سؤالهاى معمايى از ائمه معصومين -عليهمالسلام
مضرب بن آدم از على -عليهالسلام سؤال كرد:
1. كدام مرد و زنى است كه بدون داشتن پدر و مادر آفريده شدهاند؟
2. كدام مردى است كه بدون پدر آفريده شده است؟
3. كدام رسولى است كه مبعوث شد، اما نه جن و انس و نه ملك است؟
4. كدام قبرى كه راه مىرفت؟
5. كدام است كه خورد و نياشاميد؟
6. كدام زمينى بود كه يك بار بر آن آفتاب تابيد؟
7. كدام دو دوستى هستند كه هرگز با هم دشمن نشوند؟
على -عليهالسلام در جواب فرمود:
يك: آدم و حوا.
دو: عيسى -عليهالسلام.
سه: كلاغ.
چهار:حضرت يونس در شكم ماهى.
پنج: عصاى موسى.
شش: رود نيل.
هفت: جسم و جان (1) .
از على -عليهالسلام پرسيدند: چيست كه در حياتش مىآشامد و در مردنش
مىخورد.
على -عليهالسلام فرمود: عصاى موسى است، هنگامى كه شاخهاى از درختبود
مىآشاميد و موقعىكه عصاى موسى شد: ريسمانها و طنابهاى افسونگران را مىخورد.
سه نفر هفده شتر داشتند، اولى نصف هفده شتر، مال او بود، دومى يك سوم و سومى
يك نهم شترها مال او بود.
قصد داشتند شترها را تقسيم كنند، ولى چون هفده نه نصف دارد و نه ثلث و نه
تسع، لذا بين ايشان نزاع درگرفت و جهت داورى نزد اميرمؤمنان على -عليهالسلام
آمدند. امام -عليهالسلام يك شتر بر شتران آنان افزود و بدين ترتيب شتران را
بين آنان تقسيم نمود:
به اولى فرمود: نصف هفده شتر هشتشتر و نيم مىشود، ولى به تو نه شتر
مىدهم.
و به آن كس كه يك سوم شترها از آن او بود، فرمود: يك سوم هفده از شش كمتر
است، اما تو شش شتر بردار و به آن كه يك نهم شتران براى او بود، فرمود: كه يك
نهم هفده از دو كمتر است، اما تو دو شتر بردار. على -عليهالسلام پس از تقسيم
عادلانه، شتر خود را نيز برداشتند، چرا كه جمع همه سهام «دو + شش + نه» هفده
مىشود.
شخصى از امام باقر -عليه السلام پرسيد: آن چيست كه زياد و كم مىشود و آن
چيست كه زياد مىشود و كم نمىشود و آن چيست كه كم مىشود و زياد نمىشود؟
حضرت فرمود: آن كه زياد و كم مىشود ماه است و آن كه زياد مىشود و كم
نمىشود، درياست و آن كه كم مىشود و هرگز زياد نمىگردد، عمر انسان است.
از على -عليهالسلام پرسيدند: آن كيست كه پدر نداشت و آن كيست كه قوم و خويش
نداشت وكدام مكان است كه قبله ندارد؟
على -عليهالسلام فرمودند: كسى كه پدر نداشت، عيسى و آن كه خويش نداشت آدم
بود و جايى كه قبله نداشت و ندارد، خانه خداست.
باز پرسيد: كدام سه چيزند كه در رحمى نبوده و از بدنى بيرون نيامدهاند؟
على -عليهالسلام فرمودند: عصاى موسى و شتر صالح و قوچ ابراهيم است.
باز پرسيدند: كدام گورى است كه صاحب خود را حركت داد؟
على -عليهالسلام فرمودند: شكم آن ماهيى است كه خدا يونس را در آن حبس كرد؟
مردى از على -عليهالسلام پرسيد: خدا چه دارد و چه ندارد؟ چه پيش او نيست و
چه نمى داند؟
حضرت فرمودند: اما آنچه ندارد، شريك است و چيزى كه پيش او نيست، ستم است و
چيزى را كه نمىداند، گفته شما يهود است كه عزيز را پسر خدا مىدانيد، چون كسى
را خدا فرزند خود نمىشناسد.
مرد چون اين پاسخها را شنيد، گفت: به يگانگى خدا و رسالت محمد(ص) گواهى
مىدهم.
گروهى از يهود نزد عمر آمدند و گفتند: تو جانشين پيغمبرى، ما آمدهايم از تو
چيزهايى بپرسيم كه اگر جواب گفتى به تو ايمان آورده و از تو پيروى مىكنيم.
عمر گفت: بپرسيد
گفتند: ما را از قفل و كليد آسمان و كسى كه همراهان خود را ترساند و پنج
چيزى كه در رحم خلق نشدهاند، آگاه كن!
عمر ساعتى به فكر فرو رفت و سپس گفت: چيزى از من پرسيدهايد كه نمىدانم.
على ممكن است، سؤالات شما را پاسخ گويد!
عمر كسى را نزد على -عليهالسلام فرستاد. هنگامى كه حضرت تشريف آوردند، عمر
گفت: اين يهوديان چيزهايى از من پرسيدهاند و من پاسخ آنها را نگفتهام و تعهد
كردهاند كه اگر به آنها جواب داده شود، مسلمانشوند.
على -عليهالسلام به يهوديان فرمودند: بپرسيد! آنان سؤالات خود را، به حضرت
عرض كردند.
سپس على -عليهالسلام فرمودند: اما قفل آسمان، شرك به خداست و كليد آن،
«لااله الا الله» است و آن كه همراهان خود را ترسانيد، مورچه سليمان بود.
پنج چيزى كه در رحم خلق نشدهاند: آدم، حوا، عصاى موسى، ناقه صالح و قوچ
ابراهيم است.
مناظره حضرت جواد -عليهالسلام
«يحيى بن اكثم» كه مىخواستحضرت جواد را به وسيله پرسش يك مساله آزمايش
نمايد، متوجه مامون شد و گفت: اى اميرمؤمنان! اجازه مىدهيد ازحضرت جواد
مسالهاى بپرسم؟
مامون گفت: از خود آن حضرت، كسب اجازه كن!
