نسيم بيدارى
پاسخ هاي اهل سنت به شبهه هاي وهابيت

ابوسجاد اسحاقى

- ۳ -


توحيد از منظر وهابيت

اساسي ترين محورهاي اعتقادي وهابيت درباره توحيد و خداشناسي كه با ما شيعيان و اهل سنت تفاوت فاحش و اساسي دارند ، عبارتند از :

1 . اعتقاد به جسمانيت خداوند و رؤيت حسّي او

ابن تيميه ، با استدلال به ظاهر آيات و روايات رساله « عقيدة الحمويه » مي گويد :

« خداوند مي شنود . آگاه است . سخن مي گويد . خشنود و غضبناك مي شود . مي خندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّي مي كند و هر شب هر طور كه بخواهد ، به آسمان دنيا فرود مي آيد و مي گويد : آيا كسي هست كه مرا بخواند و من اجابتش كنم ؟ آيا آمرزش خواهي هست كه او را ببخشم ؟ آيا توبه كننده اي هست كه توبه او را بپذيرم ؟ خداوند اين كار را تا طلوع فجر انجام مي دهد . هر كس فرود آمدن خدا را بر آسمان دنيا انكار يا تأويل كند ، بدعت گذار و گمراه است . ( 1 )

ابن بطوطه از عالمان هم عصر ابن تيميّه هم مي گويد : « من در دمشق بودم ، روز جمعه بود . ابن تيميّه در مسجد جامع اين شهر براي مردم موعظه مي كرد كه من نيز در مسجد حضور يافتم . وي در بين سخنانش گفت : خداوند همچنان كه من از پله اين منبر فرود مي آيم ، به آسمان دنيا فرود مي آيد . اين بگفت و يك پله از منبر فرود آمد . چون اين سخن بر زبان جاري كرد ، فقيهي مالكي به نام ابن الزهرا به او اعتراض و سخنش را انكار كرد .

سخنان ابن تيميّه را در نوشته اي به اطلاع ملك ناصر رساندند . ملك ناصر فرمان داد ابن تيميّه را به زندان انداختند و او در زندن از دنيا رفت . » ( 2 )

وهابي ها در پيروي از ابن تيميّه و با استدلال به ظاهر بعضي از آيات و روايات ، براي باري تعالي اعضا و جوارح اثبات مي كنند .

آلوسي از طرفداران سرسخت وهابيت مي گويد :

« وهابي ها مي گويند : روز قيامت ، خدا به صحراي محشر مي آيد ؛ زيرا خود او فرموده است : ( وَ جَآءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا  ) ( 3 ) و خداوند به هر يك از آفريده هاي خود هر طور كه بخواهد نزديك مي شود . همچنان كه فرموده است : ( . . . وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ  ) ( 4 ) آنان به موجب آيه ( بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ) ( 5 ) ، دو دست و از ظاهر آيه ( وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا ) ( 6 ) ، دو چشم و از آيه ( فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ) ( 7 ) ، صورت و چهره براي خدا اثبات مي كنند ! ( 8 )

يكي از نكته هايي كه از سخنراني استاد فيّاض برداشت كرده ام ، اين بود كه ابن عبدالوهاب هم در كتاب التوحيد ، براي اثبات انگشتان براي خدا ، اين روايت را از ابن مسعود نقل مي كند :

« دانشمندي يهودي به حضور پيامبر عرض كرد : اي محمد ! ( ما در كتاب هاي خويش ) دريافتيم كه ( روز قيامت ) خداوند تمام آسمان ها را بر يك انگشت ، زمين ها را بر يك انگشت و درخت ها را بر يك انگشت ، آب را بر يك انگشت ، خاك را بر يك انگشت و ديگر آفريده ها را بر يك انگشت قرار مي دهد و مي فرمايد : تنها من پادشاهم .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با تصديق اين گفته خنديد ، به گونه اي كه دندان مباركشان نمايان گشت .

