صحيفه نور جلد ۸

امام خميني رحمه الله عليه

- ۲ -


حـضـرت امـيـر سـلام الله عـليـه كـه خـليـفـه مـسـلمـيـن بود، خليفه يك مملكتى كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود از حجاز تا مصر، آفريقا، كذا، كذا، يك مقدار هم از اروپا،اين خليفه الهـى وقتى توى جمعيت بود مثل همه ما كه نشسته ايم با هم ، اين هم زير پايش نبود، همين بـود كه يك پوست داشتند به حسب نقل . يك پوست داشتند كه شب خودش و حضرت فاطمه رويـش مـى خـوابـيـدند و روز روى همين پوست علوفه شترش را مى ريخت ، پيغمبر هم همين شيوه را داشت . اسلام اين است ، آن كه ما مى خواهيم اين است . البته هيچ كسى قدرت ندارد مـثـل او بـاشـد امـا مـا مى خواهيم يك خرده نزديك ، يك بوئى از اسلام بيايد در ايران ما مى خواهيم اينطور بشود كه وقتى رئيس يك مملكتى ، فرض كنيد رئيس جمهور، نخست وزيرش تـوى جـمـعـيت مى آيد همچو امتيازى نباشد كه مردم كنار بروند، آى آه واه بشود. زمان رژيم سـابـق اگـر مـى خـواسـت ايـن شـخـص از يـك خـيـابـانى عبور كند، سازمان امنيت و ماءمورها قـبـل از اينكه بيايد، دو روز، سه روز قبل اين جاها را همه را تحت نظر مى گرفتند، خانه هـا را ايـن خـانـه هـا را خالى مى كردند از مردم تحت نظر ميگرفتند كه ايشان مى خواهد يك عـبـورى از ايـنـجـا بـكـنـد. چرا؟ براى اينكه خودش خائن بود و خائن مى ترسد. خيانت به مـمـلكـت كرده بود و خائن خائف است ، از خودش مى ترسد، ميترسد بكشندش . اما مالك اشتر هـم اينطور بود؟ توى مردم بودند، حضرت امير تو مردم بود، با مردم بود. پيغمبر اكرم تـوى مسجد به حسب نقل وقتى نشسته بودند با اصحابشان يك عربى كه از خارج مى آمد نمى شناخت اينها كدام يكى پيغمبرند، كدام يكى ديگران هستند. مى پرسيد كه : كدام يكى تـان هـستيد ؟ پيغمبر كدام ها هستيد ؟ وضع اينطور بود كه دور مى نشستند، يك صدرى يك ذيلى نبود دور هم مى نشستند، وقتى يك كسى مى آمد، خوب اينها كه دور هم نشسته اند كدام يـكـى شـان هـسـتـنـد. وضـع حـكومت اسلام اين است ارتش اسلام اينطور نبوده است كه وقتى بـيـايـد مـردم از خـوف فـرار كـنـنـد از دسـت آنها، پشت بكنند به انها. رژيم هاى طاغوتى ارتـشـشـان بـراى ايـن اسـت كـه مردم را اول سركوب كنند. ارتش ايران هيچ وقت براى اين نبوده است كه بروند دشمنان را سركوب كنند اين ارتش ها براى سركوب كردن شماهاست . شـمـا هـم شـايد بسيارى تان يادتان باشد كه متفقين وقتى كه آمدند در سرحدات ، زمان رضـاخـان شـايـد بـعضى تان يادتان باشد وقتى كه آمدند در سرحدات به مجرد اينكه ايـنـهـا حـمـله كردند، آنها فرار كردند سرحد، اين را ديگر من خودم شاهد بودم سرحد را ما شـاهد نبوديم اما سرحد حمله كردند تهران خالى شد. تمام صاحب منصبان از تهران رفتند طـرف اصـفـهـان ، چـمـدانـشـان را پـر كردند و فرار كردند. رضا خان گفته بود آخر اين ارتـش و ايـن بـسـاط چـطـور سـه سـاعـت طـول كـشـيـد. گـفـتـه بـودنـد سـه سـاعـت طول نكشيد آنها آمدند و ما رفتيم . ما براى اينكه اظهار قدرت بكنيم مى گوئيم سه ساعت ، كـى سـه ساعت طول كشيد ؟ مساله اينطور بود. در سرحد اينطور شد. من تهران بودم در سرحد
اين قضيه واقع شده بود، سربازها در تهران از سربازخانه ها بيرون ريخته بودند و فـرار كـردنـد، تـو خـيـابـان هـا راه مـى رفـتـنـد، فـرار مى كردند. به هم ريخت ، آنها در سرحدات آمدند، تهران به هم ريخت . فرار كردند صاحب منصب هاى ارشد، ارتشبدها و نمى دانـم فرض كنيد كه سپهبدها، چمدان ها را برداشتند و سوار اتوبوس شدند رفتند طرف اصـفـهـان كـه از يـك طـرفـى كـه مـثـلا پـنـاهـگـاه پـيـدا كـنـنـد. ارتـش بـراى اين نبود كه مـقـابـل يـك قدرت خارجى باشد ارتش براى اين بود كه ماها را سركوب كنند تا ديگران بـيـايـنـد بـخورند ما نتوانيم حرف بزنيم ، براى اين بود. يك همچو ارتشى نمى تواند مـقـاومـت كـنـد در مـقـابـل يـك قـدرتـى ، بـلكـه نـتـوانـسـت مـقـابـله كـنـد در مـقـابـل شـمـاهـا. البـتـه پيوند هم شدند به ما، آنهائى كه روح انسانى شان باقى بود مـتـصـل شـدنـد بـه مـلت آن هم براى اينكه مى ديدند كه حق با اينهاست . آنها را هم چاپيده بـودنـد، آنها را هم خود آنها چاپيده بوند. شايد از حقوق آنها هم باز در بار يك چيزى مى بـرد. مـى گـويـنـد از پـاسبان ها هم مى بردند. من اطلاعى ندارم . اسلام اگر خدا بخواهد انشاءالله با خواست خدا در خارج تحقق پيدا كند ولو به يك وجود كوچكى نازلى ، غير از ايـن مـسـائل اسـت كـه ايـنـهـا خـيـال مـى كـنـنـد، غـيـر از ايـن مـطـالبـى اسـت كـه مـردم خـيـال مـى كـنـنـد و ايـنـهـائى كـه خـيـال مـى كـنـنـد كـه مـا اسـلام را مى فهميم ، غير از اين مـسـائل اسـت . اگـر اسـلام پـيـدا بـشـود، اسـلام آن است كه همان روزى كه بيعت كردند با حـضـرت امـيـر سـلام الله عـليـه ، هـمان روز (در تاريخ هست ) كه بيعت كردند، بيعتى كه طـول و عـرض مـمـلكـتـش آنـقـدر بـود كـه عـرض كـردم ، بـيـعـت تـمـام شـد بـيـل و كـلنـگـش را بـرداشـت رفـت يـك چـشـمـه اى بـود كـه مشغول بود براى كندنش ، رفت آنجا براى سر كارش ، كارگر بود. حالا چشمه در آمد مى گـويـنـد كـه چـشـمـه هـم وقـتـى كـه كـلنـگ آخـر را زدنـد مـثـل گـردن شتر آب بيرون آمد. يك كسى گفت خوب است ، گفت كه اين ورثه را چيز بده . بـعـد آن را وقـفـش كـرد. يـك همچو سردارهائى اسلام داشته است . يك همچو لشگرى اسلام داشـتـه كـه جنگ وقتى كه مى كردند (تاريخ هست اين ) گرسنه بودند، اين جهازات جنگى در كـار نـبـود، هـر چند نفرشان يك دانه شمشير و هر چند نفرشان يك دانه شتر داشتند اين حـرف هـا نـبـود كـه خـيـال كـنيد كه حالا ساز و برگ چيز. يك دانه خرماگير اين مى آمد مى گـذارد دهـانش ، همان شيرينى اش كه به دهانش مى رسيد در مى آورد مى داد به رفيقش آن بـگـذارد دهـانـش ، مـى داد رفـيـقـش آن مى داد رفيقش تا آن آخر. اينطور اسلام را اينها نگه داشتند و حالا ما بايد نگه داريم اين اسلام را اسلام خيلى عزيز است .
