تاريخ : 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى
شهرستان آباده
نامحدود بودن شعاع بينش مكاتب توحيدى در تربيت انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
ايـنـكـه مـا مـى گـويـم و شـمـا هـم اشـاره بـه آن كـرديـد كـه هـيـچ رژيـمـى
مـثـل حـكومت اسلامى نمى تواند انسان را و ملت هاى انسانى را آنطورى كه بايداداره
كند و تربيت ، اين براى اين است كه همه رژيم هاى غير توحيدى و رژيم هائى كه به دست
غير انـبـياء وجود پيدا كرده است آنقدرى كه بينش دارند، اگر ما فرض بكنيم كه اينها
صد در صـد هم امين هستند و دلسوز براى ملت ها، لكن شعاع بينش بشر را بايد ديد تا
كجاست و انـسـان تـا كجا مى تواند سير بكند و احتياجات انسان چقدر است . آيا به
مقدار سعه وجود انسان و قابليت رشد انسان اين رژيم هاى غير الهى ديدشان وافى است ؟
تا فرض بكنيم اگر هم اشخاصى باشند دلسوز و اشخاصى باشند كه بخواهند خدمت بكنند. به
ملت ها، بتوانند خدمت بكنند يا ديد اينها محدود است تا يك حدودى و اگر آنها هم
بخواهند خدمت بكنند تـا هـمـين حدود مى توانند خدمت بكنند؟ اگر ما اين معنا را
ديديم كه انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا ما فوق طبيعت ، تا برسد به آنجائى كه
مقام الوهيت است ، سير از طبيعت تا رسـيـدن بـه مـقـامـى كـه غـيـر از خـدا هـيچ
نمى بيند، مراتب معنوى انسان . و اين موجود كه قـابـل ايـن اسـت كـه از ايـن
طـبـيـعت سير بكند و تمام معنويت ها را در خودش ايجاد بكند با تربيت هاى صحيح و
برسد به يك مقامى كه حتى فوق مقام ملاء كه الله باشد، احتياجات انـسـان يـك هـمـچـو
احتياج است . انسان مثل يك حيوان نيست كه احتياجش به خوردن و خوابيدن باشد، انسان
يك موجودى است كه خداى تبارك و تعالى تا حالا او را خلق كرده است براى اينكه همه
جهاتى كه در عالم هست در انسان هست ، منتها به طور قوه است ، به طور استعداد اسـت و
ايـن اسـتعدادها بايد فعاليت پيدا بكند، تحقق پيدا بكند. تمام رژيم هاى غير الهى
كـه بـه دسـت غـيـر انـبـيـاء تـحقق پيدا كرده است ، حدود ديدشان همين طبيعت است ،
احتياجات طـبـيـعـى را مـى تـوانـند آنها بر آورند، مى توانند احتياجات طبيعى هم
خيلى خوب برآورده كـنند. سابق مسافرت ها با الاغ و اسب بود، حالا با طياره است ،
سابق طبابت ناقص بود، حـالا كـامـل اسـت و از ايـن هـم كـامـلتـر خـواهـد شـد،
سـابـق عـلوم طـبـيـعـى نـاقص بود، حالا كامل است و كاملتر هم خواهد شد، همه اينها
حدود طبيعت است . تمام آن چيزهائى كه دست بشر بـه آن مـى رسد همين حدود طبيعت و
چيزهائى كه با چشمشان مى بينند و با ادراك ناقصشان ادراك مـى كـنـنـد. از عالم
طبيعت به آن طرف دست بشر از آن كوتاه است و تربيت هائى كه بخواهند غير
الهـيين ، غير انبيا كه به الهام خدا تربيت مى كنند، تربيت هائى كه اينها بخواهند
بكنند، همان تربيت هاى طبيعى است . طبيب معالجه جسم ما را مى كند، طبيب خيلى خوب هر
مرضى را، مـرض جـسـمانى را معالجه مى كند اما امراض روحانى به طبيب مربوط نيست ،
هيچ ابدا طبيب كـارى بـه او نـدارد، نـمـى تواند هم داشته باشد براى اينكه اطلاع بر
آن ندارد. هر چه عـلوم طـبـيـعـى تـرقـى بـكـنـد انسان را به آن چيزهائى كه در
طبيعت به آن احتياج دارد مى رساند، آن ورق بالا كه فوق طبيعت است ، هيچ يكى از اين
علوم بشرى به آنجا نمى رسد. رژيـم هـاى بـشـرى بـر فـرض ايـنـكـه صـالح بـاشـنـد و
حـال آنـكـه مـى دانـيـم كـه اكـثـرا نـيـسـتند، بر فرض اينكه صالح باشند تا حدودى
كه ديـدشـان هـسـت ، انـسـان را پـيـش مـى بـرند . آنجا كه نمى دانند، ديگر نمى
توانند پيش ببرند و لهذا مى بينيم كه تمام رژيم هاى غير و حياى ، آنهائى كه مربوط
نيستند به مبدا وحـى ، كـارى بـه انـسـان نـدارنـد راجع به آن چيزهائى كه مربوط به
باطن انسان است حـكـومـت هـا هـيچ كار ندارند كه شما پيش خودتان چه فكر مى كنيد،
پيش خودتان چه اعتقاد داريـد، پـيـش خـودتـان چـه مـلكاتى داريد، هيچ كارى به اين
ندارند، آنقدرى كه آنها كار دارنـد، ايـن اسـت كـه نـظـام ايـن عـالم طبيعت را
آنهائى كه مردم صحيح هستند، آن حكومت هاى عادل نظام اين طبيعت را به طورى كنند كه
محفوظ باشد، بازارشان يك بازار منظم باشد، مـمـلكـتشان يك مملكت منظم باشد، دزدها
را جلويش را بگيرند، بى عدالتى ها را جلويش را بگيرند، آنقدرى كه رژيم ها به آن
نظر دارند همين مقدار است اما هيچ كارى به اين ندارند كـه شـمـا توى منزلتان چه
خودتان چه مى كنيد، چه كار دارند به توى منزلتان ، شما بـيـرون كـه آمـديـد بـايـد
نـظـام را حـفـظـش كـنـيـد امـا در داخل منزل بين خودت و خداى خودت چه كاره هستى .
هيچ ابدا اين نظام ها قانونى هم برايش نـدارند و كارى هم به آن ندارند، تنها رژيمى
كه و تنها مكتبى كه كار دارد به انسان از قـبـل ايـنـكه اين تخم و اين دانه كشته
بشود، تا آنوقتى است كه آخر است و آخر ندارد كار دارنـد، اين مكتب هاى انبياء است
هيچ مكتبى غير از مكتب انبياء كارى به اين ندارند كه تو چه زنـى انـتـخـاب كن ،
وصلت كنى ، و زن چه مردى را انتخاب كند. به آنها چه ربطى دارد، كـارى بـه اين
ندارند، هيچ ابدا در قوانينشان اين نيست كه چه زنى انتخاب كن و چه مردى انـتـخـاب
كـن . هـيـچ در قـوانـيـنـشـان نـيـسـت كـه در ايـام حـمـل بـچـه ، مـادر چـه
كـارهـائى را بكند، ايامى كه بچه را شير مى خواهد بدهد. چه كار بـكـنـد، ايـامـى
كـه بـچـه در دامـن مـادرش است ، مادرش چه وظيفه اى دارد، آنوقتى كه تحت تربيت پدرش
هست پدرچه . ابدا به اين كارها قوانين مادى و طبيعى و رژيم هاى غير انبياء و هـيـچ
كـارى بـه اينها ندارند آنها فقط وقتى كه انسان انسانى شد كه آمد توى جامعه ، جلو
مفسده هائى كه اينها مى خواهند، آن هم مفسده هائى كه مضر به نظم باشد والا مفاسدى
كـه عـيـش و نـوش و عـشـرت باشد، هيچ كارى به آن ندارند بلكه دامن هم به او مى
زنند، كارى به اينكه بخواهند كه انسان بسازند، آدم درست كنند، كارى به اين ندارند.
