صحيفه نور جلد ۳

امام خميني رحمه الله عليه

- ۷ -


استعفاى خودشان را مى فرستادند در مجلس يا پيش شاه كه ما نمى خواهيم با اين وضع ، مگر امكان داشت آنوقت مستشار بيايد؟ اينكه مستشار مى آيد براى اينكه شما رشد نداريد، چون رشد نداريد از اين جهت مستشارها مى آيند - كه - بالاى سر شما و شما را مى خواهند اداره كنند. اگر شماها رشد داشتيد، اگر شما يك انسانى بوديد كه علاقه به اين مملكت داشتيد، علاقه به اين آب و خاك داشتيد، اگر يك انسان متدين بوديد كه اساس مسائل است اين ، همچو چيزى امكان نداشت برايتان كه بنشينيد آنجا و بخواهيد صاحب منصب باشيد لكن صاحب منصبى كه يك مرديكه از آمريكا آمده هر چه بگويد، بايد اطلاعتش بكنيد، خوب استعفا مى كرديد، كى به شما الزام كرد كه آقا بيا تو سپهبد باش يا بيا تو ارتشبد باشد، استعفا مى كردى ، حالا استعفا كنيد، الان كه مى بينيد كه همه مسائل واضح شده است و خيانت شاه واضح شده و خود شاه آمده پشت - عرض مى كنم كه - راديو و اقرار به ذنب و گناه خودش كرده ، اسمش را اشتباه گذاشته (تا حالا من كارهايم اشتباه بود از اين جهت از اينجا به بعد اين اشتباهات را نمى كنم ) شمائى كه يك شاهى را مى بينيد كه خيانت هاى خودش را اقرار كرده ، پشت راديو اعلام كرده ، دستش را پيش ملت دراز كرده كه (ببخشيد مرا، من اشتباه كردم ) خوب همين حالا همه تان برويد آن كنار يا برويد كنار از ارتش يا متصل بشويد به مردم ، باز نريزيد به جان مردم و مردم را بكشيد. پس شما همه خيانتكاريد، شما را نمى توانيم بگوئيم يك انسانى هستيد كه امين اين مملكت هستيد، شما خائنيد در اين مملكت ، شما لياقت هيچ چيز را نداريد. بله صاحب منصب هاى جزء نمى توانند، آنها چيز كردند، آنها مى گويند ما حاضريم به اينكه كارهائى را انجام بدهيم . ان شاءالله بلكه انجام بدهند.
سلطنت شاه غده اى سرطانى براى نابودى همه شؤ ونات مملكت
پس اين ورق مطلب كه قضيه اين است كه اين رژيم بايد از بين برود، اين فاسد است ، يك غده فاسد را اگر در نياورند يك انسان را از بين مى برد، هلاك مى كند. نمى تواند يك نفر آدمى كه مريض است ، غده مثلا فرض كنيد سرطانى دارد حاضر نشود كه اين غده را بيائيد در آوريد، اين خوب ، مى كشد غده اگر در نياوريد اين سلطنت يك غده اى است در اين مملكت كه اگر در نيايد فاسد مى كند مملكت ، اين غده بايد در بيايد چاره نيست ، اين غده ، سرطانى و بدتر از سرطان است ، اين بايد بيرون بيايد. باقى مى ماند آن طرف قضيه كه من حالا خسته هستم براى ادامه گفتن آنها، ان شاءالله خداوند همه تان را موفق كند، توفيق به همه تان بدهد. يك روز انشاءالله برويد به ايران كه ايران وضعش عوض شده باشد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 22/8/57
بيانات امام خمينى در مورد خواسته هاى ملت
غير قابل باور بودن اظهارات شاه مبنى بر عدم اطلاع از خيانت ها و جنايت ها
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
ما سه اصل پيشنهاد كرديم كه حالا مى خواهيم ببينيم كه آيا آنهائى كه محتمل است مخالفت بكنند با اين اصول با كدام يك از اينها مخالفت مى كنند.
يك اصل اين بود كه ملت ايران چنانچه در اين مدت از تظاهراتشان ، از شعارشان ظاهر شد اين سلطنت سلسله پهلوى را نمى خواهند و اين يك رفراندمى بود كه سرتاسر كشور به آن راى دادند، با فرياد به آن راى دادند كه ما نمى خواهيم اين سلسله پهلوى را. خوب اگر كسى با اين مخالف است و در مقابل ملت ايران مى گويد كه ما مى خواهيم كه سلسله پهلوى همين طورى كه بودند باز باشند عرض كرديم كه يك دفعه مى گويد كه اين كارهائى كه شاه كرده است ما تصديق داريم كه اين كارها را كرده لكن اين كارها خوب است ، اينكه نفت ما را داده است به آمريكا در مقابلش يك مقدار آهن خريده است كه به درد ما نمى خورد، اينكه فرهنگ ما را به عقب رانده است ، اينكه اينهمه جوان هاى ما را كشته است ، اينهمه حبس ها، اينهمه زجرها، اين اختناق ها، اينها را قبول دارد كه اينها كرده اند لكن مى گويد اينها كار خوبى است . اگر كسى اين مطلب را بگويد، خوب است كه اعلام كند و امضا كند كه من آن آدمى هستم كه اين كارها را مى گويم خوب است . من گمان ندارم كسى در تمام ايران پيدا بشود كه يك همچو اعلامى بكند. و يا اين است كه مى گويد كه نه ، اين كارها را نكردند اينها و اينها را كسان ديگرى كردند. چنانچه بعضى همچو چيزى گفته اند كه اعليحضرت بى اطلاع بودند از اين مسائل ، اصلا هر چه گذشته بر اين مملكت و هر چه ظلم شده است و هر چه خيانت شده ، ديگران كردند و شاه اصلا اطلاع از اين مسائل ندارد. همه افراد ايران اطلاع دارند، الا شاه !! شاه توى اين جمعيت نبوده است ؟! در بين اين مردم نبوده است ؟! ايشان كه در فرمايشات خودشان هميشه مى گويند كه همه كارها به دست من انجام مى گيرد. و ديگران هم همين طور مى گويند كه هر چه عمل مى شود به دست شاه است . در قضيه مدرسه فيضيه كه ريختند و در مدرسه فيضيه آن كارها را كردند، ما آنوقت مى ديديم كه به هر كس مراجعه مى شد، مى گفتند كه اعليحضرت فرموده است . چنانچه ما آن روز در يكى از اعلاميه ها همين مطلب را نوشتيم كه به هر جا مراجعه مى شود، مى گويند كه اعليحضرت
