نردبان آسمان
«مجموعه اى از درسهاى اخلاق حضرت آية الله بهاءالدينى»

تدوين و ويرايش : اكبر اسدى

- ۳ -


نياز به قرآن
كتابى كه بشر از آن بى نياز نيست ، قرآن است . بشر هر اندازه هم در الهيات و طبيعيات تكامل پيدا كند، احتياج به قرآن دارد. هيچ كتابى مانند قرآن سازندگى ندارد. قرآن ، آخرين برنامه الهى است كه براى بشر آمده است . ولى اين بشر نمى تواند استفاده كند. مسلمين نمى توانند استفاده كنند. اگر مسلمين استفاده مى كردند، شرق و غرب - خودشان - بساطشان را برمى داشتند و مى رفتند و مى گفتند: اينها دنبال ما نخواهند آمد. ولى مى بينيد كه مااز همانها هستيم . مى توانند اغفالمان كنند و به وسيله سينماها و عياشها و تشريفات دروغين همه را به طمع اندازند. مال كشورتان را ببرند، بعد هم توى سرتان بزنند.
خدا همه را هدايت كند، همه را راهنمايى كند. هيچ كس خيال نكند بى نياز از هدايت الهى است . حتى انبيا هم نيازمند هدايت الهى هستند. ان شاء الله به وسيله امام زمان (عليه السلام ) - كه خيلى علاقه مند است وضع شما اصلاح شود، ولى اختيار، دست شماست - اوضاع شما اصلاح شود. ان شاء الله اصلاح شويد، مسلمان شويد، نه مسلمان امروزى ، نه اسلامى كه به همه چيز بسازد، همه نوع خرابكارى بكند و بگويد من مسلمانم ؛ خيال هم بكند سلمان فارسى است . نه ! همه جمعيت مهم هم روى هم جمع شوند، يك سلمان فارسى نمى شوند.

درس دهم : و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاءتوا بسوره من مثله وادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين (30)

سازندگى ، از وجوه اعجاز
بعضى از متكلمين بحثى در اعجاز قرآن دارند، كه اعجاز قرآن به ((صرفه )) است . يعنى خدا تعالى قدرت معارضه با قرآن را از معرضين سلب كرده و قدرت را از آنها منصرف ساخته است ، كه نتوانند - حتى با كوچكترين سوره قرآن - معارضه كنند. مشركين كه هزاران رنج و زحمت را تحمل كردند، اگر مى توانستند، با قرآن معارضه كرده بودند؛ ولى نتوانستند. چنين تفسيرى از اعجاز بين متكلمين هست . اگر جهت اعجاز اين باشد، باز كتاب الله در فصاحت و بلاغت در مرتبه اعلى است ، چنان كه متخصصين اين فن مى گويند.
ولى مى توان گفت اعجاز وجوه متفاوتى دارد. يكى از وجوه اعجاز قرآن به اعتبار جامعيت قرآن و به اعتبار سازندگى قرآن است ؛ سازندگى فرد و اجتماع . بالاخره يك روز بايد قرآن سازنده بشر باشد. تسليحات نمى تواند سازنده باشد. تربيتهاى الهى ، انسانى و قرآنى است كه مى سازد. منشاء همه فسادها اين است كه بشر ساخته نشده است . اگر بشر ساخته شود، مثل انبيا و اوليا، ضعفا را دستگيرى مى كند، نه اين كه آنها را از پا در آورد. حيوانات هم ماءمون هستند و مورد آزار نيستند.
اسلام و كتاب يك دستور سازنده بشر است ، كه او را از حيوانيت به آن جا مى برد كه ملائكه هم مى گويند: ما قدرت نداريم با او هم پرواز شويم . اين در صورتى است كه به كتاب خدا عمل شود، به آداب اسلام عمل شود. چقدر پيغمبر اسلام تلاش مى كنند اين بشر را حركت دهد و او را از غرق شدن در شهوات نجات دهد! اسلام حتى به حيوانات و شرق و غرب ، شفقت و مهربانى دارد. اسلام با فساد مقابله مى كند، نه با شرق و غرب . پيامبر اسلام با نهايت انصاف به اهل كتاب اعلام مى كند. بياييد همه خدا پرست شويم ! اگر همه حق پرست شديم ، موشكها از بين مى رود، غارتگريها از بين مى رود، دزدى و خيانت و توطئه ها و همه آن چيزهايى كه در سرتاسر عالم هست و آن را روشنفكرى مى دانند، تمام مى شود.

