(4) ولايت
صاحب ولايت
1. ولايت بر كودك و نظارت بر مصالح او به تربيت
اوليت بر عهده افراد زير است و در صورت نبودن يكى ولايت به ديگرى منتقل مىشود:
- پدر و جد پدرى.
- وصى پدر يا وصى جد پدرى كه به عنوان قيم كودك
تعيين شده است.
- حاكم شرع.
- مؤمنان عادل
(133).
2. افرادى مانند مادر، مادر بزرگ مادرى يا
پدرى، پدر بزرگ مادرى، برادر، عمو و دايى و فرزندان آنان و نيز نامادرى، در زمان
حيات اولياى شرعى - كسانى كه در مساله قبل گفته شد - يا پس از مرگ آنها، بر هيچ
امرى از امور كودك از قبيل ازدواج و به كارگيرى و غير اينها، ولايت ندارند
(134).
شرايط ولى
1. ولى كودك بايد داراى شرايط زير باشد:
- بالغ و عاقل و آزاد
(135).
- اگركودك، مسلمان است ولى او بايد مسلمان باشد
(136).
2. ولايت كودكى كه پدرش مسلمان نيست به جد پدرى
او اختصاص پيدا مىكند و اگر او نيز مسلمان نباشد، ولايت كودك با حاكم شرع است
(137).
حدود ولايت
ولى
ولى، بر جان و مال كودك ولايت دارد، و با
شرايطى در هر دو مورد مىتواند نسبت به كودك اعمال ولايت كند. موارد هر يك به تفصيل
خواهد آمد.
ولايت بر جان
(نفس)
1. و لايت بر نفس ممكن است به شكلهاى مختلفى
باشد، برخى از آنها عبارتند از:
- تعليم و تربيت و تأديت
- ازدواج
- اجير كردن و به كارگرى فرستادن
- حقوقى از قبيل: قصاص
- توليت وقف
- طلاق
- ختنه
- عبادت
- اذان و اطاعت
- نذر و عهد و قسم
ولايت بر
مال
1. ولايت بر مال نيز ممكن است به شكلهاى مختلفى
باشد، برخى از آنها عبارتند از:
- خريد و فروش اموال كودك
- اجاره
- مضاربه
- پرداخت خمس و زكات
- بخشش به ديگران
- قرض
- صلح
يعنى ولى مىتواند اموال كودك را بفروشد تا
چيزى براى او بخرد يا اموال او را به اجاره دهد يا چيزى را براى او اجاره كند، يا
به مضاربه دهد و مقدارى از آن را به ديگران ببخشد يا هديه بر كودك را قبول كند و يا
اموالش را به قرض دهد.
2. اگر كسى در امور مالى و جسمى و يا ساير امور
كودكى تصرف كند، تصرفش صحيح نيست، مگر ولى كودك، آن تصرف را بپذيرد
(138).
ولايت پدر و
جد پدرى
1. ولايت پدر و جد پدرى (پدر پدر) هر يك به طور
مستقل و در عرض هم مىباشد، پس اگر هر يك از ايشان به طور مستقيم در امرى از امور
كودك تصرف كنند - مثلا هر يك از آنان ملك كودك را به كسى اجاره دهد - آنكه زودتر
اقدام كرده تصرفش صحيح بوده و تصرف ديگرى لغو مىشود
(139).
2 - اگر هر يك از پدر و جد پدرى، در يك زمان در
امرى از امور كودك خود تصرف كنند، تصرف جد نافذ است
(140).
3. در يكسان بودن ولايت جد، فرقى ميان جد نزديك
و جد دور نيست، بنابراين پدر و جد و پدر جد همه به طور يكسان و مستقل بر كودك ولايت
دارند
(141).
4. براى تصرف پدر و جد پدرى در اموال كودك
عدالت شرط نيست
(142).
5. پدر و جد پدرى مىتوانند براى اجراى امورى
كه ولايت دارند وكيل بگيرند
(143).