فرموده اند، اعليحضرت فرموده اند كه برويد مدرسه فيضيه را بهم بريزيد و چه بكنيد. و راست هم مى گفتند، كسان ديگر يك چنين كارهائى را اجازه - نمى داد - نمى توانستند بدهند بدون اطلاع شاه ، شاه كه تمام نظام ايران در تحت رهبرى ايشان هست (ايشان هم خودشان قبول دارند اين را) و در نظام نمى شود حكم قتل كسى را يا حكم غارت يك جائى را يا حكم قتل عام يك ناحيه اى را يك رئيس شهربانى بدهد يا يك ارتشبد بدهد، هيچ كدام نمى توانند. همه اينها بايد با امر خود شاه يا اجازه او باشد .اينها بايد اجازه بخواهند از او و او اجازه بدهد. همه اين قراردادهائى كه در مجلس واقع شده و مجلس نوشته و گذرانده و اينها همه ، بگوئيم كه شاه اصلا اطلاع نداشته است ؟ ايشان در حال غش بوده در اين مدتى كه سلطنت كرده است ؟! خوب ، اگر در حال غش نباشد، آدم بيدار باشد و شاه يك مملكتى هم باشد آن هم يك شاهى كه همه مى دانند كه همه كارها دست خود اين است و همه ديكتاتورى ها را اين دارد مى كند، آنوقت كسى بگويد كه (چنانچه گفتند، اينهائى كه طرفداران شاه و آمريكا، اين حرف ها را گفتند كه ) گناهى گردن ايشان نيست ، ايشان هيچ اطلاعى از اين مسائل نداشتند. شاه كه آمد در قم و در حضور اينهمه جمعيت ايستاد و نطق كرد و بدگوئى كرد به علماى اسلام و بدگوئى كرد به طبقات مردم ، اين گناهش گردن ديگران است !! ايشان اطلاع اصلا نداشته از اين مسائل !! شاهى كه پشت راديو مى گويد كه اين ملاها، اين فلان ، اينها ارتجاعى هستند، اينها چه هستند، به مردم امر مى كند كه از اينها مثل حيوان نجس ‍ احتراز بكنيد، ايشان اطلاعى نداشته است !! اين چه گناهى شد، گناهش گردن ديگران است كه چيز كرده اند!! ايشان اطلاعى نداشته است !! به ايشان ديكته كرده اند، ايشان هم ندانسته اند اينها چه نوشته اند اينجا، از رو خوانده است مثل بچه هائى كه يك چيزى مى خوانند و متوجه نمى شوند مفادش چيست ، ايشان هم خوانده و نفهميده است كه مفاد اين چه هست !! قضيه اطلاحات ارضى به اصطلاح خودشان و اين بساطى كه درست كردند و ايشان خودش مى گويد (انقلاب شاه و ملت ، انقلاب سفيد) ايشان كه مى گويد انقلاب (شاه و ملت )، نه اين انقلاب شاه و ملت نبوده است ، شاه بى اطلاع از اين مسائل بوده است !! خودش كه مى گويد (انقلاب شاه و ملت ) روى كاغذى اين را نوشته اند كه اين را بخوان و اين آنقدر ادراك نمى كند كه بفهمد انقلاب شاه و ملت يعنى شاه هم دخالت دارد!! اين همين اين عبارت را مى خواند و نمى داند چه چيز نوشته است روى اينجا!! (به منطق اين آقائى كه مى گويد شاه بى اطلاع بوده است ، از همه امور بى اطلاع است ) پس اينكه نمى شود كسى باورش بياييد. حالا فرضا يكى هم اين حرف را بزند اما ماها مى توانيم باور بكنيم كه اين شاه كه همه كارها را خودش مى گويد كه بايد به نظر من باشد و منم كه همه كارها را انجام مى دهم و ديگران را هيچ حساب نمى كرد، تا چند وقت پيش از اين اصلا نه وزيرى و نه وكيل و نه چيزى ، هر چه او مى گويد، آن بايد بشود، چيزهاى ديگر چه است ! پس اين مطلب را نمى شود گفت كه ، نمى توانيم بگوئيم كه اين كارها همه خوب بوده است و اين كه كرده است ، خوب كارى كرده است . اين را كه نمى توانيم بگوئيم . نمى توانيم بگوئيم كه اين كارها بد بوده است لكن شاه بى اطلاع بوده است از اين مسائل و اينها همين طور خودبخود ديگران كرده اند و نسبت به شاه داده اند. چنانچه حالا دارند يك
دسته اى را كه از رفقاى ايشان بوده و - عرض مى كنم كه - با هم در جرم ها شريك بودند، حالا اين دسته را گرفته اند. حالا من هم نمى دانم چه جورى گرفته اند يعنى واقعا يك حقيقتى است اين يا اينكه مى خواهند مردم را بازى بدهند، آنها باز رفاقت خودشان باقى است و اينها را به صورت مثلا از مردم مخفى كرده اند، يك جائى هم برايشان ، جاى خوبى هم درست كردند، اين را ما اطلاع نداريم . حالا ما فرض مى كنيم كه ايشان با آنها ديگر وفا نكرده و شريك ها را گرفته اند. اينها البته مى خواهند همچو صورتى را، ايشان هم خيال دارد يك همچو صورتى را به ذهن مردم بياورد كه حالا كه من فهميدم كه اينها خيانت كرده اند، حالا همه اينها را ديگر من مى گيرم . معلوم شد كه اينها خيانتكارند. 12، 13 سال ، 14 سال كسى وزير او بوده و عرض مى كنم با هم همه كارها را انجام داده اند، حالا تازه ايشان اين چند روزى كه مردم مقابلش ايستاده اند، حالا فهميده است كه اينها كارهاى بدى كرده اند كه اين مردم دارند اينطور هياهو مى كنند و حالا اينها را گرفتند براى اينكه مردم بفهمند كه نخير، اعليحضرت مى خواهند اصلاحات كنند، همانطور كه اصلاحات ارضى كردند و انقلاب سفيد درست كردند، حالا مى خواهند انقلاب ادارى كنند و مى خواهند مسائل را درست كنند و وزرا را بگيرند و وزراى زمان كذا و زمان كذا و مى خواهند كارها را درست كنند. ديگر مردم چه حرفى دارند!! اين هم كه كسى باورشان ديگر از ايشان نمى آيد كه اينطور كارها بدون اطلاع ايشان شده است .
شرط قبولى توبه شاه ، جبران حقوق بر باد رفته
ملت خوب يك صحبت ديگر هم ممكن است كسى بكند كه نخير، اين همه بد بوده است و ايشان هم كرده اند لكن توبه قبول است . آمده است مى گويد من توبه كردم ، توبه پيش خلق و خالق قبول است و هر كه يك كارى بكند توبه بكند ولو هر چه كار بدى باشد، اين را بايد از او قبول بكنيم . اين هم يك راه است كه كسى بگويد كه حالا ديگر شاه سلطنت بكند و حكومت نكند و توبه هم كرده است و كارهائى هم كه تا حالا كرده است تمام ، هيچى ديگر، حالا توبه كرده . در توبه هم اين مطلب هست . (حالا اگر ما فرض كنيم توبه هم بكند) توبه پيش خدا هم قبول نيست مگر اينكه آن چيزهائى كه مربوط به حقوق مردم است رد بشود. اگر يك كسى را كشت و بعد بگويد من توبه كردم ، اين توبه قبول نيست بايد اين را كه كشته است جبران بكند، وقتى جبران كرد آنوقت پيش خدا هم وقتى توبه بكند، قبول است . ايشان بدون جبران ، چون شخص اول مملكت است ، خدا يك حساب ديگرى برايش باز مى كند؟! شخص اول مملكت را ديگر خدا حساب اين را نمى كند كه اين بيست و چند سال جرم مرتكب شده است ، اموال مردم را خورده است ، نفوس ‍ مردم را تلف كرده است ، امر به خرابى ها كرده است ، خيانت ها كرده است ، جنايت ها كرده است !! خدا از باب اينكه ايشان شاهند، (معلوم مى شود كه پيش خدا مثلا به منطق اينها شاه و غير شاه فرق دارد) چون شاه است ، از اين جهت مى گويد كه نه اين ديگر قبول است !! مردم كه جوان هايشان از بين رفته اند، بروند گم بشوند اينها چه هستند، مقابل شاه كه نمى شود اين حرف ها را زد!! بگوئيم كه توبه ايشان قبول است بدون اينكه شرايط توبه قبول باشد؟ اگر
