زكات براى همه

احمد محسنى گركانى

- ۴ -


بخش پنجم : صدقه واجب و مستحب در قرآن و ابعاد معنوى آن

مقايسه زكات و صدقه

استعمال صدقه به معناى مستحبى آن شايع و مشهور است و در قرآن به معنى زكات واجب نيز آمده است .

اهل لغت صدقه را در اصل ، مالى دانسته اند كه دهنده آن بدون چشم داشتى در راه خدا و خشنودى او به درويشان مى پردازد و تنها به آثار معنوى آن چشم مى دارد و اميدوار است .

معناى صدقه نزد اهللغت

صحاح الغه : و الصدقة ما تصدقت به على الفقراء صدقه آن چيزى است كه به فقرا داده مى شود.

قاموس المحيط: ما اعطينه فى ذات الله تعالى (صدقه ) آن چيزى است كه براى خدا مى بخشى .

تبيين البيان الايات (صدقه ) آنچه از مال در راه خداى تعالى داده شود و آن اعم از زكات است علت تسميه آن است كه بنده به وسيله آن صدق عبوديت خويش را اظهار مى كند در سوره توبه آيه 60 انما الصدقات به معنى زكاة آمده و مستحقين آن هشت طائفه اند.

لسان العرب : و الصدقة ما تصدقت به على الفقراء و الصدقة ما اعطيته فى ذات الله للفقراء صرقه آن مالى است كه به فقراء در راه خدا مى بخشى .

فرهنگ معين (141) صدقه چيزهايى كه در راه خدا دهند، آنچه به حكم شرع به درويش و مسكين دهند در راه خدا (ونيز) زكات و آنچه از پيش خود (نه به حكم شرع ) درويش را دهند. (صدقه گفته مى شود).

راغب اصفهان در مفردات گفته است : صدقه آن چيزى است كه انسان از مال خود در راه خدا با ميل و اشتياق انفاق كند و آن را دو بخش كرده است :

1- صدقه مستحب : و آن مالى است كه انسان تبرعش ا و رايگان به فقير براى رضاى خدا مى دهد، يا انسانى را به خير و سعادت هدايت كند، (و يا مالى را در راه خدا وقف نمايد )

2- صدقه واجب : مانند زكات مال كه بر مسلمان واجب مى شود و بايد به دستور مقرر در شرع بپردازد. دو آيه از قرآن را شاهد آورده كه صدقه در كلان خدا به معنى زكات واجب آمده است اول آيه خذ من اموالهم صدقه (142) (اى رسول ما) از اموال مسلمين زكات بگير.

دوم : انما الصدقات الفقراء و الساكين و العاملين عليها... الايه (143)

صدقات جمع صدقه است .

راغب گفته : از صدقه در هر دو آيه ، زكات واجب اراده شده است . طريحى مؤ لف كتاب مجمع البحرين در بحث صدقه گفته است : صدقه آن مالى است كه مجانا (تبرعا) به قصد قربت به كسى بخشيده شود. زكات واجب را (همچون مالى كه به حد نصاب برسد و يا به واسطه نذر و كفاره بر انسان واجب شود) صدقه دانسته و در معنى صدقه قرار داده است .

بنابراين از جمع بندى نظرات لغت شناسان استفاده مى شود كه صدقه بر دو قسم است : واجب و مستحب و در قرآن و روايات اهل بيت و هر دو معنى آمده است ، به پاره اى از آيات كه صدقه در آن به معنى زكات واجب آمده است توجه فرمائيد:

1- خذ من امواهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك سكن هم و الله سميع عليم . (144)

سوره توجه / 103

(اى رسول ما) از اموال آنان زكات بگير، (با اين كار) پاك و پاكيزشان مى كنى و بر آنان دعاكن ، همانا دعاى تو براى آنها آرامش مى بخشد. خدا شنوا و دانا (به همه امور) است .

توضيح :

بعض مفسرين گفته اند مقصود از صدقه در آيه شريفه خذ من اموالهم صدقة مطلع صدقه است ، اعم از واجب و مستحب ، درست است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) ماءمور گرفتن صدقه بودند، اما زكات ، شامل هر دو قسم صدقه (واجب و مستحب ) مى شود.

در برابر اين قول ، نظر صاحب تفسير مجمع البيان است : از جبائى و اكثر مفسرين روايت كرده كه راد از صدقه در آيه مباركه ، زكات واجب است و همين نظريه را تقويت را اختيار فرموده است ، چرا كه دليل محكمى در اين مورد نداريم كه دلالت بر صدقه مستحبى داشته باشد، بلكه رواياتى از اهل بيت (عليه السلام ) داريم كه شاءن نزول آيه را در خصوص زكات واجب بيان نموده است . (145)

استاد عالمه طباطبايى رضوان الله عليه در تقسير الميزان از كتاب كافى روايت كرده كه امام صادق عليه السلام فرموده آيه مباركه خذ من اموالهم صدقه ... الايه (146) در ماه رمضان نازل شد. در آن هنگام منادى رسول الله صلى الله عليه و آله وسلام به بانگ بلند در ميان مردم اعلام كرد همانا اى مردم خدا زكات را بر شما واجب فرمود همانطور كه نماز را بر شما واجب نمود سپس به بيان اموالى كه مشمول زكات مى شود پرداخت همچون طلا نقره شتر گاو گوسفند گندم جو كشمش و خرما.

و به ندا كننده فرمود: به مسلمانها بگو زكات اموالتان را اگر بدهيد، نمازتان قبول مى شود. در پايان حضرت براى اجراى دستور الهى ، عاملين زكات را جهت جمع آورى زكات به سوى قبايل (دامداران و كشاورزان ) روانه كرد.ثم وجه عمال الصدقه و عمال الطسوق (147)

همين روايت را فيض كاشانى رضوان الله عليه در تفسير صافى از امام صادق عليه السلام نقل كرده است .

