پايه هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۱۵ -


آرى براى هر يك از قواى نفسانى و غيرنفسانى كمالى است كه ويژه آن است، و لذّت و دردى است كه سزاوار آن است، و در اثر آنچه از او سرزده در طبيعت براى آن جزاء و وفا لازم است، همانگونه كه حكما تقرير كرده اند.

دفع شبهه محال بودن برگردانيدن معدوم

اين شبهه در صورتى وارد است كه ماده بدن انسان بعد از مرگ او معدوم شود كه در اين صورت ايجاد آن بار دوم ايجاد موجود ديگرى غير از موجود سابق مى باشد.اما در صورتى كه ماده بدن انسان بعد از مرگ باقى مانده و معدوم نمى شود، بعد از آنكه بار دوم بصورت انسان در آورده شد عيناً همان انسان سابق است. مانند اينكه اجزاء تختى را از هم جدا كنيم باز آن اجزاء را بهم پيوند دهيم، همان تخت سابق خواهد بود، نه تخت ديگرى غير از آن.
در "امالى طوسى" ص 193 به سند متصل از حفص بن غياث قاضى، روايت كرده است: هنگامى كه منصور امام صادق عليه السلام را احضار كرده بود، ابن ابى العوجاء كه ملحد و خدا نشناس بود، پيش آن حضرت آمده به اوگفت:
"در باره اين آيه چه ميگويى: «كلما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غيرها» (هر بار كه پوست آنها سوخت به پوست ديگرى تبديل مى كنيم.)(1)"
بر فرض اين پوست گناه كرده و مورد عذاب قرار گرفته، تقصير پوست ديگر چيست؟امام صادق (عليه السلام)فرمود: واى بر تو پوست همان پوست است و غير آن است ابن ابى العوجاء توضيح خواست، حضرت فرمود: "اگر مردى خشتى را بشكند، سپس آب بر آن ريخته و گل نمايد، دوباره آن را به صورت اول در آورد، آيا چنين نيست كه هم همان است، و هم غير آنست؟" ابن ابى العوجاء تصديق كرد.

