شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)
علامه سيد حسين همدانى درود
آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى
- ۳۸ -
پس مراد اين است كه قرآن فعل خداست كه صدور آن از عالم عزت
است كه عالم نفى صفات مى باشد، لذا حدى ندارد تا از ناحيه اول انقطاع داشته و يا از
آخر بريده باشد و به همين خاطر بر همه كتابها چيره و مسلط است و باطل از جلو و پشت
سر بر او راه نمى يابد. يعنى وصفى بر او كارى نمى شود كه از ابتدا و يا از انتها او
را زائل كند، پس او عزيز و گرامى است كه همانند امور ديگر نيست كه مصدر آن اسمى غير
از عزيز است .
و نيز امام باقر (عليه السلام)(927)
بنا بر روايت عياشى به اسنادش از زراره فرمود: ((از امام
باقر (عليه السلام) درباره قرآن پرسيدم ، فرمود: قرآن آفريننده نيست و آفريده نيز
نمى باشد)).
و در كافى
(928) رواياتى در اين معنا آمده است .
و از امام رضا (عليه السلام)(929)
نيز رواياتى در آن آمده است . ما اين موضوع را در كتاب ((التحفة
الرضوية )) به تفصيل بحث كرديم . بحث مراد از حق اسم اعظم
است كه حقيقت نبوت الهى است و مظهر كامل آن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و
سپس ائمه طاهرين (عليهم السلام ) هستند و قرآن عبارت از هفتاد و دو حرفى است كه از
آن اسم اعظم به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) داده شده است ، و همين
كتاب و مبداء و نشانه كامل حقيقت نبوت الهى است .
همين مطلب را در ابتداى كتاب بيان كرديم و نيز درباره كتابهاى نازله بر انبياء بحث
نموديم و بيان كرديم كه كتابهاى آسمانى و فرستاده شده بر انبياء به معناى همان اسم
اعظمى است كه به انبياء داده شده و آنچه بر مردم به عنوان كتاب خدا خوانده مرتبه
لفظى آن است . اين بحث در ((حملة كتاب الله
)) آمده است . ديگر مردم مظاهر جزيى آن اسم اعظم اند، پس در هر تفسير آيه اى
از آن وجود دارد و اين آيه براى بقا آفريده شده و نه براى فنا. چنان كه روايت شده و
روايت آن در فقره
و بذلتم انفسكم
فى مرضاته آمده است . پس مراد از حق حقيقت نبوت است و لذا فقره
((و الحق معكم )) به معناى اين است كه
ايشان مظاهر كامله وى بوده ، هيچ كس مظهر كامل او نيست مگر محمد و آل طاهرين او
(عليهم السلام ).
و فقره ((و فيكم )) يعنى پيوسته تا بى
نهايت از شماست .
و فقره ((و منكم )) يعنى هر چه كه در
آن آيه اى از حقيقت نبوت وجود داشته باشد از آنچه از فطرت شما زياد آمده آفريده شده
است .
و فقره ((اليكم )) يعنى بعد از زوال
مراتب و فنايش به حقيقت نبوت كه مبداء شماست بر مى گردد چنانكه در
((و اركان البلاد)) گذشته است .
و فقره ((و انتم اهله و معدنه )) و
فقره اهل بيت
النبوة و معدن الرسالة بيان شده و اين دلالت دارد بر اين كه مراد از حق و
حقيقت و نبوت است .
در ميراث نبوت
فرمود:
و ميراث النبوة
عندكم
در شرح فقره ((و ورثة الانبياء)) بيان
شده است و در بصائر(930)
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ((سلاح در
بين ما منزلت تابوت در بنى اسرائيل را دارد، سلطنت در خانه اى بود كه در آن تابوت
بوده است )).
در ارشاد مفيد(931)
و بصائر(932)
و احتجاج
(933) از سعيد سمان روايت شده است كه گفت : ((خدمت
امام صادق (عليه السلام) بودم ، دو تن از زيديه به حضور آن حضرت رسيدند، پرسيدند:
آيا امامى كه طاعتش بر شما واجب باشد در بين شماست ؟
پاسخ داد: خير، از او پرسيدند: مردم ثقه اى به ما خبر داده اند كه شما به آن قائل
هستيد، و عده اى را نام بردند و گفتند ايشان اهل ورع و زهدند و دروغ نمى گويند.
