زندگي در آيينه اعتدال

مجتبي فرجي

- ۳ -


فصل دوم بازتاب هاى تعادل و عدم تعادل

بازتاب هاى زندگى متعادل

1. اصلاحِ نَفس

اميرالمؤمنين (ع) ميانه روى و اقتصاد در زندگى را يكى از راهكارهاى اصلاح انسان ها مى داند و در اين باره مى فرمايد:

«إذا رغبتَ في صلاحِ نفسِكَ فعليكَ بالإقتصادِ و القنوعِ والتقلُّلِ؛ (1)

هرگاه دراصلاحِ حال خود ميل و رغبت پيدا كردى (و خواستى يك انسان واقعى شوى)، پس ميانه رو و قانع (خشنود به قسمت) و كم آرزو (كم گوى) باش».

2. در امان ماندن از هلاكت

آنانى كه روش و مسلكشان ميانه روى و اعتدال در تمام امور زندگى است، از هلاكت و نابودى در امانند در اين مورد حضرت امير(ع) چنين مى فرمايد:

«لنْ يهلكَ مَن اقتصَدَ؛ (2)

كسى كه ميانه روى كند هلاك نمى شود».

3. آسان شدن مشكلات زندگى

از آثار اعتدال اين است كه افراد معتدل، زندگى سهل و آسانى خواهند داشت. اميرالمؤمنين(ع) در اين باره چنين مى فرمايد:

«خُذِ القصْدَ في الأُمور، فمَنْ أخذَ القَصْدَ، خفّتْ عليهِ المُؤَنُ؛ (3)

ميانه روىِ در كارها را فراگير كه در نتيجه، كسى كه ميانه روى را فرا گيرد (و آن را پيشه خود كند) امور زندگى بر او آسان خواهد شد».

4. كسب سلامتى

از بزرگ ترين نعمت ها سلامتى است و حاصل شدن آن مرهون رعايت كردن تعادل در زندگى است. اميرالمؤمنين(ع) در اين زمينه مى فرمايد:

«مَنْ أرادَ السلامةَ فعليهِ بالقَصْدِ؛ (4) هر كس كه سلامتى را مى خواهد پس بايد ميانه رو باشد».

5. ستايش شدن

كسى كه داراى صفت اعتدال است، مورد ستايش و مدح قرار خواهد گرفت و در نهايت به او بشارت نجات و فلاح داده مى شود؛ امام المتّقين، حضرت على(ع) مى فرمايد:

«مَن أخَذ القَصْدَ حَمَدوا إليه طريقَهُ، و بشَّرُوهُ بالنَجاةِ، و مَن أخذ يميناً و شمالاً ذَمُّوا إليه الطريقَ، و حَذَّروه من الهلكةِ؛ (5)

هر كه ميانه روى را پيشه خود كند از راه او ستايش مى كنند و به او مژده نجات مى دهند و هر كه چپ و راست را انتخاب كند، راهش را سرزنش مى كنند و او را از هلاك شدن (به جهت انتخاب اين راه نادرست) مى ترسانند».

6. الفت دل ها

انسان ها در خيلى از موارد با هم تفاهم دارند و به دنبال يك مطلب هستند و يا به تعبير ديگر، انسان ها فطرتاً به دنبال يك حقيقت و واقعيّت مى گردند، همان طور كه خداوند حكيم مى فرمايند:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ؛ (6)

پس تو اى رسول (با همه پيروانت)، مستقيم به جانب آيين پاك اسلام روى آور و پيوسته از طريق دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده است پيروى كن كه هيچ تغييرى در خلقت خدا نيست. اين است آيين حق، و ليكن اكثر مردم از حقيقت آگاه نيستند».

از راه هاى ألفت دل ها رعايت كردن اصل تعادل است، چرا كه راه راست در گرو متعادل فكر كردن و متعادل زندگى كردن است و فطرت و طبيعت انسان ها نيز بر همين سرشته شده است. از اين روست كه رسول اكرم(ص) مى فرمايد:

«إستوُوا تستوِ قلوبُكم؛ (7)

معتدل باشيد تا دل هاى شما به هم نزديك بشود».

7. كسب روزى

رسول گرامى اسلام(ص) مى فرمايد:

«مَنِ اقتصدَ في مَعيشَتِهِ رَزَقَهُ اللَّهُ؛ (8)

كسى كه در زندگى خود ميانه روى را رعايت كند، خداوند به او روزى عنايت مى فرمايد».