يحيى از حضرت جواد اجازه خواست؟
آن بزرگوار فرمود: مجازى.
يحيى گفت: چه مىفرمايى درباره اين مساله كه شخصى محرم (كسى كه در مكه لباس
احرام پوشيده) باشد و صيدى را بكشد؟
حضرت جواد -عليهالسلام فرمود:
1. آن شخص در حل (خارج از محيط مكه) بوده يا در حرم؟
2. عالم به احكام بوده يا جاهل؟
3. عمدا اين عمل را انجام داده يا از روى خطا؟
4. آزاد بوده يا غلام (زر خريد)؟
5. صغير بوده يا كبير؟
6. آن اولين صيد او بوده (كه شكار كرده) يا بيشتر؟
7. آن صيد از پرندگان بوده يا غير از آنها؟
8. آن صيد كوچك بوده يا بزرگ؟
9. آن شخص محرم، بر اين عمل اصرار دارد يا پشيمان شده است؟
10. شب اين عمل را انجام داده يا روز؟
11 احرام عمره بوده يا احرام حج؟
يحيى از شنيدن اين فروع و مسائل متحير شد، هوش از سرش رفت، علامت عجز از
صورتش ظاهر شد، زبانش دچار لكنت گرديد و مقام علمى حضرت براى اهل مجلس واضح و
روشن شد.
در همين هنگام بود كه مامون از حضرت جواد -عليهالسلام تقاضا كرد و گفت:
چنانچه مايل باشيد، جواب مسائل شخص محرم را بفرماييد تا مستفيض شويم؟
حضرت جواد -عليهالسلام فرمود:
1. اگر شخص محرم صيدى را در غير حرم (مكه و محيط آن) بكشد و صيد از كبير
پرندگان باشد، يك گوسفند كفاره آن خواهد بود كه بايد قربانى كند.
2. اگر آن صيد در حرم باشد، بايد دو گوسفند قربانى نمايد.
3. اگر جوجه مرغى را زمانى كه لباس احرام نپوشيده، بكشد، بايد يك بره قربانى
كند كه تازه از شير گرفته شده باشد، ولى قيمت آن جوجه بر او واجب نخواهد بود.
4. اگر صيد از حيوانات وحشى باشد; نظير الاغ وحشى، بايد يك گاو قربانى كند.
5. اگر صيدى كه كشته، شتر مرغ باشد، بايد يك شتر قربانى كند.
6. اگر صيدى كه كشته آهو باشد، بايد يك گوسفند قربانى نمايد واگر يكى از
آنها را در حرم كشته باشد، بايد دو برابر قربانى كند و هديه كعبه قرار دهد.
7. اگر آن كسى كه صيد را كشته براى حج احرام بسته باشد، بايد در منا قربانى
كند و اگر براى عمره احرام بسته باشد، بايد در مكه قربانى نمايد.
8. اگر عمدا صيد را بكشد، گناه كرده، ولى چنانچه از روى خطا باشد، چيزى
(كفاره و قربانى) بر او واجب نيست.
9. كفاره شخص حر و آزاد بر خودش واجب مىشود، ولى كفاره شخص غلام بر مولاى
او واجب مىگردد.
10. شخصى كه صغير باشد، كفاره بر او واجب نيست، ولى كفاره بر شخص كبير
(بالغ) واجب است.
11 شخصى كه از كشتن صيد پشيمان شود، همان پشيمانى باعثساقط شدن عذاب آخرت
از او خواهد شد، ولى شخصى كه بر كشتن صيد اصرار داشته باشد، دچار عذاب آخرت
مىگردد.
همين كه حضرت جواد -عليهالسلام شقوق اين مساله را تشريح فرمودند. مامون
گفت: احسنتيا ابا جعفر! خدا از براى تو خير بخواهد! آن گاه به حضرت جواد گفت:
شما نيز از يحيى بن اكثم مسالهاى پرسش نماييد!
حضرت امام جواد -عليهالسلام متوجه يحيى شد و فرمود:بپرسم؟
يحيى گفت: ميل با شماست، اگر از من چيزى بپرسيد، چنانچه بتوانم جواب مىگويم
والا از خود شما ياد مىگيرم.
امام -عليهالسلام فرمود: چه ميگويى درباره اين مساله كه:
1. مردى در اول روز به زنى نگاه كرد كه بر او حرام بود؟
2. موقعى كه قسمتى از روز گذشت، آن زن بر او حلال گرديد.
3. همين كه ظهر شد بر او حرام گرديد.
4. هنگام عصر كه فرا رسيد حلال شد.
5. وقتى كه آفتاب غروب كرد حرام گشت.
6. موقعى كه وقت عشا رسيد حلال شد.
7. هنگامى كه نصف شب شد حرام گرديد.
8. موقعى كه فجر طلوع كرد بر او حلال شد. بگو بدانم چگونه مىشود كه اين زن
گاهى بر آن مرد حلال و گاهى حرام مىگردد؟
يحيى بن اكثم گفت: به خدا قسم كه من جواب اين مساله را نمىدانم، شما
بفرماييد تا بياموزم!
حضرت جواد -عليهالسلام فرمود: اين زن كنيزكى است و اين مرد اجنبى و نامحرم
است.
1. اول صبح نگاه كردن وى به آن زن (براى اين كه نامحرم بود) حرامبود.
2. وقتى كه قسمتى از روز گذشت، چون آن كنيز را خريد بر آن مرد حلال شد.
3. وقت ظهر كه فرا رسيد، براى اين كه آن كنيز را آزاد كرد، بر او حرام شد.
4. موقع عصر او را تزويج نمود، باز بر او حلال گرديد.
5. همين كه مغرب شد، به علت اين كه با او «ظهار» (2) كرد، بر او
حرامگشت.
6. وقت عشا كه فرا رسيد، چون كفاره ظهار را داد بر او حلال گرديد.
7. نصف شب به جهت اين كه او را يك طلاق داد، بر او حرام شد.
8. موقع طلو فجر كه فرا رسيد، چون رجوع كرد حلال شد.
در همين موقع بود كه مامون رو به بنى عباس كرد و گفت: آيا در ميان شما شخصى
هست كه بتواند اين مساله را بدين نحو شرح دهد و يا اين كه مساله قبلى را نظير
وى جواب بگويد؟!
