صحيفه نور جلد ۲۰

امام خميني رحمه الله عليه

- ۲ -


5 !!! خـوب اسـت كـه سـران كـشـورهـاى اسـلامـى در مسائل روز كشورهاى اسلامى تحت ستم و ملت هاى مظلوم تحت چكمه هاى اجانب و غارتگرهاى شـيـطـان هـاى بـزرگ و سـايـر شـيـاطـيـن كـه ذخـايـر غـنـى آنـان را چـپاول مى نمايند و ملت ها در فقر و فاقه مى سوزند، تفكر نموده و به خود آيند و خوف و وحـشـتـى را كـه ابـرقـدرت هـا بـا تـبـليـغـات خـود بـر آنـهـا تـحميل كرده اند تا مصالح كشور خود و ساير مسلمانان و مظلومان را ناديده گرفته و تن به مذلت مرگبار دهند، با ارزيابى صحيح سنجش نموده و با وجدان به قضاوت بنشينند و بـيـش از ايـن بـراى خـويـش و كـشـورهـاى خـود نـنـگ بـه بـار نـيـاورنـد و در حال ملت و دولت ايران مطالعه كنند كه خود را از زير بار قلدرهاى هر دو قطب خارج كرده و پـرتـو پيروزى آن و اسلام عزيز در سراسر جهان نورافشانى مى كند و در راه شرف اسـلام و عـزت مـيهن اسلامى خويش ‍ بپاخاسته و دراين راه كه همان راه انبياى عظام عليهم و آلهـم السـلام اسـت ، از هـمـه چـيـز مـادى خـود گذشته و فرياد (هيهات مناالذله ) را به گوش جهانيان رسانده است . و اگر دولت هاى منطقه به جاى هماهنگ شدن با ملت ايران ، كـمـك بـه حزب عفلقى عراق كه اسلام زدايى جزء مرام آن است نمى كردند، در همان ماه هاى اول كوبيده شده بود و ملت عزيز اسلامى عراق از شر او راحت شده بودند و كشور ايران و عراق و ساير كشورهاى منطقه با برادرى زيست مى نمودند. و اكنون نيز كه بازيگران حـرفـه اى بـا تـرفـنـدهـاى مـخـتـلف مـى خـواهـنـد سـلطـه غـارتـگـرانـه سـال هـاى طـولانـى را حـفـظ و از وحـدت مـسـلمين و از اسلام بزرگ سيلى خورده اند و سخت آشـفـته هستند، عمال معلوم الحال خود را به راه انداخته اند تا نگذارند اسلام به پيروزى برسد. همچون حسن مراكشى كه با ملاقات و دست دوستى دادن
بـه (پـرز) بـه اسـلام و مـلت هـاى مـسلمان به ويژه ملت عرب و فلسطين خيانت فاحش نـابـخـشـودنـى نـموده و بر ملت و دولت هاى اسلامى و عربى است كه با برخورد قاطع دسـت ايـن خـيـانـتـكـار را قـطـع كـنـنـد. و چـون حـسـيـن اردنـى ، ايـن دلال دوره گـرد خـيانتكار كه تا دولت هاى منطقه را به دام شيطان بزرگ نيندازد از پاى نخواهد نشست . و چون (حسنى مبارك ) نسخه دوم انورالسادات و ديگر خائنين به اسلام را از خود برانند كه اينانند كه شما را بازيچه خود قرار داده اند تا متعمدا يا بدون عمد سد راه شرف و عزت اسلام شوند.
ما از دولت هاى منطقه مى خواهيم كه دست از حمايت دشمنان اسلام و بشريت بردارند و بيش از ايـن بـا مـصـالح اسـلامـى كه مصالح خودشان و ميهن شان و مظلومان جهان است معارضه نـكـنـنـد و بـا هـمـسـويـى و هـمـكـارى جـمـهـورى اسـلامى ، دست رد به سينه فتنه گران و جهانخواران زنند و بايد بدانند اين حزب مرده زنده نخواهد شد (والعاقبه للمتقين )
ايـن جـانـب بـه حسب وظيفه اسلامى آنچه صلاح مسلمانان و حكومت هاى كشورهاى منطقه است ، گوشزد كردم و از خداوند متعال خواهانم آنان را به راه راست هدايت فرمايد و از كجروى ها باز دارد.
والسلام على عبادالله الصالحين
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 20/5/65
پيام به مناسبت بزرگداشت شهدا، جانبازان ، اسرا و مفقودين
بسم الله الرحمن الرحيم
ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
اگـر نـبـود در شـاءن و عـظمت شهداى فى سبيل الله اين آيه كريمه كه با قلم قدرت غيب بـر قـلب مـبـارك نـورانـى سـيـد رسـل صـلى الله عـليـه و آله و سـلم نـگـاشـته و پس از تنزل مراحلى به ما خاكيان صورت كتبى آن رسيده است ، كافى بود كه قلم هاى ملكوتى و مـلكـى شـكـسـتـه شـود و قـلب هـاى مـاوراء اصـفـيـاء الله از جـولان در حـول آن فـرو بسته شود. ما خاكيان محجوب يا افلاكيان چه دانيم كه اين ارتزاق عند رب الشـهـدا چـى اسـت . چـه بـسـا مـقـامـى بـاشـد كـه خـاص مـقـربـان درگـاه او جـل و عـلا و وارسـتـگـان از خـود و مـلك هـسـتـى بـاشـد. پـس مـثـل مـن وابـسـتـه به علايق و وامانده از حقايق چه گويم و چه نويسم كه خاموشى بهتر و شكستن قلم اولى است .
بارالها! تو واقفى بر اسرار و غير تو چه داند و چه تواند و چه سان از عهده شكر نعمت هـايـى كـه بـه مـلت عـزيز ما عطا فرموده اى بدر آيد. ما از عهده شكر شهداى گرانقدر و شهيدان زنده عزيز و اسرا و مفقودين معظم و بازماندگان و وابستگان به آنان و بالجمله مـلت بزرگوار نيز نخواهيم بر آمد. پس تو كه شكور و غفورى به همه آنان ، از الطاف خـفـيـه خـود مـرحـمـتـى فـرمـا و درى از مـعـارف الهـيـه بـر روى همگان بگشا و به شهداى گـرانـقدر، مقام هر چه والاتر و به شهداى زنده ، اجر شهيد در راه خود و سلامت و عافيت و بـه مـفـقـودين و اسرا، صبر و عودت به وطن و به بازماندگان شهدا و بستگان سايرين اجر و صبر عنايت فرما و ظهور بقيه الله ارواحنا لمقدمه الفدا را نزديك نما.
انك ولى النعمه والمغفره
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 2/6/65
ديـــدار بـا رئيـس جـمـهـور، رئيـس مـجـلس شـوراى اسـلامـى ، نـخست وزير، و مسؤ ولين كشورىو لشكرى به مناسبت روز عيد غديرخم
غدير منحصر به آن زمان نيست ، غدير در همه اعصار بايد باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
امـيـدوارم انـشـاءالله ايـن عـيـد مـبارك به همه ملت هاى مظلوم و بخصوص به ملت شريف ما مـبـارك بـاشد. خداوند انشاءالله كه با عنايات خاصه خود نظرى به اين ملت بزرگ كه بايد گفت پرچمدار اسلام در اين عصر هستند، به اينها عنايت خاصى بفرمايد و آنها را از عنايات خاصه ى خود نصيب بزرگ عنايت بفرمايد.
مـن در بـاره ى شـخـصـيـت حـضرت امير چه مى توانم بگويم و كى چه مى تواند بگويد. ابـعـاد مـخـتـلفه اى كه اين شخصيت بزرگ دارد، به گفتگوى ماها و به سنجش بشرى در نـمـى آيد. كسى كه انسان كامل است و مظهر جميع اسماء و صفات حق تعالى است ، ابعادش بـه حـسـب اسماء حق تعالى بايد هزار تا باشد و ما از عهده بيان حتى يكى اش / را/ نمى توانيم برآييم . اين شخصيت كه جامع تضاد است ، امور متضاد در او جمع است ، كسى نمى تـوانـد در حـول و حـوش او سـخـن بـگويد، از اين جهت من در اين موضوع بهتر مى دانم كه سـاكـت بـاشـم . لكـن مساءله اى را كه بهتر است ما بگوييم ، انحرافاتى است كه براى مـلت هـا و خـصـوصـا بـراى شـيـعـيـان ايـن حـضـرت پـيـش ‍ آمـده اسـت در طـول تـاريـخ و دسـت هـايـى كـه ايـن انـحـرافـات را از اول بـه وجـود آورده انـد و تـوطـئه هـايـى كـه بـوده اسـت در طول تاريخ اخيرا در اين سال هاى اخير، سده هاى اخير پيش آمده است ، آنها را عرض كنم .
