شرح صحيفه سجاديه

آيت الله مدرسي چهاردهي

- ۶ -


وَ كَانَ مِنْ دُعَآئِهِ عَلَيْهِ السَّلامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ، أَوْ نَزَلَتْ بِهِ مُلِمَّةٌ، وَ عِنْدَ الْكَرْبِ‏

اللغة:
الهم: الحزن، مهمه حالت شديده.
ملمه: از المام به معنى نازله.
كرب: غم شديد.
يعنى : بود از دعاى آن بزرگوار عليه السلام زمانى كه عارض مى‏شد او را هم و حزن شديد يا نازل مى‏شد او را نازله و زمان حصول غم، شكى نيست كه خلاق عالم قضاء حوائج كند اعظم شاهد بر وجود بارى قضاء حوائج عباد است و او دلالت كند كه كسى هست مطلع بر نيات و مافى الضمير عبيد است آن نيست مگر آن كسى كه انبياء و ذوى الاديان و اولوالاباب خبر بر وجود آن داده‏اند بلكه هر كه را اعتقاد بر آن نيست غايت آن است كه شبهه در صغرى شد نزد او به حيث دهرى ثابت كند از براى دهر آن چيز كه از براى خدا ذكر مى‏كنيم و بالجمله توجه به او از جهت قضاء حوائج طرق دارد اعظم آن طلب از آن است به زبان اسباب طلب به زبانى، يكى از آن اين دعاى شريف است كه معروف عند الناس شد در رسيدن به حوائج به خواندن و دعوى تجربه شده است حتى اهل ختوم ختمى از براى آن نقل نموده نمده‏اند و آن اين است كه بايد در شب يكشنبه ابتدا كند و در هر شب ده مرتبه بخواند و قبل از خواندن چهل مرتبه بگويد: يا الله و ده مرتبه صلوات بگويد و چهل مرتبه الله بدون ياء نداء بگويد و در اين دعاء لفظ يا رب در سه موقع واقعست بر هر يك از آن سه لفظ كه برسد آن قدر بگويد كه نفس قطع شود و بايد اين ختم مابين صبح كاذب و صادق واقع شود و در قضاء حوائج بسيار مجرب است و مى‏بايد كه اين ختم در ده روز به اتمام رسد در اين ده روز هر روز ده مرتبه بخواند.
نوع ديگر در يازده روز اين ختم را به اتمام رساند چنان كه روز اول يك مرتبه روز دويم سه مرتبه روز سيم پنج مرتبه، روز چهارم هفت مرتبه، و همچنين روزى دو مرتبه از سابق زياد كند كه در روز يازدهم بيست و يك مرتبه خوانده شد انشاء الله به حاجت رسد و نقل تجربه او مكرر شده است العلم عند الله.
روايت شده است كه يسع بن حمزه عامل بود در بعضى از بلدان در زمان معتصم عباسى غضب بر او كرد و او را محبوس به غل و زنجير نمود و اراده قتل او را داشت، نوشت خدمت حضرت ابى الحسن الثالث عليه السالم حكايت خود را، در جواب حضرت نوشت ضرر بر تو نيست، بر تو باد اى يسع اين كه بخوانى دعاى يا من تحل را خواهد خدا تو را نجات داد به سبب آن دعاء بلا اگر توجه كند بلاء به آل محمد يا عدو غالب شود ايشان را يا از فقر بترسند توسل كنند به خدا به خواندن اين دعاء ، مى‏گويد يسع: بعد از اين كه رسيد به من اين دعاء خواندم اول روز نگذشت از روز مگر اندكى قسم به خدا آمدى مردى از قبل وزير و برد مرا به سوى آن نظر كرد چون نظر او به من افتاد خنديد و امر كرد به برداشتن غل‏ها و خلعت فاخر مرا پوشانيد و عطر داد استعمال نمودم و مرا در پهلوى خود نشانيد و معذرت از من خواست و آن چيز از من بردند رد نمودند، و مرا عامل و والى كرد بر آن چيز كه عامل بودم با بعضى از نواحى ديگر همه اينها از بركت اين دعاى شريف شد.
يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ وَ يَا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَآئِدِ وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الاسْبَابُ وَ جَرَى بِقُدْرَتِكَ الْقَضَآءُ وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الاشْيَآءُ فَهِىَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ
اللغة:
حل: باز كردن.
عقد: به فتح عين شد نمودن عقد كغرف جمع آن.
مكاره: جمع مكروه به معنى شاق.
فثاء: اى سكن يقال فثأت القدر يعنى جوش و غليان او را ساكن نمودم‏
التماس: مطلب مساوى و اين جا مطلب دانى از عالى است.
مخرج: محل خلاصى.
روح: به فتح راء به معنى راحت.
فرج: باز شدن.
حزن دل سست شدن.
صعاب: جمع صعب به معنى امر مشكل است.
تسبب: قبول سببيت كردن. اسباب چيزى كه به مقصود رساند.
قضاء: عبارت از امورات جاى آورده شده.
مضى: به معنى نفوذ و موجود شدن‏
ايتمار: قبول امر نمودن‏
انزجار: قبول نهى نمودن.
دون: به معنى عند اراده ذو مشيت علم به آن چيزى كه در اشياء است از حكم و مصالح.
شرح : يعنى اى كسى كه باز مى‏شود به آن بست‏هاى مكروه‏ها اى كسى كه ساكن شود به او تيزى شدت‏ها، و اى كسى كه طلب كرده شود از او به آن خلاصى ميشود بيرون آمدن به سوى راحت دفع حزن، سست است نزد قدرت تو مشكل‏ها، قبول سببيت كرده است به سبب لطف تو اسباب، حركت كند به قدرت تو امورات موجوده، موجود شده است بر اراده تو اشياء پس اشياء بدون قول تو قبول امر كردند و موجود شدند به اراده تو بدون اين كه نهى قول فرمايى منزجر مى‏شوند ترك كنند.
ختام: اشياء موجوده كه موجود مى‏شود يا از قبل عبد است يا موجود از قبل خدا اينهايى كه در دعاء مذكور است اشياء موجوده‏اى از قبل خدا است و آنها هستند كه به مجرد اراده او موجود شوند و به حسب خواهش او حركت كنند فعلا و تركا.
أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِى الْمُلِمَّاتِ لا يَنْدَفِعُ مِنْهَآ إِلا مَا دَفَعْتَ وَ لا يَنْكَشِفُ مِنْهَآ إِلا مَا كَشَفْتَ
اللغة:
ملمات: جمع ملمه عبارت است از امور مشكله كه نازل شود بر انسان.
مهمات: جمع مهمه عبارت است از امورى كه موجب حزن انسان شود.
مفزع: به معنى محل پناه و ملجاء.
التركيب: لام در مهمات به معنى عند است.
شرح : يعنى تويى خوانده شده زمان عروض امور موجبه حزن، تويى پناه در وقت نزول امور صعبه زايل نشود از مهمات مگر مقدارى كه زايل كردى تو و رفع نشود از آنها مگر مقدارى كه رفع نمودى تو.
وَ قَدْ نَزَلَ بِى يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِى ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِى مَا قَدْ بَهَظَنِى حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَىَّ
اللغة:
تكاد: به معنى مشقت افتادن.
ثقل: مقابل خفت.
بهض: به معنى عيب و مشقت و درد رسيدن.
توجيه: ارسال و فرستادن.
شرح : يعنى به تحقيق كه نازل شده است به من اى خداى من امرى كه به تحقيق به مشقت انداخت مرا سنگينى، او و نازل شده است بر من امرى كه به مشقت و عيب انداخت مرا حمل و برداشتن او، و به قدرت خود رسانده‏اى او را بر من و به سلطنت خود فرستاده‏اى او را به سوى من.
فَلا مُصْدِرَ لِمَآ أَوْرَدْتَ وَ لا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لا فَاتِحَ لِمَآ أَغْلَقْتَ وَ لا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ
اللغة:
صدر صدورا اى رجع رجوعا. صدور ضد ورود.
التركيب: فاء سببيه است.
شرح : يعنى به سبب اين كه نيست رجوع‏دهنده و برگرداننده‏اى مر امرى را كه تو رساندى، و نيست برگرداننده‏اى مر امرى را كه ارسال نمودى تو، باز كننده‏اى نيست مر امرى را كه قفل نمودى تو قفل كننده‏اى نيست مر امرى را كه باز كردى، سهل و آسان كننده‏اى نيست مر امرى را كه صعب و دشوار نمودى تو، نيست معين و ياورى از جهت كسى كه رسوا و مفتضح نمودى تو.
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَافْتَحْ لِى يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ وَاكْسِرْ عَنِّى سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ وَ أَنِلْنِى حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ
اللغة:
طول: فضل و زياده.
نيل: رسيدن و عطا.
حسن النظر: عبارت است از كمال اعتناء و عنايت.
شرح : يعنى پس رحمت فرست بر محمد و آل او و باز نما تو از براى من اى خداى من در كشف هم را، بشكن از براى من قوت و شوكت حزن را به قدرت و حول خود و عطا فرما تو مرا عنايت در امرى كه شكايت نمودم من.
وَ أَذِقْنِى حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً وَاجْعَلْ لِى مِنْ عِنْدِكَ مَخْرجاً وَحِيّاً
اللغة:
صنع معروف و احسان و اجابت.
هنيئا: گوارايى طعام و شراب و لذت آن‏ها.
شرح : يعنى بچشان ما را شيرينى خوبى‏ها در امرى كه سئوال كردم من. هبه و عطا نما تو از براى من نزد خود رحمت را و فرح گوارايى را بگردان تو از نزد خود محل خلاص و نجات سريع و تند.
وَ لا تَشْغَلْنِى بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ وَاسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ
اللغة:
اهتمام باب افتعال از هم به معنى حزن نه از هم به معنى قصد چنان چه غالبا در السنه در آن استعمال شود.
