پايه هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۲۱ -


كثرت فضائل على(عليه السلام) در كتب اهل سنت

علماء اهل سنت گواهى داده اند كه فضائل على (ع)بيش از حد است.
سبط ابن جوزى در «تذكره» گويد: فضائل على(ع) مشهورتر از ماه و خورشيد بوده، و زيادتر از سنگ ريزه ها و كلوخ هاى (زمين) است.
احمدبن حنبل امام حنبلى ها بطورى كه در اكثر كتب اهل سنت آمده، گويد: در (كثرت) فضائل هيچكس از صحابه به على(ع) نمى رسد. و در كتاب «فتح البارى فى شرح النجارى» ج7 ص57 آمده است كه احمدبن حنبل و اسماعيل قاضى ونسائى و ابوعلى نيشابورى گفته اند با اسانيد صحيح در حق هيچيك از صحابه، به انداره على(ع) (فضيلت) نرسيده است. همين مطلب در «الصواعق» ص72 نيز آمده است.
و در كفاية الطالب ص25 گفته است: جماعتى از حفاظ و محدثين در كتابهاى خود روايت كرده اند:
مردى به ابن عباس گفت: سبحان الله مناقب و فضائل على چقدر زياد است! من فضائل او را تا سه هزار شمرده ام. ابن عباس گفت: چرا نمى گويى كه فضائل اونزديك به سى هزار است. اين روايت در فرائدالسمطين ج1 ص364 و مناقب خوارزمى ص3 و لسان الميزان ج2 ص199 آمده است.
ابن عساكر در تاريخ دمشق ج2 ص431 به سند خود از «ابن عباس» نقل نموده كه گفت: درباره على(ع) سيصد آيه نازل شده است. و در الصواعق ص125 و تاريخ الخلفاء ص172 و السيرة النبويه ج2 ص207 نيز آن را از ابن عباس نقل نموده اند.
در شواهد التنزيل ج 1 ص 40 - 42 با دو سند از مجاهد نقل مى كند كه گفت: در حق على(ع) هشتاد آيه نازل شده كه هيچكس را در آن نصيبى نيست.
و با سند ديگر از «عبدالرحمان بن ابى ليلى» روايت مى كند كه گفت: در حق على (ع) هشتاد آيه نازل شده كه هيچكس از اين امت را در آن نصيبى نيست.
نگارنده گويد: با تتبع در تفاسير و كتب حديث اهل سنت، معلوم مى شود كه آيات زيادى در حق على(ع) نازل شده است. و مرحوم «علاّمه» در «نهج الحق» هشتاد و چهار آيه، از آياتى كه در حق على(ع) و ساير اهل بيت عصمت نازل شده، بيان نموده است و مدارك هر تك تك آنها از كتب اهل سنت، در جلد 3 «احقاق الحق» آورده شده و 94 آيه ديگر با ذكر مدارك آنها از كتب اهل سنت اضافه شده و در مجموع 178 آيه آورده شده است و در جلد 14 «احقاق الحق» آيات ديگرى افزوده شده و در مجموع دويست و پنجاه و پنج آيه، با ذكر مدارك از كتب اهل سنت، با تعيين آدرس دقيق آنها آورده شده است. در شواهدالتنزيل ج1 ص48، با سه سند از حذيفه روايت مى كند كه گفت: هيچ آيه اى در قرآن به عنوان «يا ايهاالذين امنوا»
(اى كسانيكه ايمان آورده ايد) نازل نشده مگر اينكه على(ع) فرد شاخص و مصداق واقعى آن است.
اين روايت در «مفتاح النجا» ص37 و «حبيب السّير) ج2 ص13 و «ارجح المطالب» ص51، نيز آمده است.
در مناقب ابن مغازلى ص328 به سند متصل از «ابن عباس» در ضمن حديثى طولانى از «پيامبر اسلام(ص)» روايت مى كند كه فرمود: از چه چيز تعجب مى كنيد، قرآن چهار قسمت است كه ربع آن در مورد ما اهل بيت است.
و در «ارجح المطالب» ص51 از طريق «ابى بكر بن مردويه، از على(ع) روايت كرده است كه فرمود: قرآن در چهار قسمت نازل شده كه يك قسمت آن در مورد ما اهل بيت است. در «شواهد التنزيل» ج1 ص43 آن را با پنج سند از على(ع) روايت كرده است.
نگارنده گويد: رواياتى كه در فضائل و مناقب على(ع) وارد شده به قدرى زياد است كه از نظر كثرت مثل قطرات باران است اين كتاب هرگز گنجايش ذكر آنها را ندارد ما از باب تيمن و تبرك به يكى دو روايت اكتفاء مى كنيم.
1 - پيش رسول خدا(ص) مرغ (بريانى) بود، فرمود: پروردگارا محبوبترين خلق خود را به خودت، برسان تا در اين طعام با من هم غذا شود، پس على(ع) آمد و با رسول خدا(ص) هم غذا شدند. و در بعضى از طرق حديث است كه حضرت دو بار فرمود: پروردگارا على محبوبترين مردم پيش من هم هست. اين حديث در اكثر كتب اهل سنت روايت شده است. و در كتاب «كفاية المطالب» ص56 گويد: حديث طير (مرغ بريان) را حاكم نيشابورى از هشتاد و شش نفر نقل نموده كه از «انس» روايت كرده اند، سپس نام همه آنان را به ترتيب حروف الفبا ذكر نموده است.
در كتاب «تجهيزالجيش» ص91 و ص369 گفته: حديث «طير» را سى و پنج نفر از بزرگان صحابه روايت كرده اند. و بعد گفته اين حديث در كثرت نقل به حد تواتر رسيده است.
2 - پيامبر فرمود: من اراد ان ينظر الى آدم فى علمه و الى نوح فى تقواه و الى ابراهيم فى حلمه و الى موسى فى هيبته و الى عيسى فى عبادته فلينظر الى على بن ابى طالب(ع).
يعنى: هر كس بخواهد به آدم نگاه كند در علم او و به نوح در تقواى او و به ابراهيم در حلم او و به موسى در هيبت او و به عيسى در عبادت او به على بن ابى طالب نگاه كند.
اين حديث را بيهقى به سند خود در كتاب فضائل الصحابه روايت كرده و در شرح مواقف ص616 هم از بيهقى نقل نموده و صدورش را مسلّم گرفته است و همچنين در مطالب السوؤل ص22 و شرح ديوان الميبدى ص178 و غير اينها، نقل شده است. و در كتاب «الرياض النضره» ج2 ص217 و غير آن آمده است «مثل يحيى بن زكريا فى زهده» يعنى: على مانند زكريّا است در زهد او، و در كتاب «درّ بحر المناقب» آمده است «مثل ايّوب فى صبره»
يعنى: على همانند ايّوب است در صبر او
3 - در فرائدالسمطين ج1 ص16 از «ابن عباس» از رسول خدا(ص) روايت شده است كه فرمود:
اگر (درختان) جنگلها قلم شود و درياها مركب و همه جن ها حساب كننده و همه انسانها نگارنده باشند نمى توانند فضائل على بن ابى طالب را بنويسند.

