۶۶۵ پرسش و پاسخ
(در محضر علاّمه طباطبائى قدس سره )

محمد حسين رخشاد

- ۲ -


ولى (محمد بن عبد الوهاب )(23) مى گويد: طلب كردن و خواندن ديگران مانند انبياء و ائمه عليهم السلام و ارواح مؤ منين مشمول آيه شريفه زير است كه مى فرمايد: ان الذين يستكبرون عن عبادتى ، سيدخلون جهنم داخرين . (غافر:60).
كسانى كه از پرستش من كبر مى ورزند، بزودى با حالت خوارى در دوزخ در مى آيند.
ولى لازمه اين استدلال آن است كه چنانچه كسى از ديگرى چيزى بخواهد، يا از او چيزى خواهش كند (مانند اينكه انسان از قصاب گوشت بخواهد، يا ديگرى را براى بلند كردن بار بخواند و او را به كمك يارى خود دعوت نمايد) مستوجب دخول در آتش جهنم خواهد بود؛ زيرا از غير خدا چيزى خواسته است ؛ و مسلما اين سخن درست نيست .

آفرينش جهان و انسان و وسائط و عوالم ديگر

حدوث عالم

س 56 آيا از اين روايت كه مى فرمايد: كان الله و لم يكن معه شى ء(24): (خداوند بود و چيزى همراه او وجود نداشت .) استفاده نمى شود كه عالم مسبوق به عدم ، و حادث است ؟
ج - از روايات استفاده مى شود كه خداوند متعال هميشه خلق مى نموده و دائما فياض بوده و فيض ارزانى مى داشته است .

س 57 پس معناى كان الله و لم يكن معه شى ء چيست ؟
ج - اين روايت را مرحوم شيخ صدوق رحمه الله در كتاب توحيد از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام نقل نموده و در ذيل آن آمده است :
و هو الان كما كان (25) و خداوند اينكه نيز به همان صورتى است كه بوده . و معناى روايت اين است كه جايى كه خدا فرض شود، موجود ديگرى نخواهد بود مگر قائم به او، همه چيز به او تكيه دارند. و نيز در كتاب مزبور در روايت ديگر نقل مى كند كه ذعلب از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام پرسيد: هل راءيت ربك ؟
آيا پروردگارت را ديده اى ؟
حضرت در جواب فرمود: ما كنت اعبد ربا لم اره ...
پروردگارى را كه نديده باشم نمى پرستم
سپس آن حضرت خطبه اى ايراد نمود كه در نهج البلاغه نيز موجود است ، ولى در توحيد صدوق در آخر خطبه مى فرمايد: (انشاء يقول ): (آن حضرت چنين سرود:)

و لم يزل سيدى بالحمد معروفا
و لم يزل سيدى بالجود موصوفا(26)

پيوسته سرور من به ستايش شناخته ، و هماره آقاى من به بخشش ستوده بوده است . تا آخر ابيات .
با توجه به اين روايت ، زمان يا حين يا وقتى نبوده كه خداوند متعال قدرت بر خلق و فيض نداشته و سپس عالم را خلق نموده باشد، بلكه خداوند دائم الفيض بوده ، و جود و بخشش و عطاى او هميشگى بوده است .

س 58 آيا عالم ، قبل زمانى دارد؟
ج - خير، عالم قبل زمانى و بعد زمانى ندارد؛ چون قبل ، از شؤ ون زمان است ، و خود زمان به قبل و بعد تقسيم مى شود. و خود زمان جزو عالم و از جمله ماسوى به شمار مى آيد. و چنان كه در جواب سؤ ال قبل ذكر شد فاصله زمانى ميان ذات واجب و عالم نيست و هيچ زمانى نبوده كه عالم در آن زمان معدوم بوده باشد و هر زمان و يا وقتى فرض شود او خود نيز به ضميمه عالم و از عالم محسوب مى شود.

س 59 معناى اين عبارت چيست ؟ الفيض قديم و المستفيض حادث و الابصار ثابت و المبصر متغير.(27) فيض خداوند بى آغاز، و فيض گيرنده ها حادثند، و بينايى او ثابت است و مبصرات در حال تغيير و دگرگونى اند.
ج - يعنى فيض از شؤ ون حق و از لوازم ذات است ، ولى مستفيض و وجودات خاصه ، قائم به حق هستند (از حيث ايجاد، نه از لوازم ذات ) پس حدوث ذاتى دارند البته دامنه مستفيض و موجودات را وسيع تر بايد گرفت لذا حدوث ، حتى شامل مجردات نيز مى گردد. و مقصود از (ابصار) ابصار حق است .

س 60 چگونه معقول است كه فيض قديم ، و مستفيض حادث باشد؟
ج - چون فياض بودن خداوند لازمه ذات است ؛ زيرا عليت او عين ذات است ، و لازمه عليت افاضه است .

س 61 آيا ماوراى آسمان و زمين فضاى نامتناهى است ؟
ج - در داءب قرآن كريم منظور از (سموات و الارض ) تمام عالم است ، نه تنها سماء و ارض ، ديگر فضاى نامتناهى اى ماوراى زمين و آسمان نداريم و اصلا اين سخن اصل ندارد، و تنها دستگاه آسمان و زمين است . خداوند متعال مى فرمايد: هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا، ثم استوى الى السماء، فسواهن سبع سموات ، و هو بكل شى ء عليم . (بقره 29، و نيز ر، ك : فصلت : 11 و 12)
اوست آن كه همه آنچه را كه در زمين است براى شما آفريد، سپس به (آفرينش ) آسمان پرداخت ، و هفت آسمان را استوار كرد، و او به هر چيزى تواناست .