گرفتن زكات امر حكومتى است

در روايتى كه گذاشت موضوع اخذ زكات مطرح شده بود و شخص پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه واله وسلام مخاطب آيه خذ من اموالهم قرار گرفته : اى رسول گرامى از اين تاريخ زكات اموال مسلمان ها را بگير، از (خذ) كه امر است ، فرمان گرفتن فهميده مى شود و اين نكته نيز استفاده مى شود كه شخصا رسول بزرگوار عمال و كارگزارانى را با تشريفات ويژه ، متصدى دريافت زكات قرار داد و آنها را به طرف و نواحى بسيج فرمود: ثم وجه عمال الصدقه .

معلوم مى شود موضوع گرفتن زكات امرى حكومتى بوده است . خصوصا كه در آن وقت پيغمبر خدا حكومت اسلامى را در مدينه تشكيل داده بود. مى دانيم آياتى در خصوص وجوب زكات در مكه نازل شده بود و مردم هم از زكات اطلاع داشتند و مى دانستند كه بايد مقدارى از اموالشان در راه خدا انفاق كنند. بنابراين ديگر نيازى نبود كه پيغمبر خدا عاملين و ماءمورينى از طرف خود معين كند و آنها را ماءمور كند كه الزاما بايد زكات را از اغنياء بگيرد و خود آن حضرت ماءمور اجراى اين فريضه الهى گردد. از همين جاست كه بعضى فقهاى عظام مانند شيخ صدوقى اعلى الله مقامه و امام خمينى قدس سره زكات را امرى حكومتى مى دانند كه زير نظر ولى امر مسلمين بايد وصول شود و به مصرف عامه مسلمين خود تشخيص ‍ مى دهد برساند.

نظر فخر رازى

فخر رازى در تفسير كبيرش ذيل آيه خذ من اموالهم صدقة سه قول را بيان كرده است و در پايان ، قول سوم را اختيار كرده است كه به جهت اختصار از ذكر اقوال ، صرف نظر كرده به قول سوم كه مختار و مورد قبول ايشان و مشهور فقهاست اكتفا مى نماييم .

آيه دلالت روشن بر وجوب گرفتن زكات از اغنياء دارد و بيشتر فقيهان بزرگوار اين نظريه را پذيرفته اند و استدلال آنان بر وجودب ، كلمه خذ مى باشد كه امر وجوبى از آن استفاده مى شود و امت اسلامى را مكلف مى كنند به اخراج زكات اموالشان . (148)

قابل توجه اينكه : خداوند متعال فرموده خذ من اموالهم صدقة و نفرموده خذ اموالهم صدقه زيرا آنچه از زكات واجب است بعض ‍ اموال است نه كل آن و من در آيه بر تبعيض دلالت مى كند يعنى قسمتى از اموالشان را به عنوان زكات بگيرد، نه تمام را من تفيد التبعيض (149) من در اينجا معنى بعضى را مى دهد.

پاسخ به يك سؤ ال :

كلمه خذ صيغه امر و جوبى است و بر فرمان از سوى خداوند متعال به گرفتن زكات دلالت دارد و مقتضاى امر، فوريت است و تاءخير آن جايز نيست . سؤ ال اين است چرا پيغمبر اكرم صلى الله عليه واله وسلام بنا به روايتى تا يكسال گرفتن زكات را به تاءخير انداخت ؟ و امرى كه اطاعت آن فوريت داشت انجام نداد؟

پاسخ : اينكه اولا اين روايت از نظر صحت و بلامعارض بودن مخدوش ‍ است و ثانيا طبق روايت معروف و منقول از كافى ، بعد از نزول آيه شريفه خذ من اموالهم صدقة پيغمبر خدا صلى الله عليه واله وسلام نسبت به گرفتن زكات اقدام فورى فرمود و عاملين زكات را ماءمور جمع آورى زكات از مردم كرد، ثالثا به فرض صحت روايت ، علت تاءخير انداختن رسول خدا له عليه واله وسلام گرفتن زكات را، ممكن است به خاطر اين بوده كه زمينه عملى فراهم نبوده ، چون مردم با فرهنگ زكات به شيوه مخصوص كاملا آشنا نبودند و براى عموم خصوصا دامداران و كشاورزان مساءله به اصطلاح جا نيافتاده بود و از نظر اجرا، مساءله زكات با مشكل روبرو بود. بنابراين تاءخير امتثال امر خدا نه به خاطر عدم اطاعت امر بوده بلكه امهال را مى طلبيده تا زمينه اجراى دستور فريضه زكات فراهم گردد.

از چه زمانى گرفتن زكات در اسلام رسميت يافت ؟

نزول آيات 156 سوره اعراف ، آيه 3 سوره نمل ، و 4 سوره لقمان و 7 سوره فصلت و 4 سوره مؤ منون اگر چه در مكه مى باشد، وجوب زكات هم از آنها استفاده مى شود و مسلمانان را موظف به انفاق (زكات ) نموده كه اين وظيفه اسلامى را انجام دهند. اداى زكات در آيات مذكوره نشانه ايمان به خدا و اعتقاد به آخرت بيان شده است .

ولى هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه واله وسلام به مدينه آمد، بعد از تشكيل حكومت اسلامى و تاءسيس بيت المال در دومين سال هجرت آيه مباركه خذ من اموالهم صدقه (150) درباره مشروعيت گرفتن زكات نازل شد و از آن زمان ، پيامبر معظم اسلام صلى الله عليه واله وسلام از طرف خداوند رسما ماءمور به گرفتن زكات واجب گرديد.

بايد توجه داشت آياتى كه در مكه نازل گرديده ، بر اصل وجوب اجمالى زكات دلالت داشته به اين معنى كه مؤ منين موظف بوده اند مقدارى از اموال خود را به فقراء بدهند. اما از حيث مقدار، هنوز تحت برنامه و نصاب معين ، قرار نگرفته بود. از همين نظر است كه بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه وجوب زكات در مكه بدون حد و نصاب بوده و پس از نزول آيه 103 سوره توبه در مدينه و تشكيل حكومت اسلامى اداء و گرفتن آن تحت برنامه اى مشخص و نصاب معينى رسميت و مشروعيت پيدا كرده است .