6. پدر و جد پدرى مىتوانند كسى را وصى خويش
كنند كه پس از مرگشان بر فرزندان نابالغ و قاصر آنها ولايت داشته باشد
(144).
7. پدر و جد پدرى مىتوانند در وصيت خود، نسبت
به ولايت وصى بر فرزندانشان تجديد نظر كرده و يا وصيت را پس بگيرند
(145).
8. اگر پدر مخارج فرزند كوچكش را ندهد، ولايت
او بر فرزندش از بين نمىرود
(146).
9. زمانى كه فرزند بالغ شده و به رشد عقلى
برسد، پدر و مادر بر او ولايت ندارند و با اختيار خود مىتواند با هر كس بخواهد،
زندگى كند
(147).
ولايت حاكم
1. كودكى كه پدر يا جد پدرى و قيمى كه از طرف
آنها مشخص شده باشد را ندارد ولى شرعى او مجتهد جامع الشرايط است، يا كسى كه مجتهد
او را قيم قرار داده است
(148).
2. اگر پدر يا جد پدرى براى كودك قيم تعيين
كند، حاكم شرع ولايتى بر كودك ندارد
(149).
3. بر حاكم شرع واجب نيست در چگونگى ولايت پدر
و جد پدرى تجسس كند
(150).
4. اگر خيانت پدر و جد پدرى براى حاكم شرع ظاهر
شود، بايد آنها را عزل كرده و از تصرفشان در اموال كودك جلوگيرى كند
(151).
5. اگر وصيت كننده شخصى را در جهت خاصى قيم
كودكان قرار دهد - مثلا در امور تحصيلى آنان - بقيه امور كودكان بايد به دست حاكم
شرع انجام گيرد
(152).
6. اگر ميت داراى كودكان يتيمى باشد چنانچه
براى اداى دين و تقسيم اموال باقيمانده او ولى شرعى موجود نباشد، بايد به حاكم شرع
رجوع شود
(153).
7. اگر كسى بخواهد كودكى را كه ولى ندارد براى
كارى اجير كند بايد از حاكم شرع اجازه بگيرد
(154).
8. پرداخت زكات غلات كودكى كه ولى ندارد بر
عهده حاكم شرع است
(155).
9. جايز نيست حاكم شرع براى پس از مرگ خود جهت
ولايت بر يتيمان وصى تعيين كند
(156).
10. پس از مرگ حاكم شرع ولايت كودك به حاكم شرع
پس از او مىرسد
(157).
11. كسى كه از طرف مجتهد اذن تصرف در اموال و
كارهاى كودكان را دارد يا به عنوان ولى و قيم آنان منصوب شده و يا از ناحيه او وكيل
شده است با مرگ مجتهد تمام اختياراتش نسبت به كودك از او سلب مىشود
(158).
ولايت
مؤمنان
1. بنابر احتياط واجب مؤمنانى كه پس از حاكم
شرع بر كودك ولايت دارند، بايد عادل باشند
(159).
2. در صورتى كه مؤمن عادلى - كه بايد ولايت
كودك را بر عهده بگيرد - وجود نداشته باشد، ولايت كودك بر عهده مؤمنان مورد اعتماد
خواهدبود
(160).
3. مؤمنان عادل مىتوانند در اموال كودك تصرفى
كنند كه به صلاح و سود او باشد
(161).
4. بنابر بر احتياط واجب در صورتى مىتوانند در
اموال كودك تصرف كنند كه تصرف نكردنشان باعث مفسدهاى براى كودك شود
(162).
5. اگر به حاكم شرع دسترسى نباشد كودك را
مىتوان با اجازه چند نفر مؤمن عادل براى كارى اجير كرد
(163).
قيم و وصى
قيم كسى است كه از طرف پدر يا جد پدرى يا حاكم
شرع به عنوان سرپرست و عهده دار امور كودك مشخص شده است
(164).
وصى كسى است كه از طرف شخصى براى انجام برخى
كارها پس از مرگ وى مشخص شده است.
