نشان از بى نشانها
(شرح حال و كرامات و مقالات و طريقه سير و سلوك عرفانى
عارف ربانى مرحوم شيخ حسنعلى اصفهانى )

على مقدادى اصفهانى

- ۲۴ -


مجلس پنجم : 
بسم الله الرحمن الرحيم
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما سلام يكى از اسماء حسنى است كه انسان مكلف است لفظ و معناى آنرا بياموزد، و مفهوم سلامت را در ذات وصفات و افعال خداوند آنچنان بفهمد، و وجدان نمايد كه به مقام شوق ومحبت نسبت به خداوند برسد، يعنى يكى از مراتب و مقامات احصاى اسماء در او پديد آيد. اين اسم ، با اسماء ديگر حق شريك است و نسبت به آنها زيادتى هم دارد. هر كدام از اسماء مظهرى از مظاهر خدا مى باشد كه به وسيله آنها پى به بذات خداوند مى توان برد، و انسان مكلف است به هر مقدار كه برايش ميسر است ، متخلق به اخلاق الله شود و لقد كرمنا بنى آدم (459) يعنى : و به تحقيق ما زادگان آدم را گرامى داشتيم انسان بايد خود را به جائى برساند كه بتواند مظهر برخى از اسماء الهى شود اما نعوذبالله از اينكه كسى بتواند تشابه پيدا كند ماللتراب و رب الارباب يعنى : خاك را با رب الارباب چه قياس ؟ الفاظ از بيان مطالب قاصر است خدا علم ، دارد، مخلوق هم دارد، اما علم خالق كجا و علم مخلوق كجا؟ خداوند به انسان چنان قابليتيت بخشيده است تا بتواند مظهر اسماء الله شود كه برترى انسان نسبت به جانداران ديگر به خاطر همين قابليت است بايد دانست كه رابطه ميان عمل و صفات به گونه اى است كه اهميت عمل نسبت به صفات بسيار ناچيز است و به قايس مقدار نمك نسبت به كل اطعام مى باشد. پس مقام فضل كلا در تخلق باخلاق الله است تا به جائى برسد كه انسان در حقيقت مظهر تمام اسماء خدا شود، والله الاسماء الحسنى (460) يعنى : اسماء نيكو متعلق به خداوند نيكو است : كه مراد، ائمه عليهم الصلوة و السلام اند. و اين مرحله يعنى تخلق به اخلاق الله ، يكى از مراحل احصاء اسماء حسناى حق مى باشد.
همانطور كه گفته شد اسم سلام بر باقى اسماء خدا زيادتى دارد؛ به اين معنى كه خداوند در ذات و صفات و افعال خود نقص ندارد و از هر عيب منزه و مبرى است ؛ از اين رو اگر خداوند همه افراد را به خاطر اعمالى كه كرده اند عذاب كند، ظلم نكرده ، است . فقراتى از مناجاتى حضرت سجاد عليه السلام شاهد بر اين مطلب است ان تعذبنا فبعدلك و ان تغفر لنا فبضلك من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه يعنى : اگر ما را عذاب كنى به عدل رفتار كرده و اگر ما را ببخشائى به فضل خويش بخشوده اى هر كس كه در آن روز عذاب از او گردانده شود به تحقيق مشمول رحمت حق واقع شده است راوى عرض كرد: آيا اين سخن درباره شما نيز صحيح است ؟ حضرت فرمود: آرى ! درباره ما نيز چنين است .
از ابتداى حيات انسان در دنيا تا وقتى كه انسان جسر جهنم را پشت سر مى گذارد بايد خداوند به اسم مبارك خود كه سلام باشد انسان را امان دهد. از وقتى كه تخم حرص و حسد و كبر در دنيا كاشته شد و از آن طرف هم آن عدو بزرگ قسم خورد كه لاحتنك ذريته الا قليلا (461) يعنى به جز تعداد اندكى به تحقيق بر تمام فرزندان او تسلط و استيلاء خواهم يافت خود و جنودش دنيا راپر از كبر و حرص و حسد كردند به گونه اى كه قابيل برادرش ‍ هابيل را كشت ، خميره بشر چنان شدكه حيوانات از او گريزان شدند و حال آنكه قبل از آن با او ماءنوس بودند، آبها شور شدند و درختها تيغ بر آوردند و كار به جائى رسيد كه ديگر احتياجى به شيطان جنى نيست و شيطان انسى او را كفايت مى نمايد: چنانكه گفته اند:

زاهدى از كوه به صحرا گذشت
ديد عزازيل به دامان دشت
دل زغم وسوسه پرداخته
ديده ز تلبيس تهى ساخته
گفت به او زاهد صحرا نورد
از چه در اين باديه اى هرزه گرد
طبع تو آسوده ز وسواس چيست
اين قدرت كندى الباس چيست
ابليس پاسخ داد:
كز بركات علماى (462) زمان
فارغم از وسوسه اين و آن
يك تن از اين طايفه بوالهوس
از پى گمراهى كونين بس
بايد دانست كه عمده بلاها، بلاى دينى است وطينت اصلى انسان نيز خراب و آلوده شده است . انسان از ابتداى ولادت تا وقت مردن مبتلا است ، و خداوند كسانى را كه بخواهد نجات دهد با اسم سلام به آن ها امان مى بخشد وحشت انگيزترين مواطن سه ، موطن و مقام است مقام اول ، مقام ورود به دنيا است كه خانه مصيبت و غم و اندوه و مشقت و آزمايش و بلا است . به اين سبب گفته شده است كه ابتداى تولد در گوش طفل اذان واقامه گويند تا از شر شيطان محفوظ بماند، وكام او را از تربت بردارند تا محبت اهل بيت پيغمبر عليهم السلام در دل او زياد شود، و در نتيجه از شر شيطان در امان باشد، پس خداوند كسانى را كه بخواهد مورد ترحم قرار دهد در اين اولين مقام آنها را به وسيله اسم سلام ها از بلاها امان مى بخشد. والسلام على يوم ولدت (463) يعنى : سلام بر من در آنروز كه متولد شدم . موطن يا مقام دوم ، مرتبه مرگ است كه آخرين منزل دنيا و اولين منزل آخرت مى باشد. كلا اذا بلغت التراقى و قيل من راق و ظن انه الفراق و التفت الساق بالساق (464)
يعنى : ملاكهم از يكديگر مى پرسند كه او كيست كه بايد روح او را بالا برد؛ آيا از اهل عذاب است يا از اهل رحمت ؟ و ظن انه الفراق مى بيند كه بايد دست از همه چيز بردارد. اين مرحله ميدان وسيعى است براى شيطان ، كه اگر ايمان در قلب آدمى ثابت نباشد، كارش خراب مى شود. در اين مواطن است كه شيطان خانه و باغ و اسب و زن و زيور و پول و امتعه را در نظر انسان جلوه گر مى سازد، و چون تا صفت بخل و حرص در انسان پديد نيايد اموال جمع نمى شود، شيطان با استفاده از اين صفات اموال را در نظر آدمى جلوه داده و به او مى گويد خداوند مى خواهد اينها را يك مرتبه از تو بگيرد. در اين حال است كه انسان بيچاره رويش به دنيا است و پشتش به خدا.
