سيماى مخبتين
( شرح زيارت اَمين اللّه )

شيخ محمود تحريرى

- ۱ -


شرح حال مؤ لف 
مرحوم حاج شيخ حسين محمود تحريرى قدس سره الشريف ، در يك خانواده متدين و در حد متوسط از جهت زندگى ، در تهران چشم به جهان گشود و از همان زمان جوانى آثار تدين و روح معنويت و تلاش در راه كسب علم و كمالات نفسانى از چهره اش نمايان بود به طورى كه پدر ايشان گفته بود: من چشم اميد به ايشان دارم ، شايد او برايم - براى آخرتم - كارى بكند.
ايشان پس از گذراندن دوران دبستان وارد بازار كار شد و در ضمن شبها به تحصيل علوم دينى اشتغال داشت و مقدمات علوم عربى را در مدرسه حاج ابوالفتح در تهران به سرپرستى مرحوم آية الله حاج سيد مرتضى لنگرودى گذارنده بود و از آنجا كه داراى صفاى باطنى خاصى بود همواره در طلب كمالات نفسانى كوشا و پرتلاش بود از اين جهت در همين ايام تماس نزديك با مرحوم حاج شيخ رجبعلى خياط داشت و در جلسات تذكرى و اخلاقى ايشان شركت مى كرد و مورد ملاطفت خاص ايشان قرار مى گرفت ، علاوه بر اين با مرحوم آية الله حاج شيخ محمد على شاه آبادى استاد عرفانى امام خمينى - رضوان الله عليهما - ارتباط پيدا كرد و حدود 10 سال در جلسات معارف ايشان در مسجد جامع تهران كه براى عموم مردم داشتند شركت مى كرد. ارتباط با اين دو استاد اخلاق و عرفان آنچنان در روحياتش اثر گذاشت كه همواره در جلسات اخلاقيش با تاءثر خاصى از ايشان كلماتى را نقل مى كرد، و چون داراى همتى عالى در راه كسب علم و تحصيل كمالات نفسانى بود براى ادامه اين راه به حوزه علميه قم هجرت كرد و در مدرسه فيضيه اسكان گزيد و با مواجه شدن با اوضاع سخت اقتصادى ، دست از تلاش علمى و تهذيب نفس برنداشت به گونه اى كه پشتكار علمى ايشان زبان زد اساتيد خود بود و ايشان را شگفت زده كرده بود و يكى از اساتيد ايشان - مرحوم آية الله حاج سيد احمد شهرستانى فرموده بود:
حادثه ناگوارى براى آقاى تحريرى رخ داده بود و من براى عرض تسليت نزد او رفته بودم كه او به من گفت : شما درستان را ادامه دهيد، از اين جهت به كسالتهايى مبتلا شد و بعضى از آنها تا آخر عمر با ايشان همراه بود و اين امر موجب شد كه نتواند مدارج عالى علمى را ادامه دهد و به تهران براى ترويج معارف اسلامى برگردد، ايشان تحصيل علم را با روح معنويت و ارتباط با خداوند و توسل به ائمه عليهم السلام تواءم كرده بود و در اين راستا مى فرمود: تا شب پنج شنبه مشغول درس و بحث بوديم و شب پنج شنبه و جمعه ، به جلسات اخلاقى و توسل و برگزارى دعاى كميل اختصاص ‍ داشت به گونه اى كه اولين جلسات توسل در فيضيه توسط طلاب تهرانى تشكيل شد و مرحوم شهيد مطهرى نيز در آن شركت مى كرد.
اساتيد وى  
ايشان اساتيد بزرگى را در حوزه علميه قم درك كرد، اساتيد درسهاى سطح ايشان عبارتند از حضرات آيات : آقاى سلطانى ، آقاى گلپايگانى ، آقاى نجفى مرعشى ، اساتيد درس خارج ايشان حضرات آيات عظام : آقاى حاج سيد محمد تقى خوانسارى ، آقاى سيد صدرالدين صدر، آقاى سيد محمد حجت ، امام خمينى و آقاى بروجردى رضوان الله عليهم ، اساتيد درس ‍ فلسفه ايشان ، مرحوم حاج آقا جواد خندق آبادى و علامه سيد محمد حسين طباطبايى رضوان الله عليهما، تلاش علمى ايشان به گونه اى بود كه حدود يك دوره كتاب صلوة مرحوم آية الله العظمى بروجردى را به زبان عربى تقرير كرد كه اكنون اكثر آن به صورت خطى موجود است .
اساتيد اخلاقى و عرفانى وى : 
فطرت پرشور و حال ايشان به گونه اى بود كه علاوه بر ارتباط اخلاقى و معنوى با آن دو استاد بزرگ در اوائل جوانى و نيز مصاحبت با صاحب نفسها و اهل حالهايى كه در تهران بودند مانند مرحوم حاج سيد مهدى حاج قوام ، حاج سيد ميرزا آقا طاهايى ، حاج ملا آقا جان زنجانى ، حاج سيد رضا دربندى ، ارتباط با جلسات اخلاقى بعضى از شاگردان مرحوم آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى رضوان الله عليه داشت مانند مرحوم حاج آقا حسين فاطمى و حاج شيخ عباس تهرانى و نيز با مرحوم آية الله حاج ميرزا على آقا شيرازى استاد نهج البلاغه شهيد منتظرى ، كه از بزرگان علم اخلاق بود و به دعوت مرحوم آية الله العظمى بروجردى براى تدريس معارف و اخلاق به قم آمده بود، مرتبط بود.