1. كسى كه نشانههاى مرگ را در خود مىبيند،
اگر بدون قيم اموال فرزندش از بين مىرود يا خودش ضايع مىشود، بايد براى او قيم
امينى تعيين كند
(165).
2. وصى پدر و جد پدرى كودك، كه به عنوان قيم او
تعيين شده به عنوان ولى او بوده و تصرفشان - در مواردى كه مجاز است - صحيح و نافذ
مىباشد
(166).
3. قيم در صورتى مىتواند در اموال يتيم تصرف
كند كه تصرفش نه تنها مفسده نداشته باشد، بلكه داراى مصلحت نيز باشد
(167).
4. قيم نمىتواند اموال كودك را بفروشد مگر
آنكه حفظ اموال او در گرو فروش آن باشد، يا فروختن آن مال، به مصلحت يتيم باشد
(168).
5. مالى كه به يتيم بخشيده مىشود، اگر قيم
يتيم آن را قبول كند، هبه تحقق مىپذيرد
(169).
6. اگر وصيت كننده بگويد:
فلان شخص قيم كودك من باشد) در اين صورت تمام اختياراتى كه وصيت كننده داشته
قيم نيز بر كودكش دارد
(170).
7. اگر وصيت كننده بگويد
تو وصى من هستى) ولى موردش را تعيين نكند سرپرستى كودك ميت بر عهده وصى نيست
ولى در صورتى مىتواند سرپرستى كودك ميت را عهده دار شود كه از حاكم شرع اجازه
بگيرد
(171).
8. حاكم شرع يا كسى كه از طرف او اجازه دارد،
چنانچه براى يتيم قيم تعيين كند، اگر اموال يتيم در معرض حيف و ميل باشد، لازم است
آنها را در چند نسخه صورت بردارى كرده و نزد اشخاص مورد اعتماد بگذارد تا از حيف و
ميل شدن محفوظ بماند
(172).
9. وصى پدر جد پدرى اگر باغ يا زمين يتيم را با
رعايت مصلحت بفروشد بنابر احتياط، در صورتى حاكم شرع مىتواند اين معامله را قطعى
نموده و تاييد كند كه مصلحت بودن آن برايش ثابت شود، اما اگر پدر يا جد پدرى اين
كار را انجام دهند، هر چند مصلحت بودنش براى حاكم شرع ثابت نشده باشد مىتواند آن
را قطعى نموده و تاييد كند
(173).
10. شخصى كه در وصيت خود مالى را به ماكيت
كودكى در مىآورد، نمىتواند توليتش را به كسى غير از پدر و جد پدرى او بدهد؛ و اگر
پدر و جد پدرى كودك موجود نباشد، بايد توليتش را به حاكم شرع واگذار نمايد
(174).
11. كسى كه از طرف مجتهد، اذن تصرف در اموال و
كارهاى كودك را دارد و يا به عنوان ولى و قيم كودك منصوب شده، يا از ناحيه او وكيل
شده است، با مرگ مجتهد تمام اختياراتش نسبت به كودك از او سلب مىشود
(175).
شرايط قيم
قيم بايد داراى شرايط زير باشد:
- بالغ باشد
(176).
- عاقل و رشيد باشد
(177).
- امانتدار و مورد اعتماد باشد
(178).
- و بنابر احتياط عادل باشد
(179).
شرايطى وصى
وصى انسان بايد داراى شرايط زير باشد:
- مسلمان باشد.
- بالغ و عاقل باشد.
- مورد اطمينان باشد
(180).
ولايت بر
ازدواج خردسالان
1. ازدواج كودك نابالغ - توسط اوليايش - مكروه
است
(181).
2. ايجاد محروميت با عقد كردن دختر شير خوار در
مدت يك يا دو ساعت محل اشكال است: و بايد احتياط مراعات شود
(182).
3. بنابر احتياط در صورتى عقد موقت دختر باعث
محروميت است كه دختر به حدى رسيده باشد كه قابليت بهره بردن هر چند غير از آميزش را
داشته باشد، مثلا شش ساله باشد، يا مدت عقد را تا زمان شش سالگى او تعيين كرده
باشند
(183).