در نظر آنها انسان با حيوان فرقش همين مقدار است كه در طبيعت اين بيشتر پيشرفتگى
دارد، حيوان نـمـى تـوانـد طـيـاره درسـت كـنـد، انـسـان تواند، حيوان طبيب نمى
تواند بشود، انسان مى تـوانـد، امـا حـدود، حـدود طـبـيـعـت اسـت . آن كـه بـه
هـمـه چـيـز كـار دارد، آن كـه انـسـان را قـبـل از ازدواج ، قـبـل از ايـنـكـه
بـخـواهـد ازدواج كـنـد دنـبـال ايـن اسـت كـه آن چـيـزى كـه از ايـن ازدواج مـى
خـواهـد حاصل بشود بايد يك آدم
صحيحى باشد، انسان بايد باشد، قبل از اينكه شما ازدواج كنيد، دستور دارد چه زنى را
انـتـخاب كن ، چه مردى را انتخاب كن . چرا اين را دستور دارند؟ براى اينكه همانطورى
كه يـك زارع ، يـك دهـقـان وقـتـى كـه مـى خـواهـد يـك مـزرعـه اى را بـسـازد، اول
نظر مى كند كه زمين چه جور زمينى است ، يك زمين صالح انتخاب مى كند، آن تخمى را كه
مى خواهد بكارد چه جور تخمى است ، يك تخم گندم صالحى انتخاب مى كند، چى لازم دارد
بـراى تـربيت ، تمام اينها را در نظر دارد تااينكه اين مزرعه راآباد كند و يك
منفعتى از آن بـبـرد، اسـلام در انـسان اين نظر را داشته است كه آن زوجى كه انتخاب
مى شود چه جـور بـاشـد تـا از اين زوج يك انسان صحيح پيدا بشود، آن زنى كه انتخاب
مى كنى چه جور زنى باشد تا از اين دو نفر زوجين يك انسان پيدا بشود، بعد هم به چه
ادبى بايد بـاشـد، روى چه ادبى اين ازدواج بايد باشد، بعد هم در چه حالى بايد تلقيح
بشود و چـه ادبـى دارد، بعد هم در ايام حمل چه ادب هائى هست بعد هم در ايام شيردادن
چه ادبهائى هـسـت ، همه اينها براى اين است كه اين مكتب هاى توحيدى كه بالاترينش
اسلام است آمده اند بـراى ايـنـكـه انـسان درست كنند، نيامده اند كه يك حيوانى
منتها داراءى ادراكاتى كه حدود هـمـان حـيـوانـيـت و همان مقصدهاى حيوانى باشد،
منتها يك قدرى زيادتر، نيامده اند اينها را درسـت كـنـنـد آمـده انـد انـسـان درسـت
كـنـنـد. ايـنـكـه شـمـا گـفـتـيـد كـه هـيـچ مـكـتـبـى مـثـل اسـلام نـيـسـت و
هـيچ رژيمى مثل اسلام نيست ، نكته اش اين معناست كه اسلام است كه مى تـوانـد
انـسـان را از مـرتـبه طبيعت تا مرتبه روحانيت ، تا فوق روحانيت تربيت كند. غير
اسـلام و غـيـر مـكتب هاى توحيدى اصلاكارى به ماوراء ندارند، عقلشان هم به ماوراء
طبيعت نـمـى رسـد، علمشان هم به ماوراء طبيعت نمى رسد، آنى كه علمش به ماوراء طبيعت
مى رسد آنـى اسـت كـه از راه وحـى بـاشـد، آنـى اسـت كـه ادراكـش ادراك متصل به وحى
باشد و آن انبياء هستند.
بررسى تفاوت هاى اساسى ميان حكومت اسلامى و حكومت هاى ديگر
اسلام مثل حكومتهاى ديگر نيست ، اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومت هاى ديگر اين
است كـه ايـن عـادل است و آنها غير عادل ، خير فرق ها هست يكياش همين است ، فرق هاى
زياد بين حـكـومـت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيم هاى ديگر، يكى از فرق هايش
هم اين است كه حـكـومـت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيم هاى ديگر، يكى از فرق
هايش هم اين است كه حـكومت اسلام يك حكومت عادل است . آن اوصافى كه در حاكم است
چيست ، آن اوصافى كه در پـليـس است چيست ، آن اوصافى كه در لشگرى است چيست ، آن
اوصافى كه در مثلا ساير كـارمـنـدان دولتـى اسـت بايد چه باشد، اين يكى از فرق هاست
، يك فرق نازلى است و بـالاتـر از ايـن آن چيزهائى است كه انسان را رو به معنويات
مى برد. اسلام آمده است كه ايـن طـبيعت را بكشد طرف روحانيت ، مهار كند. طبيعت را
به همان معنائى كه همه ميگويند، آن هـم مـى گـويـد ايـنـجور نيست كه به طبيعت كار
نداشته باشد، تمدن را به درجه اعلايش اسـلام قـبـول دارد و كوشش مى كند براى تحققش
و لهذا حكومت هائى كه در اسلام بوده اند يـك حكومت هائى بوده اند كه همه جور تمدنى
در آنها بوده است اما نظر به اين نبوده است كـه در عـيـن حـالى كـه هـمـان
چـيـزهـائى كـه در مـمـالك مـتـمـدن بـاشـد، اسـلام هـم آنـها را قبول دارد و كوشش
هم
بـرايـش مـى كند، در عين حال آنها به اين نگاه مى كنند و همين است ، او به اين نگاه
مى كند كـه بـكـشـدش طرف روحانيت ، بكشدش طرف توحيد. از اين جهت فرق است ما بين
اسلام و غير اسلام ، بين حكومت اسلامى و حكومت هاى غير اسلامى ، بين آن چيزى كه
مكتب اسلام آورده بـا مـكـتـب هـاى ديـگـر، مـكـتـب هـاى ديـگـر يـك مـكـتـب هـاى
نـاقـص هـسـت كـه خـودشـان خـيـال مى كنند خيلى كامل است لكن حدودش تا همين ديدى
است كه دارند، بيشتر از اين نيست . مـكـتـب اسـلام ديدش تا آخر است ، طبيعت را به
آن دنيا مى گويند، در لسان انبيا دنيا يعنى خـيـلى پـسـت ، پس كلمه دنيا يعنى خيلى
پست ، اسفل سافلين هم كه در قرآن هست همين طبيعت اسـت و آثـار طـبـيـعـت ، بـالاتـر
است اعلى عليين است ، خدا مى خواهد مردم را به اعلى عليين بـرسـانـد از اسفل سافلين
بكشاندشان تا اعلى عليين و اين در غير رژيم هاى انبيا جاهاى ديگر اصلا مطرح نيست .
چكار دارند به اينكه مردم بشوند يك مردم الهى ، به ما چه ربط دارد، ايـنجا خلاف نظم
نكنند، اينجا كارى نكنند به حكومت ما ضرر بزند، هر چه مى خواهد بـاشـد. انبيا
اينطور نيستند، انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه هم كه هستى به تـو كـار
دارنـد. هـيـچ كـس نـيـسـت ، لكـن حـكـم خـدا هـسـت دنـبـال شـمـا. آنها مى خواهند
يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته بـاشـد، همانطورى كه خيانت نمى
كند در جلوت و در پيش مردم براى اينكه از مردم ملاحظه مـى كـند، انبيا مى خواهند كه
انسانى درست كنند كه پيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نـباشد، هر دويش آدم باشد،
وقتى كه آدم شد، چه در خلوت آدم است ، چه در بين مردم هم آدم است . نظرشان به اين
معنا هست و ما ميلمان اين است ، آرزومان اين است كه يك همچو مكتبى در خـارج بـشـود،
تـحـقـق پـيـدا كـنـد، مـيـل انـبـيـاء هـم هـمـيـن بـوده اسـت ، ميل همه ما اين
است كه ما يك حكومتى داشته باشيم ، همانجور حكومت هائى كه در صدر اسلام بـود كـه
عـدالت بود، همه اش عدالت بود و زاء د بر او آن مساء لى كه در قرآن كريم و در
اسـلام هـسـت آنـهـا هـم بـاشـد، هـمـه چـيـز و حـالا راجـع بـه جـمـهـورى
اسـلامـيـش كـه اول قدم است و تا حالا، الان ، اسلام ، جمهورى اسلامى الان رژيم
ماست ، براى اينكه راءى دادند، تمام شد، رژيم رفت ، دفن شد تا ابد. دفن شد و
حالارژيم شما رژيم اسلامى است ، در ايـن رژيـم اسـلامـى الان مـا خـيـلى مسؤ وليت
داريم . مسؤ وليت بزرگ داريم و آن حفظ آبروى اسلام است .
ما مكلفيم به پياده كردن محتواى اسلام در تمامى امور
لان مـا همه مان مكلفيم حالائى كه جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشيم . اگر بنا
شد جـمـهـورى اسـلامـى بـاشـد امـا ماها ديگر اسلامى نباشيم ، حكومت اسلام نيست ،
اين جمهورى اسـلامـى نـمـى شـود. اگـر بـنـا شـد كـه جمهورى اسلامى باشد، پاسبان
هايش اسلامى نباشند خداى نخواسته ، دادگاه هايش اسلامى نباشد، وزارتخانه هايش
اسلامى نباشد، اين حـكـومـت طـاغـوتى است به اسم اسلام ، همان طاغوت است منتها اسمش
را ما عوض كرديم . ما نمى خواهيم اسم عوض بشود مى خواهيم محتوا درست بشود.