حال پرشور و عشق خدايى ايشان به گونه اى كه براى ديدن مرحوم آية الله حاج آقا جواد انصارى همدانى بارها از تهران به همدان مسافرت مى كرد تا از دم مسيحايى ايشان بهره مند و زنده شود، لكن دل پرطلالم از محبت و شور ايشان با اين تماسها و برخوردها قانع نگشته تا اينكه با بزرگ مفسر قرآن مجيد و فيلسوف و عارف و مربى بزرگ اخلاق حضرت آية الله العظمى علامه سيد محمد حسين طباطبايى رضوان الله عليه ارتباط تربيتى برقرار كرد و در جلسات خصوصى اخلاقى و سير و سلوكى ايشان شركت فعال داشت و تا آخر عمر تحت تربيت آن مربى كم نظير بود و مدارجى از كمال و معرفت حق تعالى را طى كرد به گونه اى كه يكى از كسانى بود كه مرحوم علامه طباطبائى گاهى شاگردانش را براى ارتباط حالى و تقويت شور و عشق ، به ايشان سفارش مى كردند، ايشان اين ارتباط را نعمتى بى نظير براى خويش مى دانست به طورى كه گاهى مى فرمود: با اينكه بزرگانى را درك كردم لكن هيچ يك مرا مانند ايشان اقناع و اشباع نكردند و بعد از رفتن به تهران وقتى به قم مشرف مى شد تا شب چهارشنبه مى ماند تا در جلسات خاص عرفانى مرحوم علامه شركت كند، ايشان بعد از مراجعه از قم با مرحوم آية الله علامه امينى ارتباط خاصى برقرار كرد و در جلساتى كه كتاب شريف و گرانقدر الغدير را قبل از چاپ ، خوانده و بررسى مى كردند، شركت مى كرد.
ويژگيهاى روحى و اخلاقى وى  
ايشان از يك تعبد خاص نسبت به دستورات شرع مقدس برخوردار بود به گونه اى كه در حد توان التزام خاص به مستحبات و ترك مكروهات داشت و همواره ديگران را قولا و عملا به آن دعوت مى كرد، علاوه بر آن از يك روح صبر و رضا و تسليم برخوردار بود و با آنكه تا آخر عمر كسالتهاى گوناگونى داشت لكن هيچ گاه زبان به شكايت و اعتراض از خداوند متعال نگشود بلكه با قلبى آرام با ديگران مواجه مى شد و وقتى آنها مشكلاتشان را مطرح مى كردند آنها را روحيه مى داد و در حد توان آن را حل مى كرد به طورى كه آنها با روحيه اى قوى و شاداب از نزدش بيرون مى رفتند، و همچنين داراى توكلى بلند و مناعت طبع بود كه حاضر نبود در مشكلات اقتصادى به كسى روى بيندازد و زير بار منت كسى يا شخصيتى رود و نيز داراى توسلى قوى به ائمه عليهم السلام بود و حالت بكاء عجيبى در توسل به ايشان و ابراز محبت به حق تعالى داشت - اين امر زبان زد ديگران بود - به گونه اى كه ديگران را نيز منقلب مى كرد و نوعا شبها يكى دو ساعت به اذان صبح مشغول راز و نياز و تهجد و تفكر در آيات انفسى بود، آن هم با حالت گريه شديد تا جايى كه گاهى نويسنده اين حالات ، از گريه ايشان از خواب بيدار مى شد، و اين گريه آن چنان عميق بود كه گاهى مى فرمود: مقدارى از سردردم به سبب گريه هاى زياد است ، و همچنين مى فرمود: من شما را با گريه به درگاه خداوند و اوليائش به اينجا رساندم ، اين توسلات در تمامى امور ايشان جريان داشت تا اينكه گاهى مى فرمود: من همواره توسل مى كنم ، (علتش آن حالت ذلت و خاكسارى ايشان به درگاه خداوند و اوليائش بود) يكى از حالات بارز ايشان سير در آيات انفسى بود كه در اين رابطه ، خداوند حالات و كمالاتى را به ايشان عنايت فرموده بود لكن ايشان نسبت به آنها كتمان خاصى داشت فقط گاهى آثارش ظهور مى كرد.
ايشان علاوه بر كمالات روحى ، داراى اخلاق خاص و چهره بشاشى بود كه اشخاص در اولين برخوردها با ايشان ، شيفته و جذب ايشان مى شدند و عده اى از اين طريق به راه هدايت مشرف گرديدند.
فعاليتهاى علمى و تربيتى وى 
ايشان با يك تعهد خاص و ايمان خالص به هدف ، براى ترويج دين ومعارف اسلامى نوعا به قشر جوان توجه داشت و براى آنها كلاسهايى در علوم عربى و فقهى و جلسات گوناگون دينى و اخلاقى تشكيل مى داد به گونه اى كه هر شب را به بحثى اختصاص مى داد مانند بحث حديث و حفظ آن ، جلسه قرائت و تفسير قرآن ، جلسه توسل و بحثهاى اعتقادى ، و نوعا خود مؤ سس اين گونه جلسات بود و در اين رابطه بحثهاى متصلى داشت و اين شرح از نتائج آن است ، علاوه بر اين ، شاگردانش را در تهيه و بيان معارف و اخلاقيات به كار مى گرفت به گونه اى كه بعضى از آنها جلساتى را اداره مى كردند و هنوز هم ادامه مى دهند، ايشان علاوه بر ارتباط كار علمى با شاگردانش ، با آن اخلاق ويژه اش با آنها ارتباط روحى و معنوى برقرار مى كرد و در امور مختلف ايشان نظارت و اشراف داشت و در حد امكان به آنها كمك مى كرد مانند امر معاش و كسب ، ازدواج و ارتباطات خانوادگى و آنها نيز آن مرحوم را در امور خود دخالت مى دادند مانند پدرى كه در تمامى امور تربيتى فرزندش نظارت و اشراف دارد، ايشان با داشتن كسالتهاى مختلف در هيچ حالى دست از ارشاد و تبليغ و تربيت برنداشت و در حد وسع و توان خود به بيدار كردن سياسى اهتمام داشت و با چنين روش ‍ تربيتى ، در زمانى كه رژيم فاسد پهلوى دست به اشاعه فحشاء و منكرات مى زد تا جوانهاى پاك در وادى فساد اخلاقى و اعتقادى بيفتند و قدرت فكر كردن نسبت به سرنوشت خود را نداشته باشند و بتوانند بر سلطه طاغوتى خود ادامه دهد، جوانهايى را تعليم و تربيت كرد و تحويل جامعه داد كه از پاكى و تعهد خاصى برخوردارند و هر يك نيروى مؤ ثرى در زمينه هاى ادارى و فكرى و اخلاقى در محيط خود هستند و همچنين قلب مالامال از روح ايمان و شوق به مكتب و همت والاى ايشان به گونه اى بود كه عده اى را براى دنبال كردن منصب انبياء عليهم اسلام ترغيب مى نمود و تعدادى روحانى تربيت نمود كه در قم و تهران مشغول تحصيل و ترويج معارف دين هستند، ايشان علاوه بر اين امور، مبارزه عملى با فساد و فحشاء مى كرد و عده زيادى را از مراكز فساد نجات داد و مشاغلى را برايشان فراهم نمود، ايشان آن چنان اهتمام به پياده كردن منصب انبياء عليهم السلام داشت كه بدون هيچ چشم داشت از كسى و با حالت كسالت به گونه اى بود كه گاهى با دو عصا در جلسات دينى و اداره مسجد شركت مى كرد و اين روش تا آخر عمر شريفش ادامه داشت تا آنكه در حين انجام وظيفه در خانه محبوب ، جمالش را ديده و نداى يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية را از گوينده اش با گوش جان شنيده و لبيك گفته و در زمره عباد الله داخل شده و به جنت لقاى الهى واصل گرديد و واقعا مصداق : اذا مات العالم الفقيه ثلم فى الاسلام ثلمة لايسدها شى ء (وقتى عالم فقيه بميرد شكافى در اسلام وارد مى شود كه چيزى آن را پر نمى كند) بود، والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيا.