آنان در جواب گفتند: نه به خدا قسم! حقا كه تو نسبتبه حضرت جواد
-عليهالسلام از ما اعلم و آگاهتر بودى.
مامون گفت: واى بر شما! اهلبيتحضرت رسول -صلىالله عليه وآله در ميان مردم
از نظر فضل و كمال ممتازند و كمى سن، مانع فضيلت و كمالات ايشان نخواهد شد. آن
گاه قسمتى از فضائل و مناقب حضرت جواد -عليهالسلام را شرح داد تا اين كه مردم
برخاستند و مجلس به هم خورد.
مردى خدمت على -عليهالسلام آمد و عرض كرد: يا على -عليهالسلام من هفتصد
فرسخ راه مىآيم تا هفت كلمه بپرسم.
على -عليهالسلام فرمود: سؤال كن! او سؤالهاى خود را به شرح زير مطرح كرد:
1. آن چيست كه از آسمان بزرگتر است؟
2. آن چيست كه از زمين وسيعتر است؟
3. آن چيست كه از آتش داغتر است؟
4. آن چيست كه از زمهرير سردتر است؟
5. آن چيست كه از دريا غنيتر است؟
6. آن چيست كه از سنگ سختتر است؟
7. آن چيست كه از يتيم ضعيفتر است؟
در جواب حضرت على -عليهالسلام فرمودند:
اول: تهمت.
دوم: حق.
سوم: حرص.
چهارم: حاجتبردن نزد بخيل.
پنجم: آدم قانع.
ششم: قلب كافر
هفتم: سخنچين. (3)
اشعارى در احكام
گوهر نماز
ارزنده ترين گوهر مقصود نماز است
زيبندهترين هديه به معبود نماز است
كوبندهترين اسلحه مكتب توحيد
كز ريشه كند خصم تو نابود نماز است
اين نكته، رسول مدنى گفتبه سلمان
سرى كه به توفيق تو افزود نماز است
فرمود على شير خدا ساقى كوثر
در مكتب ما مقصد و مقصود نماز است
گويند كه با فضه چنين فاطمه فرمود
سرچشمه لطف و كرم و جود نماز است
از آمدن كرب بلا آنچه به عالم
مقصود حسين بن على بود نماز است
اى آن كه تويى منتظر مهدى موعود
رمزى كه نمايد فرجش زود نماز است
آن روز كه آيد ز پس پرده غيبت
اول هدف مهدى موعود نماز است
ژوليده
فروع دين
نماز روزه و خمس زكات و حج و جهاد
امر به معروف و نهى از منكر تولى و تبرى
اينها فروع دينه
مبطلات نماز
خنده نكن گريه نكن در هر نماز چاره بكن
هر آنچه در صحت آن شنيدهاى اجرا بكن
چهارمين حفظ شروط اعم از غصبى و زور
يا دستبه دست گذاشتن مثل عدو گفتن زور
چه سهو بود چه عمد بود آمين همچى بود
يا گفتن ق مثلا آنهم اگر عمدى بود
برگشت از قبله دين جزو حروف مبطل است
خوردن و ترديد و شكوك آن هم صنوف ديگر است
چه ركن و چه فرع را بر هم مزن نماز را
شو حافظ و تو مجرى اينده و دو حروف را
نماز و آداب آن
قابل درگاه حى بىنياز هيچ طاعت نيستبهتر از نماز
اين عبادت مايه قرب خداست مونس شبهاى تار اولياست
اين عبادت مايه غفران ماست ناجى و كفاره عصيان ماست
گر تعجب مىكنى از اين بيان پس برو «تنهى عن الفحشا» بخوان
اين عبادت چون عمود دين توست شرط ملت، مذهب و آيين توست
متقين را زين و منهاج آمده مؤمنين را عين معراج آمده
سعى كن قسمى كه مىبايد كنى نى دلت هر قسم مىخواهد كنى
چون شدى آماده غسل و وضو از معاصى دست و دل اول بشو
خويش را خالى تو از تزوير كن پس بلند آوازه تكبير كن
از خدايان مجازى عذر خواه بعد ازآن گو لااله الا الله
لفظ الا با دل آگاه گو پس محمد را رسول الله گو
خويشتن را مؤمن و موقن ببين پس على را گو اميرالمؤمنين
دل تهى كن از همه كفر و دغل پس بگو حى على خير العمل
چشم بردار از تمام ممكنات بعد از آن برگو كه قدقام الصلوة
پشتسر انداز خاص و عام را پس بگو تكبيرة الاحرام را
چون ستادى در حضور كردگار باش قائم با سكون و با وقار
فهم كن تا با كه مىگويى سخن با خدا يا با خيال خويشتن
در نمازى يا كه دعوا مىكنى يا جوال و مال پيدا مىكنى
در ركوعى يا به فكر نان و آب يا معلق مىزنى با صد شتاب
در سجودى يا مگر همچون كلاغ مىزنى بر خاك منقار و دماغ
يك دقيقه هشت ركعتخواندهاى زين رياضت چون خر واماندهاى
نصف عمرت از رياضت كاسته اين نماز از تو خدا كى خواسته
شرم كن از اين نماز اى بى ادب هان مكش بيهوده اين رنج و تعب
اين نماز از بىنمازى بدتر است مايه قهر خداى اكبر است
گر نماز خويش خواندى با حضور هست مقبول خداوند غفور
بىحضور قلب اگر خواندى نماز حق بود از اين نمازت بىنياز
«ذاكر» غم ديده هر صبح و مسا كسب اين توفيق خواهد از خدا
در سجود و آداب آن
از براى بنده در دارالشهود
منتهاى بندگى باشد سجود
سجده از هر طاعتى بالاتر است
مايه قرب خداى اكبر است
اين عبادت چون مبرا از رياست
زين سبب مخصوص از بهر خداست
گر فرشته سجده بر آدم نمود
سجده بهر حق و آدم قبله بود
بنده چون در سجده پستى مىكند
ترك كبر و خود پرستى مىكند
از علامات و صفات مؤمنين
شد يكى زان پنج تعفير جبين
مؤمن اندر سجده چون گيرد قرار
مىشود همراز با پروردگار
پس اگر در سجده خوددارى كند
اشك ريزد، ناله و زارى كند
سجده او مايه غفران شود
درد بى درمان او درمان شود
بندهاى چون با دل اندوهگين
بهر سجده سرگذارد بر زمين
آن زمين آن روز تا روز شمار
مىكند بر هر زمينى افتخار
كه به روى من خدا مسجود شد
خاك پاكم معبد معبود شد
چون گذارد مؤمنى سردر سجود
مىزند فرياد شيطان عنود
كه ز ترك و فعل سجده كردگار
من شدم مردود، او شد رستگار
