شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)
علامه سيد حسين همدانى درود
آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى
- ۵۸ -
نفس او مومن ولى فعل او خبيث و زشت است و روح و بدن او طيب
است ، نه به خدا سوگند هرگز دوست ما از دنيا بيرون نمى رود مگر اين كه خدا و
پيامبرش و ما از او خشنوديم ، خداوند او را با همه آن گناهان سپيدرو و با گناهان
پوشيده محشور كرده در حالى كه اين اضطراب هاى او به امنيت بدل شده . بر او بيم و
اندوهى نيست ، چه اين كه وى از دنيا بيرون نمى رود مگر اين كه گناهانش پاك مى شوند،
زيرا يا به مصيبت مالى و يا جانى و يا مصيبت در فرزند و يا به بيمارى دچار مى شود و
كمترين چيزى كه ولى ما مى بيند رويارويى هولناك است كه خداوند به او نشان مى دهد و
صبح با اندوه از خواب بر مى خيزد. همين كفاره گناهان او مى شود و يا ترسى از ناحيه
دولت باطل بر او وارد مى شود و يا به هنگام مرگ بر او سخت گرفته مى شود، در اين
صورت خداوند را پاك از همه گناهان در حالى كه بيم او به واسطه محمد و على
اميرالمومنين (عليهما السلام ) به امنيت و سلامت مبدل شده ملاقات مى كند. در اين
صورت در پيش روى وى يكى از دو امر است : رحمت واسعه الهى كه از همه زمين گسترده تر
و وسيع تر است و يا شفاعت حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرالمومنين
(عليه السلام) دستگير او مى شود. در اين هنگام رحمت واسعه الهى را كه سزاوار اوست و
او شايستگى آن را دارد ملاقات مى نمايد و خداوند به او احسان و بخشش هاى خاص خود را
دارد)).
و در كافى
(1602) به اسنادش به عبدالله بن ابى يعفور روايت كرده كه گفت :
((به امام صادق (عليه السلام) گفتم : من بسيار با مردم (سنى
) آميزش دارم ، از اين گروه كه شما را به ولايت نگرفتند و فلان و فلان را ولى خود
گرفتند بسيار در شگفتم . چه اين كه امانتدار و راستگو و اهل وفا هستند و عده اى كه
شما را ولى خود گرفتند چنان امانت و وفا و راستگويى را ندارند.
حضرت امام صادق (عليه السلام) صاف نشست و به سان خشمگينان به من روى آورد و فرمود:
كسى كه به ولايت امام جائر كه از ناحيه خدا نيست خداوند را اطاعت كرد دين ندارد، و
كسى كه امامت امام عادل الهى خداوند را اطاعت كرد هرگز بر وى عقابى نيست .
پرسيدم : آن عده دين ندارند و اين عده عقابى ندارند؟
فرمود: بله ، آنها دين ندارند و بر اينها عقابى نيست ، آنگاه فرمود: مگر سخن خداى -
عزوجل - را نشنيده اى كه فرمود:
الله ولى الذين
آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور(1603)
يعنى ايشان را از سياهى هاى گناهان به نور توبه و آمرزش مى كشاند. چه اين كه ايشان
ائمه عادل را ولى خود گرفتند. و فرمود:
و الذين كفروا
اءولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات
(1604) مراد اين است كه ايشان بر نور اسلام هستند و هنگامى
كه ائمه جائر را ولى خود گرفتند، به واسطه ولايت ايشان از نور اسلام به ظلمت ها و
تاريكى هاى كفر بيرون آمدند، خداوند بر ايشان به همراه كفار آتش را واجب كرد، پس
ايشان مصداق آيه شريفه اند كه
اءولئك اءصحاب
النار هم فيها خالدون
(1605)
آگاهى و موعظه و نصيحت در مغرور نشدن
به موالات با اهل بيت (عليهم السلام )
اى برادر و ميوه دلم ، اين اخبار تو را فريفته نسازد و به خدايت غره نشوى ،
چه اين كه دانستيد كه همه حسنات از شؤ ون اسم خدا و شاخه هاى آنند و همه گناهان از
شؤ ون طاغوت و شاخه هاى آنند. بعد از اين كه خداوند تو را برتر كرد و طينت تو را
اضافه طينت محمد و عترتش (عليهم السلام ) آفريد، شايسته نيست كه اعمالى كه از شاخه
هاى طاغوتند انجام دهى و از مواليان خود روى برگردانى . كسانى كه دز تو و پدرت به
خودت نيكوكارتر و مهربان ترند.
