پس از غروب
تحليل رخدادهاي پس از رحلت پيامبر (ص)

يوسف غلامى

- ۱ -


پيش گفتار
گذشته آدمى و آگاهى از تحولات و حوادث به هم پيوسته تاريخ ، انسان را بر فهم بهتر امروز و پى ريزى تمدن آتى ملت ها يارى مى رساند. مطالعه و تحقيق در تاريخ اسلام و زواياى مختلف و به هم تنيده آن نيز از اين قانون عام گسسته نيست . هر چند همه عرصه هاى تاريخ اسلام و ايران با زندگى همه مسلمانان پيوند محكم دارد ، برش هايى از تاريخ صدر اسلام و رخدادهاى آن روزگار ، با هويت مسلمانان اين مرز بوم پيوند مستحكم تر دارد. مجموعه اى كه در پيش روى شماست تلاشى است براى بازخوانى حوادث كمتر از هزار روز از تاريخ بيش از هزار ساله ملت اسلام كه در حافظه تاريخى مسلمانان نقش بسته است . ارزيابى علمى رفتار مسلمانان پس از غروب آفتاب عمر رسولى كه دعوتش از پيوند توحيد و رستگارى دنيوى و اخروى نشان مى گرفت و مسئوليت بشير و نذيرى او ارمغان رحمت و مهرورزى بر مردمان بود ، مى تواند پاسخ برخى كنجكاوى هاى نسل جديد را كه با كوله بارى از پرسش به حال و آينده مى نگرند ، در برداشته باشد : با توجه به اهميت استراتژيك وحدت مسلمانان و ضرورت پرهيز از فراهم آوردن زمينه اختلاف و گسست در صفوف متحد آنان ، در اين اثر تلاش بر آن است تا بنياد معرفت تاريخى و تحليل رخدادها بر اساس منابع اصيل صدر اسلام كه شهرت بيشترى نزد همه مسلمانان دارد ، استوار گردد.اين اثر به قلم برادر ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاى يوسف غلامى به رشته تحرير در آمده است .
از نگارنده محترم و همه كوشش گران تهيه و تنظيم اين اثر قدردانى كرده ، فزونى توفيق همگان را از درگاه خداوند منان خواستاريم .
پاييز 1380
ناشر
آغاز سخن
چون زمان از عصر حضرت مسيح عليه السلام بسيار گذشت روح جهانيان را بى دينى و آشفتگى سخت بيازرد. عقيده به پاكى و عدل و راستى از ايشان برخاست و حكومتى كه ميان خوبى و بدى و ستمديده و ستمگر تميز دهد و نظمى بر قرار سازد ،كوچيد. نه راهى ماند كه پاسبانى شود و نه فتنه انگيزى كه از بيم مكافات آرام نشيند. فانوس دين خاموش و بساط عشرت و بى خبرى در همه جاگسترده گشت . معاش بشر را راهزنى تامين مى كرد و خوراكش را پليدى و كردارش را شيطان ،رهبرى .
اين همه در حالى بود كه آدمى ،از خويشتن به ستوه آمده بود و با نااميدى انتظار روزى را مى كشيد كه كسى بناى فرسوده او را درهم كوبد و از نو ،بنيادى ديگر گذارد.
اين زمان ،اوضاع در ميان عرب بسى آشفته تر بود. به يقين كسانى از ايشان آرزو داشتند روزى مردى پديدار گردد و با تسخير دل هاى خسته و پريشانشان ،بر فقر و بد حالى شان نهيب زند و ناآرامى و بى عقيدگى و پليدى را از ايشان دور سازد.
ظهور خجسته حضرت محمد امين صلى الله عليه و آله به اين همه انتظار پايان بخشيد. او برگزيده ترين آفريده ، وجودى با تار و پود پاكيزه و بى عيب ،فخر آدميان و مايه بركت جهانيان و از سلاله پيامبران برتر و داراى دودمانى مطهر بود. بشر در تاريخ حيات خود هيچ واقعه اى شگفت انگيزتر از تولد و بعثت او به ياد ندارد.
در عصرى كه او در ميان قومش زيست ،پليد خويان ظلمت دوست تا توانستند روحش را آزردند ،تا شايد در عزم وى خلل پديد آورند و اميدش ‍ را به ياس تبديل كنند و از هدفش باز دارند. اما روح بلند و نبوغ اعجاب آور او كه با شكست و نااميدى انسى نداشت نگاه به آينده هاى دور داشت .
