مقصد ثانى در ذكر عقيب سبط شهيد ابىعبدالله الحسين عليهالسلام
آن حضرت امام سومست از ائمه اثناعشر و ابوالائمه است لقب وى سيد و شهيد، ولادتش سنه
اربع من الهجرة و شهادتش دهم محرم الحرام سنه 61 هجرى و ميان ولادت برادرش حسن و
حمل وى پنجاه روز بود و طهر واحد نيز گفتهاند و مرضعه او امالفضل بود زوجه عباس
بن عبدالمطلب به لبن قتم بن عباس و او را چهار پسر و دو دختر بوده اما پسران على
اكبر است و على اوسط كه امام زين العابدين عليهالسلام خوانند و على اصغر و عبدالله
و به روايت ديگر شش پسر داشته چهار مذكور و محمد و جعفر و در تاريخ العالم به جاى
محمد عمر آورده و الله اعلم و بر هر تقدير عقب او از امام على زينالعابدين است و
پس از آن حضرت تا مهدى كه قائم آل محمد است صلّى الله عليه و آله و سلم نه امامند
از ائمه اثناعشر لا جرم مطالب اين مقصد را در نه فصل ايراد مىكنم.
فصل اول در عقب امام زين العابدين عليهالسلام
و آن حضرت امام چهارم است از جمله ائمه اثناعشر كنيتش ابومحمد است و لقبش زين
العابدين در شواهد النبوه آورده كه امام زين العابدين عليهالسلام شبى از شبها نماز
تهجد مىگزارد شيطان به صورت اژدهايى برآمده به نظر وى درآمد تا وى را از عبادت باز
دارد آن حضرت هيچگونه به وى التفات ننمود و به طريق عادت مشغول عبادت بود شيطان
انگشت پاى وى را بگزيد نيز التفات نكرد پس چنان بگزيد كه دردناك گرديد همچنان نماز
را قطع نكرد پس خداى تعالى بر وى منكشف گردانيد كه آن شيطان است و امام عليهالسلام
وى را ناسزا گفت و طپانچه بر وى زد و گفت: دور شو اى ملعون خوار و ذليل چون دور شد
برخاست كه ورد خود تمام كند آوازى شنيد و قايل را نديد كه سه بار گفت:
انت زين العابدين و ديگر سجاد و آدم آل عبا از القاب
اوست پدرش حسين بن على عليهالسلام و مادرش شاه زنان و قيل شهربانو بنت كسرى يزدجرد
بن شهريار بن شيرويه بن پرويز بن هرمز بن نوشيروان ملك العادل و از اينجا گفتهاند
كه زين العابدين جمع كرده ميان نبوت و ملك و چون فاطمه خواهر امام زين العابدين
عليهالسلام هم از شهربانو بوده و به حسن بن حسن عليهالسلام دادهاند پس اولاد حسن
مثنى را نيز پيغمبرى و پادشاهى جمع باشد ولادت زين العابدين عليهالسلام به قولى
سنه ست و ثلثين هجرى بوده از هجرت و وفاتش سنه خمس و تسعين و هيچكس را از خواص و
عوام و دوست و دشمن در فضايل وى شبهه نيست و او را نه پسر و نه دختر بوده عقب او از
شش پسر است امام محمد باقر و عبدالله باهر و زيد شهيد و عمر اشرف و حسين اصغر و على
اصغر و عقب او از پسرش حسن افطس است و علماى نسب را در وى سخنانست از جمله ابوجعفر
نسابه قطعهاى دارد كه مطلع آن اينست:
افطسيون انتم |
|
اسكتوا لا تكلموا
|
و حق آنست كه ميان وى و امام جعفر صادق عليهالسلام مباحثه واقع شده توجه طعن بدو
از آن سبب است نه از روى نسب و عقب او از پنج كس است اول على خرزى و حسين مانكديم
پسر حسن بن على خرزى است و مانكديم را عقب هست و تاج الدين حسن اقضى القضاة بلاد
قرافيه و ابوالفضل نقيب النقباى ممالك الجايتو محمد هم از نسل حسناند.
دوم عمرو بن حسن قاضى امين الدوله ابوجعفر نسابه از نسل اوست و در اعقاب او
بسيارند.
سوم حسين بنوالسكران اعقاب ويند و على دينورى پسر حسن بن حسين افطس و ابوهاشم مجتبى
كه نسابه رى بوده از نسل دينوريست چهارم حسن مكفوف پسر وى على قتيل اليمن است و
بتوتريح از نسل ويند و بنوسمان اولاد حمزة بن حسن مكفوفاند و بنوبرج از اولاد قاسم
بن حسن و بنوزياده كه در بنى افطس خانوادهاى از آن شريفتر نيست از نسل عبدالله
مفقود بن حسن مكفوفاند پنجم عبدالله شهيد اولاد و اعقاب وى بسيارند و از جمله
ابوطالب محمد فاخر و بنوالمحترق و بنوالاعز و ابومحمد حسن مدائنى از نسل طلحة بن
عبدالله است و مداينى بيست و يك پسر داشت همه را على نام نهاد و امتياز ايشان به
كنيتها بود.