سپس اين دو آيه مباركه را تلاوت فرمود : ( وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِي وَالاَْرْضُ جَمِيعًا ) ( 9 ) و خدا را آن چنان كه بايد ، به بزرگي نشناخته اند و حال آنكه روز قيامت زمين يك سره در قبضه( قدرت ) اوست . ( 10 )

وي پس از نقل روايت هاي متعدد براي اثبات اعضا و جهت براي خداوند از مجموع آن نتيجه مي گيرد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گفته هاي دانشمند يهودي را با تبسم تأييد كرد و اين حديث بر اثبات دست براي خداوند صراحت دارد ! » ( 11 )

البته محمد بن عبدالوهاب نظر خود را بر اساس ديدگاه اسلاف خود به ويژه ابن تيميّه پايه گذاري كرده است . يكي از مسائلي كه « ابن تيميّه » ، بنيان گذار فكري وهابيت به نشر آن پرداخت ، جسمانيت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانيت مانند قرار گرفتن بر كرسي و خنديدن و راه رفتن و مانند اينها بود . وي مي گويد :

« در كتاب خدا و سنّت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و همچنين در گفتار سلف امّت ( صحابه ) و پيشوايان ديني نيامده است كه خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيت و عرض بودن منزّه است و انكار معنايي كه شرع و عقل آن را نفي نكرده ، نوعي ناداني و گمراهي است ! » ( 12 )

وي همچنين مي گويد :

« و ليس في كتاب الله و سنّة رسوله و لا قول احدٌ من سلف الأمة و ائمّتها أنّه ليس بجسم ( 13 ) ؛

در كتاب خدا و سنّت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و همچنين در گفتار سلف امت ( صحابه ) و پيشوايان ديني نيامده است كه خداوند جسم نيست . »

خنده خدا

استاد فيّاض فرمود :

« خداي وهابيت به عقيده ابن تيميّه در رساله عقيدة الحمويّة چنين است : خداوند مي خندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّي مي كند . » ( 14 )

پايين آمدن خدا از عرش

استاد بزرگوار از قول ابن تيميّه مي گويد :

« هر شب هر گونه كه بخواهد ، به آسمان دنيا فرود مي آيد و مي گويد : آيا كسي هست كه مرا بخواند و من اجابتش كنم و آمرزش خواهي هست كه او را ببخشم . . . خدا اين كار را تا طلوع فجر انجام مي دهد . وي پس از نقل اين مطلب مي نويسد : "فمن أنكر النّزول أو تأوّل فهو
مبتدعٌ ضالٌّ" ؛ هر كس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انكار يا توجيه كند ، بدعت گذار و گمراه است . » ( 15 )

قابل رؤيت بودن خدا

ابن تيميّه در كتاب « منهاج السنّة » كه در ردّ كتاب « منهاج الكرامة » علاّمه حلّي نوشته است ، مي نويسد :

« عموم منسوبين به اهل سنت براي اثبات رؤيت خدا اتفاق دارند و اجماع سلف بر اين است كه ذات احديّت را در آخرت ، با چشم مي تواند ديد ، ولي در دنيا نمي توان ديد . » ( 16 )

ناله كرسي به دليل سنگيني خدا

نكته ديگر در سخنان استاد اين بود كه از قول سيوطي در اين باره گفت :

« زني خدمت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد و عرض كرد دعا كن خداوند مرا وارد بهشت سازد . رسول گرامي اسلام خدا را به عظمت ياد كرد و فرمود : كرسي خداوند سراسر آسمان و زمين را فراگرفته است و هنگامي كه خداوند روي كرسي قرار مي گيرد ، به دليل سنگيني حق ، ناله اي همانند ناله بچه شتر از كرسي خارج مي شود . » ( 17 )

نشستن پيامبر وهابيت در كنار خدا

« ابن قيّم » شاگرد ابن تيميّه مي نويسد :

« خداوند روي عرش مي نشيند و رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نيز در كنار او مي نشيند و اين همان مقام محمود و شايسته اي است كه قرآن وعده داده است . » ( 18 )

دويدن خداي وهابيت

لجنه افتاي سعودي درباره صفت هروله گفته اند كه صفت هروله ( دويدن ) خدا در حديث قدسي كه بخاري و مسلم نقل كرده اند ، آمده است . خداوند فرموده است :

« اگر بنده اي يك وجب به من نزديك شود ، من يك ذراع ( نيم متر ) به او نزديك خواهم شد و اگر او يك ذراع به طرف من بيايد ، من به قدر فاصله دو كف دست ( بيش از يك متر ) به او نزديك خواهم شد . اگر او قدم زنان به طرف من بيايد ، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت . » ( 19 )

استاد در ادامه گفت : اين نظريه بيشتر در ميان فرقه وهابيت ديده مي شود و بسياري از علما و فرقه هاي اهل سنت اين عقيده را نمي پذيرند و حتي آن را رد مي كنند .