2- انما الصدقات الفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤ لفة قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله و الله عليم حكيم .

سوره توبه / 60.

همانا (مصرف ) زكات مخصوص نيازمندان ، مستمندان ، كسانى كه براى گرفتن زكات فعاليت مى كنند و متصدى وصول آن مى باشند و كساين كه براى جذب و الفت پيدا كردن آنان به اسلام باشد و در راه آزاد كردن بردگان ، بدهكاران ، انفاق در راه خدا، به درماندگان در راه مى باشد. زكات فريضه اى است (از سوى خدا بر مسلمين ) كه واجب گرديده است . خدا دانا(به همه امور) و كارش از روى حكمت است . صدقات جمع صدقه است از صدقات در آيه زكات واجب اراده شده است .

نظر مفسرين در آيه انماالصدقات

بزرگان از مفسرين و فقهاى اماميه و غير اماميه همگى اتفاق نظر دارند كه مراد از صدقات در آه ، زكات واجب مى باشد. همانگونه كه در تفسيرالميزان ، مرحوم استاد علامه قدس سره فرموده است از صدقات در آيه زكات واجب اراده شده به دليل جمله آخر آيه فريضة من الله كه اشاره به وجوب زكات مى باشد. فخر رازى در تفسيرش گفته نظر و تفسير نزديك به فهم ، در آيه اين است كه مراد از صدقات ، زكات هاى واجب است و ادله اى در اين مورد بيان كرده كه مجال ذكر آن نيست . (151)

اكثر فقهاء بر اين عقيده اند كه مصرف زكات واجب ، اصناف هشتگانه است كه به تفصيل در آيه شريفه بيان گرديده و اين خود دليل روشنى است كه مقصود از صدقات ، زكات واجب است .

الميزان از تفسير قمى نقل كرده است كه آيه ، زمان نازل شد كه اموال فراوانى از زكات ، حضور رسول خدا صلى الله عليه واله وسلام آورده بودند. بعضى افراد خود خواه ، چشم طمع داشتند و به اين انتظار بودند كه حضرت سهمى از آن مال ها را به آنها اختصاص دهد، چون مى گفتند مائيم كه در جنگ ها، پيامبر را يارى داديم ، فقراء كه در شدائد و جنگ ها به پيغمبرى كمك نكردند، آيه كه با كلمه انما الصدقات الفقراء... آغاز شده خود دليل گويايى به انحصار استفاده كنندگان از زكات در آيه مى باشد و با نازل شدن آيه مباركه ، دست رد به سينه آنان كه توقع بى جان داشتند زده شد، انتظار آنها براى هميشه خاتمه يافت . مصرف زكات در اسلام منحصر به همان اصناف هشت گانه است كه با صراحت بيان شده است و ديگران هيچ گونه استحقاقى ندارند. (152)

فخر رازى مى گويد: براى احدى حقى در صدقات واجب نيست مگر براى آنان كه در قرآن در آيه 60 سوره توبه بيان گرديده است و اين مساءله اجماع امت اسلامى است و ذلك مجمع عليه و نيز اضافه مى كند لفظ انما در آيه انما الصدقات مفيد حصر مى باشد، فلفظة ، انما تفيد الحصر (153) بعد از نزول آيه : خذ من امولهم صدقهة (154) و تعيين مصرف زكات و استحقاق دارندگان آن تقريبا زكات دادن و گرفتن آن از طرف حكومت اسلامى موضوعى الزامى و قانونى شناخته مى شد و امام المسلمين ، مردم را به پرداخت زكات وا مى داشت . در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم (155) يجبر الامام الناس على اخذ الزكاة من اموالهم ، لان الله عزوجل قال : خذ من اموالهم صدقة

امام المسلمين مردم را اجبار به دادن زكات اموالشان مى كند، چرا كه خدا (به پيامبر) فرمود: از اموال مسلمين زكات بگير. اين بحث كه آيا زكات در زمان غيبت به خود مردم واگذار شده يا امرى است حكومتى كه ولى امر مسلمين متولى آن است و بايد كليه زكات ها را جمع آورى و در اختيار بگيرد و به مصارف عامه برساند بحث جداگانه را مى طلبد ان شاء الله درباره آن توضيح خواهيم داد.

به هر حال اين دستور الزامى قرآن مجيد هنگامى به مرحله عمل و اجراء در آمد كه پيامبر معظم اسلام عليه السلام به مدينه آمده بودند و حكومت نو بنيان اسلامى را پايه گذارى كرده و طبعا تشكيلات حكومتى نياز به اعتبار مالى داشت كه مى بايست به وسيله بيت المال امور حكومتى اداره شود. از همان زمان پيغمبر خدا صلى الله عليه واله وسلام زكات را به عنوان يك ماليات اسلامى رسما دريافت مى كردند و در هر جايى كه مصلحت مى ديدند هزينه مى نمودند تا اينكه در سال نهم هجرت ، خداوند موارد مصرف را دقيقا بيان فرمود كه منحصرا زكات مخصوص اصنافى است كه در اين آيه بيان گرديده است .

مصرف زكات

انما الصدقات للفقراء و المساكين ، و العاملين عليها، و الؤ لفة قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل ، فريضة من الله (156)

اصناف هشتگانه مستحقين دريافت زكات :

1- نيازمندان و تهى داستان

2- مستمندان

3- متصديان وصول زكات

4- دلجويى شدگان كه (با دادن زكات به آنها) به اسلام الفت پيدا مى كنند.

5- آزاد كردن بردگان

6- بدهكاران و وام داران درمانده

7- انفاق در راه خدا

8- در راه ماندگان ، آنان كه زاد و توشه سفرشان تمام شده و درمانده شده اند.

نكته :

جاى تعجب نيست كه تشريع اخذ زكات در آيه 103 سوره توبه باشد و ذكر مصارف آن كه مى گويند در سال نهم هجرت نازل شده در آيه 60 همان سوره باشد، زيرا مى دانيم آيات قرآن طبق تاريخ نزول جمع آورى نشده است ، بكله به فرمان پيامبر صلى الله عليه واله وسلام هر كدام در مورد مناسب قرار داده شده است . (157)

3- و منهم من عاهدالله لئن اتنا من فضله لنصدقن و لنكونن من الصالحين ، فلما اتهم من فصله بخوا به و تولو هم معرضون .

