صحيفه نور جلد ۲

امام خميني رحمه الله عليه

- ۷ -


پاسخ امام خمينى به نامه حضرت آيت الله نجفى مرعشى  
بسمه تعالى
حضرت آيت الله آقاى نجفى دامت بركاته
به عرض عالى ميرساند: مرقوم شريف كه حاكى از سلامت مزاج محترم بود و حاوى استفسار از اينجانب بود و اصل سلامت و توفيق جنابعالى را خواستار است .
اينجانب به واسطه فشار عراق به تصويب شاه معلوم الحال كه مملكت اسلامى را تا سرحد سقوط رسانده است از نجف به خارج آمده بلكه بتوانم براى اين ملت محروم كارى بكنم . ما همه موظف هستيم كه از پا ننشينيم تا سقوط سلسله بى حيثيت پهلوى .
والسلام عليكم و رحمة الله بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 19/7/75
ملت حق تعيين سرنوشت خود را دارد
بيانات امام خمينى در مورد سرسپردگى رژيم پهلوى ، به ابر قدرت ها و وظيفهمسلمين در قبال نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
رئيس اطلاعاتشان آمد پيش من و راجع به اينكه شما ملت ايران را مسلح نكنيد، شما فعاليت نكنيد، ما تعهداتى داريم نسبت به دولت ايران . من گفتم كه خوب شما تعهداتى نسبت به دولت ايران داريد اما من نسبت به آن تعهد ندارم و ما هم تعهداتى خودمان داريم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان ما به كار خودمان ادامه مى دهيم شما هر كارى كه مى خواهيد بكنيد. گفت آخر شماها هى اعلاميه مى دهيد، هر روز يك نوارى فرستيد و چه مى كنيد، شما كمش كنيد. گفتم نه ، من اعلاميه مى دهم ، نوار هم پر مى كنم و مى فرستم منبر هم اگر رفتم صحبت مى كنم اينها چيزى است كه من نمى توانم كنارشان بگذارم . او هم رفت و بعد تشديد كردند به طورى كه من ديدم كه اينها ديگر تحمل مطلب را ندارند و پيشتر او اين را گفته بود كه فلانى حالا هيچ ، اما شماها (رفقاى ما) را چه خواهيم كرد. من ديد كه ممكن است يك وقتى اينها به رفقاى ما يك تعرضى بكنند و ما هم مقصدى (مكانى ) پيشمان مطرح نيست ، ما مى خواهيم كارمان را انجام بدهيم بنا گذاشتم كه بروم به كويت و از آنجا بعد به يكى از ممالك اسلامى بروم . با اينكه ويزا هم داشتيم ، در سرحد كويت دولت كويت مانع شدند، حتى اجازه اينكه ما برويم به فرودگاه از آنجا پرواز كنيم ، آن قدر هم اجازه ندادند، ما باز برگشتيم به عراق . معلوم شد كه خود آنها هم تفاهمى داشتند، منتظر ما بودند، همان جمعيتى كه ما را آورده بودند باز آنجا ايستاده بودند. ما برگشتيم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندين ساعت بردند بغداد و از بغداد هم ديديم كه حالا بيائيم اينجا شايد بتوانيم يك فلان محلى براى خودمان انتخاب كنيم . موقتا آمديم به فرانسه و من خودم را ملزم مى دانم يعنى ملزم شرعى مى دانم عقلى ميدانم كه در يك وقتى كه مردم ايران قيام كرده اند و دارند كشته مى دهند، جوان هايشان را گرفته اند ازآنها يك دسته اى را كشته اند، يك دسته اى را حبس كرده اند، عده اى از علماى ما الان در حبس هستند، عده زيادشان در تبعيد هستند و مردم همه از بچه كوچك تا پيرمرد ايستاده اند الان در مقابل دستگاه شاه و همه با يك صدا مى گويند ما شاه را نمى خواهيم ، همه مسؤ ول مى شويم براى اين ملت .
و اين ملت و هر ملتى حق دارد خودش تعيين كند سرنوشت خودش را. اين از حقوق بشر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست ، هر كس ، هر ملتى خودش بايد تعيين سرنوشت خودش را بكنند، ديگران نبايد بكنند. اين ملت با هم الان همه ايستاده اند و مى خواهند سرنوشت خودشان را تعيين كنند.
بى تفاوتى در مقابل جنايات بر خلاف شرع و انصاف و انسانيت است
اين است كه ما، اين آدمى كه به ما خيانت كرده است ، به اسلام ما، به دين ما خيانت كرده است مخازن ما را دارد به اجنبى مى دهد، در مقابلش يا اسلحه مى گيرد و مردم را مى كشد و يا مى گيرد و مقدارى ، يك مقدارش را خرج همين كارها مى كند باقيش را هم خودشان و رفقاى خودشان از بين مى برند، يك مردمى كه الان ايستاده اند و دارند خون مى دهند براى اين كار، مائى كه در خارج هستيم مكلف هستيم كه با اينها همزبان باشيم . الان آنها، همين الان هم كه ما اينجا نشسته ايم شما بدانيد كه در آنجا انقلاباتى هست ، الان در ايران ، همين چند روز پيش از اين در خيلى از جاهاى ايران آدم كشته اند. خيلى است ، الان هم كه ما اينجا نشسته ايم ، باز نمى دانيم ، شايد الان هم در ايران يك صدائى باشد و هست اما حالا كشتار هست يا نه ، الان ما نمى دانيم ، چرا، دور هستيم . هر روز اين مسائل هست . آنها در ميدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستندماها اينحا بى تفاوت باشيم و مشغول به مثلا كارهاى عادى خودمان باشيم اين برخلاف انصاف ، برخلاف انسانيت برخلاف شرع ، بر خلاف همه اينها هست . من مى توانم حالا با شما صحبت كنم و شما را دعوت كنم به اينكه با ملت خودتان كه براى منافع همه كه شماها هم جزو آنها هستيد، قيام كردند و شماها موافقت كنيد، اين جبهه هاى خارجى هر چه هستند، اينها همه همدست بشوند. من به اندازه اى كه مى توانم براى شما چند نفر حالا صحبت كنم صحبت مى كنم ، آن مقدارى هم كه مى توانم بنويسم مى نويسم و منتشر كنم . شما هم به هر اندازه اى كه مى توانيد، تظاهر هر وقت وقتش شد، مناسب شد، نوشتن ، گفتن ، به روزنامه نگارها چيز گفتن ، هرچه مى توانيد، هر كس به هر اندازه اى كه مى تواند با اين ملت ضعيف كه الان تحت چكمه اين بى انصاف ها هست بايد همراهى كرد.
قيامى كه در تاريخ سابقه ندارد
و يك همچنين قيامى كه الان در ايران هست من گمان ندارم در تاريخ سابقه داشته باشد اين را كه يك مساءله واحدى را همه بخواهند. الان همه ، اين بچه هايى كه تازه خودشان هم الان نمى دانند چه دارند مى گويند اما مى گويند ما شاه را نمى خواهيم ، يا اينكه همه گفته اينها هم گويند. يك بچه هفت ، هشت ساله ، پنج شش ساله ، آن كه زبان باز كرده الان مى گويد كه (مرده باد شاه ) براى اينكه ديده همه مى گويند او اين هم مى گويد. اين زبان همه است ، اين منطق همه است و در طول تاريخ شايد ما نداشته باشيم يك وقتى كه همه يك مطلبى را با هم بگويند يعنى آن كه در آن طرف ايران ، در اقصى بلاد ايران است با آن كه در مركز است حرفش يكى باشد. الان وضع اينطور شده است و يك ملتى وقتى وضعش اينطور شد، اين پيش مى برد. اين ديگر نمى شود كه اين ملتى كه ايستاده الان در مقابل
ظلم و در مقابل قلدرى ها و آنها با توپ و تانك و او با مشت دارد مقاومت مى كند و نمى رود كنار، اين ملت شكست نمى خورد.