ادب اسلامى
سپاه اسلام ، سپاهى است كه حتى با دشمن بى عقل و درنده ، معامله برادرى مى كند. اين هم از معجزات اسلام است كه در چنين بحرانى ، آداب اسلام محفوظ باشد. با اسرا معامله برادرى مى كند، با مجروحين آنها نهايت شفقت و رحمت دارد؛ طبقه اى كه از هيچ گونه فاجعه مضايقه ندارند. اينها از آداب اسلام است . طول جنگ ، شرق و غرب را متوجه كرد كه حكومت اسلامى ، حكومتى است كه با دشمنان هم شفقت و مهربانى دارد؛ چه رسد به دوستان . به آنها فهماند كه حكومتشان حكومت نيست ، بازيچه است . آن قدر هم كه متحد شدند كه حكومت اسلامى را بكوبند، كارى از پيش نبردند.
اگر بشر با حكومت اسلامى آشنا شود به آنها [شرق و غرب ] مى گويند: دنبال كارتان برويد! شما به درد زعامت و كشور دارى نمى خوريد! شما به درد تخريب مى خوريد و بايد در اسفل السافلين جايتان داد. [شما سردمداران ] فكر تخريب مى كنيد بشر ساده لوح است ؟! گمان مى كنيد وقتى مى گوييد: ما طرفدار بشر و انسانيت هستيم ، آنها قبول مى كنند؟! در طول حكومت بشرى ، تمام مفاسد مال همين جانور بوده است . خلاصه ، بقاى اين جنگ گذشته از اين كه پيروزى اسلام و مسلمين را به دنبال دارد، بالاخره يك روز آمريكا و شرق را متوجه برنامه اسلام مى كند. اسلام دشمنان خود را نيز مداوا مى كند.