سروه توبه / 75-76

بعضى از مسلمانان ، با خدا پيمان مى بندند كه اگر بارى تعالى از فضل خود به ما عطاء نمود، قطعا زكات خواهيم داد و از صالحانو نيكان خواهيم بود. اما هنگامى كه خدا از فضل و كرمش مالى به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و راه طغيان و سركشى پيمودند.

توضيح :

از مواردى كه واژه لنصدقن در قرآن به زكات واجب تفسير شده اين آيه مباركه است كه درباره برخى از منافقين كم ظرفيت نازل گرديده است آنان كه حكم زكات امتناع ورزيدند.

شاءن نزول آيه :

مفسرين معروف و نامدار همچون طبرسى در مجمع البيان (158) و فيض ‍ كاشانى در (159) مصافى و استاد علامه طباطبايى در تفسير الميزان (160) تفسير نمونه (161) گفته اند كه اين آيه و بعد آن درباره يكى از انصار به نام ثعلبة بن حاطب نازل شده است .

عاقبت پيمان شكنى

ثعلبه فردى بود فقير و تهى دست ، همواره در نماز جماعت پشت سر پيغمبر صلى الله عليه واله وسلام حاضر بود، از اانجايى كه هر كسى بعد از ظهار ايمان گونه هاى مختلف در معرض آزمايش الهى قرار مى گيرد و اين سنت فراگير الهى ام احسب الناس ان يتركواان يقولوا آمنا و هم لايفتنون ؟ همه را در بر مى گيرد، ثعلبه هم يكى از آنان بود كه در بوته آزمايش مال دنيا قرار گرفت و به جاى اينكه نسبت به پيمان خود با خداى متعال وفادار بماند و رو سفيد شود، بر اثر خودخواهى و هواپرستى و محبت به مال ، روسياه گرديد گارش به روسايى كشيده شد. زندگى او مبدل به تيره بختى گرديد، آنگاه كه پيغمبر بزرگوار صلى الله عليه واله وسلام در حضور اصحاب فرمود: و اى بر ثعلبه همين جمله پيغمبر بزرگوار صلى الله عليه واله وسلام ، ثعلبه را بدبخت و رسواى خاص و عام در دنياو آخرت قرار داد.

بانگاهى به كلام اميرالمؤ منين عليه السلام در فلسفه آزمايش الهى سپس به شروع داستان ثلبه مى پردازيم . اميرالمؤ منين عليه السلام در فلسفه امتحان الهى پس از ذكر آيه شريفه : و اعموا انما اموالكم و اولادكم فتنة مى فرمايد: انه سبحانه يحتبرهم بالاموال و الاولاد اليتيبين الساخظ لرزقه و الراضى بقسمه و ان كان سبحانه اعلم بهم من انفسهم ولكن لتظهر الافعال التى بها يستحق الثواب و العقاب . (162)

خداوند متعال آنان را به دارايى و فرزندان آزمايش مى كند، تا روشن شود جه كسى از رزق او خشمگين و چه كسى خشنود است گرچه خداوند به روحيات بندگانش از خود آنها آگاهتر است ولى با اين وصف در بوته آزمايش قرار مى گيرند تا پاداش و كيفر كارهاى خوب و بدشان (براى خودشان ) آشكار گردد.

داستان ثعلبه

ثعلبه در بوته آزمايش مال

ثعلبة بن حاطب از طائفه انصار بود و در حال فقر به سر مى برد، از خداوند متعال تقاضاى ثروت مى كرد و پيوسته به مسجد خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى رسيد و اصرار مى داشت كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) درباره وى دعا كند تا تهيدستى او مبدل به ثروت گردد و مى گفت اگر خدا به من ثروت فروان بدهد، چنين و چنان مى كنم .

قرآن مجيد مقال او و ثعلبه هاى زمان را چه خوب بيان مى كند: لئن اتنا من فضله لنصدقن و لنكونن من الحالحين (اگر خدا به ما از فضلش عطاء كند قطعا در راه خدا صدقه مى دهيم و از صالحان خواهيم شد و به خوبى انجام وظيفه مى كنيم ) ممكن است در آن حال از روى صدق و صفا سخن بگويند، اما چه مى شود كه غرور ثروت ، افكار آنها را عوض ‍ مى كند، عهد پيمان زمان فقر، به دست فراموشى سپرده مى شود و با توجيهات غير معقولانه از زير بار مسؤ وليت و تكليف الهى شانه خالى مى كنند. ثعلبه به اين آزمايش سخت مبتلا گرديد و از عهده آنچه در زمان فقيرى مى گفت برنيامد و براثر حب مال از پرداخت زكات واجب امتناع كرد و خداوند درباره تخلف و پيمان شكنى اش آيه اى نازل فرمود.

امتناع ثعلبه از پرداخت زكات

داستان ثعلبه را به شرحى كه در تفسير مجمع البيان آمده است مى خوانيم : او در ايام فقر و تهيدستى به محضر رسول معظم اسلام (صلى الله عليه وآله ) شر فياب شد:

فقال النبى (صلى الله عليه وآله ) ادع الله ان يرزقنى مالا، فقال يا ثعلبه قليل تؤ دى شكره خير من كثير لا تطيقه اما لك فى رسول الله اسوة حسنة ؟ ثم اتاه بعد ذلك فقال : يا رسول الله ! ادع الله (163)