دفع شبهه آكل و مأكول

شبهه اين است اگر انسانى انسان ديگرى را خورده و جزء بدن او شده است، چگونه هر كدام از آنها با بدن جدا از بدن ديگرى محشور مى شوند.
اين شبهه از چندين وجه مندفع است.
«وجه اوّل» آكل از بدن ماكول آنچه خورده است گوشت و چربى است و استخوان ها كه پايه هاى بدن اوست خورده نمى شود. آنگاه خدا اسكلت و استخوان بندى بدن او را زنده كرده و گوشت بر آن مى پوشاند و اين آيه بر آن صدق مى كند كه قرآن مى گويد: «قالوا كيف يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشأها اوّل مرة»، (گفتند چگونه استخوان هاى پوسيده را زنده مى كند؟بگوى آنها را زنده مى كند خدا، كه بار نخستين آنها را بهوجود آورده است). سوره يس /آيه 78
«وجه دوّم» آنچه از مأكول جزء بدن آكل شده، ذرّاتى است كه در بدن او منتشر شده، گرفته شدن آن ذرّات از بدن او سبب آن مى شود كه لاغر شود. بگونه اى كه آنها را نخورده بود و سبب اينكه يكى از اعضاء بدن او به كلى نابود شود نمى گردد.
«وجه سوم» وجهى كه متكلّمين ذكر كرده اند، و در حديث نيز وارد شده است. اين است كه بدن انسان داراى اجزاء أصليه اى است كه هرگز تبديل نمى شود و داراى اجزاء زائد است كه تغيير مى يابد. چه مانع دارد كه اجزاء أصليّه بدن مأكول جزء بدن آكل نشود يا اگر جزء بدن او گرديد، قهراً از اجزاء أصليّه بدن او كه قابل تغيير است، نخواهد بود.
اگر گفته شود، ممكن است از اجزاء اصليّه مأكول در صلب آكل تبديل به نطفه شود كه قهراً از اجزاء أصليّه بدن طفل خواهد شد.
پاسخ اين است: خداى متعال قادر است كه اجزاء اصليه مأكول را از اينكه تبديل به نطفه شود، نگهدارى كند.
در "فروع كافى" (ج 3 ص 251 كتاب جنائز، باب نوادر) با سند موثق از عمار روايت كرده: از امام صادق(عليه السلام)سؤال شد در مورد ميت كه جسد او مى پوسد، فرمود: "آرى تا آنجا كه نه از او گوشت مى ماند و نه استخوان، مگر طينتى كه از آن آفريده شده كه آن نمى پوسد، در قبر گرد آمده، باقى مى ماند تا آنگاه كه دوباره از آن آفريده شود. همانگونه كه بار نخستين آفريده شده بود."
در "روضة كافى" (ج 2 ص 134 حديث 473) با سند صحيح از ابوبصير روايت كرده: امام صادق(عليه السلام)فرمود: "ابراهيم عليه اسلام چون ملكوت آسمان ها و زمين را ديد، در آن ميان مرده حيوانى را ديد كه در ساحل دريا افتاده، نيمى از آن در آب، و نيمى از آن در خشكى است، درندگان دريا مى آيند از آن مى خورند، سپس برخى بر برخى ديگر حمله كرده آنها را مى خورند. درندگان خشكى نيز آمده نيمه ديگر آن مرده را كه در خشكى است مى خورند. سپس برخى از آنها بر برخى حمله كرده آنها را مى خورند. ابراهيم(عليه السلام)از آنچه ديده بود به شگفت آمد و گفت پروردگارا به من نشان ده كه چگونه مردگان را زنده مى سازى؟ چگونه نسلى را كه برخى از آنها برخى ديگر را خورده است بيرون مى آورى، خطاب رسيد، «اولم تؤمن قال بلى ولكن ليطمئنّ قلبى» (آيا ايمان نياورده اى ؟) گفت: بلى، ولكن براى اينكه دل من آرام گيرد. خطاب رسيد «فخذ اربعة من الطير فصرهن اليك ثم اجعل على كل جبل منهنّ جزءاً» (چهار مرغ بگير و اجزاء آنها را بهم بياميز، سپس هر قسمتى از آن را بر سركوهى قرار ده، آنگاه آنها را بخوان كه شتابان بسوى تو خواهند آمد) هنگامى كه آنها را خواند او را اجابت كردند. آن كوه ها ده كوه بود.
صدوق نيز در "علل الشرايع" (ص 585 باب نوادرالعلل حديث 31) با سند صحيح ديگر اين حديث را روايت كرده و در آن آمده است: مرغ ها خروس و كبوتر و طاووس و كلاغ بود.
«وجه چهارم» در "اسفار" (ج 2 ص 300) گويد: "تشخّص هر انسانى با روح اوست نه با بدن او، بدن او چيز مبهمى است كه بخودى خود تحصّل ندارد، و از اين حيث داراى تعيين نبوده و ذات ثابتى ندارد. لازمه اينكه بدن زيد محشور شود، اين نيست آنچه را كه از آن خوراك درنده يا انسان ديگرى شده محشور شود. بلكه آنچه روح او به آن تعلّق گيرد، همان بدن اوست كه بود.
اعتقاد به اينكه بدن ها روز قيامت محشور خواهد شد، اين است: بدن ها از قبرهابيرون خواهد آمد بطورى كه اگر كسى تك تك آنها ببيند، مى گويد: اين خود فلان كس است و اين خود فلان كس ديگر. يا مى گويد: اين بدن فلان كس است و اين بدن فلان كس ديگر، و لازمه آن نيست كه در وجود هويت آن بدن ها تغييرى داده نشده باشد. همانطور كه اگر بد منظر و دست بريده و كور و پير شده بود، لازم نيست. همانگونه محشور شود چنانچه در احاديث وارد شده است.
و در ص 166 گويد: اگر گفته شود: بنابر اين آنكس كه با لذّات جسمانى به او ثواب داده مى شود يا با دردهاى جسمانى به او عقاب مى شود، غير از كسى است كه عمل بطاعت كرده يا مرتكب مصيبت شده است.
در پاسخ گفته مى شود: معيار در آن، ادراك (لذّت و درد) است، و ادراك از آن روح است،اگر چه بواسطه آلاتى باشد و روح عيناً باقى است، اينست كه به يك شخص از كودكى تا پيرى گفته مى شود كه او همان شخص است. اگر چه صورت و وزن و شكل و عوارض او بلكه بيشتر اعضا و قواى او تغيير يافته است و كسى را كه در جوانى مرتكب جنايت شده، اگر در پيرى عقاب نمايند، گفته نمى شود كه عقاب به كسى شده است كه او جنايت را مرتكب نشده است.