تعاهد: به معنى مراعات و تفقد و ملاحظه نمودن، تعهد و تعاهد به معنى واحد.
شرح : يعنى مشغول نفرمايد مرا به سبب هم حزن از محافظت واجبات تو و جاى آوردن مستحبات تو.
تنبيه: در واجبات به تعاهد فرمود در مستحبات به استعمال نكته آن است كه هم حزن در واجبات نمى‏تواند به سبب ترك محافظت در آداب و بعض او شود به خلاف در مستحبات موجب ترك چنان كه جمعى فتوى داده‏اند كه ترك مستحبات در مقام حزن خوب‏تر است از فعل او خلافا لصاحب المدارك.
فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِى يَا رَبِّ ذَرْعاً وَامْتَلاتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ
اللغة:
الذرع از ذراع عبارت است از بسط يد و قدرت.
منى و منو: به معنى ابتلاء يقال منيته‏اى ابتليته، ذرعا و هما تميز رفع ابهام از نسبت.
يعنى : پس به تحقيق كه تنگ شدم من به خاطر چيزى كه نازل شده است بر من اى خداى از حيثيت، دست پر شدم من به حمل چيزى كه حادث شده است بر من از حيث هم و اندوه و تويى قادر بر دفع چيزى كه من مبتلاء شده‏ام بر او و رفع چيزى كه واقع شدم در او.
تذنيب: قوله فقد ضقت ذرعا مى‏تواند كنايه باشد از تنگى يعنى دلم تنگ شد.
فَافْعَلْ بِى ذَلِكَ وَ اءِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
شرح : پس جاى آور تو از جهت من اين امر را كه سئوال نمودم اگر چه مستوجب نيستم من آن را از تو اى صاحب عرش بزرگ لكن عنايت فرما.

وَ كَانَ مِنْ دُعَآئِهِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِي الِاسْتِعَاذَةِ مِنَ الْمَكَارِهِ وَ سَيِّئِ الاخْلاقِ وَ مَذَامِّ الافْعَالِ‏

عاذ يعوذ كقال يقول عوذ در لغت به معنى پناه بردن و ملتجى شدن حفظ نمودن، استعاذه: طلب پناه، و التجاء حفظ نمودن، سيئى فيعل من السوء به معنى قبح.
خلق: طبيعت و سجيه‏
مذمت: خلاف محمده از اين كه مطلوب در انسان متخلق به اخلاق خدا شدن است تا اين كه قابل شود افاضه فيض حق به او شود و آن هم نمى‏شود مگر اين كه صفت رذيله را از خود سلب نمايد و صفت حميده را كسب كند و لذا امام عليه السلام دعايى دارد در مقام سلب اول و تحصيل ثانى و ثانى را در دعاى مكارم الاخلاق ذكر مى‏فرمايند.
اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ
اللغة:
هيجان مصدر هاج به جوش آمدن و برانگيختن غبار و لذا تعبير به اشاره شده است.
حرص: افراط در قوه شهويه است و لذا تعبير شده است بر اين كه زياده بر اندازه طلب نمودن، بعضى گفته‏اند بر اين كه حرص توكل ننمودن و راضى به رضاء خدا نشدن است و امر را ايكال بر خود نمودن.
سوره: به فتح سين به معنى تيزى و تندى.
غضب: مقابل حلم يعنى از امر مكروه و ناملايم نفس زود از جاى در رفتن.
حسد: آرزوى زوال نعمت از ديگرى نمودن.
صبر: تحمل مشاق و مكروه و شدايد نمودن.
قناعت: راضى شدن به امر يسير و دون در امر معاش خود، و بالجمله اين الفاظ مستعمله در روايت تمام ايشان معانى ايشان معلوم است، عند العرف و اللغة و الشرع و حاجت به بيان ندارد چنان كه ثبوت اين صفات در انسان كمال نقص او است و قبح ايشان از مستقلات عقليه است و رد و ذمشان در شرع از بابت تاكيد و امضاء حكم عقل است و آن چه مطلوب در انسان است دفع اين اوصاف از خود نمايد و دفع اينها ممكن است و الا قبيح باشد كه عباد مكلف شوند به تهذيب اخلاق كما قال صلى الله عليه و آله و سلم: تخلقوا باخلاق الله
مخالفت امام غزالى و قائل شدن بر عدم امكان تغيير خلق ناشى شده است از حماقت او، و وجدان شهادت بر خلاف قول او دهد.
بدان از اين كه واهب العطايا قوت مدركه كه عبارت از نطق است در اصطلاح اعطاء به انسان نمود مى‏تواند انسان در افعال صادره از خود، و ديگرى تميز بد و خوب افعال خود دهد در اين جهت او را حاجت نباشد به شرع ظاهرى بلكه شرع باطنى كفايت كند و لذا گوييم اوصاف ذميمه كه امام در اين دعاء فرموده عقل مستقل بر آن است ورود روايات از باب تاكيد لكن كلام در اين است كه در اين كلام اوصاف ذميمه را امام تقييد فرموده است مثل اين كه فرمود: هيجان حرص، حرص را مقيد نمود حسد را مقيد به غلبه نمود نه مطلق حسد غضب را تقييد نمود به سوره نه مطلق غضب، و هكذا و حال آن كه اين اوصاف مطلقا معروف است كه مذموم است و جواب آن است كه تميز انسان از ملك آن است كه خميره انسانى در ذات او خوابيده است از قوى و الا ملك بود نه انسان پس انسان خالى از آن نيست و در او اكمال هم نيست تا خود را بتواند بالاتر از ملك كند زيرا تصوير فوقيه وقتى ميش ود كه در او اين قوى باشد، ضبط خود نمايد، و الا چه كمال.
پس گوييم: مذموم از اوصاف با قيود ايشان است نه مطلقا با قيود ايشان را دور كند از رحمت حق و قريب كند به سخط او تا قيود نباشد چه مذمتى.
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود   آدم آورد در اين دشت خراب آبادم
حضرت صادق عليه السلام مى‏فرمايد: سه چيز است كه هيچ كس از او خالى نيست از پيغمبر و دون او يكى از آن است مگر اين كه مومن حسد خود را به لسان ظاهر نكند، و اين اوصاف ذميمه كه گفتيم با قيود مذموم است اسباب آن قيود از امور خارجيه كه در كتب اخلاق نوشته شده است با معالجات او در تندى و حدت غضب موَ مِنْ، روايت كند صدوق از ابن اذينه از حضرت امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق عليه السلام نقل نمود كه: ما نشسته بوديم خدمت حضرت صادق عليه السلام، اسم شخصى از اصحاب ما ذكر شد گفتيم: تند است، فرمود: علامت مومن است كه در او حدت باشد، ما عرض نموديم: عامه اصحاب ما در آنها حدت است حضرت فرمودند: وقتى كه خلاق عالم خلق ارواح نمود در عالم ذر، امر فرمود: اصحاب يمين را كه شما آنها هستيد كه داخل آتش شويد پس ايشان داخل آتش شدند، پس رسيد ايشان را و هيچ اين تيزى و تندى از آن و هيچ است و امر فرمود:
اصحاب شما را كه ايشان مخالفين هستند اين كه داخل آتش شويد ايشان داخل نشدند، پس از جهت اين است كه در ايشان سمت است و وقار.
وَ شَكَاسَةِ الْخُلُقِ وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ وَ مَلَكَةِ الْحَمِيَّةِ
اللغة:
سكاكة: بدى و صعب.
خلق: به ضم خاء طبيعت.
الحاح: ملازمه كردن و اصرار كردن و لجاجت داشتن.
شهوت: حركت نفس از براى طلب ملائمات خود به عبارت اخرى ميل نفس به اشيايى كه موجب تقويت روح گردد و ملائم با او باشد.
ملكه: عبارت است از قوه‏اى كه بتواند اشياء را از عدم به وجود آورد.
حميت: فخر و تكبر نمودن و دماغ فروختن بر ديگرى به عبارت كه در السنه فرس الان استعمال كنند عبارت است از حمايت كردن و اعانت كردن ديگرى بر ضرر ثالثه از روى غضب و تكبر و فخر و عجب، بدى اين صفت چنان چه ميان جهالست حاجت به برهان ندارد و در ذم او روايت كثيره وارد است و الان كه متداول ما بين جمعى از ناس هست از عالم و جاهل كه اهل بلدى ذم بلد ديگر و اهل آن مى‏كند و مدح بلد خود مى‏كند با اهل آن از بابت غلبه بر ديگرى و اين عصبيت است و اين از محرمات است تصريح بر آن فقها در باب شهادات نمودند رجوع شود به شرح ارشاد اردبيلى رضوان الله تعالى عليه.
تنبيه: در قول ملكه الحميه معانئى ذكر شده است يكى از معانى او اين است كه خدايا پناه مى‏برم به تو از ملكه حميت كه اين قوه در بنده پيدا شود و بعضى گفته‏اند: ملكه به معنى مالك است يعنى پناه مى‏برم از مالك شدن حميت كه بر بنده مسلط شود و مرا مقهور خود كند.
وَ مُتَابَعَةِ الْهَوَى
اللغة:
هوى عبارت است از خواهش نفسانى كه از روى قوت نفس اماره حاصل شود به سوى امورى كه او مخالف شرع است و از اين قيد معلوم شد فرق ما بين او و شهوات زيرا كه ذكر شده است كه شهوت عبارت است از ميل نفس، به ملائمات خود و او اعم است از اين كه خارج از حد شرع باشد يا نه به خلاف هوا از اين جهت است كه خلاق عالم در ذم متابعين هوى تعبير از ايشان به مشرك نموده است و مى‏فرمايد: ايشان خدايان متعدده قائل شدند و ايضا مى‏فرمايد: كه متابعت هواى خود نكنيد كه شما را گمراه كند از راه خدا و غير اينها.
