سيره تربيتى پيامبر(ص) و اهل بيت (ع) ، جلد ۴

سيد على حسينى زاده

- ۱۱ -


على بن سويد مى گويد: نامه اى به امام كاظم (ع) نوشتم ، در حالى كه امام (ع) در زندان بود و در اين نامه ، از حال او و پاسخ چند مساله جويا شدم ؛ پس از چند ماه ، امام (ع ) پاسخ نامه را داد كه اين گونه شروع شده بود بسم الله الرحمن الرحيم ...(415)
همچنين سفيان ثورى روزى نزد امام صادق (ع) آمد، در حالى كه امام (ع) بر مركب سوار شده بود و قصد رفتن به جايى را داشت . سفيان از امام (ع) خواست تا خطبه پيامبر (ص ) در مسجد خيف را براى او بيان كند. امام فرمود: من عازم جايى هستم ، اجازه بده به كارم برسم ، وقتى برگشتم خطبه را براى تو بيان خواهم كرد. سفيان امام را قسم داد كه همين الان خطبه را برايم بيان كن . امام (ع) پياده شد. سفيان از امام خواست دستور دهد تا برايش كاغذ و قلمى بياورند. امام نيز چنين كرد. وقتى قلم و كاغذ آماده شد، امام فرمود: بنويس ! "بسم الله الرحمن الرحيم " خطبة رسول الله (ص ) فى مسجد خيف ...(416)
در مورد خطبه هاى معصومان (ع)، حتى يك مورد هم ديده نشده است - در حد جستجوى نگارنده و برخى همكاران - كه خطبه را با بسم الله شروع كرده باشند، بلكه اغلب خطبه هاى خود را با سپاس و ستايش پروردگار شروع مى كردند؛ البته اين امر با روايت هايى كه بر ذكر نام خدا در اول هر كارى تاكيد مى كنند، منافاتى ندارد؛ زيرا شروع با سپاس و ستايش خدا نيز شروع با نام و ياد او است ، گر چه شروع با نام خاص ((بسم الله الرحمن الرحيم)) نيست .
خطبه نهج البلاغه ، برخى با حمد خدا شروع شده اند و برخى نيز بدون حمد، ولى خطبه هايى كه بدون حمد شروع شده اند، بيشتر بخشى از يك خطبه هستند كه به صورت مقطع آورده ؛ بنابراين ، به نظر مى رسد كه در سيره معصومان (ع) اصل بر شروع هر كارى با نام و ياد خداست ، حال گاه با "بسم الله " و گاه با "حمد و ثناى خدا".
در مورد خطبه ها، احتمال ديگرى نيز وجود دارد و آن اين كه ممكن است راويان ، نام خدا را ذكر نكرده باشند، ولى اين احتمال بسيار ضعيف است ؛ چرا كه اگر چنين بود، دست كم چند مورد را بايد ذكر مى كردند، به ويژه كه راويانى با ضبط دقيق بوده اند وسعيشان بر اين بوده كه كم و كاستى در نقل روايت ها رخ ندهد؛ افزون بر آن ، در بيشتر نامه ها نام خدا را ذكر كرده اند، پس چگونه است در خطبه ها، حتى يك نمونه را ذكر نكرده اند؟! اينك چند نمونه از خطبه هاى معصومان (ع) را كه با حمد خدا شروع شده است ، بيان مى كنيم :
خطبه تاريخى حضرت زهرا (س )، پس از رحلت پيامبر (ص )، اين گونه آغاز مى شود:
الحمد لله على ما انعم و له الشكر على ما الحم و الثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها و سبوع آلاء اسداها و تمام منن والاها...(417)
همچنين ، امام حسين (ع) هنگام خروج از مكه به قصد كوفه و كربلا، خطبه اى ايراد فرمود كه اين آغاز مى شود:
الحمد لله و ما شاءالله و لا قوة الا بالله و صلى الله على رسوله ، خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة ...(418)
معصومان (ع) در روش املا نيز آموزش را با نام خدا شروع مى كرده اند. ميمون بن عبدالله مى گويد: عده اى نزد امام صادق (ع) آمدند تا حديث بياموزند. امام به آنان فرمود: آيا از غير من نيز حديث شنيده ايد؟ عرض ‍ كردند: آرى . امام فرمود: بعضى از آن احاديثى را كه شنيده ايد، براى من بيان كنيد. عرض كردند: ما آمده ايم تا از شما حديث بشنويم ، نه آن كه حديث بگوييم . امام فرمود: برخى از آن احاديث را بيان كنيد تا برايتان بگويم . آنان شمارى از احاديثى را كه شنيده بودند، بيان كردند؛ آن گاه امام فرمود: اكتب ! "بسم الله الرحمن الرحيم "حدثنى ابى ، عن جدى قال ...(419)