حيات خوش ممات خوش كسى راست
كه دنيا را به دنيادار بسپرد
تكلف گر نباشد خوش توان زيست
تعلق گر نباشد خوش توان مرد
و التفت الساق بالساق (465) يعنى :
شدت دنيا و شدت آخرت به يكديگر متصل شده و چشم و گوش بسته باز مى شود و آدمى از خواب بيدار مى گردد و اشخاص و اشياء ناديده را مى بيند، حال ديگر چه عقل و چه قلبى باقى مى ماند؟ ائمه عليهم السلام از هول مطلع به خدا پناه مى بردند: و اعوذ بك يا رب من هول المطلع بعضى از افراد هستند كه از ديدن ميت متوحش مى شوند، پس چه حالى خواهند داشت وقتى كه ملائكه آتشين را ببنند كه از چشم و گوششان آتش ‍ بيرون مى آيد. در اين ورطه و مقام دوم نيز خداوند با اسم سلام بندگان را حفظ مى كند و السلام على يوم اموت يعنى : سلام بر من باد در آن روز كه مى ميرم
به مؤ منان و صالحان خطاب مى شود: بر آن ملائك سلام كن كه شما را در آن روز ترسى نيست تحيتهم يوم يلقونه سلام (466) يعنى : در آن روز كه او را ملاقات مى كنند تحيت و درود آنان سلام است . ملك الموت ابتدا سلام مى كند يعنى كه از براى تو امان است الذين تتوفيهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعلمون (467)يعنى : چون فرشتگان از مردم پاك و منزه قبض روح كنند به ايشان خطاب نمايند: سلام بر شما باد! به خاطر اعمالتان به بهشت درآئيد. پس ‍ در اين مرحله نيز انسان براى امان يافتن محتاج به سلام است . موطن سوم ، در آن هنگامه اى است كه ملكى فرياد مى كند: اى استخوانهاى پوسيده و اى موهاى متفرق شده جمع شويد. ان زلزلة الساعة شى ء عظيم (468) يعنى زلزله روز قيامت ، امرى بزرگ است اجزاء همانند مغناطيس يكديگر را جذب خواهند كرد و پس از دميدن اسرافيل در صور، هر روحى به سوى بدن خويش مى رود. يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا (469) يعنى : واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟ در آن ساعت آفتاب منكسف شود ونور رخشندگى از ستارگان برود: اذا الشمس كورت و اذا النجوم انكدرت (470) انواع و اقسام ملائكه عذاب مى آيند. يوم ترونها تذهل كل مرضعة عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها وترى الناس سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب الله (471) شديد يعنى : روزى را خواهيد ديد كه از شدت آن ، مادران ، از فرزندان شير خوار خود فراموش كنند و بارداران از هول و هراس پچه بيندازند. مى بينى كه مردم به حالت مستى درآمده اند، و در حقيقت مست نيستند بلكه عذاب خداوند شديد است همراه هر كس ، دو ملك موكل است و جاء كل نفس معها سائق و شهيد و يوم يكون الناس كالفراش المبثوث (472) يعنى : روزى كه مردم همچون ملخهاى پراكنده باشند و خدا نكند كه عمل انسان بد باشد و جى ء يومئذ بجهنم يومئذ يتذكر الانسان و انى له الذكرى (473) يعنى : و در آنروز دوزخ پديد آورده شود، روزى كه انسان آنچه را كه انجام داده است به خاطر خواهد آورد و اين ورطه سوم وحشتناكتر از آن دو ورطه قبل است والسلام على يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا (474) در اين موطن ، همه محتاج به اين سلام اند، كه امان خداوندى است سلام ديگرى نيز از جانب خداوند وجود دارد كه لذت آن قابل توصيف نبوده وسلامى مافوق آن وجود ندارد. در خبر است كه اعددت لعبادى الصالحين ما لاعين راءت و لااذن سمعت و لاخطر على قلب بشر يعنى : براى بندگان شايسته و صالح خود نعمتهائى را فراهم كرده ام ، كه هيچ چشمى آنرا نديده و هيچ گوشى آنرا نشنيده و بر قلب هيچ بشرى خطور ننموده است و در فقره اى از ادعيه آمده است : اللهم انت السلام و منك السلام و اليك يرجع السلام يعنى : خداوندا! تو سلامى و سلام از تو است و بازگشت سلام به سوى تو است چون ملائك به بهشت وارد شوند بر مؤ منين سلام كنند و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين (475) و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار (476) يعنى : و درهاى بهشت گشوده شود و خازنان جنت به بهشتيان گويند: سالم بر شما، پاكان و پاكيزگانيد، حال به ب5J.در نزد آنان درآيند و گويند در برابر صبرى كه در دنيا كرديد، سلام بر شما باد كه چه نيكو فرجام منزل شما است .