هدف اصلى از جهاد در اسلام ،انسان سازى است
اسلام خيلى فدائى داده است . پيغمبر اسلام براى اسلام خيلى زحمت كشيده ، تمام عمرش در زحمت بوده ، تمام عمرش آنوقتى كه در مكه بود زحمتش يك طور بود با آن رنجى و تعبى كـه بـود و مـدت ها در حبس ، يعنى بيرون بود و نمى توانست اصلا خودش را نشان بدهد. آنـوقـت هـم كـه مـديـنه آمدند اين جنگ هاى زيادى كه با مشركين واقع شد و با خائن ها و با گـردن كـلفـت هـا و بـا ثـروتـمندها تا اينها را بخواهند خاضع كنند براى اسلام . بسته بـودند چند نفر را داشتند مى آوردند، اسير كرده بودند، فرمود ببين ما با زنجير اينها را بهشت مى بريم . جنگ هايشان براى اين بودكه
مـردم را آدم كـنـنـد، نـه اين بود كه مملكت بگيرند. مملكت گيرى چيز اسلام نيست . ممالك را فتح مى كردند براى اين بود كه قلوب اينها فتح بشود، نه براى اين بود كه يك مملكت زيـادى درسـت كـنـنـد مـاليـات زيـاد بشود، براى اين بود كه اينها را آدم كنند انسان كنند. اسلام خيلى عزيز است و اسلام خيلى فدائى داده . اسلام امام حسين (ع ) را فدائى داده اين را بـايـد نـگـهش داشت . الان نوبت ماست . الان اسلام به دست ما افتاده . الان جمهورى اسلامى اسـت ، طـاغـوتـى در كـار نيست . ما بايد فكر اين باشيم كه اين اسلام را حفظ كنيم ، نگه داريـم . مـا بـايـد از ايـن اخـتـلافـاتى كه تازگى دارد هى پيدا مى شود و دامن به آن مى زنـنـد، آنـهـائى كـه مـى خواهند نگذارند اين اسلام تحقق پيدا كند به آن دامن مى زنند، به اخـتـلافـات دامـن مـيزنند ما بايد اين اختلافات را كوشش كنيم كه از بين برود و اين وحدت كـلمـه اى كـه نـعـمت خدا، نعمت بزرگ خدا بود به ما داد محفوظ بماند تا اينكه اين بار را انـشـاءالله بـا سـلامـت ، سعادت به منزل برسانيم . خداوند انشاءالله همه شما را تائيد كـنـد. مـوفـق بـاشـيـد. خـداونـد هـمـه شـمـا را سـعـادتـمـنـد كـنـد. مـمـلكـت مـال خـودتـان بـاشـد خـودتـان زحـمت بكشيد براى خودتان نه اينكه شماها زحمت بكشيد و ديگران ببرند و بچاپند.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 14/4/58
فرمان امام خمينى به ثقة الاسلام جعفرى ورامينى  
بسمه تعالى
جـنـاب مـسـتطاب سيدالاعلام و ثقة الاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد محمد جعفرى ورامينى دامت افاضاته
با توجه به وضع موجود زندان قصر لازم است جنابعالى مجددا به تهران مراجعت نموده و از نزديك وضع زندانيان را بررسى كنيد و نسبت به امور رفاهى ايشان همانند گذشته سـعـى و كـوشـش نـمـائيـد و در تـسـريـع رسـيـدگـى بـه اتـهـامـات ايـشان با قضات و بازپرسان محترم همكارى هاى لازمه را بنمائيد. از خداى تعالى موفقيت همگان را خواستارم .
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 14/4/58
بيانات امام خمينى در جمع مسؤ ولين و كاركنان مجله خواندنيها 
بسم الله الرحمن الرحيم
خـدمـتـى كـه مـجـله هـا و روزنـامـه هـا و سـايـر رسـانه هاى اين مملكت مى توانند به كشور خـودشـان و بـه اسـلام بـكـنند اين است كه وضع اين مجله ها را تغيير بدهند. اين مجله ها در زمـان رژيـم سابق يك وضعى داشت از حيث مطالب ، از حيث عكسها و از اين جهات ، اگر شما بـخـواهيد خدمتى بكنيد به كشور خودتان ، خدمتى بكنيد به اسلام ، بايد از چيزهائى كه انـحـراف مـى آورد، ايـنـكـه در مـجـله هـا ايـن عـكـس ‍ شـهـوانـى مبتذل و آن مقالات منحرف كننده بود، شما خيال نكنيد كه اين همين طور واقع شده بود، اين هم يـك راه حـساب شده اى بود كه جوان هاى ما را به انحراف بكشاند. جوانهاى ما را از طريق هاى مختلف اينها مى خواستند محتوايشان را از آنچه هستند خالى كنند يك چيز ديگرشان كنند. يـك وقـت از راه مـواد مـخـدره ، خـوب ايـن يك راه بود. مواد مخدر الان هم رايج است . يك راه از بـاب مـراكـز فساد كه مى دانيد كه چقدر مراكز فساد درست كردند و جوانهاى ما را به آن مـراكـز كـشاندند و از آنى كه بايد يك جوان بشود، كه استفاده از او بشود براى اسلام ، اسـتـفـاده بـشود براى كشور خودش ، اينها را از آن استفاده انداختند، يك آدم همين جورى بار آوردنـد. كـسـانـى كـه در مـراكـز فحشا مى روند اينها ديگر نمى توانند نه فكرشان يك فكر صحيح باشد، نه عملشان يك عمل صحيح و اينها مى خواهند همين معنا را كه جوانهاى ما را كـارى بـا آنـهـا بـيـاورنـد كـه مـحتواى خودشان را بگيرند به جاى آن يك چيز ديگرى تـزريـق كـنند و يكى از چيزهاى مهم هم از قضيه مطبوعات و سينماها و تئاترها، راديوها، و ايـنـهـا بـود، تـمـام ايـنـها روى يك نقشه حساب شده براى اين بود كه اين كشور را از آدم خـالى كـنـنـد، از يـك انـسانى كه بتواند در مقابل كسانى كه به كشورش مى خواهند خيانت بـكـنـنـد، بـه اسـلام مـى خـواهـنـد تـجـاوز بـكـنـنـد بـتـوانـد در مـقـابل بايستد. اين بساطى كه اينها درست كرده اند و به آن دامن زده اند و زيادتر از همه در هـمـيـن زمـان هـاى نـزديـك بـه ما، در اين پنجاه سال و اين سالهاى اخيرش ديگر بيشتر، بـراى ايـن بود كه جوانهاى ما را از صحنه خارج كنند. از صحنه تفكر، از صحنه سياست خـارج كـنـنـد، بـه چـه خـارج كـنـنـد؟ ايـن يـك رشـتـه طولانى قضيه مواد مخدراست كه شما خـيـال مى كنيد كه اين قاچاقچى ها همان يك كاسب هائى هستند قاچاقچى بى حساب مساءله ، مـن احـتـمـال مـى دهـم كـه ايـن هم جزء همان حساب هائى است كه آنها مى كنند. آنهائى كه مى خواهند شما را بچاپند، آنهائى كه نمى خواهند ايران به پاى خودش بايستد (هر كشورى با جوانهايش به پاى خودش مى ايستد) از يك راه جوانهاى ما را عادى كردند به
ايـن مـخـدرات كـه ديـگـر يـك كـسـى كـه عادى به هروئين شد ديگر آدم اسمش را نمى شود گـذاشـت ، يـك مـوجـودى اسـت كه آنجا نفس ‍ مى كشد، اين نمى تواند مبداء يك كارى بشود، نمى تواند يك اداره اى را اداره كند، نمى تواند تفكر بكند در امورى كه مملكتش احتياج به او دارد و همين طور مراكز فحشا كه درست كردند، هر جا مى رفتى يك مركز فحشا بود كه جـمـع مى شدند در آن اين اشخاصى كه عادى شدند به اين ، جوان است ، جوان وقتى عادى شد به اين مراكز فحشا همه چيزش مى شود آن فحشا، آن ديگر نمى تواند تفكر كند كه مـملكتش دارد چه ميشود، نمى تواند تفكر كند كه كى دارد مملكت را اداره ميكند چه جورى دارد اداره مـى كـنـد، كـارى بـه ايـن كـار نـدارد. او فـقـط دنـبـال ايـن اسـت كـه بـبـيـنـد كـه آن مـركـز بـهـتـر ارضاء مى كند او را يا آن مركز ديگر. دنبال همين است . يك عده كثيرى از جوان هاى ما را هم كشيدند در اين مراكز. سينماهاى آن زمان هـم همين بود حالايش را من نمى دانم ، سينماها آن زمان هم همين بود كه كسانى كه عادى شده بـودنـد بـرونـد سـيـنـمـا، ايـنـهـا ديـگـر نـمى توانستند فكر كنند، بنشينند فكر كنند كه كـشـورشـان به چه احتياج دارد، كى دارد كلاه سرشان مى گذارد. اصلا !!! فكر !!! همچو فكرى در آنها نمى آيد، چنان خيالى منعكس نمى شود، هر چه در ذهنش مى آيد آن پرده سينما و آن بـسـاطـى كه آنجا هست . سينمائى كه بايد معلم اين جوان ها باشد، مربى اين جوانها باشد، اصلاح كند اينها را، جورى درستش كردند كه به فساد مى كشاند آنها را.