مـساءله غدير، مساءله اى نيست كه به نفسه براى حضرت امير يك مساءله اى پيش بياورد، حضرت امير مساءله غدير را ايجاد كرده است . آن وجود شريف كه منبع همه جهات بوده است ، موجب اين شده است كه غدير پيش بيايد. غدير براى ايشان ارزش ندارد، آن كه ارزش دارد خـود حـضـرت اسـت كـه دنبال آن ارزش ، غدير آمده است . خداى تبارك و تعالى كه ملاحظه فرموده است كه در بشر بعد از رسول الله كسى نيست كه بتواند عدالت را به آن طورى كـه بـايـد انـجـام بـدهـد، آن طـورى كـه دلخـواه اسـت انـجـام بـدهـد، مـاءمـور مـى كـنـد رسـول الله را كـه ايـن شـخص را كه قدرت اين معنا را دارد كه عدالت را به تمام معنا در جـامـعـه ايـجـاد كـنـد و يك حكومت الهى داشته باشد، اين را نصب كن . نصب حضرت امير به خلافت اين طور نيست كه از مقامات معنوى حضرت باشد، مقامات معنوى حضرت و
مقامات جامع او اين است كه غدير پيدا بشود و اين كه در روايات ما و از آن زمان تا حالا اين غدير را آن قدر از آن تجليل كرده اند، نه از باب اين كه حكومت يك مساءله اى است ، حكومت آن اسـت كه حضرت امير به ابن عباس مى گويد كه (به قدر اين كفش بى قيمت هم پيش من نيست )، آن كه هست اقامه عدل است . آن چيزى كه حضرت امير سلام الله عليه و اولاد او مـى تـوانـسـتـنـد در صـورتـى كـه فـرصـت بـه آنـهـا بـدهـنـد، اقـامـه عـدل را بـه آن طـورى كـه خـداى تـبـارك و تعالى رضا دارد انجام بدهند، اينها هستند لكن فـرصـت نـيافتند. زنده نگه داشتن اين عيد نه براى اين است كه چراغانى بشود و قصيده خوانى بشود و مداحى بشود، اينها خوب است ، اما مساءله اين نيست . مساءله اين است كه به مـا يـاد بـدهـند كه چطور بايد تبعيت كنيم ، به ما ياد بدهند كه غدير منحصر به آن زمان نـيـسـت ، غـديـر در هـمـه اعـصـار بـايـد بـاشد و روشى كه حضرت امير در اين حكومت پيش گـرفـتـه اسـت بـايـد روش مـلت هـا و دسـت انـدركـاران بـاشـد. قـضـيـه غـديـر، قـضـيـه جـعـل حـكـومـت اسـت ، ايـن اسـت كـه قـابـل نـصـب اسـت والا مـقـامـات مـعـنـوى قـابل نصب نيست ، يك چيزى نيست كه با نصب اين مقام پيدا بشود، لكن آن مقامات معنوى كه بـوده اسـت و آن جـامعيتى كه براى آن بزرگوار بوده است ، اسباب اين شده است كه او را بـه حـكـومـت نـصـب كـنـنـد. و لهـذا مـى بـيـنـيـم كـه در عـرض صـوم و صـلوه و امـثـال اينها مى آورد و ولايت مجرى اينهاست . ولايتى كه در حديث غدير است به معناى حكومت اسـت ، نـه بـه معناى مقام معنوى . و حضرت امير را همان طورى كه من راجع به قرآن عرض كـردم كـه قـرآن و در روايـات اسـت ايـن نـازل شـده اسـت بـه مـنازل مختلف ، كلياتش سبع و الى سبعين و الى زيادتر، تا حالا رسيده است به دست ماها بـه صـورت يـك مـكـتـوب ، حـضـرت امـيـر هـم ايـن طـور اسـت ، رسـول خـدا هـم ايـن طـور اسـت . مـراحـل طـى شـده اسـت ، تـنـزل پـيـدا كـرده اسـت ، از وجـود مـطـلق تـنـزل پـيـدا كـرده اسـت ، از وجـود جـامـع تـنـزل پـيـدا كـرده است و آمده است پايين تا رسيده است به عالم طبيعت ، در عالم طبيعت اين وجـود مـقـدس و آن وجـود مـقـدس و اوليـاى بـزرگ خدا. بنابراين ، اين كه حديث غدير را ما حـسـاب كـنـيـم كه مى خواهد يك معنويتى را براى حضرت امير، يا يك شانى براى حضرت امـيـر درسـت كـند نيست . حضرت امير است كه غدير را به وجود آورده است ، مقام شامخ اوست كه اسباب اين شده است كه خداى تبارك و تعالى او را حاكم قرار بدهد.
غدير آمده است كه بفهماند سياست به همه مربوط است
مـسـاءله ، مـسـاءله حـكـومـت اسـت . مـسـاءله ، مـسـاءله سـيـاسـت اسـت ، حـكـومـت عـدل سـيـاسـت اسـت ، تـمـام مـعـنـاى سـياست است . خداى تبارك و تعالى اين حكومت را و اين سـيـاسـت را امـر كـرد كـه پـيـغـمـبـر بـه حـضـرت امـيـر واگـذار كـنـنـد، چـنـانـچـه خـود رسول خدا سياست داشت و حكومت بدون سياست ممكن نيست ، اين سياست و اين حكومتى كه عجين بـا سـيـاسـت است ، در روز عيد غدير براى حضرت امير ثابت شد. اين كه در اين روايت در روايات هست كه (بنى الاسلام على خمس ) اين ولايت ، ولايت كلى امامت نيست ، آن امامتى كه هيچ عملى مقبول نيست ، قبول
نمى شود الا به اعتقاد به امامت ، اين معنايش اين حكومت نيست . خوب ! ما بسيارى از ائمه مان حـكـومـت نـداشـتـنـد. مـا الان مـعـتقديم كه حضرت امير در يك برهه از زمان به حكومت رسيد، حـضـرت امـام حـسـن هـم يـك مـدت بـسـيـار بـسـيار كمى به حكومت رسيد، باقى ائمه حكومت نـداشـتـنـد. آن كـه خـداى تـبـارك و تـعـالى جـعـل كـرد و دنـبـالش هـم بـراى ائمـه ى هـدى جـعـل شده است ، حكومت است ، لكن نگذاشتند كه اين حكومت ثمر پيدا بكند، بنابراين حكومت را خـدا جـعل كرده است براى حضرت امير سلام الله عليه و اين حكومت يعنى سياست ، يعنى عجين با سياست ، از اعوجاج هايى كه پيدا شده است مع الاسف ، اين است كه ، يعنى اعوجاج زيـاد پـيدا شده اما از بزرگترينش اين است كه دست هايى از زمان سابق ، از زمان خلفاى امـوى و خلفاى عباسى عليهم لعنه الله ، از آن زمان دست هايى پيدا شده است كه بگويند كه دين عليحده از مسائل است و سياست عليحده از حكومت است . هر چه طرف پايين آمده است ، اين قوت گرفته است تا وقتى بازيگرى هاى دنيا كه ديدند بايد دين را يك چيز تعبدى قـرار داد، ايـن بـازيـگرها آمدند و اين طور كردند كه به ماها هم باورمان آمده بود كه دين چكار دارد به سياست ، سياست مال امپراطورها. اين معنايش اين است كه تخطئه كنيم خدا را و رسـول خـدا را و امـيـرالمـومـنـين را، براى اين كه حكومت سياست است ، حكومت كه دعا خواندن نـيـسـت ، حـكـومـت كـه نـمـاز نـيـسـت ، حـكـومـت روزه نـيـسـت . حـكـومـت ، حـكـومـت عدل اسباب اين مى شود كه اينها اقامه بشود، اما خود حكومت يك دستگاه سياسى است . آنى كـه مـى گـويـد ديـن از سـيـاسـت جـداسـت ، تـكـذيـب خـدا را كـرده اسـت ، تـكـذيـب رسـول خـدا را كـرده اسـت ، تـكذيب ائمه هدى را كرده است . و اين كه اين قدر صداى غدير بـلنـد شـده است و اين قدر براى غدير ارج قايل شده اند و ارج هم دارد براى اين است كه بـا اقـامـه ولايـت يـعـنـى بـا رسـيـدن حـكـومـت بـه دسـت صـاحـب حـق ، هـمـه ايـن مـسـائل حـل مـى شـود، هـمـه انـحـرافـات از بـيـن مـى رود. اگـر حـكـومـت عـدل بـپـا شـود، اگـر گذاشته بودند كه حضرت امير سلام الله عليه حكومتى را كه مى خواهد بپا كند، تمام انحرافات از بين مى رفت و محيط يك محيط صحيح و سالم مى شد كه آن وقـت مـجال براى همه اشخاص كه داراى افكار هستند، عرفا كه داراى افكار هستند، حكما كـه داراى افكار هستند، فقها، همه براى آنها مجال هم پيدا بشود، از اين جهت اسلام (بنى عـلى خـمـس ) نـه مـعنايش اين است كه ولايت در عرض اين است ، ولايت اصلش مساءله حكومت اسـت ، حـكـومـت هـم ايـن طورى است ، حكومت حتى از فروع هم نيست . آن چيزى كه براى ائمه ماقبل از غدير و قبل از همه چيزها بوده است ، اين يك مقامى است كه مقام ولايت كلى است كه آن اقـامـت اسـت كه در روايت هست كه (حسن و حسين امامان قاما او قعدا). وقتى قعد است كه امام نـيـسـت . امـام به معناى حكومت نيست ، اين يك امام ديگرى است و آن مساءله ى ديگرى است . آن مـسـاءله ، مـسـاءله اى اسـت كـه اگـر او را كـسى قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مـطـابـق بـا هـمـيـن قـواعـد اسـلامـى شـيـعـه هـم بـجـا بـيـاورد بـاطـل اسـت . ايـن غـيـر حـكـومـت اسـت ، آن در عـرض ايـنـهـا نـيـسـت ، آن از اصـول مـذهـب اسـت ، آنـى اسـت كـه اعـتـقـاد بـه او لازم اسـت و از اصول مذهب است و انحرافى كه پيدا شده است علاوه بر همه انحرافاتى كه همين انحراف است كه ما
بـاور كـرديـم كـه سياست به ما چه ربط دارد. غدير آمده است كه بفهماند كه سياست به هـمه مربوط است ، در هر عصرى بايد حكومتى باشد با سياست ، منتها سياست عادلانه كه بـتـواند به واسطه آن سياست اقامه صلوه كند، اقامه صوم كند، اقامه حج كند، اقامه همه مـعـارف را بكند و راه را باز بگذارد براى اين كه صاحب افكار، يعنى آرام كند كه صاحب افـكار، افكارشان را با دلگرمى و با آرامش ارائه بدهند. بنابراين اين طور نيست كه ما خيال كنيم كه ولايتى كه در اين جا مى گويند آن امامت است و امامت هم در عرض هم فروع دين است ، نخير. اين ولايت عبارت از حكومت است ، حكومت مجرى اينهاست ، در عرض هم به آن معنا نـيـسـت ، مـجرى اين مسائل ديگر است . اين انحرافات خيلى زياد است ، نمى شود همه اش را احصاء كرد.