قرآن ؛ كتاب انسان
همان گونه كه پيامبر اسلام ، قابل تكرار نيست ، مولايى مثل محمد (صلى الله عليه و آله ) و وصيى مثل مولا على (عليه السلام ) تكرار نمى شود، كتاب هم قابل تكرار نيست . خدا به شما توفيق دهد كه از مسير اسلام حركت كنيد. با آيات كتاب آشنا شويد. قد اءفلح من زكيها، و قد خاب من دسنها(31)، قد اءفلح المؤ منون (32)، كسى كه تزكيه پيدا كرد، اگر با مقامات علمى و فهم كتاب كاملا هم آشنا نشود، انشاء الله فى الجمله آشنا مى شود. آشنايى با كتاب ، تزكيه لازم دارد. اين كتاب ، كتاب انسان است ، نه كتاب (( لا انسان )). بايد اول انسان شد، بعد به اين كتاب مراجعه كرد. انسان كسى است كه داراى فضائل اخلاقى انسانيت باشد و از رذائل بشريت دور باشد. فطرت هم اين معنا اقتضا مى كند. اگر بشر اعمالى را كه به عنوان روشنفكرى انجام مى دهد كنار بگذارد، آداب اسلام ، فرزندان طاهر تحويل اجتماع مى دهد. اين اعمال ، روشنفكرى نيست ؛ تخريب و خرابى است . روشنفكر، پيغمبر اسلام است . كسى كه هزار و چهار صد سال پيش ، از اوضاع امروز شما خبر داده است . اينها از شب خودشان هم خبر ندارند.
هوى و هوس اگر بگذارد، انسان با كتاب خدا آشنا مى شود. اگر كسى با كتاب و دستگاه خدا آشنا شد، معارف اسلام را وجدان كرد، شرق و غرب هم حريف او نيست . خيال نكنيد شرق و غرب با همه نقشه ها و توطئه ها و خدعه ها بتوانند يك مومن الهى را تكان دهند. اگر دسته اى به فرهنگ غرب و دسته اى ديگر به فرهنگ شرق متمايل شده اند، به خاطر اين است كه با دستگاه خدا آشنا نيستند.اگر كسى با كتاب و دستگاه خدا آشنا شد، نمى تواند ربوبيت حق را با ربوبيت ديگرى عوض كند. اگر فهميد و اگر شايسته ربوبيت الهى شد، نمى تواند از قدرت الهى صرف نظر كند و به قدرت شرق و غرب پناه ببرد. ولى شرط فهم كتاب ، تزكيه است . بايد اول انسان شد. با دروغ و تهمت و توطئه و كلاه گذارى ، انسان درست نمى شود. يك وقت بعد از هشتاد سال - به همه نماز و روزه - مى بينى هنوز خبرى نيست . جز يك ظلمت محض چيزى ندارى و حال آن كه خيال مى كردى از نوابغ بشريت هستى . بله ! در جنايت و جرم و شيطنت از نوابغ بشريت هستى . اين مسير، مسير انسان سازى نيست ؛ مسير شيطان سازى است ؛ خلوت و جلوت هم ندارد. هيچ گاه تكاليف خدا را فراموش نكنيد، هيچ گاه خدا را از ياد نبريد.

آخرين برنامه سازندگى
اگر امروز هم اجتماع ما نتواند از كتاب هدا استفاده كند، روزى كه بشر تكامل پيدا مى كند، ناچار است با كتاب الله سر و كتاب پيدا كند. هر چه بشر در الهيات و طبيعيات رو به تكامل رود، بيشتر متوجه مى شود كه كتاب خدا براى سازندگى اوست . آخرين برنامه اى كه مى تواند بشر را بسازد، كتاب است . اتمهاى بشر ساز نيستند. نابود كننده كشورها و مملكتها هستند. كتاب خداست كه ذكر و صوم وحج و آداب معاشرت و همه چيز آن ، انسان ساز است . شما احوال ائمه را ببينيد. حيواناتى هم كه در خانه اهل بيت بوده اند نمى توانستند از اهل بيت صرف نظر كنند. اين است دستگاه اسلام . قرآن كتابى است كه متن آن از يك منبع نورانى است كه با هوى و هوس مشوب نشده است : و ما ينطق عن الهوى ، ان هو الا وحى يوحى (33) هيچ موجودى مرتبه عقلانيت محض پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را ندارد. او عقلانى است و كمال عقلانى . كسى نمى تواند به روحانيت و حيثيت الهى پيغمبر دست يابد. حتى كلام كسى هم نمى تواند به كلام پيغمبر خدا برسد.

منشاء آتشها
اگر نتوانستيد با قرآن معارضه كنيد و اسلام حجت را بر شما تمام كرد، فاتقوا النار التى و قودها الناس و الحجاره اءعدت للكافرين (34)؛ از آتش اجتناب كنيد؛ آتشهاى دنيا كه سر منشاء آن بشر است . آتشها مال اتم نيست . تمام آتشها مال شماست ؛ يعنى شما سازنده اين آتشها هستيد. تا دست شما حركت نكند، اين آتشها حركت نمى كند. اين ، آتش شيطان است ؛ آتش خدا نيست . آتشهاى آن نشئه هم آتشهاى بشر است . اگر معصيت خدا نباشد، در آن عالم هم آتش نيست . آن آتش هم مال معصيتى است كه اين بشر كرده است . پس ، منشاء همه آتشها انسان است . وقتى از انسان ، انسانيت گرفته شد، همه كارى مى كند. خدا شما را موفق كند كه با اسلام و كتاب خدا آشنا شويد كه به نفع شماست .