ابوالصلايا و بنوابى نصر از نسل ابوتراب على بن حسن مداينىاند. اما حسن اصغر بن
زين العابدين از پنج كس عقب دارد اول عبيدالله اعرج و كنيت او ابوعلى است و در يك
پاى او اندك نقصانى بود بدين واسطه به اعرج اشتهار يافت در اعقاب او فى الجمله
تفصيل ضرورت است زيرا كه بطون و افحال و عشاير او بسيارند و عقب او از چهار كس است
جعفر الحجه و على صالح و محمد جوانى و حمزه و عقب حمزه اندك است و بنوميمون از نسل
حسين بن حمزهاند و محمد جوانى منسوب است به جوانيه و آن قريهايست به مدينه
ابوالحسن محمد محدث بن حسن جوانى و بنوالجوان از نسل ويند در مصر و واسط و ابوجعفر
محمد مقتول هم از نسل اوست و على صالح بزرگ بوده و رياست عراق تعلق به اولاد او
داشت و كنيت او ابوالحسن است و مستجاب الدعوة بوده است و عقب او از عبيدالله ثانيست
و از ابراهيم و بنوطقطقى در كرخ و بنوالمحترق از نسل حسن ابراهيماند و عبيدالله
ثانى پسرى داشت على و او را پسرى بوده عبيدالله ثالث و پسر وى امير ابوالحسن اشتر
است و او ممدوح ابوالطيب است و بيست فرزند داشته همه بزرگ و صاحب وجود و ابويعلى
نقيب واسط و ابوالمعالى و ابوالفضايل اشترىاند و بنومكاسه و بنوعرام و بنوعجيبه و
بنوالصايم و بنومعالج و بنوابى الغنايم و بنواحمد بنوطبيق و نقباى عراق و امراى حاج
اغلب از نسل اشترند و ابوالعلا مسلم احول امير حاج كه كيش بنوعبدالله گويند ولد ابى
على محمد بن امير حاج بن اشتر است و از اعقاب ويند. اما جعفر الحجه امراى مدينه و
نقباى بلخ و ترمذ و ملوك آنجا از اعقاب ويند او را دو پسر بوده حسن و حسين بن جعفر
پدر سادات بلخست و عقب حسين از ابى الحسين يحيى بن نسابه است و بنوعكه و بنوعلوان و
بنوفارس و بنوعلان و بنوالاعرج از اعقاب على بن يحيىاند و بنوحلال نحله و بنوشقايق
و بنوخزعل و بنومهنا از نسل طاهر بن يحيىاند و حاجدة (؟) از نسل عبدالواحد بن مالك
بن حسن مهنا و جمامزه نيز از اين نسلند.
دوم از اولاد حسين اصغر عبدالله است و جعفر صحيح پسر اوست و عقب او از سه پسر است
محمد عقيقى كه اولاد او را عقيقون گويند و بنوالموسوس از نسل ويند و ديگر اسماعيل
منقدى كه در دار منقد به مدينه ساكن بودهاند و اولاد وى بسيارند و ايشان را
منقديون گويند از جمله على كبار كه جد ملوك رى بوده و آل غديان كه نقباى دمشقند از
نسل ويند و ديگر احمد منقدى و اولاد او ابراهيم و جعفر و حسن و حسين و عبدالله همه
معقبند سوم على و او را نيز عقيب بسيار است حسين حميصه و پسر او كسين كعكى از اولاد
موسى بن علىاند و بنوالكرش و بنوالنسل و بنوالمغيره از اولاد عيسى كوفى بن علىاند
چهارم ابومحمد بن الحسن پسر ابوعبدالله است و پسر عبدالله محمد و او را دو پسر بوده
محمد سليق و او را به جهت سلاقت لسان يعنى تيز زبانى بدين نام ملقب گردانيدند و حسن
جكاكه از اولاد او ولاة رى بودند از اعقاب سليقاند و ديگر على مرعشى نقباى شيراز
از اولاد ويند و عبدالله مامطرى نيز از نسل اوست پنجم سليمان و اولاد او را به بلاد
مصر و مغرب بنوالفواطم خوانند و عمر بن الاشرف بن زين العابدين عليهالسلام برادر
پدر مادرى زيد شهيد است و عقيب عمر از پسر او على اصغر محدثست او از عمزاده خود
امام جعفر صادق عليهالسلام روايت مىكند و على از سه پسر عقيب دارد قاسم و عمر
شجرى و ابومحمد حسن و عقيب قاسم از پسرش ابوجعفر محمد صوفى است كه در ايام معتصم به
طالقان خروج كرد و او را گرفته شهيد كردند و نقباى قم و شعرانيان از نسل ويند يعنى
عمر شجرى و حسن را نيز عقب هست مانكديم طبرى از اولاد احمد اعرابىاند و احمد پسر
او جعفر بن محمد ين حسن و ابوجعفر بن محمد بن حسن و ابوجعفر محمد نقيب طبرى از نسل
جعفر ديباجه بن حسن است و بنوزهران نيز از اين نسلند و ناصر الكبير به طبرستان كه
پادشاه ديالمه بود و ناصر الحق لقب اوست پسر على بن حسن است و او را عقيب كه پادشاه
ديالمه بود و ناصر الحق لقب اوست پسر على بن حسن است و او را عقيب هست به گيلان و
اعقاب او ملوك و حكامند اما زيد شهيد كنيت او ابوالحسين است و منقبت و فضايل او در