علماى ما در طول تاريخ اين طور نبود كه منعزل از سياست باشند
خـيـال كـردنـد يك دسته زيادى كه معناى عرفان عبارت از اين است كه انسان يك محلى پيدا بـشـود و يـك ذكـرى بـگـويـد و يـك سرى حركت بدهد و يك رقصى بكند و اينها، اين معنى عـرفان است ، مرتبه اعلاى عرفان را امام على سلام الله عليه داشته است و هيچ اين چيزها نبوده در كار. خيال مى كردند كه كسى كه عارف است بايد ديگر بكلى كناره گيرد از همه چـيز و برود كنار بنشيند و يك قدرى ذكر بگويد و يك قدرى تغنى بشود و يك قدرى چه بـكـنـد و دكـانـدارى . امـيـرالمـومـنـيـن در عـيـن حـالى كـه اعـرف خـلق الله بـعـد از رسـول الله در ايـن امـت ، اعرف خلق الله به حق تعالى بود، معذلك نرفت كنار بنشيند و هـيـچ كـارى بـه هـيـچـى نـداشـتـه بـاشـد، هـيـچ وقـت هـم حـلقـه ى ذكـر نـداشـت ، مـشـغـول بـود بـه كـارهـايـش ، ولى آن هـم بـود. يـا خـيـال مـى شـود كـه كـسـى كـه اهل سلوك است ، اهل سلوك بايد به مردم ديگر كار نداشته باشد، در شهر هر چه مى خواهد بگذرد، من اهل سلوكم ، بروم يك گوشه اى بنشينم و ورد بـگـويـم و سـلوك بـه قول خودش ‍ پيدا كند. اين سلوك در انبيا زيادتر از ديگران بوده اسـت ، در اوليـا زيـادتـر از ديـگـران بـوده اسـت ، لكـن نـرفـتند در خانه شان بنشينند و بـگـويـنـد كـه مـا اهـل سلوكيم و چكار داريم كه به ملت چه مى گذرد، هر كه هر كارى مى خـواهـد بكند. اگر بنا باشد كه اهل سلوك بايد بروند كنار بنشينند، پس بايد انبياء هم هـمـيـن كـار را بـكـنـنـد و نـكـردنـد. مـوسـى بـن عـمـران اهـل سـلوك بـود ولى مـعـذلك رفـت سراغ فرعون و آن كارها را كرد. ابراهيم هم همين طور، رسـول خـدا هـم كـه هـمـه مـى دانـيـم . رسـول خـدايـى كـه سـال هـاى طـولانـى در سـلوك بـوده اسـت ، وقتى كه فرصت پيدا كرد، يك حكومت سياسى ايـجـاد كـرد بـراى ايـن كـه عـدالت ايـجاد بشود، تبع ايجاد عدالت فرصت پيدا مى شود براى اين كه هر كس هر چيزى دارد بياورد. وقتى كه آشفته است نمى توانند، در يك محيط آشـفـتـه نـمـى شـود كـه اهـل عـرفـان ، عـرفـانـشـان را عـرضـه كـنـنـد، اهـل فـلسـفـه ، فـلسـفـه شـان را، اهـل فـقـه ، فـقـه شـان را، لكـن وقـتـى حـكومت يك حكومت عـدل الهـى شـد و عـدالت را جـارى كـرد و نگذاشت كه فرصت طلب ها به مقاصد خودشان بـرسـنـد، يـك مـحيط آرام پيدا مى شود، در اين محيط آرام همه چيز پيدا مى شود. بنابراين (ما نودى بشى ء) مثل (ما نودى بالولايه ) براى اين كه
حـكومت است . به هيچ چيز مثل اين امر سياسى دعوت نشده است و اين امر سياسى بوده است ، زمـان پـيـغـمبر بوده است ، زمان اميرالمومنين بوده است ، بعدها هم اگر يك فرصت پيدا مى شـد، آنـهـا هـم داشـتـنـد ايـن مـعـمـا را. انـحـرافـات زيـاد شـده اسـت . بـعـضـى از اهـل عـلم خـودمان هم همين معانى را دارند (لباس جندى حرام است ، لباس شهرت است ، به عـدالت مـضـر اسـت ) حـضـرت امـيـر عـادل نـبـوده ؟! حـضـرت سـيـدالشـهـدا هـم عـادل نـبـوده ؟! حـضـرت امـام حـسـن هـم عـادل نـبـوده ؟! پـيـغـمـبـر اكـرم هـم عـادل نـبوده ؟! براى اين كه لباس ‍ جندى داشتند! اينها را تزريق كردند به ما، به ما آن طـور دست هاى توطئه گر تزريق كردند كه ماها هم باورمان آمده است . تو چكار دارى به ايـن كـه چـه مـى گـذرد، تـو مـشـغـول درسـت بـاش ، تـو مـشـغـول فـقـهـت بـاش ، تـو مـشـغـول فـلسـفـه ات بـاش ، تـو مـشـغـول عـرفـانـت بـاش ، چـكـار دارى كـه چـه مـى گـذرد. در آن وقـت ، اوايـلى كـه ايـن مـسـائل پـيـش آمـد، يـكـى از رفـقـاى مـا كـه بـسـيـار خوب بود، بسيار مرد صالحى بود و اهـل كـار هـم بـود، لكـن مـن وقتى يك قضيه را صحبت كردم كه در اين قضيه ما بايد تحقيق كنيم ، گفت به ما چكار دارد، حاصل امر سياسى است به ما چكار دارد. اين طور تزريق شده بـود كـه يك مرد عالم روشنفكر متوجه به مسائل ، اين طور مى گويد كه به ما چكار دارد. پـيـغـمـبـر هـم مـى گـفـت سـياست به ما چكار دارد؟ اميرالمؤ منين هم كه حكومت داشت ، مى گفت سـيـاسـت .... حـكـومتى داشت براى ذكر گفتن و براى قرآن خواندن و براى نماز خواندن و هـمـيـن ديـگـر؟! حكومت بود، ولايت بود و تجهيز جيوش بود عرض مى كنم حكومت ها در نصب كردن اينها بود، همه اش سياست است اينها.