دار دارالسلام است والله يدعوا الى دار السلام (477)يعنى : و خداوند بندگان خود را به سوى دارالسلام فرا مى خواند بعد از اين سلام ، ديگر جاى هيچگونه نگرانى نيست . زيرا تا قبل از اين سلام ، ترس وجود داشت كه مبادا بدائى واقع شود، اما اين سلام آخرين كه از آن در قرآن كريم به اين عبارت ياد شده است سلام قولا من رب رحيم (478) يعنى : سلام ، سخنى از پروردگار مهربان است : بشارتى است به اهل بهشت و به حقيقت امان يافتن از تمام بلاها است . حضرت موسى عليه السلام وقتى از طور و مكالمه و با حق تعالى بازگشت ، مدتها شنيدن سخن قوم را خوش نداشت ؛ زيرا كه سرمست سخن پروردگار خود شده بود.كسى نمى داند كه چه لذتى در كلام خدا است ، و اينكه گفته اند سوره يس قلب قرآن ست به خاطر آيه سلام قولا من رب رحيم است كه قلب يس مى باشد به وسيله اين سه اسم مبارك است كه خداوند بنده را امان مى هد و به او مى گويد: آسوده باش كه بعد از اين در سلامت به سر خواهى برد و اين جز به عنايت حضرت حق ميسر نيست . سحره بنى اسرئيل به يك عنايت به آن مرتبه رسيدند كه وقتى فرعون آنها را تهديد به بريدن دست و پا و آويختن به دار كرد گفتند: لاضير يعنى باكى نيست و اين بدان معنى است كه مقام محبت به خدا به حدى رسيده است كه قبول اينهمه اذيت نه تنها زيان و زحمت نيست ، بلكه در راه محبت او سراسر سود و راحت است در مقام محبت است كه انسان از چون و چرا ومشاجره باحق فارغ مى شود زيرا كه مشاجره با حق بدترين اقسام كفر است از اين رو است كه امام عليه السلام فرمود: بر در خانه ، خدا به آنچه كه اميد ندارى اميدوارتر باش . حضرت موسى عليه السلام به اميد آتش رفت لعلى ايتكم منهابقبس (479) يعنى : تا شايد براى شما از آن آتش ، اخگرى آورم اما به نور رسيد و به مرتبه عالى نبوت نائل شد.
وقتى حقيقت سلام در انسان متحقق شود، باطن آدمى از تمام صفات پليد شيطانى پاك و صفات رحمانى در او متجلى مى شود از اين رو كيفيت صفات هر كس نشان مى دهد كه او تا چه حد از معنى و حقيقت سلام ، بهره مند مى باشد يكى از اصحاب حضرت رسول صلى الله عليه و آله سمرة بن جندب بود، او در خانه يكى از انصار نخلى داشت و به خاطر اين نخل ، گاه و بيگاه سر زده وارد خانه آن انصارى مى شد، صاحبخانه شكايت او را نزد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بردو هر چه حضرت به او تاءكيد كردند كه موقع ورود به خانه اجازه بگير و سرزده داخل مشو، نپذيرفت و حضرت به او فرمود: در مقابل اين يك نخل ، ده نخل بگير و از آن يكى صرف نظر كن ، باز هم قبول نكرد. ملاحظه مى شود كه بعضى از صفات در انسان هست كه حتى مجاورت با پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و گزاردن نماز و جهاد با آن حضرت نيز در تغيير آن مؤ ثر واقع نمى شود، چنانكه حضرت صادق عليه السلام فرمود: ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلثة يعنى : پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله جز سه نفر، تمام مردم از دين خارج شدند درحجة الوداع ، ناقه پيغمبر صلى الله عليه و آله به چادر اصحاب مى رفت و اصحاب از روى تيمن و تبرك از آن حيوان ، پذيرائى مى كردند تا اينكه به چادر سمرة بن جندب رفت و سمره از شدت بخل با نيزه خود سر آن حيوان را مجروح ساخت . مرض بخل مثل آكله و خوره كه تدريجا تمام بدن را فاسد مى كند، بخل نيز روح آدمى را فاسد مى سازد. حضرت سجاد عليه السلام غالبا در مناجاتشان از صفت بخل ، به خداوند پناه مى بردند و نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: منشاء فساد قوم لوط، بخل آنها بود. زيرا شهر آنها بر سر راه بود و عابرين سبيل غالبا در آنجا توقف مى كردند به منظور قطع پاى عابرين ، عده اى تصميم گرفتند كه با آنان چنين عمل شنيعى را انجام دهند، و اين امر موجب شيوع فساد در ميان آنان شد سخن درباره سمره بن جندب و شدت خباثت او بود سمره در عهد حكومت معاويه با زياد بن ابيه والى كوفه وبصره دوستى تمام داشت و ابن زياد كسى است كه نهايت شدت و قساوت را نسبت به اصحاب على عليه السلام اعمال مى كرد.