همانگونه كه گفته شد ، اين سخنان ابن تيميّه و وهابيت ، مخالف كتاب و سنت است ، ولي بعضي از اهل سنت با اين عقيده مخالفند . بيهقي از شخصيت هاي علمي اهل سنت مي گويد :

« احمد بن حنبل نظريه قائلين به جسمانيّت حق تعالي را باطل دانسته و گفته است : اسم ها از شريعت و لغت گرفته مي شود و اهل لغت كلمه « جسم » را در برابر چيزي كه قرار داده اند ، كه داراي طول ، عرض ، ارتفاع ، تركيب و صورت باشد .

خداوند متعال از تمامي اين ها منزّه است و شايسته نيست كه او را جسم بناميم ؛ زيرا او از هر گونه معنا و مفهوم جسم ، خارج است و در شريعت نيز اين لفظ وارد نگرديده است . بنابراين ، عقيده به جسمانيت باطل است . » ( 20 )

علماي ديگر اهل سنت مانند قرطبي پس از نقل سخنان ديگر عالمان درباره مجسمه مي گويد :

« و الصحيح القول بتكفيرهم ، إذ لا فرق بينهم و بين عبّاد الأصنام والصور ( 21 ) ؛ قول صحيح اين است كه قائلين به جسمانيت حقل تعالي كافر هستند ؛ زيرا ميان آنان و بت پرستان و چهره پرستان تفاوتي نيست . »

نَوَوي از علماي بزرگ اهل سنت مي گويد :

« فَمِمَّنْ يُكَفّر من يجسّم تجسيماً صريحاً و من ينكر العلم بالجزئيّات ( 22 ) ؛ از جمله كساني كه
كفر آنان ثابت است ، قائلين به جسمانيّت حق تعالي كساني است كه علم به جزئيات او راانكار مي كنند . »

عبدالقاهر بغدادي ( متوفاي 429 ) از متكلمان بلند آوازه اهل سنت مي گويد :

« اهل سنت اجماع دارند كه خداوند متعال را نه مكاني در برگرفته است و نه زماني بر وي مي گذرد . ذات اقدسش فراتر از زمان و مكان است ، بر خلاف قول باطل شهاميّه و كراميّه كه مي گويند : ذات اقدس ربوبي با عرش در تماس است . امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) مي فرمايد : خداوند ، عرش را به خاطر قدرت نمايي آفريده ، نه براي جايگاه خويش . » ( 23 )

ابن نجيم ( متوفاي 970هـ . ق . ) از فقيهان بزرگ اهل سنت مي گويد :

« والمشبّهة إن قال : انّ لله يداً أوْ رِجْلاً كما للعباد فهو كافر و إن قال : انّه جسم لا كالأجسام فهو مبتدع ( 24 ) ؛ مشبهه ( آنان كه خداوند را به بندگان تشبيه مي كنند ) اگر بگويند كه خداوند همانند بندگان دست و پا دارد ، كافر هستند و اگر بگويند خداوند جسم دارد ، ولي نه مانند اجسام ، بدعت گذار است . »

نظريه مخالف علماي اهل سنّت در اين باره فراوان است . از آن ميان ، سخن غزالي ، عالم بلندآوازه اهل سنت و شهرستاني را واپسين كلام قرار مي دهيم . غزالي مي گويد :

« اگر كسي به ذهنش خطور كند كه خداوند تعالي داراي جسمي هست كه از عضوهاي متعدد تشكيل يافته ، بت پرست است ؛ زيرا هر جسمي ، مخلوق و آفريده شده است و به اجماع تمام علما و پيشوايان ديني در تمام زمان هاي پيش و نزديك ، پرستش مخلوق ، كفر و بت پرستي است . » ( 25 )

شهرستاني اين عقايد را برگرفته از اسرائيليات مي داند و در ملل و نحل مي نويسد :

« بسياري از يهوديان كه به طرف اسلام كشيده شدند ، احاديث متعددي را در جسمانيّت حق تعالي ساختند و وارد شريعت اسلامي كردند و تمامي احاديث تجسيم از تورات سرچشمه گرفته است . » ( 26 )

استاد فيّاض ادامه داد :

بايد به وهابيون گفت : چگونه قائل به تجسيم هستيد ، در حالي كه ( لَيْسَ كَمِثْلِهِي شَيْءٌ ) ( 27 ) و ( وَ لَمْ يَكُن لَّهُو كُفُوًا أَحَدُم ) ( 28 ) ، ( قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ  ) ( 29 ) ، ( اللَّهُ الصَّمَدُ ) ( 30 )  از آيات الهي اند و شما آن را انكار مي كنيد . بر اساس آراي شما بايد آن چه علماي اهل سنّت مانند امام حنبل ؛ نووي ، ابن نجيم ، غرابي ، حاكم نيشابوري و ذهبي و ديگران به آن شهادت داده اند ، خارج از سنت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) باشد .