امام صادق (عليه السلام) خشمناك شد و فرمود: به ايشان چنين دستور داده ام . هنگامى
كه خشم را در چهره آن حضرت ديدند، بيرون رفتند.
از من پرسيد: آيا اين دو تن را مى شناسيد؟
پاسخ دادم : اين دو بازارى هستند و از زيديه مى باشند و گمان مى كنند كه شمشير رسول
خدا در نزد عبدالله بن حسن موجود است .
حضرت فرمود: خداوند لعنتشان كند، دروغ مى گويند، نه عبدالله بن حسن ديده و نه پدرش
، مگر اين كه پدرش در نزد على بن الحسين (عليهما السلام ) ديده باشد، اگر راست مى
گويند بگويند علامت قبضه شمشير و نشانه تيغه آن چيست ؟ در نزد من شمشير حضرت رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) موجود است و پرچم رسول خدا كه با آن پيروز مى شد
در نزد من است و الواح و عصاى موسى و خاتم سليمان بن داود و طشتى كه موسى در آن
قربانى ها را مى برد و اسمى كه رسول خدا وقتى آن را بين مسلمانان و مشركان مى گذاشت
و تيرى از مشركان نمى توانست در جمع مسلمانان نفوذ كند، در نزد ماست .
و در نزد من همانند تابوت بنى اسرائيل موجود است كه فرشتگان آورده بودند و مثل سلاح
در بين ما مثل تابوت در بنى اسرائيل است . هرگاه در خانه اى تابوت مى آمد، نبوت نيز
مى آمد و به هر كس از ما سلاح برسد، امامت داده مى شود. پدرم زره رسول خدا را
پوشيد، زره بر زمين كشيده شد، من نيز آن را پوشيده ام ، زره بر زمين كشيده شد و
قائم ما هرگاه آن را بپوشد، اندازه او است ، به خواست خدا)).
و اخبار در اين باب فراوان است ، هر كس خواهد به كتابهاى مفصل مراجعه كنند، چه اين
كه مبناى كتابم بر فهم اخبار است و نه روايت آنها.
در اين كه ائمه (عليهم السلام ) مبداء و منتهاى مردم هستند
فرمود:
و اياب الخلق
اليكم و حسابهم عليكم
در ابتداى كتاب تا اينجا بيان شد كه آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در هر
نفسى بلكه در هر موجودى سرى دارند و آن عبارت از اسم الله است كه مصداق اسم است كه
مبداء ظهور ايشان مى باشد. و ايشان علانيه اى دارند كه بين مردم ظهور دارد، و آن
حجت الله است كه در هر زمانى يكى از دوازده تن امام مى باشد. او مظهر كلى اسم الله
و جامع همه مراتب آن است . و چون جامع همه مراتب جزيى است لذا شهداء بر خلق در سر و
حجج خدا در علانيه اند، مبداء همه عوالم موجودات در سر و علانيه سر آل محمد (عليهم
السلام ) و بازگشت ايشان نيز به سر ايشان است و در عالم صورت به دليل خلافت ايشان
از خدا در هر بليه اى پناهشان به ائمه (عليهم السلام ) است و ايشان در هر شبهه اى
به آل محمد (عليهم السلام ) باز مى گردند و هر علمى دارند از آبشخور علم ايشان است
. و هنگامى كه مردم در قيامت محشور شوند و براى حساب روند تا آنها از ايشان حساب
كشند.