حد حساب نگنجد و او به سنه 112 در كوفه خروج كرد و يوسف ثقفى به فرمان هشام بن
عبدالملك با وى محاربه نمود و راشد كه مملوك يوسف بود تيرى بر ميان دو ابروى وى زد
و بدان زخم شهيد گشت و او را برهنه بر دار كردند و به فرمان الهى در آن شب عناكب بر
وى تنيدند چنانچه عورت او از ابصار مردم پوشيده شد و زيد را چهار پسر بود يحيى و
حسن ذوالدمعه و ذوالعبره نيز گويند و عيسى موتم الاشبال و محمده اما يحيى بعد از
شهادت پدر بگريخت و در خراسان به جوزجان افتاد و نصر سيار جمعى را فرستاد تا او را
شهيد كردند و از او عقيب نماند و حسين ذوالدمعه سه پسر داشت اول يحيى و او را هفت
پسر بود اول قاسم و عقب او اندكيست و حسن زاهد و عقب او نيز كم است و بنى طنك (؟) و
بنى خالص از نسل ويند و سوم حمزة بن يحيى عقب بسيار داشت بنوالامير از اولاد ويند
چهارم محمد اصغر اقصاصى بن يحيى كه منسوبست به اقصاص و آن ديهى بوده در نواحى كوفه
و اولاد او همه سادات معظم بودند احمد موضح و على زاهد و محمد بنوقرة العين از نسل
على اندبنو زبرنج (؟) از اعقاب محمد اقصاصىاند پنجم عيسى ابن يحيى و عقيب او در هر
بلاد و ديار منتشرند و بنو برزو بنوالمريم و بنوالخطيب و بنوالمقرى از اعقاب ويند
ششم يحيى بن يحيى و ابوالحسن على كتيله از نسل اوست و بنو كزير و بنوقتيله از اولاد
ويند و بنو زينالشرف از نسل كتيلهاند و بنو مقبل و بنو هيجا نيز كتيلىاند هفتم
عمر بن يحيى اعقاب او از همه برادران بيش است يحيى پسرش در ايام مستعين خروج كرد و
به درجه شهادت رسيد بنى الغذان و آل شيبان و نقباى مشهد غرى از نبى اسامه مجموع از
نسل محمد عمراند دوم حسين ذوالدمعه اكثر سادات فارسى از نسل ويند سوم على بن
ذوالدمعه عقب او از زيد شيبه است و او نسابه بوده است و كتب مبسوطه در انساب نوشته
نقباى بغداد و بصره از نسل ويند اما عيسى موتم الاشبال كنيت و ابويحيى است و او
شيرى بكشت كه بچگان داشت و به موتم الاشبال ملقب شد يعنى يتيمكننده شيربچگان احمد
مختفى پدرش مردى وجيه بود و پسرش محمد اعلم علما بود به علم انساب عرب و عقب على
ابن عيسى در كرمان و خراسان هستند و از اولاد زيد بن عيسى اكابر بسيار در ماوراء
النهر و عراق عرب و فارس هست و عقب محمد بن اسحق نيز به حد كثرت رسيده و احمد و على
و على معقله و ابونزار صابونى از آن نسلند و از حسن عمارة بن عيسى بنى عقرونند و
بنوجكاجك اما محمد بن زيد الشهيد اصغر از اولاد زيد است و او را ابوجعفر گفتندى به
غايت فاضل و كامل بوده و به زهر مامون شهيد شده و عقب او از پسرش ابىعبدالله جعفر
شاعر است و محمد خطيب و احمد مسكن و قاسم اولاد ويند و صاحب داراصخر (الرجز) از
اعقاب اوست و فرزندان او همه نقيب و بزرگ بودهاند اما عبدالله باهر از غايت غلبه
نورانيت بر رخسار مبارك وى بدين لقب ملقب شد و او با امام محمد باقر عليهالسلام
برادر اعيانى بوده و عقب او از پسرش محمد ارقط است و عقب ارقط از اسمعيل و او را دو
پسر بود حسين نيفسج (؟) و محمد اسماعيل وخ از نسل حسيناند و اعقاب او در قم بودند
و محمد كوكبى هم از اولاد اوست و بنوالغريق در شام و مصر از نسل محمد بن اسماعيلند
و نقباى رى و ممالك ايشان و كوكبيان همه از نسل ارقطند و الله تعالى اعلم.
فصل دوم در ذكر عقب امام محمد باقر عليهالسلام
آن حضرت امام پنجم است كنيت وى ابوجعفر لقب وى باقر و سبب تلقيب او بدين لفظ جهت
توسع و تبحر اوست در علوم و گفتهاند اين لقب مر او را از قول رسول خداست آوردهاند
كه چشم جابر بن عبدالله انصارى رضى الله عنه در آخر عمر پوشيده شده بود روزى امام
محمد باقر عليهالسلام نزديك وى آمد و بر وى سلام كرد جابر جواب داد و گفت: تو
كيستى؟ گفت: من محمد بن على بن الحسينم گفت: اى سيد فراپيشتر آى و دست به من ده
امام فرا پيش رفت و دست به وى داد جابر دست وى را ببوسيد و ميل كرد كه پاى وى را
ببوسد نگذاشت جابر گفت: يابن رسول الله ان رسول الله يقرئك
السلام يعنى بدرستى كه رسول خدا تو را سلام مىرساند.
