پايه هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۹ -


بندگان تصريح شده است. مانند آيه 29 سوره كهف "فمن شاء فليؤ من و من شاء فليكفر" (هركس خواست ايمان آورد و هر كس خواست كفر ورزد.) و آيه 4 سوره نحل "من شكر فانّما يشكر لنفسه من كفر فان ربى غنى حميد" (هركس شكر كند و بنفع خود عمل كرده و هر كس كفران نمايد پروردگار من بى نياز و كريم است.)
نوع سوم : از آياتى كه دلالت بر بطلان تفويض دارد. آياتى است كه دلالت مى كند منفعت و ضرر بدست خدا است. مانند آيه 188 سوره اعراف "قل لا املك لنفسى نفعاً و لاضرّاً الاّ ماشاء الله" (بگو من براى خودم مالك نفع و ضررى نيستم جز آنچه خدا بخواهد) مراد از اين آيه نيز با ملاحظه دو گروه از آيات با همديگر آشكار مى شود. يك گروه آيات مانند آيه 29 سوره كهف "فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر" (هر كس بخواهد ايمان آورد و هر كس بخواهد كفر ورزد.) گروه ديگر آيات مانند آيه 137 سوره انعام "ولوشاء ما فعلوه" (اگر خدا اراده مى كرد آن كار را نمى كردند.) ملاحظه اين دو گروه از آيات با همديگر چنين نتيجه مى دهد:
خداوند متعال به بنده آن قدرت را داده است كه اگر خواست عمل صالح انجام دهد و اگر خواست عمل ناصالح و معصيت. ولى اگر خدا بخواهد از آن جلوگيرى كند، ديگر بنده آنچه را كه اراده كرده نمى تواند بجاى آورد، و قدرت از او سلب مى شود، اين معنى يكى از وجوه امر بين الامرين است كه بيان خواهيم كرد.

اثبات أمربين الأمرين

آنچه از مجموع آيات نفى جبر و آيات نفى تفويض استفاده مى شود اين است: هر عملى كه از بنده سر مى زند داراى دو جهت است، از يك جهت استناد به عبد دارد، زيرا با اختيار و اراده خودش از او صادر شده است، اين مطلب با ملاحظه آيات گذشته واضح و روشن است، قرآن كريم پر از آياتى است كه افعال را به انسان نسبت مى دهد. و از جهت ديگر با ساحت ربوبى ارتباط دارد كه در آيات زيادى هدايت و اضلال را به خدا نسبت داده است، اما چگونگى ارتباط افعال بندگان به خدا كه از آيات استفاده مى شود بر سه گونه است:
1ـ وجود خود بنده و اعضاء خارجى و داخلى او همه از ناحيه خداوند متعال است. و
خداى متعال به او اختيار و قدرت بر افعال خير و شر را داده است تا به اعلى درجات علّيين برسد كه جز با اختيار به آن درجات نمى توان رسيد، پس وقتى فعل از بنده صادر مى شود، علت بوجود آمدن فعل، خود انسان است. و علت وجود انسان، و آلات و ابزارهاى او، و قدرت او بر اختيار فعل يا ترك خدا است. پس خدا علّت بعيده تحقّق فعل است.
2ـ قدرت بارى تعالى بر همه افعال بندگان احاطه دارد، اگر بخواهد از آنچه اختيار كرده اند جلوگيرى مى كند در قرآن كريم مى گويد: "و لوشاء لهديكم اجمعين" (اگر خواست همه شما را هدايت مى كند) ولى چون زندگى اين جهان را براى امتحان آفريده و فرموده است: "خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا" (مرگ و زندگى را براى آن آفريده تا شما را امتحان كند. كدامين از شما عملتان بهتر است.) اين است كه آنان را در آنچه از كفر يا ايمان اختيار كرده اند، جلوگيرى نكرده و در گرو خواسته خودشان قرار داده است. و فرموده: "فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر" (هركس بخواهد ايمان آورد و هر كس بخواهد كفر ورزد) حاصل اين وجه، ارتباط اعمال بندگان با خداى متعال از حيث عدم المانع و جلوگيرى نكردن است.
3ـ شهوات نفسانيه و غرائز شهوت و متعلّقات آنها كه بنده را در ضلالت و لغزش از راه هدايت مى كشاند مخلوق خداست، ولى خدا به او عقل و قدرت و اختيار انجام عمل زشت و عمل نيكو هر دو را داده است. تا او را در اين دنيا امتحان كند. آن غرائز شهوت يا غضب كه خدا در انسان آفريده چون شرط فعل است نه علّت تامّه آن، به نوعى صدق مى كند كه افعال همه از خداست. ولى وقوع بنده در ضلالت به اختيار و اراده خود او است. شاهد بر اينكه اضلال صدق مى كند، هر چند كسى كه به او اسناد داده مى شود، اراده وقوع او را در ضلالت نداشته باشد، آن است كه اضلال به بت ها نسبت داده مى شود. با اينكه آنها جسم جامد و فاقد شعور و اختيار هستند. چنانچه در آيه 36 سوره ابراهيم مى خوانيم: "ربِّ إنّهنّ أضللن كثيراً من عبادك" (پروردگارا بت ها بسيارى از بندگان تو را گمراه كردند) حاصل اين وجه آن است كه شرط علّت تامّه افعال بندگان از ناحيه خداست.
ناگفته نماند كه آيه شريفه 17 سوره انفال "و ما رميت اذ رميت" (آنگاه كه تو تير انداختى،
تو تير نينداختى) به هر دو جهت امر بين الامرين دلالت دارد. كه عمل تيرانداختن را صريحاً به خود بنده نسبت داده و نيز متضمن سلب آن از او است.