و در حديث ديگر اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد:

«مَن صَحِبَ الاقتصادَ دامتْ صُحْبَةُ الغنى له، و جَبَر الاقتصادُ فَقْرَهُ و خَلَلَه؛ (9)

كسى كه (زندگى اش) با ميانه روى همراه باشد، هميشه بى نيازى مصاحبِ اوست و فقر و كمبودِ او را ميانه روى جبران مى كند».

و در روايت ديگر، امام صادق(ع) مى فرمايد:

«اِنَّ القَصْدَ يُورِثُ الغِنى؛ (10) به درستى كه ميانه روى و اعتدال، سبب بى نيازى و ثروت مى شود».

8. اتحاد

پيامبر گرامى اسلام(ص) مى فرمايد:

«عَلَيكُم بِالإِقْتِصادِ فَمَا افْتَرَقَ قَوْمٌ قَطُّ اقْتَصَدُوا؛ (11)

بر شما باد به ميانه روى و اعتدال (زيرا) ملّتى كه ميانه روى مسلك آنها باشد، هرگز تفرقه و جدايى در ميان آنها راه ندارد».

9. سبب نجات

حضرت محمّد بن عبداللَّه(ص) مى فرمايد:

«ثَلاثٌ مُنْجِياتٌ: خَشْيَةُ اللَّهِ في السِّرِّ والعَلانِيَةِ و الإقْتِصادُ فِي الغِنى وَ الفَقْرِ وَالعَدلُ فِي الرِّضا وَ الغَضَبِ؛ (12)

سه چيز، سبب نجات انسان مى شود: اوّلى از آنها) ترس از خداوند در نهان و آشكارا؛ (مورد دوم) رعايت كردن اعتدال در هنگام دارايى و ندارى و (مورد سوم) رعايت كردن عدل در هنگام خشنودى و خشم».

بازتاب هاى زندگى نامتعادل

1 و 2. انحراف و حسرت

از نتايج مخرّبِ خروج از زندگى متعادل، انحراف از جادّه مستقيم و در نهايت، حسرت خواهد بود، كه گاهى كار به جايى مى رسد كه ديگر دير شده و سودى نخواهد داشت. اميرالمؤمنين(ع) در ضمن وصيّت خود به فرزندش، محمّد حنفيّه، مى فرمايد:

«مَن تَركَ القصدَ جارَ؛ (13)

كسى كه ميانه روى را ترك كند از راه حقّ منحرف خواهد شد».

در روايت ديگر چنين متذكر مى شود:

«إيّاكمْ و التفريطَ، فتقعُ الحسرةُ حين لا تنفعُ الحسرةُ؛ (14)

زنهار از كوتاهى كردن، زيرا كوتاهى كردن حسرت به بارمى آورد، زمانى كه ديگر حسرت سودى ندارد».

3. پشيمانى

مولاى متّقيان، اميرالمؤمنين(ع) در اين خصوص مى فرمايد:

«الحِدّةُ ضربٌ من الجنونِ؛ لأنَّ صاحبَها يَنْدَمُ، فإنْ لم يَنْدَمُ فجنونُهُ مستحكَمٌ؛ (15)

تند روى بى جا نوعى از ديوانگى است؛ زيرا صاحبش پشيمان مى شود و اگر پشيمان نشود معلوم مى شود كه جنون او ريشه دار است».

4. ملامت

از عواقب تلخ گرفتارىِ خروج از اعتدال اين است كه انجام دهنده چنين عملى مورد نكوهش و سرزنش واقع خواهد شد. اميرالمؤمنين(ع) در اين باره مى فرمايد:

«احذروا التفريطَ فإنَّهُ يوجبُ الملامةَ؛ (16)

از كوتاهى كردن (در امورى كه بايد انجام شود مثل واجبات) بپرهيزيد، زيرا كه مورد سرزنش و عتاب قرار خواهيد گرفت».