حديث ثقلين

قال رسول الله(ص): انى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا بعدى، احدهما اعظم من الآخر، كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض، و عترتى اهل بيتى، ولن يتفرّقا حتّى يردا على الحوض، فانظروا كيف تخلفونى فيهما.
صحيح الترمذى ج13 ص200

(در صحيح ترمذى به سند خود از «زيدبن ارقم» و به سند ديگر از «ابى سعيد» از پيامبر اسلام روايت مى كند كه فرموده: من دو چيز سنگين را در ميان شما مى گذارم كه اگر به اين دو تمسك كنيد، بعد از من گمراه نخواهيد شد، يكى از ديگرى بزرگتر است، يكى كتاب خداست كه همچون ريسمانى است كه از آسمان به سوى زمين كشيده شده، و ديگرى عترت و اهل بيت من است ، اين دو از همديگر جدا نمى شوند تا اينكه در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند، پس ببينيد پس از من چگونه درباره اين دو رفتار مى كنيد.)
اين حديث با طرق زيادى نقل شده، و جماعتى از علماء اهل سنت به كثرت طرق آن گواهى داده اند، از جمله:
1 - حافظ ابن حجر در «الصواعق» گويد: حديث ثقلين را سى نفر از صحابه روايت كرده و بسيارى از طرق آن صحيح و حسن است
2 - حضرمى در «القول الفصل» ج1 ص49 چنين گويد: حديث ثقلين را بيست و چند نفر صحابى روايت نموده و از طرق صحيح و مقبول نقل شده و از احاديث متواتر مى باشد، بطورى كه علماء حديث بر صحت آن اجماع نموده اند.
3 - سلطان العلماء در كتاب «السيف الماسح» ص 143 گويد: از پيامبر اسلام(ص) بنحو تواتر معنوى روايت شده كه فرمود: من بين شما دو چيز سنگين مى گذارم، مادامى كه به آن دو چنگ زنيد گمراه نشويد، يكى كتاب خداست و ديگرى عترت و اهل بيت من است، اين دو از همديگر جدا نمى شوند تا اينكه در كنار حوض (كوثر) مرا ملاقات كنند.
نگارنده گويد: آنچه از لابلاى احاديث اين باب استفاده مى شود اين است كه حديث ثقلين از «رسول گرامى(ص) در چهار مورد صادر شده است.
الف) در روز عرفه، در حاليكه سوار ناقه قصوى بود.
ب) در مسجد خيف
ج) در خطبه غدير هنگامى كه از حجة الوداع برمى گشت.
د)موقعى كه به جوار حق شتافت، در منبر خطبه اى خواند و همين مطلب را تأكيد فرمود.

