شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)

علامه سيد حسين همدانى درود آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى

- ۵۷ -


10. ايشان در بهشت با منند و من با ايشان هستم ، پس خوشا به حال ايشان و خوشا به عاقبت خوب آنها.
فرمود:
باءبى اءنتم و اءمى و نفسى بموالاتكم علمنا الله معالم ديننا و اءصلح ما كان فسد من دنيانا
اشاره به آيه شريفه فمن يرد الله اءن يهديه يشرح صدره للاسلام (1566)
در توحيد(1567) و عياشى (1568) از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه ((اگر خداى - تعالى - خيرى را براى بنده اى بخواهد در دلش نقطه اى از نور انداخته و گوش دلش را باز مى كند و فرشته اى را بر او موكل مى كند كه او را محكم نمايند)).
و در كافى (1569) از آن حضرت روايت شده كه در حديثى فرمود: ((بدانيد كه هنگامى كه خداوند خيرى را براى بنده اى بخواهد، دلش را براى اسلام باز و منشرح مى سازد، هنگامى كه چنين كرد زبانش به حق گويا شده و دلش بر آن گره مى خورد و بدان عمل مى كند، هنگامى كه خداوند اين امور را براى وى فراهم كند، اسلامش كامل مى شود. و اگر بر همين حال بميرد در نزد خداوند از مسلمانان حقيقى خواهد بود، و حديث را به طور كامل در ((و وفقنى لطاعتكم )) آورديم .
موالات مصدر ((واليت بين الامرين )) است ، يعنى وقتى دو چيز پى در پى هم باشند به آن موالات گويند. پس معنا چنين مى شود: چون كه ما موالات شما را اختيار كرديم و طاعت عبوديت شما را بر گردن گرفتيم و اعتقاد داريم كه ولايت شما شرط در ولايت خدا و رسولش مى باشد لذا خداوند احكام و معارف دين ما را به ما آموخت و دلهاى ما را به نور ولايت شما روشن نمود و گوش دلهاى ما را باز نمود و ما را وعاء و ظرف حقايقى نموده كه از شما شنيده ايم ، به همين خاطر دلهاى ما به شما تمايل دارد و نسبت به شما نرم است و لذا در حقانى بودن مطالب واصله از ناحيه شما در دين و دنيا شك نمى كند، پس اموال و اولاد و نفوس ما به واسطه اوامر و نواهى و احكامى كه شما تشريع كرده ايد پاك مى شود و لذا اموال و اولاد و نفوس ما پاكيزه و خوش مى شود.
معالم جمع معلم مثل مقعد است و به معناى چيزى است كه بايد از آن پرسيد و از آن آگاه شد و اين چيز مورد پرستش همان نورى است كه دل را منشرح مى كند و اين نور با همه مراتب از عالم ملكات و افعال مقصود است و در گذشته بيان شد كه همه عبادات فرع آن نورند، يعنى در فقره ان الخير كنتم اوله ...
در اين كه بدون ولايت هيچ عملى پذيرفته نمى شود
فرمود:
و بموالاتكم تمت الكلمة و عظمت
النعمة و ائتلفت الفرقة و بموالاتكم تقبل
الطاعة المفترضة

بيان اين فقره ها نيازمند بيان اين مقدمه است كه : چون خداى - تعالى - را نمى توان شناخت چنان كه در چند باب گوناگون بيان كرديم از جمله : ((و ابواب الايمان )) است ، در هر نفس دليل و نشانه و خليفه و آينه تامه اى قرار داده تا بر وجود صانع آن استدلال شود و از ناحيه تماميت و كمال آن نفوس ‍ بر كمال ممكن و سازنده آن برسند.
آنگاه رسولات و كتابها را فرستاد تا مردم را به آن يادآورى نمايند و فرمود: (انما اءنت مذكر(1570)) و فرمود: و ذكر فان الذكرى تنفع المومنين (1571) و نيز ديگر آياتى كه دلالت مى كند بر اين كه فرستادن پيامبران و كتابها براى يادآورى مردم به آن آيات است ، و نيز خداوند آن شرايع را براى پاك كردن مردم و تطهير ايشان فرستاد و فرمود: ثم جعلناك على شريعة من الاءمر فاتبعها و لا تتبع اءهواء الذين لا يعلمون (1572) يعنى : ((آنگاه ما تو را شريعتى داديم ، از آن پيروى كن و از هواهاى كسانى كه نمى دانند پيروى ننما)).