وَ مُخَالَفَةِ الْهُدَى
مخالفت نمودن راه راست و طريق مستقيم را و اين هدايت كه امام عليه السلام استعاذه جويد از مخالفت او هدايت در اصول دين است زيرا كه طرق وصول او و مقدمات او واضح و هويدا است تحصيل آن سهل و بعد از اين كه هدايت حاصل شود مخالفت او را عقل قطعى حاكم بر قبحست.
وَ سِنَةِ الْغَفْلَةِ
اللغة:
سنه مقدمات نوم، در فارسى تعبير به چرت و در عربى خفقه گاهى سنه گويند نفس نوم اراده كند مجازا و در اين جا هر دو مناسب، غفلت بى التفاتى قريب نسيان گاهى از بابت عدم اعتناء بر معالم دين و اهتمام در آن فراموشى نمايد او را اين نحو غفلت و فراموشى موجب خذلان و عذاب اخروى است.
وَ تَعَاطِى الْكُلْفَةِ
اللغة:
تعاطى به معنى گرفتن و جاى آوردن.
كلفت: مشقت.
شرح : يعنى پناه مى‏برم به خدا از اخذ نمودن مشقت و جاى آوردن كلفت.
توضيح و بيان: بدان كه انسان خود را در مشقت داخل نمايد دو نحو است: گاهى مشقت خود را داخل نمايد در افعالى كه متعلق به دين او است به اين معنى عباداتى كه مولى او را امر نمود بر جاى آوردن او از قبيل صوم و صلوة و زكوة و حج، و گاهى خود را داخل مشقت نمايد به واسطه امورى كه متعلق به معاش است مثلا خود فقير و كسى بر او وارد شود قناعت ننمايد به چيزى كه نزد او است خود را به تعب اندازد اين جانب و آن جانب سئوال از زيد و عمر نمايد شايد در امور مهمان خود سعه داده باشد يا اين كه لباس و خانه و امورات زن و بچه او وقتى به نحوى بود الان امر دنياى او ضيق از آن حالت افتاده است خود را متحمل هزار مشقت كند كه شايد مثل اولى نمايد يا اين كه خود را داخل در مجلسى نمايد كه به مشقت مربع بايست بنشيند يا غذاى آن مجلس بخورد بر او تعب است يا نشستن با يكى از آن اهل مجلس بر او خوش نيست يا با كسى مرافقت نمودن كه آن مرافقت باعث شود كه طعام او را تناول نمودن و آن تناول بر او كلفت است و هكذا اما قسم اول ممدوح و حسن است به واسطه ترتب ثواب و غرض بر آن در آخرت و اين قسم به واسطه ترتب فوايد بر آن كلفت نيست.
و اما قسم دوم علاوه بر اين كه در كلام مجيد خود خبر داده كه انّ الله لا يحب المتكلفين عقل قطعى حاكم است بر قبح ارتكاب مثل اين فعلى كه هيچ فائده بر آن مترتب نشود با اين كه اذيت نفس است و نفس را از راحت او انداختن است.
وَ إِيثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ
يعنى اختيار نمودن باطل بر حق، از اين كه نفس انسانى به مقتضى شهوت فطريه خود مايل به باطل و كاره بر حق است پس گاهى وسوسه او نمايد اختيار كند باطل را بر حق چنان چه مشاهده در بسيارى از مردمان اين زمان شود.
وَالاصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ وَاسْتِصْغَارِ الْمَعْصِيَةِ وَاسْتِكْبَارِ الطَّاعَةِ
اللغة:
اصرار: ايستادگى به امرى نمودن.
مأثم: مصدر ميمى گناه نمودن.
شرح : يعنى ايستادگى به گناه نمودن و كوچك شمردن معصيت و زياد دانستن طاعت.
ايقاظ: بدان اى عزيز اگر العياذ بالله اين صفت رذيله در انسان پيدا شود اين انسان متصف به اين صفت يا كافر است يا قريب به آن زيرا كه بعد از معرفت معبود كه آن معبود متصف است به صفت جلال و جمال اين صفت رذيله هم در آن باشد منافات با آن معرفت دارد پس يا انكار دارد متصف بودن معبود را به آن صفت يا تحصيل معرفت ننموده است.
وَ مُبَاهَاةِ الْمُكْثِرِينَ وَالازْرَآءِ بِالْمُقِلِّينَ
مباهات: مفاخره نمودن.
مكثر و مقل ضدان مكثر: زياد دارنده و مقل: كم دارنده و لذا اول را تعبير آورند از غنى و ثانى را تعبير آورند از فقير.
از راء: نقص زدن و عيب زدن.
الاعراب: اضافه دو مصدر از قبيل اضافه مصدر هست به مفعول.
شرح : يعنى پناه مى‏برم من از مفاخره نمودن من اغنياء را و صاحبان مال را و عيب زدن من فقرا را.
وَ سُوءِ الْوَ لايَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَيْدِينَا
يعنى : بدى آقايى مر كسانى را كه زير دست ما هستند از حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مروى است كه جبرئيل عليه السلام هر وقت بر من نازل ميشد وصيت مى‏نمود مرا در حق مماليك تا اين كه من گمان چنان نمودم كه ايشان خود وقتى دارند كه آزاد شوند.
حضرت رضا عليه السلام در هر وقت غذا ميل نمودن خدم را حاضر مى‏نمود غذا ميل مى‏فرمود، حضرت صديقه عليها السلام امورات خانه را تقسيم نمودند با فضه رحمت الله عليها خادمه لكن در زمان خود ملاحظه مى‏نماييم بعضى از موالى بالنسبه به خدم خود معامله‏اى مى‏نمايند كه خلاق عالم آن معامله به عبيد خود نمى‏نمايد به عينه خود را خالق ايشان مى‏دانند.
وَ تَرْكِ الشُّكْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَةَ عِنْدَنَا
اللغة:
اصطناع: كارى را به جاى آوردن.
عارفه: كار نيكو.
يعنى ترك الشكر از براى كسى كه جاى آورد خوبى نزد ما، در بعضى از روايت وارد است كه هر كه شكر مردم نكند شكر خدا نكند10 و عقل فطرى بر آن است كه مقابل احسان، احسان است نه كفران.
أَوْ أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً أَوْ نَرُومَ مَا لَيْسَ لَنَا بِحَقٍّ أَوْ نَقُولَ فِى الْعِلْمِ بِغَيْرِ عِلْمٍ
اللغة:
عضد: كمك و يارى نمودن.
خذلان: خوارى نمون.
ملهوف: مظلوم.
روم قصد نمودن.
شرح : يعنى يارى نمايم من ظالم را و يا اين كه خوار و ذليل نمايم مظلوم را يا اين كه قصد نمايم چيزى را كه نيست از براى ما حق يا اين كه بگوييم ما در علم از روى نادانى.
تنبيه: اين چهار فقره سه فقره او حرمتشان از مستقلات است عضد خود ظالم است و قبح ظلم واضح خلاق عالم از هر حقى مى‏گذرد مگر ظلم و در قرآن مجيد در مواضع عديده وعيد بر آن كند، اما خذلان ملهوف كفايت كند، در مذمت او كه خذلان كننده مسلمان نيست چنان چه در بعضى از روايات وارد است، اما گفتن در مسائل علم از روى ندانستن از او تعبير به فاسق و كافر و ظالم شده است و در بعضى از روايات وارد است كه او از اهل جهنم است و اما قصد به باطل دليل بر حرمت آن نداريم اگر چه مرحوم ملا صالح مازندرانى در باب واجب موسع نسبت به مشهور مى‏دهد حرمت را و از سيد داماد رحمت الله عليه نقل اجماع شد بلى اگر قصد معصيت نمايد و مشغول به مقدمات شود دور نيست كه حرام باشد، دور نيست در مقام.
نروم به معنى نطلب باشد نه به معنى نقصد.
وَ نَعوذُ بِكَ أَنْ نَنْطَوِىَ عَلَى غِشِّ أَحَدٍ وَ أَنْ نُعْجِبَ بِأَعْمَالِنَا وَ نَمُدَّ فِى آمَالِنَا
شرح : پناه مى‏بريم ما به سوى تو از اين كه پنهان نماييم ما بر خيانت كسى و اين كه خودپسندى نماييم در عمل‏هاى ما و بكشيم ما در آرزوهاى خود و اين صفات سه گانه از مهلكات است و اما عجب در اعمال موجب تباهى و فساد عملست، چنان چه در دعاى مكارم عرض نموده و لا تفسد عبادتى بالعجب لكن اين عجب دو نحو است: يا قبل از عمل يا بعد از عمل، اما قبل از عمل ظاهرا مثل رياء است و مفسد عمل اما بعد از عمل ظاهر و اقوى آن است كه مفسد عمل نشود اگر چه به واسطه اين صفت رذيله ثواب عمل يا محو شود يا ناقص.
و اما در قلب گذراندن خيانت مسلم دليل بر حرمت آن نيست و آن چه ادله مساعدت نمايد ذات خيانت يعنى فعل نه قصد فعل، و اما طول آرزو شبهه‏اى نيست كه حرام نيست اگر چه انحطاط رتبه را موجب مى‏شود، و شعبه‏اى است از حب دنيا.
وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ سُوءِ السَّرِيرَةِ وَاحْتِقَارِ الصَّغِيرَةِ وَ أَنْ يَسْتَحْوِذَ عَلَيْنَا الشَّيْطَانُ أَوْ يَنْكُبَنَا الزَّمَانُ أَوْ يَتَهَضَّمُنَا السُّلْطَانُ
اللغة:
استحوذ: مستولى شدن و مسلط شدن.
نكب: خوار و ذليل شدن.
تهضم: ستم و ظلم نمودن.
سريره: از سر و پنهانى و مراد در اين جا قلب است.
شرح : يعنى پناه مى‏برم من به تو از بدى قلب و حقير دانستن گناه صغيره را و از اين كه غالب و مسلط شود بر ما شيطان يا خوار نمايد ما را روزگار يا اين كه ستم و ظلم نمايد ما را سلطان.