در مدت زمان درنگ او در ميان آدميان آنان كه سرشت شان با آلودگى خو نگرفته بود و لياقت آدمين و استعداد فراگيرى تعاليم آسمانى او را داشتند لباس پاكى و انسانيت بر تن كردند و به راه جاودانگى قدم گذاشتند و كسانى نيز از دودمانش كه در دانايى و پاكى بسى برتر بودند به يادگار از وى باقى ماندند تا آرمان او را حفظ كنند. به پيش بينى آن ستوده پيامبر ،پس از شهادت وى اين پاكيزگان برتر ،غريب ماندند و طغيان آمال و آرزوهاى عناصر جاه طلب ،ايشان را از ادامه راه آن برگزيده پيامبر ، باز داشت . بدين سان ديگر بار معنويت از بشر كوچيد و احكام و قوانين الهى بازيچه هوس ‍ فرمانروايان سفيه قرار گرفت و نزديك به يك قرن بيان و نگارش فرموده هاى آن رسول مختار صلى الله عليه و آله ممنوع گرديد و بيان فضايل خاندان رسالت و ياد از غدير و شان نزول آيه تطهير و اكمال و انما وليكم الله و حديث كهف و لوح و انا مدينة العلم و منزلت و ثقلين ، همه جرم شناخته شد. از آن پس تا قرن ها تاريخ را وابستگان دربار خلفا نگاشتند.برجسته ترين ايشان ابن جرير طبرى است كه به بهانه بى طرفى در نقل رويدادها، به تحريف واقعيت و كتمان حقايق پرداخته است . (1)
بدين سبب نمى توان بدان آثار با اطمينان نگريست .
به هر تحليل ،در اين نگاشته از ميان آن آثار مطالبى استخراج شده است كه اطمينان آورتر باشد. گفتارها بيشتر بر پايه نظر اهل سنت و با تكيه بر كتابه هاى معتبر ايشان است . در هر فصل ،از برخى منابع فارسى مورد دسترس نيز نكاتى ارائه گرديده تا بدين وسيله ضمن آشنا ساختن خوانندگان با اين كتاب ها ،از نويسندگان گرانقدر آن قدردانى شده باشد.
با تشكر وافر از استاد علامه مرتضى فرج پور و دوست پژوهشگر استاد محمد خردمند.
يوسف غلامى
پائيز1380
فصل اول : رويدادهاى پيش از رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله
در تاريخ اسلام رخدادهاى پيش از رحلت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و اندكى پس از آن ،از حساس ترين وقايع ، و آكنده از سياست ،پنهان كارى و پيچيدگى است . آن كه به مراتب دانش و خردمندى رسول اكرم صلى الله عليه و آله اندكى آگاه باشد به خوبى در مى يابد كه تا چه حد گفتار و كردار حضرت در روزگار كوتاه غدير تا رحلت ،با زيركى ،دقت و توجه ، توام برده و وى به چه مسايل ژرفى نظر داشته است .
مهم ترين پرسش آنان كه تاريخ مسلمانان پس از پيامبرصلى الله عليه و آله را مطالعه مى كنند اين است كه چگونه مسلمانان در روز رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله با همه تاكيدهاى حضرت بر دوست داشتن اهل بيت عليه السلام و پيروى از ايشان ، شتابان بر مخالفت فرمان حضرتش كوشيدند و به بيش ترين سفارش او كم ترين بهايى ندادند؟
آيا رسول اكرم صلى الله عليه و آله چنين مخالفتى را پيش بينى نكرده و براى خنثى سازى آن ،چاره اى نينديشيده بود؟
تاكيد ايشان بر گسيل لشگر اسامة بن زيد به سوى مرزهاى شام - در آن روزهاى بحرانى مدينه و در آستانه رحلت - چه حكمتى داشت ؟
نظر او در تعيين جانشين خود ،چه بود ؟
اين فصل به منظور پاسخ به چنين پرسش هايى نگاشته مى شود. واقعيت آن است كه حساس ترين موضع گيرى هاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله نسبت به حوادث پس از رحلت ،در همان هفتاد روز ميان غدير تا رحلت به كار بسته شد ،چنان كه پنهان كارى هواداران ناموافق نيز بيشتر در همين دوره رخ نمود ،جز آن كه تا رويدادهاى اين دوره تبيين نشود حقايق پنهان ،نمايان نمى گردد.