گر ندارى اين خبرها را قبول
وز بيان من اگر گشتى ملول
از كلام حق بخوان اى ذوفنون
معنى الساجدون الحامدون
با خداى خويش «ذاكر» گو تو راز
گاه اندر سجده گاهى در نماز
در روزه و كيفيت آن
مىكند چون روزه دل را منجلى زان سبب فرمود حق الصوم لى
وز زبان او رسول مؤتمن گفت: الصوم زكوة للبدن
دردمندان را دواى بىغش است بر گنهكاران سپر از آتش است
روزهداران راست مزد بيشمار كس نداند غير ذات كردگار
رو بخوان تفسير قرآن و ببين شرح الله يحب الصابرين
صبر باشد روزه نفس و بدن از معاصى خداى ذوالمنن
روزه عام از شراب و نان بود روزه خاص از همه عصيان بود
مست صوم عاشقان صوم الوصال بر جمال لايزال ذوالجلال
تو شكم را پر ز نعمت مىكنى صبح تا شب خواب راحت مىكنى
خوش دلى از اين كه هستى روزهدار بايد از اين روزه باشى شرمسار
روزه آن باشد كه تن ويران كنى ترك راحت در ره جانان كنى
نفس خود را عادت طاعت دهى در رياضت زحمت و محنت دهى
دل تهى كن از همه خلق جهان تا در آيى در شمار صائمان
چون ندارى اختيار نفس خويش مى نخواهد رفت اين كارت ز پيش
اول اى «ذاكر» دل و جان پاك كن بعد از آن از آب و نان امساك كن
ميهمان خدا
روزه تمرين و كلاس زندگى درس ايثار و خلوص و بندگى
روزه زنجير هوا بگسستن است ديو و بتهاى درون بشكستن است
ماه در خود نگرى و خود كاوشى لب فرو بستن، نگفتن، خاموشى
درك مسكين از دل و جان كردن است زندگى همچون فقيران كردن است
قهرمان صحنه تقوا شدن همچو ماهى زنده دريا شدن
ماه ميهمان و ضيافتبر خدا جام بخشش، ماه سرشار از عطا
روزه، پرواز و عروجى ديگر است بهر ايام دگر چون افسر است
ماه گشتن، سير كردن در وجود با تعبد با تهجد با سجود
روزه، يعنى نفس خود را پاك كن قلب ابليس درونت چاك كن
راه پرواز استسوى آسمان ماه گرديدن بسان عاشقان
روزه هنگام سؤال است و دعا پرزدن با بال همت تا خدا
شهر يكرنگى و بىآلايشى ماه تقصير و گنه فرسايشى
عاشقان معشوق خود پيدا كنند تا سحر در گوش هم نجوا كنند
درد خود گويند با درمان خويش با طبيب و يا انيس جان خويش
فاش راز و گفتههاى خود كنند ذكر سر و غصههاى خود كنند
روزه رسوا كردن شيطان دون پاك گشتن چون شهيد غرقه خون
فصل پاكى درون ما بود هر كه غير از اين بود رسوا بود
بسته دست و پاى شيطان مىشود نا اميد از دام انسان مىشود
غلامرضا كاج
امر به معروف
خانه حق را بيا آباد كن خلق را سوى خدا ارشاد كن
امر بالمعروف كن بر جاهلان نهى از منكر ز قوم غافلان
امر بالمعروف محبوب خداست از صفات انبيا و اولياست
انبيا را از همه گفت و شنود غير از اين مقصود مقصودى نبود
اين صفت چون از فروع دين توست از شروط ملت و آيين توست
سعى كن تا دين خود كامل كنى روز و شب ارشاد هر جاهل كنى
امر بالمعروف و نهى از منكرات واجب عينى است چون صوم وصلات
امر بالمعروف چون موقوف شد زين سبب هر منكرى معروف شد
بالسان لين و خلق نكو با خلايق تو كلام حق بگو
هر كجا قول تو افتد ناقبول خاطر خرم مكن هرگز ملول
اجر اين زحمت رضاى داور است مايه خشنودى پيغمبر است
روز محشر «ذاكر» ار خواهى نجات تا توانى نهى كن از منكرات
واجبات نماز
يازده واجب بود اندر نمازت اى پسر
سعى كن در حفظ او تا كه نيابى دردسر
اولش باشد نيت، در هر عبادت لازم است
گر نباشد نيت، انسان از عبادت غافل است
دومش باشد قيام يعنى به پا ايستادن است
بايدت باشى مهيا وقت تكبير گفتن است
سومش تكبيرة الاحرام باشد جان من
بايدت آرام باشد اين زمان كل بدن
چهارمش باشد ركوع تا دستبر زانو رسد
مستحب است طول دادن گرندارى رنج و درد
پنجمش باشد سجود، سر روى مهر بگذاشتن است
بهترين حال نماز، شيطان ز خود رنجاندن است
ششمين باشد قراءت، حمد و سوره خواندن است
مدتى در انتظار رحمتحق ماندن است
هفتمش ذكر است در حال ركوع و سجدهها
گفتن تسبيح باشد اى پسر اين ذكرها
هشتمش باشد تشهد، روى پا بنشستن است
در تكلم با خدايى اين شهادت گفتن است
نهمش باشد سلام واجب بود در هر نماز
لحظهاى بردار به درگاه اله دست نياز
دهمش ترتيب باشد تو بدان اين رمز را
در تمام كارها ترتيب همى خواهد خدا
يازدهم باشد موالات پشتسر آوردن است
مستحب بعد از نمازت مدتى بنشستن است
اين بود فهرست مطلب واجباتت اى نكو
گر كه تفصيلش بخواهى به رساله كن رجوع
اهميت نماز
كليد باب جنت در نماز است چراغ شام ظلمت در نماز است
نماز معراج انسان خدا جوست خدا را غم ز غربت در نماز است
خوشا آن كس كه پوشد ثوب تقوا جمال وعزت و زينت نماز است
تو را طاعتبه عزت مىرساند نشان اين سيادت در نماز است
در آن روزى كه باشد روز محشر زاول چيز صحبت در نماز است
نمازت مانع از هر نوع گناهى مسلمان را سلامت درنماز است
ضميمه
مفاهيم و اصطلاحات احكام (4)
يكى از مقدماتى كه در علم احكام بايد مورد توجه قرار گيرد «مفاهيم و
اصطلاحات احكام» است. بدين جهتبرخى مفاهيم و اصطلاحات مهم و مورد ابتلاى
احكام را بر طبق حروف الفبا آوردهايم تا ما را در فهم و فراگيرى و آموزش آن
يارى دهد.