بسيج تبليغاتى براى شكست نهضت
الان تبليغات مختلف شروع شده است ، اين شروع بود، زياد شده است تبليغات مختلف براى اينكه بشكنند اين وحدت را و جبهه هاى مختلف اشخاص مختلف ، اينها با آن صورت ها حتى گفتند كه بنا دارند كه در دانشگاه وقتى كه باز شد دانشگاه ، يك دسته سازمان امنيتى را به صورت دانشجوها بياورند و شعار كمونيستى بدهند براى اينكه به مردم بفهمانند كه اگر شاه نباشد خواهد اينطور شد. اين شاه از كمونيست ها هم بدتر است ، اين شاه ، هر كسى از اين شاه ، از اين آدم كه بهتر است . اين چه گذاشته براى مملكت ما، جز اينكه همه اش تبليغات است ؟ چقدرها خرج تبليغات در داخل و خارج مى شود تا اينكه روزنامه ها در خارج براى او دروغ ها را بنويسند و در داخل برايش دروغ ها را بنويسند. اين مشغول اين كارهاست و مشغول جمع كردن مال و در اطراف دنيا زينت تهيه كردن و زمين خريدن ، همين است كار ايشان ، ديگر چيست ؟ يا آدمكشى و آدمزنى است يا يك استفاده اينطورى از مردم . دارد استفاده مى كند و مال اين ملت را دارد تضييع مى كند.
استعمارگران بر سر خوان يغما
حرف ما اين است . ما يك كلمه حرف داريم و آن اين است كه اينهائى كه نشسته اند سر اين خوان يغما كه اسمش ايران است و هر كس از هر طرف آمده است ، هر مملكتى از هر طرف آمده است دارند از اين خوان يغما مى خورند و اين ملت ما، كنار اين دارد گرسنگى مى خورد، ما مى گوئيم اين نباشد. ما مى گوئيم يك مملكتى ما داريم نفت دارد، مخازن ديگر دارد، غنى است مملكت ما اين مملكت را براى خودمان بگذاريد، خودمان هم كارهايش را مى كنيم ، اگر بخواهيم هم كارشناس بياوريم خودمان مى آوريم ، چرا شما مى آوريد با ماهى نمى دانم چند صدهزار تومان . كارشناس مى آوريد كه اينطور نباشد، خودمان كارشناس درست مى كنيم .
فرهنگ استعمارى ، مانعى براى رشد استعدادها
دانشگاه حالا از وقتى كه امير كبير ايجاد كرده است تا حالا به قدر 70 سال يا بيشتر، خيلى سال مى گذرد از عمرش ، لكن نگذاشتند جوان هاى ما درست بشوند خوب ، خوب كار را انجام بدهند. اصلا مانع شدند از اينكه رشد بكنند جوان هاى ما. دانشگاه هائى كه به دست ديگران درست شده است كه نگذارند رشد در آن پيدا بشود. نظامى هاى ما را نمى گذارند كه تربيت نظامى صحيح بشوند. مستشارهاى آمريكايى اينها را به راه كج مى برند يعنى راهى كه براى آنها سازگار است مى برند. فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است . ما بايد فرهنگ خودمان را داشته باشيم . اين فرهنگها
فرهنگ هائى است كه نمى گذارند بچه هاى ما با فرهنگ بزرگ بشوند يك لوزه الان مى خواهد عمل كند، همين خود اين شاه راجع به يكى از لوزه اش يكى را از اروپا آوردند اين لوزه را عمل كرد. خوب ، توئى كه مى گويى كه ما ديگر مملكتمان را ترقى داديم ، لوزه تان را هم داريد جاى ديگر عمل مى كند، پس معلوم مى شود كه شما هيچى نداريد. يك خط مى خواهند بكشند از اينجا به آنجا از خارج مى آورند و درست مى كنند براى اينكه يك خطى بكشند. آنوقت يك قرارداد با يك كمپانى مى بندند، در يكى از اين قراردادها بوده است من يادم نمى ماند اين چيزها كه نمى دانم چند متر راه درست كرده بود و باقى آن را برداشت و رفت پى كارش اينها اينطور ريختند به جان اين مملكت . گازش را شوروى مى برد، نفتش را آمريكا مى برد. ما كه مى گوئيم كه حكومت اسلامى مى خواهيم ، مى خواهيم جلوى اين هرزه ها گرفته بشود، نه به منطق شاه كه مى گويد (اينها مى گويند كه ما مى خواهيم برگرديم به زمان هزار و چهار صدسال پيش ازاين ما مى خواهيم به عدالت هزاروچهارصد سال پيش از اين برگرديم ، نه اينكه زندگيمان زندگى آنوقت بشود، نه ، همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داريم لكن اينهائى كه اينها دارند مظاهر تمدن نيست .
مظاهر تمدن شاه !!
اينهمه آدمكشى مظاهر تمدن است ؟ اين حكومت نظامى عرض مى كنم كه به جان مردم ريختن ، اين مظاهر تمدن است ؟ اينهمه نفت هاى ما را به ديگران دادن و در مقابلش اسلحه اى كه نمى توانند اين اسلحه را به كار ببرند. اسلحه هايى كه به ايران مى آورند ما نداريم كسى كه كارشناس باشد بداند اين را چه جورى بايد به كارانداخت ، بايد خود مستشارهاى آنها بالاى سرشان باشد. پاپگاه درست كردند اينجا، پايگاه آمريكائى درست كردند به صورت اينكه ما مى خواهيم مملكتمان را چه بكنيم ، پايگاه آمريكاست اينجا ما اينكه حرفمان است اين است كه مى خواهيم اينطور اين آشفتگى كه الان اين آقا ايجاد كرده است ، اين نوكر ايجاد كرده براى ارباب هاى خودش ، ما مى خواهيم اين نباشد.
تاريخچه سرسپردگى رژيم پهلوى
از روز اول كه من يادم است ، شماها جوانيد يادتان نيست ، از روز اولى كه رضاشاه كودتا كرد، كودتايى بود كه با دست انگليس ها بود، خود انگليس ها هم وقتى كه اين رفت ، در راديو دهلى گفتند كه (من خودم شنيدم ) ما رضاشاه را آورديم و ليكن خيانت كرد برديمش . آنوقتى كه بردند او را به جزيره كذا، در راديو دهلى كه مربوط به انگليس ها بود گفتند كه ما رضا شاه را آورديمش سركار و بعد از اينكه خيانت كرد او را برديم . خود آقاى محمد رضاخان گفت كه ، دريكى از چيزهايش نوشته بود كه (شايد هم در همان خدمت براى وطنم باشد لكن بعدش اين را از بين بردند ديدند بد حرفى زده است ) (متفقين وقتى كه آمدند اينجا صلاح ديدند كه من باشم ، از خاندان ما باشد) لكن جنابعالى هم دست نشانده هستى . (صلاح ديدند كه من باشم )
معنايش اين است كه آنها مرا قرار دادند. ما مى گوئيم نمى خواهيم يك كسى كه با پناه متفقين آمده اينجا و حالا هم براى متفقين دارد كار مى كند، زحمت مى كشد، همه هستى ما را دارد به باد مى دهد. استقلال ما نداريم . آزادى بيان نداريم ، آزادى قلم نداريم هيچى نداريم .