آنـى كـه مـى گـويـد كـه آخـونـد چكار دارد به سياست ، اين با آخوند خوب نيست ، اين با اسـلام بـد اسـت ، مـى خواهد آخوند را كنار بگذارد كه مى تواند يك كارى توى مردم انجام بـدهـد و هـر كـارى دلشـان مـى خـواهـد بـكـنـنـد و لهـذا ايـن طـور شـد. البـتـه عـلماى ما در طول تاريخ اين طور نبود كه منعزل از سياست باشند. مساءله مشروطيت يك مساءله سياسى بـود و بـزرگـان مـا در آن دخـالت داشـتـنـد، تـاسيسش كردند. مساءله تحريم تنباكو يك مساءله سياسى بود و ميرزاى شيرازى رحمت الله اين معنا را انجام داد. در زمان هاى اخير هم مـدرس ، كـاشـانـى ، ايـنـهـا مـردم سـيـاسـى بـودنـد و مـشـغـول كـار بـودند، اما به قدرى قدرت داشت اين دست قوى توطئه گر كه نمى شد از فكر حتى اهل علم محترم هم بيرون كرد به اين كه نه ، مساءله اين طور نيست ، مساءله حكومت در زمان پيغمبر بوده و سياست هم بوده ، در زمان اميرالمومنين بوده و سياست هم بوده و اين كـه هـمـه نقل كرده اند و اين قدر غدير را بزرگ كرده اند، براى اين كه به ما بفهمانند، تعليم بدهند به ما كه اين طورى بايد باشد.
مـا بـايـد ايـن جـنـگ را ادامـه بـدهـيـم تـا وقـتـى كـه انـشـاءالله پـيـروزى حاصل بشود
مـا الان مـبتلاى به جنگيم ، يك دسته اى در همين قضيه هم دارند اشكالتراشى مى كنند، نه يـك اشـخـاصى باشند كه حالا تاءثيرى داشته باشند، اما هستند، هستند اشخاصى كه مى گويند كه بياييد صلح
بـكـنـيـم ، بـيـايـيـد يـك سازشى بكنيم . ما از تاريخ بايد اين امور را ياد بگيريم ، به حـضـرت امـيـر تحميل كردند، مقدسين تحميل كردند، آنهايى كه جبهه شان داغ داشت و اضر مـردمـنـد بـر مـسـلمـيـن .، آنـهـا تـحـمـيـل كـردنـد بـه حـضـرت امـيـر حـكـمـيـت را و تحميل كردند آن كه حكم بايد بشود را، بعد كه حضرت امير با فشار اينها نتوانست ، مى خـواسـتند بكشندش اگر نكند، براى اين كه آنها چيز كرده بودند كه چه بايد چه بشود، حكم قرار بدهيد / ما / قرآن است ، قرآن است اين . اين ابتلا را حضرت امير داشت ، الان نظير او را مـا داريـم . اين كه مى گويند، اين ور و آن ور مى افتند كه بگذاريد يك حكميتى پيدا بـشـود، بـيـايند حكم ، حكم پيدا بشود كه كارها را انجام بدهد، تشخيص بدهد كه كى چى است . دنيا نمى داند كه كى متجاوز است ؟! ما از آن قضيه بايد عبرت بگيريم و زير بار حـكـمـيت ، ما اين در اين هفت سالى كه بوده است فهميديم كه اين حكم ها كى هستند و اينهايى كـه مـى خـواهـنـد صـلح ايجاد كنند كى ها هستند. قصه امام حسن و قضيه صلح ، آن هم صلح تـحـمـيلى بود، براى اين كه امام حسن ، دوستان خودش يعنى آن اشخاص خائنى كه دور او جـمـع شده بودند، او را جورى كردند كه نتوانست خلافش بكند، صلح كرد. صلح تحميلى بـود. ايـن صـلحـى هـم كـه حـالا بـه ما مى خواهند بگويند، اين است . بعد از اين كه صلح كردند، به حسب روايت ، به حسب نقل ، معاويه به منبر رفت و گفت كه تمام حرف هايى كه گـفـتـم ، ما قرار داديم ، زير پاى من . مثل پاره كردن اين مرديكه آن قراردادها را. آن صلح تحميلى اى كه در عصر امام حسن واقع شد، آن حكميت تحميلى كه در زمان اميرالمؤ منين واقع شد و هر دويش به دست اشخاص حيله گر درست شد، اين ما را هدايت مى كند به اين كه نه زيـر بـار صـلح تـحميلى برويم و نه زير بار حكميت تحميلى . ما بايد خودمان به حسب راءى خودمان ، به حسب راءى ملتمان ، آن طورى كه الان همه ملت دارند مى گويند، ما بايد ايـن جـنـگ را ادامـه بـدهـيـم تـا وقـتـى كـه انـشـاءالله پـيـروزى حـاصـل بـشـود و نـزديـك اسـت انـشـاءالله . مـنـتـها اگر بخواهد ملت ما نزديكتر بشود اين پـيـروزى ، زيـاد نـزديـك بـشـود كـه بـه صـلاح ماست و به صلاح ملت عراق است و به صـلاح مـنـطـقـه اسـت بـايد مجهز بشود، بايد در اين برهه زمان بايد به تمام معنا مجهز بشود براى جبهه ها.
بايد كارى كرد كه صدام يك سيلى ديگرى بخورد و برود سراغ كارش
آقـايـان گفتند كه در بسيارى از جاها هست در كشور كه از دولت يك چيزهايى هست آن جا كه ابـزارى اسـت براى جهادسازندگى براى چيز براى جبهه ، و زيادى است آن جا. من عرض مـى كـنـم كـه اگـر يـك ابـزارى در يـك جـايـى زيـادى اسـت و تشخيص دادند فرمانداران ، استانداران و ائمه جمعه تشخيص دادند كه اين در اين جا ديگر اضافه است ، زيادى است ، لازم نـيـسـت اين جا، اين لازم است كه براى جبهه ها برود. اگر بخواهيد كه كشورتان آباد بـشـود، كشورتان اسلامى بشود و زود بشود، طولانى نشود، بايد مجهز بشويد و هر با هـمـه قـوا مـجـهـز بـشـويـد تـا ايـن كـه كـلك ايـن مـرد را بـكـنـيـد. در آن اوايل گفته شد به اين كه سيلى خواهد خورد صدام ، صدام سيلى را خورده الان گيج است ، الان نمى داند چه مى كند، واقعا نمى داند الان چه مى كند، از يك طرف اشتلم مى كند، از يك طرف التماس ‍
مـى كـنـد، از يـك طـرف گـدايـى مـى كـنـد از يـك ايـن الان در حـال گـيـجـى است . و من خوف اين را دارم كه اگر اين ديوانه بشود بيشتر از اين كه الان هـسـت اگـر بـه واسطه شكست ديوانه بشود، به كشور عراق يك طور صدماتى وارد كند، بگويد حالا كه من غرق شدم ، بگذار همه غرق بشوند، يك همچو موجودى است اين . من خوف اين را دارم كه به اعتاب عاليات هم اين تجاوز كند و خداوند انشاءالله مهلتش ندهد. بايد كـارى كـرد كـه يك سيلى ديگرى بخورد و برود سراغ كارش ، يا خودكشى كند يا فرار كند از اين جا به يك جاى ديگرى و دنبال كارهايى كه هست .