بقاء روح بعد از مرگ

قرآن در سوره حجر آيه 27 و 28 مى گويد:
«يا ايتها النفس المطمئنّة ارجعى الى ربك راضية مرضيّة»
(اى روح داراى آرامش، برگرد به سوى پروردگارت، در حالى كه از او خشنودى، و اواز تو خشنود است.)
و در سوره آل عمران آيه 169 مى گويد:
«ولا تحسبنّ الّذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل أحياء عند ربهم يرزقون فرحين بما آتاهم الله من فضله»
(گمان نبركسانى كه در راه خدا كشته شده اند مرده هستند. آنان زنده هستند و پيش پروردگار خود رزق دريافت مى دارند، و به آنچه پروردگار از فضل خود به آنان داده است، شادمانند.)
و در سوره بقره آيه 154 مى گويد:
«ولاتقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات بل احياء ولكن لاتشعرون»
(به كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده نگوييد، بلكه آنها زنده هستند ولى شما درك نمى كنيد.)
و در سوره مؤمن آيه 46 مى گويد:
«النّار يعرضون عليها غدواً و عشياً ادخلوا آل فرعون أشدّالعذاب»
(صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند، آل فرعون را در سخت ترين عذاب درآوريد.)

برهان عقلى بر بقاء روح

روح جوهرى است مجرد كه به بدن تعلّق گرفته ودر آن تدبير و تصرف مى كند. در "اسفار" (ج 8 ص 260- 305) "يازده" دليل عقلى بر مجرد بودن روح واينكه آن جوهر مجرداست، اقامه كرده. پس روح با مرگ بدن نمى ميرد. مگر اينكه بدن علّت وجود روح باشد كه آن محالست. زيرا محالست كه جسم علت وجود جوهر باشد.

احاديث استقلال روح

احاديثى كه دلالت بر استقلال روح دارد و اينكه روح بدون تعلّق به بدن وجود دارد، خيلى زياد است بطورى كه باصطلاح متواتر بالمعنى و در حد قطع و يقين است.
بطوركلى احاديثى كه دلالت بر استقلال روح دارد بر ده قسم است:
«قسم اول» احاديثى است كه دلالت دارد ارواح دو هزار سال پيش از بدن ها آفريده شده مانند حديث 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 10 و 11 و 12 و 13 و 14 و 15 و 16 باب خلق الارواح قبل الاجساد در "بحارالانوار" (ج 58 ص 131 تا 138) و حديث 87 باب احوال البرزخ (ج 6، ص 249)
«قسم دوم» احاديثى است كه دلالت دارد،ارواح در ميثاق پيش از تولد با همديگر معارفه و مذاكره كرده اند. مانند حديث 9 و 17 و 18 و 19 باب خلق الارواح قبل الاجساد "بحار" (ج 58 ص 135 تا 139) و حديث 2 باب حقيقة النفس در "بحار" (ج 58 ص 30)
«قسم سوم» احاديثى است كه دلالت دارد ارواح در آسمان با همديگر آشنايى يا بيگانگى مى كنند. مانند حديث4 باب حقيقة النفس در "بحار" (ج 58 ص 31) وحديث7 باب خلق الارواح قبل الاجساد در (ج 58 ص 134)
و در حديث 11 باب حقيقة النفس (ج 58 ص 40) آمده است كه روح با بدن مخلوط نمى شود; بلكه بر بدن احاطه دارد.
«قسم چهارم» احاديثى كه دلالت دارد پيامبر ما و عترت طاهرين هداة و مهديين او قبل از خلقت دنيا آفريده شده اند. مانند حديث 16 و 29 و 110 و 111 و 112 و 113 و 114 و 115 و 116 و 117 و 133 و 134 و 138 و 139 و 144 و 146 باب حدوث عالم و بدو خلقه در "بحار" (ج 54 ص 43 - 202)
«قسم پنجم» احاديثى كه دلالت دارد ارواح شيعه از علّيين (طينت عترت طاهرين) و بدن هاى آنها از پست تر از آن آفريده شده، مانند حديث 21 و 22 باب حقيقة النفس در "بحار" (ج 58 ص 44 و 45)
«قسم ششم» احاديثى كه دلالت بر بقاء ارواح بعد از مرگ بدن ها دارد. مانند حديث 4 باب حكمة الموت در "بحار" (ج 6 ص 117) و حديث 28 باب سكرات الموت در "بحار" (ج 6 ص 161) و حديث 30 و 49 و 68 باب احوال البرزخ در (ج 6 ص 228 تا 243) و يك حديث در باب حدوث العالم در (ج 54 ص 257) و حديث 7 و 12 و 28 و 33 و 38 و 39 از باب حقيقة النفس در "بحار" (ج 58 ص 35 تا 52) و دو حديث در (ص 7 و 78).
«قسم هفتم» احاديثى كه دلالت بر بقاء روح مؤمنين دارد. مانند حديث 32 و 47 و 48 و 55 و 66 و 67 و 78 و 89 و 91 و 92 و 93 و 117 و 118 و 119 و 120 و 121 و 122 و 123 و 124 و 125 باب احوال البرزخ در "بحار" (ج 6 ص 29 تا 270) و حديث 8 و 9 و 14 و 18 باب حب الدنيا (ج 6 ص 286 تا 292) و حديث 3 و 24 و 25 و 29 باب حقيقة النفس (ج 58 ص 31 تا 50)
«قسم هشتم» احاديثى كه دلالت دارد به بقاء روح مشركان بعد از مرگ مانند حديث 37 باب حقيقة النفس در «بحار» (ج 58 ص 52)
«قسم نهم» احاديثى كه دلالت دارد بر بقاء ارواح اولياء الله و اعداء الله بعد از مرگ بدن آنها مانند حديث 33 و 34 و 40 و 41 و 42 و 43 و 58 و 59 و 75 و 79 و 82 و 83 و 84 و 85 و 86 و 126 باب احوال البرزخ در "بحار" (ج 6 ص 229 تا 270) و حديث 10 و 15 و 17 از باب حب الدنيا و ثمارها در (ج 6 ص 288 تا 292)
«قسم دهم» آنچه دلالت دارد روح كسانى كه داراى ايمان خالص يا كفر خالص هستند. پس از مرگ به مثل اين بدن منتقل مى شود و متنعم يا معذّب مى شوند. مانند حديثى كه در باب حقيقة النفس "بحار" (ج 58 ص 91) آمده است.