آنهائى كه ، عقلائى كه اينها را درست كردند اگر براى ماها درست كرده باشند روى همان عـقـل خودشان براى مهار ما براى اين است كه جوانهاى ما را از دستمان بگيرند و اما براى خـودشـان اگـر درست كرده باشند ممكن است كه يك اغراض صحيحى هم داشته باشند لكن مـطـبـوعـات ، سينما، تلويزيون ، راديو، مجله ها، همه اينها براى خدمت به يك كشور است ، اينها بايد در خدمت باشند، نه اينكه هر كس پا شود و يك مجله اى درست كند و هر چه دلش بـخـواهـد در آن بـاشـد و هر عكسى بهتر مشترى داشته باشد توى آن بيندازد. عكس مهيج ، عكس هاى مهوع در آن بيندازد كه مشترى هايش زياد بشود آنوقت اسمش مطبوعات است و عرض مـى كـنـم صـاحب قلم است و آزادى هم مى خواهد!! بايد ديد تو چه مى كنى ، چه خدمتى دارى بـه ايـن مـمـلكت مى كنى ، با قلمت دارى چه مى كنى ؟ با قلمت بچه هاى ما را دارى به باد فنا مى دهى يا تربيت مى كنى ؟ مطبوعاتى كه در زمان اين پدر و پسر بود حساب شده ، نـه هـمـيـن طـورى ، حساب شده اينها به خدمت خارجى ها بودند، به خدمت اجانب بودند، ولو خودش نمى فهميد، ولو خودش هم نمى فهميد لكن با حساب درست كرده بودند اينطور كه ايـن مـجـله بـايـد حـتما در آن يك صورت هاى كذايى باشد، يك چيزهائى باشد كه اعوجاج بـيـاورد كـه بـچـه ها و جوانهاى ما وقتى عادت كردند به اين مجله ديگر نروند سراغ يك فكر ديگرى ، همه اش فكر روى اين نقشه ها باشد و روى اين صورت ها باشد، روى اين بـسـاط، يـا اگـر جوان هاى ما رفتند در سينما و عادت كردند به اين ، ديگر نروند سراغ يـك فـكـر ديـگـرى ، فكر ديگر را از آنها بگيرند. تا حالا اينجور بوده ، حالا از اين به بـعـد هـم مـى خـواهـد ايـنجور باشد؟ اگر از اين به بعد هم مى خواهد اينجور باشد، ما از جـمـهورى اسلامى ، لفظ جمهورى دستمان آمده باقى همان طاغوت ، همان است . اگر بيدار شدند اين
جوانهاى ما، اين نويسنده هاى ما، اين گوينده هاى ما، اين متفكرين ما، اگر بيدار شدند، حالا بايد همه چيز فرمش تغيير بكند. مجله بايد در خدمت كشور باشد، خدمت به كشور اين است كـه تربيت كند، جوان تربيت كند، انسان درست كند، انسان برومند درست كند، انسان متفكر درسـت كـنـد تـا بـراى مـمـلكت مفيد باشد. مجله بايد وقتى كسى بخواند، ببيند، اگر عكس دارد، عـكـسى باشد كه تهييج كند براى اينكه مقابله با ديگران بكند. اگر مطلبى دارد، مـطـلبـى بـاشـد كـه بـسـيـج كـنـد ايـن را بـراى حـفـظ اسـتـقـلال خـودش ، بـراى حفظ آزادى خودش ، براى حفظ مملكت خودش . اگر مجله ، اين مجله اسـت ، مـجـله اسـلامـى اسـت و مـجـله جـمـهـورى اسـلامـى . اگـر مـجـله هـمـان مـسـائل سـابـق اسـت مـنتها حالا يك خرده تخفيفش داده اند لكن باز هست ، اگر آن باشد نبايد اسـمـش را مـجـله جـمـهـورى اسـلامـى گـذاشـت ، بايد اسمش را مجله طاغوتى گذاشت كه در آنـجـائى كـه گـفـتـه مى شود ما جمهورى اسلام هستيم پياده مى شود و ساير چيزها هم همين طـور. مـلت ايـران ، مـلت مـسـلم ايـران اسـم را نـمـى خواستند عوض بشود، محتواى همان يا بـدتـر، مـى خـواسـتند كه عوض بشود اين مملكت ، يك مملكتى كه همه چيزش از بين رفته بـود بـه هـلاكـت كـشـيـده بـود، بـه نـابـودى رفـتـه بـود، ايـن بـرگـردد بـه حال خودش و مهمش انسان هاست . يك كشور اگر انسان هايش ، آدم هايش صحيح باشد، كشور اسـت ، اگـر آدم هـايـش آدم صـحيح نباشد، كشور نمى تواند صحيح باشد. تمام اين خيانت هـائى كه به اين مملكت ما شده براى اينكه ما آدم نداشتيم ، اگر ما آدم داشتيم نمى شد اين خيانت ها، مملكت ما را از آدم خالى كردند.
ديـشـب آقـاى بـازرگـان مـى گـفـت خـوب مـا هر چه مى گرديم پيدا مى كنيم ، درست هم مى گـويـد. بـراى پـنـجـاه سـال كـوشـش شـد كـه نـگـذارنـد آدم پـيـدا بـشـود، پـنـجـاه سـال ، پـنـجاه و چند سال كوشش ، سابق همين كوشش ها بود اما زيادش در اين پنجاه و چند سالى كه اين پدر و پسر خيانتكار در اين مملكت بودند و همه قدرت ها كمك كردند اينها را نگه داشتند و اينها هم با همه قدرت اين مملكت را تهى كردند و مهمش تهى كردن از نيروى انـسـانى است . جوان هاى ما، نيروى جوانى ما را از بين بردند با اسم هاى مختلف ، با يك اسماء خيلى فريبنده ، با يك بساط (ما مى خواهيم آزادمردان ، آزادزنان ، مملكت ، حالا ديگر هـمـه آزاد شدند،اين دهقان ها ديگر، حالا دهقان است ديگر رعيت نيست ) اين دهقان هاى بيچاره آمـدنـد تـوى ايـن زاغـه هـا، زاغـه هـاى اطراف تهران و اطراف شهرستان از اينكه زراعت از دستشان گرفته شد هيچ چيز هم نداشتند، حالا ديگر دهقان شدند! زاغه نشين شدند بيچاره ها. هر جا دست بگذارى خراب كردند و آنكه در يك موقعى از همه خيانت بالاتر است اين است كـه نـيـروى انسانى ما را عقب بزنند و نگذارند درست بشود و آنكه از همه خدمت ها بالاتر اسـت اين است كه نيروى انسانى ما را رشد بدهد و اين به عهده مطبوعات است ، مجله هاست ، راديـو تـلويـزيون است ، سينماهاست ، تئاترهاست . اينها مى توانند نيروى انسانى ما را تـقـويـت كـنـنـد و تـربـيـت صـحـيـح بـكـنـنـد و خـدمـتـشـان ارزشـمـنـد بـاشـد و مـى توانند مثل رژيم سابق باشند كه همه چيز به هم ريخته بود و همه چيز در خدمت استعماربود، آنها خـودشان هم نمى دانستند، خيلى ها خودشان نمى دانستند نمى دانست كه اين عكسى كه از اين زن لخت مى اندازد چند تا جوان را آشفته مى كند، از بين مى برد، در هر هفته اى كه يك مثلا
مـجـله اى در مى آيد كه در آن ده تا عكس كذاست ، اين چند نفر از جوان هاى ما را از دست ما مى گـيـرد. يـا خـودشـان هـم متوجه نبودند يا خودشان هم از آنها بودند ما چه مى دانيم . اگر خـودتـان را مـتـحـول كـرديـد، كـشـورتـان را هـم مـى تـوانـيـد نـجـات دهـيد، اگر به همان حـال بـاشـيـد و اسـمـتـان را عوض كرديد، با اسم نمى تواند يك كشورى اداره بشود، با لفـظ، بـا لفـظ جـمـهـورى اسـلام ، بـا راءى بـه جـمهورى اسلام نمى تواند يك مملكتى اسلامى بشود. مملكت اسلامى محتوايش بايد اسلامى باشد. شما هم كه مجله مى نويسيد مى تـوانـيـد خـدمـت كـنـيـد، جـوان هـا را بـرومـنـد كـنـيـد بـا مـقـالاتـتـان ، مـقـالات صـحـيـحتان ، دنبال اين باشيد كه از نويسنده هاى متعهد اسلامى و انسانى نيرو بگيريد، مقالات صحيح بـنويسيد، درد و دوايش را بنويسيد همه چيز را انتقاد كنيد و مى توانيد باز از آن عكس ها و از آن بساط و از آن كار درست كنيد تا جوانها را از دست بدهيد، از بين ببريد.