مردم عادى مال مردم را خورده اند، بگويد توبه كردم ، مال مردم را بايد بدهد تا توبه باشد والا اين همان توبه گرگ مى شود و ايشان خوب ، بيايند حالا اگر واقعا توبه كرده اند، بسم الله بيايند در بانك هاى خارجه را اول باز بكنند و اين اموالى كه در اين بانك ها هست ، اينها را برگردانند به ملت . اين يك راهش ، تا برسيم به كشته ها، حالا راه مالى اش . اينهمه اموال مردم را اتلاف كرده است و اينهمه نفت را داده به غير و در مقابلش يك چيزى كه به درد ملت نمى خورد بلكه ضرر براى ملت دارد، بيايد اول اينها را جبران كند، اعلام كند كه من مى خواهم جبران كنم . ايشان اعلام كرده است ، مى گويند كه اعلام كرده است به اينكه اين خاندان من هم ، اين كسانى كه مربوط به من هستند اينها هم بايد رسيدگى بشود، ببينيم كه آيا اينها خلافى كرده اند؟ نكرده اند؟ اگر خلافى كرده اند خوب اينها هم بايد محاكمه بشوند! ايشان باز... كه خاندان ايشان خلافى كردند يا نكردند؟ معلوم مى شود اين هم از آن مسائلى است كه مخفى است برايشان و اطلاع ندارند!! حالا مى خواهند ببينند كه آيا اين خاندان به كسى خلافى كرده اند، يك جرمى كرده اند!، اگر مرتكب شده اند. خوب حالا خود ايشان كه مى گويد كه توبه كردم و مقابل ملت مى ايستد و مى گويد كه خوب ، من يك اشتباهاتى كرده ام و حالا تعهد مى كنم كه نكنم و حالا متلزمم كه ديگر نكنم ، ضمانت مى كنم و اينها را مكرر مى كند. خوب يك كسى مى ايستد، يك ملت مى ايستند مقابل او، مى گويند كه تا حالا اين كارها را كه كردى ، خوب جبران بكن ، آنوقت بگو كه ضمانت مى كنم . مساله يك مساله حقوقى است ، همچو نيست كه يك مساله اى بين تو و خدا باشد، خدا بين تو و خودش را ممكن است كه بيامرزد. ما وكيل عمومى خدا نيستيم ، اما خدا قبول نمى كند مگر كه مسائل حقوقى حل بشود. حق مردم به عهده تو است الان ، تو الان حق يك ملت در عهده ات است . تو مال هائى كه مال اين ملت است به باد داده اى ، تو ده سال جوان هاى ما را در توى محبس با آن وضع با آنها رفتار كردى و امر كردى كه اينطور بكنند. خوب اينها را بايد جبران بكنى تا بعد بگوئى (استغفرالله )، تو جبران نكرده مى گوئى كه من توبه كردم ، ما باورمان مى آيد كه تو توبه كار هستى ؟! ملت نشاخته اند تو را؟! مگر شما آن اولى هم كه آمدى سلطنت كردى همه اين التزامات (اول قانونا بايد التزام بدهى ) همه اين التزام ها را دادى و بعد آمدى (به قول خودت ) اين اشتباه ها را كردى . تو از اين به بعد ديگر اشتباه بكن نيستى ؟! يا اينكه باز اين را مى گوئى كه مردم را به غفلت بياندازى و باز مشغول بشوى به اين كارهاى اشتباهى كه مى گوئى كردم ؟
پس آنكه موافق با ايشان است و اصل اول ما را كه عبارت از رفتن شاه و اين سلسله است مى گويد قبول ندارم ، بايد يكى از اين مسائل را قائل بشود به اينكه نه همه كارهاى ايشان خوب بوده و شماها ملتفت نيستيد، مردم ملتفت نيستند كه اختناق يك چيز خوبى است ، نه خوب است و ايشان كارهاى خوبى كرده اند، همه اش اختناق و اينطور چيزهاست ، اينها هم خوب است . يا خير، نكرده است ايشان با بى اطلاع بوده است يا توبه كرده ايشان . وقتى اين راه ها همه بسته باشد، خوب بايد ايشان نباشد.
شاه و شوراى سلطنت هر دو آلت دستى براى تامين مقاصد اجانب
يك مطلب ديگر هم هست كه خوب ايشان نباشند، ايشان بروند و بعد آقازاده ايشان بيايند و عيال محترم ايشان بيايند و شوراى سلطنتى تشكيل بشود و اداره بكنند. آنها كه كارى نكرده اند ديگر، آنها ديگر خوب و صحيح هستند!! ملت ايران نمى تواند اينها را بپذيرد. يك ملتى كه از يك شخصى اين همه رنج برده و از پدرش آن همه رنج برده است ، آن همه خيانت ديده است ، اين احتمال را مى دهد كه اين پسر هم پسر همان پدر است ، چنانچه اين پدر هم پسر همان پدر بود. و از خطاهاى ملت ما اين بود كه گذاشتند اين پسر بعد از آن پدر بيايد سلطنت بكند و بسيار آسان بود آن وقت اگر پيشنهاد مى كردند به اين متفقين و آن وقت مى ايستادند و مى گفتند: ما اين را نمى خواهيم آن وقت بسيار آسان بود كه ايشان نباشند. خوب ، اين پسر، پسر همين پدر است . شنيدم گفته است كه اين پدر من بى خود اين حبسى ها را نگه داشته و اينها خرج دارند، اينها را بكشد، از بين ببريد اينها. مى گويند اينطور ايشان گفته است كه اين حبسى ها را براى چه خرجشان را مى دهند، بكشدشان . اگر احتمال اين معنا را بدهند ملت ، يك مساله مهمى است . مسائل مهمه را احتمال هم وقتى كه انسان بدهد، بايد احتياط كند او را. اگر شما يك احتمال صحيحى بدهيد كه از اين اطاق وقتى كه مى رويد بيرون ، يك حيوان ، يك سبعى در اينجا هست كه شمارا مى كشد، نخواهيد رفت از اينجا بيرون همان احتمالش را بدهيد. خوب حالا ما اين احتمال را نمى دهيم اما اگر من احتمال اين معنا را بدهم كه يك ، شما احتمال اين معنا را بدهيد كه بيرون اينجا يك سبعى است آدمكش ، احتياط مى كنيد، نمى رويد بيرون . ما احتمال اين معنى را مى دهيم كه اين خانواده سبعى هستند كه اينها ملت را خواهند به باد داد. همانطورى كه تا حالا كرده اند بعد از اين هم خواهند كرد. يك آلت دستى هستند از غير (مساله اين حرف ها نيست كه ، ما حالا روى احتمال داريم صحبت مى كنيم والا مساله احتمال نيست ) ايشان يك آلت دستى است ، پدر ايشان هم يك آلت دستى بود. آنها مى خواهند حالا آن آلت دست ديگرى آن بعدى را آلت دست قرار بدهند براى خودشان و چطور ملت مى تواند قبول بكند كه اينها باز باشند و - عرض مى كنم كه - آقائى بكنند بر ملتى در صورتى كه آنطور خيانت ها را كرده اند. بنابراين اصل اول ما را گمان ندارم كه بتواند كسى انكار كند كه اين اصل نبايد باشد.