سمره بن جندب پس از مرگ زياد، ملازم پسر او شد. وقتى كه ابن زياد در صدد تدارك واقعه كربلا بود، سمره در مسجد به منبر رفت و از آل ابى سفيان ، ستايش بسيار كرد و گفت : امير براى من نوشته است كه بر عطاياى لشكريان ، چند برابر بيفزايم ، و عملا نيز چنين كرد وقتى كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام وارد كربلا شد، سمره نامه اى براى آن حضرت نوشت و در آن ، توهين و جسارت بسيار به حضرت كرد، و امام عليه السلام پس از قرائت ، نامه را به دور افكند. اصحاب حضرت سيدالشهداء در كربلا محاصره شدند تصور كنيد اگر انسان در بيابان مخوفى باشد و از دور دو نفر سوار به تعجيل رو به سوى او آيند، چه حالى پيدا خواهد كرد؟ چه رسد به آنكه انسان در محاصره دشمن باشد و ساعت به ساعت بر تعداد آنان افزوده شود، تا آن كه تنها تعداد سوارهاى آنان به سى هزار برسد تمام آنان براى ريختن خون حضرت حسين بن على عليهما السلام آمده بودند. هر كس در اشعار آن حضرت تفكر كند مى فهمد كه آن بزرگوار چه حالى داشته اند، و تا چه حد از دنيا متنفر بوده اند. نقل شده است كه آن حضرت مكررا اين اشعار را زمزمه مى فرمودند:
يا دهر اف لك من خليلى
كم لك بالاشراق و الاصيل
من صاحب و طالب قتيل
و الامر فى ذاك الى الجليل
حضرت سجاد عليه السلام فرمود: شب عاشورا وقتى پدرم اين اشعار را دو سه بار ترنم فرمود، يقين كردم كه بلا نازل شده است . گريه گلويم را گرفت . عمه ام بالاى سرم بود و مرا پرستارى مى كرد او نيز با شنيدن اين اشعار احساس كرد كه بلا نازل شده است و پدرم اميد به حيات ندارد كه مى فرمايد: و كل حى سالك سبيل يعنى : هر موجود زنده اى پوينده راه (مرگ ) است و چون زنها رقيق القلب و كم طاقتند، عمه ام سربرهنه بنزد پدرم شتافت ، در حاليكه دامنش به پاهايش مى پيچيد، گفت : اى كاش ، مرگ زندگى را از من مى گرفت . اليوم مات جدى رسول الله صلى الله عليه و آله ، اليوم مات ابى عليه السلام ، اليوم مات امى عليه السلام ايوم مات اخى عليه السلام يا خليفة الماضين يعنى : اى جانشين گذشتگان در حقيقت امروز جدم رسول الله صلى الله عليه و آله رحلت فرمود، امروز پدرم عليه السلام وفات كرد، امروز مادرم عليه السلام درگذشت ، امروز برادرم امام حسن عليه السلام سايه از سرم برگرفت . همه آن ها كه رفتند تو را داشتم اما تو كه رفتى ديگر چه كنم و اشك در چشم آن حضرت حلقه زد آنگاه عرضه داشت : يا اخى ردنا الى حرم رسول الله صلى الله عليه و آله يعنى : اى برادر! ما را به سوى حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله بازگردان ،. حضرت فرمود: هيهات لوترك القطالنام يعنى : چه آرزوى دورى ؛ آخر اگر صياد دست از مرغك بردارد، در آشيانه خود مى ماند. عمه ام چون اين عبارت شنيد، گريه گلويش را گرفت و سيلى بصورت خود زد و گريبانش را دريد و فريادى زد و بيهوش شد. امام او را به هوش آورد و تسلى داد و موعظه كرد و به او فرمود: اى خواهر! جدم و پدرم و مادرم همه از من بهتر بودند و مردند، همه اهل سماوات و ارضين خواهند مرد، پس از من صورت مخراش و موى پريشان مكن و صبر پيشه كن ! تمام مواعظى را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به حضرت فاطمه عليه السلام نموده بود، حضرت سيد الشهداء عليه السلام به حضرت زينب عليه السلام تكرار كرد، جز آن كه نفرمود مجلس نوح بر پا مكن ، زيرا مى دانست كه اين قوم شرير نخواهند گذاشت كه آن ها گريه كنند، چه رسد به آنكه مجلس نوحه برپا كنند. حضرت زينب عليه السلام به وصيت برادر عمل نمود و صبر كرد مگر در يكجا كه عصمت صغرى دختر كبراى على عليه السلام طاقتش طاق شد و ديگر نتوانست صبر كندو بى اختيار نعره واحسيناه از او برخاست و آن وقتى بود كه در مجلس يزيد پليد چشمش به سر برادرش در درون طشتى كه در سفره شراب نهاده شده بود افتاد، در حاليكه يزيد پليد با چوب خيزران دندانش شريفش را مى آزرد با ديدن اين صحنه بود كه فرياد واحسيناه ! و قلباه ! يابن محمد المصطفى يابن على المرتضى يا بن مكة و منى از زينب عليه السلام برخاست . اى برادر! اكنون كار به جائى رسيده است كه لب و دندانى را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مكرر مى بوسيد و با چوب خيزران بكوبند! و آنچنان ناله نمود كه اهل مجلس به گريه درآمدند. راوى گفت : صوتها تحرق القلوب يعنى : ناله محزون او قلبها را آتش مى زند. الا لعنة الله على القوم الظالمين .
مجلس ششم : 
بسم الله الرحمن الرحيم
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما حضرت صادق عليه السلام فرمود: سلام اسمى است از اسماء خداى تعالى كه آنرا در ميان مخلوق به وديعه نهاده است تا در ميان خود آنرا استعمال كرده و از اين راه به معنى و حقيقتش برسند. از آنجائى كه همه اشياء، حتى زمان و مكان نسبت به انسان داراى جنبه هاى مختلف خير و شر مى باشند، لذا خداوند با وديعه نهادن اسم مبارك خود در ميان مردم ، خواسته است كه انسان به وسيله اين امس مبارك خود را از شرور حفظ نموده و مضار اشياء را دفع كند و آنگاه به جلب منافع آنها بپردازد. حتى در زمان ، و مكان نيز خير و شر وجود دارد، مثل ساعات بد كه انسان بايد از افعال خاصى در آن ساعات احتراز كند در حديث وارد شده است كه شخصى در روز جمعه خدمت امام عليه السلام رسيد و آن حضرت پرسش فرمود: آيا دعاى واجب امروز را خوانده اى ؟ عرض كرد: خير. حضرت دعائى را به او تعليم فرمود كه مضمون فقره اول آن چنين است السلام عليك ايها اليوم الجديد الميمون المبارك الذى جعله الله عيدا لاوليائه يعنى : سلام بر تو اى روز جديد فرخنده و پربركت ! روزى كه خداوند آنرا براى اولياء خود عيد قرار داد.. همچنين در ماه مبارك رمضان چقدر سلام وارد شده است از جمله در دعاى وداع آن ماه و نيز در شب قدر سلام هى حتى مطلع الفجر (480) يعنى : اين شب تا صبحگاهان همه رحمت و سلامت است . نيز سلام بر خورشيد و ماه در ادعيه وارد شده است : السلام عليك ايها الشمس الطالع يعنى : سلام بر تو باد اى خورشيد سربرآورده و اما در مورد سلام بر حيوانات ، در خبر است كه شخصى سوار بر اسب در راهى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ملاقات كرد و سلام عرضه داشت .: حضرت در پاسخ گفت : السلام عليكما يعنى : سلام بر هر دوتايتان . آن شخص عرض كرد: من يك نفر هستم . حضرت فرمود: من به تو و اسبت سلام كردم . بنابراين بر هر چيزى كه انسان نسبت به آن اميد خبر دارد بايد سلام كند از آن جمله ، به ملائكه مستحفظ منزل نيز بايد سلام كرد.