همچنين ، آن بزرگان مناظره هاى خود را با ستايش خدا آغاز مى كردند. عبد الكريم بن عتبة الهاشمى مى گويد: نزد امام صادق (ع) بوديم كه عده اى از معتزله وارد شدند و صحبت كردند. امام فرمود: مرا معطل كرديد! يك نفر نماينده انتخاب كنيد كه حرف شما را بزند. آنان عمرو بن عبيد را معرفى كردند و او نيز مطالبش را بيان كرد. امام (ع) فرمود: آيا همه شما مثل آنچه را كه عمرو گفت ، مى گوييد؟ گفتند: آرى . امام خدا را حمد و ثنا گفت و بر پيامبر درود فرستاد؛ سپس فرمود:
انما نسخط اذا عصى الله فاذا اطيع رضينا...؛ همانا هر گاه فرمان خدا زير پا گذاشته شود، ما ناراحت مى شويم و هر گاه اطاعت شود، ما نيز راضى هستيم .(420)
و محمد بن مبشر نيز مى گويد: عبدالله بن نافع الازرق به دنبال كسى مى گشت كه با او درباره كشته شدن اهل نهروان به دست على (ع) بحث كند. او مدعى بود كه امام فرمود: فردا بيا تا با هم مناظره كنيم . صبح روز بعد كه عبدالله بن نافع با اصحابش آمدند. امام نيز با اصحاب خارج شدند و بحث را اين گونه شروع كردند: الحمد لله محيث الحيث و مكيف الكيف و موين الاين ، الحمد لله الذى لا تاخذه سنة و لا نوم له ما فى السموات و ما فى الارض ...(421)
درباره ديگر جلسه هاى درس امام ، گزارشى يافت نشده ، ولى به نظر مى رسد - با توجه به آنچه كه بيان كرديم - معصومان (ع) روش هاى آموزشى نگارشى خود (نوشته هاى خود) و روش املا را با "بسم الله الرحمن الرحيم " شروع مى كرده اند و روش هاى ديگر را كه به صورت گفتارى و خطابه اى بوده است ، مانند خطابه ، مناظره و... با حمد و ستايش ‍ پروردگار آغاز مى نمودند و در هر صورت ، سر آغاز سخنشان نام و ياد خدا بوده است .
2. وضو و طهارت
با وضو بودن و طهارت داشتن ، از امورى است كه در اسلام همواره بر آن تاكيد شده است و مستحب است كه انسان حتى هنگامى كه به بستر خواب مى رود، با وضو و طهارت باشد.
آنچه كه در هر حال و هر مقام مستحب و مطلوب است ، در مقام تعليم و تربيت نيز كه از ارزش خاصى برخوردار است ، مطلوب تر و مناسب تر مى باشد و آموزش را نيكوتر مى كند، به ويژه كه در تعليم و تربيت دينى ، سرو كار استاد با آيات و روايات پيامبر (ص ) و امامان معصومان (ع) و احكام و معارف دينى مى باشد؛ از اين رو، بايد از اين ادب بهره بيشترى گرفته شود. قرآن كريم نيز هدف از بعثت پيامبران را تزكيه و تعليم مى داند و تزكيه را بر تعليم مقدم مى دارد و مى فرمايد: ((يزكيهم و يعلمهم الكتب (422)؛ آنان را پاكيزه مى كنند و به آنان كتاب مى آموزند))؛ يعنى مساله آموزش ، پس از تزكيه مطرح است (423) و وضو و طهارت ، نوعى تزكيه و پاكيزه سازى است كه البته در شاگرد شرط است و در استاد اولويت دارد.
معصومان (ع) همواره به اين ادب پايبند بوده اند. ابو حنيفه كه دو سال شاگرد امام صادق (ع) بوده است ، مى گويد: ((جعفر بن محمد همواره بر لب تبسم داشت و هر گاه نام پيامبر (ص ) نزد او برده مى شد، رنگش زرد مى شد و نديدم او را كه از پيامبر (ص ) حديث نقل كند و با وضو نباشد.(424)))
همچنين ، مالك بن انس درباره امام صادق (ع) مى گويد: ((هر گاه از رسول خدا (ص ) حديث نقل مى كرد، مقيد به طهارت بود.(425)))
بنابراين ، با وضو بودن در جلسه درس و تدريس از آدابى است كه معصومان (ع) آن را، به ويژه در آموزش دينى ، رعايت مى كردند.
3. دعا و استمداد از خدا
در نظام توحيدى اسلام ، انسان موجودى ممكن و عين ربط به خدا است ، به گونه اى كه همه هستى و هر لحظه او به خدا وابسته است . اين ، تنها ويژگى انسان نيست كه ويژگى ما سوى الله است ؛ بنابراين ، انسان هر چه دارد از او است و هر چه بخواهد نيز بايد از او بخواهد، به ويژه علم و معرفت كه از بزرگ ترين نعمت هاى الهى و - به تعبير روايات - نورى است كه خدا در قلب هر كس بخواهد، قرار مى دهد،(426) و بايد بسيار از خدا خواست تا او نيز اراده كند كه اين گوهر گران بها را در اختيار انسان قرار دهد.
