در محضر علامه طباطبايى

محمد حسين رخشاد

- ۵ -


و معصيت آدم - عليه السلام - قبل از هبوط و پيش از تشريع دين بوده است ؛ بنابراين امر موجود در آيه ى شريفه ى : (كلا منها رغدا حيث شئتما) (219) ؛ (از هر جاى آن خواهيد، فراوان بخوريد) و نهى در آيه شريفه (و لا تقربا هذه الشجره )؛ (ولى به اين درخت نزديك نشويد) ارشادى است ، و بر اساس مصلحت ، خداوند حضرت آدم - عليه السلام - را امر و نهى كرد و امر و نهى مولوى نيست .و از آن پس اين سنت الهى شد، كه هر كس اطاعت كند متنعم خواهد بود، و اگر اطاعت نكند از نعمت الهى محروم خواهد بود و معشيت ضنك و سختى خواهد داشت ، هر چند نعمت هاى دنيوى را داشته باشد.
سؤال 192: آيا درباره خوردن حضرت آدم - عليه السلام - از شجره ى منهيه مى شود اين گونه تعبير كرد: (( شاء و لم يرد )) ؛ (خداوند خواست ولى اراده ننمود)؟
جواب : نهى آدم - عليه السلام - عن الاكل تشريعا، فهو قابل للتخلف ، و اراد تكوينا.(220) ؛ (خداوند متعال ، حضرت آدم - عليه السلام - را تشريعا از خوردن نهى فرمود، و نهى تشريعى قابل تخلف است ؛ ولى آن را تكوينا اراده نمود (و اين قابل تخلف نيست ).مثل روايتى كه وارد شده است .
(( رابع رجب يوم صومكم و فطركم ))
چهارمين روز رجب ، روز روزه و افطار شما است .(221)
سؤال 193: از قرآن شريف استفاده مى شود كه حضرت آدم - عليه السلام - از نزديك شدن به درخت و خوردن ميوه آن نهى شده بود، چرا كه خداوند متعال مى فرمايد:
و لا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظلمين (222)
به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد شد.
ولى حضرت با فرمان خدا مخالفت كرد و از آن خورد، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
(فاءكلا منها) (223)
آن گاه از ميوه ى آن درخت خوردند.
آيا اين مخالفت با عصمت ايشان منافات ندارد؟
جواب : خير، منافات ندارد.زيرا نهى از نزديكى و خوردن ارشادى بود، نه مولوى ؛ چرا كه امر و نهى مولوى با تكليف و دين ثابت مى شود، و پش از هبوط حضرت آدم - عليه السلام - به دنيا، تكليفى نبود، چون هنوز دين تشريع نشده بود، بلكه بعد از آمدن او به دنيا، دين تشريع شد چنان كه از دو آيه زير چنين بر مى آيد كه بيان و تشريع دين بعد از هبوط بوده است .
خداوند متعال مى فرمايد:
قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياءتينكم منى هدى فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشفى و من اعرض ‍ عن ذكرى فان له معشيه ضنكا و نحشره يوم القيمه اعمى (224)
خداوند متعال مى فرمايد: همگى از آن مقام فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است ، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسيد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه تيره بخت ؛ و هر كس از ياد من دل بگرداند، مسلما زندگى تنگ و سختى خواهد داشت ، و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم .
بنابراين ، در آن جا هنوز تكليف و تشريع و امر و نهى مولوى نبود، تا مخالفت و عصيان آن با عصمت ايشان منافات داشته باشد.
سؤال 194: آيا حضرت آدم - عليه السلام - با نزديك شدن به شجره ى منهيه (225) ترك اولى نمود؟
جواب : ترك اولى در اوامر و نواهى مولوى است ، نه در اوامر و نواهى ارشادى .
و نهى حضرت آدم - عليه السلام - از نزديك شدن به شجره و تناول ميوه آن ، نهى ارشادى بود؛ زيرا امر مولوى فرع تكليف و تشريع دين است ، در حالى كه قبل از هبوط آن حضرت به دنيا، هنوز دين تشريع نشده بود و بعد از آمدن آن حضرت به دنيا، دين تشريع شد چنان كه مى فرمايد:
قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياءتينكم منى هدى فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشفى و من اعرض ‍ عن ذكرى فان له معشيه ضنكا و نحشره يوم القيمه اعمى (226)
سؤال 195: امر به سجده بر آدم ، تشريعى بوده است يا تكوينى ؟
جواب : شبيه به تشريعى بوده و تكوينى نبوده است ، زيرا به نص قرآن ، ابليس تخلف كرد.