5. رها شدن بنده به حال خود

براى اين كه عواقب وخيم خروج از تعادل آشكارتر بشود، نظر گرامى شما را به اين نكته معطوف مى دارم:

افرادى كه مورد غضب خداوند متعال قرار مى گيرند يكى از بزرگ ترين عذاب هايى كه پروردگار براى آنها در نظر مى گيرد اين است كه آنها را به حال خودشان وا مى گذارد، در نتيجه اين اشخاص از حدّ تعادل و ميانه روى خارج مى شوند و دچار افراط و تفريط و اسراف و تبذير خواهند شد كه همين خروج از تعادل، يكى از بزرگ ترين عذاب هاى خداوند خواهد بود؛ لذا در اين زمينه قرآن مجيد مى فرمايد:

«فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَىْ ءٍ حَتَّى إذا فَرِحُوا بما أُتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فإذا هُمْ مُبْلِسونَ؛ (17)

پس چون همه آنچه (از نعم الهى) را كه به آنها تذكر داده شد فراموش كردند، ما هم درهاى نعمت را (براى اتمام حجّت) بر روى آنها گشوديم تا اين كه به نعمتى كه به آنها داده شد، شادمان و مغرور شدند، پس ناگهان آنها را به كيفر اعمالشان گرفتار كرديم، كه در آن هنگام خوار و نا اميد گرديدند».

رسول اللَّه(ص) نيز مى فرمايد: «إنَّ اللَّه تبارك و تعالى... إذا أراد بقوم اقتطاعاً فتحَ لهم أو فتحَ عليهم باب خيانةٍ، "حتّى إذا فرِحُوا بما أُوتوا أخذناهم بغتةً فإذا هُم مُبلسونَ"؛ (18)

خداى تبارك و تعالى... هر گاه نابودى آنها را بخواهد دَرِ خيانت كارى (از طرف خودشان يا از طرف ديگران) به رويشان مى گشايد تا از آنچه يافته بودند شادمان گشتند، پس ناگهان آنان را فرو گرفتيم و همگان نوميد گرديدند».

اميرالمؤمنين(ع) هم چنين در اين باره مى فرمايد: «و إنَّ مِن أبْغَضِ الرجالِ إلى اللَّهِ تعالى لعبداً وَكَلَهُ اللَّهُ إلى نفسه جائِراً عن قصْدِ السبيلِ، سائراً بغيرِ دليلٍ؛ (19)

بى ترديد در برابر خداوند منفورترين مردمان، بنده اى است كه خدايش او را به خود واگذاشته و رها كرده باشد و به اين علّت از خطّ تعادل بيرون افتاده است و بدون رهنما حركت مى كند».

و در حديث ديگر مى فرمايد:

«إنَّ أبْغضَ الخلائق إلى اللَّهِ رجلانِ: رجلٌ وكَلَهُ اللَّهُ إلى نفسِهِ، فهو جائرٌ عن قصدِ السبيلِ، مَشْغُوفٌ بكلام بِدعةٍ وَدُعَاءِ ضلالةٍ، فهو فتنةٌ لمَن افتَتَنَ بهِ، ضالٌّ عن هَدْي من كان قبلَهُ، مُضِلٌّ لمَن اقتَدى بهِ في حياته و بعد وفاتِهِ، حمَّالٌ خطايا غيرِه، رَهْنٌ (رهين) بخطيئتِهِ؛ (20)

به درستى كه مغضوب ترين افراد در پيشگاه خداوند دو نفرند: يكى كسى كه خداوند او را به خود واگذاشته است و او از تعادل خارج شده است و به سخنان بدعت آميز و دعوت هاى گمراه كننده با اشتياق زيادى دل بسته است و در فتنه و گمراهى فرو خواهد رفت، چه در زمان زندگى و چه بعد از مرگ، به علّت اين كه چنين شخصى، خود گمراه است و از خط اصلى خارج شده است و چنين كسى، هم بار خطاى ديگران را بر دوش خواهد كشيد و هم مرهون گناه خويش خواهد بود».

طرح يك اشكال و پاسخ آن

كثرت نعمتى كه افراد خطاكار از آن برخوردارند، باعث شده است كه اين توهّم و سؤال در ذهن عدّه اى قوّت بگيرد كه اگر گناه و خطا و عصيان و كفر چيز بدى است و باعث هلاكت و نابودى مى شود، پس چه گونه انسان افرادى را ملاحظه مى كند كه در كفر مطلق غوطه ور هستند، ولى با اين حال در نعمت غرق شده و از تمام امكانات زندگى برخوردارند، و اين در حالى است كه برخى افراد مقيّد و پاى بند به قوانين شرع از چنين حالتى برخوردار نيستند.