از طرف ديگر شرمندگى در پيشگاه خداوند را چه خواهى كرد كه بايد از تو شفاعت كنند و
هنگامى كه از كنار حوض تو را بر گردانند گريه و اضطراب را چگونه تحمل خواهى نمود؟
چنان كه روايت آن در فقره ((و رزقنى شفاعتكم
)) بيان شد.
علاوه اين كه شفاعت فقط تو را از عقوبت هاى معاصى نجات خواهد داد و در روزى كه همه
اعمال انجام شده آشكار مى شود و پنهانى ها بر ملا مى گردد نجات خواهى يافت . ليكن
شفاعت پاداش هايى كه بر طاعت مترتب مى شود كه مراتب اسم الله و صور آن در عالم فعل
است را سودى ندارد، زيرا حضرت محمد و عترت او (عليهم السلام ) همه مومنين را شفاعت
مى نمايند. آيا حضرت محمد و عترت وى (عليهم السلام ) به تساوى امثال سلمان و ابوذر
- رضى الله عنهما - با ديگر مومنين مطيع راضى مى شوند، چه رسد به كسانى كه گناه
كرده و شفاعت شامل حال ايشان شده و بخشيده شده اند؟ هرگز چنين نيست !
بلكه تحقيق اين است كه انسان فرزند كردار و خصال خويشتن بوده و آنها را به زودى مى
بيند و پاداش كامل به او داده مى شود. مثال آن اين است كه كسى دانه هاى همه خيرات
به او داده شده و در آن اسم الله به وديعت گذاشته شده باشد و نيز دانه هاى همه شرور
به او داده كه در آن طاغوت به وديعت گذاشته شده باشد، آنگاه به او گفته باشد انسان
جز با سعى و تلاش به جايى نمى رسد.(1606)
و فرمود: لا يكلف
الله نفسا الا وسعها لها ما كسبت
(1607) و فرمود:
والوزن يومئذ
الحق فمن ثقلت موازينه فاءولئك هم المفلحون # و من خفت موازينه فاءولئك الذين خسروا
اءنفسهم بما كانوا بآياتنا يظلمون
(1608) بنگر براى روز برداشت خود چه ذخيره كرده اى چه اين كه
هر چه بكارى برداشت همان است . اگر خوب بكارى خوب برداشت مى كنى و اگر دانه شرور
بكارى شر برداشت مى كنى . بله ، خداوند در برداشت پى آمدهاى شرور توبه و شفاعت و
ديگر اعمال و مصيبت هاى تلافى كننده گناهان را قرار داده ، و اما خيرات بايد با
كاشتن دانه آن به دست آيد، و خداوند توفيق مى دهد.
و مراد از ((و ائتلفت الفرقة )) اين
است كه چون خداوند انسان را در ابتداى فطرت و بهترين ساختار آفريده ، آنگاه در عالم
جبلت با پذيرش ولايت و طاعت جبله او را خلق نموده ، آنگاه او را به اسفل سافلين
عالم جسم و ابتلاء و آزمايش فرستاد، لذا آن جلالت شاءن و بزرگى مقام را فراموش كرد،
لذا خداوند پيامبران و كتابها را فرستاد شايد به ياد آورند، و حضرت محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم) را مبعوث كرد و نبوت را به او خاتمه داد و اوصياى او را منصوب
كرد و با آنها وصايت را ختم نمود و امت او را آخرين امت ها و بهترين آها قرار داد.
همه اين مطالب در
و عترة خيرة رب العالمين بيان شد.
بنابراين ايشان پيوسته يادآور و مبشر و منذر بوده و همچنان تا روز جزا هستند، تا
همه نفوس را به مبدايى كه خداوند بر آن وى را آفريده برسانند، تا كسى نگويد كاش
پيامبرى براى ما مى فرستادى تا قبل از ذلت و خوارى آيات تو را پيروى مى كرديم ، چه
اين كه خداوند خواسته بر مردم رحمت آورد و در پيدايش و معاد عدالت نمايد تا هدايت
شدگان از روى بينه هدايت شوند و گمراهان از روى حجت و بصيرت گمراه شوند و پاداش هر
انسانى را بر اساس رفتارهايش بدهد و به كسى ستم نكند.
