د - آمادگى براى مرگ
احاديث شريف:
1 - از امام صادقعليه السلام نقل شده است:
"قال: قلت: أصلحك اللَّه من أحب لقاء اللَّه أحبّ اللَّه لقائه؟ ومنأبغض لقاء
اللَّه أبعض اللَّه لقائه؟ قال: نعم. قلت: فواللَّه إنّا لنكره الموت.قال: ليس ذلك
حيث تذهب، إنّما ذلك عند المعاينة إذا رأى ما يحبفليس شيء أحبّ إليه من أن يتقدّم
واللَّه تعالى يحبّ لقائه وهو يحبّ لقاءاللَّه حينئذٍ، وإذا رأى ما يكره فليس شيء
أبغض إليه من لقاء اللَّه واللَّهيبغض لقائه"(55).
"راوى گفت، گفتم: آيا كسى كه ملاقات خدا را دوست دارد خداهم ملاقات او را دوست دارد
و كسى كه از ملاقات خدا كراهت ونفرت دارد خدا هم از ملاقات او كراهت دارد؟ گفت:
بلى. گفتم: پسقسم به خدا ما از مرگ كراهت داريم. گفت: اينطور نيست كه شما
فكرمىكنيد حبّ و بغض در هنگام مشاهده و معاينه معلوم مىشود. اگرانسان آنچه را
دوست دارد ببيند، پس هيچ چيز براى او دوستداشتنى تر از اين نيست كه به سوى خدا
برود و خدا هم ملاقات او رادوست دارد و او هم در اين هنگام ملاقات خدا را دوست
مىداردواگر برعكس ببيند آنچه را كه از آن كراهت دارد، در اين هنگام هيچچيز براى
او مبغوضتر از ملاقات خداوند نيست و خداوند ملاقاتاو را مبغوض مىدارد."
2 - ابو عبيده حذاء مىگويد: به امام باقرعليه السلام گفتم: سخنى برايمبگو كه از
آن بهرهمند شوم. آن حضرت فرمود:
"يا أبا عبيدة، أكثر ذكر الموت فإنّه لم يكثر إنسان ذكر الموت إلّا زهدفي
الدنيا"(56).
"اى ابوعبيده! مرگ را بسيار ياد كن، زيرا هر انسانى كه مرگ را زيادياد كند در دنيا
پارسايى را پيشه خود خواهد ساخت."
3 - ابو بصير ميگويد: امام صادقعليه السلام به من گفت:
"أما تحزن؟ أما تهتمّ؟ أما تألم؟ قلت: بلى واللَّه. قال: فإذا كان ذلكمنك فاذكر
الموت ووحدتك في قبرك، وسيلان عينك على خدّيك،وتقطّع أوصالك، وأكل الدود من لحمك،
وبلائك، وانقطاعك عنالدنيا، فإنّ ذلك يحثّك على العمل، ويردعك عن كثير من الحرص
علىالدنيا"(57).
"آيا غمگين نمىشوى؟ آيا دردمند نمىشوى؟ گفتم: بلى به خداقسم. گفت: اگر چنين شدى
پس مرگ را به ياد آور و تنهائى خود را درقبر و جارى شدن چشمهايت بر گونههايت را، و
جدا شدن اعضاىپيكرت را و خوردن كرم گوشت بدنت را و پوسيده و مندرس شدنترا و بريده
شدنت از دنيا را زيرا اين يادآورىها تو را به عمل )نيك(تشويق مىكند و از حرص زياد
به دنيا باز مىدارد."
4 - محمد به على بن الحسين مىگويد:
"قالعليه السلام: "من عدّ غداً من أجله فقد أساء صحبة الموت"(58).
"امامعليه السلام فرمود: كسى كه فردا را از اجل )عمر( خود بشمرد،همراهى مرگ را بد
شمرده است يعنى از مرگ، كراهت و نفرت داشتهاست."
5 - جابر بن عبداللَّه ميگويد:
"قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله: إنّ أخوف ما أخاف على اُمّتي الهوى،
وطولالأمل، أمّا الهوى فإنّه يصدّ عن الحقّ، وأمّا طول الأمل فينسي الآخرة"(59).