اسانيد حديث ثقلين از كتب اهل سنت

ما در متن عربى «براهين المعارف الالهيه و اصول اعتقادات الاماميه» (شصت و پنج سند و طريق) از اسانيد و طرق حديث ثقلين را كه به صحابه رسول اكرم(ص) متصل است از كتب اهل سنت استخراج و با ذكر نام كتاب و تعيين جلد و صفحه وارد كرده ايم، ولى در ترجمه به جهت اختصار حذف شد به متن عربى مراجعه شود.

حديث السفينة

قال رسول الله(ص): مثل اهل بيتى كسفينة نوح من ركبها نجى و من تخلف عنها هلك.
(يعنى: مثل اهل بيت من همچون كشتى نوح است كه هر كس در آن سوار شد نجات يافت و هر كس از آن كنار رفت هلاك شد.)
اين حديث در ميان فريقين (اهل سنت و شيعه) مشهور و معروف است، و در اكثر كتب اهل سنت روايت شده، از جمله در كتاب «الصواعق» ص234 گويد:" حديث سفينه" با طرق زيادى روايت شده كه بعضى از آنها بعض ديگر را تقويت مى كند. و در «اسعاف الراغبين» ص123 و «الشرف المؤبّد» ص 28 و «نورالابصار» ص 105 گويد: اين حديث را جماعتى از علماى حديث از عده اى از صحابه نقل كرده اند.
و در كتاب «السيف المسلول» ص169 گويد: اين حديث مشهور است و بر نقل آن هر دو فريق (شيعه و اهل سنت) اتفاق نموده و آن را صحيح دانسته اند، هيچكس نمى تواند در صحت آن و امثال آن خدشه كند.
ما برخى از اسانيد اين حديث شريف را در متن عربى «براهين المعارف الالهيه» مذكور ساخته ايم.

حديث: اهل بيتى امان لامّتى

(يعنى: پيامبر فرمود: اهل بيت من امان است براى امت من )
اين حديث در كتب اهل سنت از جماعتى از اصحاب آن حضرت روايت شده كه از جمله اينهاست:
1 ـ ابن عباس. در مستدرك ج3 ص149، العجم الكبير ج5 ص538
2 ـ ام سلمة. در العجم الكبير ج5 ص25 و مسند ابن شيبه و مسند مسدد و نوادر الاصول به نقل از احياءالميت ص112
3 - جابربن عبدالله. در مستدرك ج2 ص448 و غيره
4 - منكدر. در مستدرك ج3 ص457 و غيره
5 - انس. در ينابيع الموده ص20 و غيره
6 - على(ع) در ذخائرالعقبى
7 - ابوسعيد، در ينابيع الموده ص20
8 - ابو موسى اشعرى، در ينابيع الموده ص20