بنابراين هر كس هر مقدار از روى فطرت الهى پرده بردارد، به همان اندازه از آن بهره
مند مى شود، وگرنه سود نمى برد.
فاصله بين كسانى كه به تاريكى هاى سخت مبتلاست با كسى كه جايگاهش در عليين است
فراوان است ، خداى - تعالى - فرمود:
كتاب الاءبرار
لفى عليين # و ما اءدراك ما عليون # كتاب مرقوم # يشهده المقربون
(1609) هر كس با آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) موالات
كند با پيروى از ايشان به آن كتاب مى رسد و با پيروى و متابعت از ايشان از روى آن
نقاب بر مى دارد و فراق را به وصال مبدل مى نمايد و به آرزوهاى خود مى رسد. و هر كس
ولى ديگرى غير از ايشان بگيرد به مراد خود دست نمى يابد و در تجارت خود خسران مى
بيند و از جاده عدالت بيرون مى رود گرچه بسيار بكوشد و چون از آن كتاب محجوب گرديده
و از دليل روى گردانيده و از راه باز مى ماند.
در كافى
(1610) در كتاب روضه در مناجات هاى موسى بن عمران (عليه السلام) با
خداى - تعالى - آمده است : ((اى موسى ! كتاب با صداى بلند به
آنجايى كه تو روانى فرياد زده است ، چگونه اين چشم ها خواب آلوده است و يا چگونه با
آن عده اى مى توانند لذت زندگى را دريابند، فقط فرو رفتن در غفلت و دنباله روى از
شقاوت و پيروى شهوات (ايشان را از شنيدن آن باز داشته است )، در حالى كه با كمتر از
اين فرياد هم صديقان آه و ناله سر مى دهند. چه خوش گفت :
ترا از كنگره عرش مى زنند صفير |
|
ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است |
اين مراد از ((ائتلاف الفرقه )) است و
از فروع آن اتفاق اهل مذاهب بر دين محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است ، ايشان
از اين كه به دين پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نرسيده اند اختلاف كرده
اند چون اين دين قويم و ريشه دار است ، و لذا با رسيدن به آن معلوم مى شود كه اين
دين تصديق همه انبياء كرده و كتاب وى تصديق همه كتاب نموده و بر آن شاهد بوده و
سيطره دارد، قبلا در فقره
ليظهره على الذين
كله ولو كره المشركون
(1611) بيان كرديم .
در عدم پذيرش اعمال دشمنان و تبديل سيئات مومنين به حسنات
فرمود:
و بموالاتكم تقبل
الطاعة المفترضة
در امالى
(1612) شيخ به اسنادش به هشام بن سالم از حبيب سجستانى از امام ابو
جعفر باقر (عليه السلام) از پدرانش از اميرالمومنين (عليه السلام ) از رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) از جبرئيل از خداى - عزوجل - روايت كرد كه فرمود:
((قسم به عزت و جلالم هر رعيت مسلمانى كه ولايت امام جائر را
بر گردن دارد را عذاب مى كنم ، گرچه كارهاى او نيكو و پرهيزگارانه باشد و از هر
رعيتى كه به ولايت امام عادل گردن نهد، عفو مى كنم ، گرچه كردارى زشت و بد داشته
باشد، عبدالله بن ابى يعفور گفت : ((از امام ابا عبدالله
صادق (عليه السلام) پرسيدم : علت چيست كه آن عده دين ندارند و اين عده عقابى
برايشان نيست ؟
فرمود: چون گناهان امام جائر حسنات دوستان خود را فرو مى برد و حسنات امام عادل
گناهان دوستان خود را مى پوشاند.
و در اعلام الدين ديلمى
(1613) از ابو سعيد خدرى روايت شده كه ((رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نشسته بود و در نزد او عده اى از ياران حضور
داشتند، حضرت على بن ابيطالب (عليه السلام) نيز در بين ايشان بود، حضرت فرمود: هر
كس لا اله الا الله بگويد داخل بهشت مى شود.