آ ، ا
آلات لهو: ابزار و وسايل عياشى و خوشگذرانيهاى نامشروع، مانند آلات قمار.
ابن السبيل: مسافرى كه در سفر خود درمانده و بدون زاد و توشه و مال باشد.
اتقى: با تقواتر، پرهيزگارتر.
اجزا و شرايط: هر امرى كه فقدانش به اصل يك چيز لطمه وارد كند «جزء» آن
محسوب مىگردد و هر امرى كه فقدان آن، صفتيا حالت مطلوب چيزى را تغيير دهد
«شرط» آن محسوب مىشود; مانند، فقدان ركوع و سجود كه به اصل نماز لطمه مىزند
پس، از اجزاى نماز هستند، ولى فقدان طهارت وحضور قلب دو وصف «صحت» و «كمال»
نماز را از بين مىبرد; يعنى، نماز هست ولى صحيح يا كامل نيست، بنابراين از
شرايط نماز محسوب مىشوند.
اجير: كسى كه طبق قرار مشخص، در برابر كارى كه انجام مىدهد، اجرت دريافت
مىكند.
احتلام: خواب ديدن، به مرحله بلوغ رسيدن، خارج شدن منى از انسان بويژه
درخواب.
احتياط: روشى كه رعايت آن در احكام شرعى موجب اطمينان انسان براى رسيدن به
واقع است.
احتياط لازم: احتياط واجب.
احتياط مستحب: احتياطى غير از فتواى فقيه است و بدين جهت رعايت آن الزامى
نيست، ولى داراى ثواب است.
احتياط واجب: امرى مطابق با احتياط است كه فقيه همراه آن فتوا نداده است; در
چنين مسائلى مقلد اگر خواست مىتواند به جاى عمل به نظريه مرجع تقليد خود به
نظريه مجتهد ديگر كه بعد از مرجع تقليدش، اعلم از ديگران است عمل كند و چنانچه
در آن مساله، مرجع دوم نيز قائل به احتياط واجب باشد، مقلد مىتواند به نظريه
مرجع سومى كه بعد از مرجع دوم اعلم از ديگران است، مراجعه نمايد....
احتياط را ترك نكند: اين اصطلاح در هر موردى كه فتوايى از فقيه
نسبتبهآنمورد ذكر نشده باشد به معناى احتياط واجب است والا اگر در همانمورد
و در كنار آن، فتوايى از فقيه ذكر شده باشد به معناى تاكيد برحسن احتياط است و
رعايت آن احتياط الزامى نيست، ولى داراى ثواب زياد است.
احكام خمسه: وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه.
احوط: مطابق با احتياط، نزديكتر به احتياط، انجام آن داراى ثواب است.
اختلاط با اجانب: رفت و آمد و نشست و برخاست صميمانه با بيگانگان و
نامحرمان.
اخفات: آهسته خواندن.
ارباب خمس: صاحبان خمس، كسانى كه مىتوانند از خمس استفاده كنند.
ارباح مكاسب: منافع كسب، هر نوع در آمدى كه از طريق حرفه، كار و شرايط مخصوص
انسان به دست آيد.
ارتفاع قيمتسوقى: بالا رفتن قيمت جنس در بازار.
ارتقاى قيمتسوقى: ترقى قيمت جنس در بازار.
ارتماس: فرو شدن در آب، به يكباره در آب فرو رفتن.
استرباح: ربح جستن و فايده بردن.
استفتا: مطالبه فتوا، سؤال از نظريه مجتهد درباره حكم مسائل شرعى.
استمنا: انجام دادن عملى با خود كه موجب خروج منى مىشود، بيرون كردن منى از
خود بدون آميزش.
استيلا بر بلاد مسلمين: سلطه جويى بر كشورهاى اسلامى.
اشكال دارد: چنين عملى موجب اسقاط تكليف نيست و آن عمل را نبايد انجام داد،
ولى در اين مورد، مقلد مىتواند به فتواى مجتهد ديگرى كه بعد از مرجع تقليدش
اعلم از ديگران است عمل نمايد.
اظهر: ظاهرتر، مساعدتر و هماهنگتر با دلايل مربوط، روشنتر از نظر تطبيق با
ادله فتوا.
اعراض از وطن: تصميم انسان بر اينكه براى هميشه وطنش را ترك كند.
اعلم: عالمتر
افضا: باز شدن، يكى شدن مجراى «بول و حيض» يا مجراى «حيض و غايط» و يا «هر
سه».
افطار: شكستن روزه.
اقامه معروف: به پاداشتن هر دستور و سنتى كه از نظر شرعى به رسميتشناخته
شده است.
اقرب اين است: فتوا اين است -مگر اين كه در ضمن كلام قرينهاى
يافتشودكهحاكى از عدم فتوا باشد و در اين صورت، مقلد بايد بدان عمل نمايد.
اقوا اين است: نظر قوى بر اين است، فتوا اين است و در اين صورت، مقلد بايد
بدان عمل كند.
اكتفا به رفع ضرورت كند: به همان مقدار كه مجبور است، اكتفا كند و بيشتر از
آن را انجام ندهد.