چنانچه مذكور شد امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند براى امان از شرور موجودات اسم مبارك خود را در ميان به وديعه نهاده است . حال اگر بخواهى كه به حقيقت سلام برسى و آن معنى را كه خداوند در اين اسم مبارك قرار داده است دريابى ، مقدمه اى دارد كه ابتدا بايد آنرا به جاى آورى . آن مقدمه آن است كه ابتدا خود را سالم بدارى . زيرا كه تمام امور مربوط به يكديگر است . انسان بايد اول نفس خود را سالم كند، تا بركت سلامت نفسش به ديگران برسد، والا فاقد شى ء نمى تواند معطى آن شى ء باشد. اگر انسان به خودش رحم نكرد ديگر هيچكس از او توقع رحم نمى تواند داشت و اگر هم رحمى از ائو به ظهور رسد به ندرت و بر حسب اتفاق خواهد بود و براى سالم داشتن نفس خودبايد دين خود را سالم كنى كه دين تو و صوم و صلوة و زكوة و حج تو نزد پروردگار از تو شكايت نكنند. علاوه بر اين عقل تو نيز بايد از گزند نفس تو سالم باشد، زيرا كه عقل از اعظم نعمت هاى الهى نسبت به بنده است ، چنانكه خطاب به عقل فرمود: بك اعاقب و بك اثيب يعنى : به وسيله تو بندگان را عقاب مى كنم و ثواب مى بخشم . اساسا بندگى خدا به وسيله عقل ميسر مى شود و مدار ثواب و عقاب ، بهشت و دوزخ و تمام خيرات دنيا عقل است . عقل نور عظيمى است كه اگر نباشد به منزله آن است كه ديگر هيچ چيز نيست . سالم داشتن عقل آن است كه او را از منصبش كه مرتبه نبو باطنى است معزول نكنى زيرا كه خداوند او را بر تمام اعضا و قوا به ويژه قواى غضبيه و شهويه حاكم قرار داده است پس تو نيز بايد در حاكميت او را تاءييد كنى و معين او شوى و حكومت او را مسلم داشته باشى . كلمه عقل از عقال است و همانگونه كه حيوان چموش را عقال مى كنند تا كم كم حركاتش را اصلاح نمايند، تو نيز بايد قواى خود را مطيع عقل نمايى و اگر خداى ناكرده آنرا اسير قواى غضبيه و شهويه خود كنى ، هر آينه آنرا از سلامتش خارج نموده و زيان تامى به آن رسانيده اى . حضرت امام صادق عليه السلام به هشام فرمود: يا هشام من اظلم نور فكرته بطول امله و ظرائف حكمه بفضول كلامه و نور عبرته فقد، اعان على هدم عقله يعنى : هر كس ‍ كه رخشش نيروى فكرى خويش را در كدروت آرزوهاى دور و دراز به تاريكى كشاند وظرائف حكمتش را با سخنان زائد و بى حاصل ضايع كند و نور عبرت و پند آموزيش رابه وسيله كلام فضولش خاموش سازد، به حقيقت ، در نابودى عقل خويش كمك كرده است از اين رو انسان در حين تكلم بايد متكلم حكمت آميز باشد و زبانش ، سخنان انبياء و اولياء و صالحان را بازگو كند وهمينكه به كلمات لغو مشغول شد قطعا زبانش از ذكر خدا و كلمات انبياء باز مى ماند. پس انسان بايد پيوسته مراقب خويش ‍ باشد، و اگر عقل را عمارت نمى كند لااقل به ويرانيش كمك نكند. آدمى بايد قلب خود را سالم بدارد، يعنى آنرا مزين به صفات حميده كند و از صفات رذيله ناشى از غضب و شهوت ، مانند بخل و حسد و بلكه از همه عيوب پاك و پيراسته سازد، علاوه بر اين ، جوارح را نيز بايد از معصيت سالم بدارد زيرا كه ظلمت معصيت ، قلب را تاريك مى كند. آنچنان كه بخل و حرص و حسد تاريكش مى سازد حق تعالى مى فرمايد: ظلمات بعضها فوق بعض (481) يعنى : ظلمتهائى كه بعضى از آن بر روى بعضى ديگر انباشته شده است . پس شايسته است كه آدمى به هنگام موت و تسليم روح خويش به ملك الموت ، سلامت باشد كه در صورت عدمت سلامت اگر هزار سال ، بر افعال خود گريه كند كم كرده است كسى كه بر خود رحم نكند به ديگرى چگونه رحم خواهد كرد. تو بايد بدانى كه دست و پاى وگوش و زبانت براى چه خلق شده اند، و اگر آن ها را در غير مورد خود صرف كنى آنها را در حقيقت از سلامت انداخته اى . جائى كه اين همه شر از انسان عاصى به خودش برسد، چه جاى توقع كه به ديگرى خيرى برساند. از بيچاره اى كه در تمام مدت عمر يك سلام حقيقى به كسى نكرده است ، انتظار رساندن سلامت به ديگران بى مورد است و اگر خداوند به تو توفيق داده كه3T3Ttéگêبرد، م5J.نزد او دو ملك رقيب و عتيد حاضرند. حضرت سر به زير انداخت و گريست . آنگاه فرمود: اگر ملائكه ندانند، عالم السر و الخفيات آگاه است ، و همين هم بس است .