به حضرت عرض كرد از خداوند بخواه كه مال فراوانى روزى من گرداند. حضرت به او فرمود اى ثعلبه مال كمى كه بتوانى شكرش را اداء كنى بهتر است از مالى كه فروان باشد و نتوانى تحمل كنى و حقش را اداء بنمايى آيا بهتر نيست كه تو از پيغمبر پيروى نمايى و به وى تاءسى كنى و به همين زندگى ساده قانع باشى ، اما ثعلبه دست بردار نبود دفعه ديگر خدمت حضرت خواسته خود را تكرار كرد و گفت به خدايى كه شما را به راستى به پيامبرى مبعوث فرموده است سوگند ياد مى كنم كه اگر خداوند بهمن سرمايه بدهد، حقوق آن را مى پردازم ، پيغمبر گرامى (صلى الله عليه وآله ) براى او دعا كرد زمانى نگذشت كه بر اثر دعاى حضرت خداوند از راه گوسفنددارى ثروت فروانى به او داد و گوسفندانش آنقدر افزايش يافت كه نگهدارى آنها در مدينه ممكن نبود. ناچار در يكى از آبادى هاى اطراف مدينه مسكن گزيد توسعه مالى و كثرت گوسفندان ثعلبه به جايى رسيد كه ناچار شد از اطراف مدينه به محل ؛ دور دستى برود آنچنان سرگرم زندگى مادى شد كه از فيض جماعت و جمعه محروم شد فاستغل بذلك عن الجمعة والجاعة سپس امر گرفتن زكات صادر شد.

ماءمورين جمع آورى زكات از سوى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) نزد ثعلبه آمدند الاخذ الصدقة فابى و بخل و قال ما هذه الا اخت الجزية فقال رسول الله : يا ويح ثعلبه (164)

تا زكاتاموال او را بگيرند. او از دادن زكات امتناع كرد. نه تنها امتناع و خوددارى نمود، بكله اصل مشروعيت زكات را زير سؤ ال برد و آن را انكار كرد و گفت زكات چيزى جز جزيه نيست (165) و من جزيه نمى دهم . اگر زكات بدهم چه فرقى بين من و اهل كتاب مى باشد و قطعا مسلمان از پرداخت جزبه معاف است .

سرنوشت طغيان ثعلبه و تيره بختى وى

ثعلبه از پرداختن زكات اموالش خوددارى كرد و زكاتى را كه منشاء پاكيزگى روان و بركت مالش مى گرديد، جزيه ناميد، وقتى خبر اين كلام به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) رسيد، فرمود: واى بر ثعلبه (يا ويح ثعلبه ) در اين هنگام وحى آسمانى نازل گرديد و منهم من عاهد الله لئن اتنا من فضله لنصدقن و لنكونن من الصالحين (166)

كسانى از مسلمانان با خداوند پيمان مى بندند كه اگر بارى تعالى از فضل خود به ما عطاء نمود صدقه مى دهيمو از بندگان صالح خواهيم بود، چون كه فضل خود به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و از اداى وظيفه رويگردان شدند فلما اتهم من فضله بخوا به و تولوا و هم معرضون (167)

ثعلبه با آلودگى ارتداد از دنيا رفت

پس از نزول آيه ، بعضى از دوستان ثعلبه نزد وى آمدند او را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند، گه چرا زكات اموالت را كه امر الهى بود پرداخت ننمودى . به خاطر بخل و نافرمانى ات آيه نازل گرديد ثعلبه سخت مضطرب شد، تعدادى از گوسفندان را با خود برداشت و به مدينه آمد و حضور رسول بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله ) رسيد. حضرت تا او را ديد فرمود: يا ويل ثعلبه واى بر ثعلبه ، با شرمسارى گفت : يا رسول الله (صلى الله عليه وآله ) از اين جهان ، ثعلبه زكات را نزد ابى بكر برد و بعد نزد عمر، هيچ يك از آن دو صدقه او را قبول نكردند، سرانجامباهمان آلودگى و سنگينى گناه از دنيا رفت . (168) اين است نتيجه حرص زدن به مال دنيا و محبت زياده از حد به آن ، كه اجازه نداد ثعلبه يك لحظه فكر كند و به عاقبت كار و تيره بختى خود بينديشد.

نقطعه ضعف تربيت شدگان مكتبى

آرى آدمى با تمكن مالى و داشتن اموال فراوان ، در بوته امتحان قرار مى گيرد، در مسير دادن حقوق مالى همچون خمس و زكات و شهوات و لذات زودگذر دنيا واقع مى شود، خيلى آسان از صراط مستقيم منحرف مى گردد و كارش به طغيان و سركشى مى رسد. سرانجام با وزر و بال گناه از اين جهان مى رود.

بارالها ما را در معرض آزمايش هاى سخت قرار مده و استقامت و پايدارى ما را در زمينه هر گونه آزمايشى حفظ بفرما، ما را در راه مبارزه با گناه صبور و مقاوم قرار بده .

4- الم يعلموا ان الله هو يفبل التوبة عن عباده و ياءخذ الصدقات و ان الله هو التواب الرحيم .

سوره توبه /104

مگر نمى دانند كه خدا فقط توبه را از بندگانش مى پذيرد و زكات (صدقات ) را مى گيرد، به راستى كه او توبه پذير و مهربان است .

توضيح :

مراد از صدقات اين آيه ، طبق بعضى تفاسير همچون الميزان و ظاهر مجمع البيان و تفسيرالكبير و نمونه ، زكات است .

اين تعبير قرآنى كه خدا صدقات را مى گيرد ان الله هو يقبل التوبة عن عباده و ياخذ الصدقات در عين زيبايى تعبير، عظيمت و اهميت اين حكم اسلامى . يعين زكات را نشان داده و همه مسلمان ها را تشويق به اداء اين فريضه بزرگ الهى و افتخار به آن نموده است .

زيرا هنگامى كه شخص مسلمان زكات را به مستحق مى دهد و خدا آن را مى گيرد، و يا خذ الصدقات هشدارى است براى مكلفين و زكات دهندگان كه آگاهانه و بهايت ادب و احترام اين تكليف مقدس را انجام دهند.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرموده : صدقه پيش از آنكه در دست مستمند قرار بگيرد به دست خدا مى رسد ان الصدقه تقع فى يدالله قبل ان يصل الى يدالسائل (169)

شايسته است دهندگان صدقات توجه داشته باشند كه صدقه در دست فقير قرار نمى گيرد مگر اينكه نخست در دست خدا قرار مى گيرد، بعد به دست بنده مى رسد. بنابراين زكات بايد در كمال احترام و فروتنى و حسن تواضع به نيازمند داده شود، چقدر دور از انصاف و ادب است كه در حال كمك به نيازمندان ، برادران و خواهران دينى ، تحقير شوند و با كمك جزيى به آنان با بى اعتنايى و خشونت با آنها برخورد گردد.

