پندهاى حكيمانه جلد ۳

علامه حسن حسن زاده آملى

- ۶ -


183- ولايت امر بديهى است !
اسلام يعنى شيعه ، شيعه يعنى اسلام ، قرآن يعنى على (عليه السلام )، قرآن يعنى حسين (عليه السلام )، قرآن يعنى بقيه الله (عليه السلام )، قرآن يعنى ولايت ، ولايت يعنى قرآن و قرآن ناطق و قرآن كه كتاب الله است ، اينها هيچ گاه از هم جدا نمى شوند و هيچ عارفى ، هيچ حكيم الهى و هيچ فرد مسلم و اهل قرآن نمى تواند به برهان دو دو تا، چهار تا از ولايت رو گردان باشد، به خصوص به علماى اماميه اثنى عشريه در كنار سفره ولايت به مقامات رسيده و صاحب تصنيفات و تاليفاتى مى باشند، ركن اعظم آنها ولايت است و بدون ولايت محال است كه انسان به جايى برسد. (224)
184- آيينه مومن
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (( المومن مراه المومن ؛ مومن آينه مومن مى باشد. (225) ))
185- تسبيح عالم
شيخ بهايى در اوايل جلد دوم كشكول مى گويد: (( عالم با تمام اجزايش ، حى و ناطق است و چيزى نيست جز اين كه خدا را تسبيح مى كند؛ ولى شما تقديس و تسبيح آنها را درك نمى كنيد.
بايد گفت كه بعضى از سخنان ، چنان هستند كه شنيده و فهميده مى شوند؛ مانند تكلم دو نفر كه به زبانى مشترك سخن مى گويند. در اين صورت هر كدام سخن ديگرى را مى شنود و مى فهمد. در مواقعى ديگر، سخنان شنيده مى شوند، ولى فهميده نمى شوند. مانند دو نفر كه در زبان ، با يكديگر مختلفند و مانند اين كه ما صداى حيوانات را مى شنويم ، و آنها نيز صداى ما را مى شنوند، ولى سخن يكديگر را نمى فهميم .
حالتى ديگر نيز است كه در آن ، سخنى نه شنيده مى شود و نه معنايى درك مى شود، و اين نسبت به كسانى است كه در حجاب هستند؛ و اما غير آنها، پس سخن هر چيزى را مى شنوند (226) ))
186- بهترين عبادات
در تحف العقول از امام حسين (عليه السلام ) نقل است كه فرمود: (( گروهى خدا را براى شكر، عبادت كنند؛ اين عبادت آزادگان است و بهترين عبادت ها (227) (228) ))
187- علائم اهل يقين
امير المومنين على (عليه السلام ) فرمود: يستدل على اليقين بقصر الامل و اخلاص العمل و الزهد فى الدنيا؛ استدلال مى شود بر مقام يقين شخص به خدا و به عالم آخرت به اين كه آمال و آرزوى دور و دراز در دنيا نداشته و عملش خالص براى رضاى خدا باشد و از دنيا و امور دنيوى زهد و اعراض كند. ))
(( شرح )) حضرت اين جا علائم اهل يقين به خدا و عالم آخرت را سه چيز فرموده است : يكى نداشتن آرزوها و خيالات باطل دنيوى از مال و جاه و اعتبار، و يكى خلوص عمل ؛ يعنى همه كارش براى رضاى خدا و خالص لوجه الله باشد (( انما نطعمكم لوجه الله (229) ))