تعدادى از احاديث وارده از معصومين (ع) در امربين الامرين

در "اصول كافى" كتاب توحيد باب الجبر و القدر ج 1 ص 215 تا 224، احاديث ذيل آمده است:
1ـ با سند از حسن بن على و شّاء روايت كرده كه گويد از حضرت رضا (عليه السلام)سؤال كرده و گفتم: آيا خدا به بندگان تفويض كرده، فرمود: خدا نيرومندتر از آن است كه به بندگان تفويض كند. گفتم: پس آنها را بر معاصى جبر كرده است. فرمود: خدا عادل تر و حاكم تر از آن است. سپس گفت: خدا فرموده است: "اى فرزند آدم من به حسنات تو از تو اولى تر هستم و تو به سيئات خود از من اولى تر هستى تو خود، معصيت ها را با نيرويى كه من در تو گذاشته بودم بجاى آوردى"
2ـ با سند از ابوطالب قمى از مردى روايت كرده به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: آيا خدا بندگان را بر گناهان جبر كرده است. فرمود: نه، گفتم: آيا كار را به آنها تفويض كرده، فرمود: نه، گفتم: پس چيست؟ فرمود: لطفى است از پروردگار تو در آن ميان
3ـ با سند از چند نفر از رواة از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمودند: خدا بر بندگان مهربانتر از آن است كه آنها را برگناه جبر كند. آنگاه بر آن كيفر نمايد. و مقتدرتر از آن است كه چيزى را اراده نمايد و تحقق پيدا نكند. آنگاه سؤال شد كه آيا ميان جبر و تفويض منزلت سومى وجود دارد؟ فرمود: بلى وسيع تر از ما بين زمين و آسمان.
4ـ با سند از صالح بن سعد از بعضى از اصحاب او از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت از جبر و قدر سؤال شد، فرمود: نه جبر است نه قدر، بلكه منزلتى بين آن دو است كه حق در آن است. و آن را جز عالم و يا كسى كه عالم به او آموخته نمى داند.
5ـ با سند از يونس از عده اى روايت كرده مردى به امام صادق (عليه السلام)عرض كرد: فدايت شوم آيا خدا بر گناهان جبر كرده! فرمود: خدا عادل تر از آن است كه آنان را بر گناهان جبر كند. آنگاه بر آن مجازات نمايد. عرض كردم فدايت شوم پس به بندگان تفويض كرده است؟
فرمود: اگر تفويض كرده بود ديگر آنها را با امر و نهى محصور نمى كرد. عرض كردم: فدايت شوم پس ميان آن دو منزلتى است؟ فرمود بلى وسيع تر از ما بين آسمان و زمين.
6ـ با سند از محمدبن يحيى از كسى كه به او از امام صادق (عليه السلام) خبر داد روايت كرده كه فرمود: نه جبر است و نه تفويض، بلكه چيزى است بين آن دو چيز، عرض كردم: بين آن دو چيز چيست؟ فرمود: مثل آن اين است كه مردى را ببينى كه معصيت مى كند، او را نهى كنى و او از تو نپذيرد. پس او را به حال خود بگذارى، و آن معصيت را انجام دهد. چنين نيست كه چون از تو نپذيرفت و او را ترك كردى، تو او را به معصيت امر كرده اى.