بـايـد كـوشـش كـنـيـد مـحـتـوا درسـت بـشـود امـروز اسـلام بـسـتـه بـه اعمال شما
است ، حكومت اسلامى اگر شما خوب رفتار كرديد، همه
قـشـرهـاى ايـران خـوب رفـتـار كـردند يك حكومت اسلامى و يك رژيم اسلامى است ،
حكومتش اسـلامـى ، مـلتـش اسـلامى . اگر همه وزارتخانه ها اسلامى شد و همه ادارات
اسلامى شد، ارتـش اسـلامـى شد و شهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آنوقت
حكومت ما يك حكومت اسلامى است و اگر ماها هم كه يك اشخاصى هستيم كه هر كدام وارد يك
كسبى هستيم ، يك شغلى هستيم ماها هم روى دستور اسلام عمل كرديم يك ملت اسلامى هستيم
و الاالفاظ است و مـعـنا ندارد، هى من بگويم اسلام ولكن عملم برخلاف او باشد، هى
حاكم بگويد اسلامى ولكن عمل برخلاف او باشد، اين ، نه رژيم آنوقت اسلامى مى شود، نه
ملت ، ملت اسلامى مى شود. كوشش كنيد كه ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى و از خداى
تبارك و تعالى من مـى خـواهـم اين اتحاد شماها و اين روحيه قوى شما محفوظ باشد تا
اين مراتب سير بشود، تا اين مراحل بگذرد. خداوند همه تان را حفظ كند.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع استادان دانشگاه
مقصد اسلام از علوم مادى ، رساندن عالم طبيعت به مرتبه
توحيد است
بسم الله الرحمن الرحيم
فـرق بـيـن دانـشگاه هاى غربى و دانشگاه هاى اسلامى بايد در آن طرحى باشد كه اسلام
بـراى دانـشگاه ها طرح مى كند. دانشگاه هاى غربى به هر مرتبه اى هم كه برسند، طبيعت
را ادراك مـى كـنـنـد طـبـيـعـت را مـهـار نـمـى كـنـند براى معنويت . اسلام به
علوم طبيعى نظر استقلالى ندارد. تمام علوم طبيعى به هر مرتبه اى كه برسند باز آن
چيزى كه اسلام مى خـواهـد نـيـست . اسلام طبيعت را مهار مى كند براى واقعيت و همه
را رو به وحدت و توحيد مى برد. تمام علومى كه شما اسم مى بريد و از دانشگاه هاى
خارجى تعريف مى كنيد و تعريف هـم دارد، ايـنـهـا يـك ورق از عالم است آن هم يك ورق
نازكتر از همه اوراق . عالم از مبداه خير مـطـلق تـا مـنـتـهـا اليـه ، يـك
مـوجـودى اسـت كـه حـظ طـبـيـعـى اش يـك مـوجـود بـسـيـار نـازل اسـت و جـمـيـع
عـلوم طـبـيـعـى در قـبـال عـلوم الهـى بـسـيـار نـازل اسـت ، چـنـانـچـه تـمـام
مـوجـودات طـبـيـعـى در مـقـابـل مـوجـودات الهـى بـسـيـار نازل هستند. فرق مابين
اسلام و ساير مكتب ها (نه ، مكتب هاى توحيدى را عرض نمى كنم ) بين مكتب هاى
توحيدى كه بزرگترينش اسلام است و ساير مكتب ها اين است كه اسلام در همين طبيعت يك
معناى ديگرى را مى خواهد، در همين طب يك معناى ديگر مى خواهد، در همين هندسه يك
مـعـنـاى ديـگـرى را مـى خـواهـد، در هـمـين ستاره شناسى يك معناى ديگر مى خواهد.
كسى كه مـطـالعـه كـنـد در قـرآن شريف اين معنى را مى بيند كه جميع علوم طبيعى جنبه
معنوى آن در قرآن مطرح است ، نه جنبه طبيعى آن . تمام تعقلاتى كه در قرآن واقع شده
است و امر به تـعـقـل ، امـر بـه ايـنـكـه مـحـسـوس را بـه عـالم تـعـقـل بـبـريـد
و عـالم تـعـقـل عالمى است كه اصالت دارد و اين طبيعت يك شبحى است از عالم ، منتها
ما تا در طبيعت هـسـتـيـم ايـن شبح را، اين حظ نازل رابينيم . در حديث است كه "ان
الله تعالى ما نظر الى الدنيا" يا "الى الطبيعه منذ خلقها نظر رحمه " نه اينكه اين
جزء رحمت نيست لكن نظر به مـاوراء ايـن عـالم اسـت ، بـه مـاوراء اين طبيعت است .
اينهائى كه ادعا مى كنند كه ما عالم را شـنـاخـتـيـم و اعـيـان عـالم را
شـنـاخـتـيـم ، ايـنـهـا يـك ورق نازل كوچكى از عالم را ديدند و اقناع شدند به همان
. آنهائى كه مى گويند كه ما انسان را شناختيم ، اينها يك شبحى از انسان آن هم نه
انسان ، شبحى از حيوانيت انسان را شناختند و گـمـان كـردنـد كـه انـسـان همين هست .
آنهائى كه ادعا مى كنند كه ما اسلام شناس هستيم ، ايـنها هم يك چيزى از اين مرتبه
نازل اسلام را ديدند به همين قناعت كردند و گمان كردند كه اسلام را شناختند.
انـسـان يـك مـراتـبـى كـه دارد، مـرتـبـه طـبـيـعـتـش از هـمـه مـراتـبـش نازل تر
است منتها محسوس ماست . آن چيز چون محسوس ماست ، ماها كه طبيعى هستيم و الان در
عـالم طـبـيـعت هستيم ، اين محسوس ، ما را گاهى اشباع مى كند. معنويت نيست الان ،
محسوسات هـسـت . اسـلام بـراى بـرگـردانـدن تـمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه
توحيد است . تعليمات اسلام ، تعليمات طبيعى نيست ، تعليمات رياضى نيست ، همه را
دارد، تعليمات طـب نـيـسـت ، همه اينها را دارد لكن اينها مهار شده به توحيد.
برگرداندن همه طبيعت و همه ظـل هـاى ظـلمـانى به آن مقام نورانى كه آخر، مقام
الوهيت است . بنابراين بايد اين معنا كه علوم (ما از آن هم تمجيد مى كنيم ، تعريف
مى كنيم ، همه علوم طبيعى ، همه علوم مادى لكن آن خـاصـيتى كه اسلام از اينها مى
خواهد، در غرب از آن خبرى نيست ، اگر هم باشد كم است ، يك چيز نازلى است ). آن
معنائى كه از علوم دانشگاه ها ما مى خواهيم و آن معنائى كه از علوم مدارس قديمه ما
مى خواهيم همين معنا نيست كه در سطح ظاهر الان هست و متفكرين ما همان سطح ظـاهـر را
دارنـد در آن مـى كنند و بسيار هم ارجمند است كارهايشان ، لكن آنكه اسلام ميخواهد
ايـن نـيـسـت ، آنـكـه اسـلام مى خواهد تمام علوم ، چه علوم طبيعى باشد و چه علوم
غيرطبيعى بـاشـد آنـكـه از آن اسـلام مـى خـواهد، آن مقصدى كه اسلام دارد اين است
كه تمام اينها مهار شـود بـه عـلوم الهـى و بـرگـشـت بـه توحيد بكند. هر علمى كه
جنبه الوهيت در آن باشد يعنى انسان طبيعت را كه مى بيند خدا را در او ببيند، ماده
را كه مى بيند خدا را در او ببيند، سـايـر مـوجودات را كه مشاهده بكند خدا را در او
ببيند. آنكه اسلام براى او آمده است براى بـرگـردانـدن تـمـام مـوجـودات طـبـيـعى
به الوهيت و تمام علوم طبيعى به علم الهى . و از دانـشـگـاه هـا هـم ايـن مـعنى
مطلوب است نه اينكه خود طب را، البته طب هم بايد باشد، علوم طـبـيـعـى هـم هـمـه
بـايـد بـاشـد، مـعـالجـات بـدنـى هـم بـايـد بـاشـد،لكـن مـهم آن مركز ثـقـل اسـت
كـه مـركـز تـوحـيـد اسـت . تمام اينها بايد برگردد به آن جهت الوهيت نبايد ما
خـيـال كـنـيـم كـه اسـلام هـم مـثـل ، مـثـلا اگـر عـلومـى در اسـلام هـم بـاشـد،
نـظـر مثل علومى است كه ساير مردم دارند يا ساير رژيم ها دارند. اسلام در همه چيزش
اصلش آن مـقـصـد اعلى را خواسته ، هيچ نظرى به اين موجودات طبيعى ندارد، الا اينكه
در همان نظر، نـظر به آن معنويت دارد و به آن مرتبه عاليه دارد. اگر نظر به طبيعت
بكند، به عنوان ايـنـكه طبيعت يك صورتى است از الوهيت ، يك موجى است از عالم غيب .
