو، خرما يا انگور را بخرد و بداند فروشنده ، زكات آن را نداده است ، معامله نسبت به مقدار زكات باطل است مگر اينكه حاكم شرع اجازه دهد. در اين صورت قيمت مال مرود زكاترا از فروشنده مى گيرد و اگر اجازه ندهد، زكات را از خريدار مى گيرد و در صورتى كه خريدار قيمت آن را به فروشنده داده ، حق دارد از او بگيرد.(300) حضرت امام در تحريرالوسيله مى فرمايد: براى مالك تصرف در مال زكات جايز نسبت ، اگر تصرفى كرد كه مستلزم از بين بردن حق صاحبان زكات شد مثلا آن فروخت ، ضامن است . فلايبوزاللمالك التصرف فى النصاب تصرفا معدما لحقهم ولو فعل ضمن (301)

برنامه اولياى گرامى اسلام در امور مالى اين است كه بين فقراء و سرمايه داران ، فاصله به اصطلاح طبقاتى نباشد و يا دست كم به حداقل برسد، فاصله اى كه اغنياء به طور كلى از حال مستمندان بى خبر باشند و يا اگر خبر دارند بى اعتنا از كنار آن بگذرند و آنها را در گرفتارى و حوائج زندگى كمك ننمايند، در اين هنگام است كه ظلمت فقر، سايه شوم و نكبت بار خود را بر فضاى جامعه مى گستراند و آرامش و امنيت را مى گيرد، آيا بهتر نيست كه قانون درخشان قرآن جاى وعده هاى خيالى و پوچ شيطان را كه فقر آفرين است بگيرد؟ و كاروان بشريت را از دلهرگى و اضطراب برهاند؟

به اين ترتيب اسلام مى گويد اگر دستورالعمل زكات در سراسر كشورهاى اسلامى جامعه عمل بپوشد و فرهنگ زكات و ماليات اسلامى ، به عنوان يك فريضه الهى و قانون حتمى الاجراء در بين امت اسلامى پياده شود، اغنياء حق فقراء را زير نظر ولى امر مسلمين ادا كنند، چه كلبه هاى تاريك كه روشن مى شود و نابسامانيهاى خانواده هاى پريشان به سامان مى رسد؟ اضافه بر اين ، آثار فراوانى همچون عطوفت و محبت بين طبقه فقير و غنى را همراه خواهد داشت و سايه مرگبار فقر و كابوس وحشت ناك آن از سر فقراء بر چيده خواهد شد و مشكل فقر عمومى و بيكارى به شكل كنونى كه بر دوش حكومت ها سنگين مى كند حل مى گردد. اسلام اين است را ممكن و عملى دانسته ، جاى انكار آن نيست .

فقيرزدايى زكات

وجود غنى و فقير در جامعه انسانى امرى است طبيعى و اجتناب ناپذير، متوليان امور اجتماعى با ارائه طرح هايى در مقام ريشه كن كردن فقير بر آمده اند ولى تاكنون موفق نشده اند. اسلام طرحى اساسى ، براى زدودن فقر و پر كردن خلا اجتماعى ارائه كرده است كه بهترين و موفق ترين راه براى رسيدن به مقصد است .

اسلام طى يك امر مولودى ، دادن زكات را براى آنان كه مشمول اين امر هستند واجب كرده است و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) را ماءمور وصول آن كرد خذ من اموالهم صدقه و آيات قرآن و گفتار و ائمه طاهرين را پيشتوانه اجراى آن قرار داده است . اسلام به طور مستقيم توانگران را در مقابل فقراء مسؤ ول قرار داده كه اگر اغنياء به وظيفه خود عمل نكنند، گناهكارند و سخت ترين عذاب الهى در انتظار آنان مى باشد سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة (302) به زودى در قيامت از آنچه در انفاقش بخل ورزيدند چون طوقى (از آتش ) به گردنشان خواهد افتاد.

اسلام خواسته است با پرداخت زكات ، كمبود زندگى مستمندان و يا به طور كامل تاءمين گردد و اگر زكات براى اداره زندگى متعارف فقراء كفايت نمى كرد و بيشتر احتياج داشتند، شارع مقدس نصاب زكات را بالا مى برد تا با وصول كامل زكات هيچ فقيرى در قلمرو اسلام باقى نماند.