"پيامبر خدا فرمود: ترسناكترين چيزى كه از براى امتم مىترسم،هواى نفس و آرزوى دور
و دراز است زيرا، هواى نفس انسان را از حقباز مىدارد، و آرزوى طولانى موجب
فراموشى آخرت مىشود."
6 - حماد بن عثمان از امام صادقعليه السلام روايت مىكند:
"ما من ميّت تحضره الوفاة إلّا ردّ اللَّه عليه من بصره وسمعه وعقلهللوصية، أخذ
الوصية أو ترك، وهي الراحة التي يقال لها: راحة الموتفهي حقّ على كل مسلم"(60).
"هيچ كس نيست كه لحظه مرگ و وفات او فرا رسد مگر اينكهخدا قدرت بينائى، شنوائى و
عقل را براى وصيّت كردن به اوبرميگرداند، چه وصيت كند يا نكند، وصيت همان چيزى است
كه بهآن "راحتى هنگام مرگ" گفته مىشود و يك واجب بر هر مسلمانىاست."
7 - ابو حمزه از بعضى از ائمهعليه السلام روايت ميكند:
"إنّ اللَّه تبارك وتعالى يقول: ابن آدم! تطوّلت عليك بثلاثة: سترتعليك ما لو يعلم
به أهلك ما واروك، وأوسعت عليك فاستقرضت منكفلم تقدّم خيراً، وجعلت لك نظرة عند
موتك في ثلثك فلم تقدّم خيراً"(61).
"خداوند تبارك و تعالى مىگويد: اى فرزند آدم! درباره سه چيز بهتو مهلت دادم )ولى
تو از آن مهلت استفاده نكرده و قدر نعمت راندانستى( عيبهايى را بر تو پوشاندم كه
اگر خانوادهات از آنها مطلعمىشدند، تو را دفن و خاك نمىكردند. نعمت و مال به تو
دادم و از توقرض خواستم پس هيچ كار خيرى براى آخرت خود از پيشنفرستادى و در هنگام
مرگت هم براى تو حقى در ثلث مالت قرار دادمباز هم هيچ كار خيرى براى خود نكردى."
8 - امام حسن عسكرىعليه السلام از پدرانشعليه السلام نقل مىكند:
"سأل الصادقعليه السلام عن بعض أهل مجلسه فقيل: عليل. فقصده عائداًوجلس عند رأسه
فوجده دنفاً فقال له: أحسن ظنّك باللَّه، فقال: امّا ظنّيباللَّه فحسن.."(62).
"امام صادقعليه السلام از احوال برخى از اهل مجلسش پرسيد. گفتهشد: بيمار است پس
امام به قصد عيادت، نزد او رفت و بالاى سرشنشست و او را سخت بيمار ديد. پس به او
گفت به خدا گمان نيكوداشته باش. آن مرد گفت: اما گمان من به خدا نيكو است."
9 - امّ الفضل گفت:
"دخل رسول اللَّهصلى الله عليه وآله على رجل يعوده وهو شاك فتمنّى الموت فقالرسول
اللَّهصلى الله عليه وآله: لا تتمنَّ الموت فإنّك إن تك محسناً تزداد إحساناً،
وإنتك مسيئاً فتؤخر تستعتب فلا تتمنّوا الموت"(63).
"پيامبر خداصلى الله عليه وآله به قصد عيادت، بر مردى وارد شد. آن مرد كه ازدرد
شكايت داشت، آرزوى مرگ، كرد. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود:آرزوى مرگ نكن، زيرا
اگر تو نيكو كار باشى بر نيكوكارىات افزودهخواهد شد و اگر بدكار باشى و مرگت به
تاخير بيفتد، مورد سرزنشقرار مىگيرى. پس آرزوى مرگ نكن."
10 - ابوالحسن واسطى روايت مىكند:
"قيل لأبي عبداللَّهعليه السلام: أترى هذا الخلق كلّهم من الناس؟ فقال: ألقِمنهم
التارك للسواك، والمتربّع في الموضع الضيّق، والداخل فيما لايعنيه، و المماري فيما
لا علم له به، والمتمرّض من غير علّة، والمتشعّثمن غير مصيبة"(64).