اگر نظر به انسان بـكند، به عنوان اين است كه يك موجودى است كه از او مى شود يك
موجود الهى درست كرد. تربيت هاى اسلام تربيت هاى الهى است ، چنانچه حكومت اسلام ،
حكومت الهى است . فرق ما بين حكومت هاى ديگر با حكومت اسلام اين است كه آنها حكومت
رامى خواهند براى اينكه غلبه كـنـنـد بـعضى بر بعضى و سلطه پيدا كنند يك عده اى بر
عده ديگر. اسلام اين منظورش نيست ، اسلام از كشورگشائى ها، نمى خواهد كشورگشائى
كند، اسلام مى خواهد كه كشور گـشـائى كـنـد كـه هـمـه را بكشد طرف يك عالم ديگرى ،
همه را تربيت انسانى بكند نه اينكه استفاده از آنها بكند مثل اين رژيم ها كه شما
ملاحظه كرديد و مى كنيد كه چه در غرب بـاشـد و چـه آنهائى كه در شرق بوده است كه
همه نظر به اين بوده است كه يك سلطه اى پيدا كنند و يك استفاده هاى مادى بكنند.
اسلام اصلش ماده در نظرش مطرح نيست . هر كس قرآن را مشاهده كند مى بيند همه چيزهاى
ماده در آن هست لكن نه به عنوان
مادى ، همه اش به عنوان يك مرتبه ديگرى ، تعليم به يك مرتبه ديگرى . حكومت اسلامى
هـم ايـنـطـورى اسـت كـه مـى خواهد حكومت الله در عالم پيدا بشود، يعنى مى خواهد
سرباز مسلمان با سربازهاى ديگر فرق داشته باشد، اين سرباز الهى باشد. نخست وزير
مسلم بـا نـخـسـت وزيـر ساير رژيم ها فرق داشته باشد، اين يك موجود الهى باشد. هر
جا يك مـمـلكـتـى بـاشـد كـه هـر جايش ما برويم صداى الله در او باشد. اسلام اين را
مى خواهد. اسلام از كشورگشائى مى خواهد كه الله را در همه عالم نمايش بدهد، تربيت
الوهيت بكند در هـمـه عـالم ، تربيت انسانى بكند، انسان را برساند به آنجائى كه در
و هم تو نايد آن شود. بنابراين ما بايد فرق بگذاريم بين علومى كه خودشان مستقيما
آنها را مى بينند و آن عـلومـى كـه اسلام آنها را طرح كرده . علوم اسلامى همه اينها
هست بعلاوه ،اينها همين ها هستند، آن علاوه را ندارند. فرق مابين علوم اسلامى در
همه طرف ، در همه جا باساير علوم ايـن اسـت كـه يـك عـلاوه در اسلام هست كه اين
علاوه در آنجا نيست . آن علاوه اى كه در اسلام هـسـت ، آن جـنـبـه مـعـنـويـت و
روحـانـيـت و الوهـيـت مـسـاله اسـت . و امـا قـضـيـه خواجه نصيرو امـثـال خـواجـه
نـصير را شما مى دانيد اين را كه خواجه نصير كه در اين دستگاه ها وارد مى شـد نـمى
رفت وزارت كند، مى رفت آنها را آدم كند نمى رفت كه براى اينكه در تحت نفوذ آنـهـا
بـاشـد،خـواسـت آنـهـا را مهار كند تا اندازه اى كه بتواند كارهائى كه خواجه نصير
براى مذهب كرد، آن كارهاست كه خواجه نصير را خواجه نصير كرد، نه طب خواجه نصير و
نـه ريـاضـيـات خـواجـه نـصـيـر. آن خـدمـتـى كـه به اسلام كرد خواجه نصير كه رفت
در دنبال هلاكو و امثال آنها لكن نه براى اينكه وزارت بكند، نه براى اينكه يك براى
خودش يك چيزى درست بكند، او رفت آنجا براى اينكه آنها را مهار كند و آنقدرى كه قدرت
داشته بـاشـد، آن خـدمـت بـكـنـد بـه عـالم اسـلام و خـدمـت بـه الوهـيـت بـكـنـد و
امـثـال او مـثـل مـحـقـق ثانى ، مثل مرحوم مجلسى و امثال مرحوم مجلسى كه در دستگاه
صفويه بـود، صـفـويـه را آخـونـد كـرد، نه خودش را صفويه كرد. آنها را كشاند توى
مدرسه و تـوى عـلم و تـوى دانـش و ايـنـها تا آن اندازه اى كه البته توانستند. بناء
عليه ما نبايد مـقـايـسـه بـكـنـيم كه روحانيون يك وقتى وارد شدند، الان هم ما اگر
بتوانيم ، ما آنوقت هم اگـر مـى تـوانـسـتيم ، آنطورى كه آنها مى خواستند خدمت
كنند، ما هم وارد مى شديم براى ايـنـكـه مـقـصـد اين است كه انسان درست بكنيم . اگر
انسان بتواند كه محمدرضا را انسان كـنـد، بسيار كار خوبى است . انبيا براى همين
آمده اند. پيغمبر اكرم براى خاطر اينكه اين كـفـار مـسـلمان نمى شدند و اعتنا به
اين مسائل را نمى كردند غصه مى خورد. فعلك باخع نـفـسـك كـه بـر آثار تو اينها توجه
نكردند. در هر صورت انبيا آمدند كه همه مردم را آدم كنند، علم انبيا علم آدم سازى
است . قرآن هم يك كتاب آدم سازى است ، نه كتاب طب است ، نه كـتـاب فـلسفه است ، نه
كتاب فقه است ، نه كتاب عرض مى كنم !!! ساير علوم است . هر چه در قرآن هست اگر كسى
مطالعه كند درست ، مى بيند آن چيزى كه در قرآن است آن جنبه الوهيتش است ، هميشه هر
چيزى طرح شده به جنبه الوهيت طرح شده است ، همه چيز در آن است امـا بـه جنبه
الوهيتش . اسلام براى خدمت به خدا آمده است . انبيا خدمه خدا هستند و براى خدا
آمـده انـد و بـراى تـوجـه دادن همه موجودات اينجا و همه انسانهاى اينجا به خداى
تبارك و تعالى .