نبوت


"ربّنا انّنا سمعنا منادياً ينادى للايمان اُن آمنوا بربّكم فآمنّا ربّنا فاغفر"
"لناذنوبنا و كفّر عنّا سيّئاتنا و توقّنا مع الابرار، ربّنا و آتنا ما وعدتنا"
"على رسلك و لا تخزنا يوم القيامة انّك لاتخلف الميعاد"
(پروردگارا، ما نداكننده اى را شنيديم كه ندا سرداده بود: به پروردگار خود ايمان آوريد، ما هم ايمان آورديم. پس گناهان ما را بيامرز، بد كارى هاى ما را نابود ساز، و ما را با نيكان از دنيا ببر. و آنچه توسط پيامبرانت به ما وعده داده اى عطا كن، و روز رستاخيز ما را مفتضح ننما، بطور حتم تو از وعده خود تخلف نمى كنى) سوره آل عمران / آيه 193
عقل بعد از شناخت خدا، حكم مى كند انسان با تمام وجودش ملك واقعى خداوند متعال است. و هر فعلى كه از او سرزند تصرف در ملك خداست. تا چه رسد به تصرف در سائر اشياء كه آفريده اوست. عقل اجازه نمى دهد انسان هيچ فعلى را بدون اذن خداوند متعال انجام دهد.
اين حكم عقل برهان و دليلى است كه بواسطه آن قبح عقاب بدون بيان مرتفع شده، و مخالفت با آن موجب استحقاق كيفر و عقوبت، مى گردد.
از آنجا كه انسان به مقتضاى طبيعت بشرى، اجتماعى آفريده شده، بناچار بايد قوانين الهى در ميان باشد، تا در زندگى اجتماعى حقوق افراد انسان را بر يكديگر معيّن نمايد.
قوانينى كه از طرف حكومت ها يا مجالس قانونگذارى وضع مى شود، حق واقعى براى كسى ايجاد نمى كند، و حقوقى را كه خداوند سبحان براى افراد انسان ها نسبت به همديگر قرار داده، ثابت نمى كند.
مقتضاى رأفت و رحمت پروردگار متعال اين است كه پيامبرى به سوى مردم فرستاده و حلال و حرام و آنچه را كه خدا به آن امر يا نهى فرموده، و حقوقى را كه براى انسان ها بريكديگر قرار داده، بيان نمايد.
گذشته از اينكه عبادت و ستايش خداى متعال هدف آفرينش انسان است، همانطور كه در قرآن كريم آمده: "وما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون" (جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينكه مرا عبادت كنند).
سوره الذاريات / آيه 26
اطاعت و عبادت انسان نياز به پيامبر دارد كه اوامر و نواهى خداوند سبحان را برساند، و اعمالى را كه خداوند بر خود عبادت قرار داده به انسان ها تعليم نمايد. زيرا آنچه را كه انسان از پيش خود عبادت ساخته نمى توان گفت پيش خداوند سبحان نيز عبادت است.
بطور خلاصه بعثت و فرستادن پيامبران، يگانه وسيله ترقى دادن انسان و رساندن او به غايت كمال انسانيت است.