معصومان (ع) كه همه چيز خود را از خدا مى خواستند، علم و معرفت ، به ويژه علم نافع و مفيد را نيز از او مى خواستند و در تعليم ، هدايت و ارشاد ديگران از او كمك مى طلبيدند. پيامبر گرامى اسلام (ص ) هر گاه از خانه خارج مى شد، مى فرمود:
اللهم انى اعوذ بك ان اضل او اضل ، او ازل او ازل ، او اظلم او اظلم ، او اجهل او يجهل على ، عز جارك و جل ثنائك و لا اله غيرك (427)؛ خدايا! به تو پناه مى برم از اين كه گمراه كنم يا گمراه شوم ، منحرف كنم يا منحرف شوم ، ستم كنم يا مورد ستم قرار گيرم ، ديگران را به نادانى كشانم يا خود گرفتار آن شوم ؛ خدايا! پناهنده به تو، عزيز است و ستايش تو عظيم ، و خدايى جز تو نيست .
اين سيره پيامبر (ص )، عام است ، يعنى هر وقت پيامبر از خانه خارج مى شد اين دعا را مى خواند، ولى مضمون دعا حاكى از آن است كه اين دعا ويژه كسانى است كه به درس و بحث و تعليم و تعلم اشتغال دارند(428) و يا اين كه - دست كم - آنان به نسبت اين دعا اولويت دارند.
پيامبر گرامى اسلام (ص ) در پايان درس و سخن خود نيز دعا مى كرد و نسبت به لغزش ها و خطاهاى احتمالى از خدا طلب عفو مى نمود. شهيد ثانى مى نويسد:
انه (ص ) كان اذا فرغ من حديثه و اراد ان يقوم من مجلسه بقول : "اللهم اغفر لنا ما اخطانا و ما تعمدنا و ما اسررنا و ما اعلنا و ما انت اعلم به منا، انت المقدم و انت الموخر، لا اله الا انت "(429)؛ پيامبر (ص ) هر گاه از سخن گفتن فارغ مى شد و قصد برخاستن از مجلس را داشت ، مى گفت : خدايا! از خطاها و گناهان عمدى ما، از خلاف هاى پنهانى ما، و از گناهانى كه تو از آن ها آگاه ترى ، در گذر! خدايا! تو تقديم و تاخير مى اندازى (مقدم و موخر تويى ) و خدايى جز تو نيست .
امام سجاد (ع) نيز در پايان جلسه درس خود دعا مى كرد. ابن ابى حازم مى گويد:
((سليمان بن يسار را ديدم كه با على بن الحسين (ع) ميان قبر و منبر پيامبر (ص ) مى نشستند و به مذاكره مى پرداختند و چون مى خواستند برخيزند، عبدالله بن ابى سلمه ، سوره اى مى خواند و سپس دعا مى كردند.(430)))
اساسا هدف از آموزش دينى ، تربيت انسان و تاديب او به آداب و اخلاق نيك است ؛ بنابراين ، نيز لازم است معلم ، آداب نيك را در حين آموزش ‍ رعايت كند. اين گونه آداب ، افزون بر آثار تربيتى كه براى استاد و شاگرد دارد، جلسه درس را نيز زينت مى بخشد و به اصطلاح ، مقدمه و موخره جلسه را شكل مى دهد.
4. آرامش روانى معلم
از ديگر آداب و شرايطى كه لازم است معلم رعايت كند، اين است كه هنگام آموزش و تدريس ، تحت فشار روانى نباشد، بلكه از روحيه اى شاد و پر نشاط نيز برخوردار باشد. اضافه بر عوامل روحى ، عامل هاى جسمانى نيز مى تواند اين آرامش را بر هم بزنند.
معصومان (ع) به اين امر توجه داشته و در تدريس خويش ، آن را رعايت مى كرده اند. ابى الاسود مى گويد: شخصى از حضرت على (ع) پرسشى كرد. امام (ع) پاسخ نگفت تبه منزل داخل شد و پس از مدتى بيرون آمد و سپس از او پرسيد: پرسشت چيست ؟ پرسشگر پرسش خود را تكرار كرد و امام نيز پرسش را پاسخ داد. شخص ديگرى پرسيد: اى اميرمومنان ! هر گاه از شما پرسشى مى شد، زود پاسخ مى گفتيد؛ اما پرسش اين شخص را فورى پاسخ نداديد داخل حجره شديد، سپس خارج شديد و پاسخ فرموديد؟ امام فرمود: كنت حاقنا و لا راى لثلاثة : لا راى لحاقن و لا حازق (431)؛ من حاقن (432 ) بودم و سه كس را راى و نظر نيست : كسى كه تحت فشار ادرار باشد و كسى كه كفش تنگ پاى او را در فشار قرار دهد.(433)
بنابراين ، از نظر امام كسى كه تحت فشار روحى است ، خواه منشا آن مسائل روحى باشد يا جسمانى ، راى و نظرش درست نيست و نمى تواند آموزش ‍ مسائل علمى و دينى را كه به وقت و توجه و آرامش روحى نياز دارد، عهده دار شود و بايد سعى كند همواره در هنگام تدريس و آموزش ، از آرامش ‍ روحى - روانى مطلوبى بر خوردار باشد تا از خطا و اشتباه مصون بماند.
البته اين مورد شايد حتى از ادب هم بالاتر باشد، بلكه از لوازم و شرايط آموزش شمرده شود، در عين حال مى توان آن را از آداب نيز به شمار آورد.