متن زيارت اَمين اللّه 
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ فِى عِبَادِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ ص حَتَّى دَعَاكَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ وَ قَبَضَكَ إِلَيْهِ بِاخْتِيَارِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّةَ مَعَ مَا لَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِى أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلَائِكَ مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ مُتَزَوِّدَةً التَّقْوَى لِيَوْمِ جَزَائِكَ مُسْتَنَّةً بِسُنَّةِ أَوْلِيَائِكَ مُفَارِقَةً لِأَخْلَاقِ أَعْدَائِكَ مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ
اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ وَ سُبُلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْكَ شَارِعَةٌ وَ أَعْلَامَ الْقَاصِدِينَ إِلَيْكَ وَاضِحَةٌ وَ أَفْئِدَةَ الْعَارِفِينَ مِنْكَ فَازِعَةٌ وَ أَصْوَاتَ الدَّاعِينَ إِلَيْكَ صَاعِدَةٌ وَ أَبْوَابَ الْإِجَابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَ دَعْوَةَ مَنْ نَاجَاكَ مُسْتَجَابَةٌ وَ تَوْبَةَ مَنْ أَنَابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ وَ عَبْرَةَ مَنْ بَكَى مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ وَ الْإِغَاثَةَ لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ وَ الْإِعَانَةَ لِمَنِ اسْتَعَانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ وَ عِدَاتِكَ لِعِبَادِكَ مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقَالَكَ مُقَالَةٌ وَ أَعْمَالَ الْعَامِلِينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ وَ أَرْزَاقَكَ إِلَى الْخَلَائِقِ مِنْ لَدُنْكَ نَازِلَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِيدِ إِلَيْهِمْ وَاصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرِينَ مَغْفُورَةٌ وَ حَوَائِجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ وَ جَوَائِزَ السَّائِلِينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِيدِ مُتَوَاتِرَةٌ وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَ الظِّمَاءِ مُتْرَعَةٌ
اللَّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعَائِى وَ اقْبَلْ ثَنَائِى وَ اجْمَعْ بَيْنِى وَ بَيْنَ أَوْلِيَائِى بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِنَّكَ وَلِيُّ نَعْمَائِي وَ مُنْتَهَى مُنَايَ وَ غَايَةُ رَجَائِي فِي مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ
اَنْتَ اِلهى وَسَيِّدى وَمَوْلاىَ
اِغْفِرْ لاَِوْلِياَّئِنا وَكُفَّ عَنّا اَعْداَّئَنا وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا وَاَظْهِرْ كَلِمَةَ
الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا وَاَدْحِضْ كَلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلى اِنَّكَ
عَلى كُلِّشَى ءٍْ قَديرٌ

ترجمه :
سلام - خداوند - بر تو اى اميرمؤ منان و رحمت و بركات خداوند بر تو، سلام بر تو اى امانتدار خداوند در زمين او و حجت او بر بندگانش ، سلام بر تو اى اميرمؤ منان ، گواهى مى دهم كه تو - در راه - براى خدا خدا جهاد كردى آنچنان كه شايسته جهادش مى باشد، و به كتاب خدا عمل كردى و از سنت هاى پيامبرش صلى الله عليه و آله پيروى كرد، تا اينكه خداوند تو را به جوار خويش دعوت فرمود و به اختيار خودش جانت را گرفت و دشمنانت را در كشتن شما ملزم به حجت - پاسخگويى - كرد در حالى كه حجت هاى رسا و گويايى براى تو بر تمامى خلق مى باشد. خدايا، قرار ده نفس مرا آرام به تقديرت ، خشنود به قضايت ، حريص به ياد و دعايت ، دوستدار برگزيدگان دوستانت ، محبوب در زمين و آسمانت ، شكيبا در مورد نزول بلايت ، سپاسگزار در برابر نعمتهاى فزونت ، متذكر عطاياى فراوانت ، مشتاق به شاد گشتن ديدارت ، توشه گير پيرهيزكارى براى روز پاداشت ، پيروى كننده از روشهاى دوستانت ، دورى كننده از اخلاق دشمنانت ، سرگرم از دنيا به ستايش و ثنايت . (سپس صورتش را بر قبر گذارد و عرض كرد) خدايا، براستى دلهاى فروتنان درگاهت بسوى تو حيران است و راه هاى مشتاقان به تو باز است و نشانه هاى قاصدان كويت آشكار است ، و قلبهاى عارفان ، از تو ترسان است ، و صداهاى خوانندگان ، بطرف تو بلند است و درهاى اجابت برويشان باز است و دعاى كسى كه با تو راز گويد مستجاب است ، و توبه كسى كه به درگاه تو بازگردد پذيرفته است و اشك چشمان كسى كه از خوف تو گريد مورد ترحم است ، و كمك كردنت براى كسى كه از تو كمك خواهد آماده است ، و فريادرسى تو براى كسى كه به تو استغاثه كند رايگان است و وعده هايى كه به بندگانت داده اى وفايش حتمى است و لغزش كسى كه از تو پوزش طلبد پذيرفته است و كارهاى عمل كنندگان ، نزد تو محفوظ است و رزق هايت به سوى موجودات از نزد تو نازل مى شود و بهره هاى بيشتر براى ايشان پياپى است و گناهان آمرزش خواهان ، آمرزيده است و حاجتهاى آفريدگانت نزد تو روا شده است و جايزه هاى سؤ ال كنندگان ، نزد تو شايان و وافر است و بهره هاى فزون به سوى ايشان مى رسد و سفره هاى احسان تو براى طعام خواهان آماده است و حوضهاى آب براى تشنگان ، نزد تو لبريز است ، خدايا، پس دعايم را مستجاب كن و مدح و ثنايم را بپذير، و اميدم را عطا كن و گردآور ميان من و دوستانم - زمامداران امورم - به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام ، زيرا تويى صاحب نعمت هايم و منت هاى اميدم و سر حد نهايى آرزويم در بازگشتگاه و اقامتگاههم . (خدايا) تويى معبود و آقا و مولايم ، بيامرز مرا و دوستانم را و باز دار از ما دشمنانمان را و سرگرمشان كن از آزار و آشكار كن - گفتار - حق را و آن را برتر قرار ده و گفتار باطل را از ميان ببر و آن را پست گردان ، براستى تو بر هر چيزى توانايى .