تنبيه: بدان كه غالب بركات يا اذيات كه نازل شود بر انسان از بدى قلب است اگر انسان متصف به بدى قلب باشد چه شدايد بر او مترتب شود چنان كه در ضد او ضد، گمان حقير آن است كه غناء و فقر عزت و ذلت دنيا و آخرت صحت عبادت و فناء آن همه مترتب بر بدى قلب است و خوبى. اسئل الله أن يصلح قلوبنا.
ارشاد: امام نسبت خوارى و ذلت را به زمان داد از روى مجاز است زمان را مدخليت در امرى نيست بلكه انسان مرتكب بعضى از امورات شود و آن سبب شود بعضى از اذيات و آلام بر او واقع شود چون در آن زمان واقع شود نسبت آن اذيات به آن زمان دهند مجازا چنان چه حضرت صادق آل محمد اين مطلب را بيان فرمود در رد كسى كه خدمت حضرت داخل شده بود و عرض نمود: چه روز بدى بود امروز.
وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ تَنَاوُلِ الاسْرَافِ وَ مِنْ فِقْدَانِ الْكَفَافِ وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَمَاتَةِ الاعْدَآءِ وَ مِنَ الْفَقْرِ إِلَى الاكْفَآءِ وَ مِنْ مَعِيشَةٍ فِى شِدَّةٍ وَ مِيتَةٍ عَلَى غَيْرِ عُدَّةٍ
اللغة:
اسراف: تجاوز از حد نمودن.
تناول: اخذ نمودن و گرفتن.
كفاف: از كف يعنى مقدار مالى كه كفايت او نمايد.
اكفاء: جمع كفوء يعنى مقابل و همسر.
ميتة: مردن.
عدة: يعنى ذخيره و اسباب.
شرح : يعنى پناه مى‏برم من به تو از جاى آوردن اسراف و از نبودن كفاف، و پناه مى‏برم به تو از شماتت دشمنان و حاجت داشتن به همسران و از زندگانى در شدت و مردن بر غير ذخيره و اسباب.
توضيح: اسراف در شريعت مسلمانان حرمت او معلوم است و غالب مردم بر او مبتلاء و بر ايشان مخفى و مشتبه، اميرالمؤمنين عليه السلام، به اصبغ بن نباته فرمودند كه: اسراف آن است كه انسان بخورد چيزى كه صلاحيت خوردن آن نداشته باشد و بپوشد چيزى را كه صلاحيت پوشيدن آن نداشته باشد و نكاح نمايد زنى را كه صلاح آن نداشته باشد.
و در بعضى از روايات وارد است كه اسراف آن است كه خرما را بخورد و هسته او را دور بياندازد، و در كتب فقهاء در باب حجر گويند:
سفيه محجور است و مراد ايشان به سفيه آن است كه بى اندازه خرج نمايد پس گوييم غالب ناس مسرف و سفيه هستند مثلا مناسب شأن ايشان آن است كه نان و پنير بخورد اگر بخواهد خرما هم به او ضم نمايد مسرفست يا اين كه چايى بخورد يا اين كه مناسب او نيست كه زن مناسب خود بگيرد به مهر ده قرآن اگر بخواهد زنى بگيرد دوازده قرآن مهر بدهد مسرف است و همچنين ساير جزئيات البته انسان لازم است كه فعل حرام نكند.
وَ نَعُوذُ بِكَ مِنَ الْحَسْرَةِ الْعُظْمَى وَالْمُصِيبَةِ الْكُبْرَى وَ أَشْقَى الشَّقَآءِ وَ سُوءِ الْمَآبِ وَ حِرْمَانِ الثَّوَابِ وَ حُلُولِ الْعِقَابِ
اللغة:
حسرت: اندوه و حزن.
شقاوت: بدبخت بودن.
مآب: مرجع و بازگشت.
حلول: نزول.
شرح : پناه مى‏برم من به تو از اندوه بزرگ و مصيبت بزرگ از بدبختى بدترين بدبختى و بدى مرجع و محروم شدن ثواب و نزول عقاب اين همه امور از بدى حال انسان است در قيامت، قيامت كه شود انسان مذنب عمل‏هاى حسنه كه نموده است در دنيا در نامه ديگرى مى‏بيند مثلا دارد در روايت كه اگر كسى غيبت ديگرى نمايد حسنات خود را در نامه ديگرى و عقوبات او را در نامه خود مى‏بيند زيرا كه عقوبات او را در نامه او نويسند.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِى مِنْ كُلِّ ذَلِكَ بِرَحْمَتِكَ، وَ جَمِيعَ المؤمنين وَالمؤمناتِ يَآ أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
اى خداى من رحمت بفرست بر محمد و آل او و پناه بده تو مرا از همه اينها و تمام مؤمنان را به مهربانى خود اى مهربان‏تر از هر مهربانى انسب در مقام ذكر نمودن روايت مكارم الاخلاق است.
در مكارم الاخلاق طبرسى به سند خود از عبدالله بن مسعود، روايت مى‏نمايد گفت عبدالله بن مسعود: داخل شدم من و با پنج نفر از اصحاب ما بر حضرت ختمى مآب صلى الله عليه و آله و سلم روزى زمانى بود كه مبتلا بوديم به قحط و غلا چهار ماه بود كه دست ما نمى‏رسيد مگر به آب و شير و برگ درخت، عرض نموديم: يا رسول الله تا چه مقدار بايست ما مبتلا باشيم به اين گرسنگى شديد؟
فرمودند: از اين بليه نجات نخواهيد يافت مادامى كه زنده هستيد پس شكر و ثناء خالق خود نماييد زيرا كه من تلاوت نمودم كتابى را كه خداى عز و جل بر من نازل نموده است بر كسى كه پيش از من بوده است و نديدم در آن كتاب كه كسى داخل بهشت شود مگر كسانى كه صبر كننده باشند يابن مسعود خداى عز و جل مى‏فرمايد: اءِنَّمَا يُوَفِّى الصَّابِرونَ اَجرَهُم بِغَيرِ حِسَاب، اولَئِكَ يُجزَونَ الغُرفَةَ بِمَا صَبَروا، اءِنِّى جَزَيتَهُمَ اليَومَ بِمَا صَبَروا اءِنَّهُم هُمُ الفَائِزونَ.
و خداى عز و جل مى‏فرمايد: جزاى صبركنندگان بهشت عنبر سرشت است و مر ايشان را به واسطه صبر ايشان دو اجر داده مى‏شود، مى‏فرمايد خداى تبارك و تعالى آيا گمان مى‏كنيد شما داخل بهشت مى‏شويد و حال آن كه نرسيده است به شما مثل چيزهايى كه رسيده است گذشتگان شما از بدى و ضرر البته خواهم امتحان نمود من شما را به اندكى از ترس و گرسنگى و نقصان در اموال و انفس و ثمرات و مژده بده صبركنندگان را.
عرض نموديم: يا رسول الله كيانند صبر كنندگان؟
فرمود: كسانى هستند كه صبر مى‏كنند بر اطاعت خدا و از معصيت او، و كسانى هستند كه كسب حلال مى‏نمايند و اسراف نمى‏نمايند در معيشت و خروج خود و زياده از حاجت خودشان را از براى خداى خود صدقه دهند، پس ايشان رستگار شدند و به مطلب خود رسيدند.
اى پسر مسعود: صفت ايشانست فروتنى و وقار و سكينه و تفكر در امر خالق، ايشان خوش خلقند و عادلند و تعليم نمايند بندگان خدا را و عبرت‏گيرندگان هستند و تدبر و تفكر در امور خود نمايند و پرهيزگارانند و احسان به مردم نمايند، از كارهاى مشقت اجتناب نمايند دوستى و دشمنى ايشان از براى خدا است و امانت را به صاحب او رد نمايند در حكم عدل و انصاف نمايند اداء شهادت نمايند، اهل حق را اعانت نمايند، و از اهل معصيت اجتناب كنند، كسى كه بر ايشان ظلم كند، عفو كنند.
اى پسر مسعود: اگر مبتلا شوند صبر كنند، اگر نعمت بر ايشان رسد شكر خداى نمايند اگر حكم كنند حكم به عدل كنند و اگر سخن بگويند، دروغ نگويند و اگر عهد وفاء كنند، و اگر بدى نمايند استغفار كنند و اگر احسان نمايند شاد شوند اگر نادان‏ها با ايشان سخن گويند، گفتارى كنند كه سلامت ايشان باشد، و اگر به لغو و لعت بگذرند مرور نمايند، مرور نمايند به نحو بزرگى و آقايى، ايشان كسانى هستند كه شب را زنده دارند از براى سجده معبود و ايستادن نزد خداى ودود، و ايشان كسانى هستند كه در حق بندگان خدا جز خوبى نگويند.
اى پسر مسعود: كسى كه خدا شرح صدر او داده در اسلام پس او بر نورى است از خاى خود زيرا كه نور خدا اگر در قلب كسى واقع شود آن قلب باز شود و گشاده شود.
پس عرض شد خدمت حضرت ختمى مآب صلى الله عليه و آله و سلم: آيا اين صفت و اين شخص او را علامتى هست؟
فرمودند: بلى، بى ميل بودن به دنيا و ميل به آخرت داشتن پيش از اين كه بميرد اسباب مردن از براى خود مهيا نمايد، پس كسى كه زاهد است در دنيا آرزوى او در دنيا اندك است و دنيا را از براى اهل او گذاشته است.
اى پسر مسعود: خداى عز و جل مى‏فرمايد: خواهيم شما را امتحان نمود كه كدام يك از شما عمل او خوب است يعنى كدام يك از شما زاهدتر هستيد زيرا كه دنيا خانه فريب و خدعه است و خانه كسى است كه او را خانه نباشد و از براى دنيا جمع نمايد كسى كه او را عقل نباشد زيرا كه احمق‏ترين مردم كسى است كه طلب دنيا نمايد.