5. عدالت بين شاگردان
از ديگر آدابى كه رعايت آن در آموزش لازم است ، و آثار تربيتى و آموزشى زيادى دارد و عدم آن نيز آثار زيانبارى بر جاى مى گذارد، اين است كه بايد عدالت را بين دانش آموزان از هر نظر رعايت كرد و بى دليل بين آنان تفاوت قائل نشد. عدالت در نگاه كردن به آنان ، در پرسش و پاسخ ، در تشويق و پاداش و مانند آن ها، روشن است كه عدالت در رفتار، گاه با مساوات بين آنان سازگار است و گاه با تفاوت و تقدم يكى بر ديگرى ؛ چرا كه مساوات در صورتى كه بين افراد فرق باشد، نوعى عدم مساوات و بى عدالتى است و آنچه كه آسيب مى رساند، عدم مساوات در موارد لزوم تساوى ، و مساوات در موارد عدم لزوم تساوى است ، ولى آن جا كه اغلب ، مساوات لا عدالت سازگار است ، از آن به لزوم مساوات تعبير مى شود، وگرنه آنچه مطلوب و مراد مى باشد، عدالت است و نه مساوات .
معصومان (ع) اين امر را درباره اصحاب و شاگردان و شنوندگان خود رعايت مى كردند. پيامبر گرامى اسلام (ص ) هنگام سخن گفتن با اصحاب خود، در نگاه كردن به آنان ، مساوات و برابرى را رعايت مى كرد. امام صادق (ع) مى فرمايد: كان رسول الله (ص ) يقسم لحظاته بين اصحابه ، ينظر الى ذا و ينظر الى ذا بالسوية (434)؛ پيامبر (ص ) نگاه خود را بى اصحاب تقسيم مى كرد و به هر يك از آنان ، به يك اندازه مى نگريست .
همچنين ، هر گاه چند نفر از آن حضرت مساله اى را مى پرسيدند، كسى را كه زودتر مى پرسيدند، مقدم مى داشت و اول به او پاسخ مى گفت . ((مردى انصارى از پيامبر (ص ) پرسشى كرد. در اين هنگام مردى ثقفى نيز پرسشى داشت . پيامبر فرمود: اى برادر ثقفى ! برادر انصارى از تو زودتر پرسيد؛ بنشين تا پاسخ او را بدهم ، سپس پاسخ تو را.(435)))
و نيز آن حضرت فرمود: ((دو كس ، دورترين خلق به خدايند: مردى كه نزد حاكمان جور مى نشيند و هر چه از روى ظلم مى گويند، تصديق مى كند و آموزگارى كه بين كودكان مساوات را رعايت نمى كند و خدا نسبت به يتيمان در نظر نمى گيرد.(436)))
در اين روايت ، عدم رعايت مساوات بين كودكان در رديف تصديق ظلم و ظالمان قرار داده شده است ؛ يعنى پيامبر (ص ) عدم مساوات را بى عدالتى و ظلم شمرده است .
در بر خورد با شاگردان ، فقر و غنا، طبقه اجتماعى و مانند آن ها نبايد موجب رفتار دو گانه معلم شود. انس بن مالك از پيامبر روايت مى كند كه فرمود: ايما مودب ولى ثلاثة صبية من هذه الامة فلم يعلمهم بالسوية ، فقيرهم مع غنيهم و غنيهم مع فقرهم ، و حشر يوم القيامة مع الخائنين (437)؛ هر تربيت كننده اى كه مسووليت آموزش سه كودك از فرزندان امت اسلامى را بر عهده بگيرد و فقير و غنى آنان را به صورت مساوى آموزش ندهد، قيامت با خائنان محشور خواهد شد.
بنابراين ، مى توان گفت : رعايت مساوات يا عدالت بين دانش آموزان ، از ادب فراتر است و در دايره اخلاق آموزشى جاى مى گيرد؛ به بيانى ديگر از حد مطلوبيت صرف گذشته است ، به گونه اى كه ترك آن جايز نبوده و رعايت آن الزامى است .
معلمى كه عدالت را رعايت نكند، خود را نزد شاگردان بى اعتبار كرده است . شاگرد اگر ارزش ؛ اعتبارى براى معلم خود قائل نباشد، به سخنان و درس وى توجه نخواهد كرد و كيفيت يادگيرى پايين خواهد آمد.
6. تواضع
تواضع معلم در برابر شاگردان ، از ديگر آدابى است كه رعايت آن موجب زينت بخشيدن به آموزش و جلسه درس مى شود و تاثيرهاى آموزشى و تربيتى آن را افزايش مى دهد. در اصل ، تواضع از ثمرات علم است ؛ هر كس ‍ علمش بيشتر باشد بايد تواضعش نيز بيشتر باشد، اگر عالمى تواضع نداشته باشد، يا علم ندارد و يا علمش ثمره نداده است . ضرب المثل مشهور فارسى "درختى كه بارش بيشتر است ، سر به زيرتر است " از اين واقعيت خبر مى دهد، معلم بايد در برابر هر كس ، به ويژه شاگردان خود، متواضع باشد، امام صادق (ع) فرمود: ((علم را طلب كنيد و همراه با آن ، خود را با حلم و وقار زينت دهيد و براى شاگردان خود، تواضع كنيد.(438)))
على (ع) نيز فرمود: من تواضع للمتعلمين و ذل للعلماء سار بعلمه (439)؛ كسى كه در برابر دانش آموزان تواضع و در برابر علما افتادگى كند، به علمش عمل كرده است .