دو تن از ياران گفتند: ما لا اله الا الله مى گوييم .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند شهادت لا اله الا الله را از
اين (على ) و شيعيانش مى پذيرد و در اين هنگام دست خود را بر سر على (عليه السلام)
گذاشت و به ايشان فرمود: از علامت آن اين است كه در جايگاه او ننشينيد و گفتارش را
دروغ نشماريد)).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)(1614)
فرمود: هر كس به ما اهل بيت كينه بورزد خداى - تعالى - او را يهودى بر مى انگيزد،
اگر بنده اى هزار سال در بين ركن و مقام عبادت كند ولى خداوند را بدون ولايت ما
ملاقات كند خداوند او را به رو در دوزخ مى اندازد، و هر كس بميرد و امام زمانش را
نشناسد به مرگ جاهلى از دنيا رفته است ، به خدا قسم هرگز خداوند زمين را از زمان
مرگ آدم بدون حجت كه بدو هدايت شوند وا نگذاشته است ، هر كس او را واگذارد هلاك مى
شود و هر كس ملازم با او شود نجات پيدا مى كند. و خداى - تعالى - در برخى از
كتابهاى انبياء پيشين فرمود: ((هر كس كه امام جائر را پيروى
كند گرچه خود آدمى خوب و پرهيزگار باشد عذاب نمايم و هر كسى كه امام هدايت گر را
پيروى كند گرچه ستمگر و بدكار باشد عفو مى كنم و هر كس ادعاى امامت كند ولى امام
نباشد بر خدا و پيامبرش دروغ بسته است )).
و در ثواب الاعمال
(1615) به اسنادش به ميسر بياع الزطى روايت كرده است كه گفت :
((خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيدم و عرضه داشتم : فدايت
شوم ، من همسايه اى دارم كه من با نماز او بيدار مى شوم ، پيوسته يا تلاوت قرآن مى
كند و گريه و زارى مى نمايد و يا دعا مى كند. درباره نهان و آشكارش پرسيدم / گفتند:
او از همه گناهان كبيره دورى مى كند.
ميسر گفت : آن حضرت فرمود: اى ميسر آيا آنچه را كه تو مى شناسى مى شناسد؟
گفت : پاسخ دادم : خداى مى داند.
وى ادامه داد: من سال بعد حج كردم از او درباره ولايت پرسيدم فهميدم كه از ولايت
چيزى نمى داند، خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيدم و او را از حال آن مرد آگاه
ساخته ، همان پرسش سال گذشته را كه ((آيا آنچه را تو مى دانى
او نيز مى داند)) پرسيد، پاسخ دادم : نه .
فرمود: اى ميسر! كدام سرزمين حرمتى بزرگ تر از ديگر سرزمين ها دارد؟
پاسخ دادم : خدا و پيامبر و فرزند پيامبرش داناترند!
فرمود: اى ميسر! مابين ركن و مقام باغى از باغ هاى بهشت است و نيز بين قبر و منبر
باغى از باغ هاى بهشت است ، به خدا قسم اگر بنده اى هزار سال در بين ركن و مقام و
يا بين قبر و منبر خدا را عبادت كند، و سپس در بسترش همانند گوسفند ابلق كشته
شود، آنگاه خداوند او را بدون ولايت ما ملاقات كند، خداوند حق دارد كه او را به رو
در آتش دوزخ اندازد)) و اخبار در اين باب فراوان است . مرحوم
مجلسى - ره -(1616)
بابى در بحار در كتاب امامت درباره آن باز كرده است .
در سر عبوديت
گويم : و سر آن اين است كه حقيقت عبوديت همان طور كه بيان شد سپردن همه نعمت
ها و دارايى هايى كه خداوند از ابتدا تا انتها داده به خداى - تعالى - و آن را تحت
اراده خدا در آوردن و در رضاى او صرف كردن است و هنگامى كه خداى - تعالى - را با
امام جائرى كه از ناحيه خدا نباشد بپرستد، ادعاى آزاد شدن از رق عبوديت كرده و در
سلطنت و قدرت خداى - تعالى - شريكى قرار داده و حكمت هاى خداى - تعالى - را اشتباه
شمرده و حكم خدا را رد كرده و شيطان را به جاى خدا پرستيده است و خدا را نپرستيده
است ، چه اين كه عبادت خدا اين است كه آن طور كه خداوند خواسته عبادت كند.