امام فرمود: كه و على رسول الله السلام و رحمة الله و بركاته
پس گفت: اى جابر اين حال چگونه بود جابر گفت: روزى با حضرت رسول صلّى الله عليه و
آله و سلم بودم گفت: اى جابر شايد تو بمانى تا بدان وقت كه ملاقات كنى با يكى از
فرزندان من كه او را محمد بن على بن الحسين گويند خداى تعالى وى را نور و حكمت
خواهد داد وى را از من سلام برسان و روايت ديگر از جابر چنانست كه پيغمبر صلوات
الله و سلامه عليه مرا گفت شايد كه باقى باشى تا وقتى كه ملاقات كنى با يكى از
فرزندان حسين كه او را محمد گويند يبقر علم الدين بقرا
بشكافد و بيرون آورد علم دين را بيرون آوردنى پس چون او را ملاقات كنى سلام من بدو
برسان ولادت آن حضرت در مدينه بوده سوم ماه صفر سنه سبع و خمسين من الهجرة مادرش
امعبدالله فاطمه بنت الحسن بن على عليهالسلام و از سادات حسينى اول كسى كه او را
ولادت حسن و حسين عليهماالسلام جمع شد او بود و از حسينيان اول عبدالله محض را
چنانچه سابقا رقم ذكر يافت و وفات آن حضرت در سنه اربع و عشر و مائه واقع شده و قبر
وى در بقيع است نزديك قبر مقدس پدر بزرگوارش و از وى كرامات و خوارق عادت بسيار نقل
كردهاند و او را هفت فرزند بود چهار پسر جعفر و عبدالله و ابراهيم و على و عقيب او
از پسرش امام جعفر صادق عليهالسلام است و بس.
فصل سوم در ذكر عقب امام جعفر صادق عليهالسلام
آن حضرت امام ششم است از ائمه اثنى عشر كنيت او ابوعبدالله و اشهر القاب آن حضرت
صادق و مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابىبكر ولادت آن حضرت در مدينه بوده
است روز دوشنبه هفدهم ربيع الاول سنه ثمان و ثمانين من الهجرة و وفات وى نيز در
مدينه بوده روز دوشنبه پانزدهم رجب سنه ثمان و اربعين و مائه و قبر او در مدينه است
پهلوى قبر مقدس پدرش و وى از عظماى اهل بيت بوده و مىفرموده كه علم ما غابر است و
مزبور و نكت قلوب و نقر اسماع و نزديك ماست جفر احمر و جفر ابيض و مصحف فاطمه و
جامعه نيز كه هر چه مردم به وى محتاجند در وى مثبت است و علم ايشان بسيار بوده و
جفر خافيه از مصنفات ايشانست و كرامات و مقامات ايشان از حد و حصر بيرونست و فضايل
و مناقبش از ازحيز حساب افزون و او را هفت پسر بوده اسماعيل و عبدالله و موسى و
اسحاق و محمد و عباس و على و عقب او از پنج فرزند است امام موسى كاظم عليهالسلام و
اسماعيل و على عريضى و محمد مامون و اسحق موتمن اما ابومحمد اسحق موتمن برادر
اعيانى امام موسى كاظم بوده و در صورت و هيات به حضرت رسالت صلّى الله عليه و آله و
سلم مشابهت تمام داشته و نشر حديث مىكرده و چون سفيان بن عينيه از او نقل حديث
كردى بدين وجه ادا فرمودى كه حدثنى الثقه الرضا اسحق بن جعفر
بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابىطالب و او را عقب از سه پسر بوده
محمد و حسين و حسن و بنوالوارث در رى از نسل محمد بن اسحاقاند و حمزه بسار از نبى
وارث بوده و اولاد حسن اسحق در مصر و نصيبين بسيارند و ميمون بن عبدالله از ايشان
است و حسين بن اسحاق بحران افتاده و اولاد او در رقه و حلب بسيارند و محمد بن حرانى
و احمد حجازى و نقباى حلب از اين عقبند اما محمد مامون كه از جهت حسن و اولاد وى
مقرض شدهاند دوم قاسم و بنوالشيبه از اولاد ويند و بنوطياره به مصر و بنوالعروس و
بنوالخوارزه هم از اولاد قاسمند سوم على خارضى و عقب او از دو پسر است حسن و حسين و
اعقاب اين دو فرزند بسيارند و ابوالهيجا محمد بن ضراب بن ابىطالب حمزه ضراب از نسل
حسين بن على بن محمد ديباج است و از اولاد محمد بن حسين كه ملقب به خور بوده
ابوالبركاتست و اكابر بسيار از نسل ويند و ابوطاهر كه اولاد او به شيرازند از اولاد
حسن عارضىاند اما على عريضى كنيتش ابوالحسن است عالم بزرگوار بوده و در كودكى از
پدر بازمانده و از برادر خود امام موسى كاظم على آموخته و نسبت او به عريض است و آن
قريهاى است چهار ميل دور از مدينه و اولاد او بسيارند و ايشان را عريضيون گويند و
عقب او از چهار پسر است محمد و احمد شعرانى و حسن و جعفر اصغر اما جعفر اصغر عقب او