در روايات اهل بيت (ع) آمده است كه حضرت عيسى (ع) به حواريون خود فرمود: ((از شما تقاضايى دارم مى خواهم اين تقاضاى مرا برآوريد! حواريون گفتند: يا روح الله ! حاجتت بر آورده است . حضرت بر خاست و پاهاى آن ها را شستشو داد. حواريون گفتند: يا روح الله ! ما سزاوارتريم كه پاى شما را بشوييم عيسى (ع) فرمود: سزاوارترين افراد براى خدمت به مردم ، عالمانند. اين گونه تواضع كردم تا شما پس از من نيز اين گونه در برابر به مردم تواضع كنيد؛ سپس فرمود: حكمت با تواضع ، آباد مى شود نه با تكبر؛ بذر در دشت مى رويد نه در كوه .(440)))
البته اين روايت در "مجموعه ورام " به گونه اى ديگر آمده است كه با تعليل ذيل اين روايت و با بحث ما سازگارتر است . در اين روايت آمده است : عيسى (ع) براى حواريون خود غذايى تهيه كرد. وقتى آنان غذا را خوردند، عيسى (ع) پاى آنان را شست . آنان عرض كردند: يا روح الله ! ما سزاوارتريم كه اين كار را نسبت به شما انجام دهيم . عيسى (ع) فرمود: من اين كار را كردم ، تا شما نيز نسبت با شاگردان خود چنين كنيد.(441)
بنابراين ، تواضع معلم در برابر شاگردان ، زينتى براى جلسه درس و آموزش ‍ خواهد بود و موجب رغبت شاگردان و ديگران در يادگيرى و در نتيجه پيشرفت و عمران و آبادى علم خواهد شد.
7. عفت در كلام
رعايت عفت و حيا در هر حال براى يك مسلمان لازم است ؛ چرا كه يكى از مهم ترين صفات اخلاق اجتماعى به شمار مى رود كه افزون بر آثار اجتماعى ، آثار فردى را نيز به دنبال دارد. گذشته از آن ، رعايت اين صفت در آموزش ، به ويژه آموزش دينى و مواردى كه معلم و شاگرد، از دو جنس ‍ مخالف باشند، بسيار ضرورت دارد؛ زيرا رعايت نكردن آن در اين موارد؛ افزون بر آثار فردى و اجتماعى ، آثار تربيتى نامطلوبى نيز خواهد داشت .
ابو بصير مى گويد: ((در كوفه به زنى قرآن ياد مى دادم . روزى با او مزاح كردم ، هنگامى كه نزد امام باقر (ع) رفتم ، امام مرا بازخواست كرد و فرمود: كسى كه در خلوت گناهى را مرتكب شود، خدا به او اعتنايى نمى كند. به آن زن چه گفتى ؟ ابو بصير مى گويد: از خجالت رنگم قرمز شد و توبه كردم ؛ سپس امام فرمود: ديگر تكرار نكن !(442)))
از اين روايت استفاده مى شود كه آموزش و تدريس معلم مرد براى زن ها جايز است و نيز استفاده مى شود كه معلم ، اگر شاگردان او از جنس مخالف باشند، دست كم بايد حيا و عفت كلام نيز داشته باشد، به گونه اى كه اگر عفت كلام رعايت نشود، حتى ممكن است گناه محسوب شود. اين كه امام شوخى و مزاح ابو بصير را گناه ناميد، شايد از اين باب باشد كه اين مزاح ممكن است مقدمه اى براى گناه شود، وگرنه شوخى و مزاح ، نه تنها گناه نيست ، بلكه اگر موجب اذيت و آزار كسى نشود، مطلوب هم هست .
8. بخشش علمى
هدف معلم بايد آموزش و گسترش و پيشرفت علم باشد و در اين راه بايد اندوخته هاى خود را بدون هر گونه بخل ورزى ، در اختيار شاگردان و خواستاران علم قرار دهد. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: ((و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خدا از كسانى كه به آنان علم داده شده ، پيمان گرفت كه حتما آن را براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد، ولى آنان آن را پشت سر افكندند و به بهاى كمى فروختند و چه بد متاعى مى خرند.(443)))
بخل ورزى در آموزش علم به ديگران ، موجب ركود و نابودى علم و بذل و بخشش آن موجب پيشرفت ، توسعه و گسترش علم خواهد شد و بر معلم است كه بى تكبر، علم خود را بر ديگران عرضه كنند. امام صادق (ع) مى فرمايد:
((در كتاب على (ع) خواندم كه خداوند از جاهلان ، پيمان طلب علم نگرفت ، مگر اين كه از عالمان پيمان گرفت كه علم خود را بر جاهلان عرضه دارند؛ زيرا علم بر جهل مقدم است (444) (تا علم نباشد جهل معنا ندارد؛ چون جهل عدم علم است و يا علم كمال است و جهل نقص ، و كمال بر نقص برتر است .)(445)))
پيامبر اكرم ص نيز فرمود: من كتم علما نافعا الجمه الله يوم القيامة بلجام من نار(446)؛ كسى كه علم مفيدى را مخفى نگاه دارد و به ديگران نياموزد، خداوند در روز قيامت لجامى از آتش بر دهان او خواهد زد.