س 62 پس مكانى كه آسمانها و زمين در آن قرار دارند كجاست ؟
ج - مكان تابع جسم است ، و جا داير مدار خود جسم است ، نه اينكه بايد جايى باشد كه جسمى در آن حلول كند.

س 63 آيا در افلاك ديگر غير از زمين ، بشر و انسان موجود است ؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: و من آياته خلق السموات و الارض و ما بث فيهما من دابه .. (شورى : 29)
و از نشانه هاى (قدرت ) اوست ، آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از (انواع ) جنبده در آن دو پراكنده است ...
از اين آيه كريمه معلوم مى شود كه در افلاك ديگر (دابه ) و جاندار وجود دارد.

س 64 آيا در قرآن آيه اى در اين رابطه داريم كه پيش از اين عالم انسانى ، عالم انسانى ديگر بوده است ؟
ج - خير، قرآن كريم متعرض اين معنى نشده كه پيش از اين انسان ، عالم انسانى ديگرى بوده ، چنانكه راجع به جنيان دارد.(28) ولى در روايتى از حضرت امام باقر عليه السّلام آمده است : (انسانهاى موجود كنونى نسل هشتم از نسل انسان است كه به وجود آمده و منقرض شده اند.)(29) و نيز در روايات ديگر وارد شده است : (پيش از اين آدم ، آدمى ديگر و قبل از او، آدمى ديگر و هكذا بوده است ، و اگر تا قيامت بشماريم تمام نخواهد شد.)(30) همچنين از ذيل خطبه ذعلب در توحيد صدوق رحمه الله منقول از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام استفاده مى شود كه خداوند متعال دائم الجود و الفيض بوده و هميشه فياض و جواد است ؛ آنجا كه مى فرمايد:

و لم يزل سيدى بالجود موصوفا
و لم يزل سيدى بالحمد معروفا(31)

و پيوسته سرور من به بخشندگى ستوده بود، و هماره آقاى من به ستايش شناخته شده بوده است .

عالم ذّر از ديدگاه قرآن كريم

س 65 خداوند متعال مى فرمايد: و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم ، و اشهدهم على انفسهم : الست بربكم ؟ قالوا: بلى ، شهدنا، ان تقولوا يوم القيامه ، انا كنا عن هذا غافلين (اعراف : 172 و 173).
- و ياد كن هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذريه آنان را بر گرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم ؟ گفتند: چرا، گواهى مى دهيم . تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين امر غافل بوديم .
اين عالم چه ارتباطى با عالم (ذّر) دارد؟ و نيز چگونه اشخاص مى فهمند كه در عالم ذّر (بلى ) گفته اند با وجود اينكه در اين عالم غافلند؟
ج - عالم (ذّر) روح اين عالم است كه آن را (عالم غيب ) نيز مى گويند. توضيح اينكه : هر موجودى دو وجه دارد: وجه الى الله كه زمان و تدريج در آن راه ندارد؛ و وجه بغيره ، كه در آن تدريج و زمان (با مقايسه موجودات به يكديگر) راه دارد. خداوند متعال مى فرمايد: انما امره اذا اراد شيئا، ان يقول له كن ، فيكون (يس : 82)
تنها كار خداوند وقتى بخواهد چيزى را ايجاد كند، اين است تا به آن مى گويد موجود شو، بى درنگ به وجود مى آيد.
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كلمه (كن ) همان كلمه و گفتار خداوند متعال است ، و معلوم است كه كلام خداوند متعال مانند سخن گفتن انسان نيست كه با باز كردن دهان و اعتماد بر مقاطع حروف ، صورت بگيرد، بلكه مصداق گفتار خداوند متعال (كن ) همان موجود خارجى است ؛ بر اين پايه ، گفتار خداوند متعال (كن )، هم امر است ، و هم مخاطب درست كن است ، يعنى هم به آن (كن ) مى گويد و هم به آن گوش مى دهد كه بشنود، و هم قلب مى دهد كه بپذيرد، پس كلمه (كن ) از طرفى وجود شى ء و از طرفى ايجاد آن است . و در جاى ديگر مى فرمايد: و ما امرنا الا واحده كلمح بالبصر. (قمر: 50)
فرمان ما جز يكى نيست ، آن هم چون چشم به هم زدنى مى باشد.
كنايه از اينكه : امر ما تدريج بدار نيست .
پس ، ما سوى الله و همه مخلوقات ، يك امر و به يك (كن ) ايجاد شده و يك فعل است ؛ و اين موجود واحد منبسط يك وجه الى الله دارد كه يكى است و زمان و تدريج و حركت كه از لوازم جسم و ماده است ، در آن راه ندارد، زيرا زمان از حركت پديد مى آيد، و حركت لازمه جسم است و آن لازمه ماده است و به مقتضاى سنخيت بين علت و معلول از او مسلوب است ، اين وجه الى الله عالم ذّر اين عالم است .
و همان موجود يك وجه ديگر دارد كه همين دنياى ظاهر است ، كه در آن زمان و حركت و تدريج فرض مى شود، بنابراين ، عالم ذّر از اين عالم مسلوب نيست .
همچنين عالم ذّر اين گونه نيست كه مردم به صورت ذّر و مانند مورچه يا ذرات ريز در اصلاب وجود داشته باشد، و خداوند متعال به مقتضاى (الست بربكم ؟) (اعراف : 172): (آيا من پروردگار شما نيستم ؟) خود را به آن ها بنماياند به گونه اى كه با چشم و امثال آن خداوند متعال را ببينند. و آنگاه (بلى ) (اعراف : 172) (بله ) بگويند؛ زيرا دو محذورى كه خداوند در ذيل آيه فرمود كه ان تقولوا يوم القيمه ؛ انا كنا عن هذا غافلين ، او تقولوا، انما اشرك آباؤ نا من قبل ، و كنا ذريه من بعدهم ، افتهلكنا بما فعل المبطلون (اعراف : 172، 173): (تا مبادا روز قيامت بگوييد: ما از اين امر غافل بوديم ، يا بگوييد: پدران ما پيش از اين مشرك بوده اند و ما فرزندانى پس از ايشان بوديم ، آيا ما را به خاطر آنچه باطل انديشان انجام داده اند، هلاك مى كنى ؟) با معناى اخير سازگار نيست ، هر چند مرحوم سيد مرتضى و طبرسى رحمهما الله به همين معناى دوم قائلند.