پيشگفتار 
والحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام على خير خلقه و اشرف بريته محمد و اله الطيبين الطاهرين الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا و اللعن الدائم على اعدائهم اجمعين من الاولين الى يوم الدين .
هدف از آفرينش انسان  
خداوند متعال انسان را در اين عالم براى دست يابى به هدفى عالى آفريده و براى رسيدن به اين مقصود او را به قوا و نيروهاى متعددى مجهز نموده است ، آن هدف جز بندگى و معرفت حق تعالى چيز ديگرى نيست كه هر انسانى با رسيدن به آن به مقام والاى خليفة اللهى فائز مى شود و اگر مى گوييم وجود موجودات مقدمه اى براى وجود و حيات انسان است و در نهايت تحت فرمان او خواهند بود، فقط به اين معنا است .
ايجاد وسايل براى رسيدن به هدف  
خداوند تبارك و تعالى براى نيل بشر به اين مقام والا، وسايلى را مقرر فرموده تا با چنگ زدن و عمل نمودن به آنها، استعدادهاى خود را به فعليت رساند و اين مهم جز با متابعت از انبياء و اولياى او ممكن نيست ، از اين جهت قرآن كريم نيز براى رسيدن به خداوند متعال ما را امر به گرفتن وسيله مى كند: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة و جاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون :(1) (اى مؤ منان خدا را حفظ كرده و دنبال وسيله به سوى او باشيد و در راه او مجاهده كنيد شايد رستگار شويد).
البته پرواضح است كه اين مسئله غير از اعتقاد مشركين است كه بتها را عبادت مى كردند تا آنان را به خداوند نزديك كنند كه : مانعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفى (2): (و ما بتها را عبادت نمى كنيم جز براى اينكه ما را به خداوند نزديك كنند). زيرا مشركين به بتها به نظر استقلالى نگريسته و آنها را عبادت مى كردند، اگرچه آنها را مخلوق مى دانستند لكن در ربوبيت مستقل مى دانستند كه در نزد ما هيچ يك از اين امور در رابطه با انبياء و ائمه عليهم السلام متصور نيست زيرا تنها مشخصه و كمال والاى ايشان ، بندگى كردن خالصانه خداوند متعال و دعوت بى قيد و شرط آنها به سوى خداوند مى باشد كه : قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى و سبحان الله و ما انا من المشركين :(3) (بگو اى پيامبر! اين راه من است كه با بينايى به سوى خدا مى خوانم ، خود و هر كس را كه از من تبعيت كند و خداوند منزه است و من از مشركين نيستم ).
اطاعت از پيامبر و ذوى القربى  
اطاعت از انبياء و اولياء از اين جهت است كه تبعيت از ايشان ، همان متابعت خداوند متعال است كه : من يطع الرسول فقد اطاع الله :(4) (كسى كه رسول را اطاعت كند پس به تحقيق خدا را اطاعت كرده است )، و شرط محبت خداوند متابعت از پيامبر است ، قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله :(5) (بگو اى پيامبر: اگر خدا را دوست داريد از من تبعيت كنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد)، و اجر رسالت (كه لازم است اعطاء گردد) چيزى جز مودت ذوى القربى و اهل بيت پيامبر عليهم السلام نمى باشد، قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى :(6) (بگو اى پيامبر! بر امر رسالت مزدى از شما جز محبت نسبت به نزديكانم نمى خواهم ) و چون رسالت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و مزد بر آن ، جز براى رفع انسان نيست ، قل ماسئلتكم من اجر فهو لكم :(7) (بگو اى پيامبر! آن مزدى كه از شما مى خواهم ، آن به نفع شما مى باشد). و آن منفعت جز راهيابى به طرف حق تعالى نيست ، قل مااسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا :(8) (بگو اى پيامبر! بر رسالتم مزدى از شما نمى خواهم مگر آنكه بخواهد به طرف پروردگارش راهى داشته باشد) و اين راهيابى جز با مودت ذوى القربى و اهل بيت آن حضرت محقق نمى شود، از اين جهت امر به مودت ايشان كرده است ، پس بايد مراد از مودت ايشان تبعيت از ايشان از روى مهر و محبت باشد، بنابراين اهل بيت بايد به گونه اى باشند كه محبت و تبعيت و قرب با آنها، موجب محبت و تبعيت و قرب به خداوند متعال شود و اين در صورتى است كه ايشان به تمام معنا و در تمام شئون هستى ، بنده حضرت حق باشند. ايشان خود و همه شئون خود و موجودات را فقير درگاه الهى مى دانستند و مى ديدند، از اين جهت تبعيت از ايشان در طول تبعيت از رسول خدا و خداوند متعال است نه در عرض آن تا به شرك و استقلال منتهى شود.