پس اگر انسان اگر بر انجام خيرات قادر نيست لااقل شرور را از خود دفع نمايد. آدمى چون نتواند سخن نيكو و مفيد بگويد، لااقل سكوت پيشه كند. گويند انسان به هنگام تكلم از دو حال خارج نيست ، يا سخن ناروا مى گويد و بدكار است ، يا به گفتار نيك خود نيكو كار. اما در صورت سكوت ، پيوسته نيكوكار محسوب است . و هديناه النجدين (486) يعنى : ما او را به سوى هر دو راه هدايت كرديم و اخبار بسيار درباره ارض كربلا وارد شده است كه انسان در اين سرزمين ، زبان به سخن لغو نگشايد. به فرشتگانى كه براى نصرت حضرت سيدالشهداء عليه السلام موكل شده بودند، خطاب شد كه مواظب زوار آن حضرت باشيد و آنان را استقبال و مشايعت كنيد، ملائكه چون به آسمان روند، حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن درباره زائرين حضرت سيدالشهداء پرسش مى كند. ملائكه عرض مى كنند كه آنان صداى مرا نمى شنوند. حضرت مى فرمايند: به وسيله بالهاى خود آنها را بپوشانيد. همينكه چشم حضرت فاطمه عليهاالسلام به ملائكه حافظ كربلا مى افتد، صيحه اى زده و بيهوش مى شود. هزار پيغمبر و هزار صديق و هزار شهيد با آن بزرگوار در گريه و زارى مساعدت مى كنند و مصاحب آن بزرگوارند. شخص مصيبت زده همينكه ديد اهل مجلس با او مصاحبند و در گريستن با او همراهى مى كنند، مسرور مى شود. در اين حال ملائكه آسمان نيز گريان مى شوند در اين هنگام حضرت رسول صلى الله عليه و آله تشريف مى آورند و حضرت فاطمه عليها السلام را تسلى مى دهند و وعده مى فرمايند كه از قاتلين مى خواهند كه براى آنها تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام را سوقات ببرند. اين مطالب تماما قابل تاءمل است . بايد ديدكه جهت گريه چيست ؟ باوجود روايح طيبه اى كه در بهشت است ، حورالعين چرا تربت كربلا را طلب مى كنند؟ اين تربت به چه كار آنان مى آيد؟ و حال آنكه آنان نه مريض مى شوند و نه خوفى دارند كه بخواهن به وسيله اين تربت دفع ضرر نمايند وقتى حفظ كربلا براى حورالعين تربت و سوقات مى برند، بوى تربت كه به مشام حضرت فاطمه سلام الله عليها مى رسد آن حضرت به گريه مى افتد. آيا عصر عاشورا مصادف شد با صعود ملائكه به آسمان اول و حضور حضرات ائمه عليهم السلام و حضرت فاطمه عليها السلام و خواندن نامه اعمال كوفيان تا حضرت فاطمه (س ) بشنوند كه در يك نامه آمده است : اى حسين ! اگر عالم را آب فراگيرد به تو آب نخواهيم داد و در نامه ديگر نوشته شده است كه : كار را بر حسين تنگ كنيد كه از دين خدا بيرون رفته است وآن حضرت بشنود كه در صحيفه حضرت سيدالشهداء عليه السلام آمده است كه آن حضرت فرمود: اى مردم ! اگر مى خواهيد مرا بكشيد لااقل جرعه آبى به من بدهيد كه جگرم از تشنگى كباب است . واى به حال بى بى اگر شنيده باشد كه آن حضرت مى فرمود: اى قوم ! اگر به زعم شما من گناهكارم اين طفل ، ششماهه من كه گناهى نكرده است ، لااقل جرعه آبى به او دهيد. واى اگر فاطمه عليهاالسلام شنيده باشد كه حرمله چنان تيرى بر گلوى آن طفل زد كه از پشت گردنش ‍ خارج شد و حضرت سيدالشهداء عليه السلام او را بلند نمود و عرض كرد: خداوندا! فرزند من از بچه ناقه صالح كمتر نيست واى از آن دم آخر كه زبان در دهان حضرت خشك شده بود الا لعنة الله على القوم الظالمين .
مجلس هفتم : 
بسم الله الرحمن الرحيم
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما. زمانى كه حضرت حق جل و على بديع فطرت خود حضرت آدم عليه السلام را خلق كرد، اين كلمه مباركه خود يعنى اسم سلام را در ميان اولاد او به وديعه نهاد تا براى هر كس در جميع امورش در معاملات و داد و ستد و رفت وآمد و معاشرت با يكديگر، امان باشد. نيز به وسيله اين اسم مبارك جنبه هاى باطنى خود، از قبيل عقل و قلب و نفس ، و جنبه هاى ظاهرى ، و خارجى خويش از قبيل زبان و دست و پا و چشم و ساير اعضاء را سالم بدارد. دركتاب تحفة الاخوان كه نزد سيد هاشم بحرانى صاحب تفسير برهان بوده است حديث طويلى آمده است كه حاصل آن اين است كه خداى تعالى وقتى كه حضرت آدم را خلق كرد و او را گرامى داشت و اسماء آدم عليه السلام را بر دوش كشيده و بر فراز آن قرار دادند. حضرت آدم در حاليكه چوبى به دست داشت ، ملائك را مورد خطاب قرار داده و اولين سخنش اين بود: السلام عليك يا ملائكة ربى و رحمة الله و بركاته پاسخ دادند: و عليك السلام و رحمة الله وبركاته ظاهرا: اين حديث در ذيل آيه و علم آدم الاسماء كلها (487) در تفسير برهان ، و احتمالا در جلد ششم بحارالانوار آمده است بارى از اين حديث شريف معلوم مى شود كه سلام منحصر به اين امت نبوده بلكه از زمان آدم الى پيغمبر خاتم چنانكه از آياتى چند از قرآن مى توان استفاده كرد، اين تحيت در ميان تمام امم رايج بوده است ، نهايت آنكه هر امتى و قومى اين معنى را به لسان خود، اظهار مى داشته است .بيش از اين گفتيم كه اول بايد خود را سالم كرد، و سپس بر اساس قاعده الا قرب فالاقرب به ديگران پرداخت وتو تا داخل را سالم ندارى اميد سلامت از ديگران نداشته باش . و اول درجه سلامت و سالم و مسلم بودن آن بودن است كه مردم از شر تو در مان و سلامت باشند روايت شده است : المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه يعنى : مسلمان كسى است كه از دست و زبان او در سلامت باشند. و اول درجه ظلم ، ظلم به نفس و ستم به خويشتن است .