"به امام صادقعليه السلام گفته شد، آيا همه اين خلق را از مردممىدانى؟ فرمود: آن
كسى را كه مسواك زدن را ترك كند )از مردمحساب نكن( و همچنين كسى را كه در جاى تنگ
چهارزانو مىنشيندو كسى را كه در مسايل غير مربوط به او وارد سخن مىشود و كسى راكه
در مسايلى كه علم و آگاهى ندارد، به بحث و مجادله مىپردازدوكسى را كه بدون بيمارى
خود را مريض نشان ميدهد و كسى را كهبدون مصيبت، خود را آشفته و پريشان جلوه
مىدهد."
ه - احكام احتضار
احاديث شريف:
1 - امام صادقعليه السلام فرمود:
"وإذا وجّهت الميّت للقبلة فاستقبل بوجهه القبلة، لا تجعله معترضاًكما يجعل الناس
فإنّي رأيت أصحابنا يفعلون ذلك، وقد كان أبو بصيريأمر بالاعتراض، أخبرني بذلك علي
بن أبى حمزه، فإذا مات الميتفخذ في جهازه وعجّله"(65).
"وقتى خواستى ميت را به سوى قبله بخوابانى پس روى آن را بهسوى قبله قرار ده و
آنطور كه بعضى از مردم مىكنند، با پهناى بدنبسوى قبله قرار نده، زيرا من اصحاب
خود را ديدم كه چنين مىكردندو ابو بصير به پهنا خواباندن، دستور مىداد. على بن
ابى حمزه اينخبر را به من داد. وقتى كه محتضر فوت كرد به تجهيز و تدفين اوشروع
كنيد و اين كار را زود انجام دهيد."
2 - محمد بن على بن الحسين از امام صادقعليه السلام روايت مىكند:
"إنّه سئل عن توجيه الميت فقال: استقبل بباطن قدميه القبلة"(66).
"از امام صادقعليه السلام درباره رو به قبله كردن ميت سؤال شد پسفرمود: به
گونهاى بخوابانيد كه كف پاهايش به طرف قبله قرار گيرد."
3 - امام صادقعليه السلام فرمود:
"ما من أحد يحضره الموت إلّا وكّل به إبليس من شياطينه من يأمرهبالكفر ويشكّكه في
دينه حتى يخرج نفسه، فمن كان مؤمناً لم يقدرعليه، فإذا حضرتم موتاكم فلقّنوهم شهادة
أن لا إله إلّا اللَّه وأن محمّداًرسول اللَّهصلى الله عليه وآله حتى يموتوا"(67).
"هر كسى كه در حال احتضار قرار گيرد، ابليس، شياطين خود رامأمور مىگرداند كه او را
به كفر ورزى دستور دهند و در دين او شكوترديد ايجاد كنند. پس اگر مؤمن باشد، بر او
دست نمىيابد. پسوقتى نزد مردگان خود حاضر شديد شهادتين را به آنان تلقين كنيد
تاجان بسپارند."
4 - ابو بصير از امام باقرعليه السلام نقل ميكند:
"كنّا عنده فقيل له: هذا عكرمة في الموت وكان يرى رأي الخوارجفقال لنا أبو
جعفرعليه السلام: انظروني حتى أرجع إليكم، فقلنا: نعم، فما لبثأن رجع فقال: أما
إنّي لو أدركت عكرمة قبل أن تقع النفس موقعها لعلّمتهكلمات ينتفع بها ولكنّي
أدركته وقد وقعت موقعها، فقلت: جعلت فداك،وما ذاك الكلام؟ قال: هو واللَّه ما أنتم
عليه، فلقّنوا موتاكم عند الموتشهادة أن لا إله إلّا اللَّه والولاية"(68).