درس يازدهم : و بشر الذين ءامنوا و عملوا الصالحات اءن لهم جنات تجرى من تحتها الانهار ...(35)

بعد الهى انسان
مبداء ايمان به حق تعالى ، مبداء به ماوراء طبيعت ومراتب و درجات و كمال ايمان ، همان حيثيت الهى در انسان است ؛ همان جهت الهى كه خداوند در اين موجود به وديعه نهاده است و از آن مى توان به روح و نفخت فيه من روحى (36)، يا به عقل نورانى و جهت الهى تعبير كرد. اساس فطرت ، روى همين جهت الهى است . لذا فطرت انسان ، عبوديت حق است . فطرت انسان توحيد است . كفر و نفاق ، خارج از فطرت است . اگر اين نورانيت الهى متحرك شود، اين ايمان تكامل پيدا مى كند. انسان بايد به خدا نزديك شود و مراتب خود را بالا برد. از مراتب حيوانيت و مراتب نفس اماره و از حجابهايى كه مانع از مشاهده حق است ، مزكى و مهذب شود.

موانع شهود
سرتاسر عالم ، جميع فعل و انفعالات جهان ، همه ، آيات الهى است . ولى با اين وجود بشر به خدا توجه پيدا نمى كند و نمى فهمد خدايى هم هست . آن ، على (عليه السلام ) است كه مى گويد: به هر چه نگاه كردم جهت الهى را در آن يافتم . موانع ، همه مال اين بشر است . تا اين بشر گرفتار شهوات ، حسدها، حرصها، رقابتها، تعارضها و تزاحمهاى دنيوى و اقتصادى است ، مانع دارد: من غشق شيئا اعشى بصره (37). اين قدر گرفتار دنياست كه به دنيا هم نمى تواند برسد. با اين كه سرتاسر جهان ، مملو از آيات الهى است ، اين بشر خدا را نمى بيند. چرا؟ براى اين كه گرفتار پول و شهوت و مقام است ، گرفتار صفات حيوانى است . اينها مانع هستند.
اروپايى ها مى گويند: ما با همه صنايع و اختراعاتمان ، هواپيما و اتم ، خدايى را كه مسلمانها به آن دعوت مى كنند نفهميديم . بله ! نبايد هم بفهميد! مسير حق شناسى ، مسير شرق و غرب نيست ؛ مسيرش مسير انبيا و اولياست ؛ مسير تهذيب و تزكيه است . بايد فحش ندهى ، غيبت نكنى ! مىگويى : نمى توانم ! پس همين جا بمان و اسير لجام شيطانى باش ! وقتى اين لجامها را پاره كردى و از هوى و هوس آزاد شدى ، آن گاه خدا را مىفهمى . اشكال ، اين است كه شما از مسير حق حركت نمى كنيد. آدمى كه مشروب مى خورد، به درد مسير حق نمى خورد. آدمى كه جنايت كار است ، جزءحزب شيطان است : اءلا ان حزب الشيطان هم الخاسرون (38). اگر وارد مسير حق شدى و در مسير حق و توحيد و مسير انبيا حركت كردى و خدا رانفهميدى ، آن وقت از شما قبول مى كنيم . ولى شما، راه نرفته ، بزرگترين نعمتها؛ يعنى نعمت ايمان را مى خواهى . اين نعمت با آلودگيها سازگارنيست .