خداوند متعال مى فرمايد:
(ففسق عن امر ربه ) (227)
پس ابليس از فرمان پروردگارش تخلف نمود.
و در تكوين تخلف معنى ندارد، زيرا خداوند سبحان در جاى ديگر مى فرمايد:
انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (228)
تنها كار خداوند وقتى بخواهد چيزى را پديد آورد، اين است كه به او مى گويد موجود شو، و آن چيز بى درنگ پديد مى آيد.
سؤال 196: آيا امر تشريعى ، مستلزم تشريع و رسول و نبى است ؟
جواب : آن چه در باب نبوت عامه و خاصه بحث مى شود همگى مربوط به عوالم انسانى است و معلوم نيست كه در عالم ملائكه هم امر تشريعى ، مستلزم تشريع و رسول و نبى و امثال اينها باشد.
سؤال 197: آيا ابليس از ملائكه بود؟ و اگر بود چگونه تخلف و عصيان كرد و حال آن كه خداوند درباره ى آن ها مى فرمايد:
بل عباد مكرون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون (229)
بلكه ملائكه بندگان گرامى خداوند هستند كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند و تنها بر طبق فرمان او عمل مى كنند.
هم چنين مى فرمايد:
لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون (230)
از آنچه خدا بر آنان دستور داده سرپيچى نمى كنند، و آن چرا كه مامورند انجام مى دهند.
جواب : مخلوقاتى قبل از حضرت آدم - عليه السلام - بوده اند كه خداوند ملائكه را فرستاد و آن ها را از بين بردند و ابليس را به عنوان اسير با خود بردند، و به نص قرآن ابليس از ملائكه نبود، بلكه از جن بود.
خداوند متعال مى فرمايد
فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه (231)
پس همه ملائكه سجده نمودند، به جز ابليس كه از جنيان بود و از فرمان پروردگارش سرپيچى نمود.
شيطان به معناى (( شرير )) معناى عامى دارد، ولى ابليس اسم خاص براى فرد معهود است كه اعوان و انصار نيز دارد، خداوند متعال مى فرمايد:
انه يرئكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم (232)
قطعا او و قبيله اش شما را از آن جا كه آن ها را نمى بينند، مى بينند.
و در اخبار (( رجعت (233) )) آدمده است : بعد از اين كه امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - عالم را پر از عدل و داد نمود، حضرت امام حسين عليه السلام با لشكريان و اصحاب و يارانش ، و نيز يزيد و لشكريان او رجعت مى كنند و با هم مى جنگند و امام حسين - عليه السلام - و اهل بيت و اصحابش بر آن ها غالب و پيروز مى شوند، و سيدالشهدا - عليه السلام - مدتى در زمان امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - مى مانند، بعد امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - از دنيا مى روند و حضرت امام حسين - عليه السلام - او را تجهيز، غسل و كفن نموده و بر او نماز مى خواند و آن حضرت را به خاك مى سپارد، بعد از امام حسين نيز حضرت امير المومنين - عليه السلام - رجعت مى نمايد و همراه با لشكريانش با لشكر ابليس مى جنگد و بر ابليس پيروز مى شوند.چون مى خواهند او را به قتل برسانند، ابليس مى گويد:
انى من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم و لما يكن .
من از مهلت داده شدگان تا روز و وقت مشخص هستم ، و هنوز آن زمان فرا نرسيده است .
در ادامه ى روايت آمده است :
فيخى عنه و ياءتى بعده رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - و يريد قتله باله (( حربه )) فيهرب من بين يديه الى بيت المقدس ، فيصل اليه النبى صلى الله عليه و آله و سلم فيذبه على صخره بيت المقدس .(234)
لذا امير المومنين - عليه السلام - او را رها مى كند و بعد از او رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى آيد و مى خواهد كه وى را با ابزار جنگى بكشد، ولى از دست آن حضرت فرار مى كند و به بيت المقدس مى رود، سپس پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - به او مى رسد و بر روى (( صخره ى بيت المقدس )) او را سر مى برد.