"نزد امام باقرعليه السلام بودم كه گفته شد عكرمه در حال مرگ است و اوبرعقيده خوارج
بود. ابو جعفرعليه السلام به ما گفت: اجازه دهيد تا نزد اوبروم و برگردم و ما
گفتيم: بلى. پس او رفت و بى درنگ بازگشتوگفت: اگر عكرمه را پيش از جان دادن درك
مىكردم به او كلماتىمىآموختم كه برايش مفيد بود ولى من وقتى رسيدم كه جان
باختهبود. پس گفتم: جانم به فدايت آن كلمات چه بود؟ گفت: قسم بهخدا آن كلمات همان
چيزى است كه شما بر آن هستيد پس به مردگانخود در هنگام جان دادن شهادت لا اله الاّ
اللَّه و ولايت را تلقينكنيد."
5 - امام صادقعليه السلام فرمود:
"كان أمير المؤمنينعليه السلام إذا حضر أحداً من أهل بيته الموت قال له:قل: لا إله
إلّا اللَّه الحليم الكريم، لا إله إلّا اللَّه العلي العظيم، سبحان اللَّهربّ
السموات السبع وربّ الأرضين السبع وما بينهما وربّ العرشالعظيم والحمد للَّه ربّ
العالمين، فإذا قالها المريض قال: اذهب فليسعليك بأس"(69).
"حضرت علىعليه السلام وقتى يكى از بستگانش در حال احتضار قرارمىگرفت به او ميگفت؛
بگو: "لا إله إلّا اللَّه الحليم الكريم، لا إله إلّااللَّه العلي العظيم، سبحان
اللَّه ربّ السموات السبع وربّ الأرضينالسبع وما بينهما وربّ العرش العظيم والحمد
للَّه ربّ العالمين"، وقتىكه مريض اين كلمات را مىگفت، مىفرمود: حالا جان بسپار
كه هيچمشكلى نخواهى داشت."
6 - امام صادقعليه السلام فرمود:
"مردى از اهالى مدينه در هنگام احتضار، زبانش بند آمد پسرسول خداصلى الله عليه
وآله بر او وارد شد و فرمود بگو "لا اله الاّ اللَّه" ولى اونتوانست، باز هم پيامبر
اكرم تكرار كرد ولى باز زبانش بند آمدونتوانست لا اله الاّ اللَّه بگويد، و بار سوم
نيز همين وضعيت تكرارشد. بالاى سر آن مرد زنى ايستاده بود، حضرت پيامبر پرسيد آيا
اينمرد مادر دارد؟ آن زن گفت: بلى يا رسول اللَّه من مادر او هستم. پسگفت: آيا تو
از پسرت راضى هستى؟ گفت: نه، من بر او خشمگينهستم. پيامبر فرمود: من علاقه مندم تو
از او راضى شوى. آن زنگفت: بخاطر خوشنودى شما از او راضى شدم. پس پيامبر به
شخصمريض گفت: بگو لا اله الاّ اللَّه و او گفت: لا اله الاّ اللَّه. پس فرمود:بگو:
"يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير، اقبل منى اليسير و اعفعنى الكثير انك انت
العفو الغفور" و آن مرد هم كلمات را تكرار كرد.حضرت پيامبر فرمود: اكنون چه
مىبينى؟ گفت: دو سياه چهرهاى رامىبينم كه بر من وارد مىشوند. پس پيامبرصلى الله
عليه وآله فرمود: آنچه را گفتمتكرار كن پس تكرار كرد. پس پيامبر فرمود: اكنون چه
مىبينى؟ گفت:آن دو سياه چهره از من دور و خارج شدند و دو نفر سفيد چهره
واردگرديدند و براى گرفتن روحم به من نزديك شدند. در همان لحظه بودكه آن مرد، جان
به جان آفرين تسليم كرد.(70)"
7 - حريز نقل ميكند:
"نزد امام صادقعليه السلام بودم كه مردى به آن حضرت عرض كرد:برادرم سه روز است كه
در حال جان كندن است و كار بر او بسيارسخت شده پس براى او دعا كن. حضرت فرمود
"اللّهم سهّل عليهسكرات الموت" پس دستور داد بستر او را در مصلاّ يعنى محلى
كههميشه در آنجا نماز مىگذارد قرار دهيد، زيرا اگر اجل او تاخير داشتهباشد، شدت