خـدا انـشـاءالله هـمـه شما را توفيق بدهد كه خدمت بكنيد و همه ما را توفيق بدهد كه خدمت كنيم .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 14/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از نابينايان مدرسه ابابصير اصفهان  
مطالعات گسترده استعمارگران در اوضاع مشرق زمين به منظور غارت و چپاولگرى هر چه بيشتر
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن ابـتدا يك نكته اى راجع به اين مطلبى كه آن آقا گفتند عرض كنم . اينكه تذكر داديد كـه در حـدود پـنـجـاه سـال پـيش يك نفر آمده است و مدرسه تاءسيس كرده است ، شما باور نـكـنـيـد كـه ايـنها مدرسه اى براى نصرانيت درست كنند، اين چپاولگرها نه به نصرانيت اعـتـقـاد دارنـد نـه بـه اسـلام و نه به هيچ مبدائى از مبادى . اينها براى اين بوده است كه بـچـه هـاى مـا را از اسـلام مـنصرف كنند و اين نقشه تنها در سازمان ابوبصير نيست ، اين نـقـشـه در هـمه سازمان ها بوده است . از وقتى كه غربى ها راه پيدا كردند به شرق ، از سـالهـاى بـسـيـار قـديـم شـايـد حـدود قـريـب سـيـصـد سـال كه اينها راه پيدا كردند به ايران ، كارشناس هاى خودشان را فرستادند و مطالعه كـردنـد ايـران را و شـرق را، تـنـهـا نـه ايـران را، هـمـه شرق را مطالعه كردند. يك قسم مـطـالعـات ، مـطـالعـات در خصوص زمين اينجا، معادن اينجا، چيزهاى ، ذخائر زيرزمينى اين مـمـالك شـرقـى ، ايـن يـك قـسـم مـطـالعـات بـوده اسـت كـه در آنـوقـتـى هـم كـه ايـن وسـائل نـقـليـه حـالا نـبـوده اسـت در تـاريـخ اسـت كـه ايـنـهـا با شتر مى رفتند و حتى آن بـيـابـانـهـاى بـى آب و عـلف را هـم گـردش مى كردند و لابد نقشه بردارى مى كردند و مـعـادنـى كـه در ايـن مـمـالك اسـت ، آنـهـا بـا نـقـشـه بـردارى هـا و بـا وسـائل عـلمـى كه داشتند اطلاع بر آنها پيدا مى كردند. من در يك سالى كه (خيلى سابق ) هـمدان بودم يكى از آشنايان ما يك ورقه اى آورد كه تقريبا حدود يك متر بيشتر در يك متر بـيـشـتـر، ايـن راجـع به نقشه همدان بود كه آنها نقشه كشى كرده بودند و روى آن نقشه نـقـطـه هاى به رنگ ديگرى زياد بود، آن آقا كه اين را آورد گفت اين نقطه ها هر يك علامت ايـن اسـت كـه در ايـن ده ، در ايـن بيابان يك معدنى است ، يك ذخيره زيرزمينى هست . اين يك قسم از مطالعاتشان بوده است كه بفهمند اين ممالك شرقى چه دارند، چه چيزهائى هست كه مى شود از آنها استفاده كرد و چپاول كرد. يك مطالعات ديگر راجع به عقائد اين مردم بوده اسـت و ايـنكه اين عقائدى كه اينها دارند تا چه حدود مى تواند فعاليت داشته باشد و تا چه حدود مى تواند جلوگيرى كند از چپاولگرى كه اين هم يك مطالعات دامنه دارى اينها در اين معنا داشتند. يك صنف مطالعاتشان هم مطالعات روحيات گروه هاى مختلفه اى كه در اين مـمـالك بـوده اسـت كـه حـالا مـمـلكـت خـودمـان را حـسـاب كـنـيـم ، ايل هائى كه در مملكت ما بوده ، عشائرى كه
بـوده است مطالعه كرده اند، در بين اين عشائر رفته اند با آنها صحبت كرده اند، روحيات آنها را مطالعه كرده اند كه ببينند كه اينها هر كدام را به چه جور مى شود مهار كرد. اينها چـيـزهـائى بـوده است و بيشتر از اينها كه اينها مطالعه كرده اند و شرق را تماما مطالعه كـرده انـد كـه بـايـد چـه جـور ايـن شـرق را چاپيد و چه قدرت هائى مى تواند جلوى اين چـاپـيـدن را بـگيرد و چه جور بايد اين قدرت را مهار كنند كه نتوانند. تبليغات دامنه دار غـربـى هـا بـرضـد روحـانيت ، اين دژ مستحكم اسلام از چيزهائى كه آنها، قدرتى كه آنها فـهـميدند كه مى شود اين قدرت از ساير قدرتها بيشتر جلو چپاولگرى و سلطه آنها را بـگـيـرد، قـدرت اسـلام بـود در ايـن مـمـالك اسـلامـى و عـقـيـده اسـلامـى ، بـا اصل اسلام شروع كردند مخالفت كردن و مبلغين آنها به طور وسيع با همه دين ها و در اين ممالك اسلامى با خصوص اسلام مخالفت كردند و مى خواستند كه اسلام را غير از آنى كه هست به مردم نمايش بدهند و خود اين مردمى كه در اينجاها زندگى مى كنند و عقائد اسلامى دارنـد، ايـنـها را از اسلام منحرف كنند و اسلام را پيش آنها كوچك كنند و بد نمايش بدهند و مـع الاسـف از تـفـاله آنـهـائى كـه ايـن مـسـائل را چـشـم بـسـتـه قـبـول كـرده اند حالا هم موجود است . الان هم اشخاصى پيدا مى شود كه از همان ها ارتزاق فـكـرى كرده اند بدون اينكه اصلا از اسلام اطلاعى داشته باشند و احكام اسلام را، حكومت اسـلامـى را، رژيـم اسـلامـى رااصلا بدانند چيست . همين كه غربى راجع به اسلام بدبين هـسـتـنـد و تـبـليـغـات كـرده انـد، ايـنـهـا هـم بـراى ايـنـكـه بـگـويـنـد مـا روشنفكر هستيم ، دنبال آنها رفتند و از اصل اسلام انتقاد كرده اند. الان هم شما در همين قشرهائى كه به اسم روشنفكر هستند، اشخاصى را مى بيند، نه همه ، در اينها اشخاص ‍ متفكر خوب زياد است اما بـاز شـمـا در بـيـن اينها اشخاصى را مى بينيد كه اين اشخاص در همين جمهورى اسلامى ، اسـلامـى اش را نـمـى خـواسـتند، مى گقتند جمهورى باشد، جمهورى دموكراتيك باشد. اين دنـبـاله آن تـزريـقـات بـود كـه آنـها كردند، تبليغاتى بود كه خارجى ها كردند و اينها گـوش و چـشـم بـسـتـه بـدون اطلاع از اسلام تسليم آنها شدند و غربزده شدند. يكى از قـدرتـهـائى كـه آنـهـا باز احراز كردند كه بايد شكسته بشود، قدرت روحانيت بود كه اينها با تجربه و با عينيت در جاهاى مختلف ديدند كه قدرت روحانيت مى تواند جلوگيرى كند از مفاسدى كه آنها مى خواهند ايجاد كنند، از انتفاعاتى كه آنها مى خواهند از ما ببرند و مـا را عـقـب نـگـه دارنـد اينها مى توانند يك چنين كارى بكنند. قضيه تنباكو در زمان مرحوم مـيـرزا بـه ايـنها فهماند كه با يك قتواى يك آقائى كه در يك ده در عراق سكونت دارد يك امـپـراطورى را شكست داد و سلطان وقت هم با همه كوششى كه كرد براى اينكه حفظ كند آن قـرارداد را نـتـوانـسـت حـفـظ بـكـنـد و مـردم ايران قيام كردند و شكستند آن پيمانى كه آنها داشتند. اين يك تجربه اى شد براى آنها كه ببينند كه يك آقائى در يك ده وقتى يك كلمه مـى نـويـسد كه امروز استعمال تنباكو در حكم محاربه با امام زمان است و اين موجش مى آيد همه ايران را فرا مى گيرد به طورى كه شاه مستبد با آن قدرت را مى كوبد، قلم اين آقا مى كوبد آن سرنيزه هاى آن روز را. اينها فهميدند كه بايد اين قدرت را بگيرند، تا اين قدرت زنده است نمى گذارد كه اينها هر كارى دلشان مى خواهد بكنند و دولت ها عنان
گـسـيـخـتـه شـده بـاشـنـد و هـر طـورى دلشـان مـى خـواهـد عمل بكنند.