از على پسر اوست و حال اين عقب پوشيده است و حسن عريضى را عقب از پسر او عبدالله
است و اولاد او در مدينه و مصر و نصيبيناند و بنوبهاءالدين و بنوفخار (نجار) و
بنوسخى از نسل حسناند اما احمد شعرانى و بنو الجده از اعقاب ويند و صاحب السجادة و
حمزة الداعى و ابوالعشاير هم از اولاد ويند و محمد على عريضى اولاد او به غايت
بسيارند و متفرق در بلاد. اولاد يحيى محدث و بنو ثوابه و بنوالمختص از نسل عيسى
رومى اكبرند و او پسر محمد عريضى بوده. اما اسماعيل كنيتش ابومحمد و لقبش اعرج اكبر
اولاد امام جعفر صادق عليهالسلام بوده و او را بسيار دوست مىداشته و در زمان حيات
پدر وفات يافته و تابوت او را مردمان از عريض تا مدينه به دوش آوردند و عقب اسماعيل
از دو پسر وى محمد و على است و عقب محمد از اسماعيل ثانى است و جعفر شاعر بنوالبغيض
از اولاد جعفر است و اعقاب جعفر در مغرب بودهاند و ائمه مصر كه استيلا و استقلال
يافتند و حكومت كردند از نسل جعفر بن محمد بن اسماعيلند و بنوالبزاز در حله از نسل
صنوچهاند و حسن صنوچه (خسوچه) از نسل اسماعيل ثانى است و بنوالتمام نيز در صور از
نسل ويند اما على بن اسماعيل اولاد وى در دمشق و عراق عرب بسيارند.
فصل چهارم در عقب امام موسى كاظم عليهالسلام
وى امام هفتم است و كنيتش ابوابراهيم است و به سبب حلم و فرو خوردن خشم او را كاظم
لقب دادند ولادت آن حضرت در ابوا بود ميان مكه و مدينه روز يكشنبه هفتم ماه صفر سنه
ثمان و عشرين و مائه من الهجرة و وفات آن حضرت در حبس هارون الرشيد بوده روز جمعه
پنجم رجب سنه ست و ثمانين و مائه و روضه مقدس وى در بغداد است عابدترين اهل زمان و
كريمترين ايشان بود و فضايل و كمالات آن حضرت بسيار است و آن حضرت را شصت فرزند
بوده است سى و هفت دختر و بيست و سه پسر از فرزندان وى بعضى را عقب نبوده و در عقب
بعضى اختلاف است و آن چه حالا ائمه نسب بر آنند آنست كه او را از سيزده پسر عقب
بوده و اولاد چهار تن از فرزندان وى بسيارند و از آن چهار تن متوسط و اعقاب پنج تن
كمترند و چون بيان اين جماعت به زيادتى تفصيل محتاجست هر يك از اعقاب سه گانه را در
وصلى ايراد مىكنيم.
وصل اول
آن پنج تن كه اولاد ايشان قليلند عباس و هارون و اسحاق و اسماعيل و حسن اما حسن يك
پسر داشت جعفر نام و حالا حقيقت عقب او معلوم نيست و گفتهاند جعفر بن حسن را سه
پسر بوده و اولاد على عزرمى از نسل ويند اما اسماعيل بن موسى را پسرى بوده موسى نام
و عقب او از پسر او جعفر است و بنو ابى العساف و بنو الوراق از نسل ويند اما اسحق
بن موسى را امير گفتندى عقب او از سه پسر است عباس و اسحق ملهوس پسر اوست و
بنوالملهوس از فرزندان اويند و محمد و اولاد وىاند كند در بلخ و طخارستان و حسن
ابن اسحق ابوجعفر صورانى از اولاد او است و بنوالوراث از نسل صورانىاند اما هارون
بن موسى گويند از او عقب نمانده و ابن طباطبا آورده كه عقب از و از احمد بن هارون
است و امير كابطوس (؟) از نسل اوست اما عباس بن موسى اولاد او در غايت قلتند و عقب
او از قاسم بن عباس بود.
وصل دوم
اما متوسطان در عقب زيد النار و عبيده و حمزه اما حمزه را ابوالقاسم گفتندى و در
بلاد عجم عقب وى بسيار است و عقب او از قاسم و حمزه است و حمزة بن حمزه را عقب هست
در بلخ و بعضى از بلاد خراسان و قاسم بن حمزه را اولاد هست و ابوجعفر كه ممدوح بديع
همدانيست و با ملوك آل سامان مخالطت ورزيدى از فرزندان اوست و احمد مجدود از نسل
قاسمست و عبيدالله را عقب از سه پسر است محمد يمانى و قاسم و جعفر محمد يمانى و
يمامى نيز گويند عقب او از ابراهيم است و ابراهيم از ابوجعفر و احمد شعرانى و اكثر
اولاد ابوجعفر در حجازند و ابوالفايز كه در شيراز با عضد الدوله بوده از نسل
ابوجعفر است و احمد شعرانى را نيز عقب هست اما قاسم بن عبدالله را نيز اعقاب بوده و
عميد الشرف از نسل وى است عبدالله بن موسى را و او را عقب از محمد است و موسى، على
بن حسن الاحول از نسل محمد عبدالله است و جعفر اسود از اولاد موسى بن عبدالله و
بنوناصر از نسل ويند.