زيرا عملى كه خالص براى رضاى خدا نباشد در آن مرض قلب و غرض ‍ دنيوى است و آن دليل عدم يقين به خداست و سوم زهد، يعنى بى رغبتى به لذات و شهوات و مقامات دنيوى زايد بر ضرورت و اين سه صفت بهترين دليل يقين به خدا و قيامت و واضح ترين برهان بر درجه استيقان اهل ايمان است و لازمه اين اوصاف مقام كشف و شهود عالم برزخ و ديدن جهان ارواح است ، چنان كه زيد خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله رسيد، حضرت فرمود: ((كيف اصبحت يا زيد؟ فقال اءصبحت مؤ منا حقا؛ در چه حالى ؟ عرض كرد: در ايمان به مقام يقين و به درجه شهود رسيده ام . حضرت فرمود: (( علامت و دليل اين دعوى چيست ؟ ))
عرض كرد: آن است كه زهد و اعراض از لذات و نعمت هاى دنيا دارم و شب به قيام نماز و عبادت و روز به روزه و فكر و ذكر مى گذارنم . حضرت فرمود: (( خوشا به حال تو )) (230)
188- حسنات از خداست
نيز به سخن حق تعالى : (( ما اصابك من حسنه فمن الله و ما اصابك من سيئه فمن نفسك ؛ هر حسنه و خوبى كه به تو رسيد از خدا بوده و هر بدى كه به تو رسيد از خودت مى باشد. (231) (232) ))
189- زنده بودن تمام ماسوى الله
شيخ عارف ، محى الدين عربى در اوايل فص هودى گفته است : (( تمام ماسوى الله زنده است ؛ چون داراى روح است . و چيزى به خودى خود زنده نيست ، بلكه با واسطه غير زنده است . و زنده بودن هر چيزى طورى است كه در صراط مستقيم قرار داده شده است ؛ زيرا صراط، صراط نمى باشد مگر به مشى بر آن . (233) ))
190- مايه آرامش دل
امام سجاد (عليه السلام ) در مناجاه الذاكرين گويد: و آنسنى بالذكر الخفى ... فلا تطمئن القلوب الابذكرك ...اءستغفرك من كل بغير ذكرك ، و من كل لذه راحه بغير انسك ، و من كل سرور بغير قربك ؛ (234)
به وسيله ذكر خفى (در نهان به ياد تو بودن ) وحشت را از دلم بزدا... پس ‍ دل ها آرام نگيرند مگر به ياد تو... و از هر لذتى كه بدون ياد تو حاصل شود و هر آسايشى كه بدون انس با تو دست دهد و هر نشاطى كه بدون نزديكى با تو تامين گردد آمرزش مى طلبم . (235) ))
191- اوست فاعل هر كارى
از خداى تعالى - شانه - است :
و انه هو اضحك و ابكى # وانه هو امات و احيا # و انه هو اغنى و اقنى و اوست كه مى خنداند و مى گرياند و اوست كه مى ميراند و زنده مى كند و اوست كه بى نياز مى كند و سرمايه مى بخشد. )) و اما اسناد به بنده مى باشد (( بحول الله و قوته اقوم و اقعد (236) (237) ))
192- حمد خدا از آغاز تا پايان
شيخ در آخر باب دوازدهم فتوحات مى گويد: (( در روايت است كه هر تر و خشكى كه صداى موذن به آن رسد، در قيامت به نفع او شهادت دهد. اخبار و روايات در اين مورد زياد است و ما علاوه بر ايمانى كه به صحت اخبار داريم ، از كشف و شهود نيز در اثبات اين موضوع بهره مند هستيم .
چه ما به عيان مى بينم كه سنگ ها سخن مى گويند و گوش هاى ما آن را مى شنوند و ما را با خطاب عارف به جلال خدا خطاب مى كند؛ كه البته هر انسانى توان دركش را ندارد. اما نطق كلام بعضى از موجودات مخفى است ، چون آمادگى و زمينه بروز و ظهور آن فراهم نيست .