اعلام پيامبر اكرم(ص) كه امام ها بعد از او دوازده تن هستند

در كتابهاى اهل سنت
اعلام پيامبر اكرم(ص) كه امام ها بعد از او دوازده تن هستند در كتابهاى اهل سنت با سندهاى زياد از جماعتى از اصحاب پيامبر ثبت است كه ما برخى از آنها را ذيلا نقل مى كنيم:
1 ـ عبدالله بن عباس ـ حموينى با سند از او روايت كرده كه پيامبر(ص) فرمود: اوصياء بعد از من و جانشينان من دوازده تن هستند كه اول آنها على و آخر آنها قائم است. فرائدالسمطين ج2 ص313
2 - ابوهريره - ابن النجار در حديثى بطور مسند، و محمدبن وهبان در حديث ديگر بطور مسند، و شيبانى در حديث سومى با اسانيد زياد آن را از ابوهريره روايت كرده اند. الصراط المستقيم به نقل از اثبات الهداة ج1 ص721
3 - سلمان - بطور مسند از او روايت شده است. مراصيدالعرفان به نقل از اثبات ج1 ص721
4 - عبدالله بن عمر - احمد بن حنبل با سى و چهار طريق آن را از او روايت كرده «شرف النبى » به نقل از اثبات ج 1 ص 6، 7 و بغوى به سند صحيح از او روايت كرده تاريخ الخلفاء ص61
5 - ابوجحيفه - بزار و طبرانى بسند صحيح آن را از او روايت كرده اند. مجمع الزوائد ج5 ص190
6 - عبدالله بن عمروعاص - طبرانى آن را او روايت كرده. مجمع الزوائد ج5 ص190
7 - عبدالله بن مسعود - مسروق آن را از او روايت كرده. تفسير ابن كثير ج3 ص309
و همچنين اشعث از او روايت كرده. مودة القربى ص94
و همچنين عمرو بن قيس. ينابيع الموده ص258
8 - جابربن عبدالله ـ حموينى به سند متصل آن را از او روايت كرده. فرائدالسمطين ج2 ص139
9 - عباس عموى پيامبر - احمدبن حنبل به سند متصل آنرا از او روايت كرده. مسند احمد به نقل از اثبات ج1 ص719
10 - على بن ابى طالب(ع) - حموينى به سند متصل آنرا از او روايت كرده. فرائدالسمطين ج1 ص354
11 - حسين بن على(ع) - حموينى به سند متصل آنرا از اوروايت كرده. فرائدالسمطين ج2 ص155
12 - عمربن خطاب - از طريق اهل سنت از او روايت شده. دفائن النواصب به نقل از اثبات ج1 ص699
13 - عائشه - از طريق اهل سنت از او روايت شده. اعلام الورى به نقل از اثبات ج1 ص680
14 - حابربن سمره - اعلام پيامبر اكرم(ص) كه امام ها بعد از او دوازده تن هستند از جابربن سمره با سندهاى زياد در كتب اهل سنت ثبت است و ما به پنجاه سند از آنها ذيلا اشاره مى كنيم:
سند اول: منتهى مى شود به «عمران بن سليمان» از «شعبى» از «جابر».
المعجم الكبير ص94

سند دوم: منتهى مى شود به «مغيره» از «شعبى» از «جابر»
المعجم الكبير ص94

سند سوم: منتهى مى شود به «ابن عون» از «شعبى» از «جابر»
صحيح مسلم - ج 6 ص4

سند چهارم: منتهى مى شود به سند ديگر به «ابن عون» از «شعبى» از «جابر»
مسند احمد ج5 ص98

سند پنجم: منتهى مى شود به سند سومى به «ابن عون» از «شعبى» از «جابر»
مسند احمد ج5 ص 101

سند ششم: منتهى مى شود به سند چهارمى به «ابن عون» از «شعبى» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص 394

سند هفتم: منتهى مى شود به سند پنجمى به «ابن عون» از «شعبى» از «جابر»
مسند احمد ج5 ص96

سند هشتم: منتهى مى شود به «داودبن ابى هند» از «شعبى» از «جابر»
المعجم الكبير ص94

سند نهم: منتهى مى شود به «حصين بن عبدالرحمان» از «شعبى» از «جابر»
المعجم الكبير ص94

سند دهم: منتهى مى شود به «صالح بن عبدمسلم» از «شعبى» از «جابر»
تاريخ بغداد ج14 ص353

سند يازدهم: منتهى مى شود به «سعيدبن عمرو» از «شعبى» از «جابر»
حلية الاولياء ج4 ص

سند دوازدهم: منتهى مى شود به «قتاده» از «شعبى» از «جابر»
مسند ابى عوانه ص399

سند سيزدهم: منتهى مى شود به «زيادبن خيثمه» از «اسودبن ابى سعيد» از «جابر»
المعجم الكبير ص107

سند چهاردهم: منتهى مى شود به سند ديگر: به «زياد» از «اسودبن ابى سعيد» از «جابر»
تاريخ البخارى ص446