پس خداوند بزرگ تر است از اين كه براى مردم ظاهر شود تا حساب كشد، چه اين كه عالم
امكانى وسعت بر ظهور خداوند را ندارد، لذا خليفه اى منصوب مى كند تا مردم را حساب
كشد. و شما دانستيد كه هيچكس قابليت و ظرفيت خلافت خدا را از ابتداى آفرينش تا
پايان دنيا ندارد، مگر آل محمد (عليهم السلام ) چه اين كه مبادى و علل ديگران
گنجايش علل و مبادى همه مردم را ندارد. ولى مبادى آل محمد (عليهم السلام ) گنجايش
همه مراتب شؤ ون و مراتب مردم را از ابتداى آفرينش تا پايان دنيا دارد و آنها در
عوالم ايشان فعليت پيدا مى كنند. دليل بر آن در خلايقى كه گذشته آمده اند، در
تفاسير موجود است و دليل بر مطلب فوق در زمان هر امامى اخبار اين باب است كه وارد
شده كه علوم ايشان ناشى از روح القدس و كوبيدن در گوش و پيدايش نكته در دل و آنچه
در شب هاى قدر و جمعه لحظات بلكه به تدريج در ايشان حاصل مى شود، مى باشد.(934)
و نيز اخبارى كه دلالت مى كند بر اين كه اعمال بر ايشان عرضه مى گردد و ايشان عمود
نورى بر هر شهر دارند، چنان كه در شرح فقره هاى سابق بيان شد.
اكنون اخبار عمود نور را اضافه بر آنچه قبلا آورديم مى آوريم ، مجلسى رحمة الله
عليه در بحارالانوار(935)
بابى براى آن باز كرده و در آن بيش از بيست حديث آورده است .
از آن جمله : روايت شيخ حسن بن سليمان
(936) در كتاب مختصر به اسنادش از اسحق بن عمار مى باشد، گفت : امام
صادق (عليه السلام) فرمود:
ان الامام يسمع
الصوت فى بطن اءمه فاذا سقط الى الاءرض كتب على عضده الاءيمن و تمت كلمة ربك الاية
فاذا ترعرع نصب له عمود من نور من السماء الى الاءرض يرى به اءعمال العباد؛
يعنى : امام در شكم مادرش صدا را مى شنود، وقتى به روى زمين آمد، بر بازوى راست
او نوشته شده :
و تمت كلمة ربك الخ
(937) هنگامى كه رشد كرد ستون نورى از آسمان به زمين براى وى
نصب مى گردد كه با آن اعمال بندگان را مى بيند.
و يونس بن ظبيان در همان روايت چنين اضافه كرد:
فاذا وقع الى
الاءرض سطع له نور من السماء الى الاءرض يرى به ما بين المشرق و المغرب ؛
يعنى : و هنگامى كه بر روى زمين آمد نورى از آسمان به زمين براى وى آشكار مى شود كه
ما بين مشرق و مغرب را مى بيند.
و مطالبى كه بعد از وفات ائمه (عليهم السلام ) براى امام پيش مى آيد اين است كه
آنها نيز براى امام ظهور و فعليت پيدا مى كنند، چنان كه براى امام زنده فعليت پيدا
مى كنند، تا امام بعدى از امام قبلى اعلم نگردد. چنان كه در كافى روايت شده و براى
هر كدام بابى باز شده است .
بنابراين كارهاى هر نفسى فعلى مى شود و اين فعليت ها در ديدگاه و محاط مبادى ائمه
(عليهم السلام ) مى باشد، اين مبادى ، مبادى خلقند و از مراتب اسم الله مى باشند و
هنگامى كه خلايق ظاهر و بارز شده اند، هر كار كوچك و بزرگ و طاعت معصيتى كه از هر
كس صادر مى شود در عوالم ايشان فعليت پيدا مى كند به گونه اى كه هر كس هر عمل خيرى
انجام داد، آن را در پيش رو حاضر مى بيند و هر كار بدى كرده گويا آن را در همان وقت
انجام داده است .
و لذا مى گويند: چگونه اين كتاب نفس هيچ كوچك و بزرگى را فرو گذار نكرده و همه را
در خود نشان داده است . لذا خداى - تعالى - فرمود:
يوم تشهد عليهم
اءلسنتهم و اءيديهم ...(938)
يعنى : ((روزى كه زبان ها و دست ها بر ضد ايشان شهادت دهد...))
پس فقره ((و اياب الخلق ...)) اشاره
به آيه شريفه ان
الينا ايابهم # ثم ان علينا حسابهم
(939) دارد.