غارتى به نام اصلاحات ارضى
زراعت يك مملكت زراعى كه زراعتش بايد صادر بشود چقدرها، اينها براى سى وسه روز (مثل اينكه اينطور نوشته بودند، يا سى وچهار روز يك همچو چيزى ) دارد، باقى آن را بايد از خارج بياورند. شما الان بينيد كه از خارج هى سيل گندم است و جو است و چه و چه وچه ، تخم مرغ است و همه چيز را از خارج دارند مى آوردند. اينها به اسم اصلاح ارضى زراعت ايران را به باد دادند يعنى دهقان و رعيت بيچاره را بيچاره كردند كه ديگر نتوانستند اينها بمانند در مزرعه خودشان ، از آنجا كوچ كردند و آمدند به تهران و اطراف شهر تهران به وضع بدى زندگى مى كنند، به وضع بسيار اسفناكى . الان عده كثيرى ، زياد شايد قريب چهل مورد، چهل محل شايد اين مقدارها كه صورتش را به من داده اند كه در نجف اين صورت پيش من بود كه در كجاى شهر، فلان عده ، در كجاى شهرفلان عده ، همين طورى در شهر متفرق با كوخ كوچك با چادر نشينى ، اينطورى است ، در تهران مركز اينطور است كه با چادرنشينى و كوخ نشينى دارند اينها زندگى مى كنند. نوشته بود كه بخواهد يك كوزه آب براى بچه هايش بياورد بايد نمى دانم چند پله ، صد پله ، چقدر از آن گودالى كه اينها زندگى در آن مى كنند بايد بياورند به بالا و برسند به شير آبى كه اينجا گذاشته اند. در زمستان سرما اين زن بايد اين كوزه را بياورد بالا و بعد از اين پله ها برگردد يك كوزه آب ببرد براى بچه هايش .
ماموريتى براى غارت بين المال مسلمين
ما مى گوئيم اين وضع آشفته بايد از بين برود.از آن طرف خرج هاى خودشان آنطور خرج ها است كه همين آخرى من خواندم كه براى فلان ويلائى كه براى يكى از خواهرهاى شاه بود، خود ويلا را چقدر خريدند الان من يادم نيست ولى زياد بود و پنج ميليون دلار براى خرج گلكارى و زينت گلكارى بود اين وضع اينها و بيشتر از اينها كه الان ما نمى توانيم تصورش را بكنيم ، اين وضع عده كثيرى از مردم كه در خود شهر تهران زندگى دارند مى كنند با يك چادرى ، با يك كوخى ، بى همه چيز، نه يك چراغ دارند نه يك عرض بكنم كه آب دارند، اسفالت و اين حرفها هم اصلش معنى ندارد. ما كه مى گوئيم حكومت اسلامى ، ما مى گوئيم اين وضع بايد از بين برود. نمى گوييم كه حكومت اسلامى شاه مى گويد كه اينها مى گويند كه بايد ما برگرديم به آن زمانى كه با الاغ راه برويم ، كدام آدم اين حرف را زده است كه شما بايد با الاغ برويد؟ ما مى گوئيم كه اين وضع را بايد به هم زد و تا محمد رضا و دودمان پهلوى هست ما مى توانيم يك روى آزادى و يك روى استقلال براى مملكتمان ببينيم . اين يك
نوكرى هست كه گذاشتند او را اينجا و مامور براى وطنش هست ، خودش هم مى گويد (ماموريت براى وطنم ) راست مى گويد اما ماموريت از جانب كيست ؟ مامور است از جانب آمريكا براى وطنش كه اين وطن را، وطن بيچاره را نه بگذارد رشد معنوى بكند و نه مالشان را خودشان بخورند، مالشان بايد نصيب آمريكا بشود ما كه مى گوئيم حكومت اسلامى ، مى گوئيم حكومت عدالت ما گوئيم يك حاكمى بايد باشد كه به بيت المال مسلمين خيانت نكند، دستش را دراز نكند بيت المال مسلمين را بردارد، ما اين مطلب را مى گوئيم . اين يك مطلب مطبوعى است كه در هر جامعه بشرى كه گفته بشود، براى هر كس گفته بشود از ما مى پذيرند. ملت ما امروز قيام كرده است براى اين مطلب كه اين آدم به ما خيانت كرده ، اموال ما را خورده است و برده است و عرض مى كنم كه در ممالك ديگر براى خودش و براى خانواده اش و براى اتباعش ويلاها خريد و عرض مى كنم كه زندگى هاى بزرگ تهيه كرده است و ما گرسنه هستيم گرسنه ها جمع شده اند و مى گويند كه ما نمى خواهيم او را، چى مى گويد؟ خوب ، منطق ما اين است ، ما غير از اين حرفى نداريم
حكومت اسلامى ، بازگشت به عقب نيست
حالا در ضمن روزنامه هاى اينجا هر چه مى خواهند بنويسند اسلام ارتجاعى است ، اسلام هر چه هست ، اينها اين كلمه را، شما اين را جواب بدهيد. من اين كلمه را كه مى گويم ، اين روزنامه ها، همه روزنامه دنيا جمع بشوند جواب اين كلمه را بدهند كه آقا ما مخازن نفت داريم مخازن مس داريم ، مخازن چيزهاى ديگر داريم ، همه چيز داريم لكن دارند مى برند، غارت مى كنند، ما ملت ضعيف عقب افتاده نمى خواهيم غارت بشويم . شما مى گوئيد عقب افتاده ايم ، بسيار خوب ، خواهيم آقا، شما كه غارت مى كنيد جلو افتاديد، ما كه غارت شديم عقب افتاديم شما به - عرض كنم - دروازه تمدن !! رسيديد كه داريد مردم را غارت مى كنيد، مردم ديگر شايد نرسيده اند به آنجا كه به آنها آزادى بدهيد. مرديكه مى گويد: (اينها نرسيدند به آن حدى كه لايق آزادى بشوند). نرسيدند به آن حد، من نمى فهم يعنى چه چطور نرسيدند به آن حد كه به آنها آزادى بدهند؟ مردم كه داد مى كنند كه آقا چرا آن كارهاى غلط را مى كنى ، اينها نرسيده اند به آن ؟، حالا برسند به آن حد بايد حرف نزنند؟ هر چه تو سرشان مى زنند ديگر حرفى نزنند تا اينكه رسيده باشند به آن حدى كه بشود به آنها آزادى داد؟!
ملت ، طالب حقوق اوليه بشر
مملكت ما امروز قيام كرده است و اين قيام ، قيامى است كه همه موظفيم دنبالش برويم يعنى از منى كه طلبه هستم تا شمايى كه محصل هستيد، تا آن كه كاسب است ، تا آن كه تاجر است ، تا هر كس كه هست ، اهل اين مملكت است بايد دنبال اين اهالى مملكتش باشد تا اين كار بشود، بلكه مساءله اى است كه ، منطقى است كه بشر بايد دنبالش باشد. اينها دارند حقوق اوليه بشريت را دارند مطالبه مى كنند. حق اوليه بشر است كه من مى خواهم آزاد باشم ، من مى خواهم حرفم آزاد باشد، من مى خواهم
مستقل باشم ، من مى خواهم خودم باشم . حرف ما اين است ، اين حرفى است كه در هر جا شما بگوئيد همه از شما مى پذيرند.