سلب اختيار از مردم ، اساس رژيم تحميلى سلطنتى
يكى هم قضيه اصل دوم اين است كه اصل رژيم سلطنتى بى ربط است . رژيم سلطنتى رژيم كهنه ارتجاعى است ، در وقت خودش ‍ هم بى ربط بوده است . اينكه ارتجاع مى گوئيم ، يك وقت اين است كه يك چيزى در وقت خودش خوب بوده است ولى حالا ديگر كهنه شده است ، سلطنت اگر چنانچه در وقت خودش هم يك چيزى بوده ، حالا ديگر كهنه شده است ، ديگر سلطنت يك مساله ارتجاعى است لكن سلطنت از اول چيز مزخرفى بوده است ، يك آدم سلطان بر يك مردم بدون اينكه مردم اختيارى داشته باشند! حالا آن شخص اول و سلطان اولش كه هميشه با زور آمده اند به مردم
تحميل شده اند، هيچ وقت نبوده است كه مردم اراده داشته باشند در تعيين يك سلطان ، هميشه با قلدرى و زور آمده اند و تحميل كرده اند بر مردم و ظلم خودشان را بر مردم تحميل كرده اند و هر كارى خواسته اند به سر ملت ها آورده اند و بعد هم كه يك سلسله اى ، اولى دزد بود و همه كارهاى زشت را مى كرد حالا اصلا در رژيم هاى دنيا اين جزو مضحكه هاست ، يك كسى مى آيد برخلاف مثلا يك رژيمى قيام مى كند، اين حالا كه قيام كرد، اين قيام غلط است ، اين مجرم است ، قيام كرده است بر ضد يك رژيمى ، آمد و غلبه كرد و كشت و زد و همه كار زشت را كرد و غالب شد، حالا كه غالب شد همه مى شناسند او را، حالا شد اعليحضرت ، تا حالا دزد بود، يك راهزنى آمد و زد و مثلا سلسله قاجاريه را مى خواهد به هم بزند، تا حالا اسمش اين بود كه اين آدم قيام برخلاف سلطنت كرده و چطور است و اين دزد است و اين خائن است و همه اين حرف ها را و لقب ها را به او مى دادند، حالا زورش زياد شده و زد و آنها را بيرون كرد، تا بيرون كرد آقاى آمريكا از آن طرف ايشان را مى شناسد و آقاى انگلستان هم از آن طرف مى شناسد و حالا شد اعليحضرت و هر كه بر ضد اين قيام كند مجرم است . تا حالا ايشان مجرم بوده است ، حالا كه ، به زور به مردم غلبه كرد و او را زد و بيرون كرد، همين دزد شد (اعليحضرت )! بناى دولت ها اين است همين دزدى كه تا حالا دزد بود و اگر گرفته بودند او را، مى گشتند او را و همه هم مى گفتند صحيح است اين كشتن ، حالا كه زور شد و غلبه كرد، حالا ديگر مى شناسند او را يكى بعد از ديگرى . همين پريروز افغانستان همين طور شد ديگر. همين پريروز افغانستان بعد از اينكه اينها آمدند، اول هى اينها آمدند و چه ، هى حرف ها مى زدند برايشان ، وقتى كه غلبه كردند او از آن طرف شناختش ، او از آن ور شناختش ، او از آن طرف شناختش .
بنابراين است كه همه ديگر اين دزد سر گردنه را حالا ديگر از اين به بعد القاب تغيير كرد، شد (اعليحضرت ) و هر كس بر خلافش ‍ بگويد، خلاف رژيم سلطنتى او چيزى بگويد يا اهانتى بر او بكند چند سال هم حبس بايد برود. اصل رژيم سلطنتى از اول يك چيز غلطى بوده . چه معنى دارد كه يك نفر آدم كه مثل همه ماها هست اكثر آنها هم از همه اين جمعيت ها كمتر بوده اند. ادراكاتشان هم كمتر بوده است ، اكثرا اينجورى بوده اند، خوب بله قلدرى را داشتند، قلدرى ها را داشتند خيلى زورمند بودند اما ادراكاتشان مثل يك آدم متعارف هم خيلى هايشان نبوده ، آنوقت اين شد شخص اول و شد شاه ، بعدش ديگر به مردم هيچ ارتباط ندارد. خوب ، حالا فرض ما مى كنيم كه آن مجلسى كه رضا شاه با سرنيزه درست كرد و همه ديديم ، نه يك مجلس ملى بود و ملت آمد و ديد كه قاجاريه مثلا خلاف هستند، آنها را كنار گذاشت و شد ايشان ، بعد ديگر از اختيار مردم شد بيرون براى اينكه حالا ايشان با اختيار مردم شد بعد هر كارى بكند، مردم هر چه فرياد بزنند كه آقا تو با اختيار ما، با انتخاب ما شاه شدى ما نمى خواهيم ديگر، برو سراغ كارت ، ديگر گوش نمى دهند، ديگر سرنيزه است . مثل همين حالايى كه پيش آمده ، آنها قرار دادند، يك كسى را انتخاب كردند، آن طبقه جلو انتخاب كردند حالا ما بايد جرم اين پسره را هم بكشيم . ما انتخاب كرديم اين را؟! آخر اين عقلايى است كه در 50 سال قبل يك طبقه ديگر، يك جمعيت ديگر يك كسى را انتخاب كنند به سلطنت بعد پسر او بى انتخاب اين مردم و با
مخالفت اين مردم باز سلطان باشد بر اين مردم ؟ يعنى هر كارى كه بخواهد بكند (نخير، سلطان مشروطه باشد)، بى انتخاب مردم چراباشد؟ چه معنا دارد؟ هر كسى ، هر جمعيتى ، هر اجتماعى حق اوليش اين است كه خودش انتخاب بكند يك چيزى را كه راجع به مقدرات مملكت خودش است . كدام يك از اين ملت ما، الان اين طبقه اگر در تمام ايران شما بگرديد يك نفر را پيدا بكنيد كه بگويد من دخالت داشتم در انتخاب محمدرضا خان به سلطنت ، پيدا نمى كنيد. هيچ كس ، هيچ كس دخالت نداشت است . موهبت الهى بوده است (به قول خودشان ) بدون اينكه مردم دخالت داشته باشند. خوب ، در قانون اساسى غلط ما اين است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه ملت مى دهند به يك شحصى . خوب ما حالا قبول كرديم ، يك موهبت الهى است كه ملت مى دهند، كى ملت دادند اين را؟ كى ملت اصلا اختيار در اين باب داشتند؟ ايشان كودتا كرد و آمد ايران ، آمد تهران - را - از قزوين آمد تهران را گرفت و كودتا كرد و يك عده اى را گرفت و حبس كرد و كم كم ماند. اولش نمى دانم رئيس قشون بود و بعد كم كم شد وزير جنگ و بعد كم كم شد نخست وزير و بعد هم با سرنيزه مجلس درست كرد و با سرنيزه الزام كرد اينها را كه بايد قاجاريه را خلع بكنيد و بايد من سلطنت كنم ، همه اش سرنيزه بود. موهبت الهى كه مردم مى دهند، فرض كنيم كه مطلبش اين است كه اين موهبت الهى است و مردم مى دهند به يك كسى ، مردم مى دهند، آخر مردم كجا دادند؟ كى مردم همچو كارى كردند؟ و من عرض كردم كه حالا ما فرض مى كنيم كه اين مردم هم دادند به پدر ايشان و خوب حالا بعدش چه ؟ آن جمعيتى كه آنجا بوده اند يك كسى را وكيل كرده ، وكيل من كه نبوده است پدر من . شما همه تان آن زمان هيچ يادتان نيست ، هيچ كدامتان راى آن وقت نداشتيد، نبوديد تا راى بدهيد. هيچ كدام شما آن وقت نبوديد، ما هم كه بوديم كه راى نداشتيم ، خوب ، راى كه به او ندادند. حالا ما فرض مى كنيم كه يك جمعيت راى دادند به او، الان كه ما مى خواهيم زندگى بكنيم ، مقدرات مملكت مان را تحت نظر يك كسى قرار بدهيم يك كسى بخواهد دخالت در امور مملكتى ما بكند بدون اينكه ما اصلا اطلاعى داشته باشيم و بدون اينكه اختيارى داشته باشيم ايشان بايد هر كارى دلش مى خواهد بكند؟