مراتب سلوك
حركت الى الله مراتب دارد. درجات و مراتب ايمان هم تابع همين مراتب حركت بشر است . گذشته از اين ، سيرى كه در اخلاف و ارحام و نژادهاى مطهر بشر است . نيز در سعادت بشر مؤ ثر است . كسى كه مولود يك خانواده طاهر باشد به سعادت نزديكتر است ، تا كسى كه مولود چنين خانواده اى نيست . حركت الى الله گونه هاى مختلفى دارد. يكى از مال مى گذرد، بدنش را هم به سختى مى اندازد و نماز هم مى خواند. يكى همه چيز را در راه خدا انفاق مى كند و از مال و مقام و اولاد و حيات خود در مسير حق صرف نظر مى كند. اينها با هم خيلى فرق دارند. اگر انسان از مسير از حق براى معرفت الله حركت كرد و معرفت حاصل نشد، بگوييد ما نفهميديم . همه جور شهوات را مى خواهى اعمال كنى و با اين وجود، خدا پرست هم باشى ؟! فحشهايت را بدهى ، قلدريها، جهالتها، شيطنتها و توطئه هايت را بكنى ، معرفت هم براى تو حاصل شود؟! خيال نكنيد ما اهل توطئه نيستم . ما اهل توطئه هستيم . اينها همه مانع از نورانيت عقلى و الهى است . معصيت خدا مانع است .
اگر مى خواهى آن ايمانى كه فطرى است و جهت نورانيتى را كه خدا در فطرت بشر قرار داده است ، تقويت كنى ، بايد حركت كنى . بايد بندگى خدا را كرد و بنده هوى و هوس نبود. اگر بگويى : دلم مى خواهد چنين كنم ، در فلان مسير حركت كنم ، اين همان مسير شيطان است . مسلمان كسى است كه در حركتش رضاى خدا را ملاحضه كند، ببيند آيا خدا راضى است . آيا اين بساطى كه فعلا در دنيا پيدا كرده است مورد رضاى خداست ، يا همه آنها بر خلاف رضاى خداست ؟ نيروى سازنده ، نيروى اسلام است . اسلام نيروى انسان ساز و نيروى اصلح اجتماعى است . نيروهاى تخريبى و توطئه گر به جايى نمى رسد، سازنده انسان و اجتماع نيستند، بلكه فاسد كننده اند.

رابطه عمل و ايمان
و بشر الذين ءامنوا و عملوا الصالحات . عمل صالح ، انجام واجبات الهى و ترك محرمات است . اينها ايمان را تقويت مى كند. معصيت و نافرمانى خدا، كار را به جايى مى رساند كه ايمان را از انسان سلب مى كند. اين گونه نيست كه بگوييد: ما ايمان داشتيم و الان هم داريم . اگر در مسير شيطان قرار گرفتى و حركت شما، حركت شيطانى بود. اين ايمان هم از شما گرفته مى شود: ثم كان عاقبه الذين اساؤ ا اءن كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزون (39). مردم معصيت كار عاقبت امرشان اين است كه ديگر ايمان هم ندارند. معصيت ، انسان را به شيطان نزديك مى كند و بندگى خدا، انسان را به خدا. خدا همه را موفق بدارد. در راه حق حركت كنيد و در راه الهى متحرك باشيد. اگر بطيئى هم باشيد نافع است . راه شيطان ، آدم را به خدا نمى رساند. همه موفق و مؤ يد باشيد. همه چيز به بركت پيغمبر خداست . اگر فى الجمله حياتى داشته باشيد مال اوست ؛ مال پيغمبر خدا.

درس دوازهم : و بشر الذين ءامنوا عملوا الصالحات ...(40)