رويكرد سياست هاى پنهان
منابع حديثى شيعه و سنى نشان مى دهد كه تا پيش از نزول آيه ابلاغ (2)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله تعيين واعلان رسمى منزلت جانشين خود بيمناك بود ،تا آن كه جبرئيل وى را به دفع خطر بدخواهان اميدوار ساخت . در آن حال بود كه پيامبر پيروان خود را به پيروى از آخرين پيام آسمانى فراخواند.
دو موضوع ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله را نسبت به تبليغ امر ولايت ، هراسناك نموده بود. نخست آن كه مى دانست در اين تبليغ بايد مردم را به چيزى فرا بخواند كه پذيرش آن بر ايشان دشوار است د و آن پيروى محض ‍ از جانشين خود با تاكيدهايى صريح است كه راه ترديد و توجيه را ببندد. هر چند بدخواهان را به واكنش وا دارد. دوم آن كه رخدادهايى بسيار مرموز ، از مخالفت گروهى نه چندان اندك خبر مى داد ،گروهى كه با شبكه اى نامرئى مى توانستند در مدت زمانى اندك كوشش هاى پيامبرصلى الله عليه و آله را خنثى و توده ها را خام سازند. با وجود اين دو هراس ،رسول اكرم صلى الله عليه و آله ناچار از بيان حكم الهى بود. زيرا به مفاد صريح آيه ،كوتاهى در انجام اين تبليغ ،رسالت او را بى مزد و بدون نتيجه مى گردانيد. در بخشى از آن چه پيامبرصلى الله عليه و آله در خطبه معروف غدير ، بيان فرموده چنين آمده است : از جبرئيل - درود خدا بر او باد - درخواست كردم كه مرا از اعلام ولايت على معاف بدارم زيرا مى دانم كه شمار پرهيزكاران اندك و شمار منافقان فراوان است و هستند گنهكارانى پر فريب و نيرنگ بازانى كه اسلام را بازيچه قرار مى دهند ، مى گويند كه در دل باور ندارند و گمان مى برند اين كار ساده اى است ، در صورتى كه اين گونه دو رويى در نزد خدا،گناه بزرگى است . همان كه بارها مرا آزردند ،تا آنجا كه به من تهمت زدند و گفتند :پيامبر تسليم و گوش فرمان ديگران است و از خود اراده اى ندارد. چون من همواره با على بودم و او زياد مورد توجه من بود ، از حسد نتوانستند تحمل كنند ،تا آن كه خداوند بزرگ آيه اى نازل كرد و پاسخ ياوه سرايى آنان را داد و فرمود: برخى از منافقان ،پيامبر را آزار داده ،مى گويند:او سر تا پاگوش است !بگو پيامبر گوش دهنده خوبى براى شماست . (3)
هم اكنون اگر بخواهم منافقان را با نام و نشان معرفى كنم يا با انگشت به سوى آنان اشاره نمايم يا مردم را براى شناخت آنان راهنمايى كنم ،مى توانم ، اما سوگند به خدا كه من نسبت به آنان كرامت و بزرگوارى پيشه مى سازم
اى جمعيت انبوه ! آگاه باشيد كه خداوند على را رهبر و امام شما قرار داد و فرمانبرى او را بر مهاجر و انصار و بر پيروان آنان ،كه راه نيكى پيمايند ،براى اهالى شهرها و روستاها ،حاضر و غايب ،عرب و عجم ،آزاد و بنده ، كوچك و بزرگ و بر سياه و سفيد ،واجب كرده است و بر هر خدا پرستى ،حكم او روا ،گفتار او نافذ و فرمان او واجب است . كسى كه با او (على ) مخالفت كند ملعون است ،و كسى كه از او پيروى كند به رحمت الهى خواهد رسيد. تصديق كننده او مومن است . خدا او و آن كس را كه از او شنوايى داشته و اطاعت كند مى آمرزد.
پس از من امام شما على است . امامى كه به امر پروردگارتان تعيين گرديده است . پس از او نيز تا روز قيامت امامت در خاندان من ،از فرزندان على ،قرار خواهد داشت ...