ظلم داراى انواع واقسام مختلفى است كه يكى از آن ها عدم ايفاى حقوق مؤ منين است در خبر معلى بن خنيس وارد شده است كه هر مؤ من را بر مؤ من ديگر هفت حق است و در بعضى از اخبار تاسى و حتى صد حق هم ذكر شده ست و در صورتى كه انسان اين حقوق را به جاى نياورد ظالم خواهند بود. همسايه و زن و فرزند و خادم و نوكر و اجير هم كدام داراى حقوقى مى باشند كه شارع مقدس حدود آنرا معين فرموده است و اگر نسبت به آن حدود تعدى شود به آن ظلم شده است : مثلا اگر همست را در خانه بيش از حد ضرورت جبار نمائى ، به او ظلم كرده اى .
از موارد ظلم يكى آنكه وقت ديگران را به سخنان لغو و بى فايده ضايع و تباه سازند، كه در حقيقت ، اتلاف عمر اشخاص كه بزرگترين سرمايه ايشان است ظلمى بزرگ نسبت به آنها است همچنين حضور در مجلسى كه در آن از برادر مؤ منى غيبت مى كنند، ظلم به آن برادر است بايد كه در صورت قدرت از حيثيت او دفاع كرد و در غير اين صورت آن محفل را ترك نمود. يكى از شديدترين اسباب اضلال كه شياطين انس وجن فراهم آورده اند، غرور است . بسيار ديده شده است كه اشخاصى با انجام عبادتى اندك و يا زيارت حضرت سيدالشهداء عليه السلام و گريه بر آن حضرت دچار غرور شده و ابدا: ملتفت شرايط و موانع نيستند، و بر اثر آن غرور مرتكب ظلم به خود و ديگران مى شوند و گمان مى كنند كه كار خوبى انجام مى دهند، حال آنكه اعمالشان و عبادتشان ابدا اثر و ثمر مثبتى نداشته است و با چنين اشخاصى نبايد نشست ، چنانكه از اين آيه شريفه مستفاد مى گردد: و سكنتم فى مساكن الذى ظلموا انفسهم وتبين لكم كيف فعلنا بهم و ضربنا لكم الامثال (488) يعنى : در خانه هاى كسانى كه بر خود ستم كردند سكنى گزيديد و بر شما آشكار شد كه ما با آنان چگونه رفتار كرديم ، و براى شما از اين قبيل مطالبى را بيان كرديم .
بدترين اقسام ، ستم ، ظلمى به كسى است كه قادر به نفع ستم از خود نيست و جز خداوند كسى را ندارد. خداوند از چنين ظلمى نمى گذرد، اگر چه به قدر خردلى باشد. چنانكه فرموده است و نضع الموازين القسط اليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبة من خردل اتينابها و كفى بنا حاسبين (489)
يعنى موازين عدل را در رزو قيامت برقرار مى كنيم . در آن روز به كسى هيچگونه ظلمى نخواهد شد، و اگر (عمل افراد) به اندازه سنگينى دانه خردلى باشد آنرا خواهيم آورد، و كافى است كه ما محاسبه كننده باشيم .
اكنون جاى آن است كه بعضى از آيات و اخبار را كه در مذمت ظالمان و سوء عاقبت ظلمه و مستجاب شدن دعاى مظلومان در حق آنان مى باشد، ذكر كنيم . اخبار ظلم در كتاب وسائل در باب جهاد نفس ومكاسب نقل شده است . در بعضى از اخبار وارد شده است كه ترك ظلم و اذيت به منزله صدقه دادن در راه خدا است . چنانكه در كلمه طيبه از كتاب جعفريات وارده شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به ابوذر فرمود: صدقه امرى شگفت است . ابوذر عرض كرد: كام صدقه افضل است ؟ حضرت فرمود: آنچه كه در نزد اهلش نفيس تر است . عرض كرد: اگر مال نداشته باشد؟ فرمود: از بازمانده طعامش . عرض كرد: اگر غذايش زيادتى نباشد؟ فرمود: كسى را كه راءى صائب ندارد ارشاد كند. عرض كرد اگر راءى صائب نداشته باشد؟ فرمود: به وسيله قدرت بدنى خويش كسى را كمك كند، مثلا دست كور يا عاجزى را بگيرد و يا بار افتاده اى را بردارد. عرض كرد: اگر فاقد قدرت بدنى باشد فرمود: سبب خير مى شود و مظلومى را از دست ظالمى برهاند.
عرض كرد: اگر آنهم برايش ميسر نباشد؟ فرمود: اما ته اذى كند، يعنى اگر سنگى يا خارى بر سر راه مسلمانان باشد آنرا دور سازد. ابوذر عرض كرد: اگر اين كار را نكرد؟ فرمود: اذيت خود را از مردم نگاه دارد، به درستى كه اين صدقه اى است كه به وسيله آن نفس خود را پاك ميكند.
از اين حديث شريف معلوم مى شود كه ترك ظلم ، ثواب صدقه را دارد و در خبر آمده است كه حضرت عيسى عليه السلام به قبرستانى گذر مى كرد و مرده اى را معذب و گرفتار يافت . سال ديگر كه از آنجا عبور فرمود او را معذب نديد. سؤ ال كرد و خطاب رسيد: اين شخص پسرى داشت كه سنگى را از راه مسلمانان دور كرد و به سبب اين كار خير پسر، پدر را بخشوديم وعذاب از وى برداشتيم .