اقسام عبادت
ايمان به خدا از طريق خدا تقويت مى شود. بندگى خدا به حسب كميت و كيفيت اقسامى دارد. انسان به حسب كميت به جميع اعضا و جوارح ، بنده و مطيع خداست . دست و چشم و زبان وقلب او از حق اطاعت مى كند و خاطرات سوء هم ندارد؛ نه عمل بد و نه خاطرات بد. و اين به حسب كميت است .اما به حسب كيفيت ، يك عبادت عبيد داريم و يك عبادت تجار و يك عبادت احرار(41) قوم عبدوا الله خوفا من النار، اين عبادت عبيد است .
اينها از ترسشان خدا را اطاعت مى كنند. قوم عبدوا الله طمعا للجنه ، يك دسته اى هم بندگى خدا مى كنند تا فردا اجر و مزدى نصيبشان شود؛ بهشت رابه آنها بدهند. يك دسته اى هم وجدوا الله اهلا فعبدوه اينها فهميدند خدا اهليت براى عبوديت دارد. ماسوى الله را نبايد پرستش كرد. جميع ماسوى الله و آنچه غير خداست ، حجاب عن الله هستند، آستار و حجبند، موانع رؤ يت حق هستند؛ همان رؤ يت به حق .

نور خدا
ما سواى خدا كه حجابند، متفاوت هستند. حجاب نورى داريم و حجاب غير نورى . حجابهاى نورى هم مختلف هستند. بعضى از حجابهاى نورى ، نور شديد دارند و بعضى نور ضعيف . الله نور السموات و الاءرض مثل نوره كمشكوه فيها مصباح المصباح فى زجاجه الزجاجه كانها كوكب درى ...(42)؛ خدا نور آسمان و زمين است ؛ نور حقيقى جهان . حقيقت نور، نور حق است . نورهايى مثل نور چراغ و نور خورشيد، جهت خلاقيت ندرارند. يعنى نور خورشيد، خلاق نيست ، نور برق و چراغ ، آفرينش ندارد. ولى اگر خورشيد و برق و چراغ نباشد، رنگهاى مختلف مشخص نيست . وقتى تاريك است ، انسان را از حيوان و نبات و جماد نمى توان تشخيص داد. نور، همه را مشخص مى كند. ولى اين نور، نه انسان خلق مى كند و نه آهن و نه حيوان . اين نور، نسبت به الوان و اشيا خلاقيت ندارد، به خلاف نور حق كه نور خلاقه است ؛ نورى است كه تمام موجودات را از فضاى عدم و ظلمت ، ظاهر كرده است . و لذا مى گوييد: الله نور السموات و الاءرض . حقيقت نوريت ، نوريت الهيه است . نور شمس هم از الله است . خود نور و صاحب نور هر دو مخلوق هستند.

حجابهاى نورانى
چراغ يك حاجب دارد. شيشه چراغ ، حاجبى است نورانى . شيشه لامپ ، خود يك حاجب نورانى است . چون شيشه ، نور ندارد. نور مال آن شعله و آن سيم داخل لامپ است . ولى شيشه مانعيت ندارد. يك حجاب است ، لكن حجاب نورانى . در مواقعى كه باران مى آيد يك حبابى هم روى لامپ مى گذارند، آن هم حجاب نورانى است . ولى حجابى است كه مانعيت آن بيشتر از مانعيت اولى است . همه موجودات جهان ، حجاب عن الله هستند. منتها آيات الهى ، حجاب نورانى است ؛ حجابهايى كه به وسيله آنها انسان توجه به حق پيدا مى كند؛ از باب اثر و موثر مى فهمد كه حركت شمس و قمر و توازنى كه در شمس و قمر هست و مدار حركتى كه وجود دارد، از يك قدرت الهى است . بنابراين ، همه اينها حجاب هستند؛ حجابهايى كه شهادت به وجود مبداء و وحدانيت خدا مى دهند.