4. در صورتى مىتوان دختر نابالغ را براى محرم
شدن با مادرش به عقد خويش در آورد كه اولا پدر يا جد پدرى او اذن بدهند و ثانيا
براى دختر مصلحت داشته باشد
(184).
5. پسر بچهاى كه نمىتواند از زن بهرهاى
ببرد، اگر وليش براى او زنى را عقد كند، بنابر احتياط واجب چنين عقدى صحيح نيست
(185).
(5) تعليم و
تربيت
تحصيل
1. تا آن جا كه ممكن است بايد تربيتى داده شود
كه از تمام طبقات هر كس داراى استعداد بيشترى است بتواند به تحصيل ادامه دهد
(186).
2. دانشآموز و دانشجو در هر رشتهاى از علوم
مباح كه تحصيل مىكنند اگر هدف از تحصيل، خدمت به جامعه و زياد شدن عظمت اسلام و
رفع نياز مسلمانان به بيگانگان باشد اجر و ثواب بسيار دارند
(187).
مواد آموزشى
1. خواندن، درس دادن، نوشتن، نگهدارى و حتى
خريد و فروش كتابهاى گمراه كننده حرام است، مگر زمانى كه براى هدفى صحيح باشد؛ مثلا
براى پاسخ دادن به اشكالهاى آن
(188).
2. ولى كودك مىتواند او را براى آموزش قرآن،
به شخص امينى بسپارد
(189).
3. دادن قرآن به كودك براى آموزش جايز است، هر
چند معلوم باشد كه بىوضو قرآن را مس مىكند
(190).
4. ساختن داستانهايى كه واقعيت ندارد هر چند
براى آموزش مثبت باشد، ولى چون دروغ است بايد از آن خوددارى شود
(191).
فضاى آموزشى
1. مسلمان در اين زمان بايد كاملا مراقب فرزند
خود باشد و تا زمانى كه از وضع كودكستان و دبستان و دبيرستانها از هر جهت مطمئن
نشده است، از فرستادن فرزند معصوم خود به اينگونه مراكز خوددارى كند، و وزر و وبال
فساد عقيده فرزند، بلكه اولاد فرزند خود را تا روز قيامت به گردن نگيرد
(192).
2. فرستادن فرزند به كودكستان، دبستان و
دبيرستانى كه اسلاميت و امانت و علاقهمندى موسسان و معلمان آن به سنتهاى اسلامى
معلوم نيست و در معرض خطر انحراف عقيده و فساد اخلاق قرار مىگيرد جايز نيست
(193).
3. بر ولى دانشآموز حرام است فرزند خود را تحت
تعليم معلمان فاسق و بىايمانى كه باعث فساد عقيده و اخلاق او مىشوند قرار دهد
(194).
4. حاضر شدن در كلاس درسى كه استاد آن فساد
عقيده داشته و در ضمن درس عليه اسلام تبليغ مىكند، جايز نيست
(195).
5. فرستادن كودك به مدرسهاى كه بانى آنها
بهايى يا يكى از فرقههاى گمراه است، چنانچه باعث تقويت آنان شود، حرام است
(196).
6. اگر مدارس و دانشگاهها و دانشكدههاى علوم و
صنايع مورد نياز مردم طبق آداب و سنتهاى اسلامى و رعايت احكام اسلام به تعداد كافى
نباشد بر مسلمانان واجب است، كه خودشان مستقيما به تاسيس اينگونه مدارس و دانشگاهها
بر اساس تعاليم مقدسه اسلام و اجراى برنامههاى دينى اقدام نمايند
(197).
7. كفار حق ندارند در كشورهاى اسلامى مدرسه
داير كرده و تعليم و تربيت كودكان مسلمان را عهده دار شود، و بر مسلمانان جايز نيست
فرزندان خود را به مراكز آموزش آنها بفرستند
(198).