چون معمولا انفاق ها از سوى افراد با ايمان سر چشمه مى گيرد ولى همين افراد گاهى انفاق هاى خود را بر اثر منت گذاردن و آزار رساندن به بى نوايان ، باطل و بى اثر مى كنند. قرآن انگشت روى همين نقطعه ضعف تربيتى گذارده مى فرمايد:

يا اليها الذين امنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاى الناس و لا يومن بالله و اليوم الاخر.(170)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بخشش هاى خود را با منت و آزار، با طل و بى اثر نسازيد، مانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند و به خدا و روز قيامت ايمان ندارد. در اين آيه مباركه اشاره به اين حقيقت شده كه مؤ منان نبايد صدقات خود را با منت و اذيت رساندن از بين ببرند. براى اهميت مطلب ، قرآن دو مثال جالب در ذيل آيه آورده يكى براى انفاق هايى كه آميخته با منت و آزار و ريا كارى است و ديگرى انفاق هايى كه از ريشه اخلاص و صفا و معنويت باطنى سرچشمه گرفته باشد. (171)

آداب انفاق در اسلام

تغبيرات جالب و پرارزشى در روايات اسلامى در اين زمينه آمده كه نيازمندان بر اغنياء منت بزرگى دارند كه صدقه آنها را قبول مى كنند، تا مال آنها از چرك ها و پليدى ها پاك گردد.

وظيفه تربيت شدگان مكتب اسلامى و انفاق كنندگان چه انفاق واجب و چه مستحب ، در برابر مستمندان بسيار سنگين است . لازم است خود را آن چنان متواضع و مؤ دب نشان دهند، كه گيرندگان صدقه هرگز احساس ‍ حقارت ننمايند تا آنجا كه از بعضى احاديث استفاده مى شود كه ائمه طاهرين گاهى پيش از آنكه صدقه اى را به دست نيازمند بدهند نخست دست سائل را مى بوسيدند، سپس آن را به وى مى دادند. (172)

و يا اول صدقه را به نيازمند مى دادند، بعد از او مى گرفتند و آن را مى بوسيدند و مى بوئيدند و به او باز مى گردانيدند، با اين تعبير كه صدقه با دست خدا تماس پيدا كرده است . (173)

در تفسير نورالثقين از رسول معظم اسلام (صلى الله عليه وآله ) نقل شده كه فرمود:

اذا سئل فلا تقطعوا عليه مساءلته حتى يفرغ منها، ثم ردوا عليه بوقار و لين اما ببذل يسير اورد جميل . (174)

هنگامى كه حاجتمندى چيزى بخواهد حرف او را قطع نكنيد تا گفتار و خواسته اش به پايان برسد سپس با احترام تمام و كمال ادب و ملايمت پاسخ او را بدهيد، اگر چيزى داريد در اختيارش بگذاريد و گرنه به شيوه شايسته و اخلاق حسنه او را رد كنيد.

سپس حضرت اضافه فرموده : ممكن است سائل فرشته اى باشد براى آزمايش شما آمده تا ببيند در برابر نعمتهايى كه خداوند به شما عطا كرده چگونه عمل مى كنيد فانه قدياتكم من ليس بانس و لاجان ينظرونكم كيف صنعكم فيما حولكم الله تعالى (175)

همانطور كه گفته شد، زكات دهنده موظف است در برابر زكات گيرنده ، با ملايمت و اخلاق نيك و سخنان نرم عمل كند، متقابلا متصديان بيت المال اسلامى در هر عصر و زماين كه باشد براى زكات دهندگان و به طور كلى به آنان كه از راه دادن وجوهات به اسلام و حوزه هاى دينى كمك مى نمايند دعا كنند. جمله : وصل عليهم ان صلواتك سكن الهم (176) گر چه خطاب به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى باشد ولى روشن است كه اين دستور العمل كلى و اختلافى است و رويه عقلائى خوبى است كه از زكات دهندگان و نيكوكاران كه در راه مشكلات جامعه و فقر زدايى قدم بر مى دارند تشكر شود.

اما چه بايد كرد كه در هر اجتماعى ، فقير و درمانده ، از كار افتاده و بى سرپرست ، كودكان يتيم ، معلولين و سالمندان ، بيماران بى بضاعت بى وجود دارند كه بايد از طريق بيت المال ، تمام اين مشكلات و مسائل اجتماعى حل شود، مسؤ وليت ثروتمندان در برابر اين همه معضلات بسيار سنگين است . وظيفه انسانى و اسلامى را تقويت و حمايت جدى كنند تا فقر و فاقه و فلاكت هاى اجتماعى از جامعه رخت بربندد يا به حداقل برسد. بارالها بر فقراء، بى نوايان و گرفتاران جامعه اسلامى تفضل فرما، فقر و فشارهاى اقتصادى را از مسلمين بردار و مبدل به فراوانى و ارزانى بفرما. با ميد روزى كه در تمام جوامع اسلامى يك فقير و نيازمند پيدا نشود.

آيين وصول ماليات در اسلام

دين مقدس اسلام داراى يك سلسله قوانين و دستوراتى است ، گمان نمى رود نظير آن در سراسر جهان ، حتى در دنياى پيش رفته امروز، هم باشد.

پرواضح است كه وضع چنين قانونى تا رنگ خدايى و وجهه الهى نداشته باشد، هرگز نمى تواند قانونى برتر باشد. تمام مقررات اسلام از آن جهت جهان شمول و پايدار است كه از سوى خداوند متعال آمده است و عاملين آن هم ، بر اساس ايمان به خدا و اعتقاد به علم او كه به همه امور آگاه است عمل مى كنند.