نبوّت عامّه

ايمان به پيامبران خدا

قرآن كريم به ايمان به همه پيامبران امر كرده و مى گويد: "قل آمنّا بالله و ما انزل علينا و ما انزل على ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى و النّبيون من ربّهم لا نفرّق بين احد منهم و نحن له مسلمون" (بگو: به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران از اولاد آنها و آنچه به موسى و عيسى و سائر پيامبران داده شده، ايمان آورديم و ميان هيچكدام از آنها فرق نمى گذاريم ما به خدا تسليم هستيم) سوره آل عمران /آيه 84
"قولوا آمنّا بالله و ما انزل الينا و ما انزل الى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى و ما اوتى النبيّون من ربّهم لانفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون" (بگوييد به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران از اولاد آنها نازل شده، و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از ناحيه پروردگارشان داده شده ايمان آورديم. ما به خدا تسليم هستيم) سوره بقره/ آيه 136
"والمؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لانفرّق بين احد من رسله، و قالوا سمعنا و أطعنا غفرانك ربّنا و اليك المصير" (همه مؤمنان به خدا و فرشتگان و كتابها و پيامبران خدا ايمان آورده و گفتند ميان هيچكدام از پيامبران او فرق نمى گذاريم. و گفتند، شنيديم و اطاعت كرديم. پروردگارا آمرزش تو را مى خواهيم، برگشت بسوى تست.) سوره بقره / آيه 285

ثبوت نبوّت از جانب خداى متعال با معجزه

بناچار ادعاى نبوت و همچنين امامت الهيّه بايد مقرون به معجزه باشد، والاّ بودن آنها از جانب خداى متعال ثابت نخواهد شد.
معجزهعبارت از امر خارق العاده است كه براى افراد بشر مقدور نيست. و بايد مطابق ادّعا و توأم با تحدى، يعنى استشهاد با آن بر صدق دعوى نبوت يا امامت باشد.
با قيد غيرمقدور بودن براى افراد بشر، از انواع صنايع و اختراعات كه با ابزارهاى طبيعى طبق قوانين طبيعت ساخته مى شود، و همچنين سحر و شعبده جدا و مشخص مى شود. و با قيد مقرون باستناد و استشهاد به آن، دعوى نبوت يا امامت از كرامت جدا مى گردد، زيرا امر خارق العاده اى كه مقرون بدعوى نبوت يا امامت نباشد، معجزه ناميده نمى شود. بلكه كرامت است كه گاهى خداوند عالم به بنده اى در اثر رسيدن به مقامات عاليه عبوديت و بندگى خدا، عطا مى فرمايد. ولى اگر توأم با ادعاى نبوت يا امامت از جانب خدا بود، جارى ساختن خداى متعال چنين امر خارق العاده غيرمقدور به افراد بشر را بدست او، شاهد بر صدق ادعاى اوست.