نياز به يك تبدل معنوى در دانشگاه ها و حفظ وحدت كلمه
و مـن امـيـدوارم كـه دانـشـگـاه مـا يـك تـبـدل مـعـنـوى پـيـدا بـكـنـد، يـك
تـحـول پـيـدا كـنـد. هـمـانـجـورى كـه بـسـيـارى از چـيـزهـا در ايـن نـهـضـت
تـحـول پـيـدا كـرد و شـمـا مـلاحـظـه كـرديـد كـه يـك تـحـول بـزرگ روحـى كـه در
ايـران پـيدا شد بالاتر از اين فتحى بود كه كردند و آن تحول روحى اين بود كه يك روز
پاسبان مى آمد توى بازار مى گفت چهارم آبان است همه بـايـد بـيـرق بـزنـيد، هيچ كس
به خودش اجازه نمى داد كه ، توى مغزش نمى آمد كه مى شـود بـا ايـن پـاسـبـان
مـخـالفـت كـرد. هـيچ كس ، همه اطاعت ، هر جا مى رفت اطاعت ، توى دانـشـگـاه هـم
كـه مـى آمـد اطـاعـت مـى كـردنـد، يـك وقـت بـعـد از يـكـى ، دو سال چنين شد كه
مردم ريختند توى خيابان و گفتند :(ما شاه
نمى خواهيم ) و پيروز هم شـدنـد. ايـن
تـحـول روحـى ، آن خـوفـى كـه از پـاسـبـان بـود مـتـبـدل شـد بـه يـك شـجـاعتى كه
از تانك نترسيدند. همان آدمى كه از آن چوبى كه دست پـاسبان بود مى ترسيد، همان آدم
آمد در خيابان مشتش را گره كرد و حمله كرد به تانك ، كـشته هم شد، اما حمله كرد به
تانك . اين تحول ، يك تحولى بود كه در نهضت پيدا شد و ايـن يـك دسـت الهى بود، نه
يك چيزى بود كه ماها بتوانيم اين كارها را بكنيم ، انسانى بتواند اين كارها را
بكند. اصلا اين حرفها نيست ، اين يك نظر الهى بود، يك نظرى بود كـه خـداى تـبـارك
تـعـالى بـه ايـن مـلت كـرد و مـتـحـولشـان كـرد بـه يك صورتى كه مـثـل سـربـازهاى
صدر اسلام كه مى گفتند كه ما جنگ مى كنيم كشته شويم نفع با ماست و بـكـشـيـم هـم
نفع با ماست ، اينها را اينجورى كرده بودند. مكرر پيش ما آمدند الان هم باز، الان
هـم گـاهـى وقـت ها شايد همين ديروز بود كه اينجا مى رفتم يك كسى در گوشم گفت كـه
دعـا كـنـيـد من شهيد بشوم . اين تحول كه مردم شهادت رابراى خودشان فوز عظيم مى
دانـسـتـنـد و مـى آمـدنـد تـوى خـيـابـان هـا بـه عـشـق ايـنـكـه شـايـد هـم
شـهـيـد بشوند اين تـحـول اسـبـاب ايـن شـد كـه ايـن پـيـروزى حـاصـل شـد و الان
ايـن تـحـول را بـايـد حفظش كنيم . آن چيزى كه لازم است اين است كه شما كه در
دانشگاه هستيد، شـما كه تماس با جوانها داريد اين معنا را تذكر بدهيد كه اين تحولى
كه رمز پيروزى شـمـا بـود و شـمـا را تـا ايـنـجـا رسـانـد و ايـن سـد بـزرگ
شـيـطـانـى را شـكـستيد، اين تـحـول و ايـن نهضت را به اين معنا كه هست حفظش كنيد
تا اينكه بعدها بتوانيم يك دانشگاه داشـتـه بـاشـيـم مـسـتـقـل بـراى خـودمـان ،
يـك مـدرسـه عـلمـى داشـتـه بـاشـيـم مـسـتـقـل بـراى خـودمـان ، يـك ارتـش داشـتـه
بـاشـيـم مـسـتـقـل بـراى خـودمـان . مـا هـيـچ چيز نداشتيم ، ما نمى توانيم ادعا
كنيم ، نه شما دانشگاه داشـتـيـد، نـه ما مدرسه علمى ، همه دست آنها بود، همه ، همه
با امر آنها بود. سازمان امنيت هـمـه را مى خواست اداره بكند، مساجد ما دست سازمان
امنيت بود هر كدامش يك نفر باز نشسته را نـشـسـتـه بـودنـد آنـجـا كـه نـظـارت
بـكـنـد. هـمـه امـور دسـت آنـهـا بـود. ايـن تـحـول اسـباب اين شد كه ما دست همه
را انشاءالله كوتاه كرديم و مى كنيم بعدها هم به شـرط ايـنـكـه شـمـا دانـشـگـاهـى
هـا و اسـاتـيـد مـحـتـرم در مـحـل خـودتـان ، مـن كـه يـك طـلبـه هـسـتـم در مـحـل
خـودم آقـايـان كـه از عـلمـا هـسـتـنـد در مـحـل خـودشـان ، همه مان دنبال اين
معنا باشيم كه اين نهضت به اينجورى كه تا اينجا آمده حـفـظ بـشـود. اگـر ايـن نـهضت
به همين طورى يعنى با وحدت كلمه باقى بماند و گروه گروه نشويم اميد پيروزى نهائى
هست اما الان ملاحظه مى كنيد صد گروه اظهار وجود كرده اند، صد گروه مخالف با اسلام
، ولو خودشان نفهمند، ولو خودشان بگويند
ما اين كار را براى اسلام كرديم . اگر دانشگاه از روحانيت جدا بشوند، روحانيت از
دانشگاه و هر دو از مردم جدا بشوند و احزاب متعدد و متشتت پيدا بشوند ما خوف اين
معنى را داريم كه نـهـضـت مـا بـه ثـمر نرسد و دانشگاه هم به آن معنى كه دلتان مى
خواهد نرسد. ما بايد دنـبـال ايـن بـاشيم كه وحدت خود را حفظ كنيم و دانشگاه و
مدارس را به وحدت كلمه دعوت كنيم تا مردم با وحدت كلمه و توجه به اينكه ما همه
جمهورى اسلامى مى خواهيم آزاد فكر كـنـنـد. آزاد نـظر بدهند و آزاد عمل كنند،
استقلال داشته باشند. من خوف اين را دارم كه دست هـائى در كـار باشد براى ايجاد اين
تشتت ها و گروه گروه درست كردن ها. من اميدوارم كه يـك مـسـجـد و مـحـراب مـسـتـقـل
داشـتـه بـاشـيـم ، يـك دانـشـگـاه مستقل داشته باشيم و همه با عقيده بر اينكه كشور
ما اسلامى است و زحمات ما از خود ماست جـديـت كـنـيـم . اگر همه با هم باشيم
همانطورى كه تا حالا بوديم ، پيروز هستيم . من از خـداونـد تـبـارك و تـعـالى
تـوفـيق همه شما را مى خواهم و اميدوارم كه همه ما در راهى كه خداوند مى خواهد قدم
برداريم و همه موفق باشيم .
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
تاريخ : 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسدران و روحانيون تربت
حيدريه
روحانيون پاسداران اسلام هستند
بسم الله الرحمن الرحيم
در اين مجلس ، هم پاسدارها هستند و هم علما و هم طبقات ديگر. آن چيزى كه من را حالا
نگران دارد و اگر عرض كنم ، آقايان هم نگران خواهند شد، اين است كه در اينوقت كه با
همت همه قـشـرهـا، همه طبقات ، اين نهضت را به اينجا رسانده اند و دشمن را از صحنه
بيرون كرده اند و دست اجانب را كوتاه كردند، حالا يك خطرى بدتر از آن خطرها متوجه
ماست و آن خطر ايـن اسـت كـه از ايـن دو طـايـفـه يعنى طايفه روحانيون و پاسدارها
(كه روحانيون هم جزء پـاسـدارهـا هستند روحانيون پاسدار اسلامند ديگران هم پاسدارند
بلكه همه ملت پاسدار اسـلام بـايـد بشاند كلكم راع و كلكم مسوول آن خطرى كه الان من
را نگران كرده است و من تـكـرار مـى كـنم ، هر دسته اى كه بيايند اينجا تكرار ميكنم
آن را، آن خطر اين نيست كه ما شـكـسـت بخوريم ، شكست خوردن خطر نيست . اولياء خدا
هم بسياريشان در جنگها شكست مى خـورده انـد و حـتـى خـود پـيغمبر هم گاهى شكست مى
خورد. حضرت امير هم از معاويه شكست خورد. اگر ما در آن رژيمى كه بود و قيام كرديم و
شما قيام كرديد، فرض شد كه ما را شكست مى دادند، هيچ اشكالى در كار نبود، ما را هم
مى كشتند براى اسلام بود، كارى نبود.