نحوه وجود ملائكه

س 66 آيا مى توان از آيه شريفه زير استفاده نمود كه ملائكه ، داراى بال و پر هستند، آن جا كه خداوند مى فرمايد: جاعل الملائكه رسلا اولى اجنحه مثنى و ثلاث و رباع . (فاطر:1)
خداوند، فرشتگان را كه داراى بالهاى دوگانه و چهارگانه اند، پيام آورند (خود) قرار داده است .
ج - خيلى روشن نيست ، شايد منظور از تعبير به (جناح ) براى آنها به حسب قوايى كه داشته اند، باشد.

س 67 انكار ملائكه يا بعضى از پيغمبران گذشته (ع ) چه صورت دارد؟
ج - انكار ضرورى است ، و موجب كفر مى شود. خداوند متعال مى فرمايد: آمن الرسول بما انزل اليه من ربه ، و المومنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله ، لا نفرق بين احد من رسله (بقره : 285).
پيامبر خدا به آنچه از جانب پرودگارش بر او نازل شده ايمان آورده است و مؤ منان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ‍ ايمان آورده اند (و مى گويند) ميان هيچ يك از فرستادگان فرق نمى گذاريم .

س 68 آيا ملائكه به هر شكلى در مى آيند؟
ج - معروف است كه : الجن جسم نارى يتشكل باشكال مختلفه حتى الكلب و الخنزير، و الملك جسم نورى يتشكل باشكال مختلفه سوى الكب و الخنزير
جن ، جسم آتشين است كه به شكلهاى گوناگون حتى به شكل سگ و خوك در مى آيد، و فرشته جسم نورانى است كه به شكل هاى گوناگون به جز سگ و خوك در مى آيد.
ولى اين سخن مدركى ندارد، و كلام نادرستى است . و اينكه خداوند در قصه حضرت مريم (ع ) مى فرمايد: فتمثل لها بشرا سويا (مريم : 17): (پس به شكل بشرى خوش اندام بر او نمايان شد.) تمثل بود، يعنى حضرت جبرئيل (ع ) در چشمهاى حضرت مريم (ع ) اين گونه وانمود مى كرد كه او بشر است ، و گرنه او جبرئيل بود و ملك ، و هرگز تغيير پيدا نكرد و انسان و بشر نشد.

س 69 - آيا هر يك از چهار ملك بزرگوار: جبرئيل ، ميكائيل ، اسرافيل و عزرائيل ، ماموريت ويژه اى دارند؟
ج - بلكه ، جبرئيل امور مربوط به وحى و ميكائيل ارزاق ، و اسرافيل احياء، و عزرائيل اماته را به عهده دارد.

س 70 - آيا اين روايت معروف كه مى فرمايد: (فرشته اى به نام فطرس عصيان و نافرمانى كرد و خداوند بال او را شكست و در جزيره اى انداخت ، و در شب ولادت حضرت امام حسين عليه السلام خود را به گاهواره آن حضرت ماليد و شفا يافت ).(32) درست است ؟
ج - اين روايت با آيه شريفه اى كه مى فرمايد: عباد مكرمون (انبياء: 26): (بندگان گرامى خداوند) هستند، و نيز مى فرمايد: لايعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون (تحريم : 6): (از فرمان خدا سرپيچى نمى كنند و هر چه به ايشان فرمان دهد انجام مى دهند) منافات دارد.

آيا جنيان پيامبرى از جنس خود نيز داشتند؟

س 71 آيا جنيان پيامبرى از جنس خود نيز داشتند؟
ج - از يكى كه تسخير جن نموده بود پرسيده شد. به نقل از آنان گفت : نداريم .