و فرمود: هو الذى بعث فى الاءميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين (1573) يعنى : ((او كسى است كه در مردم امى پيامبرى از ايشان فرستاد تا آيات خدا را بر ايشان بخواند و آنها را تزكيه و پاكيزه نمايد و كتاب و حكمت را بياموزد... .
و فرمود: قد اءفلح من زكاها # و قد خاب من دساها(1574) و فرمود: لا يمسه الا المطهرون (1575) آنگاه ترسانيد و وعده داد و فرمود: ان الذين كذبوا باياتنا واستكبروا عنها لا تفتح لهم اءبواب السماء و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط و كذلك نجزى المجرمين # لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش و كذل نجزى الظالمين # و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لا نكلف نفسا الا وسعها اءولئك اءصحاب الجنة هم فيها خالدون (1576)
و نيز ديگر آيات وعد و وعيد بر كسانى كه به آن آيه ايمان آورده و يا كفر ورزيده اند. اين آيات سر و علانيه اى دارند، سر آن در همه نفوس مكنون است و علانيه آن آل محمد (عليهم السلام ) است ، هر كس به آن آيات در نهان و علانيه ايمان آورد مومن حقيقى است و هر كس كفر بورزد كافر به خداست ، چه اين كه اين آيات ائمه (عليهم السلام ) هستند كه خداوند ولايت ايشان را با ولايت خودش و ولايت پيامبرش در آيه انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون (1577) قرين ساخته است ، و طاعت ايشان را با طاعت خود همدوش نموده و فرمود: اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اءولى الاءمر منكم (1578) و لذا بدون دسترسى به سر آن آيه نمى توان به معرفت خدا رسيد، اميرالمومنين (عليه السلام)(1579) فرمود: لا يعرف الله الا بالله يعنى : ((خدا را تنها به خدا مى توان شناخت )). و روايت و شرح آن در ((و ابواب الايمان )) بيان شد.
و در كافى (1580) از امام باقر (عليه السلام) در باب دعائم الاسلام رويت كرده كه در آخر اين روايت چنين آمده است : ((اگر كسى شب ها را بر پا دارد و روزها را روزه بگيرد و همه اموال خود را صدقه دهد و در تمام مدت عمرش هر ساله حج كند ولى ولايت ولى الله را نداند تا با او موالات نمايد و همه اعمالش با دلالت و راهنمايى او باشد در نزد خدا حقى از ثواب ندارد و از اهل ايمان نمى باشد)).
و در كافى (1581) به اسنادش از فضيل بن يسار روايت شده كه ((روزى امام صادق (عليه السلام) فرمود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس بميرد و امامى نداشته باشد به مرگ جاهليت مرده است .
پرسيدم : آيا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين فرموده است .
فرمود: به خدا قسم آرى ، چنين فرمود.
پرسيدم : پس هر كس بميرد و امامى نداشته باشد به مرگ جاهلى مرده است .
فرمود: آرى .))
و در همان كتاب (1582) به اسنادش از فضيل از حرث بن مغيره روايت شده كه گفت : ((به امام صادق (عليه السلام) گفتم : آيا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس بميرد و امام خويش را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است ؟
فرمود: آرى .
پرسيدم : آيا به مرگ جاهليت نخستين و يا جاهليت كسى كه امامش را نمى شناسد؟
فرمود: جاهليت كفر و نفاق و گمراهى )).