زيد النار وقتى كه بر بصره مستولى شد خانههاى ايشان را بسوخت و نخلستانهاى ايشان
را آتش زد و بدين سبب او را زيد النار گفتند و آخر او را گرفته به مرو بردند و به
زهر مامون شربت شهادت چشيد و او را از چهار پسر عقب بوده حسن و اولاد او در قيروان
مغربند و حسين محدث را نيز عقب هست به قيروان و جعفر را بارجان و بنو صعيب و
بنوالمكارم از نسل موسى اصم بن عبداللهاند و الله اعلم.
وصل سوم
مكثران از اولاد امام موسى كاظم چهارند امام على رضا و ابراهيم مرتضى و محمد عابد و
جعفر اما جعفر را جوارى گويند و اولاد او را جواريون و شجريون خوانند و جعفر را عقب
از موسى و حسن است و موسى را عقب از حسن الحق است و حسن پدر محمد مليطه است و مليطه
را مددى و قوتى و انتشارى بوده از فارسان عرب بودهاند با قوت و شوكت در حجاز و
عراق عرب اما محمد عابد عقب او از ابراهيم مجابست و ابراهيم را از سه پسر عقب بوده
محمد جابرى و احمد به قصر ابن هبيره على به سيرجان كرمان و بنو احمد و آل ابوالضرير
و آل ابوالاحمر از نسل حسن محمدند و اعقاب احمد و على منقرضاند اما ابراهيم اصغر
كه ملقب است به مرتضى عقب او از ده پسر است موسى بن ابوسبحه و جعفر او را اولاد هست
از موسى و محمد و على در بلاد و بقاع منتشرند اما موسى او را از هشت پسر عقب عقب
است چهار مقل و چهار مكثر اما مقلون عبيدالله است و اولاد او در بصره و رملهاند و
عيسى اولاد او در فارساند و على اعقاب او در دينور و شيرازند ابوعلى صبيح و
ابوالفضل از آن نسلند و جعفر در ترمد فرزندان دارد اما مكثرون يكى محمد اعرجست و
عقب او از موسى ابرشست و بس و او را سه پسر معقب بوده ابوطالب محسن اولاد او به
بصرهاند و ابواحمد حسين بن موسى ابرش نقيب النقباى بغداد بود و او را دو پسر بوده
محمد رضى و على مرتضى علم الهدى مراتب ايشان در علوم به غايت رفيع بوده و در
كتابخانه علم الهدى هشتاد هزار مجلد كتاب بوده و ابوعبدالله احمد بن موسى را نيز
اولاد بسيارند ابوالبركات نقيب سامرا و نجم الشرف و ابوالمظفر هيبة الله جدبنى موسى
از ابن هيبت الله هشتاد هزاراند دوم احمد اكبر عقيب او از حسين وصى است و ابراهيم و
على احول و آل رفيع از نسل على احولند و بنى الرزاق از نسل ابراهيمند و اهل طلعه از
اولاد حسين وصى است و سيدى احمد رفاعياز نسل همين حسين است سوم ابراهيم عسكرى
بنوالممتع از اعقاب ويند و بنى المحسن به مشهد غروى هم از اين نسلند و بعضى از
اولاد ابراهيم در ابرقوه بودهاند چهارم حسين قطعى نسل او بسيار است و منتهى مىشود
به ابى الحسين على الديلمى و عقب او از ابىالحارث محمد است و حسين اشقر و حسين
بركه و ابوالنفيس الحاير و آل ابوالسعادات از نسل ابوالحارثاند و حيدر بن الحسن از
نسل حسين اشقر و ابن هيبة الله در دمشق از نسل حسين بركه و الله اعلم.
فصل پنجم در عقب امام على بن موسى الرضا عليه التحية و الثنا
آن حضرت امام هشتم است كنيتش ابوالحسن ولادت ويدر مدينه بوده روز پنجشنبه يازدهم
ربيع الاخر سنه ثمان و اربعين و مائه هجريه و شهادتش در سناباد طوس روز جمعه بيست و
يكم ماه رمضان سنه ثلث و ماتين هجريه و هر چه از مناقب آن حضرت بر زبانها مذكور و
از فضائل او در كتابها مسطور است نسبت به معالى ذات اقدس او قطرهاى بود از بحار
زخار و ابن يمين رحمه الله قطعهاى را از مقطعات ابىنواس در مدح آن حضرت بر اين
وجه ترجمه كرده:
به بنده ابن يمين گفت دوستى كه تويى
چرا مديحهسراى رضا همى نشوى بگفتمش كه نيارم ستود
امامى را |
|
كه شعر توست كه بر آسمان رسيده سرش
كه در جهان نبود كس به پاكى گهرش كه جبرئيل امين بوده
خادم پدرش
|
و آن حضرت را پنج پسر بوده محمد و حسن و جعفر و ابراهيم و حسن و عقب او از فرزند
بزرگوارش امام محمد تقى عليهالسلام است.