پس آن صدا را هر كسى نتواند شنيد، در نتيجه نطقش باطنى و محجوب مى ماند، به صورتى كه گمان مى شود كه نطقى نيست ، وليكن شخص كامل از آنجا كه برايش رفع حجاب شده است ، قادر بر مشاهده روحانيت هر شيئى هست و نطق هر حى و زنده اى را چه باطنى باشد و چه ظاهرى ، تواند شنيد و الحمدلله اولا و آخرا. (238) ))
193- فرمانروايى شيطان
فاذا قراءت القران فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم # انه ليس له سلطان على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون # انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون
وقتى خواستى قرآن بخوانى ، از شيطان رجيم به خدا پناه ببر، و شيطان قدرتى بر كسانى كه ايمان آوردند و بر خدايشان توكل كردند ندارد، بلكه شيطان بر كسانى كه او را ولى خود قرار دادند و كسانى كه به خدا مشركند قدرت دارد. (239) (240) ))
194- گنجينه هاى قرآنى
زهرى گويد: (( از على بن الحسين (عليهما السلام ) شنيدم كه فرمود: (( آيات قرآن گنجينه هستند و سزاوار است هر گنجنه اى كه گشوده شود، در آن بنگرى (241) (242) ))
195- ياد معاد
امير المومنين على (عليه السلام ) فرمود:
(( طوبى لمن ذكر المعاد فاستكثر من الزاد؛ خوشا بر حال آن كس كه به ياد معاد و عالم آخرت باشد و زاد و توشه بر اين سفر دراز بسيار بردارد. (243) ))
196- ستايش ابن عربى
محيى الدين ، در مناقب مى گويد: (( صلوات خداوند و ملايك و حمله عرش و جميع خلقش در زمين و آسمان ، بر آدم اهل بيت ؛ كسى كه از كيت و ماكيت ، منزه و روح جسد امامت است . آن كه شمس شهامت و مضمون كتاب ابداع است و حل معماى سر الله در وجود.
او انسان عين شهود، خازن كنوز غيب ، مطلع نور ايمان ، كاشف مستور عرفان ، حجت قاطع و در لامع ، ثمره مقدس شجره طوبى ، ازل الغيب و اءبدالشهاده ، سر كل در سر عبادت ، و تدالاوتاد و زين العباد، امام العالمين و مجمع البحرين ، زين العابدين ، على بن الحسين (عليهما السلام )، است . (244) ))
197- قرآن ، خزينه الهى است !
حضرت سيد الساجدين امام زين العابدين (عليه السلام ) مى فرمايد: آيات القرآن خزائن و كلما فتحت خزانه ينبغى لك ان تنظر ما فيها (245) هر آيه اى خزانه است ، هر خزانه را كه گشودى و باز كردى و وارد شدى زود بيرون نرو. در اين خزانه خبرهاست . ما حق نداريم بگوييم جواهر و طلاست . (246)
198- درد دل با خدا
الهى ، آن كه در حجاب نيست تنها تويى .
الهى ، شكرت كه حسن را با كتابت آشنا كرده اى .
الهى ، شكرت كه از پستان ايمان و طهارت و تقوا شير خورده ام .
الهى ، خوشا به حال كسانى كه عبادت محبانه دارند!
الهى ، آن كه عالم است عامل است ؛ اين خفته صنعتگر است نه دانشور.
الهى ، در (( اياك نستعين )) صادقم و در (( اياك نعبد )) كاذب نيستم .
الهى ، اگر خدا خدا نكنيم چه كنيم ، و اگر ترك ماسوا نكنيم چه كنيم ؟
الهى ، استغفار خواستن غفران توست ، با خاطره گناه چه كنيم ؟
الهى ، همه در راه خود استوارند، حسن را در راهش استوار بدار!
الهى ، چگونه از عهده شكر برآيم كه اين بى نام و نشان را سر و سامان داده اى .
الهى ، از خوردن در شگفتم كه جماد را حيوان مى كند و حيوان را انسان
الهى ، تا حال تو را پنهان مى پنداشتم و حال جز تو را پنهان مى دانم
الهى ، مرا بر همه سلطنت دادى ؛ به سلطانت مرا بر من سلطنت ده !
الهى ، از سجده كردن شرمسارم و سر از سجده برداشتن شرمسارتر.
الهى ، يا (( لا اله الا انت )) اجازه خواهم كه (( هو هو )) گويم و (( اءنت اءنت )) !
الهى ، نمى گويم كه ظالم نيستم ، ولى شكر كه از عمال ظلمه نشدم .
الهى ، شكرت كه از دوستان دشمنانت و از دشمنان دوستانت نيستم .
الهى ، شكرت كه دوستانت را دوست دارم و دشمنانت را دشمن . (247)
199- چهار سفر
در باب (( سين )) از كتاب اصطلاحات عارفان بالله از عارف عبد الرزاق قاسانى چنين آمده است : (( سفر توجه قلب به حق است ، و سفرها چهارند: سفر اول : سير از منازل به سوى خدا (الى الله ) تا رسيدن به افق مبين كه نهايت مقام قلب و مبداى تجليات اسمايى است .