عقيده اماميّه در بقاء روح

شيخ صدوق در كتاب "اعتقادات" (ص 47) گويد: اعتقاد ما در باره ارواح اين است كه آنها براى بقاء آفريده شده اند و براى نابود شدن آفريده نشده اند... اعتقاد ما درباره آنها اين است: ارواح آنگاه كه از بدن ها مفارقت كردند، باقى هستند. برخى از آنها متنعم بوده و برخى ديگر معذّبند تا آنگاه كه خدا آنها را بقدرت خود در بدن هاى آنها باز گرداند.
شيخ مفيد در كتاب "تصحيح اعتقادات الامامية" (ص 88 تا 90) گويد: آنچه در حديث ثابت شده اين است كه ارواح بعد از مرگ بدن ها بر دو نوع هستند، يك نوع از آنها بسوى ثواب و عقاب برده مى شوند، و نوع ديگر ثواب و عقاب را درك نمى كنند... از امام صادق (عليه السلام)روايت شده است: "هركس بميرد و داراى ايمان خالص باشد و يا كفر خالص، روح او از بدنش به مثل آن در صورت، منتقل مى شود و تا روز قيامت ثواب يا عقاب به او مى رسد."
علامه مجلسى در "بحار" (ج 6 ص 270) گويد:
آنچه از آيات بسيار و اخبار مستفيضه و براهين قاطعه ظاهر است، اينست كه روح بعد از مرگ باقى است اگر بطور خالص اهل كفر است معذب است و اگر داراى ايمان خالص است، متنعم است. واگر از مستضعفين (در اعتقاد) است رها مى شود... روح به بدن مثالى لطيف كه شبيه به اجسام جنّ و ملائكه است و در صورت همانند بدن اصلى اوست. تعلّق مى گيرد، آنگاه متنعم يا معذب خواهد بود. محقق طوسى در "تجريد" (ص 109) گفته است: "روح جوهر مجرد است. سپس با وجوه متعدد بر آن استدلال نموده است."

اثبات روح از راه حسّ

در "دايرة معارف القرن العشرين" (ج 4 ص 364) تحت عنوان «اثبات روح با براهين حسّى» بعد از تذكر اينكه فلسفه حسّى امروز صاحب نفوذ شده است، مى گويد: خدا به عالم روح (از عالم حس) دو روزنه گشوده است، يك روزنه از علم خوابانيدن مغناطيسى، روزنه ديگر از علم احضار ارواح، و آنچه از آن دو ظاهر شده، كافى است كه ادّله بيشمار از راه حس بر وجود روح و صحّت خلود و دوام و بقاء روح اقامه شود.
در اثر خوابانيدن مغناطيسى كه متخصصين اين علم به آن اقدام مى كنند، شخص مورد نظر بخواب عميقى فرو مى رود و در اثناء آن از وى كارهاى خارق العاده اى سر مى زند كه ثابت مى كند داراى روح متمايز از ماده است.
احضار ارواح نيز بگونه اى است كه روح در برابر احضاركننده ظاهر و با او سخن مى گويد و بهر دليلى اثبات مى كند كه روح فلان شخص است كه مرده است.