فصل ششم در عقب امام محمد تقى عليهالسلام
آن حضرت امام نهم است از ائمه اثناعشر كنيتش ابوجعفر است و لقب وى تقى و قانع و
جواد ولادت شريفش در مدينه روز جمعه بوده يازدهم رجب و به قولى سنه رمضان سنه خمس و
تسعين و مائه و وفاتش روز سه شنبه ششم ذى الحجه سنه احدى و عشرين و ماتين هجريه در
عهد خلافت معتصم و گويند به زهر شهيد شد و قبرش در بغداد است نزديك مشهد مقدس جد
بزرگوار خود امام موسى الكاظم عليهالسلام و از كمال ادب و علم و فضلى كه داشت به
اصغر سن مامون مشفوف وى شده دختر خويش امالفضل را به زنى به وى داد و همراه وى به
مدينه روان كرد و هر سال ده هزار درم به وى فرستاد و كرامات و مقامات امام محمد تقى
عليهالسلام بسيار است و عقيب او از دو پسر بوده على، هادى و موسى مبرقع كه در قم
وفات يافت و اولاد او را رضوى گويند و بيشتر ايشان در قم باشند و در اين اوقات جمعى
به مشهد مقدس رضوى على ساكنها التحية و السلام انتقال فرمودهاند و عقب موسى از
احمد است و نسابه دينورى گفته كه محمد بن موسى هم معقب است و انتساب بنى الخشاب
بدوست اما عقب احمد بن موسى از محمد اعرجست و بقيه اولاد از نسل ويند.
فصل هفتم در عقب امام هادى اعنى امام على النقى عليهالسلام
آن حضرت امام دهم است از ائمه اثنا عشر كنيتش ابوالحسن ثانى عليبن موسى الرضا عليه
التحية و الثنا و ابوالحسن سوم على هادى و لقب آن حضرت نقى و عسكرى نيز هست ولادت
آن جناب در مدينه بوده در سيزدهم ماه رجب سنه اثنىعشر و ماتين من الهجرة و وفات وى
در زمان خلافت منتصر خليفه عباسى در سر من رأى روز دوشنبه آخر ماه جمادى الاخرى سنه
اربع و خمسين و ماتين من الهجرة و قبر وى در سراى وى است در سامره و مناقب وى بسيار
است و فضايل و كمالات وى بيرون از حد شمار و آن حضرت را چهار فرزند بوده حسن و حسين
و محمد و جعفر و عقب او از دو پسر است حسن و جعفر اما جعفر كنيتش ابوعبدالله است و
به كذاب ملقب شده زيرا كه بعد از وفات برادر دعوى امامت كرد و او را ابوبكر نيز
گويند صد و بيست فرزند داشت و عقب او از شش پسر است بعضى مقل و بعضى مكثر و ابناى
او اسماعيل حريفا است و طاهر و يحيى صوفى و هارون و على و ادريس اما ناصر و برادرش
محمد ابوالبقا از فرزندان اسماعيلاند و ابوالغنايم دقاق و ابويعلى دلال از اولاد
طاهر و ابوالفتح نسابه از نسل يحيى صوفى است و اعقاب وى در مصرند و سادات صيدا از
بلاد شام اولاد هارون بن جعفرند و محمد نازوك كه اولاد او را بنى النازوك گويند از
نسل على بن جعفر و اعقاب ادريس بن جعفر را قواسم گويند نسبت به جد ايشان قاسم بن
ادريس و قلتاب و بدور و بنى كعب و مواجد همه از قاسماند.
فصل هشتم در عقب امام حسن بن على عسكرى عليهالسلام
آن حضرت امام يازدهم است از ائمه اهل بيت كنيتش ابومحمد لقبش زكى و خالص و سراج و
وى نيز چون پدر خود به عسكرى مشهور شده است ولادت وى در مدينه بوده است سنه اثنى و
ثلاثين و ماتين هجريه وفات وى در سر من راى بود روز جمعه هشتم ربيع الاول سنه ستين
و ماتين من الهجره و قبر وى در پهلوى قبر پدر ويست در سر من راى و از وى كرامات
بسيار نقل كردهاند و خوارق عادات بىشمار او در كتب معتبر آورده از جمله در شواهد
النبوه مذكور است كه شخصى گفت: من در پيش ابومحمد زكى عليهالسلام از فقر شكايت
كردم تازيانه در دست داشت زمين را به آن بكاويد و سبيكه زر موازى پانصد دينار بيرون
آورد و به من داد و ديگرى نقل كرده كه رقعهاى به وى نوشتم و در آن جا مسئله از وى
پرسيدم و مىخواستم كه از تب ربع سوال كنم اما فراموش كردم وى به من نوشت كه جواب
مسئله تو اينست و مىخواستى كه از حماى ربع سوال كنى و فراموش كردى اين آيت را كه
و قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم بر
پارهاى كاغذ بنويس و از گردن حموى بياويز چنان كردم و آن حموى شفا يافت و او را يك
پسر بود امام مهدى عليهالسلام و بس.