و در كافى
(940) از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
((هنگامى كه روز قيامت شده و خداوند اولين و آخرين را براى
فصل الخطاب آورد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرالمومنين را مى طلبد
و ايشان را جامه سبزى مى پوشاند كه بين مشرق و مغرب را متلالو مى نمايد، آنگاه صعود
مى كنند و ما را طلب مى نمايند، حساب مردم به ما سپرده مى شود و ما اهل بهشت را
داخل بهشت و اهل دوزخ را داخل آن مى كنيم )).
و از امام كاظم (عليه السلام)(941)
روايت شده كه ((بازگشت اين مردم به ماست و ما از آنها حساب
مى كشيم . هر گناهى كه بين ايشان و خدا باشد با خدا قرار داريم كه به ما واگذار
شود، و لذا خداوند به ما واگذار كرده و حقى كه بين خود مردم است از ايشان مى خواهيم
تا به ما ببخشند و مردم چنين مى كنند و خداوند به ايشان عوض مى دهد)).
و در امالى از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ((هنگامى
كه روز قيامت رسيد، خداوند ما را موكل بر حسابرسى شيعيان مى كند، هر گناهى كه بين
ايشان و خدا باشد از خدا مى خواهيم تا به ما ببخشد و ما هم به ايشان ببخشيم و هر
حقى كه از ما ضايع كردند به ايشان واگذار مى كنيم )).
فرمود:
و فصل الخطاب
عندكم و آيات الله
لديكم و عزائمه فيكم و نوره و برهانه عندكم
و اءمره اليكم
اين فقرات براى بيان شؤ ون اسم خداست كه مبداء ظهور ائمه (عليهم السلام ) است ،
گويا اشاره به بيان علت اين فقرا و سر رجوع مردم به ايشان و سپرده شدن حساب خلق به
ايشان است . فرموده معصوم :
و فصل الخطاب
عندكم اضافه ((فصل )) به
((الخطاب )) از قبيل اضافه صفت به
موصوف است . يعنى خطابى كه پرسش از حسابرسى را پايان مى دهد، و كار حسابرسى را
خاتمه مى بخشد و خطاب جدا كننده بين حق و باطل ، در نزد شماست چه اين كه نسخه
كارهاى انسان ها كه مرتبه خاصى از اسم الله است كه مصدر همه مراتب نفوس انسان هاست
در نزد ايشان است . چه اين كه مبادى ائمه (عليهم السلام ) مشتمل بر همه مراتب اسم
الله خواه كلى و جزيى مى باشد، اين نسخه همان طور كه در نزد هر كس موجود است در نزد
امام نيز موجود است ، در مقابله بين نسخه امام و نسخه اشخاص و صحت و درستى و مطابقت
بين آن دو معلوم مى شود، بنابراين اختلافى بين حسابگر و حساب شده باقى نمى ماند و
حساب شده مى فهمد كه حكمى كه حسابگر كرده حق است و عذرى براى او باقى نمى ماند.
و فرمود: و آيات
الله لديكم مراد از آن همه اسماء حسنى است كه بازگشت همه آنها به
((الله )) است ، يعنى هر چه در عالم
وجود متصور است چيزى جز آثار اسماى حسنى نيست و اسماء حسنى نيز مظهر اسم الله است ،
اسم الله هم مبداء ظهور شماست ، پس هر مرتبه اى از وجود كه دلالت بر وجود صانع كند
در نزد شماست .
فرمود: ((و عزائمه فيكم ))،
((عزائم )) جمع عزيمت و آن چيزى كه
حتما بايد محقق و موجود باشد و اين با موارد گوناگون متفاوت مى شود، و مراد از آن
چيزى است كه در وجود هر موجودى ضرورت دارد و اگر آن نبود، موجود نمى گرديد، و آن
چيز ملكوت همه اشياء و مصدر و مبداء همه مراتب است . يعنى ملكوت همه اشياء كه عالم
امر خداست در شما جمع است . چه اين كه عالم امر كلى از شؤ ون اسم الله است كه مبداء
ظهور شماست .
فرموده معصوم ((و نوره )) مراد قرآن
است كه همه اشياء در آن بيان شده اند و از آن به همه اشياء گذشته و آينده و حال مى
توان رسيد، چه اين كه خداوند فرمود:
يا اءيها الناس
قد جاءكم برهان من ربكم و اءنزلنا اليكم نورا مبينا(942)
يعنى قرآن ، چنانكه در تفسير بيان شد و در آيات فراوان از قرآن به نور تعبير شده
است .