آيا نظر شما درست است يا اهل سنت ؟

وقتي با اصل اول عقايد اسلامي ، اين قدر بين شما و اهل سنت فاصله وجود دارد ، چه طور خود را از آنها مي دانيد ، مگر نه اينكه ابن تيميّه ، بنيانگذار فرقه وهابيت به دليل همين عقايد باطل و تجسيم ، به زندان محكوم شد .

ابوالفداء در تاريخ خود در اين باره مي نويسد :

« استدعي تقي الدين أحمد بن تيميّه من دمشق الي مصر و عقد له مجلس و أمسك و أودع الاعتقال بسبب عقيدته فانّه كان يقول بالتجسيم ( 31 ) ؛ ابن تيميّه از دمشق به مصر احضار شد و پس از محاكمه ، وي را دستگير و به سبب عقيده اش زنداني كردند ؛ زيرا معتقد بود خداوند متعال جسم دارد . »

همچنين بعضي از علماي شاخص اهل سنت مانند ابن حجر عسقلاني و قاضي مالكي اعلام كردند : « فقد ثبت كفره ؛ كفر ابن تيميه ثابت است . » ( 32 ) اينك قضاوت با شما ـ خواننده ـ است . چگونه عقيده كسي كه علماي اهل سنت به تكفير وي فتوا داده اند ، معيار تشخيص توحيد و شرك يا تعيين بدعت است ؟

چگونه پيروانش مي توانند به بهانه هاي پوشالي مانند گرايش شيعيان به توسل ، برپايي عزاداري ، اعتقاد به تحريف قرآن و مانند آن ، به پيروان ناب ترين عقيده كه بر گرفته از مكتب اهل بيت ( عليهم السلام ) است ، تهمت كفر و شرك و بدعت بزنند ؟

آيا سزاوار نيست كه فرقه وهابيت ابتدا كاستي هاي خود را برطرف كند و عقايد خود را دست كم با آموزه هاي اهل سنت تطبيق دهد . به يقين ، در اين صورت ، به راحتي به ديگر فرقه هاي اسلامي برچسب تكفير نخواهد زد . مطمئنّاً آنچه سبب شده است فرقه وهابيت چنين تصميمي بگيرد ، همين ديدگاه هاي نادرستي است كه ابن حنبل ، ابن تيميّه و محمد بن عبدالوهاب به اين فرقه تزريق كرده اند .

چگونه مي توان شيعيان را كه به اصول اساسي اسلام ؛ يعني اصول دين معتقدند ، مشرك ، بدعت گذار و كافر دانست . بي شك ، استنباط فقهي وهابيان در ديدگاه اسلامي هيچ ريشه اي ندارد و از نظريه هاي مطرود ابن تيميّه و محمد بن عبدالوهاب گرفته شده است .

سپس استاد فيّاض ادامه داد : البته مي توان به موارد اختلافي يا عقايد سخيف وهابيت پرداخت . البته بنده مي خواهم به نكاتي بپردازم كه در ايام سفر حج بيشتر با آن درگيريد . همه شما خواه ناخواه به زيارت قبر نبيّ مكرم اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) و ائمه مظلوم بقيع ( عليهم السلام ) مشرف مي شويد و در اين مورد عوامل تندرو فرقه وهابيت با برخوردهاي تند و زننده با شما رو به رو مي شوند . از اين رو ، از ميان انبوه مشكلات فقهي و اعتقادي گروه وهابي به مسأله زيارت قبور خواهيم پرداخت .