دسـت هـاى قـوى اى ايـن انـحـرافـات را ايـجـاد كـردنـد و مـا و ديـگـران در حال غفلت هستيم
در هـر صـورت انـحـرافـاتـى كه بعد از غدير خم پيدا شد و ماها هم غفلت كرديم همه نه بسيارى از ماها، اكثريت شايد غفلت كردند و ما را كناره گير كردند، نگذاشتند كه در امور مسلمين دخالت بكنيم ، اسباب اين گرفتارى هايى شده است كه الان در سرتاسر كشورهاى اسـلامـى داريـم مـى بـيـنـيـم . در هـمـه جـا ايـن مـسـائل هـسـت . بـاور كـردنـد عـلمـاى اهـل سـنت به اين كه اطاعت از هر قلدرى بايد كرد، اين هم به دست اشخاص قلدر پيدا شده است . امكان دارد يك همچو چيزى كه پيغمبر اسلام احكام بفرستد و بگويد از آتاتورك كه احـكـام مـا را مـحـو مـى كـنـد اطـاعـت كـنـيـد؟! ايـن را كـدام عـقل مى پذيرد؟ پيغمبر اسلام احكام بفرستد، خداى تبارك و تعالى احكام بفرستد بگويد كه نماز بخوانيد، بعدش هم بگويد اطاعت كنيد از آتاتورك كه مى گويد نماز نخوانيد! از كدام بشنويم ، از خدا يا از آتاتورك ؟ اين را چه عقلى باور مى كند؟ اين اولوالامرى كه در قـرآن وارد شـده اسـت ، واضـح اسـت كـه كـسـى اسـت كـه تـلو رسـول خـداسـت ، الله اسـت ، رسـول خـداسـت اولوالامـر، او بـايد يك همچو صفاتى داسته بـاشـد. مـعـقـول نـيـسـت كه خداى تبارك و تعالى مردم را وادار كند كه از رضاخان كه همه جـهـات شرعى و اسلامى را كنار مى گذاشت ، شما اطاعت كنيد. دين بفرستد بعد بگويد از كـسـى كـه لاديـن اسـت اطـاعـت كـنـيـد. يـعـنـى شما هم لادين بشويد /اين / مى شود اين ؟! اين انـحـرافـاتـى است كه پيدا شده است و مع الاسف دست هاى قوى اى اين انحرافات را ايجاد كردند و ما و ديگران در حال غفلت هستيم . از انحرافات زيادى كه دست هاى قوى دشمن هاى اسـلام دسـت در آن داشـتـند، همين اختلافاتى است كه بين طوايف مختلف هست . اختلاف سنى و شـيـعـه ، البـته سنى و شيعه /در عقايد/ در بسيارى از عقايد مختلفند بايد هم باشند، من نمى گويم بايد .... باشند ولى خوب هستند ديگر، آزادند. اما اين اسباب اين بشود كه ما كـارشـكـنـى كـنـيـم كـه نـبـادا يـك وقـتـى يـك كـشورى مسلط بشود و آمريكا را بيرون كند، كـارشكنى كنيم كه نبادا يك وقتى بتوانيم يك نفرى كه دارد اسلام را به هم مى زند، دارد يـك كـشـورى را از بين مى برد، ما بخواهيم او را از بين ببريم ، كارشكنى كنيم . بعضى آخوندها، آخوندهاى دربارى ،
كـتـاب نـوشـتـنـد در هـمين زمان در مكه منتشر كردند؛ باز كتاب تفرقه . اينها نمى دانم چه فـكـر مـى كـنـند، جز اين است كه اينها نوكر آمريكا يا بعض بلاد ديگر هستند كه اينها را وادار بـه ايـن مى كنند كه يك همچو مسائلى را بگويند و تفرقه ايجاد كنند؟ در بين خود ما هـم خـوب تـفـرقـه هاى چيزى هست . اين شيخى است و آن صوفى است و آن اخبارى است و آن اصـولى اسـت . عـقايد مختلف اسباب اختلافات خارجى چرا بشود؟ چرا در اين امرى كه همه مـشـترك هستيم با هم نباشيم ؟ اينها جورى است كه يك تربيتى پيدا شده است به دست اين تـوطـئه گـرها كه از جوانى ، از بچگى ما را تربيت كردند به اين طور كه شماها بايد يك طورى كنيد كه ديگران نباشند، آنها هم يك جور ديگرى شما نباشيد، همه با هم مختلف ، از اين اختلاف نتيجه اش را آنها مى برند، عقل چه اقتضا مى كند!
من از خداى تبارك و تعالى عاجزانه استدعا مى كنم كه اين جمهورى اسلامى را قدرت عنايت كـنـد و اسـلام را در هـمـه جـا تـقـويـت كند و مسائل اسلامى را در همه جا تقويت كند و افكار مختلفى كه در اين امور هست ، خداى تبارك و تعالى اين افكار را برگرداند به يك فكر صـحيح ، به يك فكر اسلامى ، به يك فكرى كه بايد مشى كرد به آن طورى كه بايد اداره كرد يك كشور اسلامى را.
والسلام عليكم و رحمة الله
تاريخ : 8/6/65
ديدار با رئيس جمهور، نخست وزير و هياءت به مناسبت هفته دولت
اشخاصى هستند كه مقام تحت تاءثير آنهاست از باب قوت نفسى كه دارند
بسم الله الرحمن الرحيم
لازم اسـت كه /من / در اين روزى كه فاجعه نخست وزيرى رخ داد يك يا چند كلمه اى يادى از اين دو نفر شهيد بزرگوار و همين طور آقاى عراقى كه من سابقه طولانى با ايشان داشتم ، بـشـود. مـن از خـصـوصـيـاتـى كـه در اين آقايان بود، آقاى رجايى ، آقاى باهنر، آقاى عـراقى ، آنى كه به نظرم خيلى بزرگ است ، اين است كه آقاى رجايى يك نفر آدمى بود كـه ، دسـتـفروشى در بازار از قرارى كه گفتند، من در مطالعاتى كه در ايشان كردم به نـظـرم آمـد كـه از حـال دسـتـفـروشـى اش تـا حـال ريـاسـت جـمـهـور، در روح او تـاءثيرى حـاصـل نـشـد. چـه بـسـا اشـخـاصـى هستند كه اگر كدخداى ده بشوند، تغيير مى كنند به واسطه ضعفى كه در نفسشان هست ، تحت تاءثير آن مقامى كه پيدا مى كنند واقع مى شوند و اشـخـاصـى هـسـتـنـد كـه مقام تحت تاءثير آنهاست از باب قوت نفسى كه دارند. و آقاى رجـايـى ، آقاى باهنر در عين حالى كه خوب يكى شان رئيس جمهور بود، يكى شان نخست وزير بود، اين طور نبود كه رياست در آنها تاءثير كرده باشد، آنها در رياست تاءثير كـرده بـودنـد. يـعـنى آنها رياست را آورده بودند زير چنگ خودشان ، رياست آنها را نبرده بـود تـحـت لواى خـودش . و ايـن يـك درسـى اسـت كـه انـسـان بـايـد از ايـنـهـا يـاد بگيرد والحـمـدلله در اين جمهورى بسيارند همچو اشخاص كه تفاوتى به حالشان نكرده است ، آن وقتى كه در طلبگى بودند يا در بازار بودند /يا چيزها/ يا وقتى كه مقام پيدا كردند فـرقـى نـكـرده است كه انسان ببيند كه خير حالا يك بادى به غبغب بيندازد و يك هياهويى بـجـا بـياورد و اينها نشده است و اين مساءله اى است كه اهميت دارد. آن كه تحت تاءثير مقام مى رود، نه اين است كه يك مقامى دارد، اين از باب اين كه بسيار آدم ضعيفى است ، مقام به او تـسـلط پـيـدا مـى كـنـد و دنـبـال او هـم مـى رود آن وقـت . و ايـن دنبال رفتن مقام بسيار ضرر دارد براى خود انسان و براى كسانى كه در كار هستند براى كـشورشان ، از آن طرف اگر چنانچه عكس شد، تاءثير خوب دارد، هم براى خودشان و هم براى كشور. و لهذا من با اين كه ععع ما ابرى ء نفسى ان النفس ‍ لاماره بالسوء عععع به شـمـا آقـايـان عـرض مـى كـنـم كه توجه به اين معنا داشته باشيد، اين مقامات بعد از چند روزى ديگر تمام مى شود، آنهايى كه در اريكه قدرت هاى بزرگ بودند بعد از چند روز تـمـام شـد، آنـهـايى هم كه به درويشى و به قناعت زندگى كردند آنها هم تمام شد، اين امـور تـمـام مـى شـود، آن چـيـزى كه هست ، ما در حضور حق تعالى هستيم و ثبت است در نامه اعمال ما همه امور، همه
خـلجـانـات نـفـسـانـى و مـا بـايد آن فكر آن جا باشيم . اين راجع به اين آقايان كه واقعا اسـبـاب تـاسـف شد كه يك همچو اشخاصى فاسد از بين بردند. ولى بحمدالله اينها در مـمـاتـشـان هـم تـقـويـت كـردنـد ايـن جـمـهـورى اسـلامـى را. آقـاى عـراقـى را هـم مـن سـال هـاى طـولانـى مـى شـنـاخـتـم ، در هـمـان اوايـل امـر كـه ايـن مـسـائل پـيـش آمـد، ايـشان وارد بود در امر و با من دوستى داشت ، او هم بسيار مرد صالح و بزرگوارى بود، خداوند همه اينها را رحمت كند.