1ـ احضار ارواح

در (ج 4 ص 380) گويد:
احضار ارواح چنان انتشار يافته كه ميليون ها طرفدار دارد. و حدود 300 مجله از آن دفاع و آن را نشر مى كنند. احضار ارواح چنان ضربه اى به مذهب مادّيين زده است كه تا روز قيامت بهبود نخواهد يافت... تا آنجا كه گويد: دانشمند معروف آلمانى «كارل دوبرل» در مجله "ذوكنفت" گويد: "علوم طبيعى جسارت بر انكار بقاء روح نمود، خداوند طبيعيون را با اين كيفر داد كه خود آنها بر بقاء روح برهان قطعى اقامه نمايند."
و در (ج 4 ص 386) مى نويسد:
در انگلستان و آمريكا هيئتى به سرپرستى دو استاد معروف استاد "هيزلوب" از آمريكا و "هودسن" از انگلستان براى تحقيق در مورد صحّت احضار ارواح تشكيل يافت و مدت 12 سال فحص و بررسى آنها ادامه داشت تا در سال 1899 به صحت احضار ارواح نظر داده و اعتقاد خود را به اينكه مشاهدات حاصله توسط احضار، كار ارواح است، اعلام داشت. در "مجله روحى" برخى از نظريات دو استاد سرپرست جمعيت نامبرده را ذكر كرده است كه برخى از آنها بدين قرار است:
استاد "هيزلوب" گفته است: اميدوارم بعد از گذشتن يك سال با براهينى كه جاى شبهه نيست براى عالم اثبات كنم كه بعد از اين زندگى، زندگى ديگرى وجود دارد. سپس گويد: با چشم خود خوارق و حقايق دهشت آورى ديده ام كه ناشى از توهم و خيال نيست.
استاد "هودسن" گفته است: عالم در آستانه حوادث بسيار مهمى است. اميدوارم كه پس از دو سال يا كمتر تفسير نوينى از ناموس زندگى انسانى و دين باستانى كه هيچ مذهبى نمى تواند با آن معارضه كند و نه گروهى از گروه ها با آن به مبارزه برخيزد، به همه اهل عالم اهدا كنم.
تا همه چيز بر انسانى كه از شك و ترديد به اين سوى و آن سوى تمايل مى كند، روشن گردد.
هنگامى كه خبرنگار يكى از روزنامه ها بااو مصاحبه كرد و از سبب ايمان او سؤال نمود، چنين گفت: "من و استاد هيزلوب از دوازده سال پيش به تحقيق و بررسى شروع كرده ايم. ما هر دو مادى دهرى بوديم. و ابداً به چيزى اعتقاد نداشتيم. ما از بررسى و تحقيق تنها يك هدف داشتيم و آن كشف فريبكارى و دروغ پردازى بود. اما امروز چه مى دانى كه چه روزى است. من معتقدم و جزم به امكان گفتگو با ارواح مردگان دارم. براى من با دليل چنان ثابت شده است كه تصور نمى كنم شك به آن بهيچوجه راه يابد.
و در (ج 4 ص 376) مى گويد:
هنگامى كه عقيده به حضور روح مردگان در ميان دانشمندان اروپا منتشر شد، جمعيتى از دانشمندان براى بررسى در مورد اين موضوع خارق العاده تشكيل يافت كه از نظر علمى بطور دقيق در آن تحقيق و بررسى نمايند. اين جمعيت مركب از دانشمند ماهر "جون ليوك" به عنوان رئيس جمعيت و "كروكس" بزرگترين دانشمندان طبيعى انگلستان و "لوسيس" فيزيولوژيست معروف، به عنوان نمايندگان جمعيت، و "فريد روسل و لاس" بزرگترين فيزيولوژيست انگلستان و كاشف ناموسانتخاب طبيعى همكار داروين و "دومرجان" رئيس جمعيت رياضى و "فارلى" رئيس مهندسان تلگراف و "جان كوكس" فيلسوف اصولى و "اكسون" استاد دانشگاه آكسفورد و ديگران.
هنگامى كه اين جمعيت تشكيل يافت مردم از سرتاسر جهان در انتظار شنيدن داورى اين جمعيت كه حكم نهايى مى باشد، بودند. هيجده ماه متوالى بررسى و تحقيق آنها ادامه يافت و بالنتيجه به تأكيد بر صحت مشاهدات خارق العاده نسبت به ارواح انجاميد. و اطلاعيّه اى مفصّل در تأييد آن صادر كرد كه در آن آمده است: "اين جمعيت در كار خود تنها بر مشاهداتى كه همه اعضاء بطور محسوس آن را ديده اند، اكتفا كرده و صحّت حضور ارواح با برهان قاطع ثابت است."
5 4 اعضاء شروع به بررسى و تحقيق كردند در حالى كه در نهايت درجه منكر اين قبيل امور بودند و با تمام وجود و از ته دل معتقد بودند كه آنها جز نتيجه چشم بندى و خيال، يا لااقل نتيجه قهرى تشنّج اعصاب نيست. ولى پس از اينكه صحّت اين حوادث بطور كامل روشن شد، و همه آن شبهات را از بين برد، و تجربه هاى بسيار دقيق بارها انجام گرفت، اين گروه كه منكر بودند، بناچار معتقد شدند كه اتفاقات برخلاف انتظار آنها حقيقت دارد.