امتحان الهى و غرض از آن  
البته اين تبعيت و محبت از آزمايشات بزرگ الهى نسبت به انسان است تا به آن جوهره وجودى او ظهور كرده و افراد حق طلب از ديگران ممتار شوند و به نتايج حقيقى را بندگى نائل شوند كه : احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين :(9) (آيا مردم گمان مى كنند اينكه بگويند ايمان آورديم رها مى شوند و امتحان نمى شوند و حتما كسانى كه قبل از ايشان بودند را امتحان كرديم تا خداوند بداند(10) راستگويان و دروغگويان رامؤ منان را از منافقان مشخص كند -) اين امتحان همگانى است و حتى انبياى الهى را نيز شامل مى شود. اين امتحان نه براى علم پيدا كردن خداوند بلكه براى ظهور حقايق وجوديه انسان است كه چه چيزى از اطاعت يا معصيت را، واقعا دنبال مى كند، مانند معلمى كه به جوهره وجودى شاگردش در طول سال آگاهى دارد براى اينكه اين حقيقت را نيز به شاگردش بفهماند و شاگرد ممتاز از غير آن ، جدا شوند، آنها را امتحان كرده تا آنها به نتايج پس از امتحان نايل شوند.
نفس انسانى در رابطه با تمايلات و كششهاى وجوديش نسبت به دنيا و شئون آن (اين تمايلات جزو ساختمان وجودى اوست ) داراى حالات مطلوب و نامطلوبى در مقايسه با هدف وجوديش مى شود، كه ظهور اين حالات نتيجه امتحان الهى است .
حالات گوناگون نفس  
به طور اجمال اشاره اى به اين حالات (11) مى شود، انسان به جهت خلقت ماديش اول تمايلات مادى در او شكوفا مى شود از قبيل ميل به تغذيه ، ميل به لانه سازى ، تمايل جنسى و...، قهرا هر يك از آنها آگاهيهاى خاصى را به دنبال دارد و در اين بين حالاتى هر چند غيراختيارى براى انسان حاصل مى شود كه همه آنها از خودخواهى انسان سرچشمه مى گيرد مانند احساس ‍ مالكيت ، حسد، بخل و... لكن چون اين حالات ناآگاهانه يا نيمه آگاهانه هستند پايدار نمى باشند تا كم كم قواى عقلى انسان شكوفا شود و سؤ الات و دركهاى كلى نسبت به جهان و خويشتن و هدفدارى آن برايش طرح شده و با داشتن ابزار اين دركها و به كار بستن آنها، بينشهاى كلى نسبت به جهان و خويشتن پيدا شود، در اين مرحله است كه دستگاه آفرينش براى او راه رسيدن به هدف مطلوب را معين كرده است . لكن در اين راستا خداوند متعال براى تحقق آزمايش ، چيزهاى ديگرى را قرار داده تا انسان با آگاهى راه مطلوب را از غير آن تشخيص داده و به آن عمل كند تا استعدادهاى حقيقيش شكوفا شود، و آنها عبارتند از تمايل به دنيا و شئون آن و نيز شيطان ، كه او از اين تمايلات استفاده كرده و آنها را جلوه مى دهد و از آن هدف اصلى انسان را غافل كرده تا انسان اين تمايلات را در مسير حق قرار ندهد. نفس انسانى به ملاحظه شدت اين تمايلها و انحراف آنها از صراط مستقيم ، به نفس اماره بالسوء ناميده مى شود: ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربى :(12) (همانا نفس بسيار امر كننده به بدى است مگر اينكه پروردگارم به من رحم كند) و قهرا هر انحرافى غفلتى مناسب با خود دارد چنانچه امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: مملوة بالغفلة و السهو (13)، (- نفس - پر است از غفلت و اشتباه ) و اگر نفس را به همين جهت رهايش ‍ كنيم شيطان زمام امر را به دست مى گيرد و انسان را در تحت ولايت (14) خود قرار مى دهد و كارهاى خلاف را براى او خوب (15) جلوه مى دهد، و نفس از آن خوشش آمده و آن را مى پذيرد، اينجاست كه نفس ، مسوله ناميده مى شود: بل سولت لكم انفسكم امرا(16) : (حضرت يعقوب به فرزندانش فرمود: بلكه نفس شما امرى را برايتان جلوه داده است ) در اين هنگام اگر نفس پس از ارتكاب كار خلاف ، به خود آمده و متنبه شود و از كار گذشته اش پشيمان شود و خود را نسبت به آن سرزنش كند تا در مسير صحيح قرار گيرد، به آن نفس لوامه گفته مى شود، و لا اقسم بالنفس ‍ اللوامة (17)، (سوگند به نفس ملامت كننده ) و تا نفس حالت مراقبه نسبت به اعمال و حالات خويش پيدا نكند و از آنها حساب كشى ننمايد و تا به موانع خود پى نبرده و آنها را اصلاح نكند به مقامات عاليه نايل نمى شود.