در پاسخ بايد گفت: از بزرگ ترين عذاب هاى خداوند متعال مهلت دادن و باز شدن درهاى نعمت براى بنده هاى خطاكار است كه در ظاهر نعمت است، ولى در واقع جز نقمت و عذاب چيز ديگرى نيست. اين جهت را هر كسى كه با دقّت به مسائل حول و حوش خود بنگرد، در خواهد يافت. اگر يكى از همين افرادى كه غير از خطا و گناه در زندگى چيز ديگرى ندارد و در ضمن بسيار هم متموّل و ثروتمند است، در نظر گرفته شود و زندگى شخصى و روزمرّه اش در نظر آيد، ملاحظه خواهد شد كه در بيرون به مردم آسيب مى زند و در درون، خودش را مى سوزاند. اگر اين گونه افراد با افراد ديگرى كه بسيار پاك و مقيّد و پرهيزكار هستند و احياناً وضع مادّى خوبى هم ندارند مقايسه شوند معلوم خواهد شد كه چه كسى با روحى شاد و فكرى آزاد و با اطمينان خاطر از نعمت استفاده مى كند، آيا ثروتمند آن چنانى و يا آن انسان سالم و صادق و زحمتكش و به حسب ظاهر احياناً كم درآمد؟

به طور قطع، خوردن يك لقمه نان و پنير از سر صدق و صفا مى ارزد به تمام دارايى آن چنانى كه همراه با هزار هول و هراس و قتل و غارت و دروغ و ريا و تهمت و... به دست آمده باشد؛ چرا كه همه تلاش و كوشش انسان ها براى اين است كه در نهايت به آرامش و راحتى و اطمينان خاطر برسند و آن نعمتى در واقع نعمت است كه از چنين خصوصيّتى برخوردار باشد كه اگر چنين نعمتى نصيب انسان شود زيادش هم كم است، وگرنه جز بلا و حسرت و... چيز ديگرى نخواهد بود.

6. موجبات بد نامى دين و مذهب

شبهه و اعتراض شده است كه علّت بدبختى و عقب ماندگى كشورهاى مسلمان، مذهب و آيينى است كه از آن تبعيّت مى كنند و اين دين و مسلك آنهاست كه دست و پاى توسعه و بالندگى آنها را مى بندد و بالطبع حول و حوش همين مطلب نيز مسائل جنجال برانگيزى مطرح شده است.

در جواب بايد گفت: پيش از هر چيزى بايد در مورد اديان و مذاهب و قوانين حاكم بر آنها تحقيق و بررسى شود تا اين كه صحّت و سقم مطلب روشن شود.

در خصوص دين مبين اسلام، قانونى كه حاكم بر آن است قرآن مجيد است و در اين قانون ادّعا شده است كه اسلام يك دين متين و مُتْقَن و دقيق است؛ مذهبى است كه تمام قوانين در آن براى رشد و تعالى انسان ها وضع شده است واز حكمت متعاليه برخوردار است و تمام ارسال رسولان و فراهم شدن همه امكانات زيستى براى انسان ها به اين جهت بوده است كه آنها به هدف نهايى خلقت برسند و خود را پرورش دهند، در واقع از خود رها شوند و به خدا و لقاء اللَّه برسند، آن گاه الگو و سرمشق ديگران شوند، همان گونه كه پروردگار همين انسان ها مى فرمايد:

«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَكُمْ أمّة وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا... وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ» (21) ؛ يعنى ما هم چنان شما را به آيين اسلام هدايت كرديم و به اخلاق معتدل و سيرت نيكو بياراستيم تا گواه مردم (و سرمشق درستىِ خلق و ديگر اعمال نيكو) باشيد، تا ساير ملل عالم نيكى و درستى را از شما بياموزند، چنان كه پيغمبر را گواه شما كرديم تا شما از او بياموزيد... و پروردگار اجر پايدارى شما را در راه ايمان تباه نخواهد كرد؛ زيرا كه خداوند به خلق مشفِق و مهربان است.