يك نمونه تاريخى

يحيى بن سعيد (عامل زكات از طرف عمربن عبدالعزيز) گفت عمربن عبدالعزيز مرا براى دريافت زكات به افريقا فرستاد، چون زكات آن منطقه را جمع آورى كردم ، فقيرى را براى انفاق نيافتم ، به همين جهت ، جمعى از بردگان را با مال زكات خريدارى كردم و آزاد ساختم . (303)

اين كار و دريافت زكات بر اساس تشويق و ترغيب عمربن عبدالعزيز به دادن زكات از طرف مسلمانان بود. (304)

فراموش نكنيم كه قانون الهى در مصرف زكات درباره فقراء و مساكين ، همه جوانب را ملحوظ داشته و رعايت حال افراد آبرومند را در اداى زكات نموده است :

به اين بيان كه اولا چون دولت اسلامى متولى گرفتن زكات مى باشد و پس از جمع آورى زكات در صندوق بيت المال ، مسؤ ول توزيع زكات هم همان مسؤ ولين حكومتى در ميان مستمدان خواهند بود، هيچ گونه توهينى از اين راه به گيرندگان وارد نخواهد شد. ثانيا اگر اين كار به صورت فردى هم انجام بگيرد و از راه بخش خصوصى توزيع شود، مى توان زكات را بغير اسم زكات بعنوان هديه داد، تا موجب ريختن آبروى مسلمانان نشود.

در روايت ابى بصير از حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) آمده است كه گفت از حضرت سؤ ال كردم ؟ مرد فقيرى از شيعيان شما شرم مى كند كه زكات بگيرد، آيا جايز است من به او زكات بدهم و نامى از زكات نبرم فاعطيه من الزكاة و لا اسمى له انه من الزكاة

امام (عليه السلام ) فرمود: زكات را بده و نام زكات را نبر فقال اعطه و لا تسم و بدين وسيله مؤ منين را شرمسار نكن . (305)

بنابراين همانگونه كه امام (عليه السلام ) فرموده هيچ گونه برخوردى با آبروى يك فرد مسلمان ندارد زيرا دريافت اين وجه ، با كيفيت مزبور از طرف نيازمندان ، درست مانند دريافت حقوق ماهيانه كارمندان دولت اسلامى است .

اسلام از اين رهگذر، مستمندان و ناتوانان را جزو مجموعه حكومت خود مى داندد و اداره زندگى آنان را يكى از وظايف خود به حساب مى آورد و براى آنها مستمرى قرار مى دهد و ناتوانى و نيازمنديشان را تاءمين مى نمايد، به همين جهت است كه فقهاء و علماى اسلام معتقدند كه بايد زكات را به ولى امر مسلمين داد چرا كه او زكات را به مورد، به جا و به طرز عقالانى مصرف مى كند. به اين ترتيب اگر تمام زكات ها در كليه ممالك اسلامى يكجا جمع آورى شود و طبق برنامه منظم و عادلانه تقسيم گردد فقير و مسكينى باقى نمى ماند، چنانكه در روايت آمده است :

حضرت امام صادق (عليه السلام ) فرموده :

ان الله عزوجل فرض الزكاة كما فرض الصلوة ، فلو ان رجلا حمل الزكاة فاعطاها علانية لم يكن عليه فى ذلك عتب و ذلك ان الله عزوجل فرض الفقراء فى اموال الا غنياء ما يكتفون به ولو علم ان الذى فرض لهم ام يكفهم ، لزادهم فانما يوتى الفقراء فيما اتوا من منع من منعهم حقوقهم لا من الفريضة (306)

چرا بايد جامعه مسلمين با داشتن آن همه دستوارت سعادت بخش و نورانى گرفتار فقر باشد و پيوسته با آن دست و پنجه نرم بكند و نتواند از پرتو پر فروغ دستورالعمل آسمانى ، زندگى بهتر و سعادت بيشتر كسب نمايد و از سعادت جاودانى بهره مند گردد.