معجزات خاتم الانبياء محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله

معجزات آن حضرت انواع گوناگون دارد.
نوع اول: اعجاز قرآن از جهات مختلفه، قرآن به همه افراد بشر، در سرتاسر روى زمين، در همه زمان ها صريحاً اعلام كرده است كه از معارضه با آن و آوردن مثل آن عاجز و ناتوانند.
ما برخى از جهات اعجاز قرآن را بعداً ذكر خواهيم كرد.
نوع دوم: معجزات و غرائب آسمانى مانند شق القمر و برگرداندن شعاع آفتاب، و حبس آن، و حركت سايه ابر با او و پديد آمدن شهاب و نزول مائده از آسمان.
قرآن مى گويد: "اقتربت الساعة و انشقّ القمر و ان يروا آية يقولوا سحر مستمرّ" (قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت (ولى آنها) اگر آيه و معجزه اى ديدند مى گويند سحر پايدار است).سوره قمر/آيه 1
شرح معجزه شق القمر و تعدادى از معجزات آسمانى آن حضرت در "بحارالانوار" جلد17 ص 347 تا 362 مذكور است
نوع سوّم: معجزات آن حضرت در مورد اطاعت موجودات زمينى از جمادات و نباتات و سخن گفتن آنها با او، مقدارى از آنها را در «بحار» ج 18 ص 363 تا 390 ذكر كرده است.
نوع چهارم: معجزات آن حضرت مربوط به سخن گفتن حيوانات و شهادت آنها بر حقّانيت او، كه از جمله سخن گفتن گوسفند مسموم است. مقدارى از وقايع آنها در "بحارالانوار" جلد 17 ص 390 تا 421 مذكور است.
نوع پنجم: معجزات آن حضرت مربوط به جمادات و سخن گفتن و شهادت آنها بر نبوت او
تعدادى از معجزات آن حضرت از اين نوع و نوع چهارم در كتاب "مناقب ابن شهراشوب" جلد 1 ص 133- 137 و ص 90-94 مذكور است.
نوع ششم: زنده كردن مردگان و مكالمه با آنها، و شفاى بيماران، و غير آنها
مشروح تعدادى از آنها در "بحارالانوار" ج 1 ص 1-23 مذكور است.
نوع هفتم: مواردى كه از بركت آن حضرت طعامى فزونى يافته و بر مقدار آن بخودى خود افزوده شده است. مانند وقتى كه در روز خندق دختر رواحه كمى خرما براى پدرش رواحه مى برد. حضرت به او فرمود: خرماها را در دست من بريز، سپس حضرت آنها را از دست خود در ميان پوستى بريخت، چنان فزونى يافت كه سه هزار مرد از آن بخوردند.
نوع هشتم: معجزات آن حضرت در استيلاء بر جن و شياطين، و ايمان آوردن برخى از جنّيان به آنحضرت، مجموعه اى از موارد آن را در "بحارالانوار" جلد 18 ص 76 تا 91 ذكر كرده است.
نوع نهم: معجزات آن حضرت در اخبار از امور غيبيّه. موارد آن زياد است. تعدادى از آنها را در "بحارالانوار" جلد 18 ص 105 تا 147 ذكر كرده است.
نوع دهم: تعليمات عاليه آن حضرت در الهيّات مى باشد. تعليمات آن حضرت در الهيات پهناورترين درگاهى است كه بر روى بشر محصور در عالم طبيعت بسوى مبدأ و معاد گشوده شده و بلندترين نردبان بسوى اوج عرفان و وصول به مد ارج توحيد است. فلاسفه بدان اعتراف كرده، و در آستانه تعليمات آن حضرت در الهيات سرتعظيم بر زمين سوده اند. سرسلسله موحدان على بن ابى طالب (عليه السلام)در وصيت خود به فرزندش امام حسن (عليه السلام)چنين مى گويد: بدان فرزند من كه احدى در خبر دادن از خداى متعال (و بالا بردن سطح معرفة الله) بمانند پيامبر اسلام خبر نداده است. (و به پايه او در شناساندن پروردگار متعال و صفات و افعال او نرسيده است) به راهنمايى او در معرفت الله و به پيشوايى او بسوى نجات (و وارستگى از جهل و نادانى) دل بند، من در خيرخواهى به تو فروگذار نكردم.
نوع يازدهم: تعليمات پيامبر اكرم در عبوديت و بندگى خداى متعال و ارتباط با او، و تعليماتش در بالا بردن انسان به بلنداى كمالات انسانى با آراستگى به نكويى ها و دورى از بدى ها در ابعاد زندگى انسانى.