كمك به نهضت با تمام قوا
و ما همه موظفيم كه دنبال اين مطلب باشيم ، تا آن اندازه اى كه مى توانيم به برادرهائى كه دارند كشته مى دهند كمك بكنيم ، هر چه مى توانيم وآنهائى كه الان در ميدان جنگ هستند، ما به اينها كمك برسانيم ، هر طورى كه مى توانيم كار كنيم ، با قلم ، با بيان ، با صحبت ، با هر چه كه مى شود، با تظاهرات ، اين حرف ماست .
از خداى تبارك و تعالى توفيق همه تان را مى خواهم و اميدوارم كه همه تان يك اشخاص صحيح و مبارز باشيد و با فساد مبارزه كنيد و همه موفق باشيد ضمن اينكه رضاى خداى تبارك و تعالى را كه همه اش اين است كه اين ملت ملت هاى قوى باشند، ملت قدرتمند باشند، ملت هاى مرفه باشند، انشاءالله همه موفق باشيد كه اين مطلب را به دست بياوريد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
تاريخ : 20/7/57
بيانات امام خمينى در مورد ماموريت شاه براى اجراى طرح هاى استعمارى اقتصادى -فرهنگى
بسم الله الرحمن الرحيم
وظيقه دينى ايرانيان خارج از كشور كمك تبليغاتى به نهضت اسلامى ايران
خدا نگهدار همه ملت باشد، خدا اين كشور را از شر اجانب حفظ كند، بچه هاى هفت ، هشت ساله ، بچه هاى دبستانى ، دختر بچه هاى دبستانى ، پسر بچه هاى دبستانى ، همين چند روز پيش ، عده اى از اينها را اين مامورين شاه كشتند. دشمن من نيست ، دشمن همه است دشمن انسانيت است . دشمن شرف است . و بايد دست به دست هم بدهيد و با اشخاصى كه در ايران ، در مملكتى كه يكپارچه ايستاده در مقابلش ، ما هم كه بيرون هستيم وظيفه داريم كه با آنها همصدا بشويم بلكه اين دشمن از بين برود انشاءالله . حالا هم نزديك شده ، ديگر وقت نزديك شده ، آن هياهوهاى سابق را الان ديگر ندارد، الان رو به سراشيبى است انشاءالله لكن ماها نبايد غفلت كنيم ، ماها كه در خارج كشور الان هستيم نبايد از حال برادرانى كه در كشور هستند غفلت كنيم و بايد، وظيفه وجدانى داريم ، وظيفه دينى داريم كه با آنها به هر مقدارى كه مى توانيم كمك بكنيم ، كمك تبليغاتى بكنيم ، كمك حداقل طورى كه مى توانيم در اين جا، در مطبوعات توانيم ، در تبليغات مطبوعاتى ، اعلاميه مى توانيم بدهيم ، هر كارى مى توانيم بكنيم .
تبديل ايران به پايگاه تسليحاتى آمريكا، ماموريت شاه از جانب آمريكا
الان يك مملكت گرفتارند، الان تمام مملكت ايران گرفتار است به اين آدم ، اين آدم هم مامور است از براى اينكه سركوبى كند و نگذارد كه منافع اجنبى از بين برود، نگذارد كه نفت براى خود شما بماند، مامور است ، ايشان را براى اين كار اصلش آورده اند، ايشان مى گويد كه براى وطنم ، خدمت براى وطنم ، ماموريت براى وطنم ، صحيح هست ، مامور است براى وطنش اما از طرف آمريكاست ، از طرف آمريكا مامور است كه اين مملكت را تا پرتگاه نيستى برساند، اين مامور است كه تمام نفت ما را به آمريكا بدهد و در ازايش يك قدرى آهنپاره بخرد به منفعت آنها. اين اسلحه هائى كه الان خريدارى مى شود، اين اسلحه ها به درد خود ايران نمى خورد، اين اسلحه همان اسلحه هايى است كه اينها مى خواهند كه در يك مركزى باشد كه اگر يك جنگى پيدا شد بين آمريكا مثلا با شوروى ، اينها داشته باشند يك اسلحه اى در يك محلى . ايران يكى از مراكزى است كه آنها مى خواهند داشته
باشند، نفت ما را مى برند اسلحه براى خودشان مى آورند اينجا، مى آورند ايران پايگاه درست مى كنند در ايران براى اينكه اگر جنگى پيش آمد داشته باشند اين پايگاه را. خيال نكيند كه حالا در ازاى نفت به ما اسلحه مى دهند، ما اسلحه اى كه نمى توانيم استعمال كنيم به چه دردمان مى خورد؟ اسلحه اى است كه در ايران كسى نيست بتواند استعمال بكند، اسلحه هايى است كه خود اينها مى خواهند اينجا باشد، اگر نفت هم نگرفته بودند اسلحه هايشان را مى آوردند اينجا و پايگاهشان را محكم مى كردند كه مبادا يك وقتى شوروى به آنها حمله كند، حالا چه بهتر كه نفت ما را ببرند و پايگاه در مقابل اينكه نفت ما را مى برند، مى خواهند نفعى به ما برسانند! پايگاه براى خودشان درست مى كنند. اين چيزى است كه ما از نفت عايدى داريم آنوقت چه نفتى مى برند؟ بعضى اشخاص كه رفتند، رفته بودند سابقا(حالا شايد زيادتر از اين مسائل باشد) ديده بودند، گفتند كه يك آدم صاف همين طور ايستاده مى رود توى اين لوله ها، لوله ها به اين بزرگى ، چقدر ذيحق شدند، كشتى ها در چند دقيقه پر مى شوند از نفت و خارج مى شوند. اين نفتى است كه قاعده اش اين بود كه اين مملكت تا آخر زندگيش را به آن بگذراند، اين نفت را شاه مى گويد تا چند سال ديگر، تا سى سال ديگر تمام مى شود، كى تمامش مى كند؟ تمام مى شود، اما از ايشان بايد پرسيد كه اين نفت را كى دارد تمام مى كند؟ اين ذخيره بزرگى كه بايد طبقه از آن ارتزاق كنند و مملكت ما محفوظ بماند و آباد بشود به واسطه درآمد آن ، تا سى سال ديگر ايشان مى گويد تمام مى شود اين ، تا سى سال ديگر كى تمامش مى كند؟ شما تمامش داريد مى كنيد، شاه دارد اين مخازن به اين بزرگى را كه خدا به ما داده است ، دارد تمام مى كند. در ازايش خوب چه گير ما مى آيد؟ گير ملت چه مى آيد؟ بايد پرسيد كه شما در ازاى نفت چه چيز مى گيريد؟(اسلحه مى گيريم ) اسلحه براى چه مى گيريد؟ مگر شما مى توانيد با شوروى جنگ كنيد، مگر شما مى توانيد با آمريكا جنگ بكنيد؟ شما براى سركوبى مردم وطن خودتان همين تفنگ هاى خودتان كافى است ، ديگر محتاج به اينكه از آمريكا بياوريد نيست ، شما همين تفنگ هائى كه داريد براى اينكه بازارى هاى ما را، جوان هاى ما را، دانشگاهى هاى ما را، دخترهاى ما را، پسرهاى ما را، خانم هاى ما را، آقاهاى ما را بكوبد خوب ، اين بس است ديگر، اين ديگر آن دستگاه هاى عظيمى كه در مقابل اين نفت عظيم مى گوئيد مى آيد در ايران ، اين غير از اين معناست كه اين پايگاهى است براى خود آنها؟ يعنى نفت را مى برند، نفعش را خودشان مى برند، هم خود نفت را مى برند هم مقابلش را مى برند، اين مال خودشان است .