سفر دوم : سير در خداى تعالى (فى الله ) به اين كه به صفاتش متصف شود و به اسمايش متحقق شود تا به افق اعلى برسد كه همان نهايت مقام روح و حضرت واحديت مى باشد.
سفر سوم : ترقى به عين جمع و حضرت احديت است و اين مقام تا هنگامى كه دوگانگى باقى باشد (( قاب قوسين )) است و به هنگامى كه دوگانگى از بين رود (( مقام او ادنى )) و نهايت ولايت است .
سفر چهارم : سير بالله عن الله براى تكميل است و آن مقام فناى بعد بقاء و فرق بعد از جمع مى باشد (248) ))
200- انا عملك الصالح
در (( كافى )) از امير المومنين (عليه السلام ) روايت شده كه :
(( مومن پس از ارتحال از اين نشاه قرين خود را به بهترين منظر و بوى و لباس خوش مى بيند كه او را به روح و ريحان و جمت نعيم بشارت مى دهد. مومن از او مى پرسد كه : تو كيستى ؟
در جواب مى گويد: (( انا عملك الصالح )) (249) (250)
201- دعاى دفع دشمن
از حضرت سيد الساجدين مروى است كه بعد از نماز صبح ، بلافاصله بخواند به جهت دفع دشمن مقهور مى شود:
اللهم انى ضعيف و اءعدائى اءقوياء و اءنت الاقوى وقنى شرهم و اكفنى امرهم و اعنى عليهم بحولك و قوتك ياقوى (251)
202- اوج مقام حضور
شخص هميشه در حضور است و پاسبان حرم دل است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله (252) و محاسب اعمال خود و مواظب زبان و قلم خود است ، حتى نياتش را متوجه است . نيت بد هر چند به مرحله عمل نرسد و از جنبه فقهى كيفر نداشته باشد و تعزير و حد بر آن مترتب نشود، در روح و جان او اثر مى گذارد، نيت بد انسان را تيره مى كند.
حضرت امام سجاد (عليه السلام ) در صحيفه بيانى دارد قريب به اين مضمون كه : (( بار الها! كسى كه نيت گناه تو مى كند، استحقاق كيفر تمام گناهكاران را دارد، جز اين كه بزرگوارى تو عقابش نمى كند و عذابش ‍ نمى دهد. ))
اين مقام حضور تام يك انسان كامل است ، از اين گونه لطايف عرفانى و نكات ذوق در كلمات ائمه اطهارمان (عليهم السلام ) بسيار است . (253)
203- بخوان و بالا برو
وجود مقدس امير المومنين (عليه السلام ) در وصيت به فرزند بزرگوارش ‍ محمد فرمود: (( بدان كه درجات بهشت به تعداد آيات قرآن است ، در روز قيامت به قارى قرآن گفته مى شود: قرآن بخوان و بالا برو. (254) (255) ))
204- اوج شگرفى در دعاها
عرض كنم خدمت شما، نهج البلاغه ، صحيفه سجاديه ، صحيفه علويه ، كافى ، بحار و ديگر جوامع روايى ما، همه از قرآن سر چشمه گرفته اند. قرآن اصل است ، و وسايط فيض الهى بعد از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از قرآن منشعب مى شود. و جوامع روايى ما، يعنى نهج البلاغه و كتاب هايى كه زبان وسايط الهيه از معصومين است ، اينها همه مرتبه نازله قرآنند. قرآن نيستند، بنده تشبيه كرده ام ، گفته ام مثل قرآن با روايات ، مثل جان است با بدن ، همان طور كه بدن پرتو روح است ؛ نطق و چشم و گوش ‍ بدن زنده ، به جان است ، و مرتبه نازله آن است ، و اعضا و جوارح قوا، همه مظاهر حيات نفس ناطقه و علم و شعور و ادراكات او هستند؛ روايات نيز آن طور هستند، همه از قرآن منشعب شده اند.
تمام روايات نهج البلاغه ، تمام خطب توحيدى و غير توحيدى و هر چه ائمه (عليهم السلام ) فرموده اند، برگشت مى كند به قرآن . و هر چه انسان الهى مى گويد برگشت مى كند به قرآن .