سؤال 198: آيا ابليس در برابر حضرت آدم - عليه السلام - استكبار نمود، يا مستقلا در مقابل خدا؟
جواب : حضرت آدم - عليه السلام - در ميان بود و خداوند متعال او را عزيز گردانيده بود.
ابليس گفت :
(انا خير منه ) (235)
من بهتر از او (آدم - عليه السلام -) هستم .
ابليس خود را ديد و (( انا )) گفت و بدبخت شد.
سؤال 199: خداوند متعال مى فرمايد:
و لقد خلقنكم ثم صورنكم ثم قلنا للملائكه اسجدوا لادم (236)
و در حقيقت شما را خلق كرديم ، سپس به صورت گرى شما پرداختيم ، آن گاه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد...
آيا سجده ملائكه براى خصوص حضرت آدم - عليه السلام - بود، يا بر تمام انسانها و حضرت آدم - عليه السلام - به عنوان نمونه بوده است ؟
جواب : سجده بر حضرت آدم - عليه السلام - از باب نمونه و از آن جهت كه انسان است ، بوده ، چنان كه روايت آمده است :
(( ادم كان قبله للملائكه (237) ))
حضرت آدم - عليه السلام - تنها قبله ملائكه بود.
و معناى آيه ى شريفه ى فوق اين است كه خداوند متعال انسان را خلق كرد، بعد او را صورت نگارى نمود، سپس به ملائكه فرمود: در برابر آدم سجده كنيد.
البته مقصود از اين بعديت ، بعديت كلامى است نه زمانى .
سؤال 200: آيا فرزندان حضرت آدم - عليه السلام - با محارم خود ازدواج كردند؟
و اگر جواب مثبت است چگونه در آن زمان ازدواج با محارم حلال بوده ، و اكنون حرام است ؟
جواب : خداوند سبحان در قرآن شريف مى فرمايد (ان الحكم الا لله ) (238) ؛ (تشريع ) احكام منحصرا از آن خدا است .
از اين رو ممكن است چيزى در يك زمان حلال و مباح ، و در زمان ديگر مثلا در شرع اسلام ، حرام باشد.
البته در روايتى آمده است كه : (( حوريه و جن نازل شد، و فرزندان آدم با آن ها ازدواج كردند (239) )) ولى اين روايت با ظاهر آيات مخالف است .
سؤال 201: آيا همه افراد بشر از حضرت آدم و حوا - عليهم السلام - به وجود آمده و تكثير نسل يافته اند.
جواب : بله ، از دو آيه شريفه استفاده مى شود كه تمام افراد بشر از حضرت آدم و حوا - عليهم السلام - تكثير يافته اند.
خداوند سبحان مى فرمايد:
خلقكم من نفس وحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا كثيرا و نساء (240)
شما را از يك تن بيافريد، و همسر او را هم از نوع او آفريد، و مردان و زنان بسيارى از آن دو بپراكند.
و نفرمود (( بث منهما و من غيرهما )) ؛ (از آن دو و غير ايشان ، مردان و زنان بسيار بپراكند).
هم چنين مى فرمايد:
يبنى آدم لا يفتنكم الشيطين كما اخرج ابويكم من الجنه (241)
اى فرزندان آدم ، مبادا شيطان شما را بفريبد، چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون آورد.
حضرت نوح - عليه السلام -
سؤال 202: آيا طوفان حضرت نوح - عليه السلام - معجزه آن حضرت به شمار مى آيد؟
جواب : در قرآن كريم آيه اى بر معجزه بودن آن دلالت نمى كند.البته خارق عادت بوده است .
حجم كشتى حضرت نوح - عليه السلام -
سؤال 203: كشتى حضرت نوح - عليه السلام - چقدر وسعت داشته است ؟
جواب : قطعه اى از آن كشتى در جبل جودى پيدا شد، يعنى همان كوهى كه كشتى حضرت نوح - عليه السلام - بر آن قرار گرفت ، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
(و استوت على الجودى ) (242) ؛ (و كشتى بر كوه جودى پهلو گرفت ) و در سلسله جبال آرارات بين تركيه و ايران واقع است و فعلا در آمريكا و مقدارى نيز در شوروى نگهدارى مى شود، و اندازه آن بنا بر تخمينى كه زده اند به اندازه كشتى (( كوئين مارين )) انگليسى است كه طول آن هزار و نوزده قدم (1019) و عرض آن صد و هجده قدم (118) مى باشد.