خداى عز و جل مى‏فرمايد: بدانيد اى اولاد آدم زندگانى دنيا نيست مگر لهو و لعب و زينت و فخر به همديگر نمودن در اموال و انفس و اولاد، دنيا مثل و نمونه او مثل بارانى است كه در زمين باريد و گياه از او رويد زارع را خوش آيد از آن گياه، چندى نگذرد كه زرد و ضايع شود و خشك شود باد او را پراكنده و متفرق نمايد و در آخرت عذاب شديد است.
خداى عز و جل مى‏فرمايد: و اتيناه يعنى زهد در دنيا فرمود خداى تبارك و تعالى به موسى بن عمران: يا موسى هيچ زينتى ننموده‏اند زينت كنندگان خوب‏تر در نزد من از زينت زهد.
يا موسى: اگر فر و درويشى به جانب تو توجه نمود، بگو خوش آمده است صفت خوبان و ابرار و اگر توانگرى به سوى تو آمد بگو معصيت نمودم، كه تعجيل در عقوبت او شده.
اى پسر مسعود: خداى عز و جل مى‏فرمايد: اگر نه خوف آن بود كه تمام مردمان يك ملت شوند هر آينه مى‏گردانيديم از براى كسانى كه كافر به خدا شدند سقف خانه‏هاى ايشان را از نقره و نردبان خانه‏هاى ايشان و درهاى خانه‏هاى ايشان را از طلا، اينها همه متاع دنيا است آخرت نزد خداى عز و جل مال پرهيزگاران است.
و مى‏فرمايد خداى عز و جل كه: هر كه ميل دنيا دارد ما نيز بر او دنيا مى‏دهيم، بعد او را به طريق ذلت و خوارى در جهنم داخل خواهيم نمود كسى كه ميل آخرت دارد و از براى خود به مقدار وسع خود سعى نمايد و او ايمان نيز دارد ايشان سعى و زحمت و رنج ايشان نزد خداى ايشان محبوب و پسنديده است.
اى پسر مسعود: هر كه شوق بهشت دارد تعجيل نمايد در كار خوب هر كه از آتش ترسد ترك شهوات و لذات نمايد، هر كه منتظر مردن است اجتناب لذات نمايد، هر كه در دنيا زاهد شده است مصيبت دنيويه بر او آسان خواهد شد.
اى پسر مسعود: خداى عز و جل فرموده است: زينت داده شده است از براى مردمان دوست داشتن شهوات از زنان و اولاد و مال‏هاى جمع شده از طلا و نقره و اسبان نشان دار و چهارپايان و زرع اينها اسباب زندگانى دنيا است، خدا نزد او است بازگشت نيكويى.
اى پسر مسعود: خداى عز و جل اختيار نمود موسى بن عمران را به سخن گفتن و مناجات نمودن ديده مى‏شود سبزى علف از شكم او از زيادتى ضعف و لاغرى، سئوال ننمود از خداى خود وقتى كه تكيه به ديوارى نموده بوده است مگر اين كه طعامى بخورد از گرسنگى.
اى پسر مسعود: اگر خواهى خبر دهم به تو از حكايت نوح پيغمبر كه دو هزار سال مگر پنجاه سال در اين مدت داخل صبح مى‏شد مى‏گفت تا شب نخواهم رسيد، و داخل شب مى‏شد مى‏گفت صبح نخواهم نمود لباس او از موى بود و طعام او از جو.
اگر مى‏خواهى خبر دهم به تو از امر داود كه خليفه خدا در زمين بود لباس او از موى و طعام او از جو و مردم را اطعام مى‏نمود به شتر و قربانى چون شب او را فرو مى‏گرفت دو دست مبارك خود به گردن خود مى‏بست و شد مى‏نمود به همين حال ايستاده بود نماز مى‏خواند تا داخل صبح مى‏شد.
اگر مى‏خواهم خبر دهم به تو امر ابراهيم كه خليل و دوست خدا بود لباس او از پشم بود و طعام او از جو بود.
اگر مى‏خواهى خبر دهم به تو از امر يحيى، بود لباس او از ليف خرما و برگ درخت مى‏فرمود.
اگر مى‏خواهى خبر دهم به تو از امر عيسى بن مريم كه امر او عجب است مى‏فرمود ادام و خورش من گرسنگى است پيراهن من خوف و ترسيدنست و لباس من پشم است و دابه من دو پاى من است و چراغ من در شب ماه است گرم شدن من در زمستان آفتاب است ميوه و ريحان من علفهاى زمين است كه حيوانات و وحشيان مى‏خورند شب مى‏نمايم و از جهت من چيزى نيست و داخل در صبح مى‏شوم و از براى من چيزى نيست يعنى مال ندارم، و نيست در روى زمين از من غنى و مال دارتر.
اى پسر مسعود: همه‏اى پيغمبران كه گفتم دشمن مى‏داشتند چيزى را كه خدا دشمن مى‏داشت، حقى مى‏داشتند چيزى را كه خدا حقير مى داشت و زاهد بودند چيزى را كه خدا زاهد بود در او خداى عز و جل ثناء نموده است در محكم كتاب خود در حق نوح فرموده است: انه كان عبدا شكورا، و در حق ابراهيم فرموده است: اتخذ الله ابراهيم خليلا، و در حق داود فرمود: انا جعلناك خليفة فى الارض، و در حق موسى فرمود: و كلم الله موسى تكليما، و فرمود: در حق او نيز و قربناه نجيا و در حق يحيى فرموده است: و آتيناه الحكم صبيا و در حق عيسى بن مريم فرموده است: يا عيسى بن مريم اذكر نعمتى عليك و على والدتك اذا ايدتك بروح القدس تكلم الناس فى المهد و كهلا تا آخر آيه.
و در مدح و ثناء پيغمبران خود فرموده: انهم كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغبا و رهبا و كانوا خاشعين، همه اين امور كه از پيغمبران بروز و ظهور نمود از براى آن است كه خداى عز و جل ايشان را ترساند و ايشان نيز ترسيدند از فرموده خداى عز و جل: آن جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم، و فرمود: خداى عز و جل و جى‏ء بالنبيين و الشهداء و قضى بينهم بالحق و هم لا يظلمون.
يعنى آورده شود پيغمبران و گواهان و حكم كرده شود ميان ايشان به حق و ايشان ستم كرده نشوند.
اى پسر مسعود: آتش را خداى عز و جل خلقت نمود از براى كسانى كه معصيت او نمايند و بهشت را از براى كسانى كه اطاعت او نمايند بر تو است اى پسر مسعود زهد تحصيل كردن زيرا كه زهد چيزى است كه خداى عز و جل به او فخر نمايد به ملائكه خود و به جانب تو توجه نمايد و رحمت نمايد بر تو ملك جبار.
اى پسر مسعود: زود است كه بعد از من مردمانى آيند كه طعام خوب خورند به رنگ‏هاى مختلفه و سوار شوند به اسبهاى خوب، خود را زينت نمايند مثل زينت زن از براى شوهر خود، زنان آن زمان مثل مردان بيرون آيند هيئت ايشان مثل هيئت پادشاهان جوركننده است ايشان منافقين امت من هستند، در آخر زمان، مى‏آشامند خمر را و بازى كنند با كعب، تارك جماعت هستند نماز عشاء را در خواب هستند و نماز عشاء را به جاى نياورند مفرط هستند در نماز صبح خداى عز و جل فرمود: فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا، يعنى گذشتگان گذاشتند اولادى را كه نماز خدا را ضايع نمودند و تابع هوا و شهوات خود شدند زود خواهد رسيد به ايشان كه جزاى عقوبت داده شود.
اى پسر مسعود: مثل آن جماعتى كه در آخر زمان آيند مثل دلفى است كه شكوفه او خوب و خوش هيئت و طعام او تلخ باشد كلام آن جماعت كلام حكمت است و عمل ايشان دردى است كه او را دواء نباشد افلا يتدبرون القرآن أم على قلوب اقفالها.
اى پسر مسعود: چه فائده است در لذت و نعمت دنيا و حال آن كه غفلت دارند از امر آخرت، ايشان خانه‏ها بنا كنند و قصرها محكم سازند و مساجد خود زينت كنند به طلا، نيست همه آنها مگر دنيا بر دنيا معتكف هستند اعتماد ايشان به دنيا است خدايان ايشان شكم ايشان است خداى عالم در ذم ايشان مى‏فرمايد: آيا بنا مى‏كنيد بر هر موضع بلند علامتى براى تفرج و تماشاى مردم، بازى مى‏كنيد به بنيان بدون آن كه شما را به آن بنا حاجت باشد فراهم مى‏آوريد شما از براى خود حوض‏ها و درياچه‏ها گويا هميشه شما در دنيا هستيد خواهيد باقى ماند اگر بر مردم سخت گرفتيد سختگيرى كرديد در حالتى كه متكبران هستيد، بترسيد از خداى و اطاعت او نماييد خداى عز و جل مى‏فرمايد:
أفرأيت من اتخذ آلهة هواه الى قوله افلا تذكرون نيست اين شخص مگر منافق، خواهش خود را دين خود قرار داد و شكم خود را خداى خود هر چه ميل دارد از حلال و حرام از او امتناع ندارد.
قال الله تعالى: و فرحوا بالحيوة الدنيا و ما الحيوة الدنيا فى الاخرة الا متاع.
اى پسر مسعود: مشورت ايشان با زنان ايشان است، شرف و بزرگى ايشان دراهم و دنانير ايشان است، همت ايشان، شكم ايشان است، ايشان شريرترين اشرار هستند، فتنه با ايشان هست و به سوى ايشان بازگشت نمايد فتنه.