حجابها و رؤ يت حق
شايد امثال ما قادر نباشيم بدون حجاب ، حق را رؤ يت كنيم . كلماتى درباره على (عليه السلام ) نقل كرده اند و به پيامبر خدا نسبت داده اند كه : ان عليا ممسوس فى ذات الله ...(43)؛ شايد مفاد اين جمله اين است كه حضرت حتى حجابهاى نورى هم ندارند. در زيارت عرفه مى خوانيم : الهى ترددى فى الاءثار يوجب بعد المزار(44)؛ يعنى تردد در آثار الهى ، شمس و قمر، آدمى را از خدا دور مى كند. ولى ما به غير اين طريق نمى توانيم به خدا برسيم . ما ضعيف هستيم . تردد در آثار، موجب بعد عن الله است ، ولى ما راه ديگرى نداريم ؛ به خلاف انسان كامل . خلاصه ، وجود يك ماوراء طبيعت مسلم است ، ولى حجب ، آستار و موانعى نيز هست . هوى و هوس ، موانع هستند. حجب نوريه نيز حجابند، ولى ما از طريق همين آثار و حجابهاى نورى بايد به حق و اصل شويم . آنهايى كه حجب نورى هم ندارند انبيا و اوليا - سلام الله عليهااجمعين - هستند.

منزلت پيامبر و اهل بيت عليهم السلام
ان شاء الله همه موفق باشيد، تا حدودى اهل عمل باشيد، اهل طاعت باشيد و ته دستگاه خدا آشنا باشيد. همه چيز در دستگاه خداست ، ولى چه بايد كرد كه ما از دستگاه خدا دور هستيم . سرور شهيدان ، حسين بن على (عليه السلام ) مى گويد: تردد در آثار، اين كه من آثار الهى را مشاهده كنم ، از اين اثر و آن اثر توجه پيدا كنم ، مانع است ؛ يعنى حتى اين كار را هم نبايد بكنم . ولى اين مقام ، مال اوست ؛ مال حسين بن على (عليه السلام ) است ، كس ديگر نمى تواند اين حرف را بزند. اين حرف مال آن مرد الهى است .
اينها در دنيا قابل تصور نيستند. اهل بيت عصمت و طهارت ، دوازده امام ، مولى على (عليه السلام )، پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله )، حضرت فاطمه (عليه السلام )، اين گونه هستند. جهان مثل اينها ندارد. ان شاء الله موفق باشيد و بدانيد تمام اين مجالس هم از بركات اينهاست . كلمات ، مال ينهاست . آثار، مال اينهاست .همين مجلس هم از آثار پيامبر خداست . اگر پيامبر خدا نبود، اين مجالس هم نبود. اگر حياتى در آفرينش هست ، حيات پيغمبر خداست . همه به بركت حيات پيغمبر خداست . اگر به مقدار اين نور چراغ هم نورانى باشند، اين نور مال پيغمبر خداست . بدانند كه پيغمبر خدا به گردن همه اجتماع ، به گردن جن و انس و ملائكه تا روز قيامت داراى حق است .

درس سيزدهم : و بشر الذين ءامنوا و عملو الصالحات اءن لهم جنات تجرى من تحتها الاءنهار...(45)

از مجموعه آياتى كه در مورد ايمان است ، مى توان استفاده كرد كه مراد از ايمان در اين آيه ، همه چيزهايى است كه بايد به آن ايمان داشت ؛ ايمان به مبداء، ايمان به معاد، ايمان به رسالت و ايمان به ولايت را ارسال كرده است .