يكي از عقايد وهابيان عادي جلوه دادن مقامات پيامبران و اولياي الهي و كاستن از جايگاه و مقام آنان است . از نظر ابن تيميّه ، پيامبران و اولياي الهي پس از مرگ ، كوچك ترين تفاوتي با افراد عادي ندارند . به گفته وي : « لَيْسَ في وجود القبور اَمانٌ ؛ قبرها نمي تواند پناهي براي امت باشد . » ( 33 ) حتي وي مشاهده قبر پيامبر را نيز ممنوع مي دانست . ( 34 ) با بهره گيري از همين عقيده خاص است كه مأموران ، اطراف قبر مطهّر نبوي حضور دارند و نمي گذارند كسي آن جا بايستد .

بر اساس ديدگاه ابن تيميه ، هر گونه مسافرت به قصد زيارت قبور انبيا ، صالحان و نذر كردن ، سوگند خوردن و بوسيدن و مسح كردن مزار آنان حرام و مايه شرك است . به نظر اين تيميّه ، هر كس به قصد زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مسافرت كند و هدف اصلي سفر او ، رفتن به مسجد آن حضرت نباشد ، از اجماع مسلمانان مخالفت كرده و از شريعت سيدالمرسلين خارج است . ( 35 ) به نظر او ، هر گونه زيارت قبور ، چه قبر پيامبر و غير آن شرك و حرام است . ( 36 ) وي مي نويسد :

« مسح و بوسيدن هر قبري و لو قبر پيامبران شرك است . ( 37 ) دست گذاشتن روي قبر پيامبر و بوسيدن قبر ، جايز نيست و مخالف توحيد است . » ( 38 )

به دليل همين عقايد بدعت آميز ، اهل سنت بر ( ابن تيميّه ) شوريدند . او بارها دستگير شد و به زندان افتاد و ده ها كتاب بر ردّ انديشه هاي وي نگاشته شد . با وجود اين همه مخالفت ها ، بعدها محمد بن عبدالوهاب به تأييد نظريه ابن تيميّه پرداخت و يكي از علماي آنان حتي ادعاي اجماع كرد و گفت :

« به اجماع علما ، استلام ( دست ماليدن ) قبور انبيا و غير اين ها ( يعني اوليا و ائمه معصومين ( عليهم السلام ) و مسح ( تبرّك ) آن و نماز خواندن و دعا كردن نزد اين قبور جايز نيست ؛ زيرا اين عمل ، شرك و عبادت بت هاست . » ( 39 )

به نظر او ، عبدالوهاب هم مي گفت كه هر گونه نذر كردن براي غير خدا و پناه بردن و استغاثه به غير خدا و خواندن غير خدا شرك است . ( 40 ) توسل به ميت و طلب حاجت از او همان چيزي است كه بت پرستان در زمان جاهليت انجام مي دادند . ( 41 )

محمد بن عبدالوهاب در نظريه ديگري گفت :

« نماز خواندن در مساجدي كه بر قبور انبيا و صالحان بنا شده است ، جايز نيست و بناي مسجد بر قبور حرام است . » ( 42 )

همين عقيده محمد بن عبدالوهاب پايه اي شد تا وهابيت براي تخريب بناي قبرهاي ائمه بقيع دست به كار شوند . حتي بعضي از آنها انديشه تخريب گنبد خضرا را در سر مي پروراندند كه اگر ترس از مسلمانان سراسر جهان اسلامي نبود ، نه تنها از اين كار خودداري نمي كردند ، بلكه آن را بالاترين ثواب براي خود مي شمردند .

جاي سؤال است كه چرا وهابيون با توجه به خشم و اندوه فراوان شيعيان ، دست به تخريب بقعه هاي ائمه بقيع و ديگر ابنيه مذهبي زدند ؟ شايد نظريه بعدي آنان ، پاسخ اين پرسش را در دل خود داشته باشد .

2 . انكار فضايل اهل بيت ( عليهم السلام )

يكي از باورهاي سلفي ها و وهابيان ، انكار فضايل مسلّم اهل بيت عصمت و طهارت ( عليهم السلام ) است كه در صحاح و مسانيد اهل سنت بر اين فضايل تأكيد شده است . با اين همه ، ابن تيميّه در كتاب « منهاج السنّة » ، احاديث مربوط به فضايل و مناقب اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) و خاندان وي را كه بسياري از محدثان به آنها تصريح كرده اند ، بدون هيچ مدركي انكار مي كند و همه را مجعول مي داند . براي نمونه به باور وي :

الف : به اتفاق اهل علم نزول آيه ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو ) ( 43 ) درباره علي ( عليه السلام ) دروغ است . ( 44 )