ما در دائرة المعارف "المحاسن والمساوى فى الاسلام" به گردآورى محاسن و نكويى ها و مساوى و بدى ها كه در شريعت اسلام آمده، با ضبط مدارك آنها از آيات و روايات پرداخته ايم، بطورى كه تعداد آنها به هزارها بالغ مى گردد. تأليف آن به ترتيب حروف الفبا انجام گرفته، و تنها حرف "الف" آن پانصد و پنج موضوع مى باشد.
نوع دوازدهم: تفصيل قوانين اسلام در همه ابعاد گوناگون انسان ها اعمّ از شخصى و اجتماعى و حقوقى و جزايى و قضايى واقتصادى و سياسى است. كه با مقايسه آنها با قوانين بشرى در جوامع و ملل مختلف در قرن هاى متمادى روشن مى گردد كه قوانين اسلام از منبع وحى و الهام سرچشمه گرفته است.
نوع سيزدهم: معجزات اعضاء شريفه آن حضرت، كه تفصيلاً ذكر خواهيم كرد.
نوع چهاردهم: آنچه در كتابهاى آسمانى پيامبران گذشته آمده، كه پيامبرى آن حضرت را تصديق، و صفات و علامات او، و زمان و مكان ولادت و حالات پدران و مادران او بيان شده است.
نوع پانزدهم: اخلاق و رفتار و حالات خارق العاده آن حضرت، رجوع شود به كتاب هاى تاريخ زندگى آن حضرت مانند: "سيره ابن هشام" و غيره
نوع شانزدهم: صداهاى غيبى و صداهايى كه از بت ها در شهادت به پيامبرى آن حضرت شنيده شده، كه برخى از آنها در "مناقب ابن شهراشوب" ج 1 ص 86 تا 90 ذكر شده است. مانند واقعه مازن، كه نوشته اند وقتى بتى را ساخت صدائى از آن شنيده شد كه مى گفت: "بعث نبىّ من مضر - فدع نحيتاً من حجر" (از مضر پيامبرى مبعوث شده، تراشيده از سنگ را رها كن) آنگاه بت ديگرى تراشيد از آن هم صدايى به گوشش رسيد كه مى گفت: "هذا نبى مرسل ـ جاء بخير منزل" (اين پيامبر از جانب خداست كه بهترين نازل شده را آورده است).
نوع هفدهم: معجزات آن حضرت در دفع دشمنان بطور غيبى همانگونه كه در قرآن كريم سوره حجر آيه / 65 آمده است: "انا كفيناك المستهزئين" (ما ترا از استهزاء كنندگان كفايت كرديم.) و در سوره اسرا آيه / 45 و 46 "و اذا قرئت القرآن جعلنا بينك و بين الذين لايؤمنون بالآخرة حجاباً مستوراً" (وقتى كه به مردم قرآن مى خوانى ميان تو و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، حجاب و پوشش قرار مى دهيم.) و در سوره مائده آيه/ 11 "يا ايّها الّذين آمنوا اذكروا نعمة الله عليكم اذهمّ قوم ان يبسطوا اليكم ايديهم فكفّ ايديهم عنكم" (اى كسانى كه ايمان آورده ايد، نعمت خدا بر شما را بياد آوريد آنگاه كه گروهى تصميم گرفتند كه بر شما دست بگشايند، خداى تعالى دستهاى آنها را از شما باز داشت.)
نوع هيجدهم: اخبار غيبيّه آن حضرت است كه پاره اى از آنها را ذكر خواهيم كرد.
نوع نوزدهم: مستجاب شدن دعاهاى آن حضرت،برخى ازآنهادر "مناقب ابن شهراشوب" ج 1 ص 78 تا 5 ذكرشده است.
نوع بيستم: معجزات آن حضرت درافعالش،برخى ازآنهادر "مناقب ابن شهراشوب" ج 1 ص 115 تا 123 ذكرشده است.
نوع بيست و يكم: معجزات متفرقه آن حضرت كه برخى ازآنهادر "مناقب ابن شهراشوب" ج 1 ص 137 تا 139 ذكرشده است.
نوع بيست و دوم: آنچه از معجزات بعد از وفات آن حضرت بظهور رسيده، برخى از آنها در "مناقب ابن شهراشوب" ج 1 ص 139 تا 142 ذكر شده است.
انتشار اسلام در كمتر از يك قرن به گونه اى كه پيش از آن همانند نداشت، برصدق نبوت و صحّت او آيت و گواه بزرگى است. دلها بر آن گشوده شد و نفوس بسوى آن شتافتند. و شعاع نور آن شمال را به جنوب و شرق را به غرب پيوند داد و عالم از آنچه در اسلام از فضيلت و بلندى و حق و هدايت و آداب زندگى اجتماعى صحيح است، بهره بردند.