2ـ خواب بردن مغناطيسى

در "دايرة المعارف قرن بيستم" (ج 10 ص 411) آمده است: روزنامه هاى گوناگون كه از اماكن مختلف منتشر مى شود و همچنين مجلات پزشكى مشحون از مشاهدات شگفت آور از فنّ خواب بردن مغناطيسى است. "دكتر شاركو" كه بزرگترين ركن نهضت پزشكى در اين عصر است، گفته است: "خواب بردن مغناطيسى عالمى است كه ما در آن در كنار مشاهدات محسوس مادى كه مطابق با علم فيزيولوژى است، چيزهاى خارق العاده ديگرى مى يابيم كه تاكنون كسى به حقيقت آنها پى نبرده، و بر هيچ قانون تشريحى منطبق نيست."
ابن خارق العاده هاى طبيعى كه دانشمند بزرگ "شاركو" از آن سخن مى گويد، از راه محسوس غيرقابل ترديد وجود روح را اثبات مى كند. زيرا گذشته از اينكه بر قوانين تشريح نفوذ مى كند، با آنها به تعارض پرداخته و آنها را متلاشى مى سازد. استاد "بيو" در كتاب خود بنام "گفتگوهايى در مغناطيس زندگى" مى گويد: "خواب مغناطيسى وجود روح و بقاء آن را ثابت مى كند و امكان ارتباط ارواح مجرد را با ارواحى كه ملبّس به ماده هستند، به اثبات مى رساند."
و در (ج 10 ص 420) آمده است: خواننده از مجموع آنچه گذشت درمى يابد كه انسان صرف ماده نيست، بلكه در آن يك واقعيت پنهان روحى متمايز از ماده وجود دارد. همانا حقيقت ارزشمند او همانست، و اگر آن حقيقت نبود، در حال خواب مغناطيسى كه حواس و ادراكات اوتعطيل شده، آن حوادث دهشت آور روحى مشاهده نمى شد.

سؤال قبر

صدوق در كتاب "اعتقادات" (ص 58) گفته است: "اعتقاد ما در مورد سؤال قبر اين است كه سؤال قبر حق و حتمى است. پس هر كس بدان پاسخ صحيح بدهد، در قبر به راحت پايدار و رزق پاكيزه، و در آخرت به بهشت نعمت ها مى رسد. و هر كس پاسخ صحيح ندهد، براى او در قبر حميم (آب بسيار گرم جوشان كه به اهل آتش خورانده مى شود يا بر بدن آنها مى ريزند) خواهد بود، و در آخرت به دوزخ برده مى شود.
شيخ مفيد(ره) در كتاب "تصحيح اعتقادات الامامية" (ص 99) گفته است: "در احاديث صحيح از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله)رسيده است: فرشتگان بر مردگان نازل مى شوند و از دين آنها مى پرسند. الفاظ احاديث به همديگر نزديك است در برخى از آنها دارد: دو فرشته كه به آنها ناكر و نكير گفته مى شود، بر ميت نازل شده، و از پروردگار او و پيامبر او و دين او و امام او سؤال مى كنند. هر كس به حق پاسخ داد، او را به فرشتگان رحمت، و اگر نتوانست، به فرشتگان عذاب تسليم مى كنند."
و در بعضى از احاديث گفته شده است: نام دو فرشته اى كه بر كافر نازل مى شوند، ناكر و نكير ونام دو فرشته اى كه بر مؤمن نازل مى شوند، مبشّر و بشير است. زيرا آنها او را به نعمت ها و به خشنودى پروردگار از او و ثواب دائم بشارت مى دهند. مبشر و بشير نام آنها نيست بلكه عملكرد آنهاست.
اينها تعبيراتى است كه بهمديگر نزديك و معنى آنها محال نيست. خداوند سبحان به حقيقت آنها داناتر است. در سابق گفتيم، دو فرشته به كسانى نازل مى شود كه مؤمن محض يا كافر محض باشند. و بر كسانى كه مؤمن محض يا كافر محض نيستند، نازل نمى شوند. زيرا در حديث چنين وارد شده است.
صاحب "اسفار" در (جلد 9 ص 172 و 173) گفته است:
"سالم ترين عقيده ها از آفات اين است كه عذاب قبر و فشار آن و منكر و نكير و مارها و عقرب ها و غير آن واقعيت داشته و محسوس هستند. و قابل رؤيت با اين ديده مى باشند ولى از جانب پروردگار رخصت نيست كه انسان در اين دنيا آنها را احساس كند. زيرا مصلحت و حكمت از جانب پروردگار در اينست كه آنها از ديد بينندگان پنهان داشته شود.
به كسانى كه در عرفان ثبات قدم دارند، نسبت داده شده كه گفته اند: آنها چيزهاى محسوس است لكن نه بگونه اى كه با اين ديدگان فانى و حواسى كه پوسيده و مضمحل خواهد شد، ديده شوند.