سؤال 204: آيا از تمام حيوانات در كشتى حضرت نوح - عليه السلام - وجود داشت ؟
جواب : از هر نوع حيوان يك جفت (يك نر و يك ماده ) بوده است ، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
(قلنا احمل فيها من كل زوجين اثنين ) (243)
و گفتيم : در آن كشتى ، از هر حيوان يك جفت حمل كن .
سؤال 205: آيا از افراد بشر كسى بود كه در داخل كشتى حضرت نوح نباشد و غرق نشود؟
جواب : خداوند متعال مى فرمايد:
قال ساوى الى جبل يعصمنى من الماء قال لا عاصم اليوم من امر الله ...(244)
پسر نوح گفت : به زودى به كوهى پناه مى جويم كه مرا از آب در امان نگاه مى دارد، حضرت نوح - عليه السلام - فرمود: امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارانده اى نيست مگر كسى كه خدا بر او رحم كند...
از اين آيه ى شريفه استفاده مى شود، كه كوه ها داخل آب رفته بودند و آب تا قله ى كوه ها بالا آمده بود و از افراد بشر كسى روى زمين نبود، و فقط خانواده و هشتاد (80) نفر از قوم آن حضرت كه هدايت يافته بودند و يك جفت از انواع حيوانات در داخل كشتى بود، و خداوند نسل بشر و حيوانات را دوباره از آنها آفريد.
وسعت دامنه طوفان حضرت نوح - عليه السلام -
سؤال 206: آيا طوفان نوح - عليه السلام - تمام كره زمين را فرا گرفته بود؟
جواب : قسمت مسكونى زمين به ويژه قاره آسيا زير طوفان بود.
تعداد ايمان آورندگان به حضرت نوح - عليه السلام -
سؤال 207: چند تن به حضرت نوح - عليه السلام - ايمان آوردند، و در كشتى همراه او بودند؟
جواب : از خانواده حضرت نوح - عليه السلام - تنها هفتاد يا هشتاد يا هشتاد و چهار نفر مومن بودند (245) البته بعد از 950 سال دعوت آن حضرت ، آن هم با چه زحمت هايى ، به حدى كه گاهى جنازه اش را به منزل مى آوردند.
جمع بين آيه ى (لا تذر) و آيه ى (لا تخطبنى )
سؤال 208: خداوند متعال در جايى از زبان حضرت نوح - عليه السلام - مى فرمايد:
رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا
پروردگارا هيچ كس از كافران را بر روى زمين باقى مگذار.
و در جاى ديگر خطاب به آن حضرت مى فرمايد:
و لا تخطبنى فى الذين ظلموا انهم مغرقون (246)
درباره كسانى كه ستم كرده اند با من سخن مگوى ، چرا كه آنان غرق شدنى اند.آيا اين دو آيه با هم منافات ندارد؟
جواب : اتفاقا كمال سازش را دارند؛ زيرا آيه ى (لا تخطبنى ) مى گويد: مطمئن باش همه رفتنى اند و همه غرق خواهند شد: (انهم مغرقون )، و حضرت نوح - عليه السلام - از اين خطاب فهميده بود كه كسى باقى نمى ماند، لذا طبق فرمايش خداوند سبحان در آيه نخست نفرين مى كند و مى گويد: رب لا تذر على الارض من الكفرين ديارا
و اين مقام بندگى آن بزرگوار است كه دقيقا آن چه را كه خدا خواسته ، مى خواهد.
اسم كتاب حضرت نوح - عليه السلام -
سؤال 209: اسم كتاب حضرت نوح - عليه السلام - چه بود؟
جواب : اسم خاصى نداشت بلكه به اسم (( كتاب نوح )) معروف بوده و ناميده مى شده است ، خداوند متعال مى فرمايد:
كان الناس امه وحده فبعث الله النبين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه (247)
مردم يك گروه بيش نبودند، تا اين كه خداوند پيامبران را به عنوان بشارت دهنده به مومنان و بيم دهنده به كافران و گنهكاران برانگيخت ، و كتاب حق را همراه آنان فرو فرستاد، تا در مسائل اختلافى ميان مردم حكم كند.