البته ناگفته نماند كه هنوز هم در جامعه اسلامى افراد مؤ منى هستند كه با ادراك عالى و شناخت كافى موجب اميد ديگر مسلمانانند. به اميد آنگه از ريزش فيض آنان كه مشمول رحمتالهى گرديده اند و از امكانات و توفيقات خدادادى بهره مند شده اند. جامعه اسلامى در مسير سعادت بويژه در اجراى دستورات الهى (نماز و زكات ) به حركت در آيد و اجتماع از كجى ها و انحرافات نجات يابد و از تعاليم عاليه اسلام بهره مند گردد.

قابل توجه اينكه تفكر مهم جهان معاصر و بخش اقتصادى به نظر ماديون تنها مسكن ، خوراك ، پوشاك مى باشد و همواره اين فكر در همه مديران جامعه سرايت كرده و آنان را به خود مشغول ساخته و در راه فقرزدايى و خود كفايى همه در تلاشند و به دنبال راه حل مناسب مى باشند، در صورتى كه اگر جامعه به معنويات پاى بندتر باشند در حل مشكلات موفق مى شوند.

راه حل مشكل اجتماعى

تنها راه حل مشكل فقر در وضعيت كنونى اجراى طرح زكات در تمام كشورهاى اسلامى با پشتوانه عظيم قرآنى و روائى مى باشد. تحقيق اين امر تحت لواى برنامه هاى مالى اسلام ممكن و قابل تدارك است و از اين راه مى توان با كابوس وحشتناك فقر به مبارزه پرداخت و ريشه فقر را سوزانيد. متاءسفانه در اجراى برنامه تبليغات و طرح زكات ، توجه كافى مبذول نگرديده و به بيان فوايد و تبليغ و تفهيم فرهنگ فريضه زكات توجه جدى صورت نگرفته است در صورتى كه زكات در اسلام يكى از فرائض مهم اقتصادى است و مى تواند شكاف هاى اجتماعى را پرنمايد.

اكنون كه به فضل پرودگار متعال و عنايات حضرت بقية الله الاعظم امام زمان ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء توجهات مؤ كد ولى امر مسلمين حضرت آية الله خامنه اى مد ظلله العالى مقدمات اجراى احكام اسلام در ايران اسلامى فراهم گرديده بر همه علماء و مبلغين اسلامى خصوصا ائمه محترم جمعه و جماعات فرض است كه به عنوان اينكه اين فريضه الهى را چه از راه بيان و چه از طريق قلم و قد تبلغ نمايند و در ترويج فرهنگ زكات و آگاه نمودن مردم مسامحه و كوتاهى ننمايند و آثار مادى و معنوى و بركات اجتماعى زكات را بيان كنند و سرنوشت خطرناك و نكبت بار مانع الزكاة را براى همگان بويژه كشاورزان و گندم كاران و دام داران بازگو نمايند.

هم اكنون كه به نگارش اين اوراق مشغولم اولين دعوت نامه اجلاس زكات در اهواز مورخ 27/8/75 توجهم را جلب كرد، سپاسگذارى اين نعمت هستيم و جاى اميدوارى است كه تشكيل اينگونه اجلاسيه ها طليعه روشنى باشد در راه اجراى طرح مفيد و سازنده فريضه زكات ان شاء الله تعالى . الها توفيق گفتن و نوشتن و ترويج وظيفه سنگينى كه در اين راه بر دوش ماست و مرحمت بفرما و ما را سپاسگزارى نعمت هاى بزرگت و قدردان اين موفقيت و اقتدار نظام حكومت اسلامى قرار بده .