تفاوتى هم در روايات هست ، در جوامع روايى هست ، و آن اين است كه همان طور كه در عرايضمان ، در نوشته هايمان داريم - بين روايات و آثارى كه از ائمه در مناجات و ادعيه به ما رسيده است تفاوت خيلى است . به زبان ديگر، آن مطالب و نكات و دقايقى كه در اسرار و لطايف عرفانى و انسانى ، آدمى از كتاب دعا و مناجات به دست مى آورد، از روايات به دست نمى آورد. جهتش اين است كه در روايات مخاطب بودند و معصومين (عليه السلام ) به فراخور فهم مردم حرف زدند. اما در مناجات و ادعيه مخاطب خداست و آنچه در نهان خانه عشق داشتند همه را بيرون ريختند. خيلى نكات علمى عجيبى در ادعيه و اوراد و كتاب دعاها وجود دارد. اينها همه همان طورى كه عرض كردم از قرآن كريم است . (256)
205- اوصاف باقر آل محمد (ع )
ابن الحجر در الصواعق المحرقه مى گويد:
(( ابو جعفر، محمد باقر، او را باقر خواندند، چون باقر از بقر الارض است به معناى شكافتن زمين و آشكار ساختن پوشيدگى هاى و مكامن آن . از اين رو، او چنان گنج هاى مخفى معارف و حقايق احكام و لطايف را ظاهر ساخت كه بر كسى جز آن كسى كه چشم بصيرتش كور است و يا باطن و نهادش فاسد، پوشيده نماند. از اين جهت است كه گفته اند: آن بزرگوار، شكافنده و جامع علم است و صفاى قلبش ، او را رفعت داده و علم و عملش را پاك ساخته و نفسش را طهارت و خلقتش را شرافت بخشيده و عمرش را در طاعت خدا سپرى كرده است . او به مقاماتى عرفانى واصل بود كه زيان وصف كنندگان از وصفش عاجزند و او را كلماتى است بسيار، در سلوك و معارف كه در اين مختصر نمى گنجد. (257) ))
206- نعمت هاى خداوندى بر انسان
از قول حق - سبحانه - والله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئده لعلكم تشكرون ؛ خدا شما را از شكم هاى مادران بيرون آورد در حالى كه شما چيزى نمى دانستيد، و براى شما گوش و چشمان و دل ها قرار داد شايد سپاسگزار باشيد (258) (259) ))
207- باز بودن چشم برزخى
انسان در عرفان عملى به جايى مى رسد كه چشم برزخيش باز مى شود، يعنى انسان ها را مطابق سريره و ملكات آنها مشاهده مى كند، مثلا حشر ما در قيامت براى انسان هاى معمولى از مسائل ماوراى طبيعت به شمار مى آيد، ولى براى اهلش ، الان قيامتشان قيام كرده است ، براى مردان بزرگ و اولياى حق قيامت در اين دنيا قيام كرده است .