اماله: تنقيه كردن، داخل كردن دارو و مايعات به وسيله ابزار مخصوص در
رودهها از طريق پشت.
امر به معروف: وادار كردن به عملى كه نزد شارع مقدس خوب و پسنديده است.
امساك: باز داشتن، خوددارى كردن از خوردن غذا.
اموال محترمه: اموالى كه براساس ضوابط اسلامى داراى احترام است، مانند اموال
بچه صغير.
اناث و ذكور: دختران و پسران، زنان و مردان.
اولى: سزاوارتر، بهتر و انجام آن داراى ثواب است.
ايقاع: هر نوع قراردادى كه با تصميم يك طرف انجام پذيرد و نياز به قبول
ديگرى نداشته باشد.
اهل كتاب: غير مسلمانانى كه خود را پيرو يكى از پيامبران صاحب كتاب
مىدانند، مانند يهوديان و مسيحيان.
ب، ت، ث
بدعت: چيزهاى نوظهور، نوآورى، اعمال سليقه شخصى و نوآورى در احكام الهى،
وارد كردن چيزى كه در دين نبوده و يا خارج كردن چيزى كه در دين بوده است.
براءت: پاك شدن، رها شدن، كنارهگيرى، بيزارى رفع تكليف شرعى در موارد شك با
رعايت ضوابط آن.
بعيد است: فتوا بر طبق آن نيست.
بعيد نيست: فتوا اين است -مگر اين كه قرينهاى بر خلاف آن در كلام باشد.
بيع مثل به مثل: مبادله دو شىء همجنس، مانند گندم با گندم.
تاكد حسن احتياط: ترغيب شديد به احتياط، تاكيد بر حسن احتياط، انجام آن
داراى ثواب زياد است.
تجافى: دورى، نيم خيز نشستن، نيم خيز نشستن ماموم در حال تشهد خواندن امام
جماعت، در هنگامى كه ماموم به ركعت اول نماز جماعت نرسيده است.
تحت الحنك: زير چانه، قسمتى از عمامه كه زير گلو آويخته مىشود.
تخلص از نزول ربا: نجات دادن خود از آلودگى به ربا.
تخلى: خالى شدن، به بيتالخلا رفتن، بول يا غايط كردن، قضاى حاجت.
تخميس: پنج قسمت كردن، خمس مال را خارج كردن، خمس مال راپرداختن.
تروى: تامل، تفكر، فكر كردن در موارد مشكوك ركعات يا افعال نماز براى كشف
حقيقت.
تذكيه: ذبح كردن، حيوانى را با رعايت موازين شرعى كشتن.
تستر: خود را پوشانيدن.
تسميه: نام دادن، نامگذارى، جارى كردن نام خدا بر زبان.
تشريح: كالبد شكافى، جدا كردن اجزاى بدن مردگان جهت آگاهيهاى پزشكى و مانند
آن.
تطهير: پاك كردن، اشياى نجس را پاكيزه ساختن.
تعقيب: دنبال كردن، پس از نماز خود را با ذكر و دعا و قرآن مشغول نمودن.
تقاص: قصاص كردن، مال بدهكار را بابت طلب خود حساب كردن.
تقليد: پيروى از نظريات مجتهد.
تلقيح: مايه كوبى، نطفه مرد را با وسيلهاى نظير سرنگ به رحم زن وارد كردن.
تمكن: توانايى.
تملك به ضمان: مالك شدن با ضمانت; نظير، پولى كه انسان از ديگرى قرض مىكند
مالك آن مىشود، ولى اين مالكيت همراه با ضمانت پرداخت آن است.
تنزيل سفته: مبادله كردن سفته با مبلغى كمتر از اعتبار آن.
ثلثان: دو سوم، تبخير شدن و كم شدن دو سوم از آب انگور جوشيده و باقى ماندن
يك سوم آن كه مقدمه حلال شدن آن است.
ثمن: قيمت و بهاى كالا.
ج، ح، خ
جاعل: كسى كه قراردادى را منعقد مىكند (جعاله).
جاهل قاصر: جاهلى كه در جهلش مقصر نيست، يعنى در شرايطى است كه امكان دسترسى
به حكم خدا براى او وجود ندارد و يا اصلا خود را جاهلنمىداند.
جاهل مقصر: جاهلى كه در جهلش مقصر است، يعنى امكان آموختن مسائل و احكام
الهى را داشته ولى كوتاهى نموده است.
جبيره: دارويى كه روى زخم مىگذارند و يا پارچه ديگرى كه با آن، زخم يا
شكستگى را مىبندند.
جرح، جروح: جراحت، زخم.
جنب: كسى كه منى از او خارج شده يا با ديگرى همبستر شده و غسل بر او واجب
گشته است.
جعاله: قرارى است كه طى آن انسان اعلام مىكند كه هر كس براى او كار مشخصى
را انجام دهد، اجرت معينى را به او بپردازد، مانند اينكه مىگويد هر كس گمشده
مرا پيدا كند، هزارتومان به او خواهم داد. به كسى كهاين قرار را مىگذارد
«جاعل» و به كسى كه به آن عمل مىكند «عامل» مىگويند.
جماع: آميزش جنسى زن و مرد.
جلال: حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده است.
جهر: با صداى بلند چيزى را خواندن.
حاكم شرع: مجتهدى كه براساس موازين شرعى حكمش نافذ است.
حج نيابتى: زيارت خانه خدا و انجام مناسك آن به نيابت از ديگرى.
حدث اصغر: هر امرى كه موجب وضو براى نماز شود، مانند بول و غايط و خواب.
حدث اكبر: هر امرى كه موجب غسل براى نماز شود، مانند احتلام و جماع و مس
ميت.
حد ترخص: حدى از مسافت كه در آن صداى اذان و ديوار محل اقامت تشخيص داده
نشود.
حرج: مشقت، سختى.
حضر: جايى كه انسان در آنجا حضور دارد (وطن).
حين عروض شك: زمان پديدآمدن شك.
خالى از قوت نيست: فتوا اين است و بايد بدان عمل كرد -مگر اين كه در ضمن
كلام قرينهاى بر غير اين معنا باشد.