منظور از اين (الكتب ) در اين جا همان كتاب حضرت نوح - عليه السلام - است .
حضرت ابراهيم - عليه السلام -
سؤال 210: منظور حضرت ابراهيم - عليه السلام - از اين كه فرمود: (رب ارنى كيف تحى الموتى ) (248) (پروردگارا به من نشان ده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟) آيا منكر معاد و احياى موتى بود؟
جواب : سؤال حضرت از چگونگى احياى اموات بود، لذا فرمود: (( ارنى كيف تحى الموتى )) و مى خواست با ديدن احياى اموات ، خطورات را از دل او برطرف گردد، زيرا خطورات قلبى با عيان بهتر رفع مى شود تا با بيان ؛ بنابراين ، آن حضرت علم اليقين را داشت و حق اليقين را درخواست نمود، و وقتى كه پرندگان را صدا زد و به سوى خود فراخواند علت و (( لم )) مطلب و كيفيت و واقعيت احيا براى او روشن شد، و آن را عيانا مشاهده كرد.
بر اين پايه ، آن حضرت منكر اصل احياى مردگان و معاد نبود، بلكه سؤ ال ايشان از كيفيت آن ، و درخواست روئيت نحوه ى آن بود، كه ارائه شد و مشاهده نمود.
آزر، پدر يا عموى حضرت ابراهيم - عليه السلام -
سؤال 211: چرا فرزندان حضرت يعقوب - عليه السلام - در وقت وفات او خود و حضرت يعقوب - عليه السلام - را از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السلام به شمار آوردند و گفتند:
نعبد الهك و اله ابآئك ابراهيم و اسمعيل و اسحق الها وحدا و نحن له مسلمون (249)
ما معبود تو و معبود پدرانت حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحق خداى يگانه را مى پرستيم ، و در برابر او تسليم هستيم .
در حالى كه حضرت اسماعيل برادر حضرت اسحاق - عليهما السلام - و عموى آنان بود، نه پدر آنان ؟
جواب : اتفاقا اين آيه بهترين آيه اى است كه دلالت دارد بر اين كه كلمه ى (( اب )) ؛ (پدر) در قرآن بر (( عم )) (عمو) اطلاق شده است ؛ زيرا حضرت ابراهيم - عليه السلام - دو پسر داشت يكى حضرت اسحاق و ديگرى حضرت اسماعيل - عليه السلام - و حضرت يعقوب عليه السلام ، فرزند حضرت اسحاق - عليه السلام - بود؛ بنابر اين حضرت ابراهيم جد پدرى حضرت يعقوب ، و اسحاق پدر، و اسماعيل عموى او محسوب مى شود:
ولى در اين آيه شريفه از (( آبا )) و پدران او شمرده شده و كلمه (( اب )) در مورد هر سه آنان استعمال شده است .
از اين جا معلوم مى شود اين كه حضرت ابراهيم - عليه السلام - در قرآن كريم ، به آزر، اب گفته ، دليل آن نمى شود كه آزر پدر صلبى آن حضرت بوده ، بلكه عموى ايشان بوده است ؛ زيرا پدر حضرت ابراهيم - عليه السلام - (( تارخ )) بود، نه آزر، و آزر بت پرست و مشرك بود و حضرت از او خاست كه از بت پرستى دست بردارد و او را به دين توحيد دعوت نمود، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
اذ قال لابيه يابت لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر و لا يغنى عنك شيئا ياءبت انى قد جاعنى من العلم ما لم ياتك فاتبعنى اهدك صراطا سويا (250)
آن گاه كه پدرش گفت : پدر جان ، چرا چيزى را كه نمى شنود و نمى بيند و از تو چيزى را دور نمى كند، مى پرستى ؟ اى پدر، به راستى مرا از دانش وحى حقايقى به دست آمده است كه تو را نيامده است .
پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم .
تا اين كه آزر او را تهديد به قتل نمود و از خود راند؛ چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: (لئن لم تنته لا رجمنك و اهجرنى مليا)؛ (اگر تمام نكنى ، قطعا تو را سنگسار خواهم نمود.پس به آرامى از من دور شو.) ولى حضرت ابراهيم عليه السلام در مقابل اسائه ى ادب و بى حرمتى او و مقتضاى (و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلما) (251) ؛ (همگامى كه نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهد، مى گويند: درود بر تو باد) در پاسخش فرمود:
(قال سلم عليك ساستغفر لك ربى (252) )
گفت ، درود بر تو باد، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى خواهم .
و اين خود وعداه اى بود از ابراهيم - عليه السلام - كه براى او طلب مغفرت نمايد، و چنين نيز كرد، چنان كه فرمود:
(و اغفر لابى انه كان من الظالين (253) )
و پدرم را بيامرز، كه او از گمراهان بود.
و اين استغفار حضرت ، به جهت وفاى به وعده اى بود كه قبلا به آزر داده بود كه هنوز اميد هدايت وى را داشت ، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعدها اياه (254)
و طلب آمرزش حضرت ابراهيم - عليه السلام - براى پدرش ، جز براى وعده اى كه به او داده بود، نبود.
ولى وقتى يقين كرد كه او طالب حق نيست ، بلكه دشمن خدا و معاند است از او بيزارى جست ؛ چنان كه خداوند مى فرمايد:
(فلما تبين له انه عدو لله تبرا منه (255) )
ولى هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست ، از او بيزارى جست .
و تمام اين وقايع در اوايل عهد حضرت ابراهيم - عليه السلام - و در زمانى بود كه هنوز به سوى ارض مقدسه مهاجرت ننموده و خداوند به او اولاد مرحمت نفرموده بود.
سپس عزم بر هجرت نمود و به ارض مقدسه رفت ، و در آخر عهد خود و بعد از تبرى جستن از عموى خود آزر، با تعبير والد كه فقط در مورد پدر صلبى استعمال مى شود نه عمو، براى پدر و مادرش طلب مغفرت نمود و فرمود:
(ربنا اغفر لى و لولدى ...(256) )
پروردگارا، من و پدر و مادرم را بيامرز.
از اين جا معلوم مى شود كسى كه حضرت ابراهيم - عليه السلام - براى مغفرت او دعا نموده و خدا او را آمرزيده ، پدر او بوده است كه با تعبير والد از او ياد نموده ، نه آزر كه عموى او بوده ، و با كلمه اب از او تعبير كرده است ؛ زيرا بعد از بيزارى جستن از او ديگر استغفار براى او مورد نداشت ، و اين استغفار براى او نبود، و تنها براى پدر و هم چنين مادر خويش بود.
حضرت يوسف - عليه السلام -
سؤال 212: حضرت يوسف - عليه السلام - در پاسخ عذرخواهى برادرانش فرمود:
لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الرحمين (257)
امروز سرزنشى براى شما نيست ، خدا شما را مى آمرزد، و او مهربانترين مهربانان است .
مقصود از اين گفتار حضرت يوسف - عليه السلام - (لا تثريب عليكم اليوم ) چيست ؟
جواب : اين منتهاى مردانگى حضرت يوسف - عليه السلام - است كه با آن همه زجرها كه از سوى برادرانش در مدت چهل سال كشيد، از افتادن به چاه گرفته تا فروخته شدن و در زندان افتادن و...، تنها فرمود: (لا تثريب عليكم ) يعنى هيچ گونه معامله ى سوء و برخورد و رفتار بد از ناحيه من به شما نخواهد رسيد.
علت محبت حضرت يعقوب - عليه السلام - به يوسف - عليه السلام -
سؤال 213: خداوند متعال از قول برادران حضرت يوسف - عليه السلام - مى فرمايد:
(ليوسف و اخوه احب الى ابينا منا (258) )
حضرت يوسف - عليه السلام - و برادرش نزد پدرمان از ما دوست داشتنى ترند.
آيا جمال حضرت يوسف - عليه السلام - موجب محبت حضرت يعقوب عليه السلام شده بود؟
جواب : درك آسمانى حضرت يعقوب - عليه السلام - بود كه به حضرت يوسف - عليه السلام - فرمود:
و كذلك يجتبيك ربك و يعلمك من تاءويل الاءحاديث و يتم نعمه عليك و على ال يعقوب كماء اءتمها على ابويك من قبل ابراهيم و اسحق (259)
و اين چنين پروردگارت تو را بر مى گزيند، و از تعبير خواب ها به تو مى آموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مى كند، همان گونه كه قبلا بر پدران تو، ابراهيم و اسحاق تمام كرد.