دين و آيين جنيان از ديدگاه قرآن كريم

س 72 آيا از ميان جنيان كسانى هستند كه به اديان ديگر غير از اسلام اعتقاد داشته باشند؟
ج - از خود آنان نقل شده كه گفته اند: تمام اديان و مذاهب انسانها در ميان ما وجود دارد، بجز مذهب اهل تسنن ، زيرا اشخاصى كه از طايفه جن در واقعه غدير خم بودند، هنوز زنده هستند و به نصب اميرالمؤ منين عليه السّلام به خلافت توسط رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شهادت مى دهند.
از اين گذشته ، خداوند متعال به نقل از برخى از آنان مى فرمايد: قالوا يا قومنا، انا سمعنا كتابا انزل من بعد موسى مصدقا لما بين يديه ، يهدى الى الحق ، و الى طريق مستقيم . (احقاف : 30).
گفتند: اى قوم ، ما شنيده ايم كه كتابى بعد از حضرت موسى ، نازل شده و تصديق كننده كتابهاى پيش از خود اوست ، و به سوى حق و به سوى راهى راست راهبرى مى كند.
از اين آيه شريفه بر مى آيد كه در ميان آنان يهودى نيز بوده است . و نيز در جاى ديگر مى فرمايد: قل : اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا: انا سمعنا قرآنا عجبا، يهدى الى الرشد فآمنا به ، و لن نشرك بربنا احدا. (جن : 1 و 2)
بگو: به من وحى شده است كه تنى چند از جنيان گوش فرا داشتند و گفتند: راستى ما قرآنى شگفت آور شنيديم ، كه به راه راست هدايت مى كند، پس به آن ايمان آورديم ، و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد.
از اين آيه شريفه نيز بر مى آيد كه مشرك بوده اند. و بيش از اين در اين باره از آيات استفاده نمى شود.

جنگ اميرالمؤ منين عليه السّلام با جن و علت آن

س 73 آيا جنگ امير مؤ منان عليه السّلام با جن واقعيت دارد؟
ج - بله ، در روايات وارد شده است (33) يكى از آنها جنگ آن حضرت با جن (نصيبين ) بود.

س 74 چرا حضرت عليه السّلام با آنها جنگيد؟
ج - آنها هم مكلفند و كافر و مؤ من دارند. در روايت آمد كه در كربلا، زعفر جن به حضرت سيدالشهداء عليه السّلام اظهار ارادت و اطاعت كرد و از او اجازه مقاتله خواست .(34)

مباحثى درباره شيطان


س 75 خداوند متعال مى فرمايد: قال : رب فانظرنى الى يوم يبعثون : قال : فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم (ص : 79 81).
ابليس گفت : پروردگارا، پس مرا تا روزى كه برانگيخته مى شوند، مهلت ده ، خداوند فرمود: تو از مهلت يافتگانى تا روز معين معلوم .
وقت معلومى كه خداوند ابليس را تا آن زمان مهلت داده ، چه وقت است ؟
ج - شيطان از خداوند متعال در خواست نمود و گفت فانظرنى الى يوم يبعثون (پس مرا مهلت ده كه تا روز قيامت زنده بمانم .) ولى خداوند سبحان فرمود: فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم كه گويا اين وقت نزد خود شيطان نيز معلوم است . در اخبار رجعت آمده است : (لشگر اميرالمؤ منين عليه السّلام با شيطان و ذرّيه و ياران او در حوالى (بصره ) مى جنگند، و نزديك مى شود كه لشگر اميرالمؤ منين عليه السّلام شكست بخورد، ناگاه رسول اكرم صلى اللاه عليه و آله و سلمّز آسمان نازل مى شود، و شيطان مى فهمد كه وقت معلوم فرا رسيده است ، لذا به طرف (بيت المقدس ) مى گريزد، ولى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم وى را تعقيب مى كند و روى (صخره بيت المقدس )، قبله نخست مسلمانان ، شيطان را سر مى برد و دنيا پر از خير و صلاح مى گردد.)(35)

س 76 آيا در آن وقت ديگر خرابكار پيدا نمى شود؟
ج - چرا، كار شيطان تزيين و بزرگ جلوه دادن دنياست ، چنانكه خداوند متعال از قول او مى فرمايد: لازينن لهم فى الارض (حجر: 39)
قطعا (گناهان را) در زمين براى آنان مى آرايم .
لذا ممكن است حتى بعد از هلاكت شيطان نيز كسانى كه شيطان بذر اعمال زشت را در وجودشان كاشته ، همچنان مرتكب معصيت شوند.

س 77 خداوند متعال در آيه شريفه اى از زبان شيطان خطاب به مشركين مى فرمايد: انى برى ء منكم ، انى ارى ما لاترون انى اخاف الله (انفال : 48).
من از شما بيزارم ، من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد، من از خدا بيمناكم .
آيا كفار، شيطان را مى ديدند؟ و ديگر اينكه شيطان چه مى ديد كه كافران نمى ديدند؟
ج - در جنگ بدر شيطان به شكل كافرى به نام (سراقه بن مالك ) در صف كفار در آمده بود و پرچمى به دست داشت و آنها را تشويق مى نمود. وقتى كه دو لشگر كفر و اسلام به هم رسيدند، و شيطان لشگر ملائكه را كه براى نصرت و يارى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و مسلمانان آمده بودند، و نيز عذابى را كه با آنها كفار را تهديد مى كردند ديد، پرچم را انداخت و فرار كرد و گفت : انى برى ء منكم ، انى ارى ما لاترون ، يعنى من از شما، بيزارم و من مى بينم آنچه را كه شما نمى بينيد. و هيچ اشكالى ندارد كه شيطان به صورت شخصى متمثل شود، و از اين گونه تمثيلات برزخى فراوان است .