البته شاگردان نيز بايد اهليت و صلاحيت آن علم را داشته باشند. هر علمى را نمى توان و نبايد در اختيار هر كس قرار داد؛ چرا كه قرار دادن علم در اختيار فردى كه اهليت آن را ندارد، در حقيقت ، ضايع كردن آن علم است . پيامبر گرامى اسلام (ص ) در اين باره مى فرمايد:
آفة العلم النسيان و اضاعته ان تحدث به غير اهله (447)؛ آفت علم فراموشى است و ضايع كردن علم به اين است كه آن را به غير اهلش ‍ ياد بدهيد.
على (ع) خطاب به كميل فرمود: ها ان هاهنا لعلما جما(و اشاره بيده الى صدره ) لو اصبت له حملة ، بلى اصبت لقنا غير مامون عليه مستعملا آلة الدين للدنيا...(448)؛ بدان كه در اين سينه علمى است كه اى كاش ‍ فراگيرى براى آن مى يافتم ! آرى زيركى را يافتم ، ولى امين نبود. دين را براى دنيا صرف مى كرد و با نعمت خدا بر بندگان او برترى مى جست و با حجت علم بر ديگران برترى مى فروخت ، يا كسى كه مطيع عالمان است ، ولى در نكته هاى باريك علمى بينش ندارد و هر گاه نخستين شبهه بر وى وارد شود، در مى ماند و گرفتار شك مى شود. نه اين بدرد مى خورد و نه آن .
احمد بن ابى نصر مى گويد: از امام رضا (ع) مساله اى پرسيدم . امام پاسخ نداد و فرمود: اگر هر چه شما بخواهيد، برايتان بگوييم ، براى شما شر خواهد بود و به ضرر شماست .(449)
بخشش علمى نيز از حد آداب فراتر و در حد اخلاق مطرح است ؛ زيرا وظيفه هر معلم و عالمى است كه علم خود را در اختيار ديگران بگذارد. على (ع) در اين باره فرمود: ...فان لعلمك حقا و حقه عليك بذله لمستحقه و منعه من غير مستحقه (450)؛ همانا علم تو بر تو حقى دارد و حق آن بر تو اين است كه آن را به كسى كه استحقاق آن را دارد، بياموزى و از كسى كه استحقاق آن را ندارد، باز دارى .
پيامبر (ص ) نيز آموزش علم را به كسى كه اهليت آن را ندارد، ظلم به علم و منع آن را از كسى كه اهليت دارد، ظلم به او دانست . قال النبى (ص ): لا توتوا الحكمة غير اهلها فتظلموها و لا تمنعوها اهلها فتظلموهم (451)؛ حكمت را به غير اهلش ندهيد كه در اين صورت ، به حكمت ظلم كرده ايد و آن را از اهلش دريغ نداريد كه در اين صورت ، به او ظلم كرده ايد. مراد از حكمت در اين جا، علم است ، وگرنه بذل حكمت بر غير اهلش و منع آن از اهلش ، با حكيم بودن منافات دارد.
بنابراين ، معلم بايد در بذل و بخشش علم به كسى كه براى آن صلاحيت و اهليت دارد، كوشا باشد كه اين امر موجب پيشرفت علم و اصلاح دين مردم مى شود.
9. مزد نگرفتن در برابر آموزش
از ديگر آداب آموزش در سيره معصومان (ع)، اين است كه در برابر آموزش ‍ احكام و معارف دينى ، مزد نمى گرفتند؛ زيرا علم آن قدر ارزشمند است كه نبايد آن را با ماديات مقايسه كرد. ماديات هرگز نمى توانند در برابر علم قرار گيرند. مزد و اجرت آموزش را بايد از خدا خواست و اجرت خدا مادى نيست . پيامبر گرامى اسلام (ص ) فرمود:
مكتوب فى الكتاب الاول : يا بن آدم ! علم مجانا كما علمت مجانا...(452)؛ اى فرزند آدم ! علم را رايگان آموزش بده چنانكه خود نيز رايگان آموختى .
اميرالمومنين (ع) نيز فرمود:لا يكون العال عالما حتى ... لا باخذ على علمه شيئا من حطام الدنيا(453)؛ عالم ، عالم نيست ، مگر اين كه در برابر آموزش علمش به ديگران چيزى از دنيا و ماديات نگيرد.
امام سجاد (ع) نيز فرمود:من كتم علما احدا او اخذ عليه اجرا رفدا فلا ينفعه ابدا(454 )؛ هر كسى علم خود را نسبت به ديگرى كتمان كند و يا در برابر آموزش آن اعانه و كمك بگيرد، اين علم هرگز او را نفعى نخواهد داد.