مشكل اجتماعى و نقش زكات

اصولا عمل به فريضه زكات در اسلام سبب مى شود كه افراد مستمند و محروم اجتماع از فقر و بدبختى رهايى يابند و طبقات جامعه بهم نزديك شوند، گرچه زكات نوعى احسان و بخشش بى منت به مستمندان و محرومان جامعه است و لكن به نفع مالكان و سرمايهداران جامعه هم مى باشد، زيرا هنگامى كه زكات و به طور كلى ، انفاق در اجتماع فراموش ‍ شود، زمينه اضطراب و دلهره فراهم مى شود و سپس انفجار عظيمى را به دنبال خواهد داشت كه اموال ثروتمندان قبل از هر چيز در معرض نابودى قرار مى گيرد و سرانجام منجر به جنگ خانمان سوز مى وشد و نسل و حرث به نابودى كشيده خواهد شد. بنابراين عمل به برنامه هاى مالى و انفاق در اسلام سبب تعديل ثورت مى شود و اموال سرمايه داران حفظ مى گردد چنانكه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) اين حقيقت را در حديثى بيان فرموده است : حصنوا اموالكم بالزكاة (307) اموال خويش را با دادن زكات حفظ كنيد.

با اينكه دانشمندان و مكتب هاى اقتصادى جهان به فكر چاره جوئى و حل اين مشكل اجتماعى (فاصله طبقاتى ) بوده اند و هر كدام راهى را نتخاب كرده اند، كمونيسم از راه القاى مالكيت فردى ، و مكتب سرمايه دارى از راه گرفتن مالياتهاى سنگين و تشكيل مؤ سسات عام المنفعة كه بيشتر تشريفات است به گمان خود به مبارزه با آن برخاسته اند، ولى حقيقت اين است كه هيچ كدام نتوانسته اند گام مؤ ثرى در اين راه برداند، زيرا حل اين مشكل با روح مادديگرى كه بر جهان حكومت مى كند ممكن نيست .

با دقت در آيات قرآن مجيد آشكار مى شود كه يكى از اهداف اسلام اين است كه اختلافات غير عادلانه اى كه در اثر بى عدالتى هاى اجتماعى در ميان طبقه غنى و ضعيف پيدا مى شود از بين برود و سطح زندگى (كسانى كه نمى توانند نيازمندى زندگيشان را بدون كمك ديگران رفع كنند) بالا بيايد.

اسلام براى رسيدن به اين هدف ، برنامه وسيعى در نظر گرفته است : تحريم ربا خوارى به طور مطلق ، وجوب پرداخت ماليات هاى اسلامى از قبيل زكات و خمس و مانند آنها و تشويق به انفاق ، وقت ، و قرض الحسنه و كمك هاى مختلف مالى ، قسمتى از اين برنامه را تشكيل مى دهد و از همه مهمتر زنده كردن روح ايمان و بردارى انسانى است .(308)

در خاتمه اين بحث متذكر مى شويم ، در نظر اول ، اگر چه با بذل مال و دادن زكات ، از مال مقدارى كم مى شود ولى با ديد وسيع و بلند نظرى ، مى بينيم زكات منشاء بركات مادى و معنوى براى جامعه است و ضامن بقاى اجتماع و سبب تعديل ثروت و تحكيم وحدت ، عدالت اجتماعى و پيشرفت برنامه هاى عمرانى و فرهنگى مى شود.

قرآن كريم به مسلمانان توجه مى دهد كه اگر چه به ظاهر با انفاق ، مقدارى از مال كم مى شود ولى خداوند با بركتى مرئى و نامرئى اموال شما را افزايش ‍ مى دهد و چندين برابر عوض آن را به شما برمى گرداند.

بخش نهم : سرنوشت دردناك مانع الزكات

وزر و وبال مال اندوزى

ثروت و مال دنيا از جمله چيزهايى است كه بشر به اقتصاء غريزه مال دوستى بشدت علاقه خود را به آن هميشه نشان داده است و براى رسيدن به آن همانند رياست و مقام ، پيوسته دنبال آن دويده است .

طبع آدمى در اين زمينه بسيار حريص و افزون طلب است ، به مقتضاى همين طبيعت ، هر قدر ثروت اندوزى كند، قانع نيم شود بلكه حرصش ‍ بيشتر مى گردد و از نظر كميت ارضاء نمى گردد، احساس كمبود مى كند و سرانجام با ناكامى و محروميت از دينا مى رود و با طغيان و سركش ‍ پرونده اش بسته مى شود، مگر آنكه خود را اصلاح كند و اختيار هواى نفس ‍ را به دست عق بسپارد و خويشتن را از سركشى و طغيان برهاند و به نجات خود بينديشد و در روايت آمده است كه مردى از صفت حرص و مال اندوزى خود خدمت امام صادق (عليه السلام ) شكايت كرد.