س 78 آيا شيطان الآن هم مى تواند به آسمان رود و استراق سمع نمايد؟
ج - استراق سمع براى شياطين ممكن بود(36) و مى توانستند تا آسمان هفتم بالا روند و در آنجا اخبار آسمانها را از ملائكه فرا گرفته و براى اهل زمين بياورند كه چه وقايع و حوادثى براى آنها رخ خواهد داد؛ ولى از زمان ولادت حضرت عيسى نتوانستند، تا بيشتر از آسمان چهارم بالا روند، و از سه آسمان محروم گشتند، و در زمان ولادت با سعادت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از چهار آسمان ديگر نيز محروم شدند(37) و ملائكه آنها را با شهاب ثاقب رد مى كنند. (صافات : 10).

جبر واختيار و بدا و سر تفاوت قابليت ها

معناى لاجبر و لاتفويض ، بل امر بين امرين

س 79 در روايت آمده است :
لاجبر و لاتفويض ، بل امر بين امرين (38) (اعمال بندگان ) نه از روى اجبار است و نه از روى واگذارى ، بلكه امرى ميان اين دو امر است .
جبر يعنى چه ؟ و تفويض به چه معنا است ؟ و امر بين امرين چيست ؟
ج - جبر يعنى بنده در انجام فعل هيچ گونه اختيار نداشته و مجبور است ، و تفويض آن است كه فعل به اراده بنده واقع مى شود اراده خدا هيچ نقشى در آن ندارد، و امر بين امرين ، يعنى هم خدا مى خواهد و هم اراده بنده دخيل است .
توضيح بيشتر آنكه : جبرى ها مى گويند: افعال بندگان به اراده خدا واقع مى شود و اراده بنده هيچ نقشى در آن ندارد و مانند آلت دست است و چه بخواهد يا نخواهد فعل واقع خواهد شد. و فخر رازى صاحب تفسير از كسانى است كه صريحا جبرى است و مفوضه قائلند كه افعال به اراده بنده تحقق پيدا مى كند و اراده خداوند متعال هيچ نقشى در آن ندارد، حتى اگر خداوند فعلى را اراده كند ولى بنده آن را اراده نكند واقع نمى شود، و بالعكس اگر بنده اراده كند ولى خداوند اراده نكند، واقع خواهد شد. و امر بين امرين آن است كه خداوند متعال اراده كرده كه بنده فعل را (عن اراده ) و با اراده خود بجا آورد.
چنانكه در آيه شريفه مى فرمايد: و ما تشاءون الا ان يشاء الله (انسان : 30)
و جز آنچه خدا بخواهد، نمى خواهيد.

س 80 خيام مى گويد:

مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست
گر مى نخورم ، علم خدا جهل بود


آيا كلام او صحيح است و او در خوردن مى مجبور و بدون اختيار بوده است ؟
ج - مى خوردن او كارى است اختيارى ، علم خداوند به كار بنده به همان صورتى كه بايد واقع شود، تعلق مى گيرد و در عين حال بنده در انجام آن مختار است و كارش اختيارى است .
اما خيام مى خواهد بگويد: علم خدا به فعل ، فعل را غيراختيارى مى كند، و اين درست نيست ، بلكه فعل اختيارى است و نحوه تعلق علم خدا به فعل ، به همان نحو اختيارى بودن فعل است ، يعنى خداوند متعال عالم است كه بنده فعل را از اختيار انجام خواهد داد، و علم خداوند متعال علت فعل نخواهد بود تا اختيار از بنده سلب گردد.

س 81 آيا مى توان گفت : خيام در اين بيت شعر نمى خواهد مساله جبر را ثابت كند، بلكه در صدد آن است كه بگويد: (بعضى از علوم ما مطابق با واقع نيست بلكه جهل مركب است ، ولى علم خداوند سبحان جهل نيست و همواره مطابق با واقع است )؟
ج - ظاهرا از اين بيت شعر خيام بر مى آيد كه من در خوردن مى مجبور هستم ، و علم خداوند متعال علت عصيان بود، و بنده در افعال خود، بى اختيار و مجبور است .

س 82 فعلى كه داراى مقدمات غيراختيارى فراوان است ، چگونه اختيارى مى شود، با اينكه در علم خداوند متعال مشخص ‍ شده است كه اين فعل بايد بشود؟
ج - ضرورت فعل ، غير از جبر است . فعلى كه در خارج ايجاد مى شود، اگر تمام اجزاى علتش تحقق پيدا كنند، واقع خواهد شد و ضرورى است ، و از جمله مقدمات فعل اختيارى ، صفت اختيار فاعل است كه اگر بخواهد مى كند و اگر نخواهد نمى كند. و فعل نسبت به هر يك از اجزاى علتش (كه از آن جمله اختيار فاعل است ) ممكن است و نسبت امكان به آن داده مى شود، ولى نسبت به تمام علت و مجموع اجزاى علت تامه اش ضرورى و حتمى الوقوع خواهد بود.