قرآن كريم و اقسام اعجاز آن

معجزه دائمى و جاويدان خاتم الانبيا (صلى الله عليه وآله)، كه سزاوار پيامبرى است كه شريعت او تا روز قيامت استمرار دارد، قرآن كريم است.
قرآن جامعه بشريت را به معارضه با آن دعوت كرده و اعلام مى كند توانايى آوردن همانند آن را ندارند. در سوره بقره آيه/ 23 چنين آمده است:
"وان كنتم فى ريب ممّا نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين" (اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم ترديد داريد، يك سوره همانند قرآن بياوريد و اگر راست مى گوييد شاهدان خود را فرا خوانيد.) و در سوره اسرا آيه / 88 :
"قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيراً" (بگو اگر انس و جنّ جمع شوند كه مانند اين قرآن را بياورند نمى توانند، اگر چه همگان يار و ياور همديگر باشند.) و در سوره يونس آيه / 38 : " ام يقولون افتراه فأتوا بسورة من مثله" (آيا مى گويند به خدا افترا بسته، اگر چنين است يك سوره مثل آن را بياوريد.) و در سوره هود، آيه / 13: "ام يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات" (آيا مى گويند به خدا افترا بسته، بگو: ده سوره مثل آن را كه افترا بسته شود، بياوريد) و در سوره طور آيه / 32: "فليأتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين" (حديثى مثل قرآن را بياورند اگر راست مى گويند)

ويژگى قرآن در ميان معجزات

قرآن كريم ويژگى هاى زيادى دارد كه نمى توان در اينجا بشمار آورد، ولى آن ويژگى كه قرآن را بالاتر از همه معجزات قرار داده اين است كه قرآن جز فصولى چند كه تعدادى از حروف عربى از جنس كلمات است عرب بيش نيست، و از آسانترين اعمالى است كه از بشر ساخته است، تكلّم و حرف زدن آسانتر از كار است.
آرى همانطور كه خود قرآن اشاره كرده، قرآن جز الف، ل، م، ك، هـ، ى و ص نيست. ولكن ساخت يك آيه آن برتر از وسع عرب و عجم است.

1ـ اعجاز قرآن از حيث بلاغت

فصاحت و بلاغت قرآن بالاتر از حدّ معارضه است. حتى فصحاء عرب كه در فصاحت به حدّى رسيده بودند كه ديگران به آن حدّ نرسيده اند از معارضه باآن عاجز آمده اند.
عرب ها در بلاغت قرآن انديشيده و به اعجاز آن واقف گرديدند، گروهى از آنها داعى حق را تصديق نموده و به دعوت قرآن سرتعظيم فرود آوردند و به شرف اسلام فائز گرديدند و گروهى جادّه عناد را پيموده به مبارزه با شمشير پرداختند و آن را بر معارضه با تلفّظ حروف ترجيح دادند.
اين ناتوانى از معارضه با سخن قرآنى حجّت و دليل قاطع است كه قرآن وحى الهى است و از توان بشر خارج است.
در تاريخ جاى ترديد نيست كه عرب اصيل در بلاغت به پايه اى رسيد كه تاريخ آن را براى ملّتى پيش از آنها و بعد از آنها ذكر نكرده است. و در كمال بيان و فصاحت نظم و جلوه سخن و رعايت مقام و بلاغت گفتار كسى در جايگاه آنها قدم ننهاده است.
قرآن بر عرب از معارضه با آن بگونه هاى مختلف كه حميّت آنها را تهييج و آتش عصبيّت آنها را برمى افروزد، اعلام عجز كرده است، حالت عرب در غرور و تكبّر از سر فرود آوردن به ديگرى در هنر خود جاى شكّ نيست.
مدت دعوت قرآن به معارضه با آن از زمانى كه براى برانگيختن آنان بر معارضه كافى بود، گذشت، پاسخى به آن جز كناره گيرى ندادند و جز ناتوانى بر آنان افزوده نشد و جز فرار كردن و پنهان شدن از آنها پاسخى صادر نگرديد همانگونه كه قرآن در باره آنان مى گويد: "ألا انّهم يثـنون صدورهم ليستخفوا منه الا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسّرون و ما يعلنون" (آنان سينه هاى خود را فرو مى پيچند تا از او پنهان شوند، آنان وقتى جامه هاى خود را بر سر مى كشند، خدا آنچه را كه پنهان مى كنند و آنچه را كه فاش مى نمايند، مى داند)
سوره هود آيه / 5