زيرا (( اجتبا )) به معناى جمع آورى مطالبات و برگزيدن است ، و حضرت يعقوب - عليه السلام - مى فرمايد:
خداوند تو را بر گزيده و همان كرامتى را كه به حضرت ابراهيم و اسحاق عليهما السلام عنايت فرمود، به تو نيز ارزانى خواهد داشت ، و تو نمونه ى حضرت ابراهيم و اسحاق - عليهما السلام - خواهى بود.
محتواى زبور داوود - عليه السلام -
سؤال 214: زبور حضرت داوود - عليه السلام - كه خداوند درباره ى آن مى فرمايد:
(و ءاتينا داوود زبورا (260) )
و زبور را به حضرت داوود داديم .
چگونه بوده ، آيا چون ايشان صاحب كتاب بوده ، مى توان استفاده كرد كه از اولواالعزم بوده است ؟!
جواب : خير، اصلا زبور داوود - عليه السلام - مشتمل بر شريعت و حكم نبود، بلكه مجموعه اى از ادعيه و اوراد بوده است .(261)
حضرت سليمان - عليه السلام -
سؤال 215: آيا حضرت سليمان - عليه السلام - بساطى داشته كه با آن در هوا پرواز مى كرده است ؟
جواب : روايات در اين باب زياد است ، و نمى شود آن ها را انكار نمود.(262)
سؤال 216: خداوند متعال مى فرمايد:
قالت نمله يايها النمل ادخلوا مسكنكم لا يحطمنكم سليمن و جنوده و هم لا يشعرون (263)
مورچه اى گفت ، اى مورچگان ، به خانه هايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما را پايمال كنند.
در تفسير اين آيه در روايت آمده است : (( حضرت سليمان - عليه السلام - به اين مورچه گفت : ما كه در آسمان پرواز مى كرديم ، پس چرا تو به مورچه ها گفتى : (( ادخلوا مسكنكم لا يحطمنكم سليمن و جنوده )) مورچه در جواب گفت : اگر به شما سرگرم مى گرديدند، از ياد خدا غافل مى شدند، و يا اين كه به شوكت و عظمت دستگاه تو نظر مى كردند، به دنيا و زخارف و زندگى دنيا تمايل پيدا مى كردند.(264) ))
آيا اين روايت درست است ؟
جواب : به چنين روايتى برخورد نكرده ام ؛ علاوه بر اين ، معلوم نيست بساط حضرت سليمان - عليه السلام - آن قدر وسعت داشته كه جنود و سپاهش را با خود در هوا حمل كند، در ذيل آيه ، (( والقينا على كرسيه جسدا ثم اناب (265) )) ؛ (و بر تخت او جسدى بيفكنديم ، پس او به تمام وجود سوى خدا توبه و رجوع نمود.) روايات عجيبى وارد شده كه با مقام حضرت سليمان - عليه السلام - و پيغمبرى آن جناب سازش ندارد. آمده است : (( روزى حضرت عزرائيل به نزد حضرت سليمان - عليه السلام - آمد و آن حضرت يك پسر داشت كه جناب عزرائيل به او خيره خيره نگاه مى كرد، لذا آن حضرت به باد دستور داد كه او را لاى ابرهاى آسمان پنهان كند.(266) ))
عدم تنافى درخواست سلطنت دنيايى با مقام نبوت
سؤال 217: خداوند متعال از زبان حضرت سليمان - عليه السلام - مى فرمايد:
هب لى ملكا لا ينبغى لاءحد من بعدى انك اءنت الوهاب (267)
سلطنتى را به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد.به يقين تو بسيار بخشنده اى .
آيا اين درخواست با مقام نبوت آن بزرگوار سازگار است ؟
جواب : اتفاقا خيلى به جاست ؛ زيرا مى فرمايد: ملكى به من بده كه به كسى نمى دهى ، نمى فرمايد ملكى به من بده و به ديگرى نده ، بلكه مى فرمايد: آن چه را كه به ديگرى نخواهى داد به من عطا كن .