و فرمود: ((و برهانه عندكم )) مراد از
اين نيز قرآن است ، منتهى به اعتبار اين كه قرآن حجت بر مردم در روز قيامت مى باشد
و تفاوت بين برهان و آيات در اين است كه برهان در مقابل خصم اقامه مى شود، و آيه
اعم از آن است ، و لذا گفته اند:
و فى كل شى ء له آية |
|
تدل على انه واحد |
در هر چيز نشانه اى وجود دارد |
|
كه بر واحد بودن خدا دلالت دارد |
در امامت
و فرمود: ((و امره اليكم ))
مراد از امر حكم است ، اين كه خداوند فرمود:
فاتبعوا اءمر فرعون و ما اءمر فرعون برشيد(943)
يعنى : ((از امر (حكم ) فرعون پيروى كنند و حكم فرعون راهگشا
نيست )).
و فرمود:
والاءمر اليك فانظرى ماذا تاءمرين
(944) يعنى : ((حكم به دست توست ،
بنگر كه چه حكمى شايسته است )) يعنى حكم و سياست خدا در مردم
به شما واگذار شده است چنان كه آيه شريفه
هذا عطاؤ نا
فامنن اءو اءمسك بغير حساب
(945) و نيز
و ما آتاكم
الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا(946)
دلالت دارد.
و در اين باب اخبارى را سابق آورده ايم ، در كافى براى آن بابى باز شده است .
اكنون كه چنين است ، پس خلافت ايشان از خدا تنها در زمينه بازگشت مردم در يك امر
ويژه اى نيست ، بلكه هر مطلبى كه بندگان با خدا دارند خداوند آنها را بر ايشان
واگذار كرده و لذا هر چه بر ايشان مربوط مى شود نيز آيه خداى - تعالى - است ، چه
اين كه ايشان وجه الله و انوار و آيات و علامات و قبله و جنب و راه ها و صراط و
خزانه ها و اولياء و بيوت و ابواب و حجج و شفعاء و خيرة خداوند هستند، چنانكه در تك
تك اين عناوين اخبارى وارد شده . هر كس خواهد به كتاب امامت بحارالانوار مراجعه
كند.
از جمله اين روايت كه در احتجاج
(947) و نيز در علل الشرايع و عيون الاخبار(948)
و اكمال الدين
(949) و امالى صدوق
(950) و در كافى
(951) در باب نادر جامع در فضل امام و صفات او از ابى محمد قاسم بن
علا رحمة الله عليه كه بر عبدالعزيز بن مسلم رسانده است كه گفت : ((در
مرو با امام رضا (عليه السلام ) بوديم ، در ابتداى ورود در روز جمعه به مسجد جامع
رفتيم ، در آنجا امر امامت مورد بحث قرار گرفت و در اختلاف فراوان مردم در آن باب
به تبادل نظر پرداختند. به خدمت آن حضرت رسيدم و بحث مردم را در آن باره خدمت حضرت
بيان كردم ، حضرت لبخندى زد. آنگاه فرمود: اى عبدالعزيز! مردم نفهميدند و نظريات
ايشان ناشى از نيرنگ است ، خداوند پيامبرش را در حالى برد كه دين را كامل نمود و بر
او قرآن نازل نمود كه در آن بيان همه اشياء است و حلال و حرام و حدود و احكام و همه
نيازمنديهاى مردم را بيان فرمود و فرمود:
ما فرطنا فى
الكتاب من شى ء(952)
و در حجة الوداع كه در آخر عمر آن حضرت بوده فرمود:
اليوم اءكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا(953)
امر امامت از تمام دين مى باشد و آن حضرت از بين مردم نرفت مگر اين كه حقايق دينى
را براى مردم بيان كرده و راه هاى ايشان را روشن كرد و ايشان را براى راه حق
واگذاشت و براى ايشان حضرت على را امام قرار داد و هيچ امرى از امور امت را بيان
نكرده نگذاشت ، پس هر كس گمان كند كه خداوند دين خويش را كامل نكرده ، كتاب خدا
را رد كرده و هر كس كتاب خدا را رد كند كافر است . آيا مى دانيد ارزش و جامعيت
امامت در امت چيست ؟ آيا مردم مى توانند امام را براى خود انتخاب نمايند؟
امامت ارزشى فراوان و موقعيتى بزرگ و مكانتى والا و جايگاهى منيع و عمقى بسيار
بيشتر از آن دارد كه مردم با عقل و يا آراء خود به آن برسند و براى خود امامى
انتخاب نمايند.