لهـذا بـا كـمـال كـوشـش تـبـليـغـات كـردنـد بـر ضـد روحـانـيـت و زائد بـر اصـل تـبـليـغـات عمل خارجى كردند. در زمان رضاخان (كه اكثر شما يادتان نيست و شايد كـمى از شما يادتان باشد ابتداء زمان رضاخان را و من همه اش را يادم هست و از اولى كه آمد تا حالا مسائل را يادم هست ) با دست رضاخان شروع كردند كوبيدن روحانيون ، عمامه ها را بـرداشـتـن و مـدرسه ها را جلويش را گرفتن ، لباس ها را تغييردادن با آن شدتى كه انـسـان شرم مى كند كه چه كردند با اين طايفه و اين هم به اسم اينكه مى خواهيم اصلاح بـكـنيم (همين اصلاحاتى كه پسر مى خواست بكند) با اسم اصلاحات ، با اسم اينكه همه ايـران يـك رنـگ بـاشـنـد، مـلت مـا كـذا بـاشـد، با اين حرف هاى ناروا اين قدرت را هم مى خـواسـتـنـد بـشكنند و شكستند در آنوقت و سخت هم شكستند و چند قيامى كه در ايران از جانب روحـانيون شد كه يكى از آنها از اصفهان بود كه با يك دايره وسيعى كه تقريبا از همه شـهـرهاى ايران اتصال پيدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نورالله راءسشان بـود و مـخـالفـت بـا رضـاخـان كـردنـد، ايـن را هـم بـا قـدرت و حيله شكستند چنانچه قيام آذربايجان و علماء آذربايجان و قيام خراسان و علماء خراسان ، اينها را همه را با قدرت ، شكستند و آنوقت هم به ما بعضى گفتند كه مرحوم حاج آقا نورالله را كه در قم فوت شد ايـشـان را مـسـمـوم كـردنـد (مـا مـطلع نيستيم اما اينطور مى گفتند بعضى از اشخاص كه از اصـفـهـان ، از عـلمـاء اصـفـهـان آمده بودند اينجا) و علماء تبريز را دو نفر شخصى كه در راءس بـود از آنـجـا گـرفـتند و بردند (گمانم اين است كه ) در سنقر، آنجا مدتى تبعيد بـودنـد و بـعـد هـم كـه اجـازه رفـتـن را دادنـد و مـرحـوم حـاج مـيـرزا صـادق آقـا كه شخص اول آنـوقـت روحـانـيت تبريز بود آمد و در قم ماند و در همين جا هم فوت شد و ديگر نرفت آنـجـا، مـى رفـت هم كارى نمى توانست بكند. و علماء مشهد را دست جمعى گرفتند و آوردند بـه تـهـران و حـبـس كـردنـد و مـرحـوم آقـازاده كه در راءس علماء آنوقت خراسان بود، به مـحـاكـمـه مـى بـردنـد بـا سـر برهنه و يك نفر سرباز همراهش مى بردند كه در عدليه مـحـاكـمـه اش كـنـنـد. آنـوقـت قـدرت شـيـطـانى ، اين قوه را مى خواستند بشكنند منتها خوب نتوانستند و خدا حفظ كرد اين جمعيت را.
ملاحظه تاريخ اسلام و سرگذشت انبيا باطل كننده ياوه سرائى دشمنان
در زمان اين يكى كه آنطور قلدرى ديگر وقتى گذشته بود يا آنها هم صلاح نمى دانستند كـه بـه ايـن نـحـو بـاشـد شـروع بـه تـبليغات كردند، تبليغات زياد كردند، نسبت به اهـل عـلم ، روحانيت تبليغات زياد شد (آن سرنيزه برداشته شده بود اما نه به آن شدت ) مـسـاجـد را نـگـذاشتند تبليغات صحيح بشود، درست كردند مبلغينى كه بر ضد اسلام به صـورت روحـانـى لكـن ضـد اسـلامـى بود، خود آنها هم تبليغات در همه جا و خصوصا در دانـشـگـاه ، در دانـشـگاه دامنه تبليغات ضد روحانى خيلى اوج گرفت به طورى كه بكلى دانـشـگاه را از روحانيين جدا كردند و هم دانشگاه را شكستند و هم روحانيون را شكستند يعنى مى خواستند بشكنند. اينها كه مى گوئيد كه مدرسه درست كردند در آنجاها يا بعدا در همه جا داشتند
مـدارس ، نـه ايـنـكـه آنـهـا يـك اعـتـقـاد بـه يـك مـبادى داشتند منتها مى گفتند اسلام نباشد و نـصـرانيت باشد، آن ها نه نصرانيت را مى خواهند و نه اسلام را مى خواهند و نه كارى به ايـن مـسائل دارند، آنها منافع مادى خودشان را، مى خواهند به هر جورى شده بچه هاى ما را مـنـحـرف كـنـنـد، از اسلام منحرف بشوند، نصرانيت هم كارى از او نمى آيد براى اينكه آن چـيـزى كـه الان در نـصـرانيت است اين است كه مردم يك دعائى بكنند و يك ذكرى بگويند و يـكـشـنـبـه كـليـسـا بروند و ديگر كارى به دولتشان نداشته باشند چنانچه الان هم اين دسـتـگـاه نـصـرانـيـت كـارى نـدارد بـا نـفـوذ ايـنـهـا، اگـر نـگـوئيـم دنـبـال آنـهاست . اسلام بود كه تحرك داشت و مع الاسف ما را از اسلام جدا كرده بودند. اين قـرآن كـريـمـى كه هر كه مطالعه بكند مى بيند كه يك كتابى است كه در آن جنگ ها هست ، تـحـرك ها هست بر ضد اين اشخاصى كه مى خواهند مستتضعفين را از بين ببرند، اين قرآن را نگذاشتند حتى ما خودمان درست مطالعه كنيم . همچو تبليغات كردند كه ما ديگر از قرآن آن استفاده را نگذاشتند بكنيم كه خودمان ببينيم چه نوشته قرآن ، چى بوده است . در صدر اسلام همين قرآن بود كه مردم را تجهيز كرد و دو تا امپراطورى بزرگ را با يك عده معدود عربى كه اسلحه نداشتند، هر چند تايشان يك شتر داشتند، هر چند تايشان يك شمشير، آن هـم آن شـمـشـيـرهـاى آنـوقـت در مـقـابـل يـك قـدرت هـائى كـه در آنوقت روم داشت وآن قدرت قدرتهايى كه در آنوقت ايران داشت كه در جنگى كه در روم بين ايران و آنجا !!! بين چيز واقـع شـد !!! بـيـن لشـكـر اسـلام واقـع شـد آن كـتـيـبـه شـان كـه عـبـارت از پـيـشـقـراول هـا بـود شـصـت هـزار نـفـر بـود از آنـهـا و دنـبال او هم هفتصد هزار يا هشتصد هزار از لشكر بود. يكى از سردارهاى اسلام گفت كه ما اگـر بـخـواهـيـم بـا ايـنـهـا بـه ميدان برويم از ما نمى آيد. تمام لشكر اسلام سى هزار بـودنـد. يـك سى هزار نفرى كه ابزار جنگى نداشتند بلكه درست خوراك هم نداشتند، يك مـردم فـقـيرى بودند لكن ايمان داشتند. اين سردار گفت ما اگر بخواهيم با اينهابه طرز متعارف جنگ بكنيم ما حريف اينها نيستيم من سى نفر انتخاب مى كنم و امشب با اين شصت هزار نـفـر مـى روم جـنگ مى كنم . مسلمان ها گفتند آخر با سى نفر چطور مى شود؟ بالاخره قرار شـد كـه بـا شـصـت نـفـر بـرود كـه هـر نفرى مقابل هزار نفر باشد، يعنى هر نفر با يك شـمـشـيـرى آنـوقـتـى كند (اگر حالا تندش كردند نمى دانم ، لابد با آن بساطى كه آنها داشـتـنـد) اين شصت نفر شبيخون زدند و شصت هزار را عقب نشاندند. اين اسباب اين شد كه لشـكـر روم بـكـلى شـكست خورد از اينها. اينها از اسلام تاريخ را ديده اند و !!! عرض مى كـنـم كه !!! به عين در وقت خودش ديده اند و از اسلام ضربه خورده اند و ديده اند قدرت اسلام چيست و اين قدرت ايمان است . اين قدرت را بايد بگيرند. خوب ، چه كنند كه قدرت را بـگـيـرنـد؟ بـخـصـوص اسـلام تـوجـه كـنـنـد؟ نـه ، اول بـه تمام اديان . (اصل دين افيون است ) دين را اينها اينطور تبليغات كردند و مع الاسـف در خـود ايـران و در جـوانـهـاى مـا هـم تاثير گذاشت و گذاشته و در بعضى از اين روشـنـفكرهاى ما هم باز اثرش هست . اينها از همان تفاله هايند حالا كه حالا باز اثرش هست هـسـت در آنـهـا، (ديـن افـيـون اسـت ،افـيـون جـامـعه است ) معنايش اين است كه دين را همين قـدرتـمـنـدهـا درسـت كـردند براى اينكه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند. همانطورى كه افـيـونـى وقتى افيون كشيد چرت مى زند و ديگر توجه به چيزى ندارد، دين را هم اينها تبليغ