فصل نهم در ذكر امام محمد بن الحسن عليهالسلام
آن حضرت امام دوازدهم است و كنيت وى ابوالقاسم و لقبش حجت و قايم و مهدى و منتظر و
صاحب ازلمان و به مذهب اماميه خاتم ائمه اثنى عشر است و ولادت آن حضرت در سر من راى
بوده در بيست و سوم رمضان سنه خمس و خمسين و ماتين در سنه ستين و ماتين هجريه به
سرداب درآمد و در سراى خويش مختفى شد و در شواهد النبوه مذكور است كه چون حضرت محمد
مهدى عليهالسلام متولد شد بر ذرايع ايمن وى نوشته بود كه قل
جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا و روايتى هست كه چون از مادر
بزاد به زانو در آمد و انگشت سبابه به آسمان برداشت پس عطسه زد و گفت:
الحمدلله رب العالمين و بزرگى فرمود: كه نزديك امام
حسنت عسكرى عليهالسلام شدم و گفتم يابن رسول الله خليفه و امام بعد از تو كه خواهد
بود؟ به خانه درون شد و پس بيرون آمد كودكى بر دوش گرفته گوئيا ماه شب چهارده است
در سن سه سالگى پس فرمود: كه اى فلان اگر نه تو پيش خداى گرامى بودى من اين فرزند
خود را به تو ننمودى نام وى نام رسولست صلّى الله عليه و آله و سلم و كنيتش كنيت وى
و اين جهان را پر از داد و عدل كند چنانچه پر جور و ظلم شده و به قول بعضى مىگويند
كه در اقصاى بلاد مغرب شهرها در تصرف آن حضرتست و او را فرزندان و نبيرگان اثبات
مىكنند انه يعلم السر و اخفى.
هر نكته كه آن زمان هاست |
|
در علم خداى ما عيانست
|
اين بود كلمهاى چند از انساب سادات بزرگوار و عظماى عالىمقدار مالكان ممالك نقابت
و مرشدان مالك نجابت ستارگان سپهر سيادت و سيارگان فلك سعادت.
كرام لهم عين الامامة منبع
فيانبا كالشمس ابيض و اضحا آل پيغمبر حريم كبريا را محرمند
نسبت آل نبى با ساير خلق جهان |
|
شموس لهم برج الكرامة مطلع
و يا شرفا من هامة النجم ارفع آل پيغمبر ز حرمت فخر آل
آدمند
گر كنى ضرب المثل بحر محيط او شبنمند |
حضرت روح الله ارواحهم و قدس الله بزلال الافضال اشباحهم كه به مدد الطاف ربانى و
اعطاف سبحانى و بركت و ميامن روحانى رقم زده كلك بيان شد و الحمد الله حق حمده حضرت
حق سبحانه و تعالى ارواح ايشان را به سلسال وصال و سلسبيل قرب و اتصال در روضه
جنات عدن مفتحة لهم الابواب پيوسته تازه و سيراب داراد
و روايح ميامن بركت سايه دولت و مواهب جمعيت از حدايق روح و راحت روحانيت ايشان به
مشام كافه اهل اسلام برساند و فوايح اين حسيب و نسيب ملوك انام امجد و اسعد
ذوالجلال و الاعظام ملاذ سعادت الخافقين خلاصه ودايع دارين.
سلطان نشان عالم اقبال و مكرمت
خورشيد آسمان نقابت كه بود و هست |
|
مسندنشين منصب اقبال و اقتدار
سادات را به حضرت عاليش افتخار
|
نور ديده سلطنت كبرى و چراغ دوده خلافت عظمى نقاوه دودمان سلاطين خلاصه ابناى الماء
و الطين قطب فلك شوكت مركز دائره سطوت و عظمت.
خسرو جمشيد جام و داور دارا علم
سرور عالى نسب دين پرور والى نسب مرشد الدين شاه
عبدالله كز حكم ازل |
|
شاه كيخسرو حشم سلطان اسكندر لقا
آفتاب اوج شاهى سايه لطف خدا در ممالك مشتهر باشد به
سيد ميرزا
|
لا زالت دوحة الاقبال مورقة بجلاله و لمعة الودلة مشرقة بكماله سالهاى نامتناهى به
فيضان فضل الهى بر مفارق اعاظم كرام و اكارم عظام مبسوط و مخلد و مستدام و موبد باد
و فرزند بزرگوار عالىمقدارش كه قرة العين سيادت كامله و غره جبهه سعادت شامله است
گوهر صدف شرف شهريارى ملحوظ الطاف و منظور نظرات عنايات حضرت بارى.
شهى كه از لمعات دل منور او
علاء دولت و ملت محمد بركه بسى به بحر شرف غوص كرد عقل شريف
|
|
صد آفتاب تجلى كند ز منظر او
كه تاج
مهر بود گوهرى ز افسر او
درى نيافت به پاكيزگى گوهر او |
زينه الله بعلو المراتب و شرفه بسمو المناقب در ظل ظليل و الدنبيل خود به اعلى
مراتب آباء عظام و اقصى مآرب اجداد كرام خود برساند.
پر نور باد چشم پدر از چنين پسر |
|
موفور باد قدر پسر از چنان پدر
|
آمين يا رب العالمين والحمدلله الملك الحق المبين والصلوة و
السلام على سيدنا محمد و آله اجمعين الطيبين الطاهرين و السلام على من اتبع الهدى.
كليشه خط داشنمند بزرگوار ملا حسين واعظ كاشفى در پشت كتاب صحيفة الرضا كه نسخه آن
در كتابخانه مسجد اعظم قم مىباشد.
تصوير نسخه خطى در پايان كتاب.