سال ها و قرن ها تا چهارده قرن گذشت، كسى در مقام مناظره و معارضه با قرآن برنيامد مگر اينكه آبروى خود را برد و مفتضح گرديد.
در تاريخ ثبت است مسيلمه كذاب در مقام معارضه با سوره فيل، سوره اى ساخته بود كه اين است: "الفيل ماالفيل و ما ادريك ما الفيل له ذنب و بيل و خرطوم طويل" و يا كلام ديگر او "فنولجه فليكن ايلاجاً و نخرجه منكنّ فليكن اخراجاً " بنگر به هذيانات و سخنان بيهوده كه چقدر مضحك و مسخره است.
مخفى نماند كه ترجمه قرآن به زبان ديگر يا به زبان عربى با تغيير بعضى از الفاظ يا هيئت الفاظ آن به گونه اى كه معنى آن محفوظ بماند كه آن را نقل به معنى گويند، معارضه بمثل و آوردن مثل قرآن نيست. معارضه بمثل آن است كه معنى ديگرى ابتكار نمايد و با لفظ ديگرى بيان نمايد كه در مزاياى لفظى و معنوى همانند قرآن باشد. پس اينكه از يك مسيحى نقل مى شود كه مضمون سوره حمد را به الفاظ عربى ديگر در آورده و گفته است: "الحمد للرّحمان رب الاكوان الملك الديان لك العباده و بك المستعان اهدنا صراط الايمان" معارضه بمثل نيست.
هرگز جا ندارد كسى لاف زند، عرب همانند قرآن را آورده، و توانسته با آن معارضه كند، ولى در اثر طول زمان از ما مخفى مانده است. اين ادّعا به وضوح باطل است. زيرا اگر چنين معارضه اى بوقوع پيوسته بود، عرب در انجمن هاى خود آن را اعلام مى كردند و در بازارها و مجامع آنان معروف و مشهور مى شد و دشمنان اسلام آن را در هر مجلس مطرح مى كردند و در هر مناسبتى زبانزد مى ساختند و گذشتدگان به آيندگان بازگو مى كردند. و همانند هر مدعى كه حجّت و مدرك خود را حفاظت و نگهدارى مى كند، نگهدارى مى كردند، نگهدارى آن از نگهدارى تاريخ عادى گذشتگان و اشعار جاهليت كه كتب تاريخ و ادبيات را پر كرده است براى آنها مطلوبتر بود، ديدگان آنان را روشن تر مى ساخت.
با اينهمه اثرى از چنين معارضه به چشم نمى خورد و ذكرى از آن شنيده نمى شود، در صورتى كه قرآن همه افراد بشر را بلكه همه جنّ و انس را به معارضه طلبيده و معارضه با آن را به گروه معينى منحصر نساخته و گفته است: "قل لئن اجتمت الانس و الجنّ على أن بأتوا بمثل هذا القران لايأتون بمثله و لوكان بعضهم لبعض ظهيراً" (بگو اى پيامبر به مردم اعلام كن، اگر انسانها و جنّنيان همگان گرد آيند كه همانند اين قرآن را بياورند نمى توانند اگر چه پشتوانه و پشتيبان همديگر باشند.) سوره اسراء آيه / 88
ما، مسيحى ها و دشمنان اسلام را مى بينيم، كه اموال فراوان براى پايين آوردن كرامت و عظمت دين اسلام و بزرگوارى پيامبر اسلام و كتاب مقدس او صرف مى كنند. هرسال و بلكه هر ماه اين كار آنها تكرار مى شود. اگر مقدور آنها بود كه با قرآن ولو به مقدار يك سوره آن معارضه كنند، بزرگترين حجّت و دليل و بهترين وسيله، براى رسيدن به هدف، براى آنها فراهم مى شد. و نيازى ديگر به تحمل اين همه رنج و خرج نداشتند. قرآن مى گويد: "يريدون ليطفؤوا نورالله بأفواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون" (اراده مى كنند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند خدا نور خود را به حدّ كمال مى رساند هر چند كافران آن را نخواهند.) سوره صفّ آيه / 8
گذشته از اينكه: هر كس در كلام بليغى ممارست كند، و مدتها به ممارست آن ادامه دهد، مى تواند همانند يا كلامى كه در اسلوب به آن نزديك باشد، بياورد. اين مطلب عادتاً مشهود است ولى در قرآن جارى نيست زيرا كثرت ممارست و گفت و شنود آن به انسان توان مشابهت با آن را در زياد يا كم نمى دهد.