كردند كه يك همچو چيزى است كه قدرتمندها درست كردند كه مردم توجه به دين بكنند و مـثـل آدمـى كه افيون مى كشد خواب بروند و آنها بيايند غارت كنند و از بين ببرند. راجع بـه ديـن ايـنـطـور گـفـتـنـد، آنـوقت اسلام را كه قدرتمندتر دين بود كشاند همين حرف ها (اسـلام بـراى هـزار و چهار صد سال پيش خوب است ) اين را حالا بعضى از اشخاصى كـه از تـفـاله هاى آنها ماندند حالا هم باز اين را مى گويند كه نمى شود همه احكام اسلام الان تـحـقـق پـيـدا بـكند، اين مال سابق است ، مال حالا نيست ، و از اين حرفهائى كه همين ها گـاهـى هـم نـفـهـميده اكثرا هم شايد از روى نفهمى مى زنند نه اينكه عداوت دارند، از روى نـفـهـمـى كـه اسـلام را نـمـى دانـنـد چـيـسـت تـا ايـنـكـه اسـلام مـال چه وقت است ، اينهااصلا اطلاع ندارند كه اسلام چيست در صورتى كه هر كس تاريخ را ديـده بـاشـد و لااقل تاريخ اسلام را ديده باشد كه نزديك است به ما، تاريخ را ديده باشد كه چه اشخاصى در قبال چه اشخاصى بوده اند، اين انبيا كه اينها مى گويند كه درست كرده اند انبيا را براى اينكه دين درست بشود، براى اينكه قدرتمندها را حفظ كنند، هـر كـه تـاريـخ انـبـيـا را مـلاحظه كند كه اين انبيا از چه طبقه اى بوده اند و اينها با كى مـخـالفـت داشـتـند، مى بيند كه انبيا از اين طبقه مستضعفين بوده اند، از همين طبقه سوم مردم بـوده اند و مردم را وادار كردند كه جنگ كنند با آن مستكبرين . يكى حضرت موسى است كه بـه مـا باز يك قدرى نزديك تر است . حضرت موسى يك آدمى بوده ، شبان بوده است با عـصاى شبانى مدت ها هم در خدمت حضرت شعيب بوده و شبانى او را مى كرده است و از همان مردم عادى بوده است در صورت ، و همين حضرت موسى كه از توى همين جمعيت پا شد، همين هـا را تـجـهـيز كرد بر ضد فرعون . فرعون موسى را درست نكرد براى اينكه تختش را حفظ كند، موسى مردم را برداشت رفت تخت فرعون را به هم زد، نه اينكه دين افيون است . بـه نـظـر آنها فرعون موسى را درست كرده كه مردم را خواب كند تا خودش سلطنت كند، عكس آنى كه واقع هست كه موسى مردم را تجهيز كرده يعنى اين طبقه سه را تجهيز كرده و بـرده و تـاج و تـخـت فرعون را به باد فنا داد. خوب تاريخ اسلام كه نزديك است ، آيا قـريـش و قـدرتـمـندهاى قريش رسول اكرم را درست كردند كه مردم را خواب كنند كه آنها بـه ربـاخـوارى خـودشـان و بـه تـجـارت خودشان و به اخاذى خودشان و به غارتگرى خودشان ادامه بدهند؟! يا پيغمبر اكرم در مقابل قريش بود؟ خودش هم از قريش بود اما يك آدمـى بـود كه از همين طبقات پائين بود، از اشراف به آن معنى كه طايفه دار بوده ، بود امـا هـيـچ چـيـز نـداشت ، نتوانست در مدينه زندگى كند، از دست همين پولدارها و همين قلدرها مـدتـى در يك كوهستانى رفت ، در يك غارى بود تا اينكه كارهاى زيرزمينى را انجام داد و بعد تشريف بردند مدينه . مدينه كى همراه پيغمبر بود؟ باز آن قدرتمندها بودند؟! باز قـلدرهـا بـودنـد؟! بـاز ربـاخـوارهـا بودند؟ تاجرها بودند؟! يهودى هائى كه آنوقت جزء مـتـمكنين بودند، آنها بودند؟! يا پيغمبر وارد شد به يك آدم درجه سه اى و اشخاصى كه دورش جـمـع شـده بـودنـد يـك اشـخـصـاص فـقـيـر بـى بـضـاعـتـى و خـودش هـم يـك مـنـزل و اطـاق (نـه مـثـل ايـن اطـاق ) يـك اطـاقى با ساقه خرما چند تا اتاق براى خودش و مـسـجـدش هـم آنـطـور و اصحاب حضرت هم يك دسته شان كه اصحاب صفه بوند آنهائى بودند كه منزل هم نداشتند ومى آمدند روى سكوئى در آنجا مى خوابيدند و زندگيشان همين بود. اينها را برداشت برد و آنها را از بين برد. اين
فـقـرا را، ايـن مـستضعفين را، اينهائى كه درجه سه بودند و حتى خانه رانداشتند، حتى در جـنـگ يـكـى شـان يـك خـرمـا وقـتى پيدا مى كرد دهن خودش مى گذاشت و در مى آورد به دهن رفيقش مى گذاشت و او در مى آورد و به دهن رفيقش و... يك خرما را اينطورى دور مى زدند، ايـنـهـا بـودنـد كـه پـيـغمبر تجهيز كرد و در جنگ هاى با قريش ، آنها با همه بساطى كه داشـتـنـد و ايـنها با همه فقر و فلاكتى كه داشتند، لكن ايمان داشتند. واقعه غير آنى است كـه بـه جـوانـهاى ما گفته اند و تبليغات كرده اند كه خير اينها، اسلام يا ساير اديان ، هـمه اش ‍ افيون بوده . خير، اسلام و ساير اديان همه محرك بودند، بيدار كردند مردم را، تـعـليـمـات انـبـيـا مـردم را بـيدار كرد، تجهيز كرد مردم را بر ضد قدرتمندان ، بر ضد مشركين . قرآن مى شود گفت كتاب جنگ است ، كتابى است كه تجهيز مى كند مردم را به جنگ كـردن ، در عـين حالى كه همه تعليمات انسانى در آن هست لكن (اشداء على الكفار رحماء بـيـنـهـم ) ( قـاتـلوا المـشـركين كافه ) قرآن وادار كرد مردم را و بيدار كرد مردم را، دلدارى داد بـه مردم كه ملائكه همراه شماست . ملائكه هم بود همراهشان . يك دسته كوچكى حركت مى كرد يك قدرت بزرگ را مى شكست با همان قدرت ايمان و آن تحركى كه پيغمبر اكرم و قرآن كريم ايجاد كرده بود در آنها، پس اين تعليم كه مع الاسف در بعض از جوان هـاى مـا هـم اثر گذاشته است ، اين تبليغى است كه آنها كرده اند كه بشكنند اين قدرت را كـه مـى تـوانـد در مـقـابـل سـايـر قـدرت هـا بـايـستد و آنها ما را بچاپند. مى آئيم سراغ روحـانـيـيـن كه ببينيم كه آيا اينها دربارى اند،اينها را انگليس ها درست كردند كه مردم را خـواب كـنـنـد و آنـهـا بـچـاپـنـد؟! ايـن قـيـام هـائى كـه در ايـن صـد سـال شـده اسـت از كـى بـوده ؟ چـنـد قـيـام در ايـن صـد سال ؟ كى راس ‍ اينها بوده ؟ قيام تنباكو، مرحوم ميرزا بود، قيام مشروطه از نجف ، آقايان نجف ، از ايران ، علماى ايران ايجاد كردند. اين چند قيامى كه ما شاهدش بوديم همه از علما بـود. عـلمـاى اصـفهان قيام كردند راءسشان مرحوم حاج آقا نورالله رحمت الله بود. علماى تبريز قيام كردند، علماى مشهد قيام كردند. يك وقت مرحوم آقاى قمى خودش تنها پاشد راه افـتـاد آمـد كـه مـن تـهـران بودم ، ايشان به حضرت عبدالعظيم آمدند و ما رفتيم خدمتشان و ايشان قيام كردند، منتها حبس كردند در همانجا حبسش كردند و بعد هم تبعيدش كردند. قدرت بـود ديـگـر، در ايـن صـد سـال هـر چه قيام بوده است ، تقريبا از اينها بوده ، تبريز هم خـيـابـانـى يـكـى از آقـايـان بـود، از عـلمـا بـود. البـتـه جـنگل هم بوده اند، اينها هم بوده اند لكن در اقليت بودند، عمده اش اينها بودند. پس اينكه مى گويند كه (روحانيون دربارى اند يعنى براى دربار دارند كار مى كنند، اينها كارى مى كنند كه مردم را خواب كنند و دربار بچاپندشان ) اين حرف صحيح نيست . باز در هر شـهـرى از شـهـرهـا بـرويـد آن روحـانـى آن شـهر اگر علنا نتواند مخالفت كند با اينها، مخالفت مى كرده است . من نمى گويم صد درصد معمم درست است . ما معمم هائى داشتيم كه از سازمان امنيتى ها بدتر بودند. من روحانيون را مى گويم . آنها بطور مطلق مى گويند روحانيون اينطور هستند و من عرض مى كنم نه ، مساءله اين نيست . من نمى خواهم بگويم كه هـر كـس عـمـامه سرش گذاشت اين روحانى است و هر كس ‍ عمامه سرش گذاشت اين مخالفت كـرده ، نـه . خـيـلى از عـمـامـه بـه سـرها هم موافقت كرده اند، زياد هم موافقت كرده اند، اما (روحـانـيين مطلقا اينطور بودند) صحيح نيست . اين هم براى اين بود كه اين قدرت را بشكنند و وقتى كه اين قدرت را شكستند،
از آنـطـرف اسـلام را در نـظـر مـردم كـوچـك كردند، از اين طرف روحانيون را در نظر مردم كـوچك كردند. اين دو تا قدرت را از ما گرفتند آنوقت هر كارى مى خواستند مى كنند،از آن طرف آمدند دانشگاه ها را جدا كردند از روحانيون ، در دانشگاه ها تبليغات بر ضد روحانيين ، در مـساجد و منابر و عرض مى كنم كه جاهاى ديگر گروه هاى روحانى تبليغات بر ضد دانشگاه راه انداختند و اين نه براى اسلام بود كه اينها مى آمدند مى گفتند كه دانشگاهى ها مـثـلا اشخاصى هستند كذا، خير، اين نبود، اين نقشه بود، اين يك مطلب حساب شده بود، مى خـواسـتـنـد ايـن دو تـا قـدرتـى كـه مـى تـواند كار بكند (دانشگاهى مى تواند كار بكند، روحـانـى هـم مى تواند كار بكند) مى خواستند اين دو تا قدرت را از هم جدا بكنند و جدا هم كردند. دانشگاه مى رفتى اسم روحانى را نمى شد بياورى (حالا نه ، آنوقت ) اسم معمم را نـمـى شد بياورى ، در محيط روحانى هم اسم دانشگاهى را نمى شد برد. جدا كردند اين دو تا قدرت را از هم ، يعنى دو قدرت فعاله اى كه مى توانست اگر با هم پيوند كند اساس اين چپاولى ها و اين دست هائى كه از خارج به اين سفره يغما دراز شده اينها مى توانستند قـطـع كـنـنـد، ايـن دو تا طايفه را از هم جدا كردند. اينها يك نقشه هائى بود. هوشيارى در مقابل نقشه هاى تفرقه انگيز اجانب و توجه به تصويب قانون اساسى خوب ، الحمدالله در ايـن نـهـضـت ايـن پـيـروزى حـاصل شد براى مسلمان ها كه همه بيدار شدند و همه با هم انـسـجام پيدا كردند. پيوند پيدا كردند مع الاسف حالائى كه ما رسيديم به يك مرتبه اى از پيروزى ، دست آنها را كوتاه كرديم ، چپاولگرها هم به همت همه مردم بيرون رفتند مع الاسـف حـالا بـاز نـقـشـه ها اين است كه تفرقه بيندازند، گروه گروه بكنند مردم را، همان نـقـشـه اى كـه در زمـان سـابـق ، زمـان هـمـيـن رژيـم سـابـق بـود، چـه قـبـل از ماه رمضان و قبل از محرم و صفر، اين دو موعد جاى تفرقه اندازى بود براى اينكه ماه رمضان شهرالله بود و قدرت روحانيون در ماه رمضان نمايشش زياد بود، اجتماع مسلمين زيـاد بـود، مـاه مـحـرم هـم مـاه امـام حـسـيـن بـود و قـدرت ايـنـهـا، اهل منبر و روحانيون آنوقت هم زياد بود. جلو ماه رمضان يك چيزى درست مى كردند، جلوى ماه مـحـرم هـم يـك چيزى درست مى كردند، حالا هم ما جلو ماه رمضان هستيم الان هم درست كرده اند الان اصـفـهان يك قصه اى درست شده است ، مشهد هم همين طور، سر يك مطلب پوچى ريخته انـد بـه هـم . ايـن چقدر غفلت مى خواهد، يك حالى كه الان مقدرات اسلام مطرح است ، قانون اساسى اسلام مطرح است حكومت اسلام مطرح است ، رئيس جمهور اسلام مطرح است ، از اينها دست برداشتند يك جبهه هائى كه حساب شده آنها كارهاى خودشان كرده اند و بسيارى شان هـم از روى بـى اطـلاعـى چـند تا گروه درست كرده اند، صد تا حزب و گروه در همين چند وقـت درسـت كرده اند، هر كدام گروه گروه شدند و مع الاسف در اصفهان ، در تهران هم يك مـقـدارى ، در مشهد هم ، حالائى كه قبل از ماه رمضان است و حالائى كه بايد قدرت ها با هم جـمـع بـشـوند و اين مقدرات مملكت را درست بكنند و اسلامى كنند حكومت را، سر يك شخصى دعـوا مـى كـنند (آيا اين مسلمان است يا نه ؟) مسلمان است به من چه ، مسلمان نيست به تو چه ؟ چرا همه
قـدرتها را به باد فنا مى دهيد براى اينكه زيد مسلمان است يا غير مسلمان ؟ قضيه مرحوم شـمـس آبـادى شما خيال كرديد كه يك چيز عادى بود، اينهم جزء همان ها بود كه با طريق هاى مختلف اينها مى آمدند و درست مى كردند. يك وقت شهيد جاويد را پيش ‍ مى آوردند از اين طـرف و از آن طـرف و يك ماه محرم و صفر و بيشتر را منبرها همه خرج اين مى شد كه شهيد جاويد چى . از اين طرف و از آن طرف يك دسته اى تاءييد، از آن طرف يك دسته اى تكذيب . يـك قدرى كه اين سست مى شد، باز يك چيز ديگرى درست مى كردند. مرحوم شمس آبادى هـم از ايـن امور بود كه شايد هم خودشان اين كار را كردند (من نمى دانم ) كه يك كسى را بكشند و صدا در بياورند يك دسته از آن طرف و يك دسته از اين طرف و بساط درست كنند و يـك قـدرى كـه اين كمتر مى شد آنوقت يك كس ديگر را به ميدان مى آوردند كه اين كتاب هايش چطور است . او مى گفت كافر است ، اين مى گفت مسلمان است ، آن مى گفت كه مسلمانى اسـت در تـالى مـثـلا انـبـيـا، آن ديـگـرى مـى گـفـت كـافـرى اسـت از ابـوجـهل بدتر. اما نقشه توى كار است ، آنهائى كه اينها را درست مى كنند نه به اسلام عـقـيـده دارنـد و نـه به روحانيت عقيده دارند و نه به هيچ چيز،آنها ماديت در نظرشان هست و مـسـلمـان هـا را بـه جان هم بريزند تا آنها چپاول كنند. امروزى كه ما احتياج مان به وحدت كلمه از همه اوقات بيشتر است ، امروزى كه اين توطئه ها، مرزى و غير مرزى ، در كار است ، باز ما سر يك چيز مختصرى دعوا مى كنيم ، اين نيست جز اينكه يك جهالت است در ما، رشد ما نداريم كه مواقع را تشخيص بدهيم كه چه وقت بايد چى گفت و آنها كه نقشه مى كشند مـى فـهـمـنـد كـه دارنـد چـه مى كنند، آنها مى دانند كه بايد چه وقت چه چيز را چاپ كرد و منتشر كرد، كسانى را واداشت ضدش ، كسانى را واداشت تاءييدش .