غارت بيت المال توسط شاه و عائله اش تحت عناوين فريبنده
ما نمى دانيم اينها دارند چه مى كنند با اين مملكت ، ما اطلاع نداريم ، اگر اين انشاءالله رفت آنوقت اشخاص مطلع حرف هايشان را مى توانند بزنند، اينهائى كه از واقعيات ايران اطلاع دارند، از خيانت هاى اين آدم اطلاع دارند، آنها آنوقت حرفشان را مى زنند لكن ما بى اطلاع هستيم ، ما اين مقدار اطلاعات سطحى را كه داريم اين است كه مى بينيم كه ايشان با اسم اصلاحات ارضى زراعت ايران را به كلى از بين برده ، الان شما خيال مى كنيد ايران ديگر زراعتى براى خودش چيزى دارد؟ زراعت
ايران را ايشان از بين بردند،آنوقت خيلى تعريف كنند از آنكه چقدر وارد كرديم .اين مضحك است واقعا، يك مملكتى كه صادر مى كرده است اين چيزها را، گندم را، جو را، نمى دانم چيزهاى ديگر صادر مى كرده حالا مداحى از آنها مى كنند كه چقدر ما وارد داريم مى كنيم اين عزادارى دارد، نه مداحى . كى از بين برد اين زراعت عظيم ايران را كه يك استانش براى خود ايران كافى بود؟ حالا بايد ما همه چيزهايمان را از خارج بياوريم . دامدارى را اينها به كلى از بين بردند، مراتع ما را كه جاى دامدارى بود گرفتند، ملى كردند به اصطلاح خودشان . معنى ملى هم اين است كه خود ايشان ملتند، اصلا تمام ملت عبارت از شاه است و عائله شاه يك چيزى را مى گويند ملى شد يعنى خودمان داريم مى خوريم ، ديگر ملت كه نداريم ما، ديگران بروند سراغ كارشان ، چه هستند اينها، يك مشت مردم همين طورى ، بازارى و دانشگاهى ، به چه درد مى خورند، ملت يعنى شاه ودار و دسته شاه !! ملى كردند مراتع را، ملى كردند جنگل ها استفاده كنند، جنگل ها را دادند به اين طرف و آن طرف و آن طرف ، فروختند به اينها و منافعش ‍ را خوردند و رفتند سراغ كارشان . ما نمى دانيم اينها دارند چه مى كنند. خوب ، ما زراعت ايران را مى بينيم در اين زمانى كه اينها اصلاحات ارضى كردند تا حالا، زراعت از بين رفت تمام ، آنوقت ضررش چه بود؟ يك ضررش اين بود كه ، ما بازار شديم از براى آمريكا، بايد گندم آمريكا، همه چيز از خارج بيايد و مردم پولشان را بدهند در ازاى گندم هاى آمريكا، چيزى كه از خودشان از مملكت خودشان بود و خودشان بايد استفاده اش را ببرند يعنى برادرشان بفروشد و پولش را به او بدهند. حالا ما بايد گندم آمريكا را بخريم ، يا همه چيز را، حتى تخم مرغ هم از اسرائيل مى آيد. يك ضرر ديگرش اينكه اين رعيت ها و دهقان هاى اين دهستان ها نتوانستند ديگر در دهات بمانند، آنها رو آوردند به شهرها،دستجمعى راه افتادند. الان در اطراف تهران آنطورى كه تفصيلش را براى من نوشته بودند و من حالا نمى توانم يادم بيايد كه تفصيل چيست ، اجمالش اين بود كه قريب بيست ، سى جا محل هاى مختلف در همين خود تهران ، در پايتخت ، پايتخت جايى كه به تمدن بزرگ دارد مى رسد، يا دروازه توى آن باز شده است ، در خود اين تهران ده ،بيست جا، بيست ، سى جا يا بيشتر (الان نمى توانم من يادم بيايد) محل هائى است كه عائله هاى (محله محله است )اين محله توى يك گودال خيلى چه جمع شدند اين بيچاره ها، يك چادرى زدند عرض مى كنم كه با يك چوبى چيزى ، براى خود يك محفظه اى درست كردند و توى اينجا خودشان و بچه هاى كوچكشان ، بزرگشان توى يك چادرى زندگى مى كنند. يك محله است يعنى فرض كنيد 200 تا، 300 تا، 500 تا چادر است يا 200، 300 تا امثال اين چيزها و اينها در آنجا زندگى مى كنند. برق ندارند كه هيچ ، آب ندارند كه هيچ ، اسفالت ندارند كه هيچ ، اينها اگر بخواهند آب براى خوردن بچه هايشان بياورند، اينهائى كه براى ما نقل كردند، گفتند، بايد آن زن بيچاره يك كوزه بردارد از پنجاه شصت تا پله برود بالا از اين گودال ، تا آن بالا برسد به يك شيرى كه آنجا آب دارد، آنجا آب كند، باز پنجاه شصت پله يا زيادتر از آنجا بيايد پائين . شما تصور زمستان تهران را بكنيد، زمستان
تهران را بكنيد، زمستان تهران كه برف مى آيد، باران مى آيد، اين زن بيچاره بايد از اينجا يك كوزه آب مى خواهد براى اينكه بچه ها بخورند، بايد با اين مصيبت برود آن بالا، آنجا كوزه اش را آب كند و پنجاه تا پله بيايد پائين ، حالا چقدر زمين خورد، چقدر اذيت مى شود، اينها را خدا مى داند. آنوقت يك محله نيست بلكه چهل پنجاه تا، سى چهل تا، اينطورى در اطراف فلان جا، فلان جا، فلان جا نوشتند، يكى يكى را براى من نوشتند كه در كجا، در كجا، كجا، كجا محله هائى است كه مال اين اشخاصى است كه براى خاطر اصلاحات ارضى و زمين خوردن زراعت ، اينها ازدهاتشان پا شدند هجوم آوردند به تهران ، حالا يكوقت شايد در شهرستان هاى ديگر هم باشد، مهمش آمدند به تهران و پناه آوردند به تهران براى اينكه ارتزاق كنند بيچاره ها. اين وضع زندگى اين بيچاره هاست در تهران ، در يك مركزى كه كاخ ‌هاى اينها تا كجا رفته آنوقت اين يك زندگى است كه اينها دارند. يك زندگى هم آن عائله اين آقا دارد كه همين چند روز من خواندم (دريك جايى نوشته بود) كه يك ويلائى يكى از اين خواهرهايش در كجا تهيه كرده است كه چند ميليون دلار، آنش را يادم نيست اينكه يادم مانده اين است كه پنج ميليون دلار هم براى گلكارى اين ويلا ايشان خرج كردند، پنج ميليون ، يعنى سى و پنج ميليون تومان خرج ، من نمى توانم تصور كنم كه يعنى چه ، گفتند پنج ميليون دلار خرج گلكارى و تزئينات گل اين ويلا براى اين خانم شده است .آن يك زندگى است كه ملت دارند، اين يك زندگى ، از كجا پيدا شده ؟ از آنجائى كه ايشان به امر آمريكا گفته اصلاح ارضى بكنيد يعنى بازار براى ما درست بكنيد، اجناس ما زياد است ،بايد توى دريا بريزيم ، بدهيم به شما پول بگيريم ، از آن طرف از اين بهره نفتى كه آنهاآنقدرها مى برند، يك مقدار آنرا هم خود اينها مى خورند و مى برند و - عرض مى كنم كه اين عياشى ها را مى كنند.