انسان بايد پيوسته مراقبت كند كه ظلم و ستمى از وى به ديگران نرسد و براى حصول اين صفت ، آدمى بايد ابتدا اين حالت را بخود ببندند، تا آنكه آخرالامر او شود، چنانچه در بعضى از اخبار وارد شده است كه اگر حلم ندارى حلم را بر خود ببيند تا آخرالامر ملكه تو شود و هكذا بالنسبه به ساير صفات مانند كرم وسخاوت و وقار و غيرها بايد ابتدا خود را وادار به رعايت آنها ساخت و به انجام اين امور تظاهر كرد تا رفته رفته ملكه گردد و كسى گمان نبرد كه اين ريا است ، بلكه اين راه تحصيل اخلاق حسنه است براى كسى كه اين اخلاق و صفات را دوست دارد اما به علت غلبه هواهاى نفسانى حصول آنها برايش دشوار است .
فى الجمله آنكه ظلم انواعى دارد و بدترين آنها ظلمى است كه درباره ولى النعم خود روا دارد، خصوصا آنكه اگر او را از مهالك اخروى نجات داده باش واز كفر و زندقه و بت پرستى و اخلاق رذيله رهانيده باشد و از فتنه و فساد بيدار او را دور كرده باشد. چقدر قبيح است ظلم كردن به كسى كه چنين حقى به گردن انسان دارد! پس نگاه كن كه پيغمبر صلى الله عليه و آله چقدر زحمت كشيد تا آنكه اعراب را از كفر و بت پرستى و اخلاق رذيله و فتنه هايى كه در ميان آنها بود نجات داد و ابدا: اجر و مزدى از آنها نخواست ، مگر آنكه وقتى خواست از دار دنيا برود دخترى داشت و سفارش فرمود: هر كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده است . اما چون از دار دنيا رحلت فرمود نگذاشتند دخترش در مصيبت او گريه كند، و چنان حزن و اندوهى بر او وارد آمد كه تمام گوشت بدنش آب شد. بر هر كس كه مصيبتى وارد آيد، يكى دو هفته كه گذشت كم كم از مصيبت او كاسته مى شود تا آنكه بالاخره فراموش مى كند، مگر آنكه باز چيزى مثل لباس ‍ ميست راببيند و به ياد آن مصيبت بيفتد، جز در مورد حضرت زهرا عليهاالسلام كه روز به به روز بر حزنش افزوده مى شد. قاعده اين است كه بعد از دفن ميت ، همه مى روند و صاحب عزا را تسلى مى دهند و مانع از اين مى شوند كه او همواره در حال گريه باشد. بعد از دفن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله حضرت زهرا عليها السلام را تسلى دادند و به خانه هاى خود رفتند و آن حضرت در خانه تنها ماند. خواست صدا را به گريه بلند كند كه حضرت امير عليه السلام او را تسلى دادند. فرمودند: گريه مكن ، شب ترا بر سر تربت پدرت خواهم برد. حضرت فاطمه عليها السلام امتثالا لامر على عليه السلام ساكت شد و گريه وناله خود را حبس كرد. هنگام شب حضرت امير عليه السلام تشريف آوردند و ديدند حضرت زهرا عليها السلام بيهوش ‍ افتاده است . او را بهوش آوردند. آن حضرت پرسيد چه وقت است ؟ فرمود: شب است . برخاستند، حضرت امير عليه السلام دست آن حضرت را گرفتند و وارد تربت مبارك حضرت رسول صلى الله عليه و آله شدند. چشم آن حضرت كه به تربت پدر افتاد به زانو درآمد، و كلماتى خطاب به پدر بزرگوار خود عرض كرد كه در موضع خود مسطور است . سپس حضرت امير عليه السلام دست او را گرفته و به خانه آوردند. روزها زنهاى مهاجر و انصار و بنى هاشم به خانه حضرت زهرا عليها السلام مى آمدند و در گريستن او راهمراهى مى كردند. صدا به گريه بلند مى شد و آن بى انصافها نتوانستند به اين امر صبر كنند. خدمت حضرت امير عليه السلام عرض ‍ كردند: فاطمه عليها السلام عيش را بر ما تلخ كرده است ، به او بگوئيد يا شب گريه كند يا روز. آن حضرت پيغام آنها را رسانيد. حضرت زهرا عليها السلام فرمود: زود باشد كه من از ميان شما بروم و ديگر صداى گريه مرا نشنويد. در بقعى درخت اراكى (490)بود كه روزها آن حضرت دست حسنين را مى گرفت وبه بقعى مى رفت و در سايه آن درخت مى نشست و گريه مى كرد. اشقياء مدينه كسى را فرستادند و به هنگام شب آن درخت را قطع كردند. درخت بسيار خوب ديگرى نيز بود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله قاطع آن را به اين عبارت لعن فرمود: لعن الله قاطع سدره يعنى : از رحمت خدا به دور باد آن كسى كه درخت سدر را قطع كند. وقتى شخصى از كوفه به رى رفت قاضى رى از او سراغ وقايع و اخبار كوفه را مى گرفت ، تا آنكه آن شخص حكايت كرد كه هرون لعين قبر حضرت ابى عبدالله عليه السلام را شخم كرده و درخت سدرى را كه نزديك قبر آن حضرت بود بريده است . قاضى گفت : سبحان الله ، ما تا به حال معنى اين خبر را نفهميده بوديم ، و بعضى خيال مى كردند پيغمبر صلى الله عليه و آله قاطع مطلق درخت سدر را لعن فرموده است براى آنكه درخت شريفى شوده و ميوه اى به اندازه خربزه داشته است و چون بنى آدم معصيت كرد خار برآورد، حال معنى حديث را فهميدم . اكنون ظلم را ملاحظه كن ، چرا كه اين درخت در آن زمان كه صحن و رواقى نبود علامت قبر ابى عبدالله صلى الله عليه و آله بود و هر كس كه مى خواست به زيارت قبر آن حضرت برود، به او نشانى مى دادند كه چون به كربلا برسى نزد آن درخت سدر رفته و جند قدم رو به قبله برو به قبر آق5J.كه فرمود: و سيعلم الذى ظلموا اى منقلب ينقلبون (491) يعنى : آيا كه ستم كردند بزودى خواهند دانست كه به سوى كدام جايگاه مى روند.