آنـكه الان موجب نگرانى است اين است كه از اين دو قشر (مهم اين دو قشر است و سايرين
هم هـسـتـند كه الان اسم مى برم ) قشر روحانيون كه پاسداران اسلام و قرآن هستند، از
صدر اسـلام تـا حـالا و قـشـر پاسدارهاى اسلامى و اضافه كنيد به اينها كميته ها،
دادگاه هاى انقلاب اسلامى ، اگر خداى نخواسته اينها كه در نظام اسلام الان هستند،
ما مدعى هستيم كه پـاسـدار احـكـام اسلام هستيم و شما هم پاسداريد از اين انقلاب
اسلامى و همه ملت هم بايد پـاسـدار از اسـلام بـاشند، الان كه نظام اسلامى است و ما
رژيم را رژيم جمهورى اسلامى مـى دانـيـم ، راءى داديد، همه ملت راءى دادند و الان
رسما مملكت ما رژيم آن جمهورى اسلامى است ، اگر از ما يا از شما يا از كميته ها يا
از دادگاه هاى انقلاب يك اعمالى صادر بشود كـه در نظر عالم اين اعمال بر خلاف رويه
باشد، اين اسباب اين مى شود كه آنهايى كه بـا مـا دشـمـن هـسـتـنـد و عـدد آنـهـا
هـم در خـارج خـيـلى زيـاد اسـت و در داخل هم هست و مراقب اين هستند كه يك قدم
خلافى از ماها ببينند و يكى را هزارها كنند و منعكس كنند در روزنامه هاى خارج
، در مـجـلات خـارج و در داخـل هم با اشارات و بگويند كه نظام اسلامى هم همين است ،
اينها پـاسـدارهايش و اينها روحانيونش و اينها بازارى هايش و آنها هم ساير طبقاتش و
مكتب ما را مـتـزلزل كـنـنـد، اسـلام را مـعـرفى كنند به اينكه اينها پاسدارهاى
اسلامند، الان جمهورى اسلامى است و جمهورى اسلامى هم با سابق فرق نكرد، آنوقت
محمدرضا پهلوى و سازمان امـنيت خلافكارى مى كردند، حالا آقايان روحانيون و آقايان
پاسداران و دادگاه هاى انقلاب و كـمـيـتـه هـا خـلافـكـارى مـى كـنـنـد، پـس
مـعـلوم مـيـشـود كـه اسـلام هـم هـمـيـن ، مـثل ساير رژيم ها مى ماند. نمى گويند
كه من يك كارخلاف كردم ، آقا يك كار خلاف كرده شـمـا !!! مـى گـويـنـد كـه
(الان رژيـم اسـلامى و جمهورى اسلامى است و اينها هم كه مى گـويـنـد مـا
پـاسـدار جـمـهـورى اسـلامـى هـسـتـيـم ، روحـانـيـون هـم كـه مـى گـويـند ما از
اول پـاسـدار اسـلام بوديم و دادگاه ها هم مى گويند دادگاه انقلاب اسلامى و كميته
ها هم مـى گـويـنـد كـمـيـتـه هاى اسلامى ، اينها همه با اسم اسلام الان اين جماعات
هستند و به ما بـگـويند كه جمهورى اسلامى هم مثل رژيم شاهنشاهى است منتها آنوقت يك
دسته اى آن كارها را مـى كـردنـد حـالا يـك دسـتـه ديـگرى . آنوقت آن دسته مى
ريختند توى خانه هاى مردم و كارهاى خلافى مى كردند، حالا هم اين دسته هست . آن وقت
آن دسته كارى مى كردند حالا به اسـم كـميته اسلامى تعدى مى كنند. آنوقت محمد رضا و
اتباعش اين كارها را مى كردند حالا روحـانـيـون ايـن كـار را مـى كـنـنـد. مـهـره
هـا عـوض شـده ، مسائل همان مسائل است .)
ايـن خـطـرى اسـت كـه ، مـصـيـبـتـى اسـت كـه از همه مصيبت ها بالاتر است . در كشتن
حضرت سـيـدالشـهـدا هـيـچ اشكال نبود براى اينكه مكتب را داشتند آنها از بين مى
بردند و شهادت حضرت سيدالشهدا مكتب را زنده كرد. خودش شهيد شد مكتب اسلام زنده شد و
رژيم طاغوتى مـعـاويه و پسرش را دفن كرد و سيدالشهدا هم چون ديد اينها دارند مكتب
اسلام را آلوده مى كـنـنـد بااسم خلافت اسلام ، خلافكارى مى كنند و ظلم مى كنند و
اين منعكس مى شود در دنيا كـه خـليـفـه رسـول الله اسـت دارد ايـن كـارها را مى
كند، حضرت سيدالشهدا تكليف براى خـودشـان دانـستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو
كنند آثار معاويه و پسرش را. پس كـشـتـن ، شـهـادت سـيـدالشـهـدا چيزى نبود كه براى
اسلام ضرر داشته باشد. نفع داشت بـراى اسـلام ، اسلام را زنده كرد. اگر ما هم همه
در اين نهضتى كه كرده بوديم ، در اين راهـى كـه داشـتـيـم مـى رفـتـيـم بـراى
مـبـارزه و مـعـارضـه ، كـشـتـه مـى شـديـم ، آن هـم اشـكال نداشت براى اينكه ما هم
راهمان را رفته بوديم ، كشته شده بوديم در راه اسلام ، اسـلام در خـطـر نـبـود،
اسـلام زنـده تـر مـى شـد، امـا حالا كه دست ما افتاده است ، حريف را بـيـرون
كـرديـد و خودتان قبضه كرديد مملكت خودتان را و خودتان داريد اداره مى كنيد و
پـاسـدار هـسـتيد و آقايان هم پاسدار هستند، اگر در اين وضع از ماها يك كار خلاف
صادر بـشـود، خـداى نـخـواسـته روحانيون در بلاد اختلافى با هم بكنند، معارضه با هم
بكنند، پـاسدارها با هم اختلاف بكنند، به هم تفنگ بكشند، كميته ها خلاف بكنند،
دادگاه ها درست رسيدگى نكنند، امروز نمى گويند كه اگر يك آقايى كارى بكند، بگويند
ساواكى است ، امـروز مـى گـويـنـد روحانى است و روحانيون اين هستند، ديكتاتورى
عمامه و كفش است . و مـكـتـب مـا آلوده مى شود نه خودمان ، خودمان مهم نيست ،
مكتبمان آلوده مى شود. منعكس مى كنند اين اشخاصى كه با كمال دقت كارهاى ما را
تحت نظر دارند و با ما هم دشمنند و با اسلام هم دشمنند. نمى گويند كه فلان آدم يك
كار خـلافـى كـرد، مـى گـويـنـد رژيـم هـم الان اسلامى شده و الان هم اينها همه
مدعى اند كه ما پاسدار اسلام هستيم و ما نگهبان اسلام هستيم و روحانيون هم ميگويند
ما نگهدار اسلام هستيم و اين است وضعشان ، پس معلوم شد كه اسلام اينطورى است .
اينطور منعكس مى كنند كه اين اسلام اين است و اين آخوندها دروغ مى گفتند كه اسلام
مكتب مترقى است . اين است ، اين خطر، خـطـر بـزرگـى است براى ما و اين خطر را بايد
از آن جلوگيرى كنيم . چطور جلوگيرى كـنـيـم ؟ روحـانى به وظيفه روحانيتش ، به وظيفه
اى كه اسلام براى روحانى تعيين كرده عـمـل كـنـد، پـاسـداراسـلام بـه وظـيـفـه
پـاسـداريـش عمل بكند، پاسدار انقلاب است ، نه مخل به انقلاب معارض با انقلاب . اگر
ما يك خلافى بـكـنـيـم ، روحـانـى نيستيم ، يك اشخاص شيطانى هستيم كه صورت روحانيت
به خودمان ، لبـاس روحـانـيـت پـوشيديم . اگر شما پاسدارها كه قدرت الان دست تان
است يك كارى بـكـنـيـد كـه بـر خـلاف وظـيـفه پاسدارى است ، شما پاسدار اسلام و
انقلاب نيستيد، شما پـاسـدار هـواى نـفـس خـودتـان هـسـتـيـد، بـه هـواى نـفـسـتـان
عمل مى كنيد، به الهام شيطان عمل مى كنيد. اگر بازارى در جمهورى اسلامى همان بازارى
باشد كه در رژيم طاغوتى بود نبايد ادعا كند كه بازار اسلامى است ، نه بازار طاغوت
اسـت . آن اجـحـافـات زيـادى كه الان دارد به اين مستمندان مى شود، اين رباخوارى كه
الان رواج دارد،ايـن هروئين فروشى و نمى دانم زهر مارفروشى كه الان رواج دارد اينها
رابه عهده بازار اسلام حساب مى كنند، به عهده جمهورى اسلامى حساب مى كنند، مكتب ما
شكست مى خـورد، اسـلام شـكـسـت مـى خـورد، اسـلام دفـن مـى شـود و ديگر كسى نمى
تواند بيرونش بـيـاورد. بـرادرهـاى روحـانـى من ! برادرهاى پاسدار من ! دريابيد
اسلام را، اختلافات را كنار بگذاريد، با هم برادر باشيد، همه با هم دست به هم بدهيد
و اسلام را نجات بدهيد، خـطـر اسـت امروز. حالا كه ما آزاد شديم ، هر كارى دلمان مى
خواهد بكنيم ؟! اسلام يك همچو آزادى نمى دهد به كسى . حالا كه ما از زير بار ظلم
رژيم سابق بيرون آمديم خودمان ظلم بكنيم ؟ !خوب ، پس ما فرقمان با آنها چه هست ؟
شما همه لباس پاسدارى داريد، آقايان لبـاس روحـانـيـت دارنـد، مـسـؤ وليـت زياد است
براى آنها. امروز روزى است كه مسؤ وليت براى همه ما، براى همه طبقات ، براى همه
مسلمان ها، مسؤ وليت امروز زياد است در ايران . رژيم سابق نيست كه گردن من و شما
نگذارند بگويند ظالم ها دارند اين كارها را مى كنند، رژيـم اسـلامـى است اگر از
دولت اسلامى خلاف صادر بشود، اسلام را لكه دار مى كنند، اگـر از روحـانـى در ايـن
زمـان يـك خـلاف صـادر بـشـود مـكـتـب را مـتـزلزل مـى كـنـنـد، اگـر از پـاسدارها
ى ما خداى نخواسته يك خلافى صادر بشود،همان كـارهـايـى كـه در رژيـم سـابـق مـى شـد
حـالا بـا ايـن اسـم بـشـود، مـكـتـب مـا متزلزل مى شود،اگر كميته هاى ما يك خلافى
بكنند، اگر دادگاه هاى ما، اين دادگاه ها را، دادگـاه هـاى طـاغـوتى كه نيست دادگاه
هاى اسلامى است ،از دادگاه هاى اسلامى توقع اين دارنـد كـه احكام اسلام جارى بشود و
همين طور از همه ما. اين مساله جزءمصيبت هايى است كه مـن الان بـرايـش نـاراحـتم و
شما هم ناراحت بايد بشويد و علاجش به اين است كه هر يك ما بـه وظـيـفـه اى كـه خـدا
بـراى او مـعـيـن كـرده عـمـل كـنـيـم ، روحـانـيـون عمل كنند به وظايفى كه اسلام
برايشان تعيين كرده .