ميزان در عمل صالح
عمل صالح چيست ؟ و اصولا ملاك صلاح و فساد عمل چيست ؟ آيا ملاك ، امر و نهى شرعى است ؟ يعنى هر عملى كه از محرمات و منهيات الهى است ، عمل فاسدى است و در مقابل ، هر عمل واجب يا مستحب ، عمل صالح است ؟ يا اين كه ملاك عمل صالح ، مجرد انجام تكاليف الهى نيست ، بلكه ملاك صالح بودن ، جهت عمل است ؛ همان چيزى كه در عبادات از آن به قرب و نيت قربى تعبير مى شود. يعنى اگر جهت عمل الهى باشد، و انگيزه ، رضاى حق و امر خدا باشد، آن عمل صالح است .
به حسب روايت ماءثور، اگر عملى متعلق استحباب و وجوب نباشد و مسلمانى به توهم اين كه اين عمل ، واجب يا مستحب است و به اميد رجا و استحباب آن را انجام دهد، ثواب را به او مى دهند، گرچه پيامبر خدا آن را نفرموده باشد(46). از اين معلوم مى شود كه ملاك عمل صالح ، اين نيست كه امرى به آن تعلق گرفته باشد. عمل گرچه متعلق امر هم نباشد، ولى اگر به خاطر استناد به يك روايت ضعيف ، توهم امر شود و براى رضاى خدا انجام گيرد، ثواب عمل به اين عمل كننده داده مى شود، اگر چه در واقع پيامبر خدا آن را نفرموده است . اين چنين عملى كه بر اساس رضاى ايجاد شده است و استحباب و جوبى هم ندارد، عامل تسليم در برابر امر و رضاى حق است و از اين طريق بركاتى كه براى تسليم در برابر طاعت و رضاى خدا و حركت در راه حق وجود دارد، نصيب انسان مى شود و عمل صالح محقق شده است .
از طرف ديگر، اگر عملى قطعا فرضيه الهى باشد، مثل نماز واجب ، و انسان آن را به انگيزه هاى نفسانى و از روى ريا و براى هواهاى نفسانى ، ايجاد كند، آن عمل به مغزش مى خورد. اين عمل ، صالح نيست ؛ بلكه عمل شيطانى است . در عمل واجب ، اعمال شيطنت كرده است . پس ملاك عمل صالح اين است كه وجه عمل ، الهى باشد و انسان عمل را براى رضاى خدا ايجاد كند. روايات مى گويد: اءنا خير شريك (47)؛ خدا فرموده است : ما بهترين شريك هستيم و از هر عملى كه ديگرى رابا ما در آن شريك كردى صرف نظر مى كنيم و مى گوييم : آن عمل مال شريك باشد. الهى بودن و صالح بودن عمل به خاطر جهت عمل است ، نه به خاطر واجب و يا مستحب بودن آن .

انگيزه هاى غير الهى بيگانگان
از اين جا معلوم مى شود كه تمام خدمات اجتماعى شرق و غرب از اتومبيل ها، هواپيماها، برق و صنايع را نمى توان به حساب اعمال صالح گذاشت . همه اين اعمال ، فاسد است . چون همه براى آثارى است كه الان از آنها مى بينيم . يعنى شرق و غرب فعاليت در صنايع كرده اند، تا يك روزى كشورهاى ضعيف را سلطه جويى كنند. شرق و غرب گرچه در مساءله حريت و رقيت ، سر و صداى زيادى دارند، ولى حقيقت اين است كه آنها رقيت را براى تمام كره زمين مى خواهند. صنايع اسلامى براى استقامت و تقويت اسلام در برابر كفر است ، براى ترويج اسلام است . گمان نشود صنايع مسلمين و شرق و غرب در يك مسير است . صنايع مسلمين اگر براى رضاى خدا و تقويت اسلام ايجاد شود، از واجبات و عبادات است .
محال است از نفوس پليد شيطانى ، خيرى صادر شود. نفوس شيطانى ، توفيق بر انجام خير ندارد. نفس بايد الهى و تابع رضاى خدا باشد، تا بتواند كار خيرى انجام دهد. نفس تا جنبه الهى پيدا نكند، اگر به شما ناهار هم بدهد گمان نكنيد احسان است . اگر دقيق متوجه شويد، باطنش يك طرح شيطانى است . بنابراين ، ملاك در اعمال صالح اين است كه وجه عمل ، حيثيت الهى باشد؛ گرچه نسبت ، نسبت الهى نباشد. اگر نسبت الهى شد، ولى وجه عمل شيطانى باشد، آن عمل از اعمال صالح نيست . خدا همه را براى رضايت در راه خودش موفق مى كند. در حمايت امام زمان و حق باشيد و از بركات علمى استفاده كنيد.