همين طور پله به پله بالا برويد تا مى رسيد به امام عارفين و متقين ، امام موحدين ، حضرت وصى ، جناب امير المومنين على (عليه السلام ) كه مى فرمايد: (( لو كشف الغطاء لما ازددت يقينا (260) )) دنيا و آخرت به آن صورتى كه بر ما حجاب است براى آن حضرت حجاب نيست . (261)
208- كرم بين و لطف خداوندگار
در كتاب شريف كافى ، زراره از امام باقر (عليه السلام ) يا امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند: (( خداى تبارك و تعالى براى آدم در فرزندانش چنين مقرر فرمود كه چون كسى همت به انجام كارى نيك بندد و آن را به انجام نرساند، يك حسنه برايش نوشته شود چون آن را به انجام رساند، ده حسنه برايش نوشته شود، و چون كسى همت به انجام كارى زشت بندد و آن را انجام ندهد، چيزى بر او نوشته نشود، اگر آن را به انجام رساند، تنها يك گناه بر او نوشته شود. (262) (263) ))
209- ثبات حكمت در دل
ثقه الاسلام كلينى - رضوان الله تعالى عليه - در جامع كافى از ابى جعفر امام محمد باقر (عليه السلام ) روايت كرده است كه : ما اخلص عبد الايمان بالله اربعين يوما او قال ما اءجمل عبد ذكر الله اربعين يوما الا زهد الله فى الدنيا و بصره دائها و دوائها و اءثبت الحكمه فى قلبه وانطق بها لسانه . يعنى امام (عليه السلام ) فرمود: (( هيچ بنده اى ايمان به خدا را در چهل روز خالص نگردانيده است ، يا اين كه فرمود: هيچ بنده اى ذكر خدا را در چهل روز نيكو نگردانيده است ، مگر اين كه خداوند وى را از دنيا بيزارى دهد و به درد و دوايش بينايى ؛ و حكمت را در دلش ثابت گرداند و زبانش را بدان ناطق . (264) ))
210- درجه بندى بهشت
حضرت وصى ، امام على (عليه السلام ) فرمود: (( بدانكه درجات بهشت بر تعداد آيات قرآن است پس روز قيامت به قارى قرآن گفته مى شود: (( بخوان و بالا برو )) . و آيات قرآنى داراى بطون بى شمارند. (265)
211- دعاى امام باقر (ع )
از امام باقر (عليه السلام ) (و شكافنده ) علوم پيامبران (عليهم السلام ) در دعاى افتتاح چنين آمده است : اللهم انى اساءلك من اسماءك باكبرها و كل اسماءك كبيره اللهم انى اساءلك من كلماتك باتمها و كل كلماتك تامه يعنى بار خدايا! من از تو به بزرگ ترين اسماى تو خواهانم ، و همه اسماى تو بزرگند. خدايا! از تمام ترين كلمات تو، از تو خواهانم و همه كلمات تو تمامند. (266) ))
212- طعام حقيقى انسان
زيد شحام ، حضرت امام باقر (عليه السلام ) را از تفسير اين آيه كريمه : (( فلينظر الانسان الى طعامه )) (267) ، سوال كرده است كه : طعام انسان چيست ؟
امام (عليه السلام ) در جواب فرمود: (( بنگرد عملش را از كجا تحصيل مى كند. (268) ))
اين آيه ، طعام را بر روى انسان برده است ، و انسان من حيث هو انسان ، غذاى او عمل صالح است كه علم و عمل ، انسان پرور و انسان سازند.
بايد بين غذا و مغتذى ، سنخيت بوده باشد، غذا گيرنده كه انسان شد، غذاى مسانخ و مجانس او، يعنى طعام او، علم است ، گوش انسان ، دهان جان او است . بايد دقت داشت كه اين دهان ، از كدامين سفره ارتزاق مى كند.

جانور فربه شود ليك از علف   آدمى فربه ز عز است و شرف
آدمى فربه شود از راه گوش   جانور فربه شود از حلق و نوش
مهم ترين و اساسى ترين كارى كه ما در امتداد زمانى خود داريم ، اين است كه خودمان را درست بسازيم . هيچ كارى براى انسان مهم تر از درست ساختن خودش نبوده و نيست ، و هيچ عمل در قدر و قيمت بدان نمى رسد، و به مبناى رصين و فتواى قويم برهان و قرآن ، علم و عمل انسان سازند.
قرآن عين برهان است ، و عقل و نقل معاضد يكديگرند، و هر دو در اين حكم محكم متفق اند، اگر انسان من حيث هو انسان ، بايد خودش را بسازد، چاره اى جز تحصيل علم نافع و عمل صالح ندارد.
و چون علم و عمل ، انسان سازند، هر يك از ما بايد مراقب و مواظب خود بوده باشد، كه چگونه دارد در شب و روز خود را مى سازد.