خداوند بعد از اين كه به ابراهيم نبوت و خلت داد، در مرحله سوم به او فضيلت و شرافت
امامت را عنايت فرمود، و فرمود:
اءنى جاعلك
للناس اماما.(954)
حضرت ابراهيم خليل از خوشحالى گفت : (و من ذريتى
(955)) به فرزندانم نيز امامت مى دهى ؟ فرمود:
لا ينال عهدى
الظالمين .(956)
اين آيه امامت هر ستمگرى را تا روز قيامت باطل كرده است و امامت در بين صفوة و
برگزيدگان خداوند باقى ماند، آنگاه خداوند آن را در بين ذريه و فرزندان برگزيده و
پاكش قرار داده و فرمود:
و وهبنا له
اسحاق و يعقوب نافلة و كلا جعلنا صالحين # و جعلناهم اءئمة يهدون باءمرنا و اءوحينا
اليهم فعل الخيرات و اقامة الصلاة وايتاء الزكاة و كانوا لنا عابدين
(957) يعنى : ((ما به ابراهيم ، اسحق
و يعقوب را عطا كرده ايم و همه را شايسته و صالح نموديم و ايشان را پيشوايانى قرار
داديم كه مردم را به امر ما هدايت كنند و به ايشان انجام امور خير و بر پا داشتن
نماز و دادن زكات را وحى نموديم و آنها ما را عبادت مى كردند)).
در اين كه امامت به اختيار مردم نيست
امامت پيوسته در فرزندان آن حضرت بوده و عده اى از عده ديگر آن را به ارث مى
برده اند تا خداوند به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عنايت فرمود و فرمود:
ان اءولى الناس
بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى والذين آمنوا والله ولى المومنين ؛(958)
يعنى : ((كسانى نسبت به ابراهيم اولويت دارند كه از او پيروى
كرده اند و آن كس پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند مى باشد، و خداوند ولى مومنان
است )).
بنابراين امامت تنها براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است و او به امر
وجوبى پروردگار، به على (عليه السلام) واگذار كرد و امامت در فرزندان على (عليه
السلام) قرار گرفت . ايشان برگزيدگانى هستند كه خداوند به ايشان علم و ايمان داده و
فرمود: و قال
الذين اءوتوا العلم والايمان لقد لبثتم فى كتاب الله الى يوم البعث فهذا يوم البعث
(959) اين آيه درباره فرزندان على تا روز قيامت نازل شده ،
چه اين كه تا روز قيامت بعد از آن حضرت پيامبرى نمى آيد.
پس از كجا اين نادانان مى توانند امام را اختيار و انتخاب نمايند، امامت خلافت خدا
و رسول و مقام اميرالمومنين و ميراث حسن و حسين است . امام زمان دين و نظام
مسلمانان و صلاح دنيا و عزت مومنين است ، امامت اساس رشد يابنده اسلام و شاخه بلند
آن است . با امام نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و گرفتن فى ء و صدقات و امضاء
حدود و احكام و منع از مرزها و حدود كامل مى شود.
امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مى كند و حدود خدا را بيان مى نمايد و از
دين خدا دفاع مى نمايد و به راه پروردگار با روش حكمت و موعظه حسنه و حجت بالغه
دعوت مى كند. امام همانند خورشيد تابان عالم را در نور خويش غرق مى كند، در حاليكه
خود در بلنداى افق قرار دارد كه دست احدى به او نمى رسد.
امام ماه تابان و چراغ درخشان و نور درخشنده و ستاره راهنما در دل تاريكى ها و
شهرها و بيابان ها و لجه درياهاست .