اى مسلمانان !نسبت به على ،گمراه نگرديد و از او گريزان نباشيد و از رهبرى او سر نتابيد. زيرا او است كه همگان را به حق هدايت مى كند و بر اساس حق عمل مى نمايد. باطل را نابود مى سازد و از آن پرهيز مى دهد و در راه خدا از چيزى نمى هراسد.
مردم ! على ،اول ايمان آورنده به خدا و پيامبر است . كسى است كه جان خود را فداى جان پيامبر كرد و همواره با پيامبر خدا بود و هيچ كس جز او تسليم پيامبر خدا نبود. اى مردم ! اين على برادر و جانشين و فراگيرنده علم من و امام امت من است و فرد آگاه به تفسير قرآن و سوق دهنده مردم به سوى كتاب خداوند تعالى و عمل كننده به دستورهاى قرآن است . على به رضاى خدا عمل مى كند ، با دشمنان خدا مى جنگد ،با بندگان خدا دوست است و از معصيت خدا ،نهى مى كند. خليفه رسول الله و امير مومنان و رهبر هدايت كننده به امر الهى و كشنده ناكثين ، قاسطين و مارقين است .
همانا خداوند عزيز و بزرگ ،دين شما را با اعلام ولايت (4)
على كامل گردانيد. (5)
حال اگر كسى از امامت على و ديگر امامان جانشين او كه از فرزندان اويند - تا روز قيامت ،سر بتابد ، پس از عرضه اعمال بر خدا از كسانى خواهد بود كه همه اعمال او نابود شده ، جاودانه در آتش قرار خواهد گرفت و هرگز از شدت عذابش كاسته نگردد و به ايشان مهلت داده نخواهد شد.
اى مردم ! آن كسى كه سخن امروز مرا رد كند و با آن موافقت نكند ، لعنت شده است . آرى لعنت شده است و خشم خدا را خريده است . آرى خشم خدا را خريده است .آرى خشم خدا را خريده است آگاه باشيد ، همانا جبرئيل از جانب خداوند بزرگ به من خبر داد كه هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد ، لعنت خدا بر او باد.
مردم !از مخالفت امر خدا پروا كنيد... آگاه باشيد ، هيچ كس جز بدبخت بدانجام ،با على دشمنى نمى ورزد و هيچ كس جز پرهيزكاران ،دوستى على را به جان نمى خرد و جز مومن مخلص ،كسى به على ايمان نمى آورد.
اى جمعيت انبوه مردم ! پس از من حاكمان دروغين ، قدرت را به دست مى گيرند و مردم را به سوى آتش دوزخ مى خوانند ،كه در روز قيامت ياورى ندارند.... همانا خداوند بزرگ و من از آنان بيزارم !
اى مردم ! زمامداران غاصب پس از من ، پيروان ، دوستان و يارانشان ، همه در پايين ترين نقطه سوزان جهنم قرار دارند و چه بد جايگاهى براى متكبران خواهد بود!
آگاه باشيد! لعنت خدا بر غصب كنندگان جايگاه ولايت اهل بيت و يارى دهندگانشان ! اى گروه انبوه مسلمانان ، من على را در ميان شما ، امام مسلمين باقى مى گذارم ، كه تا روز قيامت او و فرزندانش وارث من مى باشند. همانا من امر الهى را كه مامور ابلاغ آن بوده ام به شما رساندم ،كه حجت آشكارى بر هر حاضر و غايب است به آنها كه امروز با ما هستند و آنان كه در اين جمعيت نيستند ،آنان كه هم اكنون از مادر متولد شده اند يا در آينده تولد خواهند يافت . پس بر حاضران در اين صحنه غدير ،واجب است كه امر الهى را به آنها كه حضور ندارند ، برسانند و تا روز قيامت بر پدران واجب است كه آن را به فرزندان خود بشناسانند.