منطق ملت ، قطع يد آمريكا (خائن اصلى )و شاه
منطق ما اين است كه اين وضع بايد از بين برود، منطق هر آدمى اين است ، هر بشرى اين بايد باشد كه اين وضع كه مملكت ما اين نحو گرفتار شده است به دست اين آدم و زندگى مردم ما اين نحو شده است در زمان سلطنت از پدر تا اين پسر، ما مى گوئيم كه اين وضع بايد از بين برود، ما ديگر حرف ديگرى نداريم ، حرف ما اين است كه اينها خيانت به اين مملكت ما كردند، اينها الان هم مشغول به خيانت هستند در مملكت ما و بايد ما دست خائن ها را ببريم از اين ، ما بايد دست خائن را از اين مملكت قطع بكنيم . ما مى گوئيم كه آن كسى كه به مملكت ما خيانت اصلى را كرده آمريكاست ، الان ما سروكارمان با آمريكاست اينها ديگر شاخ و برگش هستند، شاه يكى از شاخه هاى آمريكا هست ، اين نوكر است ، نوكر است ، المامور و معذور، تو سرش مى زنند بايد بكند، ما مى گوئيم آمريكا بايد برود كه اصل است . اين شاخه ها هم كه هرزه خورند و هرزه برند و مال مردم خورند و خيانتكارند، اينها هم بايد بروند، مملكت مال خودمان هست ما خودمان مى خواهيم اداره كنيم . آمريكا چه كار دارد كه شما نمى توانيد به رشد برسانيد، خيلى مضحك است اين .
منطق كارتر، منطق فريب ملت ها
همين امروز براى من يك روزنامه اى را آورده بودند، ديروز هم بود كه آقاى كارتر در نطقشان فرموده اند كه شاه از باب اينكه يك اجتماع مترقى مى خواهد آنجا درست كند و از باب اينكه يك آزادى به مردم مى خواهد بدهد مردم با او مخالفند! با اين همه مردم كه با اين مخالفنداين ملت كه با اين مخالف است ، براى اينكه آنها مى گويند آقا بگذار آزادشان كنيم ، اينها فريادشان در آمد كه ما آزادى نمى خواهيم ايشان فريادش از آن طرف بلند است بلندگوهاى شاه به حسب منطق آقاى كارتر كه استاد اعظم است ، منطق ايشان اين است كه ،فرياد بلندگوهاى شاه اين است كه آقا بگذاريد من يك زندگى مرفه به شما بدهم ، اينها مى گويند ما نمى خواهيم ، ما مى خواهيم كه شما كنار برويد. آقاى كارتر گفته . خوب ما با اين مردم چه بكنيم ؟ ما با اين كارتر چه بگوئيم ؟ چه فحشى لايق اين است كه نبايد داد؟ بگوئيم نمى داند!! كارتر اطلاع ندارد؟ معقول است كه آقاى كارتر بى اطلاع باشد آنوقت من و شما مطلع باشيم كارشناس هاى او پراست در همه جا، در اعماق همه جا هست ، پس مى داند. مى خواهد كى را بازى بدهد؟ پس ، اين حرف را كه مى زند در مجمع نمى دانم كذا، اين حرف را مى زند كه همه اختلافاتى كه هست در ايران براى اين است كه شاه خواهد اين كار را بكند، آزادى بدهد مردم با او مخالفت مى كنند!! خوب اين را اگر به هر جا بگويند كه مطلع از واقعيت نباشد مى گويد خوب اينها يك دسته ديوانه هستند در ايران ، همه اهالى ايران ديوانه اند براى اينكه شاه كه اينقدر رئوف است مى خواهد شما را آزاد كند، خوب چرا شما نمى خواهيد آزاد بشويد؟ اين كه مى خواهد يك زندگى خوبى به شما بدهد، آخر چرا از زير بار زندگى خوب شما بيرون برويد؟ شما دلتان نمى خواهد از خودتان نان داشته باشيد، دلتان نمى خواهد زندگى مرفه ؟ او مى خواهد بدهد، آنطور جلو آورده ، دست هايش را اينطور كرده آقا بيائيد بگيرند همه مى زنيد زير دستش كه برو ما خواهيم ؟ اين منطق آقاى كارتر است ، منطق رئيس جمهور آمريكا، با فهم اين را مى گويند، نه اينكه نمى فهمند، پس نمى توانيم بگوئيم نفهم است كارتر با فهم اين حرف را مى زند و مى گويد شايد يك دسته اى اغفال بشوند، بر فرض كه يك دسته اى را شاه اغفال كند، شيطنت است .
تضاد شاه و ملت در برداشت از مفهوم آزادى و استقلال
ماها گرفتار يك همچو موجوداتى هستيم در عالم . ما مردم عقب مانده منطق ما اين است كه آقا، مال خودمان را مى خواهيم خودمان صرف بكنيم . ما مردمى كه شما مى گوئيد كه عقب مانده اند اينها، گاهى هم مى گويند اينها لايق آزادى نيستند، خود شاه اينها را مى گويد كه (مملكت ما باز افرادش جورى نشدند كه لايق بشوند، آزاد بشوند، بايد همه اينها چون لايق بشوند بايد توى حبس باشند، اينها لايق اينكه بگوييم آقا حبس نباشيد، لايق اينكه به آنها آزادى بدهيم ، مملكت ما افراد لايق نيستند. كه آزادى بدهيم ) چرا؟ براى اينكه دارند فرياد زنند، داد مى زنند كه آقا آزادى بدهيد، آزادى بدهيد. اينها لايق نيستند؟ ببينيد از آن بچه كوچولو، حالا كه خوب بچه ها هم از بزرگ ها
گرفتند ديگر، اين بچه چند ساله به من دارد مى گويد، چهار پنج ساله تا آن آخر، استقلال ، آزادى ، اينها آزادى مى خواهند و استقلال مى خواهند، همه مردم دارند فرياد مى زنند كه ما استقلال مى خواهيم ، ما آزادى مى خواهيم و اگر آنها آزادى داشتند، ديگر چى چى مى خواهند؟ اگر ايشان مى خواهند آزادى بدهد، اين همه مردم فرياد مى زنند استقلال ، آزادى چيست ؟ معلوم مى شود منطق ها فرق دارند، منطق شاه اين است كه مملكت من آزادى است يعنى همه آنها تحت شكنجه اند!! اين منطق است ، يك كسى است آزادى را مى گذارد به اين چيزى كه شما مى گوئيد شكنجه است . ايشان مى فرمايند به حسب اين منطق كه اين اشخاصى كه توى حبس ، الان در اختناق واقع شده اند، در حبس واقع شدند، در شكنجه واقع شده اند، مى گويند اينها هستند كه اعطاء آزادى به آنها كرده است استقلال هم در منطق شاه يك چيز ديگر است ، يك مملكتى كه همه چيزش پيوسته به غير است ، يك مملكتى كه به تمام ابعادش وابسته و ايشان وابسته اش كرده .