خالى از وجه نيست: فتوا اين است و بايد بدان عمل كرد -مگر اين كه در ضمن
كلام قرينهاى بر غير اين معنا باشد.
خيار: اختيار داشتن، قدرت قانونى و شرعى كه يكى از طرفين عقد پيدا مىكنند
كه به موجب آن مىتوانند عقد را به هم بزنند.
د، ذ، ر، ز
دبر: عقب، پشت، نشيمنگاه، مقعد.
ديه: مالى كه به جبران خون مسلمان يا نقص بدنى او پرداخت مىشود.
ذبح شرعى: كشتن حيوانات با رعايت ضوابط شرعى.
ذمه: كفالت، ضمانت، عهده، به ذمه گرفتن (به عهده گرفتن).
ذمى: كافران اهل كتاب مانند، يهود و نصارا كه در سرزمين مسلمين زندگى
مىكنند و در مقابل تعهدشان نسبتبه رعايت قوانين اجتماعى اسلام از امنيت و
حمايتحكومت اسلامى برخوردارند.
رباى قرضى: اضافهاى كه پرداختن آن در ضمن قرض شرط شود.
ربح سنه: در آمد انسان در طول سال.
رضاعى: شيرى،خويشاوندى و نسبتى كه بر اثر شيردادن به وجود مىآيد.
رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار و ناچارى.
رهن: گرو گذاشتن مقدارى از دارايى خود نزد طلبكار به اين منظور كه اگر طلب
خود را در موعد مقرر دريافت نكرد، بتواند از مال مزبور، آن را جبران كند.
ريبه: ترديد، شبهه، بدگمانى، نگاه به ريبه، يعنى نگاه از روى شهوت.
زايد بر مؤونه: اضافه بر مخارج، بيشتر از هزينه مربوط.
س، ش، ص، ض، ط، ظ
سال خمسى: يك سال تمام كه با نخستين رسيدگى انسان به حساب اموالش براى تخميس
آن شروع مىشود و بايد هر سال همان تاريخ را مبدا رسيدگى مجدد براى خمس قرار
دهد.
سجده سهو: سجدهاى كه نمازگزار در برابر اشتباهاتى كه «سهوا» و غير عمدى از
او سرزده، به جا مىآورد.
سجده شكر: پيشانى بر زمين نهادن به منظور سپاسگزارى از نعمتهاى الهى.
سجده واجب قرآن: در قرآن پانزده آيه وجود دارد كه انسان پس از خواندن
ياشنيدن آنها بىدرنگ دربرابر عظمت الهى به خاك مىافتد و سجده مىكند. در چهار
مورد آنها، سجده واجب و در يازده مورد ديگر سجدهكردن مستحب (مندوب) است و در
حاشيه صفحات قرآن مشخص شده است.
سقط شده: افتاده، جنينى كه بطور نارس يا مرده از رحم خارج شده است.
سؤر: نيمخورده آب يا غذا، باقى مانده طعام.
شاخص: چوب يا چيز ديگرى كه براى معين كردن ظهر به زمين فرو مىبرند.
شارع: بنيانگذار شريعت اسلام.
شرايط ذمه: شرايطى كه اگر اهل كتاب در بلاد مسلمين به آنها عمل كنند، جان و
مالشان در پناه حكومت اسلامى محفوظ خواهد بود.
صاع: پيمانهاى كه در حدود سه كيلو گرم گنجايش داشته باشد.
صيغه: كلماتى كه وسيله تحقق عقد و ايقاع است، مانند كلماتى كه در هنگام عقد
ازدواج بر زبان جارى مىكنند و گاهى نيز به جاى ازدواج موقتبه كار مىرود.
ضرورى دين: آنچه بدون ترديد جزء دين است، هر حكمى كه مسلمانان، آن را جزء
دين مىدانند، مانند وجوب نماز و روزه.
ضعف مفرط: ضعف شديد.
طهارت: پاك شدن، حالتى معنوى كه در نتيجه وضو، غسل يا تيمم،براى انسان حاصل
مىشود.
ظاهر اين است: فتوا اين است و بايد بدان عمل كرد -مگر اين كه در كلام
قرينهاى براى مقصود ديگر باشد.
ع، غ، ف، ق
عاريه: دادن مال خود به ديگرى براى استفاده موقت و بلا عوض از آن.
عرق جنب از حرام: عرقى كه پس از آميزش نامشروع مانند آميزش در ايام حيض زن
يا استمنا از بدن انسان خارج مىشود.
عزل: كنار گذاشتن، انزال و ريختن منى در خارج از رحم براى جلوگيرى از انعقاد
نطفه; بركنار كردن وكيل يا مامور خود از كار و يا نظاير آن، مانند بركنارى وصى
يا متولى خائن توسط حاكم شرع.
عسر: سختى، تنگدستى.
عقود: جمع عقد گره، پيمان، قراردادهايى كه در آن، دو طرف وجود دارد، مانند
خريد و فروش، ازدواج.
عنين: مردى كه از انجام عمل زناشويى ناتوان است.
عورت: آلت تناسلى، آنچه انسان از ظاهر كردنش حيا مىكند، كنايه از عضو جنسى
زن و مرد.
غساله: آبى كه معمولا پس از شستشوى چيزى - خود به خود يا با فشار از آن خارج
مىشود.
غش: تزوير، تقلب، خيانت، مخلوط كردن پنهانى جنس كم بها با گرانبها به منظور
فريب مردم.
فتوا: نظريه و راى قطعى مجتهد و مرجع تقليد در مسائل شرعيه كه مقلدين وى
بايد بدان عمل نمايند.
فجر: سپيده صبح.
فجر اول (كاذب) و فجر دوم (صادق): نزديك اذان صبح، از طرف مشرق سفيدهاى رو
به بالا حركت مىكند كه آن را فجر اول (كاذب) مىگويند، و هنگامى كه آن سفيده
گسترش يافت، فجر دوم (صادق) و اول وقت نمازصبح است.
فرادا : نماز انفرادى نه جماعت.
فرج: شكاف، سوراخ، عورت زن.
فرض: امر الزامى، واجب.
فطريه: زكات فطره.
فقاع: آبجو.
قبل: جلو، پيش، كنايه از عضو جنسى جلو انسان.