ويژگى هاى روز قيامت در قرآن كريم

در آيات زيادى از قرآن كريم قيامت ياد شده و به نام روز قيامت در "414" موضع از آيات قرآنى ذكر شده است. و اما ويژگى هاى روز قيامت كه در قرآن آمده، زياد است. ما اينجا تعداد (93) عدد از آنها را با شماره ذكر مى كنيم، و در پاورقى آدرس آيه اى را كه دلالت بر هر كدام از آنها دارد در كنار شماره آن مى آوريم.(1)
1ـ روز جدا كردن حق از باطل 2ـ روز حسرت 3ـ روز نزديك 4ـ روز فرياد 5ـ روز ابدى 6ـ حادثه برتر و بزرگتر 7ـ روزى كه هيچ كس بجاى كس ديگر مجازات نشود 8ـ روزى كه گروهى روسفيد و گروهى روسياه شوند 9ـ روزى كه راستگويان را راستگويى سود مى دهد 10ـ روزى كه افراد با تقوى گروه گروه بسوى پروردگار مهربان محشور مى شوند 11ـ در آن روز برخى از رخسارها خوش و خرّم و از كوشش خود (در اطاعت خدا) خشنودند 12ـ (درآن روز) هر كس نوشتار (نامه عمل) او بدست راستش داده مى شود، به آسانى محاسبه شده و شادمان بسوى اهل خود برمى گردد. 13ـ روزى كه مردان مؤمن و زنان مؤمنه را مى بينى كه نور آنها از پيش رو و جانب راست آنها مى درخشد (به آنها گفته مى شود) مژده باد بر شما، در باغ هاى بهشتى كه نهرها در زير آنها روان است، جاويدان خواهيد بود. كاميابى بزرگ همانست. 14ـ روزى كه خدا پيامبر و مؤمنان را خوار نسازد، نور آنان از پيش روى و جانب راست مى درخشد، مى گويند: پروردگارا نور ما را به كمال برسان. ما را بيامرز تو بر همه چيز توانايى 15ـ خدا نيكان را از شر آن روز نگهداشته و به آنها خوشى و شادمانى عطا خواهد فرمود. 16ـ در آن روز كسانى كه ايمان آورده اند، از وضع كفار به خنده مى افتند. بر تخت ها نشسته تماشا مى كنند. 17ـ در آنروز رخسار گروهى فروزان و خندان وشادمان است 18ـ در آن روز رخسار گروهى زيبا و بسوى پروردگار خود نگران است 19ـ روزى كه مال و فرزندان سود نمى دهد 20ـ درآن روز عذرخواهى كسانى كه ظلم كرده اند، سود نمى دهد، ونه از آنها خواسته مى شود كه توبه كنند. 21ـ روزى كه هيچ پدرى بجاى فرزندش و نه فرزندى بجاى پدرش به كوچكترين كيفرى تن نمى دهد. 22ـ آنگاه كه جانها از ترس به گلو مى رسد و خشم خود را بناچار فرو مى برند، براى ظالمان خويشاوند و شفاعت گرى كه سخنش پذيرفته شود، وجود ندارد. 23ـ روزى كه از عذاب آن بگريزند و از قهر خدا هيچ پناهى نيابند 24ـ روزى كه گواهان به شهادت برخيزند 25ـ در آن روز دوستان، دشمن همديگرند. جز پرهيزكاران 26ـ روزى كه به شديدترين وجه آنها را خواهيم گرفت 27ـ روزى كه هيچ يار و ياورى كسى را از عذاب نرهاند 28ـ روزى كه جهنم را گوييم آيا مملو شدى؟ پاسخ دهد آيا بيش از اين هم هست؟ 29ـ حادثه قيامت هنگامى كه به وقوع پيوست گروهى را بلند ساخته و گروهى را پست خواهد كرد 30ـ روزى كه براى سجده كردن به خدا خوانده شوند ولى نتوانند. 31ـ گناه كار آرزو مى كند كاش مى توانست براى دفع عذاب آن روز، فرزندان و همسر و برادر و خويشان حمايتگر خود و هر كسى را كه در روى زمين است، فدا كند. 32ـ روزى كه اطفال را پير مى كند 33ـ درآن روز انسان مى گويد به كجا بايد فرار كرد 34ـ آن روز آنچه را كه آدمى مقدم داشته و آنچه را كه بتأخير انداخته، بر وى بازگو مى شود. 35ـ روزى كه شر آن فراگير است. 36ـ روزى كه عبوس و سخت رنج دهنده است 37ـ روز سختى را به دنبال مى نهند 38ـ در آن روز واى بر تكذيب