شكى رجل الى ابى عبد الله (عليه السلام ) انه يطلب فيصيب و لا يقتع و تنارعه نفسه الى ما هو الكثر منه و قال علمنى شيا انتفع به فقال ابو عبد الله (عليه السلام ) ان كان ما يكفيك يغنيك فادنى ما فيها يعنيك و ان كان ما يكفيك لا يغنيك فكل ما فيها لا يغنيك . (309)

مردى نزد امام صادق (عليه السلام ) از عدم تعادل روحى خود و قانع نبودن در امور زندگى شكايت كرد و عرض كرد:

من دنبال مال مى روم و آن را بدست مى آورم ، اما به آن قانع نيستم و همواره با خود در جنگ و نزاعم كه (چرا بيشتر ندارم ) به حضرت عرضه داشت به من چيزى بياموزيد كه از آن نفعى ببرم (و هدايت شوم و از اين اضطراب و تشويش خاطر رهايى يابم ) حضرت فرمود: اگر آنچه تو را كافى است و بى نيازت مى كند، پس كمترين چيز از مال دنيا تو را بس است ، (و اما) اگر آنچه تو را كفايت مى كند، بى نيازت نكند، پس تمام آنچه در دنياست تو را كفايت نخواهد كرد.

توضيح :

تحليل فرايش امام صادق (عليه السلام ) اين است : فردى كه گرفتار حرص ‍ مال اندوزى است و همراه با جنگ رو اين دست به گريبان است ، اگر بخواهد از شر آن محفوظ بماند، بايد هدف خود را از كسب مال ، اداره زندگى ، وفق شوء ناتش قرار دهد و به مالى كه او را از زندگى شرافتمندانه بى نياز سازد، قناعت كند، تا از فشار و آزار و روحى حرص نجات يابد.

انديشه خردمندانه

اما اگر هدف از كسب مال ، زر اندوزى و سرمايه دارى باشد، هرگز از جنگ روانى و سركشى و طغيان راحتى نخواهد داشت و اگر به فرض محال تمام اموال جهان در اختيارش قرار گيرد باز هم برايش كم است ، پيوسته از كمبود دم مى زند و در مقام ثروت اندوزى بيشتر و به دست آوردن اقليمى ديگر تلاش مى كند، بيان اين دوگونه تفكر (حرص و قناعت ) را سعدى شيراز عليه الرحمة در دو بيتى زيبا بازگو كرده است .

هفت اقليم ار بگيرد پادشاه

همچنين در بند اقليم دگر

نيم نانى گر خورد مرد خداى

بذل درويشان كند نيم دگر (310)

 

بنابراين علاج اين بيمار مهلك بدست خود انسان است ، تنها يك لحظه بخود آيد، از انديشه خردمندانه بهرگيرد و نداى عقل را لبيك گويد و فكر كند كه چرا اينقدر در گردآورى مال حريصم ، آخر براى چه ؟ آيا سرانجام نبايد بگذارم و بروم و آيا جز حسرت و آه چيزى برايم باقى مى ماند؟

اين گونه توطين نفس و آمادگى ، ممكن است او را از عمل غير علاقلانه باز دارد و بر هواى نفس چيره گرداند و بر حرص و دنياطلبى خويش غلبه دهد و او را از تيره بختى برهاند.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايند: ليس الغنى من كثرة العرض ، ولكن الغنى من النفس (311) بى نيازى انسان به كثرت اموال دنيوى نيست ، بلكه بى نيازى به بلندى روح آدمى بستگى دارد، غناى طبع و بزرگى نفس اانست كه ياءس از چيزهايى كه در دست مردم است حاصل گردد

اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرموده است : الغنى الاكبر، الياس ‍ عما فى ايدى الناس (312) عناى بزرگ و بى نيازى مطلع نا اميدى از آنچه در اختيار مردم است مى باشد، يعين بى اعتنايى به اموال ثروتمندان ، كسى كه داراى اين حالت نفسانى باشد در حقيقت بى نيازترين و بزرگترين غنى اجتماع است .