درد تخفيف مىيابد و اگر هم مرگش فرارسيده باشد،جان دادن بر او آسان مىشود ان شاء
اللَّه.(71)"
8 - سليمان جعفرى ميگويد:
"ابوالحسنعليه السلام را ديدم كه به پسرش قاسم مىگفت: فرزندم بلندشو و بالاى سر
برادرت سوره "والصافّات صفّاً" را تا پايان آن بخوان.پس او شروع به خواندن كرد و
چون به اين آيه رسيد "اهم اشد خلقاام من خلقنا" آن جوان جان سپرد و چون ميّت را
پوشاندند و همهخارج شدند، يعقوب بن جعفر وارد شد و گفت: ما قبلاً فكرمىكرديم كه
نزد محتضر )يس والقرآن الحكيم( خوانده مىشود اماشما، ما را به خواندن "صافات" امر
كردى. پس فرمود: پسرم! اينسوره نزد هيچ محتضرى خوانده نشده مگر اينكه جان كندن او
بهراحتى انجام شده است.(72)"
9 - محمد بن على بن الحسين ميگويد:
امام صادقعليه السلام فرمود:
"لا تدعنّ ميّتك وحده فإنّ الشيطان يعبث في جوفه"(73).
"ميت خود را تنها نگذاريد زيرا شيطان در اندروناو بازى مىكند."
10 - على بن ابى حمزه مىگويد:
"به امام ابوالحسنعليه السلام گفتم: آيا زن حائض ميتواند نزد مريضبنشيند و او در
حال مرگ است؟ فرمود: اشكال ندارد، اگر زن مشغولپرستارى او باشد. پس وقتى مرگ او
نزديك شد، زن حائض را از نزداو دور كنند، زيرا فرشتگان از حضور او اذيت
مىشوند.(74)"
11 - زراره مىگويد:
"يكى از فرزندان امام جعفر صادقعليه السلام، از شدّت بيمارى دچاررنج زيادى شده بود
و ابوجعفر )امام باقرعليه السلام( در كنارش نشسته بود.پس هر انسانى كه به او نزديك
مىشد، مىفرمود: به او دست نزنيدزيرا بر ضعف او افزوده مىشود و او در اين حال در
ضعيفترينحالت خود مىباشد و كسى كه در اين حال به او دست بزند به او ضررزده است و
هنگامى كه آن پسر بچه جان سپرد، چشمانش را پوشاندو چانههايش را بست.(75)"
12 - عثمان بن عيسى از عدهاى از اصحاب ما روايت مىكند:
"چون امام باقرعليه السلام قبض روح شد، امام صادق دستور داد درخانهاى كه آن حضرت
سكونت داشت، چراغ روشن كنند تا اينكهامام صادقعليه السلام نيز رحلت فرمود، امام
ابوالحسنعليه السلام نيز دستور داد كهدر خانه امام صادقعليه السلام چراغ روشن
شود تا زمانى كه ابوالحسنعليه السلام ازآنجا به سوى عراق اخراج گرديد و بعد از آن
نمىدانم كه چه شد.(76)"
13 - محمد بن ابوحمزه از على به يقطين نقل مىكند:
"از عبد صالحعليه السلام پرسيدم درباره زنى كه مىميرد و فرزند او درشكمش است،
فرمود: شكم او را شكافته و فرزندش را بيرونآوريد.(77)"
تفصيل احكام:
1 - ميت بر زندگان حق دارد كه آنچه را شرع دستور داده است دربارهاو انجام دهند
مانند: رو به قبله كردن، غسل دادن، نماز بر اوخواندن، كفن و دفن كردن، و اگر همگى
در انجام امور فوقكوتاهى كنند، گناه كردهاند و اگر بعضى انجام دهند از
ديگرانساقط مىشود.
2 - ولىّ ميت در انجام دادن امور فوق، بر ديگران اولويت دارد و برديگران لازم است
كه از ولى ميت اجازه بگيرند، و اگر او به تدفينميت اقدام نكرد و به ديگران هم
اجازه نداد، حق او ساقطمىشود، و بنابر احتياط -در اين صورت- از نزديكترين كسى
كهبعد از او، بر ميت ولايت دارد، اجازه گرفته شود و بهتر اين استكه از حاكم شرع
هم اجازه بگيرند.