ما بايد بيدار باشيم آقا، توجه داشته باشيم ، وقت اين نيست كه امروز سر افراد ما دعوا بكنيم ، وقت اين است كه امروز همه قوايمان را متحد كنيم و اين گروه گروه ها يكى بشوند و هـمـانـطـورى كـه بـا يـكى بودن به جلو برويم ، نه اينكه حالائى كه با يكى بودن قـدرت را بـه زمين زديم حالا متفرق مان كنند و بعد هم يك قدرتى بيايد و همه ما را از بين بـبـرد. الان وقـت وحـدت كـلمـه اسـت ، الان وقـت ايـن است كه همه ما قدرت هايمان را روى هم بـگـذاريم ، از من كه يك طلبه هستم ، از شما آقايان ، از اين علماى اعلام اصفهان يا جاهاى ديگر، وقت اين است كه همه فكرهايشان را متوجه به اين بكنند كه حالا بايد چه كرد. حالا كـه قـانـون اسـاسـى مـطـرح اسـت طـرح بـدهـنـد، نـظـر بـدهـنـد، مـسـائل را بـگـويند به مردم ، بگويند فردا كه بناست مجلس خبرگان درست بشود، خبره اسـلامـى تـعـيـيـن كـنند. حالائى كه وقت اين حرف هاست ، يك وقت ما مى بينيم كه يك طرحى آوردنـد او فـحاشى به يك كسى كرده ، يك دسته هم از آن طرف فحاشى ، يك دسته هم از آن طـرف تـاءيـيـد، يـك دسـتـه هـم از آن طـرف ، بـاز هـمـان مـسـائل كـه در زمـان مـحـمـدرضـا درسـت مـى شـد قـبـل از مـاه رمـضـان ، دوبـاره حـالا قـبل ماه رمضان ما، آن هم در يك همچو موقعى . و اين ماه رمضان و ماه شعبان ، غير ماه شعبان و رمـضان هاى ديگر است ، ماه رمضانى است كه سرنوشت ما را مى خواهد درست بكند. ما بايد هـمـه قـوا را روى هـم بـريـزيـم و بـرويـم سـراغ ايـن مـصـيـبـت . نـبـايـد مـا مشغول يك چيزى بشويم كه هيچ ارزشى پيش اسلام ندارد، هيچ ارزشى به هيچ وجه ندارد. ما
نـبـايـد بـرويـم دنـبـال ايـن مـسـائل ، بـايـد بـرويـم دنبال اين مسائل اساسى ، اين يك جمله اى بود راجع به عموم .
ارزش انسان به قلب و بصيرت اوست ، نه به بصر
امـا چـيـزى كـه راجـع به اين عزيزها، راجع به اين فرزندان عزيز بگويم ، اين است كه انـسـان با روح انسان است ، با بصيرت انسان است . ما همه با همه حيوانات شركت داريم در ايـنـكـه گـوش داريم ، چشم داريم ، پا داريم و ما دست داريم چه ، اما اين مناط و انسانيت نيست ، آنى كه انسان را از همه موجودات جدا مى كند، از همه موجودات طبيعى جدا مى كند، آن قـلب انـسـان اسـت ، آن بـصـيـرت انسان است . شما بصيرت داشته باشيد، انسانيد. اگر بصيرت نداشته باشد، ابوجهل چشم داشت اما انسان نبود، بعضى از انبيا هم چشم نداشتند و نـبـى بـودنـد. مـيزان در انسانيت معنويت انسان است . كوشش كنيد كه خودتان را با محتوا كـنـيـد، مـعـنـويت در خودتان ايجاد بكنيد و از اين هيچ باكى نداشته باشيد كه انسان دست ندارد، پا ندارد، چه ندارد. در روايت است كه بعضى از انبيابودند كه چشم نداشتند و دست و پا هم حتى نداشتند. حضرت مى فرمايد كه مى بينم فلان را (كه الان من درست يادم نيست ) دسـت و پـا نـداشـتـنـد ولى نـبـى بـودنـد و البـتـه مـرسـل بـه آن معنى نبودند اما نبى بودند. بسيارى از علما، بسيارى از نوابغ بودند كه چشم نداشتند، در زمان ما هم بعضى را ما ملاقات كرديم كه از علما بودند، نابغه بودند، اطـلاعـات زياد و وسيعى داشتند، اسنان بودند هيچ از اين معنى نگران نباشيد كه حالا شما صاحب يك حسى نيستيد، شما معنويت تان را انشاءالله تقويت كنيد، روحتان را تقويت كنيد و از همه بصيرها شما انشاءالله بصيرتر باشيد. خداوند انشاءالله شما را حفظ كند و همه ما را براى اسلام خدمتگزار كند و همه ما اين راهى را كه آمده ايم بتوانيم تا آخر انشاءالله برسانيم .
تاريخ : 15/4/58
بيانات امام خمينى در جمع صاحبان صنايع و بازاريان تهران  

بسم الله الرحمن الرحيم
مـوعـظـه بـه صـاحـبـان كـارخـانـه هـا در رعـايـت حقوق كارگران و پيشگيرى از انفجار عمومى
من يك كلمه به طور موعظه با شما صحبت مى كنم ، يك كلمه هم راجع به اساس قضايا كه شـمـا مى گوئيد اينكه بطور موعظه عرض ‍ مى كنم اين است كه آقايان صاحب كارخانه ها بـايـد وضـعـشان را يك قدرى از آن رژيم سابق تغيير بدهند براى اينكه در رژيم سابق كـه مـردم آن را رژيـم اسـلامـى نـمى دانستند و طاغوتى مى دانستند، اگر كارى مى شد مى گـفـتـند كه در رژيم طاغوتى شده است و اگر يك ناراحتى هايى براى كارگرها پيدا مى شـد يا يك تحريكاتى مى شد كه اينها اعتصاب كنند، شورش كنند، آنها با فشار و اگر چـنانچه نوبت به روحانيين هم مى رسيد با موعظه اما الان با آنوقت فرق دارد. الان همه ما ايـن ادعـا را داريـم كـه يـك مـمـلكـت اسـلامـى اسـت و روى احـكـام اسـلام بـايـد عـمـل بـشـود. اگـر خـداى نـخـواسـتـه در يـك مملكت اسلامى طورى بشود كه در كارخانه ها كـارگـرهـا بـه واسـطـه ايـنـكـه درسـت بـه آنـهـا رسـيـدگـى نـمـى شـود انـفـجـار حـاصـل بـشـود، ايـن انـفـجار از محيط يك مملكتى است كه مدعى اسلام است ، نه روحانى مى تـوانـد اين را خاموش كند و نه كس ديگر. براى اينكه روحانى آنوقت مى تواند چيز بكند كـه بـگـويـد خـوب يك اشخاصى غير اسلامى اين كارها را كرده اند اما اگر مملكت اسلامى بـه ايـنـكـه اسـلامـى اسـت يـك طـورى بـشـود كـه انـفـجـار در كـارگـرهـا حـاصل بشود، اين انفجار ديگر قابل كنترل نيست و اين يك خطرى است كه بر همه شماها و بـر هـمه ما هست و ما را تهديد مى كند. از اين جهت بايد صاحبان كارخانه ها توجه به اين داشته باشند كه با كارگرها نظير سابق عمل نكنند، با اينها برادر و دوست باشند و تا آن حـدودى كـه آنـها، كارگرها هم چنين نيست كه خيلى بلندپرواز باشند، اينهايك زندگى مـى خـواهـنـد. آقـايـان كـارى بـكـنـنـد كـه يـك زنـدگـى بـراى ايـنـهـا حـاصـل بـشـود و جـلوگـيـرى بـشـود از يـك انـفـجـارى كـه قـابـل كـنـترل نيست . عرض كردم انفجار، اگر ياس از حكومت اسلامى باشد و انفجار پيدا بـشـود هـيـچ چـيـز نـمـى تـوانـد جـلويـش را بـگـيـرد بـه خـلاف آنـجـايـى كـه انـفـجـار حـاصـل بـشـود و پـنـاه بـه اسـلام بـخـواهـنـد بـيـاورنـد، آن قابل كنترل است اما اگر يك مملكتى اسلامى شد و باز بساط، همان بساط سابق باشد كه لفـظ، لفـظ اسـلامـى اسـت ، عـمـل ، عـمـل طـاغـوتـى بـاشـد و خـداى نـخـواسـتـه انـفـجـار حـاصـل بـشـود، بـا ايـنـهمه تحريكاتى كه مى بينيد الان هست ، توطئه كه الان هست اگر انفجار بشود،

next page

fehrest page

back page