جناب برهان الموحدين و قدوه العارفين ، على امير المومنين ، در كوفه جوانى را مى بيند كه به خواندن تصنيف هاى هرزه و آلوده سر گرم و دل خوش است ، امام به او فرمود: (( دارى به چه چيزهايى دفتر وجودت را پر مى كنى ؟ (269) ))
213- احاطه آخرت بر دنيا
از حضرت وصى امير المومنين على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: (( ان الدنيا فى الاخره و الاخره محيطه بالدنيا )) و سر سخن آن حضرت بيان شده است كه : جنت در آسمان و نار در زمين ، به چه معناست ، بر شما پوشيده نيست كه محل از اوصاف اجسام مادى است و آخرت از زمان و مكانت متعالى و برتر مى باشد؛ زيرا آخرت كامل بوده و از جنس دنيا نيست تا لوازم موجودات دنيوى مثل زمان مكان و غير آنها بر آن متفرع شود، و اما در مكان مثالى يعنى صورت مكان مضايقه اى نداريم ، بلكه لازم است . (270)
214- خلقت اطوار گوناگون
خدا- جل و علا- فرمود: (( ما لكم لا ترجون لله و قارا و قد خلقكم اطوارا؛ چرا خداى را به عظمت و وقار ياد نمى كنيد، در حالى كه شما را به اطوار گوناگون بيافريد. (271) ))
215- تفسير (( قل هو الله احد ))
مرحوم صدوق در كتاب توحيد در تفسير (( قل هو الله احد )) از امام باقر (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: (( قل ، يعنى آنچه را كه با اين حرف به تو وحى كرديم و خبر دايم ، ظاهر ساز! تا كسى كه در او اطاعت و شنوايى است و گواه بر توست ، با آن هدايت شود.
هو، اسم كنايه اى است ؛ كه بر غايب اشاره دارد.
ها، تنبيه است بر معنايى ثابت ، و واو، اشاره با آن چيزى است كه ، غايب از حواس است . چنان كه هذا، اشاره بر آن چيز است كه نزد حواس حاضر است . كفار به بت هاى شان با هذا كه براى حاضر است اشاره مى كرده و مى گفته اند: اين ها (هذه ) خدايان محسوس و قابل درك با چشم ما هستند؛ تو نيز اى محمد! به خداى خود كه مردم را به او مى خوانى ، اشاره كن ! تا او را ببينيم و درك كنيم و خدايى را جز او به خدايى نگيريم .
پس در اين هنگام ، خداوند متعال سوره (( قل هو الله احد )) را نازل كرد. لذا ها، براى تثبيت ثابت ، و واو اشاره است به كسى كه از ديدگان و حواس ‍ غايب است ؛ چه خداوند بالاتر از اين است ؛ چون او مدرك انصار و مبدا حواس است . (272) ))
216- توصيف درخت نيكوى نبوى
در مجمع البحرين از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: الشجره الطيبه رسول الله و فرعها على و عنصر الشجره فاطمه ، و ثمرتها اولادها و اغصانها و اوراقها شيعتها يعنى : (( درخت نيكو، رسول خدا و تنه آن على و عنصر درخت ، فاطمه و ميوه اش ، اولاد فاطمه و شاخه ها و برگ هاى آن پيروان فاطمه اند (273) ))
217- هدف ، هدف الهى باشد.
اساسا ايمان يعنى علم ، هر كسى كه عالم تر و آگاه تر است و ورزش فكرى بيشترى كرده و درس بيشتر خوانده است ؛ بهتر به اسرار الهى دين آگاهى پيدا مى كند و با او بهتر مى شود حرف زد تا با كسى كه فكرش خواب است و چيزى نمى فهمد. آن دانشمندى كه رياضت فكرى كشيده و ورزش ‍ فكرى كرده ، بهتر حقايق را مى فهمد تا آن آدم عامى .
قرآن كريم مى فرمايد: ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن . (274)
در فكر آن باشيد كه مردم بيدار شوند. با كسى كه اهل حكمت است ، به فراخور حكمت و فهم او، با برهان و منطق و دليل صحبت كنيد. با كسى كه جان پاك دارد، ولو اين كه نمى تواند حكمت را بفهمد، با موعظه حسنه برخورد كنيد و با كسى كه آمده با شما كشتى بگيرد كشتى علمى خدا پسندانه بگيريد. نسبت به هيچ كس كينه توزى و عناد و دشمنى نداشته باشيد، ولو اين كه يك آدم معاندى باشد، با جدال احسن ، با دليل و برهان با او برخورد كنيد. غرض ، بيدار شدن جان هاى پاك باشد، هدف هدف الهى باشد.