س 83 آيا خود اختيار، تقدير خداوند سبحان است ؟
ج - خدا خواسته كه انسان كارهايش را با اختيار (عن اختيار) انجام دهد، پس اختيارى بودن فعل ، تقدير خداوند متعال است .

س 84 آيا اراده ، اختيار است ؟
ج - خير، افعال انسان اختيارى است ، اختيار شرط فعل و از اجزاى علت آن است ، و لازم نيست اراده نيز اختيارى باشد، بلكه در انجام هر كار، تحت تاءثير يك سلسله احساسات و عوامل ، نخست علم و تصور مصلحت آن عمل بوجود مى آيد، بعد شوق ، بعد اراده ، و بعد از اين مقدمات اختيار خود به خود حاصل مى شود.
حضرت استاد قدس سره به مناسبت ديگر مى فرمودند: در اختياريّت فعل همان پس كه فعل انسان با اراده و اختيار صادر شود، نه اينكه اختيار او هم اختيارى باشد؛ زيرا محل نزاع در مساله جبر، (فعل انسان ) است كه بايد اختيارى بوده و جبرى نباشد، نه (اختيار در انجام فعل اختيارى ).

س 85 آيا امكان دارد كه اختيار سوء براى انسان تقدير شده باشد، ولى او خير را اختيار كند؟
ج - آيه شريفه مى فرمايد: فاستبقوا الخيرات (بقره : 148، و مائده : 48)
پس در كارهاى نيك از يكديگر پيشى بگيريد.
بنابراين ، اختيار با تقدير منافات ندارد.

فلسفه خلقت موجودات و جبر و اختيار

س 86 خداوند متعال موجودات شر را براى چه آفريده است ؟
ج - خداوند متعال هر چه خلق فرموده ، خير محض است . چنانكه مى فرمايد: ما يفتح الله للناس من رحمه ، فلا ممسك لها. (فاطر:2)
هر رحمتى را كه خداوند براى مردم گشايد، باز دارنده اى براى آن نيست .

س 87 آيا شمر در برابر امام حسين عليه السّلام و ابن ملجم لعين نسبت به اميرالمؤ منين عليه السّلام شر نيست ؟
ج - عالم انسان ، عالم امتحان است ، و امتحان به خير و شر نياز دارد، و شر جنبه عدمى است . و خير امر وجودى ، و تا شر نباشد خير معلوم نمى شود.

س 88 بنابراين ، آفرينش شمر در علم خداوند متعال و در تقدير نظام آفرينش بوده و بايد باشد. آيا در اين صورت ، جبر لازم نمى آيد. و همان حرف خيام ثابت نمى شود؟ كه مى گويد:

من مى خورم و هر كه چو من اهل بود
مى خوردن او نزد خود سهل بود
مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست
گر مى نخورم علم خدا، جهل بود.


ج - ضرورت وجود است ، جبر نيست ، با اين حال شمر مى توانست آن را جنايت را مرتكب نشود، ليكن به سوء اختيار خود مرتكب شد. و اما سخن خيام كه گفته است :

من مى خورم و هر كه چو من اهل بود
مى خوردن او نزد خود سهل بود
مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست
گر مى نخورم علم خدا، جهل بود.


حرف غلطى است ؛ زيرا علم خداوند متعال در ازل به (فعل بدون اختيار) تعلق نگرفته است ؛ بلكه به (فعل اختيارى ) بنده تعلق گرفته ؛ بنابراين ، فعل بنده به همان صورتى كه خداوند متعال از ازل بدان علم داشته ، يعنى (فعل با اختيار و اراده ). واقع مى شود؛ و لذا هيچگاه علم خدا، جهل نمى شود و اين گونه نيست كه فعل بدون اختيار و اراده انجام گيرد، تا علم خدا جهل شود، و علم ازلى خداوند، به فعل علت فعل نخواهد بود.

عدم تنافى آيات قرآنى با اختيار

س 89 - خداوند متعال مى فرمايد: اهم يقسمون رحمه ربك ؟ نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوه الدنيا، و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ، ليتخذ بعضهم بعضا سخريا. و رحمه ربك خير مما يجمعون (زخرف : 32)
آيا آنانند كه رحمت پروردگارت تقسيم مى كنند؟ ما (وسايل ) معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرده ايم ، و برخى از آنان را از نظر درجات ، بالاتر از بعضى ديگر قرار داده ايم تا بعضى از آنها بعضى ديگر را در خدمت ديگر را در خدمت گيرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مى اندوزند بهتر است .
آيا مقصود از ليتخذ بعضهم بعضا سخريا در اين آيه شريفه ، استثمار و بهره كشى است ؟
ج - منظور تسخير كردن است ، زيرا (رب ) به معناى مدبر امر است ، و آيه شريفه مى خواهد بفرمايد: خداوند مدبر جامعه انسانى است ، و اين رحمت رب است ، آيا آنان مى خواهند امر روزى را به دست بگيرند و حال اينكه ما موجودات را به تناسب ، آقا و نوكر قرار داده ايم ، و همه حساب شده است .