معرفة الله يا شناخت نفس  
هدف اصلى از آفرينش ، شناخت حقيقى خداوند متعال است كه در اين صورت نفس انسانى نيز شناخته شده است ، و اين مهم جز با مراقبت دائمى نفس بر پياده كردن راه بندگى خداوند و محاسبه از آن ، ميسر نمى باشد همان طور كه قرآن كريم سفارش كرده است . يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون و لاتكونوا كالذين نسوا الله فاءنساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون (18) (اى مؤ منين خدا را حفظ كنيد و هر كسى بايد نگاه كند كه براى فردا چه مى فرستد، و خدا را حفظ كنيد زيرا او آگاه است به آنچه عمل مى كنيد، و مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كرده پس خدا هم نفس آنها را به فراموشى كشانده ، ايشان فاسق هستند) در اين آيه شريفه پس از امر مؤ منان به تقواى الهى ، سفارش به مراقبت از نفس مى كند سپس امر به محاسبه نفس ‍ (محاسبه نشان مى دهد كه تقوا به طور مستمر پياده شده است يا خير؟) و اين دو امر، انسان را به توجه مستمر به خداوند مى كشاند، و توجه مستمر به خداوند كم كم دريچه هاى معرفت به او را براى انسان باز مى كند كه با باز شدن دريچه هاى حقيقى معرفت به خداوند، رابطه وجودى خود و موجودات را با او فهميده و مى يابيم و با يافتن اين روابط حقيقى ، حالات والاى نفس حاصل مى شود از قبيل اطمينان و رضايت و در اين هنگام نفس ، به مطمئنه ، راضيه و مرضيه متصف شده و قابليت خطاب به دخول در زمره بندگان واقعى خداوند، را پيدا مى كند و به او گفته مى شود يا ايتها النفس المطمئنة ، ارجعى الى ربك راضية مرضية ، فادخلى فى عبادى ، وادخلى جنتى (19)؛ (اى نفس مطمئن ، به پروردگارت رجوع كن در حالى كه از او خشنود بوده و مورد خشنودى او مى باشى پس در ميان بندگانم داخل و در بهشتم وارد شو).
در مقابل اگر نفس از حالت ملامت گرى خويش نسبت به اعمال و حالات قبيح بيرون بيايد و مراقب نسبت به آنها نداشته باشد، كم كم حالت استدراج (20) برايش پيش مى آيد و چنانچه توبه ننمايد به خسران (21) وجودى مبتلا شده تا نهايت كارش به تكذيب (22) آيات الهى منتهى مى شود و مغضوب به غضب الهى شده كه نتيجه اش جهنم و همراهى با كافران است .
البته در تمامى مراحل بايد واقعا از هجوم شيطان و غلبه هواهاى نفسانى به خداوند متعال پناه برد تا او ما را پناه دهد همچنان كه خداوند به پيامبرش ‍ امر مى كند كه : للّه للّه و قل رب اعوذ بك من همزات الشياطين ، و اعوذ بك رب ان يحضرون
(23)، (و بگو پروردگارا به تو پناه مى برم از وسوسه هاى شيطانها و پناه مى برم به تو پروردگارا از اينكه نزد من حاضر شوند).
علت سفارش به زيارت امامان  
حال با توجه به اين بيان كوتاه ، سر سفارشات ائمه عليهم السلام به زيارت خودشان روشن مى شود، زيرا آن يكى از راه هاى ابراز محبت به ايشان براى تقرب به خداوند متعال و نزديك شدن به هدف از آفرينش ، مى باشد و در حقيقت با زيارت ايشان مى خواهيم آنها را الگوى خود در سير به سوى كمال نهايى قرار دهيم ، نه اينكه مقصود خوش گذرانى و ارضاء اميال حيوانى يا رسيدن به منافع مادى باشد، از اين جهت آن بزرگواران در زيارتنامه هايشان مجموعه اى از معارف اسلامى را از توحيد، رسالت ، معاد، امامت ، ولايت و مسائل اخلاقى و تربيتى ، متذكر شده اند تا با اعتقاد پاك و اتصاف با اين اوصاف اخلاقى و نفسانى شايستگى قرب الهى را پيدا كنيم ، در اين صورت است كه زيارت ايشان همان زيارت خداوند محسب شده است و موجب دخول در بهشت مى شود.(24) البته زيارت ايشان آداب ديگرى دارد كه در مفاتيح الجنان و ساير كتب زيارات (25) آمده است .
يكى از بهترين زيارتنامه ها، زيارت شريفه امين الله است كه امام سجاد عليه السلام هنگام زيارت اميرالمؤ منين عليه السلام مى خواندند و امام باقر عليه السلام فرمودند(26): آن را مى توان در تمامى زيارتگاههاى ائمه خواند، اين زيارتنامه دربردارنده معارف بلند و مسائل اخلاقى والائى است كه در قالب دعا نفس انسانى را ترغيب مى كند كه به اين كمالات متصف شود و به گونه اى است كه مرحوم مجلسى درباره آن فرموده است (27): از صحيح ترين زيارتنامه هاست از جهت سند و عام ترين آنهاست از نظر مورد، (يعنى مى توان آن را نزد همه ائمه خواند). اميدوارم با عنايت ائمه عليهم السلام در بيان بعضى از حقايق آن موفق شده باشم .
والسلام
شيخ محمود تحريرى
فصل اول : معانى سلام بر امام 
سلام بر تو 
السلام عليك (28)
كلمه سلام به معناى امنيت و سلامت است و يكى از بهترين نوع تحيت مى باشد كه در دستورات اجتماعى اسلام از اهميت و سفارش اكيد برخوردار است تا مؤ منين به جهت احترام كردن و در امنيت قرار دادن جان و مال و آبروى خويش ، از تعرض و تجاوز به يكديگر، در ملاقاتشان در هر مرتبه و درجه اجتماعى كه قرار دارند اين كلمه را القاء كنند و در نتيجه بين دلها الفتى برقرار شود.(29) از اين جهت خداوند متعال به پيامبرش امر مى كند كه : و اذا جاءك الذين يؤ منون باياتنا فقل سلام عليكم (30) (و هنگامى كه مؤ منان به آيات ما نزد تو آمدند پس بگو سلام بر شما)، و نيز به مؤ منين امر مى نمايد كه : فاذا دخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم تحية من عند الله :(31) (پس هنگامى كه به خانه ها وارد شديد بر خودتان سلام كنيد كه آن تحيتى از جانب خداوند است ). چنانچه ملاحظه مى فرماييد مراد از خودتان در آيه شريفه اهل خانه است و چون خاصيت سلام ايجاد الفت و محبت است و لازمه آن اتحاد و تساوى است ، خداوند متعال سلام بر اهل را به منزله سلام بر خود انسان قرار داده است لذا تحيت اهل بهشت به يكديگر نيز سلام است ، و تحيتهم فيها سلام (32)، (و تحيت اهل بهشت در آنجا سلام است )، و تحيت خداوند به مؤ منين نيز در روز قيامت اسلام است ، تحيتهم يوم يلقونه سلام (33)، (تحيت ايشان از طرف خداوند روزى كه او را ملاقات مى كنند سلام است ).