پى‏نوشتها:‌


1 . سوره نساء / آيه 56
2 . آدرس آياتى كه دلالت به هر كدام از ويژگى هاى روز قيامت كه در متن ذكر شده دارد طبق شماره آنها بدينقرار است:
(1) سورة الصافات/ الاية 21 (2) سورة مريم/ الاية 39 (3) سورة المؤمن/الاية18 (4) سورة المؤمن/ الاية32 (5) سورة ق/الاية 34 (6) سورة النازعات/الاية34 (7) سورة البقره/الاية 123 (8) سورة آل عمران/الاية106 (9)سورة المائدة/الاية119 (10) سورة مريم/الاية 85 (11) سورة الغاشيه/الاية10 (12) سورة الانشقاق/الاية 9 (13)سورة الحديد/الاية 12 (14)سورة التحريم/الاية 8 (15)سورة الدهر/الاية11 (16)سورة المطففين/الاية34 و 35 (17)سورة عبس/الاية38 (18)سورة القيامة/الاية22 (19)سورة الشعراء/الاية88 (20)سورة الروم/الاية57 (21)سورة لقمان/الاية33 (22)سورة المؤمن/الاية18 (23)سورة المؤمن/الاية33 (24)سورة المؤمن/الاية51 (25)سورة الزخرف/الاية67 (26)سورة الدخان/الاية16 (27)سورة الدخان/الاية41 (28)سورة ق/الاية30 (29)سورة الواقعة/الاية3 (30)سورة القلم/الاية42 (31)سورة المعارج/الاية11ـ14 (32)سورة المزّمل/الاية17 (33)سورة القيامة/الاية10 (34)سورة القيامة/الاية13 (35)سورة الدهر/الاية7 (36)سورة الدهر/الاية10 (37)سورة الدهر/الاية27 (38)سورة المرسلات/الاية37 (39)سورة الطارق/الاية9 (40)سورة الفجر/الاية23 (41)سورة الفجر/الاية25 (42)سورة القارعه/الاية5 (43)سورة الانعام/الاية73 (44)سورة الانعام/الاية158 (45)سورة الكهف/الاية47 (46)سورة الانبياء/الاية104 (47)سورة الدخان/الاية10 (48)سورة ق/الاية30 (49)سورة ق/الاية42 (50)سورة الطور/الاية9 (51)سورة الرحمان/الاية37 (52)سورة النبأ/الاية38 (53)سورة النبأ/الاية40 (54)سورة النازعات/الاية35 (55)سورة عبس/الاية33 (56)سورة التكوير/الاية3 (57)سورة التكوير/الاية5 (58)سورة التكوير/الاية6 (59)سورة التكوير/آية7 (60)سورة الانفطار/الاية2 (61)سورة الانفطار/الاية3 (62)سورة الانفطار/الاية4 (63)سورة التكوير/الاية11 (64)سورة التكوير/الاية12 (65)سورة التكوير/الاية13 (66)سورة الانشقاق/الاية1و2 (67)سورة الانشقاق/الاية 53 (68)سورة الواقعة/الاية4-6 (69)سورة الحافة/الاية13 (70)سورة الحاقه/الاية14 (71)سورة المعارج/الاية8 (72)سورة المزمل/الاية14 (73)سورة النبأ/الاية18 (74)سورة النبأ/الاية19 (75)سورة النبأ/الاية20 (76)سورة النازعات/الاية6 (77)سورة التكوير/الاية1 (78)سورة التكوير/الاية2 (79)سورة الفجر/الاية21 (80)سورة الزلزال/الاية1 (81)سورة الزلزال/الاية2 (82)سورة الزلزال/الاية4و5 (83)سورة الحج/الاية1 (84)سورة الاحقاف/الاية34 (85)سورة النساء/الاية42 (86)سورة يونس/الاية54 (87)سورة هود/الاية105 (88)سورة ابراهيم/الاية42 و 43 (89)سورة ابراهيم/الاية48 (90)سورة الحج/الاية2 (91)سورة الحج/الاية2 (92)سورة النور/الاية37 (93)سورة الفرقان/الاية25 (94)سورة الفرقان/الاية22