پروردگارا! دوستان على را دوست بدار و دشمنان على را دشمن دار و كسى كه ولايت على را انكار كند ، لعنت كن و بر آن كس كه حق على را غصب نمايد ،خشم گير! پروردگارا! تو بر من اين فرمان را نازل كردى كه امامت پس از من به على تعلق دارد و من آن را براى مردم بيان داشتم ... من از جانب خداى بزرگ ،شما مردم را به بيعت با على فرا مى خوانم . پس هر كس پيمان شكند به زيان خود عمل كرده است . من از طرف خداوند مامورم تا از شما براى على بيعت گيرم پس به آنچه از طرف خداى بزرگ در امر ولايت على نازل شد ، اعتراف كنيد و او را امير مومنان بدانيد و امامت امامان پس از على را كه از خاندان من و از فرزندان على مى باشند ،بپذيريد. (6)
آيا رسول اكرم صلى الله عليه و آله تنها از جانب وحى بود كه از حركت ها و اهداف مرموز و پنهان افراد پيرامون خود آگاه مى شد يا به واقع شواهدى به وى نشان مى داد كه گروهى همچون او نمى انديشند و با اين كه موضوع جانشينى على بن ابى طالب عليه السلام را از گفتارهاى او از ياد نبرده اند ، (7)
از آن ناخرسندند ؟! او پيش از اين زمان ،از اطرافيان خود چه ديده بود كه حال چنين با تاكيد و هراس ،از منزلت على عليه السلام سخن مى گويد ؟!
مخالفت هايى كه آن جناب تا پيش از اين مشاهده كرده بود:
،سه دسته بود: 1. آنچه به صراحت يا به كنايه اظهار مى شد.
2. آن چه به طور پنهانى انجام مى گرفت ولى سرانجام آشكار مى گشت .
3. آنچه در نهان افراد بود و گواه آشكار نداشت ، اما رفتارها نشان از آن داشت . فرشته وحى او را هشدار داده بود كه :
و ممن حولكم من الاعراب منافقون و من اهل المدينة مردوا على النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم (8)
برخى از عرب ها كه پيرامون شمايند ، منافق هستند و از ساكنان مدينه نيز عده اى بر نفاق خو گرفته اند. (در نفاق ، ورزيده شده اند.) تو آنان را نمى شناسى ،ماييم كه آنان را مى شناسيم .
اين آيه از وجود شبكه مرموز منافقان خبر مى داد كه شناسايى مراتب دوگانه انديشى آنان به آسانى ،حتى براى پيامبرصلى الله عليه و آله ممكن نبود. اينان در ميان كسانى قرار داشتند كه سال ها گرد پيامبرصلى الله عليه و آله و در ظاهر هم انديشه وى بودند. اينان لباس منافقان مسجد ضرار بر تن نداشتند تا كانون تجمع ايشان با خاك يكسان شود و جز زبدگان پيرامون پيامبرصلى الله عليه و آله كه با ارشاد الهى و از سوى حضرت راهنمايى مى شدند ،كسى از نهان ايشان اطلاع نداشت .
از غدير تا مدينه
مخالفان پيام غدير، هر چند اهداف و گرايش هاى متفاوت داشتند ، در ضرورت چاره انديشى براى سازماندهى و شناسايى نيروهاى هم راءى خود ، ترديد و تسامح نداشتند و خوب مى دانستند كه با وجود پيامبرصلى الله عليه و آله و انبوه پيروان متحد او هيچ شورش و حركت مسلحانه گروهى به نتيجه نمى رسد و به زودى چهره پنهان ايشان نيز نمايان مى گردد. تنها راه چاره ، برگزينى سياست پنهان كارى و فرصت جويى براى وارد ساختن ضربه موثر است . با اين همه ، اگر طرح ها به شكست مى انجاميد راهى جز تحمل و بردبارى تا فرا رسيدن روزگار رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله نبود. از طرفى ، حضرت خود در اين سفر بيم داده بود كه به زودى اين جهان را ترك خواهد كرد. اين زمان براى فرصت طلبان تا نيل به اهداف ، چندان دور نبود.
در همين دوره كوتاه ، آزمون پيامبرصلى الله عليه و آله و مردم ، آسان ترين ابزار محك زدن موقعيت و افكار عمومى است . چنان كه نوشته اند ، در همين زمان مردى به نام حارث بن نعمان فهرى پيامبرصص را بانگ زد : اى محمد ! ما را به خدا خواندى ،پذيرفتم . نبوت خود را مطرح كردى لا اله الا الله و محمد رسول الله گفتيم . ما را به اسلام دعوت كردى ، اطاعت كرديم . حال پسر عموى خود را بر ما امير ساختى ! نمى دانيم اين حكم از طرف خداست يا نظر شخصى توست ! رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : به خدايى كه جز او خدايى نيست ، اين حكم از طرف اوست و من وظيفه اى جز ابلاغ آن نداشتم .