سلام اگر به طور مطلق و بدون قيد به كار رود به معناى سلامت از هر آفت و عيب و نقصى است و مى توان گفت كه در قرآن كريم نيز به همين معنا به عنوان يكى از اسماء ذاتيه الهى به كار رفته است : هو الله الذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام ... (34)، (او خدايى است كه جز او معبودى نيست ، حاكم و مالكى كه از هر عيب منزه و - همه از ناحيه او در سلامتندسالم از هر نقصى است ).
سلام مصدر باب تفعيل است و چون اين باب گاهى به معناى متعدى به كار مى رود لذا سلام در رابطه با خداوند يكى از صفات فعليه او نيز به حساب مى آيد، يعنى عالم هر چه دارد به تسليم الهى است و در رابطه با اين معانى در دعا نيز مى خوانيم : اللهم انت السلام و منك السلام و لك السلام و اليك يعود السلام (35): (بارالها! تو سلامى و از توست سلام و بر توست سلام و به تو برمى گردد سلام ).
بنابراين سلام در اين زيارت و زيارتهاى ديگر بر حضرات ائمه عليهم السلام مى تواند دو گونه اراده شده باشد: اول : سلام بر خداوند بر آنان . دوم : سلام زائر بر آنان .
1- اگر سلام خداوند منظور باشد. استعمال آن دو گونه است :
الف : سلام به معناى سالم بودن از گناهان و عيوب ، يعنى خداوند شما را از تمامى گناهان و عيوب و نقصها مبرا كرده است ، و خداوند در قرآن كريم نيز به همين معنا به رسولان خود سلام داده است : سلام على نوح فى العالمين ،(36) سلام على ابراهيم ،(37) سلام على موسى و هرون (38)، سلام على ال ياسين (39) سلام على المرسلين (40)، و بر حضرت يحيى نيز نسبت به عوالم سه گانه (دنيا، برزخ و قيامت ) سلام داده است (41) و سلام حضرت عيسى عليه السلام را بر خود (نسبت به آن سه عالم ) نقل مى كند(42) بلكه خداوند به اهل بهشت نيز سلام مى دهد، سلام قولا من رب رحيم (43) (سلام گفته اى از پروردگار مهربان است ) و ملائكه نيز به بهشتيان سلام مى كنند، سلام عليكم بما صبرتم (44): (سلام بر شما باد به جهت آنچه كه صبر نموديد).
روشن است كه بهشت جاى افراد آلوده به گناه و معصيت و صاحب صفات ناپسنديده نيست لذا سلام بر اهل بهشت حاكى از اين امر است كه خداوند مبرا بودن ايشان را از هر آلودگى تضمين كرده و اين معنا درباره رسولان الهى شايسته تر است ، زيرا آنان برگزيده و انتخاب شده از طرف خداوند متعال هستند و از حكمت الهى به دور است كه اشخاص آلوده را براى هدايت و رهبرى جامعه انتخاب كند. بنابراين چون سلام با الف و لام آمده است و الف و لام براى استغراق يا جنس است معناى السلام عليك ، اين است كه امنيت مطلقه نسبت به تمام گناهان و آلودگيها و عيوب از طرف خداوند بر شماست .
ب : اينكه سلام به لحاظ متعدى بودنش به معناى تسليم است و معناى تسليم واگذار كردن امرى به كسى است و تسليم خداوند بر اهل بيت عليهم السلام با توجه به ربوبيت حق تعالى بدين گونه است كه ايشان را واسطه در فيض نسبت به جميع عوالم هستى قرار داده است . البته اين معنى چنان نيست كه خداوند متعال كنار رفته و دست روى دست گذارده و امور را به حضرات ائمه عليهم السلام واگذار نموده باشد زيرا به تصريح قرآن كريم : ان ربك فعال لما يريد (45): (همانا پروردگار تو هر چه را كه اراده كند انجام مى دهد) و همچنين : كل يوم هو فى شاءن (46) (هر روز او در كارى است ). بلكه فاعل بودن اهل بيت عليهم السلام در طول فاعليت خداوند متعال است و چون هيچ فاعلى در عالم حتى براى لحظه اى استقلال ندارد، حضرات ائمه عليهم السلام نيز نسبت به حضرت حق استقلال ندارند و اين همان منطق حق است كه : لا جبر و لا تفويض ‍ ولكن امر بين الامرين (47): (نه جبر و نه تفويض است بلكه امرى است بين آن دو امر) و واسطه فيض بودن ايشان براى جميع عوالم به لحاظ اين است كه ايشان از نظر خلقت نورى (نه از نظر خلقت جسمانى ) اول مخلوق هستند، چنانچه از جابر بن يزيد نقل شده كه گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود: يا جابر! ان الله اول ما خلق ، خلق محمدا و عترته الهداة المهتدين ، فكانوا اشباح نور بين يدى الله ، قلت : و ما الاشباح : قال : ظل النور... (48): (اى جابر همانا خدا اول چيزى كه خلق كرد، محمد و عترت هدايت كننده و هدايت شده او را خلق كرد پس ايشان شبحهاى نورى بودند در پيشگاه خداوند. گفتم : اشباح چيست ؟ حضرت فرمودند: سايه نور است ...).
اين اول بودن در خلقت ، اوليت اعتبارى و زمانى نيست زيرا زمان ، مقدار حركات افلاك است و خلقت ايشان قبل از خلقت افلاك بوده است و در مسئله ايجاد، امور اعتبارى معنى ندارد. پس اين اوليت ، اوليت رتبى است يعنى حقيقت حضرات ائمه كه از آن به خلقت نورى تعبير مى شود در مرتبه اى از هستى قرار دارند كه اشرف ما سوى الله مى باشند و اين اشرفيت اقتضاى وساطت ايشان در خلقت ما سوى الله را دارد. امام صادق عليه السلام فرمود: للّه للّه خلق الله المشية قبل الاشياء ثم خلق الاشياء بالمشية
:(49) (خداوند مشيت را قبل از اشياء آفريد سپس اشياء را به واسطه مشيت آفريد) و در حديث از امام هادى عليه السلام آمده است كه : ان الله جعل قلوب الائمة موردا لارادته و اذا شاء شيئا شاؤ ه (50): (همانا خداوند دلهاى ائمه را محل اراده خويش قرار داد و هنگامى كه او چيزى را بخواهد ايشان آن را مى خواهند). و لذا معناى تسليم خداوند نيز اين است كه خداوند، خلقت نورى ايشان را واسطه فيض در تمام شئونات هستى قرار داده است .