ابوبصير مى گويد از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود: عثمان به وسيله دو نفر از غلامان خود دويست دينار طلا براى ابوذر فرستاد و گفت : سلام مرا به وى برسانيد و بگوييد: اين دويست دينار را عثمان براى شما فرستاده كه نياز خود را بر طرف نمائى و به مصرف زندگى خود برسانى .

فقال ابوذر: هل اعطى احدا من المسلمين مثل ما اعطانى ؟ قالا لاقال انما انا رجل من المسلمين يسعنى ما يسع المسلمين ، قالا له انه يقول من صلب مالى ، و با الله الذى لاله الا هو ما خلطها حرام و لا بعثت بهااليك الا من حلال . فقال لا حاجة لى فيها و قد اصبحت يومى هذا و انا من اغنى الناس ، فقالا له عافاك الله و اصلحك ما نرى فى بتك قليلا و لا كثيرا مما يستمتع به فقال بلى تحت هذا الا كاف الذى ترون غيفا شعير قد ايت عليها آيامه . (313)

ابوذر و مناعت طبق و درس قناعت

ابوذر (در پاسخ فرستاده عثمان ) گفت : آيه به همه مسلمانان چنين مبلغى را عثمان داده است ؟ گفتند: نه ابوذر گفت : من يكى از مسلمانانم ، هر گونه گشايشى كه براى شخص من منظور شده بايد براى همه مسلمين باشد، به ابوذر گفتند: كه عثمان اين مبلغ را از مال شخصى خود فرستاده و سوگند خورده كه من آن را به حرام نيالوده ام و جز مال حلال نفرستاده ام .

ابوذر گفت : من به اين پول احتياجى ندارم و امروز را صبح كرده ام در حالى كه از غنى ترين مردم . فرستادگان عثمان گفتند: خداوند عافيت بدهد، ما كه در اطاق شما از مال دنيا نه كم نه زياد كه از آن بهره مند شوى چيزى نمى بينيم ؟ ابوذر گفت زيرا اين پالان در سفر من ، دو قرصه نان جو مى بينيد، دارم ، به اين پول محتاج نيستم و به خدا قسم هرگز آن را قبول نمى كنم ، ابوذر به آچه خداوند روزى و كرده بود راضى و قانع بود و اين همان غناى طبع است .

حضرت جواد (عليه السلام ) درباره طبع فرموده اند: مناعت طبع عبارت است از كمى تمايلات درونى و راضيبودن به آنچه كه زندگى انسان را كفايت كند و فقر نفسانى همان شدت ولع و اميد و اموالى كه در دست مردم است مى باشد. الغنى قلة تمنيك و الرضا بما يكفيك و الفقر شره النفس و شدة القنوظ

بيمارى خطرناك

بخل و حرص هر كدام كه در وجود انسان باشد، منشاء فزون طلبى و مال اندوزى و مانع انفاق مى شود و سرانجام خطرناك دارد.

كسى كه به اين بيمارى مبتلا است ، راحتى و آرامش روحى او از همه مردم كمتر است . حريص ، هر قدر ثروت به دست آورد، حرص و طمعش بيشتر مى شود و شب و روز به دنبال افزايش ثروت مى دود و هرگز سير نمى شود. درست مصداق شعر سعدى كه خوانديم :

هفت اقليم ار بگيرد پادشاه

همچنين در بند اقليم دگر

 

پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد: بخيل ترين مردم (حريص ترين ) كسى است كه به واجبات الهى بخل ورزد و از انجام آنها شانه خالى كند.

دانشمندان اخلاق ، بخل و حرص را از اوصاف زشت انسان شمرده اند و زشتى آن ، مورد تاءييد عقل و شرع مى باشد.