مرد پس از شنيدن اين جواب ، خشمناك سر به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا ، اگر آنچه محمد درباره على مى گويد : از طرف تو و به امر توست ، سنگى از آسمان فرود آيد و مرا هلاك كند ! هنوز سخن او به پايان نرسيده بود كه از آسمان سنگى فرود آمد و او را به هلاكت رساند. آن گاه دو آيه نخست سوره معارج نازل شد. (9)
پس از اين رويداد هراس آور ،مخالفان دريافتند كه بايد به اقدامى بنيان كن رو كنند. آنان بيشتر نير در طرح ترور رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقشه ها در انديشه داشتند كه با شكست روبه رو شد. مى خواستند پيش از رسيدن پيامبر به مدينه بر سر راهى كوهستانى ،شتر او را رم دهند تا در دره هاى عميق فرو غلتد. آن گاه در تاريكى شب بگريزند و فردا شايع كنند كه اين امر يك حادثه طبيعى بود. (10)
اين نقشه با امداد غيبى خنثى شد ، اما پيامبرصلى الله عليه و آله ترديد نداشت كه پس از آن سخنرانى مهم در غدير ، تشكل هاى شيطانى منافقان قوت خواهد گرفت . از اين رو فردى به دستور پيامبرصلى الله عليه و آله اعلام داشت : در طول راه به امر رسول اكرم صلى الله عليه و آله تا رسيدن به شهر مدينه ، دو يا سه نفر حق ندارند گرد هم آمده ، با يكديگر زمزمه كنند ! با اين فرمان ، اجتماعات توطئه آميز سامان نگرفت و كسى نتوانست تا قبل از رسيدن به مدينه ديگر بار توطئه كند ، ولى همين امر ، گروه ناموافق را بيشتر به پنهان كارى وا داشت . زيرا اطمينان يافتند پيامبر از مقاصد ايشان با اطلاع است . بنابراين مخفيانه گردهم آمده ، عهدنامه شان را كه بيشتر در مكه نوشته بودند ، مورد تاكيد قرار دادند ، تا به هر وسيله ممكن مانع از تحقق اهداف پيامبر شوند.
در بخشى از آن عهدنامه آمده بود :(11)
اين عهدنامه اى است كه گروهى از اصحاب رسول خدا - مهاجر و انصار - بر مفاد آن اتفاق نموده اند...
خداوند رسول خود را به سوى خود خواند و آن حضرت بدون آن كه فرد خاصى را به جانشينى برگزيند ، به ديار باقى شتافت و اختيار تعيين خليفه را به مردم واگذار نمود تا هر كسى را كه مورد اطمينان آنا باشد به جانشينى او و ولايت امر مسلمين اختيار نمايند. رسول خدا كسى را جانشين خود قرار نداد ، تا خلافت او در يك خاندان استقرار نيابد و ديگران هم از آن ، بهره برند و همچون ميراث از شخصى به شخص ديگر منتقل گردد و نيز براى آن كه در ميان ثروتمندان دست به دست نگردد و هر خليفه اى نتواند براى اولاد خود تا روز قيامت ادعاى خلافت نمايد.