مخالفت مردم با سلطه خاندان پهلوى و اصل رژيم سلطنتى
بنابراين اصلا رژيم سلطنتى يك چيز غلطى است . رژيم سلطنتى چيست ؟ بايد مردم خودشان يك كسى را تعيين كنند. مثلا فرض ‍ كنيد كه يك وكيلى را تعيين مى كنند برايشان كار بكند، بايد مردم خودشان يكى را تعيين كنند كه او دخالت كند در امورشان ، هر وقت او را نخواستند، بگويند برو گم شو! يك رژيمى كه اينطور استقرار دارد اگر انسان فهميد به اينكه ، هر آدمى بفهمد كه هر كارى بكند ديگر از دست مردم خارج است كه بگويند برو، ديگر او هست تا آخر، سلطنت اينطورى است كه يك كسى كه سلطان شد ديگر او هست ، بيخ ريش مردم هست ، يك همچو آدمى هر چه خلاف بخواهد بكند دستش باز است خوف اين را ندارد كه عزلش بكنند، عزلى توى كار نيست ، او هست تا آخر (همه هم شاهدوست اند)! اما اگر بنا باشد كه يك نفر آدم را پنج سال ، ده سال ، هشت سال بگويند كه شما بيا در
اين مملكت رئيس جمهور مثلا باش ، كارهاى اين مملكت را اداره بكن ، خود مردم آزاد يكى را تعيين بكنند، اين آدم هر چه هم بد باشد به فكر خودش هست لااقل ، براى اينكه مى گويد خوب من پنج سال ديگر رئيس جمهور افتاده ام ، وقتى افتادم پدر مرا مردم در مى آورند، اگر به يك كسى ظلم كرده باشم اينها پدر من را در مى آورند، حالا قدرت دست من است بعد از پنج سال ديگر يك آدمى هستم عادى ، مثل ساير مردم . نمى كند قهرا. اصلا از اول رژيم سلطنتى يك چيز غلطى بوده است و تحميل شده است به مردم . اصل دوم ما هم اين است كه رژيم سلطنتى يك اصلى است بى ربط، بايد اختيار دست مردم باشد. اين يك مساله عقلى است ، هر عاقلى اين مطلب را قبول دارد كه مقدرات هر كسى بايد دست خودش باشد، مائى كه ، يك جمعيتى كه مملكت مال خودشان است ، چيزهائى كه در مملكت است بايد به صرفه خودشان خرج بشود، بايد همه چيز اين مملكت در راه صلاح خود اين مملكت باشد يك كسى كه اصلش با مردم جداست و مى گويد كه مردم چكاره هستند من خودم هر كارى دلم مى خواهد بكنم ، چطور مى شود مقدراتش ‍ را مردم دست يك همچو آدمى بدهند كه هر كارى دلش مى خواهد بكند و به مردم ديگر دخالت نباشد؟ به خلاف اينكه مردم امسال يك كسى را قرار بدهند، همه جمع بشوند با هم قرار بدهند كه اين آقا رئيس جمهور ما، پنج سال هم ايشان رئيس جمهور. ما فرض ‍ مى كنيم كه يك آدمى باشد كه خيلى جلب باشد، اين آدم خيلى جلب نمى تواند، عقل اجازه اش نمى دهد كه در اين پنج سال تو هر كارى دارى بكن ، هر چه هم مى خواهى ظلم بكن و - عرض مى كنم كه - چه مى شود. ما فرض مى كنيم نه ديگر حقى براى مردم نباشد و حال آنكه در جمهورى حق است و مردم مى توانند بگويند نه ، تو غلط كردى برو دنبال كارت ، اگر جمهورى اسلامى باشد كه ديگر واضح است براى اينكه اسلام براى آن كس كه سرپرستى براى مردم مى خواهد بكند ولايت بر مردم دارد يك شرايطى قرار داده است كه وقتى يك شرطش نباشد، خود به خود ساقط است ، تمام است ، ديگر لازم نيست كه مردم جمع بشود، اصلا خودش ‍ هيچ است اگر بيجا- اگر - يك سيلى بزند، رئيس جمهور اسلام اگر يك سيلى بيجا به يك نفر بزند ساقط است ، تمام شد رياست جمهوريش ديگر و بايد برود سراغ كارش آن سيلى را هم عوضش بايد بيايد بزند توى صورتش . ما يك همچو چيزى مى خواهيم .
بنابراين اصل اول كه عبارت از اينكه ما اين خاندان را نمى خواهيم اين واضح است ، بايد همين طور باشد، مردم هم با ما موافقند. مساله مردمى است . مساله به حسب حق مردم ، مردمى است همه مردم فرياد كردند توى خيابان ها، حالا هم دارند فرياد مى كنند. همين امروز هم گفتند پنجاه هزار نفر در اصفهان قيام كرده اند و - عرض مى كنم - نهضت كرده اند و تظاهر كرده اند و از اين حرف ها. الان هم همان حرف ها را دارند مى زنند. اصل دوم هم كه سلطنت رژيم سلطنتى اصلش غلط است اين هم هر عاقلى اگر تصور مطلب را بكند، تصديقش هم مى كند كه يك همچو رژيمى اصلا درست نيست . بايد اختيار دست خود مردم باشد و چه بكنند. يك كس ‍ ديگرى يكى را سلطان بكند، اين سلطان بر يكى ديگر باشد، اين مقدرات اين دست آنهاست . هر كس مقدراتش دست خودش ‍ است . اين نسل حالا مقدراتشان دست خودشان بايد باشد، نه دست يك كسى كه هفتصد سال پيش از اين بوده و حالا رفته
سراغ كارش رئيس جمهور معنايش اين است كه مقدرات دست خود مردم است . مردم الان مى خواهند قرار دهند يك كسى را رئيس جمهور، بعد از پنج سال ديگر تمام مى شود عملش ، يكى ديگر را قرار مى دهند بعديش را مى آورند. اين بهتر از اوست و آن غلط بوده است و اين صحيح ، اين ممكن است صحيح باشد منتهى ما جمهور به آن معنائى كه هر كس را بخواهند قرار بدهند، در ساير جاها هم اينطور نيست كه هر كس يك شرايطى در آن هست ، در رئيسى كه بايد حكومت كند بر مردم ، حاكم مردم يك شرايطى در اسلام دارد كه اگر آن شرايط ملاحظه بشود، يك حكومت عدل و صحيح منعقد مى شود.
تحقق جمهورى اسلامى مبنى بر رجوع به آراء مردم
اصل سوم ما اين است كه ما حكومت اسلامى مى خواهيم . يك جمهورى اسلامى كه به آراى مردم رجوع مى كنيم و شرايط را هم مى گوئيم ، آن شرايط در اسلام هست براى هر كس كه مى خواهيد تعيين كنيد، هر كه اين شرايط را دارد اين را بخواهند، شرايطش ‍ نباشد كه هر دزدى را بخواهند قرار بدهند هيچ عاقلى اين را نمى پذيرد كه هر دزدى را بخواهند قرار بدهند و قرار هم نمى دهند. اين شرط سوم را هم ، اين اصل سوم را هم حالا من خسته شده ام بعد عرض مى كنم . و بعضى از حرف هائى كه گفته شده است و نطقى كه امروز باز اعليحضرت فرموده اند و حرف هائى كه زده اند، اينها ديگر بعد يك تاملى در آن بكنيم ببينيم چه ايشان گفته است و ما بايد چه بگوئيم .
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 22/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار آلمانى
سؤ ال : بر سر آلمانى هاى مقيم ايران در صورتى كه اوضاع ايران عوض شود و حكومت اسلامى به روى كار آيد، چه خواهد آمد؟
جواب : با آنها به طور انسانى رفتار مى شود و در صورتى كه مصالح ملت را مراعات كنند، ابدا ضررى بر آنها وارد نخواهد شد.
سؤ ال : بر سر سرمايه هاى صنعتى آلمانى ها در ايران چه خواهد آمد؟
جواب : اگر سرمايه ها از خودشان باشد، آن هم محفوظ خواهد ماند و ظلمى بر كسى وارد نخواهد شد.