گفته شد قانون حاكم بر جهان اسلام متين و متقَن است و هنگامى كه انسان در حدّ توان خود به بررسى و تجزيه و تحليل قوانين دين مبين اسلام مى پردازد به اَدلّه اين ادّعا آگاه خواهد شد، از باب مثال، اسلام اهميّت و ارزش زيادى براى فريضه تعليم و تعلّم قائل شده است، تعليم و تعلّمى كه خود پايه و اساس و مادر تمام پيشرفت ها و توسعه ها در جهان است. در اين باره، از يك سو، دين مبين اسلام بر تعليم و تعلّم و عمل به دانسته ها تأكيد زيادى داشته است تا آن جا كه آيات و روايات بسيارى در همين زمينه وارد شده است و از سويى ديگر، در جوامع مسلمين و در طول تاريخ اسلام، دانشمندان بسيارى با تكيه بر همين دانسته ها و عمل به همين اندوخته ها زمينه پيشرفت و عظمت مسلمين را فراهم آورده اند، به ويژه در قرونى كه مسلمانان توانستند زمام امور بسيارى از كشورها را در دست گيرند و تمدن عظيم اسلامى را پايه ريزى نمايند كه البته همه اين موارد با شواهد فراوان در لابه لاى برگ هاى زرّين تاريخ آمده است.

7. محروم شدن از شفاعت

از ديگر عواقبِ عدم رعايت اعتدال در زندگى، اين است كه حتّى دوستى با اهل بيت عصمت و طهارت نيز براى چنين افراد نامتعادلى اثر ندارد و نمى تواند گناهان و خطاهاى آنان را بپوشاند، چرا كه طبق قانون، كسانى به درگاه ربوبى نزديك ترند كه نسبت به احكام شرع پرهيزكارتر باشند و در امور زندگى اعتدال بيش ترى داشته باشند؛ خداوند حكيم مى فرمايد:

«يَأَيُّهَا النَّاسُ... إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ؛ (22)

اى مردم، ... همانا گرامى ترين شما نزد خداوند، پرهيزكارترين شماست، همانا كه خداوند دانا و آگاه است».

وقتى كه چنين چيزى ملاكِ ارزش گذارى و ارزيابى خداوند شد، پيامبران و مبلّغان دين چنين خدايى، ملاك و معيار ديگرى نخواهند داشت. امام صادق(ع) در اين باره مى فرمايد:

«نحنُ أصلُ كلِّ خير، و من فروعِنا كلُّ برٍّ؛ فمن البرِّ التوحيدُ و الصلاةُ و الصيامُ و كظمُ الغيظِ و العفوُ عن المسي ء و رحمةُ الفقيرِ و تعهُّدُ الجارِ و الإقرارُ بالفضلِ لأهله، و عدوُّنا أصلُ كلِّ شرٍّ، و من فروعهم كلُّ قبيحٍ و فاحشةٍ، فمنهم الكذبُ والبخلُ والنميمةُ والقطيعةُ وأكلُ الربا وأكلُ مال اليتيم بغير حقّهِ و تعدّي الحدودِ التي أمرَ اللَّهُ و ركوبُ الفواحشِ ما ظَهَرَ منها و ما بطنَ و الَزنى والسرقةُ و كلُّ ما وافق ذلك من القبيحِ، فَكَذِبَ مَنْ زعمَ أنّه مَعَنا و هو متعلّق بفروعِ غيرِنا؛ (23)

ما اساس كارهاى خير هستيم و هر نيكى و خوبى از فروع ماست، نيكى ها و خوبى هايى مانند توحيد، نماز، روزه، فرونشاندن خشم، بخشش خطاكار، مهربانى به فقير، رسيدگى به همسايه و اقرار به فضيلت براى خانواده اش. ولى دشمن ما اساس تمام امور شرّ است و هر بدى و زشتى و فحشايى از فروع اين دشمنان است؛ مانند دروغ، بخل، قطع صله رحم، رباخوارى، خوردن مال يتيم به غير حق، تجاوز به حدودى كه خداوند به آنها امر فرموده، انجام فحشاى ظاهر و باطن، زنا، دزدى و هر آنچه مثل اينها از كارهاى خلاف باشد. پس كسى كه پيرو دشمنان ماست، ولى ادّعا مى كند دوستدارماست دروغ مى گويد».