على بن ابراهيم
(1617) در آيه شريفه
اسجدوا ل آدم
فسجدوا الا ابليس
(1618) روايت كرده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:
((اولين كسى كه قياس كرده ابليس بود، و او بود كه قبل از همه
خود را بزرگ شمرد، استكبار و خود بزرگ بينى اولين معصيتى است كه به خداوند ورزيد،
فرمود: ابليس گفت : پروردگارا مرا از سجده به آدم معاف دار، من به جاى آن چندان
عبادتى كنم كه هيچ فرشته مقرب و پيامبر مرسلى نكرده است . خداى - تبارك و تعالى -
فرمود: من عبدت تو را نمى خواهم ، من مى خواهم آن گونه كه خود مى خواهم عبادت شوم ،
لذا ابليس از سجده شانه خالى كرد، بر خلاف كسى كه ولايت امام منصوب از جانب خدا را
بر عهده بگيرد، وى موحد است و با خداى - تعالى - ولى نگرفته است و اگر معصيتى كرده
است از باب لهم و گناهان كوچك است كه در پى آن خجلت زده و شرمگين و پشيمان است و
خداى - تعالى - به خاطر احترام به وليّى كه خود نصب كرده آن را مى بخشد، چه اين كه
طاعت هاى چنين بنده اى به عنوان آليت و فنا در اراده ولى منصوب از ناحيه خداست ،
بنابراين چنين طاعتى بر جاى خود واقع شده و پذيرفته شده و مورد رضايت است ، چه اين
كه اين طاعت به رضايت و دستور خدا انجام شده است و لذا خداى - تعالى - فرمود:
ان الله لا يغفر
اءن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء(1619)
عياشى
(1620) از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه آيه شريفه
ان الله لا يغفر
اءن يشرك به يعنى : خداوند شرك را نمى بخشد، و خداوند كسى را كه به ولايت
على كفر بورزد نمى بخشد ولى غير آن را مى بخشد ((لمن يشاء))
يعنى از كسانى كه بخواهد مى بخشد يعنى از شيعيان على (عليه السلام) مى بخشد.
و در فقيه
(1621) از اميرالمومنين در حديثى روايت شده كه فرمود:
((من از حبيبم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم
كه مى فرمود: اگر مومن از دنيا خارج شود و بر او همانند گناهان اهل زمين باشد مرگ
كفاره آن گناهان است ، آنگاه فرمود: هر كس لا اله الا الله را با اخلاص بگويد از
شرك دور است و هر كس بدون شرك از دنيا بيرون رود وارد بهشت مى شود. آنگاه آيه شريفه
ان الله لا يغفر
اءن يشرك به را تلاوت كرد. و فرمود: يعنى كسانى از شيعيان و دوستان تو را كه
خداوند بخواهد مى بخشد، اى على ! اميرالمومنين (عليه السلام) گفت : عرضه داشتم : اى
رسول خدا! آيا اين براى پيروانم مى باشد! فرمود: سوگند به پروردگارم آرى ، اين براى
شيعيان توست !))
در ين كه حب على (عليه السلام) بر همه
واجب است
فرمود:
و لكم المودة
الواجبة
حقيقت ((ود)) و دوستى عبارت از اين
است كه دوست كمال محبوب خويش را به گونه اى دريابد كه او را از جان خود و امورى كه
مربوط به آن است محق تر بداند.
((حب )) عبارت از پرده اى است كه
محبوب بر حبيب مى گذارد و مانع مى شود كه حبيب به خودش توجه كند، لذا حبيب تنها
محبوب را مى بيند، بنابراين حب از شؤ ون عقل و ((ود))
از شؤ ون نفس است . چه اين كه خداى - تعالى - فرمود:
ان الذين آمنوا و
عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا(1622)
يعنى : ((كسانى كه ايمان آورده و اعمال شايسته انجام داده
اند، خداوند براى ايشان ((ود)) قرار
مى دهد)).
در كافى
(1623) روايت شده كه : ((امام صادق (عليه
السلام) درباره آيه ياد شده پرسيدند، فرمود: ولايت اميرالمومنين (عليه السلام)
((ود)) است كه خداوند بيان فرموده است
)).