سؤ ال : همانطورى كه حضرت آيت الله اطلاع داريد، شاه به نام ملت ايران قراردادهائى را با آلمانى ها و خارجى ها بسته است . آيا يك دولت جديد به رهبرى حضرت آيت الله اين قراردادها را ادامه مى دهد؟ و چه اتفاقى بر سر اين قراردادها رخ خواهد داد؟
جواب : قراردادهائى كه موافق مصالح ملت است ، به قوت خود باقى مى ماند.
سؤ ال : همانطور كه مسبوق هستيد، سرمايه هائى به نام ايران در آلمان سرمايه گذارى شده است . اين سرمايه ها، چه سرنوشتى پيدا خواهد كرد؟
جواب : اين سرمايه ها مال كشور و ملت است و دولتى كه مى آيد به مصلحت ملت عمل خواهد كرد.
سؤ ال : در حكومت آينده ، آزادى زنان چگونه خواهد بود؟ آيا اينها بايد مدارس را رها كرده و به منازل بروند، يا اينكه بر ايشان امكان خواهد داشت به تحصيلات خود ادامه دهند؟
جواب : اين حرف هائى كه راجع به زنان و يا مسائل ديگر شنيده ايد، اينها همه تبليغات شاه و اشخاص مغرض است . زن ها آزاد هستند و در تحصيل هم آزاد هستند، در كارهاى ديگر هم آزادند، همانطور كه مردها آزادند. حالاست كه نه زن آزاد مى باشد و نه مرد.
تاريخ : 22/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار روزنامه فرانسوى لوموند
سؤ ال : كشور ما، كشور آزادى است و ما بسيار خوشحاليم كه حضرتعالى به فرانسه تشريف آورده ايد. حضرت آيت الله درباره وضع ايران پس از توقيف دكتر سنجابى چه نظرى دارند؟
جواب : با توقيف دكتر، اسباب تحولى نمى شود. اين هم از دست و پاهائى است كه شاه مى زند به خيال اينكه دكتر را تسليم كند و معلوم نيست كه كسى تسليم شاه بشود يا اشخاص محترمى تسليم شاه بشوند.
سؤ ال : نظر حضرتعالى درباره احتمال مبارزه مسلحانه چيست ؟ دو سه روز پيش از اين آقاى شريعمتدارى در اين باره گفته اند هنوز تصميمى در اين باره گرفته نشده است .
جواب : ما اميدواريم قبل از اينكه نوبت به مبارزه مسلحانه برسد، مسائل به دلخواه ملت ختم شود. اگر چنانچه يك وقت مقتضى شد، آنوقت تجديد نظر مى كنيم .
سؤ ال : حضرتعالى مى فرمائيد كه بايستى در ايران ، جمهورى اسلامى استقرار پيدا كند و اين براى ما فرانسوى ها چندان مفهوم نيست زيرا كه جمهورى مى تواند بدون پايه مذهبى باشد، نظر شما چيست ؟ آيا جمهورى شما بر پايه سوسياليسم است ؟ مشروطيت است ؟ برانتخاباتى استوار مى باشد؟ دموكراتيك است ؟ چگونه است ؟
جواب : اما جمهورى به همان معنائى است كه همه جا جمهورى است لكن اين جمهورى بر يك قانون اساسى اى متكى است كه قانون اسلام مى باشد. اينكه ما جمهورى اسلامى مى گوئيم براى اين است كه هم شرايط منتخب و هم احكامى كه در ايران جارى مى شود، اينها بر اسلام متكى است لكن انتخاب با ملت است و طرز جمهورى هم همان جمهورى است كه همه جا هست .
تاريخ : 22/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگاران البيرق
سؤ ال : حضرت آيت الله ! جنبشى كه شما معرفى مى فرمائيد و ارزش هاى روحى و مردمى كه از آن برخوردار است آيا به تنهائى مى تواند به اسم اكثريت ايرانى و بدون چپى ها و بدون مخالفين سنتى ، حكومت را در دست بگيرد و اگر امروز بر اساس شعارهائى كه شما مطرح مى فرمائيد رفراندمى در ايران صورت گيرد، نسبت درصد آرائى را كه ممكن است به دست آوريد چقدر خواهد بود؟
جواب : اكثريت قاطع ملت ايران مسلمان است و به آنچه كه ما بخواهيم راى مى دهد. همه ملت ايران شاه را نمى خواهند. آيا 90 درصد مردم ايران كه مسلمانند، به عنوان اكثريت يك جامعه نمى توانند يك جمهورى اسلامى تكشيل دهند؟
سؤ ال : آيا امكان دارد كه شوروى به جنبش شما كمك كند؟ آيا حضرت آيت الله به طور كلى از آمريكا مايوس هستند يا اينكه معتقديد اگر روزى براى آمريكا مسلم شود كه ايام حكومت شاه رو به پايان است ، مصلحت خود را بر خواهد گزيد؟
جواب : اما راجع به شوروى ، ما احتياجى به كمك او نداريم و همانطور كه از آمريكا كمك قبول نمى كنيم از شوروى هم كمك قبول نخواهيم كرد. اما راجع به آمريكا، آمريكا البته هميشه مصالح خودش را ملاحظه مى كند و ليكن ملت ديگر به آمريكا اعتنا نمى كند و شاه بايد برود و غير از اين هيچ راهى نيست ، چه آمريكا و شوروى بخواهند يا نخواهند.
سؤ ال : آيا امكان دارد ارتش ايران به نفع جنبش شما تحول يابد؟ يا اينكه ارتش دوستدار شاه باقى خواهد ماند؟ يا اينكه از برگشتن ارتش به راه درست مايوس شده ايد؟ يا اينكه معتقديد شهوت حكومت بر نظاميان غالب آيد و آنان خود زمام حكومت را به دست گيرند و سربازهاى آنها به ملت بپيوندند؟
جواب : آيا سران جيره خوار ارتشى كه پنجاه سال است توسط آمريكا خريدارى شده اند به اين سرعت قابل تغيير هستند؟ ارتش ‍ شاه را نمى خواهد و لكن قدرت دست سران ارتش است . ارتش ، خصوصا افسران و درجه داران جوان آن با ملت هستند ولى فعلا" قدرت يك انقلاب را ندارد، فعلا" حكومت را نظاميان آمريكا در دست گرفته اند ولى بايد دانست كه اداره اين حكومت بسيار مشكل است ، اصولا" نظامى نمى تواند حكومت كند.
سؤ ال : شوروى ها مى گويند كه علت انقلاب دينى بر ضد شاه اين است كه اصلاحات ارضى امتياز املاكى را كه روحانيون داشته اند از آنها گرفته است ، جواب شما به چنين اتهامى چيست ؟
جواب : اگر كسى از وضع زندگى روحانيون مطلع باشد خوب ميداند كه روحانيون املاكى نداشته و ندارند، روحانيون از طبقه سوم مى باشند. مساله ، مساله اصلاحات ارضى نيست ، مبارزات ملت ايران معلول جنايات و خيانات 35 ساله شاه است كه توسط روحانيون برملا گرديد و براى درهم كوبيدن رژيم شاه است .