بى انصافى است كه ما بگوييم دولت موفق نبوده
و امـا راجـع به ، چون هفته دولت است يك كلمه هم با آقايان راجع به اين معنا صحبت كنم . مـا بـايـد در سـنـجـش هـامـان روى هـم مـطـلب را بـريـزيم و حساب كنيم ، يك نقطه را اگر بخواهيم نظر بكنيم ممكن است اين نقطه ما را به خطا بكشاند، يك نقطه ديگر را نگاه كنيم باز همين طور، ما بايد عملكرد دولت را رويهمرفته حساب كنيم ، ببينيم كه آيا اين دولت در ايـن مـدتـى كـه در جنگ بوده است و در محاصره اقتصادى بوده است و مخالفت همه قوت هاى بزرگ دنيا بوده است . اين دولت موفق بوده است رويهمرفته يا نه ؟ بى انصافى اسـت كـه مـا بـگـويـيـم موفق نبوده ، بى انصافى است كه ما بگوييم كه دولت كار ازش نـيـامـده . خـوب ! كـارهـاى بـزرگـى كـرده انـد، كـارهـايـى كـه در ظـرف چـهـل ، پـنـجـاه سـال نـشـده بود، اينها كرده اند در هر قشرشان ، همه جا، همه افرادشان و رويهمرفته يك دولت موفق بوده است . و من به شما آقايان سفارش مى كنم كه با اين كه مـوفـق بـوديـد بـايـد دنبال موفقترى برويد، قناعت نكنيد به اين كه ما حالا فلان كار را كـرديـم . ما هر چه خدمت بكنيم به اين ملت ، كم خدمت كرده ايم ، براى اين كه اين ملت بود كه همه اين گرفتارى ها به دست او رفع شد، دولت شاهنشاهى به دست آنها ساقط شد و هر چه ما داريم از آنهاست . ما بايد خدمتگزار باشيم ، واقعا خدمتگزار باشيم و هر چه خدمت بكنيم باز كم است . ما كه شكر خدا را نمى توانيم بجا بياوريم براى اين كه كوچكتريم از اين كه شكر خدا را بجا بياوريم ، لكن شكر اين ملت قهرمان و مظلوم همان شكر خداست ، كـسـى كـه شـكـر ايـنـهـا را بـجـا نياورد، شكر خدا را بجا نياورده است براى اين كه اينها بـنـدگـان خـدا هستند، اينها كسانى هستند كه براى خدا دارند خدمت مى كنند به اين كشور و شكر اين است كه ما به آنها خدمت بكنيم ، هر كس در هر مقامى كه هست خدمت بكند.
اشخاصى كه قلم در دستشان است متوجه باشند كه قلم آنها، زبان آنها در حضور خداست
و مـن بـايـد ايـن را عـرض بـكنم كه گاهى اشخاص با اين كه ممكن است كه آدم هاى خوبى باشند، لكن يك چيزهايى در نفوس انسان هست كه انسان از آن غفلت مى كند. مثلا يك پدر و مـادرى كـه بچه شان را خيلى دوست دارند، اين هر چه مى بيند خوبى مى بيند از او، اصلا غـفلت مى كند از اين كه در اين بدى باشد. ععع (حب الشى ء يعمى و يصم ) عععع . از آن ور هم همين طور است ، وقتى انسان در قلبش دشمنى
يا مخالفت با يك كسى داشت يا با جمعى داشت ، هر چه خوبى ببيند، بدى مى بيند، اصلا خـوبـى ها محو مى شود. من به همه اشخاصى كه قلم در دستشان است ، زبان گويا دارند مى خواهم سفارش كنم كه متوجه باشند كه قلم آنها، زبان آنها در حضور خداست ، فردا مؤ اخـذه دارد، صـحـبـت سـر دولت و ريـاست جمهور و اينها نيست ، صحبت سر نظام است ، نظام اسـلام اسـت . آقاى خامنه اى سلمه الله باشند رئيس جمهور يا يك كس ديگر، آقاى موسوى نخست وزير باشند يا يك كس ديگرى ، اين مطرح نيست ، مطرح نظام جمهورى اسلامى است ، مـا مـكلفيم به حفظ او، همه نويسنده ها مكلفند به حفظ نظام . وقتى كه انسان فرض كنيد از يك كسى گله دارد يا مى بيند نقيصه اى در كار هست ، اين نصيحت مى تواند بكند و بايد بـكـنـد، اما لسان نصيحت غير لسان لجن كردن و ضايع كردن است . من راجع به افراد هم عـقـيـده ام هـسـت !!! يـعـنى شارع هم همين طور است ، ما تابع او هستيم !!! كه اگر انسان يك مـسـلمـانـى را براى خاطر هواى نفسش لگدمال كند، اين در آن دنيا شايد مجازاتش بدترين مـجازات باشد و در اين دنيا هم موفق نخواهد شد. ما لسانمان بايد لسان نصيحت باشد و انسان مى بيند كه گاهى وقت ها لسان ها لسان نصيحت نيست ، قلم ها قلم هاى نصيحت نيست . مـطـرح دولت نـيـسـت ، مـطرح جمهورى اسلامى است . گاهى وقت ها انسان مى بيند كه به واسـطـه يـك قـلمـى ، بـه واسـطـه يـك نوشته اى ممكن است كه در بازار يك مطلبى واقع بـشـود، يـك زيـادى قـيمتى بشود، يك كسر قيمتى بشود، اين طور چيزها، اين كسى كه قلم دسـتـش مـى گـيـرد بـايـد تـوجه به اين معنا بكند كه مساءله ، مساءله فرد نيست ، مساءله اسـلام اسـت و نـظـام اسـلامـى و ما مكلفيم اين نظام را حفظ كنيم . همچو نباشد كه وقتى قلم دسـتـمـان آمـد، اگـر مـن با آقاى نخست وزير مخالفم يا با آقاى خامنه اى مخالفم ، ديگر فـكـر ايـن نـبـاشـم كـه قـلمـم كـجا مى رود، هر جا رفت بنويسم ، هر چه شد بكنم ، اين در حضور خداست ، در حضور ملائكة الله است ، ثبت مى شود اينها و /من / ممكن است كه اشخاص هـم خـوب بـاشـنـد، اما اين چيزهايى كه در نفس انسان است نمى تواند انسان به اين زودى بـر آن مـكـايـد شـيـطـان و مـكـايـد نـفـس ‍ امـاره /انـسـان / تـسـلط پـيـدا كـنـد، انـبـيـا هـم دنبال اين بودند كه يك وقت خداى نخواسته گرفتار يك همچو مسائلى نشوند.
آن كسى قلمش قلم انسانى است كه از روى انصاف بنويسد
آقايان توجه بكنند كه قلم آنها يك وقت قلمى نباشد كه جمهورى اسلامى را تضعيف بكند. و مـن مـى بـيـنـم در بـعـضـى قـلم هـا ايـن جـورى اسـت و ايـنـهـا تـوجـه بـكـنـنـد. مـن هـمـيشه مـيـل دارم كه با نصيحت ، با !!! عرض مى كنم كه !!! تقاضا، با ملايمت با آقايان رفتار كـنـم و هـميشه جورى باشد كه يك صحبتى كه ملايم نباشد، نباشد. لكن اگر چنانچه يك وقـتـى اقـتـضـا بـكـنـد مـصلحت اسلام ، يك وقت انسان ببيند كه مى خواهد يك كسى اسلام را تضعيف كند ولو نمى فهمد خودش يا خداى نخواسته از روى فهم !!! كه بعضى نادر هست الان كه از روى ادراك مى خواهند لطمه بزنند و شناسايى هم ممكن است شده باشند !!! لكن توجه كنند كه اگر يك وقت يك همچو چيزى پيش بيايد، آن وقت يك وضع ديگرى پيش مى آيـد، ايـن جـور نـيـسـت كـه همه اش قضيه نصيحت باشد و ملايمت باشد، يك مساءله ديگرى پيش مى آيد.
مـا در حـال انقلاب هستيم ، شما ملاحظه كنيد آن جاهايى كه انقلاب شده است چه كرده اند، آن جـاهـايـى كـه انـقـلاب شـده اسـت ، انـقـلاب روسـيـه اى كـه پـنـجـاه و چـنـد سـال از آن گـذشـتـه اسـت ، روزنـامـه بـاز هـمـچـو تـحـت كـنـترل است كه نمى توانند يك كلمه اين ور و آن ور بگويند. الان به طورى كه براى من گـزارش دادنـد در عـراق هـيـچ مـطلبى را جز اين كه اداره اطلاعات اجازه بدهد نمى توانند بـروز بـدهـنـد، هيچ مطلبى را. راجع به اقتصادشان ، راجع !!! به عرض مى كنم !!! كه ارزشان ، راجع به نظامى شان ، همه چيزها، بايد اداره اطلاعات اجازه بدهد تا چى بشود. بـعـضـى ...نـوشـتـه بـود، لابـد آقـايـان هـم ديـده انـد كـه بـعـد از دو سـال حـق دارنـد كـه يـك كـلمـه اى راجـع به او بگويند، خوب ما چى ؟ ما هر چه دستمان آمد گفتيم . حالا اقتصاد ما اين طورى است و ما ورشكسته هستيم ! خوب ما ورشكسته ، جناب عالى كـه مـى فرماييد كه ما ورشكسته شديم ، اين براى اسلام مضر است يا براى دولت مضر اسـت ؟ اين براى جمهورى اسلامى مضر است . وقتى فهميد طرف ما ورشكسته نيستيم ، چون مـردم مـى دانـنـد، امـا تويى كه برمى دارى مى نويسى ما ورشكسته هستيم ، تويى كه مى نـويـسـى مـا هيچى ديگر نداريم ، تويى كه اين حرف ها را مى نويسى ، اين براى اسلام مـضـر اسـت نـه بـراى دولت . اگـر يـك چـيـزى بـود كه مخصوص دولت بود، خوب ! يك مساءله اى بود، باز مى شد يك چيزى ، اما يك چيزى كه براى نظام مضر است هست و اين را تـوجـه كـنـيد به آن . دست هاتان را يك قدر نگه داريد، قلم هاتان را يك قدر نگه داريد، تـوجـه بـكنيد به اين كه هر چيزى نبايد نوشته بشود، هر چيزى نبايد منتشر بشود. و من بـه شما عرض مى كنم كه من ممكن است يك روزى اگر چنانچه خداى نخواسته تعقيب بكنند آقايان ، ممكن است من يك وضع ديگرى پيش بيايد برايم .