سند پانزدهم: منتهى مى شود به «سفيان» از «عبدالملك بن عمير» از «جابر»
صحيح مسلم ج6 ص3

سند شانزدهم: منتهى مى شود به سند ديگر به «سفيان» از «عبدالملك بن عمير» از «جابر»
مسند احمد ج5 ص97

سند هفدهم: منتهى مى شود به سند سومى به «سفيان» از «عبدلملك بن عمير» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص395

سند هجدهم: منتهى مى شود به سند چهارمى به «سفيان» از «عبدالملك بن عمير» از «جابر»
المعجم الكبير ص97

سند نوزدهم: منتهى مى شود به «شعبه» از «عبدالملك بن عمير» از «جابر»
صحيح البخارى ج9 ص81

سند بيستم: منتهى مى شود به سند ديگر به «شعبه» ا ز«عبدالملك بن عمير» از «جابر»
مسند احمد ج5 ص92

سند بيست و يكم: منتهى مى شود به «ابى عبدالصمد» از «عبدالملك بن عمير» از «جابر»
مسند احمد ج5 ص93

سند بيست و دوم: منتهى مى شود به «زائد» از «حصين» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص401

سند بيست و سوم: منتهى مى شود به «جرير» از «حصين» از «جابر»
صحيح مسلم ج6 ص3

سند بيست و چهارم: منتهى مى شود به سند ديگر به «جرير» از «حصين» از «جابر»
المعجم الكبير

سند بيست و پنجم: منتهى مى شود به «احمدبن ابراهيم» از «حصين» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص395

سند بيست و ششم: منتهى مى شود به «جعفربن الحارث» از «حصين» ا ز«جابر»
المعجم الكبير ص108

سند بيست و هفتم: منتهى مى شود به «سفيان» از «حصين» از «جابر»
المعجم الكبير ص108

سند بيست و هشتم: منتهى مى شود به «عمربن ابى عبيد» از «سماك» از «جابر»
صحيح ترمذى ج9 ص66

سند بيست و نهم: منتهى مى شود به «زهير» از «سماك» ا ز«جابر»
مسند احمد ج5 ص92

سند سى ام: منتهى مى شود به سند ديگر از «زهير» از «سماك» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص396

سند سى و يكم: منتهى مى شود به «شعبه» از «سماك» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص90

سند سى و دوم: منتهى مى شود به «عمروبن ابى قيس» از «سماك» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص398

سند سى و سوم: منتهى مى شود به «اسرائيل» از «سماك» ا ز«جابر»
المعجم الكبير ص99

سند سى و چهارم: منتهى مى شود به «زكريا» از «سماك» از «جابر»
المعجم الكبير ص102

سند سى و پنجم: منتهى مى شود به «حمادبن سلمه» ا ز«سماك» از «جابر»
مسند الطيالسى ص 105

سند سى و ششم: منتهى مى شود به «ابى بكر بن ابى موسى» از «سماك» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص296

سند سى و هفتم: منتهى مى شود به «ابى خالد الوالبى» از «سماك» از «جابر»
مسند احمد ج5 ص107

سند سى و هشتم: منتهى مى شود به «معبدبن خالد» از «سماك» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص399

سند سى و نهم: منتهى مى شود به «زيادبن علاقه» از «سماك» از «جابر»
المعجم الكبير ص108

سند چهلم: منتهى مى شود به سند ديگر به «زيادبن علاقه» از «سماك» از «جابر»
المعجم الكبير ص108

سند چهل و يكم: منتهى مى شود به «اسماعيل بن ابى خالد» از «پدرش» ا ز«جابر»
سنن ابى داود ج4 ص150

سند چهل و دوم: منتهى مى شود به «مهاجربن مسمار» از «عامربن سعد» از «جابر»
مسند احمد ج5 ص86

سند چهل و سوم: منتهى مى شود به سند ديگر به «هاجربن مسمار» از «عامربن سعد» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص399

سند چهل و چهارم: منتهى مى شود به سند سومى به «مهاجربن مسمار» از «عامربن سعد» از «جابر»
مسند احمد ج5 ص87

سند چهل و پنجم: منتهى مى شود به «داود» از «عامربن سعد» از «جابر»
سنن ابى داود ج4 ص15

سند چهل و ششم: منتهى مى شود به «معبدبن خالد» از «پدرش» از «جابر»
تاريخ البخارى ص170