اين در حالي است كه بيش از 64 محدث و دانشمند مسلمان به نزول آن درباره امام علي ( عليه السلام ) تصريح كرده اند . ( 45 )

ب : نزول آيه ( قُل لاَّ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي ) ( 46 ) درباره خاندان رسالت دروغ است . ( 47 ) در حالي است كه بيش از 45 محدث و دانشمند مسلمان همين آيه را نقل كرده اند . ( 48 )

در پايان بخش اول سخنانم بايد بگويم كه بقاي مذهب وهابيت در مخالفت با اعتقادات تشيع به گونه اي و ديگر مسلمانان به روش هاي ديگر است .

مهم ترين تكيه كلام وهابيان چهار چيز است :

1 ـ كفر

2 ـ شرك

3 ـ كذب

4 ـ بدعت

هر جا كه مسلمانان در پاسخ به آنها با تأكيد بر روايتي ، استدلالشان را محكوم مي كنند ، بي درنگ از واژه « كذب » مدد مي گيرند .

محمد بن عبد الوهاب در رساله « كشف الشبهات » بارها مسلمانان را مشرك ، كافر ، بت پرست ، مرتد ، منافق ، منكر توحيد ، دشمن توحيد ، دشمنان خدا ، اهل باطل ، نادان و شياطين خوانده است و تصريح كرده است كه مشركان زمان ما ( مسلمانان ) غليظ تر از مشركان و بت پرستان گذشته اند ؛ چون مشركان گذشته در حال رفاه ، شرك ميورزيدند و هنگام گرفتاري اخلاص ميورزيدند ، ولي مشركان زمان ما در هر دو حالت به خدا شرك ميورزند . ( 49 )

در اينجا استاد فيّاض از حاضران براي حوصله اي كه در شنيدن عقايد وهابيت و بررسي چند شبهه از آنها به خرج دادند سپاس گزاري كرد .

بخش اول سخنراني استاد فيّاض به پايان رسيد و مجري مراسم براي استراحتي كوتاه ، حاضران را آزاد گذاشت . با اين حال ، بيشتر افراد غرق در افكارشان بودند كه در محور سخنان ارزشمند استاد دور مي زد . آنان با يكديگر گفت و گويي آرام و صميمي داشتند . من هم مثل آنها در فكرهايم غوطهور بودم . سپس محمد كه حال مرا ديد ، گفت : چه شده است هادي ؟ بدجوري توي لاك خودت فرو رفتي .

گفتم : راستش تصميم گرفتم دو تا كار مهم انجام بدهم .

محمد گفت : چه كاري ؟

گفتم : اول اين كه تصميم گرفتم تمام گفت و شنودهايم با شما و اين جلسه ارزشمند را مكتوب كنم و در اختيار ديگران قرار دهم . بنابراين ، يك زحمت براي شما دارم و آن اينكه يادداشت هايتان را كه با تكيه به آنها اين مطالب ارزشمند را بيان كرديد ، در اختيارم قرار دهيد . نوار سخنراني استاد را هم پياده مي كنم . پيشنهاد ديگري هم به استاد عزيز دارم كه در پايان نشست با ايشان در ميان مي گذارم .

محمد گفت : چه فكر خوبي است . نگارش يك متن مختصر براي حاجيان بسيار پسنديده است . امام علي ( عليه السلام ) مي فرمايد : « العلم صيدٌ و الكتاب قيدٌ ؛ علم مثل صيد است و نوشتن مانند بستن آن است . »

پيشنهاد ديگرتان چيست ؟ گفتم : محمد ! اگر اجازه بدهيد ، آخر جلسه مي گويم . محمد خنديد و گفت : آن وقت با هم براي صرف نوشيدني خنك مكان جلسه را ترك كرديم . نيم ساعت تنفس خيلي زود گذشت . حتي عده اي زودتر از موعد مقرر به محل نشست بازگشتند . گويا فكر مي كردند با دير رسيدن ، از دريافتن
نكته اي باز مي مانند . من و محمد هم به حاضران پيوستيم .

استاد فيّاض با متانت و آرامشي خاص پشت تريبون قرار گرفت . موضوع جلسه ساعت دوم ، نقد و بررسي مهم ترين انديشه هاي وهابيت مانند معيار توحيد و شرك ، توسل و تبرّك جستن و زيارت قبور و ساختن بنا بر قبور بود .