در روايتى ديگر، وقتى كه عمرو بن سعيد بن بلال و جماعتى بر امام باقر(ع) وارد شدند، امام(ع) فرمود:

«كونوا النُمرُقَةَ الوُسطى؛ يرجع إليكم الغالي و يلحَقُ بكم التالي، و اعلموا يا شيعة آل محمّد! ما بينَنا وبينَ اللَّهِ من قرابةٍ، و لا لنا على اللَّه حجّة، و لا يقرَّبُ إلى اللَّه إلّا بالطاعة؛ مَن كان مطيعاً نفعته ولايتنا، و مَن كان عاصياً لم تنفعهُ ولايتُنا.

قال: ثمّ التفتَ إلينا و قال: لا تغترُّوا و لاتفترُوا! قلتُ، و ما النُمرُقَةُ الوُسطى؟ قال: ألا ترونَ أهلاً تأتون أنْ تجعلوا للنمط الأوسط فضله؛ (24)

از فرقه نمرقه وسطى باشيد؛ چرا كه (ضرر) غلو كننده (و جلو رونده) به شما بر مى گردد و (آسيب) مقصّر (و جا مانده) به شما مى رسد و اى شيعه آل محمّد، بدانيد كه بين ما و بين خداوند خويشاوندى نيست و نه براى ما بر خداوند حجّتى است و نه تقرّب و نزديكى به خداوند، جز به وسيله طاعت امكان پذير است. ولايت و دوستى ما براى كسى سودمند است كه فرمانبردار باشد و براى كسى كه خطاكار باشد ولايت و دوستى ما سودى ندارد. (عمرو بن سعيد بن بلال) مى گويد: سپس امام(ع) رو كرد به ما و فرمود: مغرور نباشيد و سستى نكنيد. (عمرو مى گويد:) به امام عرض كردم: چيست نمرقه وسطى؟ امام فرمود: آيا نمى بينى اين كه مردم براى جايگاه مجلس كه معمولاً در وسط مجلس با قرار دادن متّكا معيّن مى شود، ارزش و فضل خاصّى قائل هستند».

براى توضيح بيش تر، وقتى انسان وارد مجلسى مى شود اوّلين چيزى كه به چشمش مى خورد و عظمتِ خاصّى دارد ميانه مجلس است كه در آن جا متّكا و پشتى و امثال اينها قرار داده شده و معمولاً جايگاه مهتران وبزرگان مجلس است و امام(ع) همان گونه كه مردم براى وسط مجلس ارزش خاصّى قائل هستند، كارهاى متعادل و ميانه را نيز ارزشمند مى دانند.

8. قبول نشدن دعا

امام صادق(ع) در اين زمينه مى فرمايد: «أربعةٌ لا يُسْتَجابُ لَهُمْ؛ أحدهم كانَ لَه مالٌ فَأَفسَدَهُ، فيقول: «يا ربّ ارزقني!»

فَيَقُولُ اللَّهُ - عَزَّوَجَلَّ-: ألَم آمُرَكَ بِالإقْتِصادِ؛ (25)

چهار كس هستند كه دعاى آنها مستجاب نمى شود: يكى از آنها كسى است كه مالى دارد و آن را از بين مى برد و در اين هنگام (كه فقير شده است) عرضه مى دارد: اى خدا، به من روزى عنايت بفرما. خداوند در جواب چنين شخصى مى فرمايد: آيا من تو را به ميانه روى و اعتدال امر نكرده ام؟».

9. فقر

رسول خدا(ص) مى فرمايد:

«مَنِ اقْتَصَدَ، أغْناهُ اللَّه و من بذَّر، أَفْقَرَهُ اللَّهُ؛ (26)

كسى كه ميانه روى و اعتدال را رعايت كند خداوند، او را بى نياز مى گرداند و كسى كه زياده روى كند (و از حدّ اعتدال خارج شود) خداوند او را فقير مى گرداند».

مولاى متقيان، على(ع) نيز در اين باره مى فرمايد: «الإقتصادُ يُنْمِي القليلَ؛ الإسرافُ يُغْنِي الجَزيلَ؛ (27)

ميانه روى، كم را زياد مى گرداند و زياده روى (و خارج شدن از حد اعتدال) زياد را از بين مى برد (و تبديل به فقر و ندارى مى كند)».

10. سبب عذاب و هلاكت

آيات و روايات زيادى در مورد عقوبت و عذاب افراد مسرف وارد شده است كه در اين جا تنها به قسمتى از آن بسيار اشاره مى شود، پروردگار متعال در مورد عاقبت مسرفين چنين مى فرمايد:

«وَكَذَلِكَ نَجْزِى مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بَِايَتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْأَخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى ؛ (28)

و بدين سان هر كس را كه زياده روى كند (ظلم و نافرمانى كند) و به آيات خدا ايمان نياورد مجازات مى كنيم و عذاب آخرت سنگين تر و پاينده تر است».