سند چهل و هفتم: منتهى مى شود به «عطاءبن ابى ميمونه» از «جابر»
المعجم الكبير ص108

سند چهل و هشتم: منتهى مى شود به «عبيدالله بن ابى عباد» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص397

سند چهل و نهم: منتهى مى شود به «نضربن صالح» از «جابر»
المعجم الكبير ص107

سند پنجاهم: منتهى مى شود به «مسيّب بن رافع» از «جابر»
مسند ابى عوانه ج4 ص398

برخى از احاديثى كه در اوصاف ائمه(ع) از پيامبر(ص) در كتب اهل سنت آمده

حديث اول:
در كتاب فرائدالسمطين ج2 ص66 به سند خود از حسين بى على(ع) نقل مى كند كه رسول خدا فرمود: فاطمه(ع) مايه آرامش و خوشى و سرور من است و دو فرزند او ميوه دل من و شوهرش نور چشم من است و امامان از اولاد فاطمه(ع) امين هاى پروردگار من بوده و رشته اى هستند كشيده شده بين خدا و خلق او، كسى كه چنگ بزند به دامان آنها نجات مى يابد و هر كس كه منحرف شد و اطاعت آنها را نكند سقوط كرده و هلاك مى شود.
اين روايت در مقتل خوارزمى ص59 و در مناقب زمخشرى مخطوط و همچنين در ينابيع الموده ص82 ذكر شده است. و در كتاب «در بحرالمناقب» ص106 آن را از جابربن عبدالله انصارى روايت كرده است.
حديث دوم:
در مقتل خوارزمى ص 107 به سند خود از مجاهد از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر خدا فرمود: من ترازوى علم هستم، و على دو كفّه ترازو و حسن و حسين طنابهاى آن و فاطمه آويزه ترازو و امامان ستون آن هستند و در آن اعمال دوستان و دشمنان ما سنجيده مى شود.
اين حديث را سيوطى نيز در ذيل اللئالى ص60 روايت كرده است.
حديث سوم:
در «ينابيع الموده» ص 247 از على(ع) مرفوعاً نقل مى كند كه پيامبر خدا فرمود: اى على، خداوند متعال بر دنيا نظر نموده مرا بر همه اهل عالم (ترجيح داد) و انتخاب نمود. سپس بار ديگر التفات كرد و تو را بر مردم عالم برگزيد. و بار سوم توجه نموده امامان از اولاد تو را هم بر مردم جهان برگزيد و در بار چهارم فاطمه را بر همه زنان عالم (ترجيح داده) و اختيار فرمود.
حديث چهارم:
محمدبن جرير طبرى در كتاب دلائل الامامة طبق نقل اثبات ج 1 ص 729 به سند خود در ضمن حديث مفصلى از پيامبر اسلام روايت مى كند كه جبرئيل به آن حضرت گفت: اى محمد خداوند تو را سيد و سرور پيامبران و على را سيد و آقاى اوصياء، و امامان را تا روز قيامت از اولاد شما قرار داده است.
حديث پنجم:
در كتاب مناقب مرتضوى ص 130، از زيدبن خارجه غلام رسول الله(ص) روايت مى كند: شبى كه پيامبر نخستين بيعت خود را با انصار انجام داد، فرمود:
من از شما پيمان مى گيرم به آن چيزى كه خدا به آن، از پيامبران قبل از من، پيمان گرفت، اينكه از من محافظت كنيد بگونه اى كه از جان خودتان محافظت مى كنيد و از من دفاع كنيد بگونه اى كه از خودتان دفاع مى كنيد و از على بن ابى طالب هم مثل جان خودتان محافظت نماييد زيرا او صديق اكبر بوده و خداوند با او به دين شما افزوده و آن را گسترش مى دهد. سپس گفت: خداوند به موسى، عصا عطا فرمود و آتش را بر ابراهيم گلستان كرد و به عيسى كلماتى عطا كرد كه به واسطه آن مرده ها را زنده مى كرد. خدا به من هم اين (على بن ابى طالب) را عطا كرد، و براى هر پيامبرى نشانه اى از جانب پروردگار است و امامان معصوم از نسل او. نشانه هاى منند، و زمين از ايمان خالى نمى ماند مادامى كه احدى از ذريه او در روى زمين باقى است، و آنان در روى زمين هستند تا آنكه قيامت برپا شود.