امام ابوالحسن على بن موسى الرضا (عليه السلام)(1583) در حديث خود به علماى نيشابور كه از اهل سنت بودند و از او به هنگام بيرون رفتن از نيشابور حديثى خواستند فرمود: ((بنويسيد: پدرم موسى بن جعفر از جدم امام صادق از پدرم باقر العلوم از پدرش سيد ساجدين از پدرش شهيد كربلا از پدرش اميرالمومنين على بن ابيطالب از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از جبرئيل از ميكائيل از اسرافيل از لوح از قلم از خدا روايت كرده است كه خداى - تعالى - فرمود: لا اله الا الله حصنى و من دخله امن من عذابى مردم گفتند: اى فرزند رسول خدا! همين حديث ما را كافى است ، هنگامى كه بازگشتند فرمود: لكن شروطها و انا من شروطها. و تحقيق اين آيات و اخبار اين است كه چون نمى توان خداى - تعالى - را شناخت و از او آموخت و دريافت نمود لذا خداوند براى خيش خليفه اى قرار داد كه شناخت و معرفت و طاعت او طاعت خداست و معصيت آن خليفه معصيت خداست و خشنودى وى خشنودى خداست و خشم او خشم خداست و دوستى او دوستى خدا و كينه با وى كينه با خدا و ولايت او ولايت خدا و روى آورى به وى روى آورى به خدا و روى گردانى از وى روى گردانى از خداست . آيا بعد از اين مى توان كسى را مومن دانست مگر اين كه ايمان به آن خليفه آورد و يا كسى را مطيع داست مگر اين كه مطيع او باشد و دوستى و معرفت خدا بدون دوستى و معرفت او ممكن نيست . آيا خداوند طاعات و عبادت احدى را جز از كسانى كه احكام و دستورات الهى را از واليان امرش گرفتند مى پذيرد؟ و آيا ولايت خدا با انكار ولايت كسانى كه خدا ولى كرده ممكن است ؟
آيا مى توان در طاعت خدا بر عقل تكيه زد و عبادت خدا را از عقل گرفت و آنها را در عرض كتاب و سنت گذاشت ؟ به خدا قسم چنين چيزى ممكن نيست و به همى خاطر حضرت فرمود: ان دين الله لا يصاب العقول و السنة قيست محق الدين يعنى : ((با عقول نمى توان به دين خدا رسيد و اگر در سنت قياس راه يابد دين محو و نابود مى شود)).
دين خدا عبارت از دستوراتى است كه بايد به آن در راه خداى جهانيان تمسك كرد. چنانكه در حتى يحيى الله دينه بكم بيان شده است .
و سنت عبارت از چيزى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گذاشته است ، يعنى احكام جوارح كه مرتبه فعل آن دين است و صورت آن در عالم افعال سنت است . پس همان طور كه دين عبارت از اسم الله است كه با عقول نمى توان به آن رسيد، همين طور مراتب آن با عقول سنجيده نمى شود، يعنى امكان ندارد كه مراتب دين را با عقول سنجيده و آن را قيمت كرد و حدود آن را با عقول تعيين نمود. و از همين جا به رسول و يا حجت منصوب از ناحيه خدا نيازمنديم تا بتوانند از خداى - تعالى - بگيرند. البته امام را خداوند تعيين مى كند و يا پيامبر منصوب مى نمايد. و از همين راه مى فهميم كه آن احكامى كه گرفته شده از امام (عليه السلام) است ، حتى گرفتن از امام خود موضوعيت دارد، به گونه اى كه اگر طاعت هايى را بعد از گرفتن از امام آورده است ولى نه به عنوان دين كه امام او را راهنمايى كرده و به او فرمان داده باز از او پذيرفته نيست ، چه اين كه طاعت از امام (عليه السلام) تنها موافقت عمل با قول امام (عليه السلام) نيست . وگرنه هر عمل كننده مطيع آن كسى بود كه از فعل او خشنود بود، در حالى كه خلاف ضرورت است . بلكه طاعت عبارت از عمل به اوامر امام به عنوان اين كه امام فرمان داده است . و اى مطلب را ما در كتاب خويش به نام ((التحفة الرضوية )) بيان كرديم ، بدان مراجعه نما!