استاد فيّاض با توجه به محدوديت وقت ، مباحث خود را در چند محور مطرح كرد . ايشان فرمود : پس از آشنايي بسيار مختصر ، اينك زمان آن رسيده است تا با بعضي از شبهه هاي وهابيت آشنا شويم . از اين رو ، پيرامون چند موضوع مهم با شما سخن مي گويم :

1 ـ مفهوم عبادت و معيار شرك در عبادت

همه مي دانيم كه يكي از مراتب توحيد ، توحيد در عبادت است ؛ يعني عبادت و پرستش مخصوص خداست . عبادت در لغت هم به معناي فروتني و خاكساري است . و در اصطلاح به معناي كرنش در برابر موجودي است كه او را اله ، ربّ و خالق هستي مي دانيم . خالقي كه امور تكويني ( خلق ) رزق ، زنده كردن و ميراندن و امور تشريعي ( قانون گذاري ، شفاعت و مغفرت ) همه به دست اوست .

بنابراين ، عبادت براي كسي است كه اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت و قدرت مطلقه او داشته باشيم . اگر كرنش بدون اين قصد و اعتقاد باشد و تنها براي تعظيم و بزرگداشت باشد ، در اين حالت ، انسان خاضع ، نه مشرك است و نه عملش ، شرك آميز . و همين نكته ظريف ، اساسي ترين تفاوت ميان وهابيت و شيعيان و ديگر فرقه هاي اسلامي در مسأله توحيد عبادي است .

مسلمانان در تعريف توحيد عبادي مي گويند : « توحيد عبارت است از منحصر دانستن خداوند سبحان به عبادت . » ( 50 ) آن گاه در تعريف عبادت مي گويند : « عبادت ، نهايت خضوع و خاكساري است و اين كلمه تنها در مورد خضوع براي خداوند به كار مي رود . » ( 51 )

بايد بدانيم كه تفاوت ما با وهابيان در اختلاط معناي لغوي و اصطلاحي عبادت است . آنان عبادت را به معناي لغوي ؛ يعني مطلق خضوع و خاكساري گرفته اند و با اين تعريف ، دايره شرك از منظر آنان خيلي گسترده شده است . بر اساس اين تعريف ، آنان هر گونه زيارت قبور ، توسل ، شفاعت از پيامبران و اوليا را شرك مي شمارند و اصلاً به معناي اصطلاحي عبادت ؛ يعني اعتقاد به اولوهيت و ربوبيت كاري ندارند .

اين در حالي است كه شيعيان و ديگر فرقه هاي اسلامي ، نيّت عمل در عبادت را شرط درستي و نادرستي آن مي شمارند . اگر كرنش در دايره اعتقاد به الوهيت و استقلال نباشد ، شرك نيست ، بلكه نوعي تعظيم و تكريم است ، مانند خضوع در مقابل اولياي الهي يا فرزند در برابر پدر . در كريمه قرآني هم آمده است :

( وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَـلـِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ ) ( 52 ) ؛ و ( ياد كن ) زماني كه به فرشتگان گفتيم : « براي آدم سجده و خضوع كنيد . » پس همگي سجده كرده ، جز ابليس .

البته اين آيه ، دليل محكمي است بر اينكه هر تعظيمي در برابر غير خدا ، عبادت شمرده نمي شود . در آيه ديگري آمده است :

( وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُو سُجَّدًا وَقَالَ يَـأَبَتِ هَـذَا تَأْوِيلُ رُءْيَـيَ ) ( 53 ) ؛ پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگي در مقابل او به سجده افتادند . گفت : پدر ! اين تعبير خوابي است كه پيش تر ديدم .

در اين آيه هم صرف سجده كردن عبادت شمرده نشده است . همه مي دانيم كه اين سجده براي عبادت يوسف نبود ؛ زيرا در ميان سجده كنندگان ، حضرت يعقوب ( عليه السلام ) نيز حضور داشت كه در توحيد ، با اخلاص بود . همچنين اگر به يوسف سجده مي شود ، خود او نيز به اين كار راضي نبود و آنان را از اين كار باز مي داشت .

از آنچه گذشت ، درمي يابيم كه صرف خضوع ، خاكساري ، تكريم و احترام به انبيا و اولياي الهي ، عبادت نيست تا انجام دهنده آن را مشرك بدانيم .