تاريخ : 24/8/57
بيانات امام خمينى در مورد حق مسلم و مشروع ملت ها در تعيين سرنوشت و اشاره به هدفنهايى ملت ايران
تحقق جمهورى اسلامى ، آرمان نهائى ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
ما عرض كرديم كه ملت ايران (كه ما هم دنبال ملت ايران هستيم ) آنها سه تا اصل را تقاضا دارند و در تظاهراتى كه سرتاسر ايران كردند و حالا هم مى كنند اين سه تا اصل را ذكر مى كنند و مقصودشان تحقق اين سه تا اصل است ، البته آن كه مقصود اصلى و هدف اصلى است آن اصل سوم است كه حكومت اسلامى ، جمهورى اسلامى ، آن كه هدف نهائى و اصل است آن است لكن دو اصل ديگر هم در آن منضم است يعنى اگر همان اصل هم فقط مى گفتند، اين دو تا اصل هم لازمه آن هست . آنها كه مى گويند ما حكومت اسلامى مى خواهيم يا جمهورى اسلامى مى خواهيم ، تحقق جمهورى اسلامى نفى رژيم سلطنتى است و نفى رژيم سلطنتى نفى شاه است در صورتى كه شاه هم قانونى بوده باشد حكومتش والا از اول ديگر بى اساس است . اين دو تا اصل اگر چه هدف اصلى نيست لكن دو تا اصل مهم است كه به يك وجهى اينها هم هدف هستند، البته هدف نهائى عبارت از همان تاسيس يك حكومت عدل اسلامى است لكن خود همين معنا كه بايد اين شخص و اين سلسله بروند سراغ كارشان اين هم خودش يك هدفى است - هدفى شده است از براى ايرانى ها براى اينكه بعد از آنكه ايرانى ها تمام جناياتى كه تا حالا برايشان شده است در اين 50 سال و تمام بدبختى هائى كه اينها داشته اند، چه از اينكه نگذاشته اند رشد فكرى بكنند جوان ها و از آن طرف به واسطه زيادى مراكز فساد - كه مراكز فحشا و فساد و اشاعه اين مراكز، چه از ناحيه اينكه مثلا مشروب فروشى چقدر هست اين كازينوها و اين بساط چقدر هست ، مجلاتى كه اسباب فساد مى شود و جوان ها را فاسد مى كند چقدر در اين 50 سال بوده است و ترويج از آنها كرده اند و راديوها چه حالى داشتند، سينماها چه حالى داشتند، تلويزيون ها چه حالى داشتند همه اينها به واسطه اين است كه اين رژيم و اين حكومت ، حكومتى است كه مى خواهد كه اين جوان هاى ما را فاسد كند و اين مراكز زياد فحشا و همه اطراف و همه جوانب فحشا را رواج دادن براى اين است كه جوان ها را از دانشگاه ها بكشند به ميخانه ها و به كارهاى زشت و بد. پس اين جنبه كه عبارت از فاسد كردن جوان هاى ماست ، اين هم زير سر همين حكومت فاسد است كه اگر حكومت ، حكومت صالح بود، مصالح مسلمين را و مصالح ملت را درنظر مى گرفت ، نمى گذاشت كه اين قوه بزرگ و اين نيروى عظيم ملى فاسد بشود و كار از آن نيايد. اين را مردم از
چشم همين هيئت حاكمه اى كه شاه اينجا درست كرده ، همين رژيم فاسد مى دانند و از آن طرف هم اينكه راجع به فرهنگمان ، راجع به اقتصادمان ، هر چه بدبختى در ايران تحقق پيدا كرده ، ملت ايران از دست اينها مى دانند و واقع هم همين است كه حكومت فاسد موجب همه فسادهائى است كه از همه اطراف به ما احاطه كرده . بنابراين خود اين الان يك هدفى شده است براى مردم كه اين آدم نبايد باشد و اين رژيم نبايد باشد، اين خودش يك هدف كانه اصيلى الان از براى مردم است ولو اينكه وقتى كه ما آن هدف اصلى را ملاحظه كنيم ، اين مقدمه اوست و لازمه اوست . نبودن اين رژيم لازمه بودن رژيم صحيح اسلامى است بنابراين ، اين دو تا اصل به آنطورى كه عرض كردم اشكالى در آن نيست و كسى نمى تواند، يك كسى كه بخواهد درست فكر كند، عاقلانه فكر كند، بستگى نداشته باشد به آمريكا يا به شاه ، نمى تواند ديگر تصديق كند كه اين رژيم بايد باشد، با اين فسادهائى كه مترتب بر آن هست معذلك بايد باشد و نمى تواند انكار كند كه فساد در كار بوده و اينقدر هم قضيه شور بوده كه خود خان هم فهميده است براى اينكه خوب چند روز پيش از اين پشت راديو ديديد كه اقرار كرد به همه اشتباهات منتهى اسمش را اشتباهات گذاشت لكن اقرار به اين كرد كه تا حالا هر چه شده است كارهاى خلاف بوده و از اين به بعد نمى شود.
بنابراين يك مساله اى است كه خود ايشان هم ، حالا گاهى وقت ها يك كاسه هائى كه از آش داغ تر هم هست داريم ، ممكن است كه در بين مردم كه به اثر فكر عقب افتاده اند يا اينكه خير، طمع دارند و باز ميل دارند كه شاه باشد و آمريكائى ها باشند، اينها باز شاه را بخواهند تنزيهش كنند و بگويند چه هست ، ممكن است باشد ولى خود ايشان هم تصديق كرده به اينكه دراين مدت اشتباهات بوده است و ما هم عرض كرديم كه قضيه اشتباهات نبوده ، تعمدها بوده است و از آنوقت تا حال هر چه كار كرديد شما بر ضد ملت كرديد و سلطانى (اگر چنانچه ما فرض هم بكنيم كه يك سلطانى باشد كه روى قوانين درست آمده باشد روى كار) اگر چنانچه خيانت به يك ملتى كرد، اين ديگر لياقت سلطنت ندارد و ساقط است .
تكيه بر استقلال اقوام در تعيين سرنوشت
بنابراين اصل اول و دوم كه اين نبايد باشد و رژيم سلطنتى يعنى يك رژيم كهنه غلطى از اول بوده و بر حسب عقل هم يك مطلب غلطى است كه مثلا در 700 سال پيش از اين يك جمعيتى ، ما فرض كنيم كه اگر هم اينجور بوده ، با اينكه اينجور كه نبوده است اين ، اين را ما مى دانيم كه از اول اينطور نبوده است كه با تصويب ملت روى كار آمده باشد، سرسلسله قاجاريه را همه مى دانند كه آمد و زد و گرفت و زدند و به هم زدند اوضاع را، خود رضاشاه را همه ما ديديم او را ديگر، آن شنيدنى است ، و آن هم ديدنى است كه ما كه يادمان هست اينكه ايشان هم آمد و گرفت و زد و چه كرد و با زور و با سرنيزه سلطه پيدا كرد و سلطنت پيدا كرد كه هيچ ابدا به ملت ارتباط نداشت ، حالا ما فرض كنيم كه نه ، يك سلطنتى را ملت آورده است روى كار، در 700 سال پيش از اين ملت ايران جمع شد و يك
سلطانى را، خودش را و اعقابش را سلطان كردند. راجع به آن سلطانى كه در زمان خودشان است و سر و كار خودشان با آنهاست بسيار خوب ، خوب شما خواهيد مقدرات مملكت خودتان را، مملكت از شماست و مقدرات مملكت هم بايد به دست شماها باشد و شما هم يك نفر را منتخب كرديد، خوب ما از اين پيرمردهاى 70 سال پيش از اين ، 700 سال پيش از اين پرسيم شما نسبت به ما چكاره هستيد؟ شما به چه دليل يك كسى را سلطان براى ما قرار داديد؟ ما خودمان در اين زمان بايد انتخاب كنيم . به مجرد اينكه در 700 سال پيش از اين يك اشخاصى آمدند و يك كسى رايا يك سلسله اى را سلطان كردند، اين اسباب اين مى شود كه نسبت به ما هم يك وضع عقلى قانونى داشته باشد؟ به چه دليل ؟ هر قانونى اين را بگويد، غلط است كه بايد حتما شما تسليم بشويد به آنى كه 700 سال پيش از اين به عقل خودش يك چيزى را گفته است و يك كسى سلطان كرده است . بنابر اين اگر هم ما فرض مى كرديم كه سلطنت مثلا رضاشاه يك سلطنتى بوده است كه روى تصويب مردم بوده و آن مجلسى كه درست كرده اند، آن قلابى كه درست كردند نه يك مجلس صحيحى ما فرض كرديم بوده است ، آنها هم موكل هايشان يك طايفه ديگرى بودند، الان اكثريت جمعيت الا نادرشان ، نادرشان كه چند نفرى در هر شهرى ممكن است پيدا بشود كه يادشان است آن وقت ، اگر هم يادشان باشد آن وقت معلوم نيست كه اكثر اينها به يك حدى رسيده بودند كه راى داشته باشند، بچه بودند يا جوان بودند، خوب حالا ما فرض مى كنيم كه در 70 سال پيش از اين ، و يا 100 سال پيش از اين يك جمعيتى آمدند، جمعيتى كه پدران اين طايفه بودند و آمدند و راى دادند به اينكه وكلائى تعيين كردند، مى گوئيم حالا آزاد بودند همه اش گفتنى است والا نيست اينطورها (فرض كنيم كه خير، آزاد بودند وكلا را تعيين كردند آنها، آن وكلا، وكلاى اينها بودند، بسيار خوب ، وكلاى آنها حق داشتند كه يك كسى را تعيين كنند كه مقدرات اينها دست او باشد. درست خوب به چه مناسبت اين وكلا، وكلاى ما كه نبوده اند، خوب شما كه آن وقت نبوديد. تا وكيل داشته باشيد، وكيل هاى شما كه نبودند. به چه مناسبت آنها مقدرات شما را دست پسر رضاخان دادند؟ چه حقى ، پدران ما چه حقى داشتند كه يك همچنين كارى بكنند؟ نه ما پدرانمان را وكيل كرده بوديم و نه خودمان وكيل كرده بوديم اين وكلا را، اينها بيجا يك همچون كارى كردند.