هنگامى كه اين مقدمه را فهميدى بدان كه مراد از بموالاتكم تمت الكلمة اين است كه هر كس ((لا اله الا الله )) بگويد در حالى كه به ولايت خدا معترف است ، ولى به ولايت شما معتقد نيست را نمى توان تصديق كرد، چه اين كه ولايت خدا معنا ندارد مگر اين كه خداوند به بندگان از خودشان اولى باشد، چگونه ولايت خدا صدق مى كند در حالى كه ولى خودش براى خودش چيزى را اختيار كرده كه خداوند اختيار نكرده و حكم خدا را در آنچه خدا اختيار كرده رد نموده است ، چه اين كه خداوند فرمود: اليوم اءكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا(1584)
مراد از اسلام ولايت اميرالمومنين است و مراد از ((عظمت النعمة )) اين است كه خداى - تعالى - نعمت هاى بزرگ دارد به اين كه كسى را منصوب كرده كه اگر مردم از او پيروى نمايند در علانيه به نعمتى برتر و بالاتر و ارزشمندتر از عرش تا دل خاك است مى رسند. و آن سر آل محمد (عليهم السلام ) است كه در هر نفسى مكنون مى باشد. خداوند اين نعمت را به بندگانى كه تقوا پيشه كرده اند وعده داده است و آن وعده در آيه شريفه : يا اءيها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا و يكفر عنكم سيئاتكم و يغفر لكم و الله ذو الفضل العظيم .(1585) يعنى : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر تقوى پيشه كنيد خداوند به شما معرفت درست از نادرست را خواهد داد و گناهان شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند داراى فضلى عظيم است )). و آيه شريفه يا اءيها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤ تكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به و يغفر لكم و الله غفور رحيم (1586) يعنى : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا كنيد و به پيامبرش ايمان آوريد، خداوند به شما دو بهره از رحمت خود مى دهد و به شما نور مى دهد كه با آن راه رويد و شما را مى آمرزد و خداوند بخشنده مهربان است )). و در آيه الا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا فاءولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيما(1587) يعنى : ((مگر كسانى كه توبه كرده و ايمان آورده و كارهاى شايسته نموده اند، خداوند بدى هاى ايشان را به خوبى تبديل مى كند و خداى - تعالى - بخشنده مهربان است )).
و در امالى (1588) از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه از آن حضرت درباره آيه فاءولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات پرسيدند، فرمود: مومن گناهكار را در روز قيامت مى آورند و او را در موقف حساب وا مى دارند، خداى - تعالى - خود متولى حسابرسى او مى شود و هيچ يك از مردم را بر حساب وى آگاه نمى كند، گناهان را به او گوشزد مى كند، تا هنگامى كه به گناهان خود اقرار كند، خداى عزوجل - به فرشتگان نويسنده اعمال دستور مى دهد كه گناهان او را به حسنات مبدل نماييد و آن را بر مردم آشكار نماييد، در اين هنگام مردم مى گويند، اين بنده حتى يك گناه هم نداشت ، آنگاه خداوند دستور مى دهد تا او را به بهشت ببرند، اين تاءويل آيه بود كه تنها در شيعيان گناهكار پياده مى شود)).
و از حضرت امام رضا (عليه السلام)(1589) از پدرش از پدرانش روايت شده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: دوستى ما اهل بيت كفاره گناهان مى باشد و حسنات را مضاعف مى نمايد و خداوند خود مظالم بندگان را از دوستان اهل بيت متحمل مى شود. مگر اين كه اصرار بر گناه داشته و بر مومنان ستم روا داشته باشند، در اين صورت به گناهان مى گويد: حسنه بشو!))
و در عيون (1590) از آن حضرت (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ((رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هنگامى كه روز قيامت شد، خداوند براى بنده مومن خود تجلى مى كند، او را از تك تك گناهانش ‍ مطلع مى كند. آنگاه آنها را مى آمرزد بدون اين كه فرشته اى مقرب و يا پيامبر مرسلى از آن مطلع شود، و همه گناهانى كه وى خوش ندارد ديگران بر آن مطلع شود مى پوشاند، آنگاه به گناهان مى گويد حسنه شويد)).
و قمى (1591) از آن حضرت (عليه السلام) نقل كرده است كه : ((هنگامى كه روز قيامت شد خداى - عزوجل - مومن را در پيش روى خود وا مى دارد و عمل را بر وى عرض مى نمايد، آنگاه در صحيفه وى مى نگرد. اولين چيزى كه مى بيند گناهان خويش است ، در اين هنگام رنگش بر مى گردد و همه وجودش به رعشه مى افتد، در اين هنگام حسنات وى را بر او عرضه مى كنند، در اين هنگام خوشحال مى شود و خداى - عزوجل - مى فرمايد: گناهان او را به حسنات مبدل نماييد و حسنات را براى مردم آشكار نماييد، لذا خداوند آنها را تبديل مى كند. مردم مى گويند آيا اين عده حتى يك گناه هم نداشتند؟
و اين مفاد آيه شريفه يبدل الله سيئاتهم حسنات مى باشد. و اخبار(1592) در اين باب فراوان است .