مثلا يكى از موضوعات اجتماعى ، اقتصادى هر كشور، ماليات هاى قانونى است . چرا كه مال و ثروت مورد علاقه مردم است و حاضر نيستند به آسانى آن را به كسى و يا در راهى بدهند.

دولت ها بريا وصول ماليات با مشكلاتى روبرو مى شوند و ادارات و شبكه هاى وسيعى تشكيل داده اند تا بتوانند آن را وصول كنند و كسانى كه از پرداخت ماليات خودارى كنند، با صدور اجراييه و گاهى توقيف اموال و اخذ جرائم ، از اموال او بر مى دارند و از اين راه طلب مالياتى خود را وصول مى كنند.

اما در حكومت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) شيوه وصول ماليات اسلامى با رويه وصول ماليات دنياى كنونى تفاوت هاى كلى داشت .

مى دانيم كه ، زكات از پردرآمدترين منابع مالياتى حكومتى اسلامى و مانند نماز و جهاد از عبادات اسلامى است ، هر مسلمانى كه به اموالش زكات تعلق بگيرد. پرداخت آن را از وظائف عبادى و ايمانى خود مى داند، چون باور دارد كه زكات امرى الهى است و بدهى خود را تا دينار آخر با طيب نفس ادا مى كند.

يكى از تفاوت هاى نظام ماليات اسلامى با نظام هاى ديگر كيفيت وصول ماليات است كه خود نشانگر برترى اين نظام مى باشد.

برخورد محبت آميز ماءمور مالياتى ، با زكات دهندگانى كه از روى اعتقاد و ايمان ، بدهى مالياتى خود را مى پردازند، روشنگر حسن اجراى اين قانون و آسانى آن براى كارگزاران است .

بخشنامه اميرالمؤ منين (عليه السلام )

على (عليه السلام ) در ايام زمامداريش براى ماءمورين وصول زكات ، بخشنامه اى صادر فرمود: اين دستورالعمل ، علاوه بر اينكه راه كار خوبى براى گرفتن زكات است ، اصولا از نظر اخلاق عمومى و مردمى ، بسيار آموزنده مى باشد.

ماده اول : (حضرت به عمل خود براى وصول زكات مى فرمايد) با تقوى و پرهيزكارى و ترس از پيشگاه خدايى كه شريك ندارد، به محل ماءموريت خود حركت كن . چون فرمان روا هستى مبادا مسلمانى را بترسانى انطلق على تقوى الله وحده لا شريك له ، ولا ترو عن مسلما(177) حضرت ، پرهيز از حرام و مراعات تقوى الهى را براى مسؤ ولين ، بويژه ماءمورين وصول ماليات اسلامى امرى جدى و ضرورى دانسته و در راءس ‍ دستور كار قرار داده است .

ماده دوم : (هنگامى كه به محل ماءموريت رسيدى بر زمين زراعتى ، باغ ، كارگاه ، تجارتخانه و محل كسب كسى ) در صورتى كه از ورود تو كراهت داشته باشد گذر مكن . و لا تبتازن عليه كارها (178)

ماده سوم : بيشتر از آنچه خداوند متعال در مال و سرمايه اش مقرر فرموده مگير. و لا تاخذن منه اكثر من حق الله فى ما له (179)

ماده چهارم : چون بر قبيله اى (شهرى يا گروهى ) وارد شدى ، بر سرچشمه آب آنها فرود آى ، نه به خانوادهاى آنان . سپس با آرامش و متانت و اخلاق خوش به سوى آنان برو و بر آنها سلام كن و احوالپرسى گرم با ايشان را، دست كم نگير (و انجام بده ).

(آنگاه ماءموريت خويش را آغاز كرده ) مى گويى ، اى بندگان خدا ثم تقول عبادالله ولى خدا پيغمبر مسلمين مرا به سوى شما فرستاده تا حق الله را (زكاتى كه به اموالتان تعلق گرفته ) بستانم آيا از حقوق الهى در دارايى تان سهمى هست تا دين خود را به ولى او بپردازيد؟ پس اگر كسى از آنان به تو گفت (زكات به من واجب نشده است ) به او مراجعه نكن (با او بگو مگو مكن او را تكذيب منما). فهل لله فى اموالهم من حق ، فتودوه الى وليه ؟ فان قال قائل : لا فلا تراجعه . (180)

ماده پنجم : اگر صاحب سرمايه اى به تو پاسخ مثبت داد كه حق زكات در مالم هست ، همراهش برو، مبادا او را بترسانى و با او به خشونت برخورد كنى و او را تحت فشار قرار دهى . آنچه از طلا و نقره به تو داد بگير.

و اگر گاو و گوسفند داشته باشد بى اجازه صاحبش در ميان آنها وارد نشود. فان كان له ما شية ، او ابل فلا تدخلها الا باذنه ، فان اكثرها، له (181) زيرا بيشتر آن چهار پايان از اوست .

و هنگامى كه در نزد گوسفندان او رسيدى ، به نظر مالكيت به آنها نگاه مكن ، آنگونه كه صاحب مال نظر به مال و دارائيش دارد و سلطه مالكانه از خود نشان مى دهد.

ماده ششم : (گاو، گوسفند، شتر پير و از كار افتاده و دست و پا شكسته و عيب دار و يك چشم را بابت زكات قبول نكن (خمس و زكات دهندگان و به طور كلى انفاق كنندگان ، بايد از بهترين مالشان در راه خدا بدهند) خداى تعالى مى فرمايد لن تنالو البر حتى تنفقوا مما تحبون (182) (شما هرگز به مقام نيكوكاران نيم رسيد، مگر آنكه از چيزهايى كه محبوب شما و دوست داشتنى است در راه خدا انفاق كنيد.)