و قمى
(1624) در اين آيه شبيه همين را روايت كرده است . و از امام صادق
(عليه السلام) روايت شده كه ((فرمود: سبب نزول اين آيه اين
است كه اميرالمومنين (عليه السلام) در نزد رسول خدا نشسته بود، آن حضرت به على
(عليه السلام) فرمود: اى على ! بگو خدايا در دلهاى مومنين ((ود))
قرار ده )) خداوند اين آيه را نازل فرمود.
و عياشى
(1625) از آن حضرت روايت كرده كه ((فرمود:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در آخر نمازش حضرت اميرالمومنين را خواست و
صدايش را طورى بلند كرد كه مردم مى شنيدند، فرمود: خدايا به على مودت در دل مومنين
و هيبت و عظمت در دلهاى منافقان قرار ده ! در اين حال آيه (ان الذين آمنوا...) نازل
شد)).
و در مجمع البيان از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه گفت : رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) فرمود: بگو! خدايا براى من در نزد
خودت عهدى قرار ده و در دلهاى مومنين براى من ود قرار ده ! آيا حضرت اين دو جمله را
گفت ، اين آيه نازل شد. و نيز به دليل آيه شريفه :
قل لا اءساءلكم
عليه اءجرا الا المودة فى القربى
(1626)
در قرب الاسناد(1627)
از امام صادق (عليه السلام) از پدرانش روايت شده است كه فرمود: ((هنگامى
كه اين آيه نازل شد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برخاست و فرمود: اى مردم
! خداى - تبارك و تعالى - براى شما واجبى قرار داده ، آيا شما مى توانيد آن واجب را
ادا كنيد؟
گفت : هيچكس پاسخ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را نداد، آن حضرت رها كرد و
منصرف شد، هنگامى كه روز بعد آمد، بلند شد و همانند سخنان ديروز را بر زبان جارى
كرد، (باز كسى پاسخ نداد) روز سوم نيز برخاست و همان سخنان را بيان فرمود. هيچ كس
پاسخ نداد.
آن حضرت فرمود: اين فريضه از طلا و نقره و غذا و نوشيدنى نيست .
پرسيدند: پس بفرماييد، فرمود: خداى - تعالى - بر من اين آيه را نازل فرمود:
لا اءساءلكم عليه
اءجرا الا المودة فى القربى
پاسخ دادند: اين را مى پذيريم .
امام صادق (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند با اين عهد جز هفت تن : سلمان و ابوذر
و مقداد بن اسود كندى و جابر بن عبدالله انصارى و غلامى از رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) به نام نسب (در يك نسخه ضبط آن ثبيت آمده است ) و زيد بن ارقم وفا
نكرده اند)) و در اختصاص
(1628) به اسنادش از ابوالحسن ليثى از آن حضرت همانند اين را نقل
كرده است .
و در كافى
(1629) از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: اهل بصره در
اين آيه قل لا
اءساءلكم عليه اءجرا... چه مى گويند؟
گفتند: ايشان مى گويند: آيه در فاميل هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل
شده است .
فرمود: دروغ مى گويند، اين آيه فقط درباره ما نازل شده ، يعنى درباره على و فاطمه و
حسن و حسين كه اصحاب كساء هستند)).
در مجمع البيان از ابن عباس روايت شده كه هنگامى كه اين آيه (قل لا اءساءلكم ...)
نازل شد گفتند: اى رسول خدا! اين عده كه ما را فرمان به موالات ايشان داده كيستند؟
فرمود: على و فاطمه و فرزندانش )).
گويم : اين اخبار و آيات اتفاق دارند در اين كه مودت ويژه اهل بيت است و رساننده
مودت ايثار نفس به ائمه است كه مظاهر ولايت و نه نبوتند. بر خلاف ((حب
)) كه ايثار عالم عقل به پيامبر است كه عقل در ظاهر است چنان
كه پيامبر باطنى عقل است ، و بر كسانى كه مى فهمند اين ولايت مطلق ولايت نيست ، چه
اين كه اهل سنت به جز ناصبى ها از نظر مذهب خويش به دوستى و ولايت اهل بيت به
معناى مطلق معتقدند، در صورتى كه امام صادق (عليه السلام) رعايت ولايت را جز از هفت
تن منفى دانست .
در مراتب نبوت
فرمود:
و الدرجات
الرفيعة والمقام المحمود
والمكان المعلوم عند الله عزوجل والجاه
العظيم والشاءن الكبير و الشفاعة المقبولة
در اين سخن ((و موضع الرسالة )) بيان
شد كه حقيقت نبوت دو وجهه و روى دارد: 1. رويى به حق و به اين جهت نبوت گويند، 2.