اى پسر مسعود: مى‏فرمايد خداى عز و جل: آيا ديدى و دانستى كه اگر نعمت بدهم ايشان را به نعمت متطاوله پس ببايد به ايشان آن چه كه وعده داده شده‏اند به ايشان دفع نكند نعمت ايشان عذاب ايشان را در قيامت.
اى پسر مسعود: بدن‏هاى ايشان سير شوند و قلب‏هاى آنها خشوع ندارد.
اى پسر مسعود: اسلام ظاهر شده است در حالت غربت؛ زود است كه برگردد به حالت غربت چنان چه روز اول چنان بوده است پس خوشا به حال غربا پس اگر يكى از اعقاب و اولاد تو درك آن زمان نمايد در مجلس اهل آن زمان داخل نشود تشييع جنازه ايشان ننمايد عيادت مريض ايشان ننمايد زيرا كه ايشان طريقه‏شان طريقه شماست و اظهار نمايند به آن چه شما اظهار مى‏نماييد يعنى شهادتين لكن افعال ايشان مخالف افعال شما است پس ايشان به ملت من نخواهند بود ايشان از من نيستند و من از ايشان نيستم.
نترس اى پسر مسعود، غير از خدا كسى را زيرا كه خداى عز و جل مى‏فرمايد:
اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم فى بروج مشيدة.
مى‏فرمايد: خداى عز و جل ياد كن روزى را كه گويند مردان منافق و زنان منافقات مر كسانى را كه اهل ايمان است روى شما به جانب ما كنيد تا بگيريم روشنى از نور صورت شما كه از صراط بگذريم گفته شود به ايشان كه: باز گرديد به عقب يعنى رجوع به دنيا كنيد پس بجوييد روشنى را در آن جا پس زده شود مابين مؤمنان و منافقان ديوار بلند مثل سور شهر مر آن را درى باشد كه مؤمنان در آن در آيند اندرون آن در كه مؤمنان در آن باشد رحمت باشد زيرا كه نزديك بهشت باشد بيرون آن كه منفاقان در او باشد از نزد او عذاب باشد زيرا كه نزديك دوزخ باشد منافقان چون باز نگردند و رجوع ننمايند و نور نبينند و ديوار مابين خود و مؤمنان بيند از بيرون در مؤمنان را به كمال فرح و شادى به سمت بهشت روانه مى‏شوند بخوانند منافقان با تضرع و زارى مؤمنان را آيا نبوديم ما با شما در دنيا مثل شما نماز و روزه و مناكحه و مشاوره مى‏نموديم؟ مؤمنان گويند: چنين بود لكن شما خود را هلاك نموديد، و منتظر بوديد كه بر مؤمنان مصيبت وارد آيد و شك نموديد در نبوت پيغمبر و آرزوى دور و دراز داشتيد تا اين كه مرگ بر شما وارد آيد فريب شما را به خدا يعنى خدا حليمست و كريم است و عذاب شما نكند پس امروز از شما اى منافقان قبول نكنند چيزى كه فداى خود كنيد از آتش و نه از كسانى كه كافر شدند جاى شما و ايشان آتش است آتش سزاوارتر است به شما بد بازگشتى است آتش.
اى پسر مسعود: بر ايشان باد لعنت خدا از جانب من و از جانب تمام پيغمبران مرسل و ملائكه مقرب، بر ايشان باد غضب خدا، خدا با ايشان معامله حسنه نكند در دنيا و آخرت، خداى عز و جل مى‏فرمايد: لعن كرده شدند آنان كه كافر شدند از اولاد يعقوب عليه السلام بر زبان داود عليه السلام بر ايشان نفرين كرد اين لعن سبب او آن بود كه نافرمانى كردند، و تعدى نمودند از حدود خدا، بودند كه نهى نمى‏كردند بعضى از ايشان مر بعضى را جاى مى‏آوردند او را چه بدكارى ايشان جاى مى‏آوردند، مى‏بينى تو بسيارى را كه دوستى مى‏كنند با كافران، چه بد چيزى فرستادند هميشه هستند اگر ايمان به خدا و رسول او و آن چه بر رسول او نازل شد مى آوردند هر آينه با كافران دوستى نمى‏نمودند لكن بسيارى از ايشان خارج هستند از دائره ايمان.
اى پسر مسعود: ايشان آشكار و اظهار نمايند حرص فاحش را و حسد خود اظهار نمايند و قطع رحم كنند از خير و خوبى اجتناب و نفرت دارند خداى عز و جل مى‏فرمايد: كسانى كه عهد من شكستند از بعد بستن آن و قطع نمودند چيزى را كه خداى امر به وصل نمود و در زمين فساد نمودند بر ايشان باد لعنت و بدى آخرت.
مى‏فرمايد خداى عز و جل: مثل كسانى كه تورات را بر داشتند، بعد عمل ننمودند مثل حمارى است كه بار نمايند بر او كتب علميه را.
اى پسر مسعود: خواهد بر امت زمانى آمد كه صبركننده خود مثل اين كه بر كف خود آتش گرفته باشد اگر قوت گرگ دارى در آن زمان سالم هستى و گرنه گرگ تو را مى‏خورد.
اى پسر مسعود: علماى ايشان و فقهاى ايشان خيانت كنندگان هستند، بدان و آگاه باش كه ايشان فجره هستند اشرار خلق خدا هستند، خود ايشان و تابعان ايشان و هر كه در نزد ايشان بيايد و از ايشان چيزى اخذ نمايد و ايشان را دوست داشته باشد و با ايشان مجالست نمايد، و با ايشان مشورت نمايد خواهد از اشرار خلق خدا بود و خداى آنها را داخل آتش نمايد در حالتى كه گنگ و لال و كور باشند، جاى ايشان جهنمست هر وقت كه آتش ساكن شود بيفزاييم ما بر ايشان آتش سوزان را و چون پوست‏هاى آنها پخته و برشته شود پوست ديگرى تبديل مى‏نماييم كه تا آن كه بچشند عذاب را، وقتى كه آنها را در جهنم اندازند شنيده شود از جهنم نعره‏اى، چنان جهنم به جوش و خروش آيد كه نزديك است كه از غضب پارچه پارچه شود.
هرگاه اهل جهنم اراده نمايند از شدت غم و حزن و اندوه كه از جهنم بيرون آيند يعنى فرار نمايند آنها را بر گردانند به آتش و به آنها گفته شود كه بچشيد عذاب سخت سوزان را چنان در جهنم نعره نمايند مثل نعره حمار و كسى به فرياد آنها نرسد ايشان ادعاء نمايند كه بر دين من هستند و بر سنت من و بر طريقه من هستند و بر شريعت من هستند آنها از من بيزارانند و من از آنها بيزارم.
اى پسر مسعود: با ايشان در ميان مردم مجالست نكن و در بازار با ايشان معامله نكن اگر راه را گم نمودند ارشاد ايشان نكن اگر تشنه شوند ايشان را آب نده زيرا كه خداى عز و جل مى‏فرمايد: هر كه دنيا و زينت او را مى‏خواهد مى‏دهيم او را دنيا و دنياى او را ناقص نمى‏كنيم لكن او را بهره و حظ و نصيب در آخرت نيست هر كه قصد او زراعت دنيا است ما مى‏دهيم لكن او را نصيب بهشت نيست.
اى پسر مسعود: چه قدر مبتلا شده‏اند امت من، ما بين اين علماء عداوت و دشمنى و نزاعست ايشان گمراه كنندگان اين امت هستند در دنيا، ايشان قسم به آن كسى كه مرا به راستى فرستاده البته خداى عز و جل ايشان را به زمين فرو برد و ايشان را مسخ نموده به صورت سگ و خوك.
ابن مسعود گويد: پس پيغمبر گريست و ما نيز گريه نموديم از براى گريه او، عرض نموديم: يا رسول الله سبب گريه شما چيست؟ فرمود: از براى رحمت و مهربانى برا اشقياى امت زيرا كه خداى عز و جل مى‏فرمايد: اگر ببينى تو اى احمد وقتى كه ايشان فزع و جزع نمايند فرارى ايشان را نيست از هر جانب ايشان از جاى نزديك و سهل يعنى علما و فقها را.
اى پسر مسعود: هر كه علم آموزد و قصد او از آن دنيا باشد و اختيار نمايد او حب و دوستى دنيا و زينت او را مستوجب خواهد شد غضب و سخط خدا را و خواهد در طبقه آخر آتش جاى او شد با جماعت يهود و نصارى كه كتاب خدا را دور انداختند خداى عز و جل در صفت اين جماعت است كه مى‏فرمايد:
بعد از اين كه آمد ايشان را چيزى كه مى‏شناخته‏اند او را در گذشته كافر شده به او پس لعنت خدا وارد آيد بر كافران.
اى پسر مسعود: هر كه علم ياد بگيرد عمل به او ننمايد روز قيامت خواهد كور محشور شد، هر كه علم ياد گيرد و غرض او رياء و سمعه باشد و به علم خود قصد دنيا نمايد خداى عز و جل بركت از او ببرد و امر دنيا بر او ضيق شود او را خداى تعالى بر نفس خودش واگذار نمايد پس خواهد هلاك شد خداى عز و جل مى‏فرمايد: هر كه آرزوى ملاقات ما را دارد البته خواهد عمل صالح به جاى آورد و در بندگى نمودن از براى ما ديگرى را شريك ننمايد.
اى پسر مسعود: البته هم نشينان خود را خوبان قرار ده، برادران خود را اتقيا و زهاد بگردان، زيرا كه خداى تعالى مى‏فرمايد: در روز قيامت دوستان در آن روز بعضى با بعضى دشمن هستند مگر متقيان و پرهيزگاران.
اى پسر مسعود: ايشان خوب را بد مى‏دانند و بد را خوب در آن وقت پرده بر قلب ايشان كشند نمى‏باشد در ايشان شاهد به حق و قائم به عدل.