س 90 آيا از اين بيان استفاده نمى شود كه نوكر بايد هميشه نوكر باشد؟!
ج - در حال نوكرى ، نه هميشه : زيرا مى فرمايد: نحن قسمنا بينهم معيشتهم .... يعنى ما امر معيشت و روزى را در جامعه انسانى و ميان مردم تنظيم كرده ايم ، و بر اساس مصالح و حكم ، يكى از غنى و يكى را فقير قرار داده ايم .

س 91 آيا اين تقسيم با اختيار منافات ندارد؟
ج - خير، اين تقسيم براى تربيت روحى و معنوى است ، و در عين حال افعال از روى اختيار انجام مى گيرد.

س 92 خداوند متعال مى فرمايد: وجعلنا فى كل قريه اكابر مجرميها، ليمكروا فيها... (انعام : 123)
و بدين گونه ، در هر شهرى گناهكاران بزرگش را مى گماريم تا در آن به نيرنگ پردازند...
آيا از كلمه (جعلنا) استفاده نمى شود كه مجرمان از خود هيچ استقلالى ندارند و خداوند آنان را به جرم و مكر گمارده است ؟
ج - آنان (استقلال ) به معناى (اختيار) در كارهاى خود را دارند، و بين فعل اختيارى و تعلق قضاى حتمى به آن منافاتى نيست ؛ زيرا هيچ فعلى بدون تحقق علت تامه آن وجود پيدا نمى كند؛ چنانكه با تحقق پيدا كردن علت تامه ، ضرورى و به قضاى حتم مقضى و حتمى خواهد بود، و هر كارى علت تامه اى دارد.

س 93 - ولى باز مى توان گفت كه علت تامه و تحقق آن از ناحيه خداست . و بنده در آن هيچ گونه نقش و دخالتى ندار.
ج - بايد توجه داشت كه :
اءولا: از باب مثال ، علت تامه يك لقمه نان خوردن ، مركب است از علتهاى ناقصه فراوان مانند: نان ، دست ، دهان ، اتحاد زمان و مكان انسان و خورنده نان با نان (زيرا اگر مثلا نان صد سال قبل و يا صد فرسخ با خورنده فاصله داشته باشد، عمل نان خوردن تحقق پيدا نمى كند)، و يكى از اجزاى علت تامه نيز اراده انسان است .
ثانيا: نسبت فعل به مجموع اجزاى علت تامه ، (ضرورى ) است ؛ و نسبت به تك تك اجزا، كه يكى از آنها انسان و اراده اوست ، به نحو (امكان ) است .
بنابراين ، هر كارى كه از انسان صادر مى شود، نسبت به علت تامه خود ضرورى و از قضاى حتمى مى باشد، و اراده خدا نيز از همان مقام فعل انتزاع مى شود؛ و صفت ذات نيست اما نسبت همان كار به انسان و اراده او به نحو (امكان ) و اختيارى است .

س 94 - خداوند سبحان درباره حضرت يوسف مى فرمايد: و لقد همت به و هم بها لولا آن راءى برهان ربه ، كذلك لنصرف عنه السؤ ء و الفحشآء، انه من عبادنا المخلصين . (يوسف : 24)
و در حقيقت آن زن (از زليخا) آهنگ وى كرد، و يوسف نيز اگر برهان پروردگارش را نديده بوده آهنگ او را مى كرد. چنين كرد. چنين كرديم تا بدى و زشتكارى را از او باز گردانيم . چرا كه او از بندگان مخلص ما است .
آيا از جمله لنصرف عنه السوء و الفحشاء استفاده نمى شود كه تمام علت فعل ، اراده خاصه خدا است و معصوم هيچ اختيار و اراده در ترك گناه و معصيت ندارد؟!
ج - آيه شريفه در مقام بيان عصمت حضرت يوسف عليه السلام ، بلكه تمام عباد مخلصين (با فتح لام ) است ، و اينكه عصمت از قبيل علم است كه خداوند متعال به انبياء و معصومين عليهم السلام تعليم مى نمايد. البته اين علم از قبيل علمهاى متعارف ، مانند علم به حسن و قبح افعال ، و يا علم به مصالح و مفاسد آنها نيست ؛ زيرا اين گونه علم ها هر چند غالبا بر قواى انسان (مانند شهوت و غضب ) مسلط مى شوند ولى به هر حال گاهى مغلوب آن قوى مى گردند و ضلالت و گناه را در پى دارند. ولى عصمت ، علمى است كه هميشه بر قواى نفسانى و شيطانى مسلط است و با هيچ گمراهى و معصيت سازگار و همراه نيست .

مدلول اخبار طينت و عدم تضاد آن با اختيار

س 95 - مدلول اخبار طينت چيست ؟
ج - از اخبار طينت بر مى آيد كه خداوند متعال انسان را از هر جا خلق نمود، به همانجا برمى گرداند: كسانى را كه از بهشت خلق نموده به بهشت ، و افرادى را كه از جحيم (جهنم ) آفريده به جحيم . و اينكه تفاوت انسانها به روح است ، نه به بدن .
س 96 آيا در اين صورت جبر لازم نمى آيد؟
ج - نظام عالم با قضاى حتم سير مى كند؛ يعنى با اينكه امر و فعل ضرورى است و بايد صورت بگيريد در عين حال انسان در آن مختار است و اختيار براى او باقى است ، مى تواند بجا آورد و مى تواند ترك كند با اختيار و بدون جبر. و نسبت فعل به فاعل و اراده او، نسبت امكان و وجود آلت فعل و غيره ) نسبت امكان است ، ولى نسبت فعل به تمام اجزاء، يعنى علت تامه فعل ، نسبت ضرورت و حتم است و از آن به (قضاء) تعبير مى شود، و اراده خدا نيز از مقام فعل انتزاع مى شود، بنابراين ، اراده صفت فعل است كه نه صفت ذات .