2- چنانچه سلام زائر مراد باشد، آن نيز به دو معنا به كار مى رود.
اول : به معناى اقرار زائر است بر سالم بودن و مبرا بودن حضرات ائمه عليهم السلام از جميع گناهان و عيوب .
دوم : به اين معنا كه زائر خود و جميع شئون خويش را به ائمه عليهم السلام تسليم مى نمايد. پس اگر زائر به اين معانى اقرار و توجه داشته باشد حال او در وقت زيارت غير از اوقات ديگر خواهد بود و از زيارتش استفاده معنوى نموده و به خداوند متعال تقرب مى يابد.
انواع سلام  
سلام بر ائمه عليهم السلام انواع مختلفى دارد، گاهى سلام بر اجساد مطهر ايشان است كه در زيارتنامه ها مى خوانيم : السلام على اجسادكم و معناى آن سالم بودن اجساد ايشان از عيوبى است كه موجب تنفر جامعه از ايشان شود و نيز مبرا بودن وجود مادى ايشان است از اينكه در رحمهاى آلوده به شرك و گناه قرار گيرد و مرحوم شيخ صدوق و شيخ مفيد درباره اجداد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايند:(51) اجماع اهل حق دلالت دارد بر اينكه پدران آن حضرت تا حضرت آدم عليه السلام موحد بوده اند.
و در زيارت حضرت رسول و امام حسين عليهماالسلام مى خوانيم : اشهد انك كنت نورا فى الاصلاب الشامخه و الارحام المطهرة لم تنجسك الجاهلية بانجاسها و لم تلبسك من مدلهمات ثيابها (52) (شهادت مى دهم كه تو نورى در صلبهاى بلند مرتبه و رحمهاى پاكيزه بودى كه زمان جاهليت با پليديهايش تو را آلوده نكرد و از جامه هاى چركش تو را نپوشاند).
و در زيارت على عليه السلام نيز مى خوانيم : اشهد انك طهر طاهر مطهر من طهر طاهر مطهر :(53) (شهادت مى دهم كه تو پاك سرشت و پاك ، پاك شده از (پدران ) پاك سرشت و پاك و پاكيزه مى باشى ) و هنگامى كه حضرت رسول و على عليهماالسلام اين گونه بودند ساير ائمه عليهم السلام نيز اين گونه مى باشند. و گاهى سلام بر ارواح طيبه ايشان است و مى گوييم : السلام على ارواحكم ، و گاهى سلام به طور مطلق آمده است : السلام عليكم ، اين گونه سلام ، ظاهرا بر حقيقت ايشان است و به خلقت نورى آنان عليهم السلام اشاره دارد، آن حقيقتى كه تقدم رتبى و ذاتى بر وجود مادى ايشان و ساير مخلوقات داشته و با جسم و روح ايشان و محيط بر آن مى باشد و تمامى معانى سلام كه قبلا گفته شد نسبت به اين حقيقت نيز صدق مى كند و اين سه نوع از سلام نيز در صلواتى كه مستحب است بعد از نماز عصر روز جمعه خوانده شود آمده است : والسلام عليهم و على ارواحهم و اجسادهم و رحمة الله و بركاته (54)، (سلام و رحمت و بركات خداوندى بر آن وجودهاى نورى و بر ارواحشان و اجسادشان بوده باشد).
امين خداوند در روى زمين  
يا امين الله فى ارضه ؛
امين به كسى گفته مى شود كه مورد اطمينان بوده و مصون از خيانت باشد و چون لفظ امين الله بدون قيد و شرط با لفظ فى ارضه آمده است و لازمه زمينى بودن ، قرار گرفتن در تضادها و تمايلات مختلف و هواهاى نفسانى و شيطانى قرار گرفتن است ، اثبات اين صفت براى كسى ، مقام بلندى براى او مى باشد و نشانه آن است كه صاحب آن داراى مرتبه اعلاى ايمان و يقين و اطمينان نفس است كه از دستبرد هوى نفس و شيطان محفوظ بوده و از هر جهت ، هم از جنبه علم و گرفتن حقايق از مبداء متعال و هم از حيث عمل و هم از جهت صفات ، مورد وثوق خداى متعال مى باشد. خداوند متعال نسبت به مؤ منينى كه از آلودگيهاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى پاك شده اند مى فرمايد: الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون (55): (كسانى كه ايمان آورده و با هيچ ظلم و شركى نياميختند برايشان امنيت است و ايشان هدايت يافتگانند).
قرآن كريم اين صفت را در چند مورد(56) نسبت به رسولان الهى مطرح مى نمايد، زيرا رسولان خداوند يكى از مصاديق روشن مخلصين (بفتح لام ) مى باشند كه شيطان به آنها دسترسى نداشته و نمى تواند آنها را اغواء كند و قرآن از قول شيطان نقل مى كند كه : فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين للّه (57): (- خداوندا! - به عزتت سوگند كه حتما همه مردم جز بندگان پاك شده تو را اغواء و گمراه مى كنم )، ائمه عليهم السلام نيز طبق برهان عقلى و دلائل نقلى بايد از هر جهت مورد وثوق خداوند متعال بوده و از دستبرد هوى نفس و شيطان مصون باشند تا بتوانند راه انبياء را ادامه داده و موجب اطمينان مردم گردند و اهداف انبياء باطل نشود، پس ‍ هنگامى كه زائر در برابر يكى از حضرات ائمه عليهم السلام مى ايستد اگر توجه به مقام امنى كه ايشان دارند داشته باشد و به يكى از معانى اسلام ، به ايشان سلام دهد ارتباط روحى خود را با حقيقت ايشان برقرار نموده است .