8. تاسيس مدارس مختلط ابتدايى و بالاتر از آن
جايز نيست
(199).
9. دانشجويان پسر مىتوانند در دانشگاههاى
مختلط تحصيل كنند ولى اگر رفتن به اين دانشگاهها باعث ارتكاب كار حرام و يا سبب
تحريك شهوتشان شود، جايز نيست
(200).
هزينه
تحصيلى
1. كتاب و نوار درسى جزو نفقه واجب فرزند بر
پدر نيست
(201).
2. اگر پسر به كتابهاى علمى و دينى احتياج
داشته باشد، پدرش مىتواند آنها را از زكات - سهم سبيل الله - خريده و در اختيارش
قرار دهد، يا به او زكات بدهد تا خودش تهيه كند
(202).
3. كسى كه توانايى كسب و كار دارد، اگر تحصيل
علم او را از كار باز دارد:
- اگر تحصيل آن علم بر او واجب عينى يا كفايى
باشد مىتواند زكات بگيرد.
- چنانچه تحصيل آن علم مستحب باشد گرفتن زكات
جايز است.
- اگر نه مستحب باشد، نه واجب، بلكه مباح باشد،
گرفتن زكات جايزنيست
(203).
4. اگر كسى يك نفر را براى آموزش قرآن به
كودكان شيعه اجير كند، مىتواند دستمزد او را از زكات - سهم سبيل الله - بپردازد
(204).
5. اگر پدر بخواهد براى تامين كتب مورد نياز و
نوار درسى فرزند خود به او سهم امام (عليه السلام) بپردازد بايد از حاكم شرع - فقيه
جامع الشرايط - اذن بگيرد
(205).
6. پدر مىتواند براى خريد كتب مورد نياز فرزند
سيدش به او سهم سادات بپردازد
(206).
تربيت
از مهمترين مسائل اسلامى توجه به وضع تعليم و
تربيت فرزندان و مراقبت در حسن ترقى و تكامل آنهاست
(207).
ارتباط پدر و
مادر با فرزند
1. برترى دادن فرزندى بر فرزند ديگر، در هديه
دادن، كراهت دارد
(208).
2. اگر يكى از فرزندان داراى خصوصيتى باشد كه
سزاوار برترى است چنانچه باعث فساد نشود برترى دادن او در هديه خوب است
(209).
3. اگر هديه دادن به فرزندى به جهت برترى او بر
فرزندان ديگر، باعث تحريك حسادت و كينه سايرين شده و فتنه بر انگيزد حرام است
(210).
4. فرزند نبايد بىاجازه وارد اتاقى شود كه
پدرش با همسر خود در آن خلوت گزيدهاند
(211).
بازى و
سرگرمى
1. پاسورهايى كه با شكلهاى مختلف چاپ شده و در
اختيار كودكان قرار مىگيرد اگر برد و باخت در آن باشد حرام است
(212).
2. پاسورهاى ياد شده اگر معلوم نشود كه جزء
ابزار قمار است، چنانچه برد و باخت در آن نباشد مانعى ندارد؛ ولى احتياط خوب است
(213).
3. فوتبال دستى كه كودكان بازى مىكنند و براى
آن مثلا نوشابه يا بستنى قرار مىدهند قمار محسوب مىشود و حرام است
(214).
4. بنابر احتياط سازهاى كوچك كه بازيچه كودكان
است نيز حكم ابزار لهو را دارد و خريد و فروش آن حرام است
(215).
مراقبتهاى
تربيتى
1. احتياط واجب آن است كه مرد نامحرم دختر بچه
شش ساله را در دامن نگيرد
(216).
2. مرد مىتواند دختر بچه نامحرمى كه شش سالش
تمام نشده را بر دامن خود بنشاند ولى از روى شهوت جايز نيست
(217).
3. بنابر احتياط واجب بوسيدن دختر بچه شش ساله
بر مرد جايز نيست
(218).
4. بستر كودكان ده ساله بايد از يكديگر جدا شود
(219).