الزام قرآن كريم بر اعتصام بحبل الله و دورى از اختلاف و
تفرقه
قـرآن كـريـم فـرمـوده اسـت : واعـتـصـموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا اين يك دستور
است ، دستور الزامى است ، امر است ، مشتمل بر يك امر است و يك نهى . مجتمع باشيد با
هم ، به اسـلام تـمـسـك بـكـنـيـد، همه با هم به اسلام تمسك بكنيد، تفرقه بينتان
نباشد، اينطور نـباشد كه ملت ها، آنهايى كه ناظر ما هستند، آنهايى كه دشمن ما هستند
و نظارت به ما مى كـنـنـد بـگـويـنـد كـه در هر شهرى آن شلوغكار، عبارت از معممين
آن است . اين براى ما سر شـكـسـتـگـى دارد عـرض بـكنم خلاف ما براى امام زمان
سرشكستگى دارد، دفاتر را وقتى بـردنـد خـدمـت ايـشان و ايشان ديد شيعه هاى او (خوب
، ما شيعه او هستم ) شيعه او دارد اين كار را مى كند، اين ملائكه الله كه بردند پيش
او ديد، سرشكته مى شود امام زمان . بيدار بـشـويـد كه مساله خطرناك است و خطر هم
خطر شخص نيست ، خطر ملت نيست ، خطر اسلام اسـت . انـشـاءالله خـداونـد هـمـه شـمـا
را مـوفـق كـنـد بـه وظـايـف عـمـل بـكـنـيـد، همه مان را خداوند موفق كند به وظائف
اسلامى ، وظايف روحانى ، به وظايف پـاسـدارى بـه ايـن وظـايـف عـمـل بـكنيم و
انشاءالله اين نهضت را به پيش ببريد و مملكت مال خودتان باشد ومملكت يك مملكت
اسلامى بشود.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
تاريخ : 13/4/58
بـيـانـات امـام خـمـيـنـى در جـمـع كـاركنان اداره
بهدارى و بهزيستى آذربايجان شرقى
بروز يك تحول روحى همه جانبه به بركت نهضت اسلامى و عنايت
الهى
بسم الله الرحمن الرحيم
از بـركـات ايـن نـهـضـت يـكى اين است كه ما با آقايان محترمى كه دور از مراكز
علمند، در مـراكز ديگرند،از نزديك آنها مى شويم و مطالبى اگر دارند و داريم به هم
مى رسانيم و اگـر درد دلى هـم داريـم ذكـر مـى كنيم بلكه شما كه ماءمور بهدارى و
بهزيستى هستيد معالجه كنيد.
يكى از بركات اين نهضت قضيه تحول روحى در جامعه ما هست ، كه من مكرر اين را گفته ام
كـه ايـن تـحـول روحـى كـه در ايـران پـيـدا شـده اسـت و ايـن نـهـضـت تـوانـسـت
ايـن تـحول روحى را ايجاد كند به خواست خداى تبارك و تعالى ، از اين پيروزى كه نصيب
ما شـده اسـت و دسـت اجـانـب را كـوتـاه كـرديـم و دسـت خـيـانتكارها را، اهميتش
بيشتر است . اين تـحـولات روحـى بـه ايـن زودى بـراى يـك شـخـص هـم حاصل نمى شود
تا برسد به گروه ها، تا برسد به سرتاسر يك كشور. شما ملاحظه مـى كـنيد كه چند جور
تحول ، تحولهاى روحى پيدا شد در اين جمعيت ها. يكى كه من كرارا گـفـتـم و بـاز هـم
تـكـرار مـى كـنـم ايـن تـحـولى كـه از خـوف و تـرس بـه شـجـاعـت متحول شدند. شما
ملاحظه كرديد، ديگر اينها همه يادتان هست كه يك پاسبان اگر مى آمد در بـازارهـا،
بـازار تـهـران ، بازار تبريز و مى گفت كه چهارم ابان است و بايد بيرق بزنيد سردكان
ها، توى ذهن مردم اصلا نمى آمد كه مى شود هم با پاسبان معارضه كرد و گـفـت نـه ،
هـمـه اطـاعـت مى كردند روى اينكه خوب ، دنبالش خوف اينكه حبس باشد، زجر بـاشـد،
شـكـنـجـه بـاشـد، بـود. در ظـرف كـمـتـر از دو سـال آخـر اين انقلاب ، در ظرف كمتر
از دو سال همين جمعيت ها يك تحولى درشان پيدا شد كه ايستادند در مقابل توپ وتانك و
مسلسل و گفتند ما اصلا رژيم نمى خواهيم . آن كه به خودش جراءت نمى داد كه بگويد من
امشب اين كار را نمى كنم و بيرق نمى زنم ، اين جرات را پـيدا كرد كه مشتش را گره
كند و جلو برود، بريزند توى خيابان ها و فرياد بزنند كـه مـرگ بـر ايـن سـلطنت كذا.
اين تحول آسانى نيست . بله ، يك نفر، دو نفر، ده نفر، يك هـمـچـو تـحـولى پـيـدا
بـكـنند، خوب مى شود اما يك ملتى اينطور بود، همانطورى كه در آذربـايـجان بود، در
مشهد بود، در تهران بود، در شيراز بود، در دهات بود، در قصبات بـود. اخـتـصـاص بـه
يـك مـحـيـطـى نـداشـت سـرتـاسـر كـشـور يـكـدفـعـه مـتـحـول شـد و ايـن نبود جز
اينكه يك عنايت خاصى از طرف خداى تبارك و تعالى به اين مـلت شـد، يـك نـظر معنوى
خداى تبارك و تعالى بر اين ملت انداخت و ملت را فوق النظر متحول كردكانه يك چيزى
ديگر شدند.
جـمـعـيـت هـا سـرتاسر كشور يك چيز ديگرى شدند، يك چيزى بودند يك چيز ديگر شدند،
مـتـحـول شـدنـد يـك جـمـعـيـتـى بـه يـك جـمـعـيـت ديـگـر. و بـاز جـزء تـحـولات
ايـن تحول حس اعانت بود كه مردمى كه از هم جدا بودند و كارى به هم نداشتند واينها،
يك وقت ما ديديم كه وقتى جمعيت راه مى افتد، از اطراف به اينها اعانت مى كنند، زن و
مرد خانه اين خـيـابـان هـائى كـه هـسـت و خـانـه هـائى كـه در خـيـابـان هـسـت
(آنـطـور كـه بـه مـانـقل مى كردند) مكرر اينها آب مى آوردند، چه مى كردند و به
مردم اعانت مى كردند دراين كـارى كـه داشـتـنـد. يـك دسـتـه تظاهر مى كردند يك دسته
هم اعانت به اين اشخاصى كه تظاهر مى كردند.