اگر ابن تيميّه راه احتياط را در پيش مي گرفت و به كفر و شرك توسل جوينده حكم نمي كرد ، امروزه وهابيت با پيروي از او ، مسلمانان را تكفير نمي كردند و خون و مال و آبروي آنان را حلال نمي شمردند . آن هم به بهانه جرمي ( ! ) كه خداوند آن را موجب خروج از دين و كافر شدن نمي داند ، بلكه آن را حلال و جايز مي داند . چگونه مي توان با تحكّم به افرادي نسبت كفر داد و از نيّت آنان پرده بر داشت و با مكابره نيتشان را از خودشان بهتر دريافت .

استاد فيّاض فرمود : از اين مسئله نقبي مي زنيم به توسل از نگاه شيعيان . در ادامه ، براي آشنايي بيشتر آن را كالبد شكافي مي كنيم و خواهيم ديد كه توسل از منظر شيعه و اهل سنت پذيرفته شده است و تنها وهابيت با آن مخالفند .

پى‏نوشتها:‌


1 . العقيدة الحموية ، ص 451 .
2 . ابن بطوطه ، رحلة ، ص 113 .
3 . فجر ، 22 .
4 . ق ، 16 .
5 . مائده ، 64 .
6 . هود ، 37 .
7 . بقره ، 115 .
8 . سيد محمود آلوسي ، تاريخ نجد ، صص 91 و 90 .
9 . زمر ، 67 .
10 . كتاب التوحيد ، محمد بن عبدالوهاب ، ص 157 .
11 . همان ، صص 158 ـ 160 .
12 . التأسيس في ردّ أساس التقديس ، ج 1 ، ص 101 .
13 . التأسيس في ردّ أساس التقديس ، ج 1 ، ص 101 .
14 . مجموعه الرسائل الكبري ، رساله يازدهم ، ص 451 .
15 . همان .
16 . مختصر منهاج السنّة ، ج 2 ، ص 420 .
17 . الدرّ المنثور ، ج 1 ، ص 328 .
18 . بدايع الفوائد ، ج 4 ، ص 39 .
19 . فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث و الإفتاء ، ج 3 ، ص 196 .
20 . طبقات الحنابله ، ج 2 ، ص 298 و اعتقاد الامام ابن حنبل للتميمي ، ص 298 .
21 . تفسير القرطبي ، ج 4 ، ص 14 .
22 . المجموع ، ج 4 ، ص 253 .
23 . الفرق بين الفرق ، ص 40 .
24 . البحر الرائق ، ج 1 ، ص 611 .
25 . إلجام العوام عن علم الكلام ، ص 209 .
26 . الملل و النحل ، ج 1 ، ص 117 .
27 . شوري ، 11 .
28 . اخلاص ، 4 .
29 . همان ، 1 .
30 . همان ، 2 .
31 . تاريخ ابي الفداء ، ج 2 ، ص 392 .
32 . الدرر الكامنه ، ج 1 ، ص 145 .
33 . احمد بن تيميّه ، كتاب الردّ علي الاخنايي ، ص 54 .
34 . همان ، ص 99 .
35 . همان ، ص18
36 . همان ، ص 52 .
37 . ابن تيميّه ، الجامع الفريد ، ص 438 .
38 . كتاب الردّ علي الاخنايي ، ص 31 .
39 . محمد بن ابراهيم النعمان ، الجامع الفريد ، ص 383 .
40 . كتاب التوحيد ، ص 157 .
41 . محمد بن ابراهيم بن النعمان ، الجامع الفريد ، ص 501 .
42 . محمد بن ابراهيم بن النعمان ، الجامع الفريد ، كتاب الزياره ، ص 383 .
43 . مائده : 55 .
44 . احمد بن تيميّه ، مختصر منهاج السنّة ، ج 2 ، ص 611 .
45 . الغدير ، اميني ، ج 3 ، ص156 ـ 172 .
46 . شوري ، 23 .
47 . مختصر منهاج السنّة ، ج 1 ، ص 352 .
48 . الغدير ، ج3 ، ص156 ـ 172
49 . كشف الشبهات في التوحيد ، محمد بن عبدالوهاب ، ص 23 و 24 .
50 . الجامع الفريد ، ص 219 .
51 . همان ، ص 218 .
52 . بقره ، 34 .
53 . يوسف ، 100 .