و در حديث ابو اسحق قمى (1593) از امام باقر (عليه السلام) كه در طينت مومن و طينت كافر آمده است چنين مى باشد: ((خداى - سبحانه - در روز قيامت دستور مى دهد كه حسنات دشمنان ما را بگيرند و به شيعيان ما باز گردانند و گناهان دوستان ما را بگيرند و در نامه عمل دشمنتان ما بگذارند. لذا خداى - تعالى - فرمود: فاءولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات يعنى : ((خداوند گناهان شيعيان را حسنات مى كند و حسنات دشمنان ما را سيئات مى كند)). و تحقيق آيه و روايت ياد شده اين است كه شما دانستيد كه در هر نفس نور خدا و ظلمت طاغوت كه زمينه اختيار را فراهم مى آورند وجود دارد، هر حسنه اى از شاخه هاى آن نور و هر سيئه اى از شاخه هاى ظلمت طاغوت است و خداى - تعالى - فرمود: و كل انسان اءلزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقاه منشورا # اقراء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا # من اهتدى فانما يهتدى لنفسه و من ضل فانما يضل عليها و لا تزر و ازرة وزر اءخرى (1594) يعنى : ((و كتاب هر انسانى را بر گردنش مى آويزيم و در روز قيامت براى وى كتابى بيرون آوريم كه آن را باز شده مى بيند، كتاب خود را بخوان و خود مى توانى از خود حساب كشى كنى ، و هر كس هدايت يابد براى خود هدايت يافته و هر كس گمراه شده به زيان خويش گمراه شده و هيچكس گناه كسى ديگر را بر دوش ‍ نمى گيرد)).
در مجمع و عياشى (1595) از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: بنده همه اعمال و همه چيزهايى كه براى او نوشته شده را به خاطر مى آورد، گويى آنها را در همين لحظه انجام داده . به همى خاطر مى گويند: واى بر ما! اين كتاب چگونه همه كوچك و بزرگ را احصاء كرده و جمع نموده )).
گويم : مراد از اين كه با كتاب خود ملاقات مى كند يعنى به ياد مى آورد كه چه كرده است يعنى نفس او باز شده و به علم افعال تنزل مى كند. گويا همين ساعت به آنها اشتغال داشته است .
و لذا قمى (1596) از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه ((آن حضرت درباره ((طائره فى عنقه )) فرمود: يعنى خير و شرش به همراه او هستند، به طورى كه وى نمى تواند از آنها جدا شود. به گونه اى كه نامه عمل او را در روز قيامت به او داده مى شود. يعنى آن دو در نفس او مكنون و پوشيده است و روز قيامت فعلى مى گردد و معناى دادن كتاب و شهادت پوست (و اعضاء) وى بر اعمال و نيز گويا كردن خدا آنها را كه شهادت فعلى است به طورى كه انكارشان نشايد همين است . زيرا همه خيرات به اسم خدا نشر شده و همه شرور در طاغوت پياده و نشر شده است . لذا او خود را از ابتداى روزى كه به خير و شر مشغول شد مى بيند، و يا خود اعمال خود را هم اكنون انجام مى دهد، و مصدر آن اعمال و اشتغال به آنها در همين حال دارد. از جمله كارهاى مومن دوستى خوبان و دوست داشتن كارهاى ايشان و بغض اشرار و دشمنى با اعمال ايشان است . چنان كه از كارهاى غير مومن دشمنى با خوبان و دشمنى با اعمال ايشان و نيز دوستى با فاجران و دوست داشتن كارهاى ايشان است . بنابراين هر نفسى بايد در عوالم همه مردان و زنان مومن و همه زنان و مردان فاجر تنزل كند و چون روح هر نافرمانى تصرف بدون اجازه در ملك مالك الملوك است چه اين كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) احكامى مرضى خدا را آورده و احكام مورد غضب را بيان فرموده است ، زيرا خداى - تعالى - فرمود: و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا(1597) بنابراين قوام همه انواع معصيت ها رضايت نداشتن مولى در تصرف در ملك اوست و هنگامى كه مولى تصرف عبد در ملك خود را اجازه داد، و تصرف وى را در شمار مواردى قرار داد كه مورد اذن او بوده لذا اين تصرفات از گناه بودن به طاعت مبدل مى شوند. پس مراد از اين گفتار كه فرمود: يبدل الله سيئاتهم حسنات اين است كه تصرف هاى مورد نهى را خداوند در سلك تصرفات مورد امر قرار مى دهد، نه اين كه زنا و سرقت را به نماز و روزه بدل كند، علت اينكه خداوند چنين مى كند اين است كه احترام اولياء خود را حفظ كند، چه اين كه عاصيان اين اولياء را دوست دارند، بنابراين حسنات موالى ايشان سيئات شيعيان را مى پوشاند، چنان كه مفاد چند خبر اين است .