5. لمس كردن پسر بچه و دختر بچه غير مميز، توسط
زن يا مرد، اگر تحريك شهوت را در پى نداشته باشد جايز است؛ و گرنه جايز نيست
(220).
6. پوشاندن عورت از پسر بچهها و دختر بچههاى
مميز، به ويژه آنهايى كه در آستانه بلوغند بر مردان و زنان واجب است
(221).
7. نگاه كردن به عورت كودكان مميز جايز نيست،
خواه نگاه كننده زن باشد يا مرد به پسر بچه نگاه كند يا به دختر بچه
(222).
8. زنان نامحرم در مقابل پسر بچه مميز اگر باعث
تحريك شهوت پسر شود بايد خودش را از او بپوشاند و اگر باعث تحريك او نشود، پوشاندن
واجب نيست
(223).
9. اگر عادتا امكان داشته باشد كه شهوت پسر در
اثر نگاه كردن تحريك شود، احتياط واجب آن است كه زن بدن و موى خود را از او بپوشاند
(224).
10. زن مىتواند - بجز عورت - به ساير اعضاى
بدن پسر بچه غير مميز نگاه كند البته به اين شرط كه كودك به حدى نباشد كه نگاه كردن
به او باعث تحريك شهوت زن شده و يا امكان تحريك شهوت داشته باشد
(225).
11. نگاه كردن به بدن دختر بچه نابالغ: با قصد
لذت حرام است
(226)
و بدون قصد اگر باعث تحريك شهوت نشود جايز است
(227).
12. نگاه كردن به بدن دختر بچه نابالغ مميزى كه
ديدن او معمولا باعث تحريك شهوت، مىشود چه با قصد لذت باشد چه بدن آن حرام است
(228).
13. مرد نامحرم بدون قصد لذت و وجود شهوت بنابر
احتياط واجب فقط به جاهايى از بدن دختر نابالغ مىتواند نگاه كند كه رسم بر پوشاندن
آن نيست. ولى جاهايى كه معمولا آن را مىپوشانند؛ مثل ران و باسن و پشت و سينه،
احتياط واجب آن است كه نگاه نكند
(229).
14. بر ولى كودك لازم است او را از آنچه موجب
فساد اخلاقش مىشود و به عقايدش ضرر مىزند حفظ كند
(230).
15. پدر و مادر مىتوانند براى تربيت فرزندان
خود آنها را به انجام كارهاى خانه از قبيل جارو كردن و لباس شستن و خريد نان و...
امر كرده و بدون مزد آن را به اين كارها وادار كنند
(231).
16. مهاجرت به كشورهاى غير اسلامى در صورتى كه
عمل به وظايف دينى ممكن باشد مانعى ندارد، هر چند انسان ظن قوى داشته باشد كه
فرزندانش تحت تاثير جو آن كشورها قرار مىگيرند
(232).
تمرين
عبادات
1. سزاوار است انسان، فرزند خود را پيش از
تكليف و پس از آن براى نماز از خواب بيدار كند مگر به جهت بيمارى يا عذر ديگرى،
بيدار كردنش باعث آزار يا زيان او شود
(233).
2. تمرين دادن كودك مميز به گرفتن روزه و ساير
عبادات مستحب است
(234).
3. براى تمرين كودك هفت ساله - دختر يا پسر -
به روزه و ساير عبادات مستحب است بر آنها سختگيرى كنند
(235).
حفظ شخصيت و
احترام كودكان
1. غيبت كودك مميز براى مكلفان جايز نيست
(236).
2. دشنام دادن به كودك موجب تعزير است
(237).
3. اگر كودك مميزى بر كسى سلام كند، بنابر
احتياط بايد جواب سلامش را بدهد
(238).
4. جواب سلام، واجب كفايى است، پس اگر كسى به
گروهى سلام كند و يكى از آنان جواب دهد كافى است، و اگر آن يك نفر كودك مميز باشد،
جوابش كافى است
(239).