و من از خداى تبارك و تعالى مى خواهم كه موفق باشند همه و همه خدمت بكنند. شما همه در يـك مـمـلكـت داريـد زنـدگـى مى كنيد. شما ملاحظه كنيد انسان چقدر ضعيف است ، اگر من يك قـلمـى دسـتـم بـگـيـرم و بخواهم مطلبى بنويسم براى كسى كه خيلى دوستش ‍ دارم ، ممكن نيست در اين قلم يك لغزشى پيدا بشود كه اين ولو هزار تا عيب داشته باشد يكى از آنها را اشاره كنم ، هيچ ممكن نيست ، براى اين كه اين دوستى نمى گذارد. اگر چنانچه از آن ور مـن بـا يـك كـسى دشمنى داشته باشم ، يك قلمى دست بگيرم بخواهم بنويسم ، ممكن نيست كـه از مـحـاسـن او يـك كـلمه بنويسم . اين قضيه ، قلم شيطان است اين ، آن كسى قلمش قلم انسانى است ، آنى است كه از روى انصاف چيز بنويسد. از روى انصاف صحبت كند، آن هم تـوجـه كـنـد كه در يك وقتى كه ما الان اين طور گرفتارى ها را داريم ، بعضى از امورى كـه از روى انـصـاف هـم بـاشـد نبايد گفت ، همان طورى كه ديگران نمى كنند. خوب ! يك روزنـامـه ، تـمـام روزنـامه ها را در انقلابات از بين مى برند، يكى مى گذارند اين تحت نـظـر دولت ، تـحـت نـظر خودشان ، تمام احزاب را از بين مى برند، يكى را مى گذارند تحت حزب خودشان . انقلابات اين جورى هستند ديگر، نمى گذارند كه هرج و مرج باشد، هر كه هر كارى دلش ‍ مى خواهد بكند، هر كه هر حرفى
مـى خـواهـد بـزنـد. حـالا ايـن ضرر به نظام دارد يا ندارد، نه ، ما بگذار حريفمان از بين بـرود ولو اسـلام هـم رفـت جـهـنـم ! در بـعـضـى اشخاص ‍ انسان اين جور مى بيند و بايد تـجديد نظر بكنند در كارهايشان ، بايد توجه بكنند كه يك وقت خداى نخواسته يك ورق ديـگـر پـيـش ‍ نـيايد. وقتى انسان تكليف بفهمد ديگر نمى تواند كه بگويد اين دوست من است ، اين رفيق من است ، اين برادر من است ، اين پسر من هست .
تعديل كنيد كارهايتان را، تحت تاءثير نفس اماره واقع نشويد
من از خداى تبارك و تعالى استدعا مى كنم كه يك همچو مسائلى را پيش نياورد و از آقايان ، از هـمـه نـويـسـنـدگـان ، از هـمـه گـويـنـدگـان تـقـاضـا مـى كـنـم كـه شـمـا يـك قدرى تـعـديـل كـنـيد كارهايتان را، تحت تاءثير نفس اماره واقع نشويد. دولت موفق بوده است ، دولت بـا گـرفـتـارى اى كـه دارد، مـا الان در حـال جـنـگـيـم ، مـا در حـال مـحاصره هستيم ، همه دنيا دست هاشان ، قلم هاشان بر طرف ضد ماست ، حالا خود ما هم بـنـشـيـنـيـم هـى هـر كـه هـر چه دلش مى خواهد بگويد، اين صحيح است آيا؟ من اميدوارم كه آقـايـان هـم در گـفـتـارشـان مـثل آقاى خامنه اى ، آقاى رفسنجانى نصيحت كنند همه را، همه كسانى كه هستند نصيحتشان كنند كه يك قدرى در امور تجديد نظر بكنند، اين جور نباشد كـه هـمه اش هى عيب بگويند. خوب ! يك قدرى از چيزهايى كه ، خدمت هايى كرده اند چطور گـفـته نمى شود؟ در بعضى قلم ها يك كلمه راجع به اين كه فلان خدمت هم شده است نمى شـود، از اول شـروع مـى شـود عـيـب ، عـيـب ، كجاست ، كجاست ، كجاست ، كجاست ، كجاست ، كـجاست ، همه . آن وقت بعضى هاش ضرر مى زند به حيثيت اسلام ، بعضى هاش ضرر مى زنـد به نظام ، بعضى هاش ‍ ضرر مى زند به ، حتى در قواى نظامى تاءثير مى كند. و اميدوارم كه ديگر اين امور تكرار نشود. خداوند شما را و ما را و همه ملت ما را از اين لغزش ها نجات بدهد و ما را كارى كند كه در حضور خودش روسياه وارد نشويم .
والسلام عليكم و رحمة الله
تاريخ : 12/7/65
نامه به آيت الله منتظرى در مورد رسيدگى به اتهامات سيد مهدى هاشمى
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام والمسلمين فقيه عالى قدر آقاى منتظرى دامت ايام بركاته
پـس از اهـداء سـلام و تـحـيـت ، عـلاقـه اين جانب به جناب عالى بر خود شما روشن تر از ديـگـران اسـت . بـه حـسـب قـاعده طول آشنايى صميمانه و معاشرت از نزديك ، مقام ارجمند عـلمـى و عملى شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنج هاى فراموش نشدنى جناب عالى در سال هاى طولانى براى اهداف اسلامى ، قداست و وجاهت و وارستگى كم نظير آن جناب و بـالاتـر حـيـثـيـت بـلند پايه اى كه دنباله اين امور به خواست خداوند تعالى براى شما فـعـلا حـاصـل اسـت و احـتـيـاج مـبـرمـى كـه جـمـهـورى اسـلامـى و اسـلام بـه مثل جناب عالى دارد، انگيزه علاقه مبرم است ، لهذا اين حيثيت مقدس بايد از هر جنبه محفوظ و مـصـون بـاشـد. حـفـظ ايـن حـيـثـيـت بـه جـهـات عـديـده بـر شـمـا و هـمـه مـاهـا واجـب و احتمال خدشه دار شدن آن نيز منجز است براى اهميت بسيار آن .
بـا ايـن مـقـدمـه بـايـد عـرض كـنـم ايـن حـيـثـيـت واجـب المـراعـات بـه احتمال قوى بلكه ظن نزديك به قطع در معرض خطر است ، خصوصا با داشتن مخالفين مؤ ثر در حوزه قم كه ممكن است دنبال بهانه اى باشند. اين خطر بسيار مهم از ناحيه انتساب آقـاى سـيـد مـهـدى هـاشـمـى اسـت بـه شـمـا. مـن نمى خواهم بگويم كه ايشان حقيقتا مرتكب چـيـزهـايـى شـدنـد، بـلكـه مـى خـواهـم عـرض كـنـم ايـشـان مـتـهـم بـه جـنـايـات بسيار از قـبـيـل قـتـل ، مـبـاشـره يـا تـسـبـيـبـا و امثال آن مى باشند. و چنين شخصى ولو مبرى باشد، ارتباطش موجب شكستن قداست مقام جناب عالى است كه بر همه حفظش واجب مؤ كد است .