پيامبر و ائمه (ع) در برابر آموزش علوم خود به ديگران ، هرگز مزدى از آنان نگرفته اند و اگر مزدى از مردم درخواست كرده اند، مزد معنوى بوده است كه اين نيز به سود خود شاگردان بوده است : قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (455)؛ بگو (در برابر رسالت ) هيچ اجر و مزدى از شما نمى خواهم ، مگر دوستى اهل بيتم را. كه اين اجر نيز در واقع اجر و مزد نيست ، بلكه وسيله اى براى پيشرفت ، و ترقى و تكامل خود شماست .
پرسشى كه در اين جا مطرح است ، اين است كه آيا اين ادب تنها در مورد علوم دينى است يا مطلق بوده و همه علوم را شامل مى شود؟
در پاسخ بايد دانست كه بر اساس دو روايتى كه در ابتداى بحث گذشت ، آموزش هر علمى بايد رايگان باشد؛ چون هر دو روايت مطلق است و قيدى نسبت به علوم دينى ندارد؛ اما مى توان گفت : با توجه به اين كه مراد از علم در روايات اغلب علم دين است ؛ در اين دو روايت نيز، گر چه مقيد نيست ، علم دين و احكام و اعتقادات دينى مراد است . افزون بر اين امام صادق (ع) نيز در جواب كسى كه از راه هاى كسب معاش پرسيد، فرمود:
فكل ما يتعلم العباد او يعلمون غير هم من الصناعات مثل الكتابة و الحساب و التجارة ... فلا باس بتعليمه و تعليمه و اخذ الاجر عليه ...(456)؛ هر گونه صنعتى كه بندگان خدا بياموزند يا به ديگرى ياد بدهند، مانند نويسندگى و حسابدارى و بازرگانى و...آموختن و آموزش ‍ آن و مزد گرفتن بر آن اشكالى ندارد، ولى با وجود اين ، حمل اين دو روايت بر علم دين مشكل است ؛ براى مثال در روايتى ، على از قول پيامبر (ص ) مى فرمايد: العلم علمان : علم الا ديان و علم الا بدان (457)؛ علم دو نوع است : علم دين و علم بدن (پزشكى )؛ پس در اين روايت ، علم پزشكى نيز علم شمرده شده است ، گر چه غير اين دو علم را فضل شمرده اند. همچنين روايت امام صادق (ع) از تحف العقول نيز در مقام بيان حلال و حرام است ، نه مكروه و مستحب و مانند آن ها؛ از اين رو جواز اخذ اجرت بر سواد آموزى ، با كراهت مزد گرفتن يا ادب بودن مزد نگرفتن منافاتى ندارد، بنابراين ، مى توان گفت : رايگان بودن آموزش هر علمى از آداب آموزشى است و در برابر آن نبايد مزد گرفت ؛ اما اين نبايد، الزامى نيست بلكه از آداب است و ادب ، چيزى است كه رعايت آن موجب آراستگى و زيبايى كار مى شود؛ از اين رو بهتر است كه رعايت شود، ولى در علوم دينى رعايت آن تاكيد و مطلوبيت بيشترى دارد؛ به همين دليل است كه درباره جواز مزد گرفتن بر آموزش واجبات ، بين علما اختلاف است و حتى برخى ، حكم به عدم جواز و حرمت داده اند و گفته اند كه تنها براى آموزش مقدمات واجبات مى توان مزد گرفت .(458)
در اين جا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه پس معلم روزى خود را از كجا تامين كند؟ در پاسخ اين سوال بايد گفت كه معلم نبايد در برابر آموزش ‍ خود از دانش آموزان مزد بگيرد و زندگى او بايد از بيت المال تامين شود؛ به عبارت ديگر مى توان گفت : در اسلام - دست كم - آموزش دينى غير انتفاعى مطلوب نيست ؛ زيرا در اين صورت ، معلم به ميزان اجرتى كه شاگرد به او مى دهد، آموزش مى دهد و اگر اجرت كم بود و يا هيچ اجرتى نداد، علم خود را پنهان مى كند و مصداق روايت امام سجاد (ع) مى شود. اين علم براى نفعى او (معنوى ) نخواهد داشت .
10. احترام به دانش ، دانش آموز و جلسه درس
از ديگر آداب آموزشى در سيره معصومان (ع)، رعايت حرمت دانش ، دانشجو، جلسه درس و بحث علمى و احترام به آنان است . رعايت اين ادب از سوى معلم ، افزون بر زينت بخشيدن به مجلس درس ، باعث خواهد شد تا شاگردان نيز نسبت به دانش و دانشجو و جلسه درس احترام بگذارند و به معلم و آموزه هاى او توجه بيشترى كرده ، زودتر و بهتر بياموزيد. سيره معصومان (ع) از رعايت اين ادب حكايت دارد. سفيان ثورى از امام صادق (ع) درباره خطبه پيامبر (ص ) در مسجد خيف ، پرسيد: امام (ع) كه در اين هنگام بر مركب سوار و عازم جايى بود، فرمود: اجازه بده به كارم برسم ، وقتى برگشتم برايت خواهم گفت . سفيان اصرار كرد كه همين الان برايم بيان كن ! امام (ع) از مركب پياده شد و فرمود، ((اكتب : بسم الله الرحمن الرحيم ...(459)))
در اين سيره ، امام صادق (ع) به احترام علم و آموزش ، از مركب پياده شد و خطبه پيامبر (ص ) در مسجد خيف را براى سفيان بيان كرد.