رويى به خلق و از اين جهت هر چه را كه از حق استفاده كرده به خلق مى رساند و لذا
واسطه فيض است و به همين خاطر به اين جهت رسالت گفته مى شود.
و رسالت در عالم غيب سه مقام دارد: 1. مقام اول فناى در عالم صفات به لحاظ اين كه
صفات مرتبط با متعلقات خويش مى باشد كه در آن از ذات به عالم و قادر تعبير مى كنند
و اين غيب اول است .
2. مقام فناى در عالم صفات به اعتبار اين كه براى ذات در مقابل نفى اضدادش ثابت است
، مثل اين كه ملكات براى صاحبان آن ثابتند و از ذات به اعتبار داشتن چنين ملكاتى به
مثل عليم و قدير تعبير مى شود، و اين مرحله غيب دوم است .
3. مقام فناى آن در عالم صفات و تميز آن به نحو اجمال غيب سوم است ، در اين سه عالم
هيچ قابليت اشاره اى ندارد.
و در عالم شهادت نيز سه مقام دارد: 1. معلوميت در عالم تميز معلومات و عالم مفاتيح
و تعين آن در عالم حق ، و در اين عالم مفاتيح قابليت اشاره وجودى ندارد مگر در عالم
حق و به اشاره الهى .
2. مرتبه وجود مطلق .
3. مرتبه وجود نورى كه مرتبه اسم الله است كه مبداء و مصدر همه اسماء حسنى است .
در اين دو عالم قابل اشاره وجودى در عالم خلق را با اشاره خلقى دارد.
در معناى درجه رفيعه و مقام محمود
از جمله اين خطبه اين است :
اءيها الناس ان
الله تعالى وعد نبيه محمدا (صلى الله عليه و آله و سلم) الوسيلة و وعده الحق و لن
يخلف الله وعده اءلا و ان الوسيلة على درج الجنة و ذروة ذوائب الزلفة و نهاية غاية
الاءمنية لها اءلف مرقاة ما بين المرقاة الى المرقاة حضر الفرس الجواد مائة عام و
هو ما بين مرقاة درة ... ترجمه آن به فارسى اين است : ((اى
مردم خداى - تعالى - به پيامبرش محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وعده وسيله داده
است ، و پروردگار از وعده خويش تخلف نمى كند)).
آگاه باشيد وسيله بالاترين درجه بهشت و قله و بلنداى گيسوان قرب و نهايت مقصود از
آرزوهاست ، داراى هزار پايه است . بين هر پايه تا پايه ديگر با دويدن اسب تيزتك ،
صد سال راه است (در يك نسخه هزار سال آمده است ) و اين مقدار فاصله از پله مرواريد
تا پله گوهر تا پله زبرجد تا پله لؤ لؤ تا پله ياقوت تا پله زمرد تا پله مرجان تا
پله كافور تا پله عنبر تا پله عود تا پله طلا تا پله نقره تا پله ابر تا پله هوا تا
پله نور است كه همه بهشت را غرق كرده و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر
اين نور نشسته و دو رداء از رحمت خدا و از نور خدا بر تن كرده و تاج پيامبرى و لباس
رسالت بر تن كرده و با نور خود موقف را روشن نمود. و در آن روز من بر درجه اى بلند
كه كمتر از درجه اوست قرار دارم ، و من نيز دو رداء از نور ارغوانى و كافورى پوشيده
و رسولان و پيامبران در درجات ايستاده اند و بزرگان اعصار و حجت هاى عصر در سمت
راست ما هستند. لباس هاى نور و كرامت بر تن دارند، هيچ فرشته مقرب و پيامبر مرسلى
نيست مگر اين كه در انوار ما مبهوت شده و از روشنايى و جلالت ما شگفت زده است . و
از دست راست وسيله كه در طرف راست پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است ، ابرى
كه تا چشم كار مى كند گسترده است ، از آن ندايى مى آيد كه اى اهل موقف ، خوشا به
حال كسى كه وصى را دوست داشته و به پيامبر امى عربى ايمان آورده باشد. و هر كس كفر
بورزد جايگاهش آتش است .
|