يك قصه اى كه در نظر من خيلى جالب است اين بود كه يكى از اشخاص به من گفت ، گفت مـن
در خـيـابان تهران ديدم كه در اين تظاهرات يك زنى يك كاسه اى دستش هست و اينطور
ايستاده و تويش هم پول هست ، من فكر كردم كه خوب اين حالا فقير هست و پولى مى
خواهد، پـيـرزن هـم بـود گـفـت وقـتـى كـه نـزديـك شـدم و از اسـتـفـسـار كـردم ،
گـفـت كـه امـروز تـعـطـيل است ، اينجا هم مركز تلفن است ، من اين را نگه داشته ام
كه هر كه بخواهد تلفن كـنـد ايـن پـول را بـردارد و بـنـدازد آنجا و تلفن كند. اين
يك قضيه كوچك جزئى است اما مـعـنـايـش زيـاد اسـت . ايـن جـزو هـمـان تـحـول هـائى
اسـت كـه پـيـدا شـد. يـا كـسـى بـاز نـقـل مـى كـرد كـه اگـر يـك سـاندويچى را به
يك نفر تعارف مى كردند در اين اجتماعات (ايـشـان گفت من خودم ديدم ) اين تكه تكه مى
كرد، لقمه لقمه هى به اين و آن مى داد تا آخـر. ايـنـهـا يـك مـسـائلى است كه به
نظر اولى كوچك مى آيد لكن اينها بزرگ است . يك تـحـول بـوده ايـن ، اين حس اعانت كه
تعاون مردم از هم داشتند اين يك مساله عادى نيست باز يـك مساله الهى است كه اشخاصى
كه آنوقت ارتباط به هم نداشتند، كارى نداشتند، اينها هم همچو مرتبط به هم شدند و
همچو جوش پيدا كردند كه شدند يك خانواده كانه مردم يك خانواده بودند اين خانواده هم
از هيچ چيز نمى ترسيد. گفت شخصى كه يك بچه ده دوازده سـاله اى در ايـن مـبـارزات
سـوار مـوتورسيكلت ظاهرا (يا دوچرخه يا موتور سيكلت ) اين هـمـان طور رفت طرف تانكى
كه داشت مى آمد حمله كرد اين بچه و بچه هم زير تانك خرد شـد از بـيـن رفـت . امـا
ايـنـطـور شـده بـود. ايـن تـحـول يـك تـحـول الهـى بـود و يـك دسـت غـيـبـى مـردم
را ايـنـطـور متحول كرد و تا اين نحو تحول نبود اين پيروزى نبود. يك ملتى كه دست
خالى بود، هيچ نداشت (حالا چهار تا تفنگ پيدا شده است كى آنوقت اين حرف ها بود) دست
خالى ، آنها همه مـسـلح و هـمـه تـانـك و تـوپ و مسلسل دار و اينها هيچ نداشتند جز
اينكه يك فرياد لااله الا الله و الله اكـبـر و يـك مـشـت پـرو يـك ايمان قوى . اين
ايمان بود كه اين مردم را به اين پـيـروزى رسـانـد كه همه حساب ها فاسد از كار در
آمد. حساب اينكه دست خالى نمى شود غـلبـه كـرد بـر اين سلاح ها مدرن ، اين حساب ها
خلاف در آمد چون آن ها حساب معنويات را نـمـى كـردنـد حساب ماديات را مى كردند.
معنويت غلبه كرد بر ماديت ، خدا غلبه كرد بر شيطان و غلبه دارد بر شيطان .
لزوم حفظ يكپارچگى و قدردانى از نعمت هاى خدا براى تثبيت
پيروزى
اين تحول يك نعمت بزرگى است كه اگر ما نگهش داريم اين نعمت خدا را، براى ما همه چيز
هست . اول بفهميم كه نعمتى بوده خدا داده است ما خودمان ضعيف بوديم و خداوند ما را
تقويت كـرد و قـوتى داد كه همه قدرت هاى خارجى را شكست داديد. اينهائى كه از خارج
مى آيند، از آمـريكا مى آيند، از جاهاى ديگر مى آيند مى گويند كه ايرانى ها نمى
دانند چه كردند، خـارج مـى دانـنـد چـه خـبـر اسـت ، آنـهـا مـى فهمند كه چه شده
است ، خود ايرانى ها توجه نـدارنـد، داخـل مـعـركـه هـسـتـنـد نـمـى دانـنـد چـه
شـده اسـت . تـمـام دول پشتيبان محمدرضا بودند، نه دولت آمريكا و شوروى و ابرقدرت
ها، خير، همين دولت هـاى پـائين تر، همين دولت هاى اسلامى همه طرفدار بودند و با
همه طرفدارى هائى كه كـردنـد و بـا هـمـه قـدرت هائى كه خود اين هم داشت نتوانستند
اين را نگهش دارند. ملت با دسـت خـالى شـكست داد هم قدرت محمدرضا را و هم آنهائى را
كه پشتيبان او بودند. اين يك مـسـاله اى نـيـسـت كـه مـا بـتـوانـيـم روى مـوازيـن
طـبـيـعـى حـلش كـنـيـم ايـن دليـل بـر ايـن اسـت كـه يـك مـبـداء فـوق ايـن
مـبـادى هـسـت ، ايـن دليـل بـر اين است كه خدا هست . اگر اين را حفظش بكنيد همه
چيز داريد، اگر اين انسجامى كـه مـلت پيدا كرد و گروه ها، متفرقات به هم مجتمع
شدند، همه با هم شدند، آنهائى كه دور از هـم بـودنـد بـه هم نزديك شدند و آن ايمانى
كه قلب ها مملو از ايمان و همه داد مى زدنـد جـمهورى اسلامى ، اگر اين را ما نگهش
داريم ، اين نعمت را قدرش را بدانيم ، نگهش داريـم يـك مـلت پـيـروزى هـسـتـيم كه
ديگر نمى توانند اين ريشه هاى فاسد كارى انجام بـدهـنـد. لكن مهم همين است كه نگهش
داريم . مهم اين است كه ما آن وحدتى كه داشتيم حفظش كنيم ، حالائى كه رسيديم به يك
مرتبه اى از پيروزى و دشمن ها را بيرون كرديم ، حالا خـيـال نـكـنـيـم كـه تـمـام
شـد قضيه و برگرديم سراغ اينكه من خانه ندارم ، كسب من حالا چـطورى است . شما ديديد
آن روزى كه توى خيابان ها مى ريختند (همه تان بوديد لابد) تـوى خيابان ها مى ريختند
و فرياد (الله اكبر) رابلند ميكرديد، هيچ فكر اين بوديد كه كـسـب شـمـا امـروز چـه
جـورى اسـت ؟ شما كسب ها را رها كرده بوديد شما پنج ماه ، شش ماه بـيـشـتـر كـسـب
هـا را رها كرديد. يك همچو موجودى خدا ساخت . آنى كه حاضر نبود يك روز دكـانـش را
رهـا بـكند شش ماه رها كرد. نه شش ماه رها كرد و نگران بود، شش ماه رها كرد و
عـاشـقـانـه رهـا كـرد. ايـن را يـك چيزآسانى حساب مى كنيد ؟ اينها يك نعمت هائى
است كه ، عناياتى است كه خداى تبارك و تعالى بر شما كرد و اين عنايت را، اين رحمت
را دو دستى بگيريد نگهش داريد، حفظش كنيد. همه با هم برادر، همه فداكار هم باشيد و
فداكار اسلام بـاشـيـد. اگـر ايـن روحـيـه محفوظ بماند، اين شجاعت محفوظ بماند و
شما آذربايجانى ها مـركـز شـجـاعـتـيـد، اگـر اين شجاعت محفوظ بماند و اين توجه به
خدا محفوظ بماند و اين وحـدت كـلمـه مـحـفـوظ بـماند ديگر كسى نمى تواند، هيچ قدرتى
نمى تواند شما را عقب بـزند و هيچ كس نمى تواند همه دارائى شما را بگيرد و بخورد و
ببرد و خيانت به شما بـكـنـد. نـه دولتـى ديـگـر مـى تـوانـد كـه خـلاف بكند و نه
ارتشى مى تواند به شما تـحـمـيـل بـشـود و نـه ژانـدارمـرى مـى تواند تحميل بشود و
نه هيچ چيز، خودتان هستيد و استقلال ، آنها هم از شما هستند، آنها هم قواى شما
هستند.
آرمان جمهورى اسلامى پيروى از شيوه سرداران اسلام است
وحـدت كلمه و اسلامى بودن يك مملكت اين است كه از آن رئيس جمهورش كه آن بالا هست به
حسب اعتبار تا آن كسى كه آن پائين هاست اينها يك جور باشند، نه اين از او بترسد نه
او توقع داشته باشد كه اين از او بترسد، اسلام اينطورى است .