امام آب گوارايى براى تشنگان و راهنماى به سوى هدايت و نجاست دهنده از بدى هاست .
امام آتشى بر كوه بلند است كه گمشده را راهنمايى مى كند و راهنماى مهالك است . هر
كس از او دور شود هلاك مى شود.
امام ابر بارنده و باران سيل آسا و خورشيد درخشنده و آسمان سايه افكن و زمين گسترده
و چشمه جوشان و بركه و باغ است . امام انيس و رفيق و پدر مهربان و برادر دلسوز و
چون مادرى نيكوكار به كودكش و پناهگاه مردم در سختى ها و دشوارى هاست .
امام امين خدا در مردم و حجت بر بندگان و خليفه خدا در زمين و خواننده به سوى خدا و
مدافع حرم خداست .
امام پاكيزه از گناهان و مبراى از عيون است ، دانش ويژه وى ، و حلم علامت وى مى
باشد. امام نظام ديانت و عزت مسلمين و خشم منافقان و هلاكت كفار است .
امام يكى است ، و در روزگارش هيچكس به پاى وى نمى رسد. و دانشمندى همتاى وى نمى
باشد. بديل و همانندى ندارد، بدون خواست واجد همه فضائل و بدون كسب حايز آن است .
بلكه خداوند آنها را به او ارزانى داشته و او را بدان مخصوص كرده است . چه كسى مى
تواند به شناخت امام نايل آيد تا اختيارش كند، هرگز، هرگز! خردمندان و عقل ها در
اين وادى حيرانند و چشم ها از ديدن آن ناتوان ، بزرگان در پيشگاه وى كوچك و حكيمان
از عظمت وى حيرت زده و حليمان از شناخت وى قاصر و زبان خطيبان در بيان فضائل ايشان
الكن ، و خردمندان از شناخت آنها عاجز و شاعران از مدح ايشان كليل و ادبا از بيان
فضائل ايشان ناتوان و بليغان از وصف آنها گنگ هستند. آنها شمه اى از شاءن و فضيلت
ايشان را نمى توانند بيان كنند و به عجز و تقصير اعتراف كرده اند و چگونه وجود امام
وصف شود و يا كنه از او شناخته گردد و يا شمه اى از كار وى معلوم گردد و يا كسانى
يافت شوند كه بتوانند جاى او را بگيرند. و آنچه امام مى داد، بدهد، چگونه بتوانند
در حالى كه امام چون ستاره اى به دور از دست اهل زمين و وصف وصف كنندگان است ، پس
كجا مى توانند چنين كسى را اختيار نمايند و خردمندان كجا مى توانند بدان برسند و
كجا چنين گوهرى پيدا مى شود؟ آيا گمان مى كنند كه چنين گوهرى در غير از آل رسول خدا
(عليهم السلام ) پيدا مى شود؟
خودشان به خود دروغ گفتند و اباطيل ايشان را در آمال و آرزوها افكند و در جايگاه
بلندى صعود كردند و به قله اى بلند رسيدند كه گام هاى ايشان به دره مى لغزد، چه اين
كه خواستند با خردهاى سرگردان خود كه كار نمى كند و ناقص است و داراى نظرات گمراه
كننده است امامى را انتخاب كنند، لذا هر چه بكوشند دورتر مى روند، خداوند ايشان را
هلاك كند. به كجا مى روند؟ و قصد امرى دشوار نمودند و دروغى بافتند و مردم را گمراه
كردند و در حيرت افتادند. چه اين كه با اين كه مى دانستند امام را ترك كردند و
شيطان اعمال ايشان را زينت كرده و ايشان را از راه درست باز داشته و اين در حالى
بود كه مى دانستند. ولى از اختيار الهى و پيامبرش تن زدند و به دام اختيار خويش
افتادند.
در حالى كه قرآن با صداى بلند به ايشان مى فرمايد:
ربك يخلق ما
يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة سبحان الله و تعالى عما يشركون
(960) يعنى : ((خداوند هر چه بخواهد
مى آفريند، و اختيار مى كند. ايشان در كار خويش اختيارى ندارند، خداوند منزه از
آن چيزهايى است كه ايشان شرك مى ورزند)).
|