بنابراين اصل رژيم سلطنتى بطلانش همراه خودش است ، خود قانون اساسى آنوقت كه اين فروعش همه اش پوسيده است ، همين خود قانون اساسى مى گويد كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه به اعليحضرت آن را مردم مى دهند. حالا موهبت الهى است و مردم مى دهند، حالا اين ، چه جور شده كه مردم وكيل خدا هستند، اين موهبت را مردم مى دهند، اين چه است ؟ شايد آن وقت هم اينها ديدند كه نمى شود مثلا دعوا كرد با رضاخان يا با آن سلاطين كه آن وقت بودند نمى شود خيلى دعوا كرد، خواستند، يك استخوان لاى زخم بگذارند. قضيه اين حرف ها نيست بيخود است ، اين نظام غلط پوسيده اى است . در هر صورت در خود قانون اساسى هم اين است كه سلطنت موهبت الهى است كه مرم مى دهند به شاه . حالا ما همين ماده را مى خواهيم عمل بكنيم به آن مردم بايد سلطنت را بدهند به شاه ، ما از
سرتاسر اين مملكت سؤ ال مى كنيم كه سلطنت ايشان را آيا شما داديد به ايشان ؟ هيچ كس جواب آره ندارد براى اينكه اگر هم صحيح باشد پدران شما (اگر صحيح باشد، من عرض مى كنم دروغ است اين حرف اما اگر هم صحيح باشد) اين موهبت الهى را دادند به رضاخان ، خوب رضاخان مرد و سلطنت او هم تمام شد. پدران ما نه وكيل ما بوده اند نه ولى مابودند، هيچى نبودند. آن وقت اكثر مردم نبودند در كار تاپدرشان يك كارى برايشان بكنند. بنابر اين به چه دليل الان محمدرضاخان به حسب قانون اساسى ، به حسب همين قانون كه موهبت الهى است كه مردم دهند به شاه ، خوب از ايشان ما مى پرسيم كه كدام مردم به شما چنين راى دادند؟ شما خودتان قبول داريد كه اين راى را به پدر شما دادند آن هم آنهائى كه دادند، الان از آنها كمى مانده است هيچى نمانده است تقريبا، اگر هم داده باشند. بنابر اين روى موازين قانون اساسى يعنى روى همين ماده اى كه شاه به آن استناد مى كند براى سلطنت خودش ، روى همين ماده ايشان سلطنت ندارد براى اينكه موهبت الهى بايد ملت بدهند به يك كسى كه شاه بشود و ملت نداده اند به او. عرض كنم اينها روى اين است كه سلطنت رضا شاه را مردم داده باشند به او و مردم نداده اند و ما ديگر ميدانيم و ما فرض مى كنيم كه خير، آن سلطنت موهبت الهى بوده است كه مردم داده اند به شاه . حالا ما اين هم فرضش مى كنيم كه خير، خود اين مردم همه با هم جمع شدند و اين موهبت الهى را تقديم آقاى آريا مهر كردند، خوب الان كه مردم همه دارند گويند نمى خواهيم ، خوب تمام مى شود قضيه . خوب يك چيزى را مردم دادند، حالا مى گيرند. يك چيزى كه اختيارش دادنش دست يكى كسى است ، اختيار گرفتنش هم دست خود اوست .
ما فرض مى كنيم كه همه مردم جمع شدند يك روزى گفتند كه محمدرضاخان سلطنت براى او باشد. ما اين موهبت الهى را تقديم ايشان كرديم ، حالا را شما چه گوئيد؟ تو حالا مى خواهى سلطنت بكنى ، سلطنت سابق بسيار خوب ، تا حالا قانونى هستى به قول خودت ، از حالا كه مردم دارند گويند نه ، ديگر چه ؟ مى گوئيد كه همه باز هم مى گويند آره ؟ اصفهانى ها داشتند آتش مى زدند به همه چيز، باز آنجا، مرديكه آنجا(ايشان بود يا يك كسى از رفقايشان ) مى گفت كه مردم شاهدوست اصفهان !! الان هم اينها اين حرف ها را مى زنند كه مردم شاهدوست ايران !! خوب الان اين مردم شاهدوست همه با هم جمع شده اند مى گويند ما نمى خواهيم يك مطلبى را، يك كسى را من وكيل كردم ، مادامى كه عزلش نكردم وكيل است ، وقتى عزلش كردم ديگر نمى تواند بگويد تو وكيل كردى مرا ديگر حق ندارى حرف بزنى ، خوب سلطنت يك چيزى بوده كه مردم بايد بدهند به يك كسى ، حالا ما هم فرض كنيم مردم دادند به شما، حالا مى گويند نمى خواهيم ، حالا ديگر ايشان چه مى گويد؟ پس ايشان ياغى است الان . اينكه من گاهى مى نويسم ياغى ، نه اين است كه مبالغه اى است ، مبالغه نيست ، ايشان الان ياغى است ياغى عبارت از آن آدمى است كه بيايد بيخودى يك جايى ، يا به ضد قوانين بخواهد يك حكومتى بكند، بخواهد يك كلاهبردارى بكند، ايشان تمام اين استفاده هائى كه در اين مدت كرده روى ياغيگرى بوده است و كلاهبردارى بوده . اگر فرض كنيد سلطنت يك حقوقى داشته است و ايشان حقوقش را گرفته ، كلاهبردارى بوده براى اينكه سلطنت نبوده كه تا حقوق بگيرد ايشان . ما فرض مى كنيم كه
خير، ايشان همچو موافق با همه مواد قوانين عمل كرده و سلطنت هم يك حقوقى داشته و آن حقوق ناچيز را هم ايشان گرفته ، ما از ايشان پرسيم كه شما به چه دليل گرفتى ؟ شما كه سلطان نيستيد كه حقوق بگيريد. الان كه مردم دارند فرياد مى زنند كه (نه ) به چه مناسبت شما در جايى كه مال ملت است نشسته اى ؟ جايى كه مال ملت است روى حكمفرمائى مى كنى ، مردم را دعوت مى كنى شما كه ، مال ملت است اينها، چه مى گوئى به مردم ؟

next page

fehrest page

back page