قتل نفس محترمه: كشتن انسانى كه خونش از نظر شرعى محترم است و نبايد او را
كشت.
قروح: جمع قرح، دملها.
قصد اقامه: تصميم مسافر به ماندن ده روز يا بيشتر در محل واحد.
قصد قربت: تصميم براى نزديك شدن به مقام رضا و قرب الهى به وسيله انجام
تكاليف شرعى.
قوى: محكم، كنايه از فتواست و بايد بدان عمل كرد.
قى: استفراغ كردن، بيرون ريختن محتويات معده از راه دهان.
قيم: سرپرست، كسى كه براساس وصيتيا حكم حاكم شرع مسؤول امور يتيم و غيره
مىشود.
ك، ل، م
كافر: كسى كه منكر خداستيا براى خدا شريك قرار مىدهد يا نبوت پيغمبر
اسلام(ص) را قبول ندارد يا در اين امور شك دارد و يا منكر ضرورى دين است و
بداند آن چيز، ضرورى دين است و انكار آن به انكار خدا يا توحيد و يا نبوت
برگردد.
كافر حربى: كافرى كه با مسلمين در حال جنگ است.
كافر ذمى: اهل كتابى كه در بلاد اسلامى با شرايط مخصوص اهل ذمه در پناه
حكومت اسلامى قرار گرفته است.
كثير الشك: كسى كه زياد شك مىكند.
كفاره: عملى كه انسان براى جبران گناهش بايد انجام دهد.
لازم: واجب.
لازم الوفاست: بايد به آن عمل كرد.
لزوجت محل: چسبندگى يا لغزندگى همراه با چسبندگى كه در محلى وجود دارد.
مؤونه: مخارج يا هزينه.
متنجس: هر چيزى كه ذاتا پاك است، ولى بر اثر برخورد مستقيم يا غير مستقيم با
چيز نجس آلوده شده است.
مثمن: قيمت گذارى شده، كالايى كه در معرض فروش قرار گرفتهاست.
مجتهد جامع الشرايط: مجتهدى كه شرايط مرجعيت تقليد را داراست و ديگران
مىتوانند از او تقليد كنند.
مجزى است: كافى است، ساقط كننده تكليف است، انجام آن موجب رفع تكليف از
انسان است.
محتضر: كسى كه در حال جان دادن و نزديك به مرگ است.
محتلم: خواب بيننده، كسى كه در خواب، منى از او خارج شده است.
محارم: بستگان نزديك انسان كه ازدواج با آنان براى هميشه حرام است.
محرم: كسى كه در حال احرام حج و يا عمره است.
محل اشكال است: اشكال دارد، صحت و درستى آن مشكل است. (مقلد مىتواند در اين
مساله به مرجع ديگرى كه بعد از مرجع تقليد خودش اعلم از ديگران است، مراجعه
كند).
محل تامل است: بايد احتياط كند (مقلد مىتواند در اين مساله به مرجع ديگرى
كه بعد از مرجع تقليد خودش اعلم از ديگران است، مراجعه كند).
مخمس: مالى كه خمس آن داده شده است.
مد: پيمانهاى كه تقريبا ده سير ظرفيت دارد.
مذى: رطوبتى كه پس از ملاعبه مرد با زن از او (مرد) خارج مىشود.
مرتد: مسلمانى كه منكر خدا يا پيغمبر شود، يا حكم ضرورى دين را كه مسلمانان
جزء دين اسلام مىدانند، مانند نماز و روزه انكار كند، در صورتى كه منكر شدن آن
حكم به انكار خدا يا پيغمبر برگردد.
مرتد فطرى: كسى كه از پدر مسلمان يا مادر مسلمان و يا از پدر و مادر مسلمان
(هردو) متولد شده و خودش نيز مسلمان بوده و سپس كافر شده است.
مرتد ملى: كسى كه از پدر و مادر غير مسلمان متولد شده، ولى خودش پس از اظهار
كفر مسلمان شده و مجددا كافر گشته است.
مس: لمس كردن، رساندن جايى از بدن به چيزى، تماس بدنى.
مس ميت: لمس نمودن بدن انسان مرده.
مقاربت: نزديكى، آميزش جنسى.
مكلف: هر انسانى كه بالغ و عاقل است.
ملاعبه: بازى كردن با هم، معاشقه كردن، شوخى كردن مرد با زن.
مميز: بچهاى كه خوب و بد را تشخيص مىدهد.
موالات: پشتسرهم، پىدر پى انجام دادن.
موجر: اجاره دهنده.
مورد اشكال است: صحيح نيست و در اين مورد، مقلد مىتواند به مرجع ديگرى كه
بعد از مرجع تقليدش اعلم از ديگران است مراجعه كند.
موكل: وكيل كننده.
ن، و، ه، ى
نافله: نماز مستحبى و جمع آن نوافل است.
نبش قبر: شكافتن قبر.
نصاب: حد مشخص، حد يا مقدار تعيين شده.
نظر با ريبه: نگاه كردن به گونهاى كه ديگران را بدگمان كند، نگاهى كه
فتنهانگيز و از روى شهوت است.
نكاح: ازدواج، پيوند زناشويى.
نهى از منكر: بازداشتن ديگران از هر عملى كه در نزد شارع مقدس ناپسند است.
ودى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج بول مشاهده مىشود.
وديعه: امانت.
وذى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج منى مشاهده مىشود.
وصل به سكون: حركت آخر كلمهاى را انداختن و بدون توقف، آن را به كلمه بعد
چسباندن.
وصى: كسى كه مسؤول انجام وصيتى شده است.
وطن: جايى كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده است.
وطى: لگدمال كردن، كنايه از عمل جنسى است.
وقف به حركت: در عين اداى حركت آخرين حرف يك كلمه، بين آن و كلمه بعد فاصله
انداختن.
وكالت: واگذار كردن انسان كارى را به ديگرى براى انجام آن كه شرعا خود نيز
مىتواند در آن دخالت كند.
ولى: كسى كه به دستور شارع مقدس، سرپرست ديگرى است، مانند پدرو حاكم شرع.
هبه: بخشش.
يائسه: زنى كه سنش به حدى رسيده كه از عادت ماهيانه افتاده است.