آنـچـه مـسـلم اسـت و در آن پـاى فـشـارى دارم ، رسيدگى به وضعيت و مواد اتهام او است ، رسـيـدگـى بـه خـانـه تـيـمـى و انـبـاشـتـن اسـلحـه آن هـم بـا پـول مـلت بـه اسم كمك به سازمان هاى به اصطلاح آزاديبخش . اصولا يك همچو اعمالى بدون دخالت دولت جرم است و بايد ايشان كه صلاحيت اين امر را !!! ولو واقعا براى اين سازمان ها باشد !!! ندارد و دخالت در حكومت است ، جواب بدهد. اين امر قطعى است و آنچه از شـمـا مـى خـواهـم ، در مـرتـبـه اول پـيـشـنـهـاد مـستقيم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسيدگى به اين امور است و اگر براى شما محذور دارد، به طورى كه تكليف شرعى از شـمـا سـاقـط اسـت ، سـكوت است . حتى در محافل خصوصى دفاع از يك همچو شخصى كه خـطـر بـراى حـيـثـيـت شـمـا اسـت و احـتـمـال فـسـاد و خـونـريـزى بـى گـنـاهـان اسـت . سم قاتل است . بايد تمام فعاليت ها كه به اسم كمك به سازمان هاى
بـه اصـطـلاح آزاديبخش است ، قطع شود و تمام كسانى كه در اين امور دخالت داشته اند محاكمه شوند.
و آنـچـه مـسـلم اسـت و مـايـه تـاءسـف ، حـسـن ظـن جـنـاب عـالى بـه اعـمـال و افـعـال و گـفـتـه هـا و نـوشـتـه هـاسـت كـه بـه مـجـرد وصـول به شما ترتيب اثر مى دهيد و در مجمع عمومى صحبت مى كنيد و به قوه قضاييه و غيره سفارش مى دهيد.
و من از شما كه دوست صميمى سابق و حال من هستيد و مورد علاقه ملت ، تقاضا مى كنم كه بـا اشـخـاص صالح آشنا به امور كشور مشورت نماييد، پس از آن ترتيب اثر بدهيد تا خداى نخواسته لطمه به حيثيت شما كه برگشت به حيثيت جمهورى است نخورد. آزادى بى رويـه چند صد نفر منافق به دستور هياءتى كه با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدى ها را بالا برده است . ترحم بر پلنگ تيزدندان ستمكارى بود بر گوسفندان .
مـن تـاءكـيد مى كنم كه شما دامن خود را از ارتباط با سيد مهدى پاك كنيد كه اين راه بهتر اسـت والا هيچ عكس العملى در رسيدگى به امر او از خود نشان ندهيد كه رسيدگى به امر جنايات مورد اتهام حتمى است . سلامت و توفيق جناب عالى را خواهانم .
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 12/7/65
مـوافـقـت بـا اسـتـعـفـاى حـجـت الاسـلام راسـتى و انحلال سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى
بسمه تعالى
جناب حجت الاسلام آقاى راستى دامت افاضاته
بـا خـصـوصـيـات عـلمـى و عـمـلى و اخـلاقـى خوبى كه در جناب عالى است ، اميد است چون گـذشـتـه بـه تـربـيـت افـراد صـالحـى بـراى اسـلام و جـمـهـورى اسـلامـى اشـتـغـال داشـتـه و مـوفـق بـاشـيـد. بـا اسـتـعـفـاى جـنـاب عـالى و درخـواسـت انحلال سازمان ، موافقت مى نمايم .
از خداوند تعالى توفيق همگان را براى خدمت به اسلام و مسلمين خواهانم .
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 15/7/65
مـــوافـــقـــت بـا پـيـشـنـهـاد حـجـت الاسـلام حسن صانعى در مورد احداث سد براى تاءمين آبشهرستان قم به وسيله بنياد پانزده خرداد
بسمه تعالى
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ حسن صانعى سرپرست بنياد 15 خرداد دامت افاضاته
بـا تـشكر از زحمات جنابعالى و تمامى دست اندركاران بنياد 15 خرداد، با پيشنهاد شما موافقت مى شود. لازم است در اين امر حياتى دولت و جناب آقاى نخست وزير و وزير نيرو و وزير جهاد با مشاركت فعال خود در كمك مالى و برداشتن موانع ، تلاش چشمگيرى نمايند و هـمـان طـور كـه قـبـلا گفتم كمك به محرومين و جانبازان و جنگ زدگان و خانواده هاى شهدا، اسرا و مفقودين يكى از بزرگترين عبادت هاست ، دولت و مسؤ ولين قضايى توجه داشته بـاشـنـد كـه كـمـك بـه بـنـيـاد مـذكـور در رفـع نـيـازهـاى نـيـازمـنـدان از كـارهـاى اصيل انقلابى است .
امـيدوارم جنابعالى در مقابل خدمات بسيار ارزنده مردم قم ، مردم شهر خون و قيام و شهادت و ايـثـار، بـا ايـجـاد سـدى بـزرگ بـتـوانـيـد بـه ايـن شـهر مقدس كمك نماييد و گزارش پيشرفت كار را به اينجانب بدهيد.
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 17/7/65
پاسخ به نامه آقاى بهزاد نبوى در مورد استعفانامه حجت الاسلام راستى
بسمه تعالى
جناب آقاى بهزاد نبوى
اين جانب فقط با استعفاى آقاى راستى و انحلال سازمان مذكور موافقت نمودم و با مطالب ديگرى كه در استعفانامه بود به هيچ وجه موافقت نكردم .
روح الله الموسوى الخمينى
پـــاســـخ بـــه نـــامـه حـجـت الاسلام محمدى رى شهرى در مورد رسيدگى به اتهامات گروهمهدى هاشمى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام آقاى رى شهرى وزير اطلاعات
بـا تـوجـه بـه مـسـائلى كـه تـاكـنـون كـشـف و يا مورد سوءظن شده است و با توجه به جـوسـازى هـا و اطـلاعـيـه هايى كه با اسامى مختلف توسط افراد ضد انقلاب و منحرف و وابـسـتـه بـه مهدى هاشمى پخش گرديده است ، كه نه تنها سوءظن را بيشتر مى كند كه خود دليل مستقلى است بر خط انحراف از انقلاب و اسلام ، جناب عالى موظف هستيد به جميع جوانب اين امر با كمال دقت و انصاف رسيدگى نماييد و تمام افراد متهمى را كه از سران ايـن گـروه مـحـسـوب مـى شـونـد و نـيـز افـراد ديـگـرى را كـه در انـتـشـار مسائل كذب و قضاياى ديگر دست داشته اند، تعقيب نماييد. و بديهى است كه اين امر چون مـربوط به اسلام و انقلاب و امنيت كشور است ، تحقيق آن منحصرا در اختيار وزارت اطلاعات كشور مى باشد.
بايد تاءكيد كنم كه همه در پيشگاه قضاوت اسلام مساوى بوده و نيز به همان اندازه كه اغـمـاض از مـجـرمـيـن گـنـاه بـزرگـى اسـت ، تـعـرض ‍ نسبت به بى گناهان ، از گناهان نـابـخـشـودنـى است . خداوند تعالى را حاضر و ناظر بدانيد كه اين امر عبادتى است كه دامان بزرگانى را از اتهامات پاك و توطئه منحرفان را خنثى مى كند.
والسلام
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 18/8/65
ديـدار بـا گـروهـى از بـرادران ارتـش ، سـپـاه پـاسداران و كميته هاى انقلاب اسلامى
در خـارج بايد بدانند كه جمهورى اسلامى به كورى چشم ابرقدرت ها، تثبيت شده است
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن از هـمه قواى مسلحه ، چه ژاندارمرى ، چه ارتش ، چه سپاه پاسداران ، چه كميته ها، چه بـسـيـجـى هـا و سـايـرين بايد تشكر كنم كه با قدرت خود اين جمهورى اسلامى را تثبيت كردند. و دشمنان ما چه در داخل و چه در خارج بايد بدانند كه جمهورى اسلامى به كورى چـشـم ابـرقـدرت هـا و بـه كورى چشم امثال منافقين و مخالفين با جمهورى اسلامى ، تثبيت شده است و خللى انشاءالله در او وارد نخواهد شد.
آنچه من مى خواهم به آقايان عرض كنم اين است كه كرارا گفتم كه شما پيروزيد و كارى كـه شـمـا انجام مى دهيد، كارى است الهى ، كارى است كه براى خداست و كوشش كنيد قصد خـودتـان را خـالص كـنـيـد بـراى خـدا كـه چـه كـشـتـه بـشـويـد و چـه بـكـشـيـد، شـمـا اهـل نـجات هستيد ولى كوشش كنيد كه قصد شما الهى باشد و بحمدالله هست . و من هر وقت كـه چـهره اينهايى كه دارند رو به جبهه ها مى روند ملاحظه مى كنم واقعا از خودم خجالت مـى كـشـم كـه اينها به چه مقامى رسيده اند، به چه پايه اى از عرفان ، چه پايه اى از معرفت رسيده اند كه اين طور با هيجان ، اين طور براى خدا رو به جبهه ها مى روند.

next page

fehrest page

back page