آنچه در هر عهد و زمان بر مسلمين لازم است ، آن است كه بعد از مرگ هر خليفه ،اصحاب حل و عقد نزد يكديگر نشسته ، پس از تبادل افكار و مشورت ، زمام امور مسلمين را به كسى بسپارند كه درستكارش بشناسند. آن گاه او را صاحب اختيار بر اموال و نفوس آنان قرار دهند. زيرا صلاحيت و لياقت اين امر براى اصحاب حل و عقد است و آنان از تشخيص ولى امر عاجز نخواهند بود. پس اگر كسى ادعا كند كه رسول اكرم صلى الله و عليه و اله شخص خاصى را به جانشينى خود برگزيده و او را به اسم و نسب معرفى نموده است ، سخنى بيهوده گفته و بر خلاف نظر اصحاب رسول الله راى داده و جماعت مسلمين به مخالفت برخاسته است . اگر كسى مدعى شود كه خلافت و جانشينى پيغمبر ، مانند ميراث بعد از او به ديگرى منتقل مى گردد، سخنى به گزاف گفته است . زيرا رسول خدا فرموده است : ما پيامبران ، ارث بر جاى نمى نهيم و آن چه از ما باقى بماند ، صدقه است . اگر كسى مدعى گردد كه خلافت رسول شايسته هر كس نيست ، بلكه شخص خاصى از ميان مسلمين سزاوار اين مقام است و خلافت حق اوست و براى ديگران سزاوار نيست .زيرا خلافت به دنبال نبوت است و همان حكم را دارد .ادعاى وى پذيرفته نيست وگوينده آن دروغگو است .زيرا رسول خدا فرموده است : اصحاب من مانند ستارگان آسمانند .به هر كدام اقتدا كنيد ،هدايت مى شويد. اگر كسى ادعا نمايد كه خود سزاوار خلافت است و نه غير او ،زيرا با رسول از نظر نسب و سبب قرابت دارد ،و همين معيار در هر عصر و زمان ملاك خلافت است .كلام او بى مورد است .زيرا ملاك و معيار تقوا است و نه قرابت با پيغمبر ،چنان كه خداوند مى فرمايد :ان اكر مكم عندالله اتقيكم .همچنين رسول خدا فرموده است :تمامى مسلمانان يكى هستند وبر ضد فرد مخالف ،در يك صف قرار دارند.
پس كسى كه به كتاب خدا ايمان بياورد و سنت رسول را پذيرا باشد ،بر طريق حق است واشكالى در كار او نيست و كسى كه بر خلاف ،حركت كند و از جمع مسلمين جدا گردد او را بكشيد .زيرا اصلاح امت در گرو كشتن اوست و كسى كه جمعيت امت مرا متفرق سازد و در صفوف شكاف اندازد ،او را به قتل برسانيد ،هركسى مى خواهد باشد .زيرا اجتماع امت مايه رحمت ،و جدايى امت مايه عذاب است و امت من هيچ گاه جمع نمى شود و همه در برابر دشمن بسان يك دست ،مى باشد .از جماعت مسلمانان جدا نمى شود مگر معاندان ،كه در اين صورت ريختن خون آنها مباح است .
آنها در روز عهدنامه را به ابو عبيده جراح سپردند.وى هم آن را به سفارش ‍ ايشان در محلى از كعبه دفن كرد و تا زمان خلافت عمر بن خطاب همچنان آنجابود و به فرمان او از خاك بيرون كشيده شد.(12)
وقتى نويسندگان طومار ،از اين كار فارغ گشتند و نماز صبح را با پيامبرصلى الله عليه و آله به جاى آوردند ،آن جناب رو به ابو عبيده# (13 )
كرد و فرمود : آفرين و صد آفرين به مانند تو ،كه امين امت شده اى ! سپس ‍ اين آيه شريف را تلاوت فرمود : فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا فه ثمنا قليلا فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون :(14)
واى بر كسانى كه با دست هاى خود چيزى مى نويسند و براى آن كه آن را به بهاى اندك بفروشند ، مى گويند اين از طرف خداست . پس واى بر آنان ،از آن چه نوشته اند و واى بر آنان ، از آن چه از اين راه به دست مى آورند.
در جستجوى چاره
اوضاع مدينه پس از غدير همچون گذشته نبود. به نظر تحركاتى ويژه دنبال مى شد كه هيچ يك از نظر حضرت پنهان نبود و آن گونه كه روا مى ديد در خنثى كردن آنها مى كوشيد. تصميم هاى حضرت نشان مى دهد كه آن تحركات به طور جدى در حال سازماندهى و گسترش بوده است و بايست اقدامات ويژه اى براى مقابله صورت مى گرفت . در ميان اين اقدام ها پيگيرى سه امر اهميت داشت :
1. دور ساختن مخالفان از مدينه .
2. زمينه سازى براى پذيرش زمامدارى على بن ابى طالب عليه السلام ، هر چند وى نسبت به بسيارى از صحابيان سر شناس ، كم سن تر است .
3. بى اعتبار ساختن كسانى كه در كمين فرصت اند و بدون داشتن صلاحيت ، در پى فراهم سازى زمينه زمامدارى خويش اند.
بهترين راه براى هر سه هدف ،اعزام سپاه اسامة به خارج از مرزهاى شبه جزيره بود. با بررسى ويژگى هاى اين سپاه بهتر مى توان دانست كه اين اعزام چگونه آن سه هدف را تامين مى كرد.