بنابراين مال معيوب و كم ارزش در راه خدا پذيرفته نمى شود. به همين خاطر عاملين زكات ، مكلفند از قبول خمس و مال زكوى عيب دار خوددارى كنند. و لا تاءخذن عودا و لا هرمة و لا مكسورة (183)

ماده هفتم : پس از دريافت زكاة ، به كسى آن را بسپار كه به او اطمينان داشته باشى ، امين و حافظ براى بيت المال مسلمين قرار مده مگر كسى كه درستكار و مهربان باشد، در گفتار و كردار بد سابقه نباشد، دلسوز و مصلحت انديش مال مسلمان ها باشد. و لا تاءمنن عليها الا من ثتق بدينه ، رافقا بمال المسلمين .

مسؤ وليت بيت المال

قبول مسؤ وليت وصول ماليات اسلامى همچون خمس و زكات براى عاملين و ماءمورين وصول آن ، وظيفه اى مهم و بسيار سنگين است . مضافا به اينكه بايد امين و حافظ منافع بيت المال باشند. لازم است آنچه را دريافت مى كنند در رساندن آن بولى امر تسريع نمايند و تاءخير نياندازند. اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به عامل زكات مى فرمايد: آنچه نزد تو از اموال عمومى گرد آيد به فوريت براى ما به فرست تا آن را در موردى كه خداوند فرمان داده به مصرف برسانيم . ثم احدر (184) الينا ما اجتمع عندك ، نصيره حيث امر الله به .(185)

اموال عمومى ، مانند زكات ، متعلق به همه كسانى است كه استحقاق آن را دارند و از امانات عمومى محسوب مى شود كه رد آن به صاحبانش فوريت دارد، خداوند مى فرمايد امانت ها را به صاحبان آن برسانيد ان الله يا مركم ان تودوا الامانات الا اهلها امانت در اسلام معنى وسيعى دارد و لذا در آيه شريفه كلمه امانات را به صيغه جمع به كار برده ، شامل امانت مادى و معنوى همچون ثروت ها، مال ها، پست ها و سرمايه هاى انسان ، مى داند و خيانت در هر يك از اينها خيانت در امانت است . اموال عمومى نيز يكى از آن امانت هايى است كه حفظ آنها براى مسؤ ولين امور مالى اسلام ، واجب است و خيانت در آن ، گناهى است بزرگ در حديثى معتبر مى خوانيم كه نشانه منافق سه چيز است : دروغگويى ، پيمان شكين و خيانت در امانت . (186)

در پايان حضرت مى فرمايد: فان ذلك اعظم لاجرك و اقرب لرشدك ان شاء الله (187) (رعايت اين مواد و نكته ها موجب پاداشى بزرگ براى تو و نزديك تر شدن به رشد و رستگاريت خواهد شد اگر خدا بخواهد.)

بر على بن حمزه بطائنى چه گذشت ؟

حسن بن على وشاء گفت در آن زمان كه حضرت امام رضا (عليه السلام ) در مر(خراسان ) بودند مرا خواست فرمود: امروز على بن حمزه مرد. چون وارد قبر گرديد، دو ملك در قبر از او پرسيدند پروردگار تو كيست ؟

گفت الله تبارك و تعالى

پيغمبرت كيست ؟

گفت محمد رسول خدا (صلى الله عليه وآله )

پرسيدند ولى تو كيست ؟

گفت على بن ابيطالب (عليه السلام ) سپس پرسيدند؟

بعد از او امام كيست ؟ پاسخ داد: حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام ) پس يك به يك امام ها را گفت تا به حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) رسيد. آن دو ملت گفتند بعد از موسى بن جعفر (عليه السلام ) امام گيست ؟ سخن در دهان گردانيد (فلج لج ) پاسخ نداد، شكنجه اش كردند دوباره پرسيدند بگو امامت كيست ؟ سكوت كرد (چون اعتقاد به امام هشتم نداشت نتوانست پاسخ بگويد) سپس به او گفتند: آيا موسى بن جعفر (عليه السلام ) تو را به داشتن چنين عقيده (واقفيه ) فرمان داد؟ ! آنگاه عمودى آتشين بر او فرود آوردند و آن را بر افروخته كردند تا روز رستاخيز. (188)

آنچه امام خبر داد با واقع تطبيق كرد

راوى روايت مى گويد من از حضور آقا و مولايم بيرون آمدم و تاريخ آن روز را يادداشت كردم چند روزى نگذشت نامه اى از كوفه رسيد كه خبر مرگ بطائنى و روز فوت او در آن بود، درست تاريخ مرگ او مطابق بود با همان روز و ساعتى كه حضرت امام رضا (عليه السلام ) در مرو به من فرموده بود. (189)

پيروان مذهب واقفيه و علت پيدايش آن

پيروان اين مسلك باطل ، آنهايى بودند كه در امامت حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا (عليه السلام ) تشكيك كردند و آن را قبول ننمودند و تنها به امامت حضرت امام موسى كاظم (عليه السلام ) اكتفا كردند. اينها گروهى از شيعه بودند كه به هفت امامى معروف شدند و امامت حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) امام هفتم شيعيان ، مهدى آل محمد (عليه السلام ) مى باشد و نموده است و گفتند تا امام زنده است ما به امامت او قائل هستيم و مالا درباره امام هشتم توقف كردند. به همين خاطر آنها به واقفيه ناميده شدند. در حالى كه روايات بسيارى دلالت دارد كه آن حضرت را عوامل هارون الرشيد در زندان بغداد به شهادت رساندند و شهادت آن بزرگوار براى احدى از مردم پوشيدن نماند. مخصوصا در آن هنگام كه جنازه آن حضرت را روى پل بغداد كه محلى پر رفت و آمد بود، گذاردند. چند نفر از قضات وابسته به هارون آمدند و به مردم گفتند اين جنازه همان كسى است كه بعضى از رافضى ها گمان كردند او نموده است و زنده است ، ببينيد كه به مرگ طبيعى از نيا رفته است .

آنها در حقيقت با اين كار مى خواستند شهادت حضرت را نكار كنند و وانمود نمايند كه آن بزرگوار به مرگ طبيعى مرده است و نتيجه سياسى از آن بگيرند ولى اين سياسى كارى با فساد عقيده وقايعه هيچ منافاتى ندارد و بطلان مذهب واقفيه را به خوبى نشان مى دهد. (190)