عدم تضاد اخبار سعادت و شقاوت با اختيار

س 97 - معناى اين روايت چيست كه مى فرمايد: السعيد سعيد فى بطن اءمه ، و الشقى شقى فى بطن اءمه
- خوشبخت كسى است كه در شكم مادرش خوشبخت باشد، و بدبخت كسى كه در شكم مادرش بدبخت مى باشد.
ج - لفظ روايت به اين صورت است : السعيد من سعد فى بطن امه و الشقى من شقى فى بطن امه . و اصل اين حديث ، روايتى است مفصل از حضرت باقر عليه السّلام كه چگونگى پيدايش انسان را بيان مى كند. آن حضرت مى فرمايد: بعد از گذشت چهار ماه از زمانى كه بين زن و شوهر مقاربت صورت گرفت و نطفه در رحم مستقر شد، يعنى درست در آغاز زندگانى كودك ، خداوند متعال به دو ملك دستور مى دهد كه يكى در داخل رحم ، و ديگرى در خارج آن تمام مقدرات بچه اعم از روزى ، زندگانى و مرگ ، تندرستى و بيمارى و.... را بنويسند. آن دو عرض مى كنند. از كجا بنويسيم ؟ خداوند متعال مى فرمايد: به پيشانى مادر نگاه كنيد و از آنجا بنويسيد، و در آخر روايت آمده است : و يحفظان لله البداء فى جميع ذلك .
در تمام اين امور، حق بدا و تغيير و تبدل را براى خداوند محفوظ مى دارند.
بعد از آن امام باقر عليه السّلام از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل مى كند: السعيد من سعد فى بطن امه ، و الشقى من شقى فى بطن امه (39) و معناى روايت اين است كه تمام امور اعم از خير و شر، و سعادت و شقاوت ، در شكم مادر مقدر مى شود، البته به شرط (بدا) براى خداوند متعال ، بنابراين ، سعادت و شقاوت در شكم مادر ضرورت نمى آورد، بلكه صرف مكان و قابل بدا، و تغيير پذير است و سرنوشتى كه آن دو ملك نوشته اند اقتضاى طبع است و ممكن است تغيير پيدا كند.

س 98 چرا اين دو ملك به پيشانى مادر نگاه مى كنند و سرنوشت كودك را از روى آن مى نويسند؟
ج - يك نحو وراثت و ارتباط بين مادر و كودك را مى رساند، ولى چنانكه گفته شد، به نحو ضرورت نيست ، بلكه به نحو اقتضا است و قابل تغيير مى باشد و اختيار را از انسان سلب نمى كند.

س 99 آيا اخبار طينت اقتضائيت دارد؟
ج - در روايتى كه از امام باقر عليه السّلام پيرامون كيفيت پيدايش انسان ، از استقرار نطفه در رحم گرفته تا علقه و مضغه و... نقل شده ، آمده است : خداوند متعال به دو ملك دستور مى دهد كه بعد از صورتگرى انسان ، يكى در رحم و ديگرى بيرون رحم ، تمام مقدرات و سرنوشت او را بنويسند. و به ملك بيرون گفته مى شود: نظر كن به پيشانى مادرش و رزق ، اجل ، بيمارى و تندرستى و عوارض و حوادث ديگر را بنويس . در ادامه آن روايت آمده است :
و آن دو ملك در تمام اين امور حق (بدا) و تغيير و تبدل را براى خداوند محفوظ مى دارند. از اين قسمت روايت روشن مى شود كه اين حكمها همگى حكم اقتضائى است و ضرورى (و به نحو علت تامه ) نيست ، و خداوند مى تواند آنها را تغيير دهد و با اختيار انسان منافاتى ندارد.

س 100- از اخبار طينت استفاده مى شود كه (اگر انسان از بهشت آفريده شده به بهشت ، و اگر از جهنم آفريده شد به جهنم خواهد رفت )(40) آيا اين مطلب ضرورت فعل صادر از انسان ، و عدم اختيار و اراده او را در افعالش نمى رساند؟
ج - آرى ، فعل به اين معنى ضرورى است ، يعنى خداوند متعال امر مى كند و مى خواهد كه انسان بخواهد. اراده مى كند كه انسان فعل خود را با اراده خود انجام دهد، به گونه اى كه اگر بدون اراده خود انجام دهد، خلاف خواست خدا خواهد بود؛ بنابراين ، فعل ضرورى است كه از جانب خدا بايد انجام دهد. منتهى با اراده و اختيار خود بنده . چه اشكال دارد خداوند متعال بخواهد كه ما بهشت طلب باشيم ، و با اراده و اختيار خود حتما بهشت را اختيار كنيم ؟!