و اما مراد از اين گفتار امام باقر (عليه السلام)(1598) كه ((خداوند از قيامت دستور مى دهد كه حسنات دشمنان ما گرفته شود و به شيعيان ما داده شود و سيئات دوستان ما گرفته شود و به دشمنان ما باز گردانيده شود.)) اين است كه چون اعمال بندگان در نفس بر و يا فاجر فعليت مى يابد، مومن در كتاب خود نماز و ديگر عبادات و نيز گناهان فاجر را كه از جمله آن كينه ورزى نسبت به خود و دشمنى با اعمال وى و از جمله كينه اولياى الهى و كينه اولياى فاجر را مى بيند. چنين عباداتى را كه در كتاب خود از اعمال فاجر مى بيند براى او محاسبه شده و به او پاداش داده مى شود. چه ين كه مورد كينه آن منافق قرار گرفته بود. و اما منافق نيز زناى مومن و نيز كينه او را مومن در كتاب خود مى بيند، آن زنا را خداوند به عنوان عقوبت بغض وى در نامه عملش مى نويسد، ولى عبادات وى پذيرفته نمى شود، چه اين كه كسى را كه خداوند نصب نكرده بود ولى خود قرار داده بود، لذا عبادات وى برگردانيده مى شود تا اولياى او را هتك حرمت كند. و نيز گناهان اولياى فاجران كه حقوق اولياء خدا را غصب كرده بودند، حسنات پيروان آنها را مى پوشاند. چنان كه مفاد روايات بود. وگرنه گرفتن از آنها و دادن به ديگران خلاف عدالت است ، علاوه اين كه و بموالاتكم تقيل الطاعة المفترضة و در قرآن كريم بيان مى دارد كه هيچكس بار گناه ديگرى را به دوش ‍ نمى كشد و به خواست خدا بيان بيشتر در فقره و بموالاتكم تقيل الطاعد المفترضة خواهد آمد.
و خداى - تعالى - فرمود: ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر(1599) در مجمع البيان و تفسير قمى (1600) از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه : از آن حضرت درباره آيه مزبور پرسيدند، فرمود: آن حضرت گناهى نداشت و به قصد گناهى نكرد، وليكن خداوند گناهان پيروانش را بر او بار كرد. آنگاه همه آنها را به او بخشيد.
و در مجمع البيان (1601) از آن حضرت درباره آيه مزبور پرسيدند، فرمود: ((به خدا سوگند گناهى براى آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) نبود، ليكن خداى - تعالى - ضامن شد كه گناهان شيعيان را كه قبلا انجام داده اند و يا بعد انجام خواهند داد بيامرزد)).
در اين كه بايد با كارهاى بد مومنين دشمنى كرد نه با خودشان
و در كنز كراجكى از محمد بن على بن عثمان كراجكى به سندش به زيد بن يونس شحام روايت شده كه گفت : ((از امام ابوالحسن موسى (عليه السلام ) پرسيدم : يكى از مواليان شما نافرمان است ، شراب مى نوشد و گناهان كبيره از او صادر مى شود، آيا از او تبرى جوييم ؟
فرمود: از فعل وى تبرى جوييد ولى از افعال خير او تبرى نجوييد، و با عملش دشمنى كنيد. پرسيدم : آيا مى توانيم بر او فاسق فاجر بگوييم ؟
پاسخ فرمود: خير، مراد از فاسق فاجر منكران ما و اولياى ما هستند، خداوند دوست ندارد كه ولى ما فاسق و فاجر باشد. ولو به هر كارى دست بزند، وليكن بگوييد: عملش فسق و عملش فجور است .