خداى مى‏فرمايد: بوده باشيد شهادت دهنده به حق و صدق و اقامه كننده به عدل و انصاف شهادت بدهيد از براى خدا اگر چه بر ضرر شما باشد و بر پدر و مادر شما و بر اقارب شما باشد.
اى پسر مسعود: برترى نمايند به احسان و اموال خود خداى تعالى مى‏فرمايد: نيست از براى كسى در نزد او حق نعمت و احسان مگر طلب ذات عز و جل، زود است كه راضى بشود.
اى پسر مسعود: بر تو است نرسيدن از خداى تعالى و اداء واجبات او زيرا كه فرموده است خداى عز و جل: او هست اهل تقوى و او است اهل مغفرت، و فرموده است: خداى عالم راضى است از ايشان و ايشان راضى هستند از خدا اين صفت از براى كسى است كه از خداى خود بترسد.
اى پسر مسعود: ترك نما علمى را كه تو را منفعت ندهد و جاى آور عملى را كه تو را منفعت مى‏دهد زيرا كه خداى عز و جل مى‏فرمايد: از براى هر مردى از مؤمنان در روز قيامت عملى است كه او را توانگر نمايد.
اى پسر مسعود: دور نما از خود ترك نمودن طاعت و جاى آوردن از براى دوستى و مهربانى بر اهل و اقارب خود زيرا كه خداى عالم مى‏فرمايد:
بترسيد از خداى خود، بترسيد روزى را كه نه كفايت نمايد پدر از پسر و نه پسر از پدر وعده خدا حق است پس مغرور ننمايد تو را زندگانى دنيا و مغرور نشويد به خدا كه خدا كريم است و رحيم است.
اى پسر مسعود: بترس از دنيا و لذت و شهوات و زينت او و از خوردن حرام و از طلا و نقره و اسباب و زنان و اولاد و مال‏هاى جمع شده از طلا و نقره و چهارپايان و زراعت اينها متاع و لذت دنيوى است و آن چه نزد خدا است خوب‏تر از اينها است بگوى بر ايشان: آيا خبر بدهم به شما به خوبتر از اينها از براى كسانى كه از خدا بترسند بهشت عنبر سرشت است، در او هميشه هستند و زنان پاك و پاكيزه مر ايشان را است و خشنودى خداى تعالى با ايشان است خداى عز و جل بصير است به بندگان.
اى پسر مسعود: وقتى كه تلاوت قرآن مى‏نمايى، به آيه امر و يا نهى كه رسيدى او را مكرر تلاوت نما از روى تدبر و تفكر و اعتبار غفلت از اين مطلب ننما زيرا كه نهى دلالت كند بر ترك معاصى، و امر او دلالت كند بر عمل خوب و نيكو، زيرا كه خداى عز و جل مى‏فرمايد: پس چگونه حال آنها خواهد بود وقتى كه جمع نماييم ما ايشان را در روزى كه شك در او نيست هر نفسى جزاء داده شود آن چه را كه كسب نموده است.
اى پسر مسعود: معصيت را حقير و كوچك مدان و از گناهان كبيره اجتناب نما زيرا كه بنده در روز قيامت وقتى كه نظر به معصيت خود نمايد مى‏ريزد دو چشم او خون و چرك، مى‏فرمايد خداى عز و جل: روزى كه مى‏بيند هر كسى چيزى را كه جاى آورده است از بدى آرزو مى‏نمايد، اى خوب بود كه باشد مابين خود و بين آن معصيت و بدى زمان دورى فاصله مى‏شد.
اى پسر مسعود: اگر به تو گفته شود از خدا بترس اوقات تو تلخ نشود و در غضب نيايى، زيرا كه خداى عز و جل مى‏فرمايد: كه اگر گفته شود به منافق كه از خدا بترس وادارد او را عزت و غرور و تكبر به معصيت كردن.
اى پسر مسعود: آرزوى خود كوتاه نما اگر داخل صبح شدى بگو داخل شب نخواهم شد و اگر داخل در شب شدى بگو صبح نمى‏كنم عزم داشته باش به جدايى از دنيا و دوست داشته باش لقاى خدا را بد نيايد تو را ملاقات خدا زيرا كه خدا دوست دارد كسى را كه لقاى او را دوست داشته باشد و بد دارد كسى را كه لقاى او را بد داشته باشد.
اى پسر مسعود: غرس اشجار ننما، نهرهاى آب جارى نكن خانه‏هاى خود مزين به طلا ننما و باغ و بوستان فراهم ننما زيرا كه خداى عز و جل مى‏فرمايد:
مشغول نموده است شما را كثرت اموال.
اى پسر مسعود: قسم به آن كسى كه مرا به راستى فرستاده بيايد بر مردمان زمانى كه حلال بدانند شراب را و اسم او را نبيذ گذارند، بر آنها باد لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم، من از ايشان بيزارم و ايشان از من بيزار.
اى پسر مسعود: زناكننده به مادر خود در نزد خداى عز و جل آسانتر است از داخل شدن به ريا به قدر يك دانه گندم، هر كه شراب بياشامد اگر چه كم باشد و يا زياد او اشد است نزد خداى عز و جل از خوردن ربا زيرا كه شراب كليد هر شرى است، شراب خورندگان ظلم كننده‏اند خوبان را، و تصديق كننده‏اند فجار را و فسقه را، حق نزد آنها باطل است و باطل نزدشان حق، همه اين امور از براى دنيا است، و ايشان مى‏دانند كه بر حق نيستند لكن شيطان از براى آنها زينت داده اعمال آنها را، پس ايشان را مانع شده است از راه راست، ايشان نخواهد هدايت يافت، و راضى شده‏اند به زندگانى دنيا و مطمئن به او شده‏اند كسانى كه از آيات توحيد و نبوت ما غافلند جاى ايشان آتش خواهد بود به واسطه آن چيزى كه كسب نموده‏اند.
اى پسر مسعود: هر كه اعراض نمايد از ذكر من و از ذكر دار آخرت مى‏گردانم شيطان را همنشين و قرين او، ايشان مردمان را منع نمايند از راه راست گمان ايشان آن است كه رسيده‏اند به راه راست وقتى كه بيايد نزد ما گويد به قرين خود اى كاش مابين من و تو نهايت دورى بود و چه بد قرين و هم نشينى هستى تو.
اى پسر مسعود: عيب و استهزاء نمايند به كسانى كه اطاعت مى‏نمايند و فرائض خداى تعالى را جاى آورند خداوند تبارك و تعالى مى‏فرمايد: گرفتيد شما اى منافقين و كافران مؤمنان را سخريه كرديد تا وقتى كه شما را از ياد كردن فراموش گردانيده بوديد شما از آنها كه بر حال ايشان مى‏خنديديد.
اى پسر مسعود: بترس از مستى معصيت زيرا كه از براى معصيت مستى هست مثل مستى شراب بلكه او اشد است مستيش.
خداوند عالم مى‏فرمايد: كر و لال و كور هستند پس ايشان بر نمى‏گردند به دنيا، مى‏فرمايد خداى تبارك و تعالى: به درستى كه ما گردانيديم آن چيزى را كه بر زمين است از معادن و نباتات و حيوانات زينت و آرايش است مر اهل زمين را تا بيازمائيم كدام از ايشان نيكوتر است از روى كردار به درستى كه ما گردانيديم آن چيزى را كه بر روى زمين است از كوه و درخت و بناهاى زمين هموار يعنى اين عمارت‏ها خراب خواهد شد.
اى پسر مسعود: دنيا ملعون است و كسى كه در او است ملعونست و ملعون است كسى كه طلب او نمايد و او را دوست داشته باشد و خود را از براى او نصب نموده است تصديق همه اينها در كتاب خدا است هر چه در دنيا است فانى خواهد بود، غير از ذات ذوالجلال كسى باقى نمى‏ماند، و مى‏فرمايد: هر شى‏ء هالك خواهد بود مگر وجه او.
اى پسر مسعود: اگر عملى نمايى او را از براى خداى جاى آور خالصا لله زيرا كه خداى عز و جل قبول نمى‏نمايد عملى را مگر اين كه آن عمل خالص باشد زيرا كه مى‏فرمايد:
نيست از براى كسى كه در نزد او كه جزا داده شود مگر اين كه در عمل و نعمت خود طلب ذات پروردگار نمايد زود است كه راضى شود.
اى پسر مسعود: ترك نما نعمت دنيا و خوردن دنيا و شيرينى دنيا و گرمى دنيا و سردى دنيا و نرمى او و خوبى او، نفس خود را صبر بده از او زيرا كه از همه اينها خواهند سئوال نمود خداى تعالى مى‏فرمايد: البته سئوال كرده خواهيد شد از نعمت‏هاى دنيا پس مشغول نسازد تو را دنيا، و شهوات او زيرا كه خداى عز و جل مى‏فرمايد: آيا گمان مى‏نماييد كه ما شما را عبث خلق نموديم و به جانب ما نخواهيد آمد.
اى پسر مسعود: اگر عمل نيكى نمودى و در آن عمل غير خداى تعالى در نظر تو باشد پس اميد ثواب از خداى تعالى نداشته باش زيرا كه خداى تعالى از براى مثل اين عمل در روز قيامت ميزان نصب نكند.
اى پسر مسعود: اگر مردمان تو را مدح و ثنا كنند بگويند تو در روز صائم هستى و در شب قائم و حال آن كه تو در اين صفت نيستى پس شاد نشو به واسطه اين مطلب، اعتقاد نكنند آن كسانى كه خوش حال شوند به سبب عمل هايى كه جاى آورند و دوست دارند آن كه ثناء و مدح شوند به عمل‏هايى كه جاى نياوردند و اعتقاد نكن اى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ايشان را كه رستگارند و نجات از آتش دارند از براى آنها است عذاب دردناك.