همچنين ، داود بن نعمان مى گويد: كميت بر امام كاظم (ع) وارد شد و عرض ‍ كرد: يا سيدى ! اسئلك عن مسالة و كان متكئا فاستوى جالسا و كسر فى صدره و سادة و ثم قال : سل ! فقال : اسئلك عن الرجلين ...(460)؛ سرورم سوالى دارم . امام (ع) كه به بالشى تكيه داده بود، راست و مستقيم نشست و فرمود: بپرس ! كميت عرض كرد: درباره آن دو نفر از شما مى پرسم ...
اين سيره نيز - چنان كه مشاهده مى شود - امام كاظم (ع) به احترام جلسه پرسش و پاسخ آموزشى ، از حالت تكيه به بالش خارج شد و از پرسشگر خواست تا پرسشش را مطرح كند.
همچنين ، آن بزرگواران در روايات متعددى ، به احترام به شاگردان و دانشجويان سفارش كرده اند.
پيامبر (ص ) فرمود: ((و قروا من تعلمونه العلم (461)؛ شاگردان خود را احترام كنيد.))
امام سجاد (ع) جويندگان علم را گرامى مى داشت و هر گاه به آنان بر خورد مى كرد، مى فرمود: ((مرحبا بوصية رسول الله (462)؛ خوشا به حال سفارش شده رسول خدا!))
امام باقر (ع) مى فرمايد: كان ابى زين العابدين (ع) اذا نظر الى الشباب الذين يطلبون العلم ، ادناهم اليه و قال : مرحبا بكم انتم و دايع العلم و يوشك اذا انتم صغار قوم ان تكون كبار آخرين (463)؛ پدرم هر گاه به جوانانى كه در پى آموختن علم بودند، برخورد مى كرد، به آنان نزديك مى شد و مى فرمود: خوشا به حال شما، شما پاسداران علم هستيد و اكنون كوچك هاى قوم خود هستيد و به زودى بزرگان قومى ديگر خواهيد بود.
11. عمل به آموزه ها
معلم دينى و كسانى كه مى خواهد احكام و معارف دينى را به ديگران آموزش دهد، بايد خود به آنچه مى گويد عمل كند. آنچه موجب زينت جلسه درس و آموزش و تاثير آموزه ها در شاگردان مى شود، عمل به آموزه ها در جلسه درس است ؛ البته جايگاه عمل به همه آموزه هاى دينى ، جلسه درس نيست ، ولى عمل به آن دسته از آموزه هايى كه در ارتباط با جلسه درس است ، لازم مى باشد؛ براى مثال اگر معلم ، اخلاق و آداب اسلامى را تدريس مى كند، عمل به آن اخلاق و آداب - دست كم - در آن جلسه درس ، از لوازم آموزشى است . اگر "عمل " نباشد، بسا آموزش او در شاگردان تاثيرى منفى بگذارد و حتى ممكن است شاگردان در يادگيرى آن هم نكوشند، چه رسد به عمل به آن ها. عمل معلم به اين آموزه ها، هم موجب تشويق و ترغيب شاگردان ، به كوشش هر چه بيشتر در يادگيرى مى شود و هم خود عمل ، نقش موثرى در يادگيرى دارد؛ چرا كه با عمل به آموزه ها حس بينايى را در يادگيرى به كمك حس شنوايى مى گيريم .
عمل به آموزه ها، افزون بر تاثيرهاى آموزشى ، تاثيرهاى تربيتى فراوانى نيز دارد كه درباره آن ، در جاى خود سخن خواهيم گفت .
اهل بيت (ع) به كسى چيزى نمى آموختند، مگر اين كه خود پيش تر بدان عمل كرده بودند. على (ع) روزى به محمد بن حنفيه فرمود: ((فرزندم ! تشت آب وضو را برايم بياور! و او نيز ظرف آب را آورد. امام (ع) دست خود را به آب زد و وضو گرفت و دعاى وضو را در شستن هر يك از اعضا خواند؛ سپس به فرزند خويش رو كرد و فرمود: فرزندم ! هر بنده مومنى كه مانند من وضو بگيرد و دعاى وضو را آن گونه كه من خواندم ، بخواند، خداوند در برابر هر قطره از آب وضوى او فرشته اى خلق مى كند كه تا روز قيامت از طرف او تسبيح و تكبير و تهليل (لا اله الا الله ) مى گويد.(464)
عمل به آموزه ها تنها در مكان آموزش ، كافى نيست ، بلكه معلم بايد همواره به آن ها عمل كند؛ زيرا اگر تنها در محيط درس و منظر شاگردان به آن عمل كند، بسا شاگردان به اين امر پى برده ، ديگر به سخنان او دل و حتى گوش ‍ ندهند، بلكه آموزه هاى گذشته اش را نيز به فراموشى بسپارند و آثار زيان بارى نيز در روحيه آنان ، از جهت آموزشى و تربيتى ، خواهد گذاشت .