تعيين وكلاى مجلس از سوى سفارتخانه هاى بيگانه
شما خيال مى كنيد كه اين وكلائى كه شاه خودش انتصاب مى كند و به ملت هم كه مربوط نيست خودش است نخير، اينها را سفارتخانه اسم هايشان را هم نوشتند قبلا مى آورند مى دهند كه اينها بايد وكيل بشوند. اين حالا نبوده ، در زمان رضاخان هم بود، از سفارتخانه ها منتهى در يك وقت اين سفارت انگليس اين كارها را مى كرد، سابقش هم لابد سفارت روس مى كرده است ، حالا سفارت آمريكا مى كند، شايد هم با هم باشند، انگليس و چين و شوروى و آمريكا تفاهم كرده باشند، براى خوردن مال مردم تفاهم هم مى كنند او گازش را مى برد، اين نفتش را اين وكلاى ما ديكته آمريكاست ، از شاه هم بود مى گفتيم خوب باز اهل مملكت است ، با آنكه اين اهل مملكت اينجورى ما نمى خواهيم لكن اين خودش هم اين را نمى گويد، اين را از آنجا مى نويسند كه اينها بايد وكيل بشوند، او هم عينا ارجاع مى دهد؟ به دستگاه هاى اجرائى مى گويد آنها وكيل بشوند. مردم چكاره اند مردم چه ، به مردم چه كار دارند اينها، مردم بايد دست تو سرشان زد، مردم بايد كار بكنند و هيچ نخورند، عمل بكنند و خوراك ، آنى كه از آنها پيدا مى شود، به جيب ايشان برود و آن چيزيكه زيادش آمد، كارتر و آمريكا زيادش آمده به جيب عائله شاه برود و پهلوى وضع مردم چه است ؟ وضع مردم كتك است ، خوب يك چيزى بايستى بخورند!!
منطق آمريكا
ما حرف مان اين است كه اين وضع بايد برچيده بشود، نمى شود اينطور، نمى شود كه يك مملكت سى ميليونى يا بيشتر هميشه تحت فشار باشد، اين نمى شود، اين مطابق هيچ منطق نيست كه سى ميليون جمعيت هميشه تحت فشار و هميشه اين جمعيت كار بكنند و حاصل كارشان را ديگران ببرند، اين بايد درست بشود، اين وضع بايد درست بشود، منطق اسلام اين است . اينها چى مى گويند؟ با
اين منطق حرفى دارند بگويند؟ مى گوييد كه اسلام مرتجع است ، به شما چه ؟ ارتجاع است ، معنى ارتجاعش اين است كه آقا تو برو بيرون من مى خواهم خودم زندگى كنم ، اين معنى ارتجاعى است كه اينها مى گويند. (اسلام ارتجاعى است ) اين معنايش همين است كه اسلام مى گويد كه نبايد اينها، ديگران به شما حكومت بكنند، منع كرده حكومت ديگران را بر شما، بايد مستقل بشايد شما، البته به منطق اينها استقلال همان ارتجاع است ، تا پيوند به آمريكا و همه چيزمان زير دست آنها نباشد، مترقى نيستيم ، اينها مى خواهند ما را مترقى كنند و به دروازه تمدن برسانند و منطق شان اين است ، منطق ها فرق دارد اصطلاحات مردم فرق دارد با هم ، منطق رسيدن به دروازه تمدن همين است كه داريد مى بينيد الان ايشان دارند عملى مى كنند اينجا.
با قطع يد آمريكا از ايران ، ما خود كشور را اداره مى كنيم
الان همين حالا كه ما نشسته ايم اينجا شما احتمال بدهيد كه در ايران چندين جا زد و خورد است ، زد و خورد، مسلسل است . ما مى گوئيم كه ما نمى خواهيم كه شما ما را به دروازه تمدن برسانيد شما برويد بيرون ، ما خودمان مى دانيم آمريكا برود، مستشارهاى آمريكا بروند، اگر مستشارهاى آمريكا رفتند، ما خودمان اين رژيم را اداره مى كنيم ، ما خودمان اداره مى كنيم چكار داريد شما؟ شاه هم مى خواهد كه رشد بدهد، ما هم رشدى را كه ايشان مى خواهند بدهند نمى خواهيم ، ما اگر توانستيم خودمان ، خودمان را رشد مى دهيم ، اگر نتوانستيم باز خودمان مى دانيم . ما يك دسته اشخاص رعيتى هستيم كه مى خواهيم خودمان توى زمين خودمان گندم يا جو بكاريم و خودمان بخوريم ، شمائى كه آقاى آمريكا هستى و از آن طرف دنيا آمدى اين طرف دستت را گذاشتى اى و همه مخازن ايران ، مخازن نفت و مس و همه چيز، فولاد و همه چيز ايران را داريد مى بريد، شما دستت را بردار، ما خودمان اينها را هر جور دلمان مى خواهد چه مى كنيم ، ديگر نمى توانيد كه بگوئيد نمى توانيد، خوب به تو چه ؟ من عبايم را نمى توانم درست بپوشم ، به شما چه ربطى دارد؟ حالا شما بيائيد عباى من را بگيريد كه من نمى توانم عبايم را بپوشم ؟ و حال آنكه دروغ مى گوئيد، شما نمى گذاريد.
فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است
ما هفتاد سال يا بيشتر است دانشگاه داريم ، از زمان امير كبير تا حالا ما مدرسه داشتيم ، دانشگاه داريم ، نگذاشتيد كه اين دانشگاه ها درست درس بخوانند فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است ، فرهنگى است كه درست كردند آنها براى ما، ديكته كردند، گذارند جوان هاى ما تحصيل بكنند، آنها نمى گذارند كه ما رشد بكنيم ، آنها دستشان را بردارند ايرانى هم كمتر از اينها نيست ، ايرانى هم رشد مى كند اما شما نمى گذاريد كه ما رشد كنيم براى اينكه اگر ما رشد كنيم منافع شما در خطر است شما مى خواهيد همه شرق را بخوريد و همه شرق را عقب نگه داريد، عقب نگه داشتن براى خوردن مال شرق است و شما شرق را داريد عقب نگه مى داريد كه هر چه دارند بخوريد، هر جا يك مامورى گذاشتند
سر آن ، در مملكت ما هم كه مامور براى وطن هم ، آقاى شاه است كه مى بينيد چه كرده اند و چه مى كند.
منطق اسلام
ما منطق مان ، منطق اسلام اين است كه سلطه نبايد از غير بر شما باشد، نبايد شما تحت سلطه غير باشيد، ما هم مى خواهيم نباشيد سلطه غير. ما اصل گفتنمان اين است كه آمريكا نبايد باشد، نه آمريكا تنها، شوروى هم نبايد باشد، اجنبى نبايد باشد، منطق ما اين است و فرياد ما هم همين است . با اين منطق اگر بحث كسى دارد بكند، ديگر به شاخ و برگ و توى اين روزنامه هائى كه تبليغات مى كنند و به حسب آنطورى كه مى گويند صد ميليون دلار شاه براى تبليغات مى دهد، براى حفظ موجوديت خودش صد ميليون دلار در هر سال خرج مى كند، البته توى روزنامه ها اين حرف ها در مى آيد، آخوندها چيز هستند، رجعى هستند، آخوندها كهنه پرست هستند، آخوندها نمى دانم چه هستند، اين آخوندها، بعد هم مى روند سراغ اينكه اسلام اينجورى است .