هم چنين در مورد قوم لوط(ع) مى فرمايد:

«قَالُواْ إِنَّآ أُرْسِلْنَآ إلى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِينٍ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ؛ (29)

(فرستادگان به حضرت لوط(ع)) گفتند: ما براى (هلاك) قوم بدكارى (كه قوم لوط باشد) فرستاده شديم تا بر سر آنها بارانى از سنگ فرود آوريم، سنگ هايى كه نزد پروردگارت معين و نشان دار است براى كسانى كه اسراف كرده اند».

و اين وعده و وعيدها اين طور هم نبود كه صرف وعده بوده باشد، بلكه به آنچه كه به آن ترسانيده شده بودند جامه عمل پوشيده شد و لذاست كه ملاحظه مى شود خداوند متعال در مورد وعده اى كه به پيامبران خود داده است مى فرمايد:

«ثُمَّ صَدَقْنَهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَيْنَهُمْ وَمَن نَّشَآءُ وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ؛ (30)

پس ما به وعده اى كه به آنها (پيامبران) داده بوديم وفا كرديم و آنان را با هر كه خواستيم از شرّ دشمنان نجات داديم و مسرفان ظالم را هلاك گردانيديم».

هم چنين در مورد كسانى كه در انجام وظايف، قصور و كوتاهى كردند چنين مى فرمايد:

«إِذَا جَآءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يَحَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ؛ (31)

آن گاه كه قيامت ناگهان فرا رسد گويند: واى بر ما كه در دنيا چه قدر قصور كرديم، و اين افراد بار گناهانشان را به دوش مى كشند. آرى، بد بارى را به دوش مى كشند».

اميرالمؤمنين، على(ع) در اين باره مى فرمايد:

«مَن لم يُحسِنِ الإقتصادَ أهلكَهُ الإسرافُ؛ (32)

كسى كه (در زندگى خود) ميانه روى و اعتدال را نيكو نگرداند اسراف و زياده روى او را هلاك و نابود خواهد كرد».

11. جهنّم

خداوند متعال در مورد عاقبت كار كسانى كه در زندگى خود دچار اسراف و زياده روى شدند، مى فرمايد:

«وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَبُ النَّارِ؛ (33)

اسراف كنندگان اهل جهنم هستند».

اميرالمؤمنين(ع) نيز مى فرمايد:

«النارُ غايةُ الفَرِطِينَ؛ (34)

آتش جهنّم، فرجام افرادى است كه (در اوامر الهى) كوتاهى مى كنند».

پى‏نوشتها:‌


1. غرر الحكم، حديث 4172.
2. همان، حديث 7445.
3. همان، حديث 5042.
4. همان، حديث 8099.
5. نهج البلاغه، خطبه 222.
6. روم (30) آيه 30.
7. كنز العمّال، حديث 20575.
8. كافى، ج 2، ص 122.
9. غرر الحكم، حديث 9165.
10. كافى، ج 4، ص 53.
11. فردوس الاخبار، ج 1، ص 387.
12. تنبيه الخواطر، ج 1، ص 167.
13. نهج البلاغه، نامه 31.
14. بحار الانوار، ج 10، ص 95.
15. نهج البلاغه، حكمت 255.
16. غرر الحكم، حديث 2580.
17. انعام (6) آيه 44.
18. درالمنثور، ج 3، ص 270.
19. نهج البلاغه، خطبه 102.
20. همان، خطبه 17.
21. بقره (2) آيه 143.
22. حجرات (49) آيه 13.
23. كافى، ج 8 ، ص 242، حديث 336.
24. بحار الانوار، ج 68، ص 178.
25. كافى، ج 4، ص 56.
26. جامع الصغير، ج 2، ص 578، حديث 8501.
27. غررالحكم، حديث 334 و 335.
28. طه (20) آيه 127.
29. ذاريات (51) آيه 34.
30. سوره أنبياء، آيه 9.
31. انعام (6) آيه 31.
32. غرر الحكم، حديث 8206.
33. غافر (40) آيه 43.
34. غرر الحكم، حديث 478.