اى پسر مسعود: كارهاى نيكو و عمل‏هاى خوب زياد به جاى آور زيرا كه بدكار و نيكوكار هر دو نادم و تاسف خورند در روز قيامت بدكار تاسف او آن است كه چرا عمل خوب جاى نياوردم و نيكوكار تاسف او آن است كه چرا كم و اندك به جاى آوردم تصديق اين مطلب در كلام خدا است فلا اقسم بالنفس اللوامة.
اى پسر مسعود: معصيت خود را مقدم ننما و توبه آن را مؤخر بلكه توبه خود را مقدم بر معصيت خود نما زيرا كه خداى مى‏فرمايد: در كتاب خود:
بل يريد الانسان ليفجر امامه دور نما خود را از اين كه سنت و طريقت جاى آورى كه بدعت باشد زيرا كه هر كه سنت جاى آورد و ديگرى نيز عمل آورد بر او مى‏رسد عقوبت كسى كه او را عمل نمايد خداى عالم مى‏فرمايد: مى‏نويسيم ما آن چه كه انسان پيش فرستاده است و آثارى كه گذاشته‏اند، و مى‏فرمايد كه: خبر داده شود انسان در روز قيامت به كار گذشته و آينده.
اى پسر مسعود: اعتقاد منما به دنيا و اطمينان به او نداشته باش، اندك زمانى است كه از او مفارقت خواهى نمود زيرا كه خداى عز و جل فرموده است:
پس بيرون مى‏بريم ما ايشان را از باغ و بستان و چشمه و زراعت و نخلستان و شكوفه آن درختان نرم لطيف و نازك بوده است.
اى پسر مسعود: ياد آور و متذكر شو اقوام گذشته و پادشاهان سلف را كه خداى تعالى خبر دهد از ايشان و مى‏فرمايد: و عاد و ثمود و اصحاب الرس و قرونا بين ذلك كثيرا.
اى پسر مسعود: معصيت را ترك نما آشكار و پنهان، بزرگ و كوچك، زيرا كه خداى عز و جل هر جا باشى تو را مى‏بيند پس اجتناب نما از معصيت او.
اى پسر مسعود: از خدا بترس در همه حالات كه او با تو است در همه حالات.
اى پسر مسعود: شيطان را دشمن داشته باش زيرا كه خداى تبارك و تعالى از او خبر دهد كه آن لعين مى‏گويد كه: انسان را خواهم از راه بيرون برد از پيش روى و از پشت سر و از جانب راست و از جانب چپ و نمى‏يابى بسيارى از مردمان را شاكر خود، و خداى عز و جل مى‏فرمايد: كه اگر چنين شود پس سزاوار آن است قسم به خودم كه تو را و تابعين تو را پر كنم در آتش جهنم.
اى پسر مسعود: نظر نما كه حرام نخورى و حرام نپوشى و اخذ حرام ننمايى و معصيت خداى ننمايى زيرا كه خداى مى‏فرمايد به ابليس: جمع نما از اولاد آدم هر قدر كه قدرت دارى به آواز خود و برانگيزان بر ايشان سواران و پيادگان خود شريك ايشان شو در اموال و اولاد ايشان، وعده و نويد بده ايشان را، وعده ندهد شيطان مگر دروغ، و فرمود خاى كه: مغرور نكند شما را زندگانى دنيا و مغرور نكند شما را به خدا كه خدا كريمست.
اى پسر مسعود: نزديك نشو البته حرام را از مال و زن زيرا كه خداى مى‏فرمايد: هر كه طغيان نمود و اختيار نموده است زندگانى دنيا را پس آتش جاى او است يعنى دنيا ملعونه است و ملعون است آن چه در او هست مگر آن چه از براى خدا باشد.
اى پسر مسعود: خيانت نكن مالى را كه در نزد تو نهاده‏اند، يا امانتى كه تو را امين بر او نمودند زيرا كه خداى تعالى امر نمود كه امانات رد به اهل خود شود.
اى پسر مسعود: به چيزى تكلم نكن مگر اين كه علم بر او داشته باشى يا ديدى او را و يا شنيدى زيرا كه خداى تعالى نهى فرمود از پيروى نمودن بدون علم و فرمود: از چشم و گوش و قلب خواهد سئوال شد، و فرمود: شهادت شما نوشته شود و از شما سئوال شود، و فرمود: دو ملك است كه هر كار كه انسان نمايد بنويسند، و فرمود: خداى بزرگ كه من از شما نزديك ترم به شما از رگ گردن‏هاى شما.
اى پسر مسعود: از براى روزى محزون مشو زيرا كه خداوند وعده داده است كه بدهد.
اى پسر مسعود: قسم به كسى كه مرا به راستى فرستاد كسى كه از دنيا دست بردارد و توجه نمايد به تجارت آخرت خداى تجارت نمايد از براى او عقب تجارت او و تجارت او را ربح تجارت دهد مى‏فرمايد خداى تعالى: مردانى هستند كه مشغول نسازد ايشان را تجارت و نه بيع از ذكر خداى و به پا داشتن نماز و دادن زكوة روزى را كه قلوب و ابصار در او منقلب شوند.
ابن مسعود گويد: عرض نمودم: پدر و مادرم فداى شما شود چگونه است تجارت آخرت؟ فرمودند: زبان خود را راحت ندهند از ذكر خداى تعالى مثل اين كه بگويد: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر اين است تجارتى كه در او منفعت است.
خدا مى‏فرمايد: اميد دارند تجارتى را كه هلاك نشود هرگز ما نيز اجر ايشان خواهيم داد از فضل و كرم خود زياد نماييم.
اى پسر مسعود: هر چه كه او را به چشم ديدى و قلب تو او را شيرين داشت او را از براى خدا بگردان پس او تجارت آخرت است زيرا كه خداى تعالى مى‏فرمايد: چيزى كه در نزد شما است تمام شود و چيزى كه در نزد خدا است باقى است.
اى پسر مسعود: اگر لا اله الا الله گفتى و حق او را نشناخته‏اى او بر تو بر مى‏گردد لايزال بنده لا اله الا الله گويد بر نگردد غضب خدا از او نتواند از دين خود را كامل كند بعد از اين كه دنياى او سالم ماند خدا مى‏فرمايد: دروغ گفتيد شما راست گويان نيستيد در اين كلمه خداى تعالى مى‏فرمايد: كه به سوى من بالا آيد كلمه طيبه و عمل نيكو
اى پسر مسعود: خوبان را دوست داشته باش زيرا كه مرد با كسى است كه او را دوست داشته باشد اگر قدرت بر عمل خوب ندارى دوست داشته باش علما را زيرا كه خداى تعالى مى‏فرمايد:
و من يطع الله و رسوله فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا.
اى پسر مسعود: بترس از شريك گرفتن از براى خدا اگر چه به قدر لمحه عين باشد اگر تو را به تيشه ريزه ريزه نمايند اگر چه تو را به دار بكشند اگر چه تو را بسوزانند زيرا كه خدا مى‏فرمايد:
و الذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون.
اى پسر مسعود: صبر نما بر كسانى كه ذكر خدا و تسبيح و تهليل و حمد او نمايند و عمل كنند به طاعت او و او را مى‏خوانند در هر صبح و شام زيرا كه خدا مى‏فرمايد:
و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه و لا تعد عيناك... الاية.
اى پسر مسعود: چيزى را مقدم بر ذكر خدا مكن زيرا كه خدا مى‏فرمايد:
و لذكر الله اكبر، اذكرونى اذكركم الآية.
اى پسر مسعود: بر تو باد سكينه و وقار، نرم آسان مسلم تقى، نقى نيكو، پاك، پاك كننده، راست گو، خالص، سليم، صحيح، عاقل صالح، صابر، شاكر، مومِن، ورع، عابد، زاهد، رحيم، عالم، فقيه، زيرا كه خداى تعالى وصف مى‏فرمايد اين امور را در كتاب كريم خود.
اى پسر مسعود: دوستى اهل و عيال تو، تو را سبب نشود كه معصيت خدا نمايى زيرا كه ايشان سودى ندارد در قيامت به حال تو بر تو باد ذكر خدا و عمل نيكو زيرا كه او باقيات صالحات است.
اى پسر مسعود: مباش از كسانى كه مردم را امر به خير كنند و خودشان به جاى نياورند.
اى پسر مسعود: حفظ راز خود نما كه خدا او را ظاهر نسازد.
اى پسر مسعود: بترس از روزى كه صحايف اعمال پراكنده شود، و آدمى مفتضح شود و رسوا گردد.
اى پسر مسعود: بترس خدا را در غيب چنان كه گويا تو او را مى‏بينى كه اگر تو او را مشاهده نمى‏كنى او تو را مشاهده مى‏كند.
اى پسر مسعود: با مردم عدل و انصاف نما و به ايشان ناصح باش و رحم بر ايشان نما، بعد از اين كه تو چنين شدى اگر خداوند تعالى بخواهد غضب نمايد بر شهرى كه تو در آن باشى خداى تعالى آن غضب را بر مى‏دارد از اهل آن شهر.
اى پسر مسعود: بترس از اين كه فروتنى نمايى از براى اهل معصيت.
اى پسر مسعود: نبوده باشى از كسانى كه بر مردم تنگ و ضيق مى‏گيرند و بر خودشان تخفيف مى‏دهند.
اى پسر مسعود: عملت بايد از روى علم و عقل باشد عمل به تدبير نما.
اى پسر مسعود: راست گوى باش و دروغ نگو با مردم انصاف نما و خوبى كن و صله رحم نما با مردم خدعه مكن بر عهد خود وفاء كن.
ختم نمودن دعا به مثل اين اوصاف از براى توقع حصول مطلب هست و طلب مهربانى و عطوفت نمودن است چنان كه معذرت خواستن بندگان به موالى خود به اين نحو است در اواخر معذرت.

10) از روايات وارد است كه خداى عز و جل قبول نكند شكر بنده بر احسان او اگر آن بنده شكر نكند بر احسان مردم بر او - منه رضوان الله تعالى عليه.