هم اسلام را بد معرفى مى كنند، هم آخوند را بد معرفى مى كنند، چرا؟ براى اينكه آنى كه در مقابل اينها بايستد اسلام است ، آن كسى كه مى خواهد پياده كند آن را، آخوند است . آنها نمى خواهند اين مطلب واقع بشود، آنها مى خواهند كه اسلام را بد معرفى كنند، مردم از اسلام برگردند و آخوند هم كه كنار برود، باقى بماند خودشان و هر كس كه دلشان مى خواهد.
جنايات عمال شاه درمحيطهاى علمى ، عامل توقف تحصيل
دانشگاه هاى مارا هم به آن صورت در آوردند، نمى گذارند يك تحصيل صحيح بكنند، از بس كه اينها فشار آوردند. از بس كه چه كردند، نه حوزه هاى علميه ما تحصيل مى توانند بكنند نه دانشگاه ،دانشگاه هميشه در حال اعتصاب ، يك سال است كه مى بينيم در حال اعتصابند اينها، كار نمى توانند بكنند، نمى گذارند، يا مى ريزند توى آن زن ومرد آن را مى زنندو- عرض كنم زخمى مى كنند يا مى گيرند مى برند در حبس ها. مدرسه هاى ما هم همين طور، آنها مى ريزند توى آن ، هر كارى مى خواهند مى كنند، هر چند وقت يك دفعه مى ريزند اين مدرسه را سر تا ته آن را اينها مى زنند و چه مى كنند، خوب نمى توانند ديگر، محيط آرام الان ما نداريم كه در آن محيط آرام طلبه تحصيل كند يا در آن محيط آرام دانشگاهى تحصيل بكند، دبستانيش هم حالا اينطورى شده ، الان اين بچه دبستانى را دارند كتك مى زنند و كشتند، چند نفر را همين امروز به من ، ديروز و امروز اطلاع دادند كه در فلان جا چند تا دختر، و پسر دختر بچه اينقدر، چند تا پسر اينقدر كشتند.
روحيه انقلابى مردم ، رژيم شاه را عقب راند
اصل وضع زندگى ايران الان يك وضع نمونه است ، از آن طرف هم يك نمونه بالاتر وضع روحيه مردم ايران در اين وقت است ، اين مردم ايران الان روحيه شان همچو قوى است كه تانك از آن طرف مى آيد،
سرباز با سرنيزه از آن طرف مى آيد اينها با مشت جلو مى روند و با سنگ و با چوب با آنها مقابله مى كنند، اين زمين مى خورد، مرده است ، آن يكى مى آيد جايش ، هيچ دست در نمى رود و اين روحيه است كه اينها را عقب خواهد زد و الان پياده شان كرده است
اين آن روحيه حزب رستاخيز، كه آنقدر برايش اين مديحه سرائى كرد و اينقدر پافشارى كرد و آنقدرى كه (هر كس كه وارد نشود در اين حزب ديگر بايد برود اين ايرانى نيست ، اين ديگر وطن ندارد، بايد از اينجا برود كه چه ) بعدش برگشت به اينكه (خوب حزب رستاخيز چه ) حالا ديگر آنطورى مى گويد(حزب رستاخيز چيست ؟ اين مثل ساير احزاب ، آيا بشود، آيا نشود) يك امرى را مى گويند و گاهى آنقدر پافشارى مى كنند، حالا همين مردم ، كار همين مردم اين كار را كرده ، همين مردم اين كار را به اينجا رساندند كه اين حزب رستاخيز كذا شد هيچى تو خالى بود، از اول نتوانستند، روز اول گفتم كه اين حزب نيست اين ، اين حرف است مى زنند، حزب رستاخيز كه آنقدر با آن موافقند خودشان حالا مى گويند،حزب نبود، ساير كارهايشان هم اينطورى است . بعد كم كم اصلاح ارضى هم مى گويد، براى اينكه اين اصلاح كه نبود اين فساد بود اين نيست وضعش كه ، سپاه دانش ، سپاه كذا، خوب چه كارى اينها مى كنند جز اينكه بروند براى شما مداحى بكنند و يا الزاما بروند براى شما مداحى بكنند، شاه را ترويجش ‍ بكنند. الان مردم از آن دهات آخر تا آن شهرهاى مركز يكپارچه ايستاده اند مى گويند ما نمى خواهيم اين را. رفراندوم از اين بهتر؟ يك مملكت دارد مى گويد من نمى خواهم اين را، خوب آمريكا چه مى گويد؟ مملكت خودمان است نمى خواهيم اين را، يكى ديگر، برود، به شما ربطى ندارد، ما خودمان تعيين مى كنيم . مقدرات هر مملكت دست خود افراد خود مملكت است ، ما اين را نمى خواهيم ، برود، ما خودمان يكى را تعيين مى كنيم ، اين مقدرات ما روى موازين روى موازين عقلى و عقلائى ،روى قوانين ، دست اشخاصى كه بايد باشد، باشد.
تاريخ دنيا چنين اتفاق كلمه اى را به ياد ندارد
در هر صورت وظيفه ما كه الان اينجا هستيم و شما كه در خارج كشور هستيد و هستيم ، اين است كه كمك كنيم به ايرانى ها. ايرانى قيام كرده است ، نهضت كرده است يعنى الان پانزده سال از عمر نهضت مى گذرد لكن يك سال است كه اين قوى شده است يعنى درست فعاليت دارد مى كند و الان يك تاريخ حساسى را ما داريم مى گذارنيم شايد ايران همچو تاريخى نداشته باشد، يك همچو حساسيتى در تاريخ ايران نباشد، به اين وضعى كه الان ايران در آمده است يعنى به اين وضعى كه بچه هفت ، هشت ساله دبستانيش تظاهر كند و بگويد كه ما نمى خواهيم شاه را، مرگ برشاه ، بچه اينقدرى ، كه آنوقت بگيرند بكشند او را. اين را مى كشند باز آن بچه بعديش هم مى آيد همين حرف را مى زند، آن بزرگترش هم كه همين حرف است دانشگاهش هم كه همين حرف است ، تو مدارس علمى هم برويد همين حرف است ، توى مدارس قديمه اش هم برويد همين حرف است ، جديدش هم بروى همين حرف است ، هر جا بروى الان اين صحبت است ، تو بازار هم همين حرف است ، تو مسجد هم بروى همين حرف
است ، ما نداشتيم يك وقتى كه ايران در يك مطلبى اينطور اتفاق كلمه داشته باشند، نه من يادم نيست ، تاريخ يادش نيست كه تاريخ نه تاريخ ايران يادش نيست ، تاريخ هيچ جا يادش نيست كه اين اتفاق كلمه اى كه همه مى گويند كه ما نمى خواهيم . شما اين را بدانيد كه اگر اين سرنيزه آمريكا برداشته بشود، ارتش هم نمى خواهد او را، الان سرنيزه آمريكا، آمريكا پشت سرش است ، همه مصيبت ما زير سر آمريكاست اگر اين سرنيزه را بردارد ارتش هم اين را نمى خواهد، هيچ كس نمى خواهد اين را يك همچو اتفاقى الان در ايران هست و من اميد دارم به اين اتفاق و به رسيدن نتيجه در اين اتفاق .

next page

fehrest page

back page