كسانى كه گرفتار اين دو صفت مذموم و ناپسند گرديده اند، روزگار خوش و آسايش ندارند و تا زمانى كه اين بيمارى را علاج نكنند، سعادت بهشت و خوشبختى را نخواهند داشت ، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرموده : خداوند بهشت را بر بخيل و منان حرام كرده است . قال النبى (صلى الله عليه وآله ) قال الله تعالى حرمت الجنة على البخيل و المنان (314)

امام باقر (عليه السلام ) فرموده اند: مثل حريص بر دنيا، مانند كرم ابريشم مى ماند، هر قدر تار ابريشم را در اطراف خود بيشتر به بيشتر و پيچيد و زياد به تند، بيرون آمدن و نجاتش مشكل تر مى شود به گونه اى كه در ميان همان ابريشم هايى كه توليد كرده ، با غصه جان مى سپارد. مثل الحريص ‍ على الدنيا كمثل دورة القز، كلما از دادت ، من القز على نفسها لفا كان ابعد الها من الخروج حتى تموت غما (315)

خداوند متعال در قرآن شريف مى فرمايد ان الانسان خلق هلوعا (316) انسان ، حريص و كم طاقت خلق شده و طبع بشر، حريص و افزون طلب است ، هر اندازه ثروت بدست آورد، احساس كمبود مى كند و براى رسدن به تمنيات مادى خود، همواره در باطن با خود در جنگ و ستيز است و عافيت هم با ناكامى و بدنامى جان مى سپارد، مگر آنكه خود را اصلا كند و از چنگال عفريت حرص و بخل خويش را برهاند، مبارزه با اين صفت خطرناك و پيروزى بر آن جهان اكبر است .

نشانه هاى حرص

آيه شريفه ان الانسان خلق هلوعا بشر حريص را (هلوع ) توصيف نموده و هلوع را نيز تعريف كرده است : هنگامى كه بدى به او رسد جزع و بى تابى مى كند اذا مسه الشر جزوعا و هنگامى كه خوبى به او رسد آن را از ديگران منع مى كند و اذا مسه الخير منوعا (317)

آيه شريفه ان الانسان خلق هلوعا بشر حريص را (هلوع ) توصيف نموده و هلوع را نيز تعريف كرده است : هنگامى كه بدى به او رسد جزع و بى تابى مى كند اذا مسه الشر جزوعا و هنگامى كه خوبى به او رسد آن را از ديگران منع مى كند و اذا مسه الخير منوعا (318)

رهايى از حرص

چگونه مى توان از دام حرص رهايى يافت ؟

آنگاه كه انسان عنان حرص و بخل را بدست عقل واقع بين و مال انديش ‍ بسپارد، ممكن است بامداد الهى از سركش و طغيان رهايى يابد.

اين نكته قابل يادآورى است كه : هر نيرو و صفتى مانند بخل و حسد كه در وجود انسان آفريده شده تا حدى خوب است و بالقوه وسيله تكامل انسان محسوب مى سود، حرص هم از اين صفات است كه ذاتا بد نيست ، چون آفريده خالق است بلكه مى تواند وسيله تعالى و ترقى باشد مثلا همين حرص نيم گذارد انسان به زودى از تلاش و كوشش بيفتد و از نعمت هاى الهى سير شود، اما وقتى اين صفات در مسير غلط و انحرافى قرار گيرد و از حد مجاز تجاوز كند و از آن سوء استفاده شود، مايه فساد و تيره روزى و بدبختى خواهد شد.

كسى كه از حد مجاز گذشته و گرفتار حرص شده باشد، بايد در مقام درمان آن برآيد و علاج اين بيمارى روانى در اختيار خود انسان است ، بايد به خود تلقين كند و از نيروى عقل استمداد نمايد از راه غير مجازى كه رفته برگردد و انديشه كند كه براى چه اين اندازه در گردآورى مال مى كوشم ، در حالى كه بدون اينكه نفعى ببرم ، بايد آنها را بگذارم و بروم و وزر و وبال آن را به عهده بگيرم پس چرا اين همه ...؟ !

وقتى با افكار شيطانى و عمل غير علاقه نه خويش متوجه گردد، مى تواند بر حرص و هواى نفس پيروزى يابد و خود را از آن بلا و بدبختى برهاند و در خط اعتدال و سعادتمندى به زندگى خود ادامه دهد.