3 - شوهر نسبت به همسرش ارجحيّت دارد، و پس از او ديگر اولياء برحسب مراتب ارث، پس
پدر و مادر و فرزندان بر برادران و اجدادمقدم هستند و برادران و اجداد هم بر عموها
و دايىها مقدممىباشند، و اولياى مذكر - در هر طبقه - مقدم بر اولياى مؤنثهستند،
و كسى كه خويشاوندى او نسبت به ميّت از ناحيه پدرو مادر مىباشد، مقدم است بر آن كس
كه فقط از ناحيه پدر نسبتدارد وآن كس كه فقط از ناحيه پدر منسوب مىباشد، مقدم
استبر آن كسى كه تنها از ناحيه مادر نسبت دارد.
4 - اگر تنها اولياى مؤنث موجود باشند، براى احتياط از حاكم شرعهم بايد اجازه
گرفته شود، هر چند بنابر اقوى، اجازه آنان كفايتمىكند.
5 - فرزند ميت در امر ولايت او، نسبت به مادر ميّت ارجحيت دارد،وبنابر احتياط از
مادر هم اجازه گرفته شود.
6 - اگر در يك طبقه از ورثه بيش از چند نفر ولايت داشته باشند بايد ازهمه آنان
اجازه گرفته شود.
7 - بنابر احتياط ميت را به گونهاى رو به قبله بخوابانند كه اگر بنشيند،رو به قبله
شود، و اگر انسان بداند كه مرگش فرا رسيده، بنابراحتياط بايد به همين صورت دراز
بكشد. و بنابر احتياط مستحب،ميت به همين حالت بماند تا اينكه به كفن و دفن او شروع
كنند ومستحب است كه در موقع غسل دادن هم به همين حالت گذاشتهشود اما بعد از اتمام
غسل و كفن، بهتر آن است كه به كيفيتىگذاشته شود كه در حال نماز خواندن بر او،
گذاشته مىشود.
8 - مستحب است شهادتين و ولايت ائمه معصومينعليه السلام و سايرعقائد حقه را به
محتضر تلقين كنند، و مستحب است مريض همبا زبان خود يا حداقل با قلب خود، سخنان
تلقين كننده را تكراركند و همچنين مستحب است كلمات فرج و ساير جملات مذكوردر روايات
ياد شده را نيز به او تلقين كنند.
و اگر جان دادن براى محتضر دشوار شد، او را به محلى كه درآنجا نماز مىخواند،
انتقال دهند تا دشوارى جان دادن بر او آسانشود و همچنين سوره صافات و سوره يس و
آية الكرسى تلاوتگردد.
9 - پس از قبض روح، چشمان او بسته و دهن او، هم گذاشته شودوچانهاش بسته گردد و
دستها و پاهايش را دراز كنند و جامهاى براو كشيده شود و شايسته است خبر وفات او به
مؤمنين اعلام شودتا در ثواب تشييع اشتراك نمايند.
10 - اگر در شب بميرد، در انتظار روز نباشند و اگر در روز فوت كردمنتظر شب نشوند و
بلكه اگر در اول صبح فوت كرد بهتر اين استكه تا بعداز ظهر در آرامگاهش دفن شده
باشد.
11 - اگر به مرگ او يقين حاصل نشده باشد، بايد انتظار بكشند تا فوتاو ثابت بشود و
اگر در تاخير تدفين او مصلحتى وجود داشتهباشد، در حدود همان مصلحت به تاخير
انداخته شود.
12 - بهتر اين است كه در حال جان دادن، به بدن ميت دست نزنندوچيز سنگينى مانند آهن
و غيره بر شكمش قرار ندهند. و مكروهاست كه شخص جنب يا حايض در هنگام احتضار در
نزديكميت حضور داشته باشند و همچنين كراهت دارد كه ميت را بعداز وفات تنها
بگذارند، زيرا ممكن است شيطان با او بازى كند.