سؤال 218: مگر معناى (لا ينبغى لاءحد) اين نيست كه ديگران سزاوار نيستند و من سزاوارم ؟ و آيا در اين تقاضا شائبه ى حسادت وجود ندارد؟!
جواب : مى فرمايد ملكى مى خواهم كه بعد از من كسى آن را دارا نخواهد شد.اگر بفرمايد: به من بده به ديگران نده ، حسد خواهد شد؛ ولى آن بزرگوار اين گونه نمى فرمايد.بلكه مى فرمايد: ملكى كه به هيچ كس سزاوار نيست به من بده ، نه اين كه ديگران سزاوار نيستند، به من بده كه سزاوار آنم .
حضرت عيسى - عليه السلام -
سؤال 219: خداوند متعال در جايى درباره حضرت عيسى - عليه السلام - مى فرمايد:
(انى متوفيك و رافعك الى (268) )
من تو را برگرفته و به سوى خويش بالا مى برم .
و حال اين كه از آيه ى ديگر معلوم مى شود كه حضرت نمرده و كشته نشده است و از بين نرفته است ، چنان كه مى فرمايد:
(و ما قتلوه يقينا بل رفعه الله اليه (269) )
يقينا او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد.
جواب : التوفى بمعنى الاءخذ فى جميع القرآن الكريم ؛ (توفى در قرآن كريم در تمام موارد، به معناى بر گرفتن است ).يعنى از ميان قومت مى گيريم و به مقام قرب مى بريم ، پس توفى در قرآن به معناى ميراندن و نابود كردن نيست ، بلكه به معناى اخذ و گرفتن آمده است ، چنان كه در توفى حق و دين و گرفتن بدهى از مديون استعمال مى شود.بنابراين گفتار خداوند متعال كه مى فرمايد: (انى متوفيك و رافعك الى ) يعنى تو را از ميان قومت بر مى گيريم ، نه گرفتن به معناى قبض روح و اين كه تو را مى رانم ، بلكه به معناى نجات دادن است .پس مقصود از توفى ، ميراندن و نابود كردن نيست .
در تمام آيات ديگر نيز كه كلمه توفى در آن ها استعمال شده ، به معناى نابودى نيست .مانند اين كه مى فرمايد:
(الله يتوفى الانفس حين موتها (270) )
خداوند روح مردم را به هنگام مرگشان به تمامى باز مى ستاند.
نيز مى فرمايد:
حتى جاء احدكم الموت توفته رسلنا (271)
تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، فرستادگان (فرشته ى ) ما جانش بستانند.
هم چنين مى فرمايد:
قل يتوفئكم ملك الموت الذى و كل بكم (272)
بگو: فرشته ى مرگى كه بر شما گمارده شده ، جانتان را مى ستاند.
زيرا خداوند سبحان پيش از آيه ى اخير مى فرمايد:
و قالوا اذا ضللنا فى الارض انا لفى خلق جديد بل هم بلقاء ربهم كفرون (273)
و گفتند: آيا وقتى در دل زمين گم شديم ، آيا باز ما خلقت جديدى خواهيم داشت ؟ (نه ) بلكه آن ها به لقاى پروردگارشان كافرند.
در واقع آيه شريفه فوق در مقام بيان استدلال عليه كسانى است كه منكر بعث و زنده شدن بعد از مردن بودند و آنرا امر مستعبدى مى دانستند و مى گفتند: اگر ما مرديم و اجزا و ذرات بدنمانم متلاشى گرديد و روى زمين پراكنده شد به گونه اى كه از اجزاى زمين تميز داده نشده و گمنام گشتيم و خبرى از ما نبود، آيا ما بعد از مردن و نابودى و متلاشى شدن بدن هايمان ، دو مرتبه زنده خواهيم شد، و مبعوث خواهيم گشت ؟! و خداوند در پاسخ ‌هاى آن ها مى فرمايد: (قل يتوفكم ملك الموت ) ملك الموت (كم ) شما را كه همان جان و روح شما است ، از جسدها و بدنهاى شما توفى مى كند و بر مى گيرد، و شما به مردن از بين نخواهيد رفت و نابود نخواهيد شد.و اگر توفى در اين آيه به معناى نابود كردن و از بين بردن باشد، آيه بى مورد بوده و جواب آنان نخواهد بود.
بنابراين ، پاسخ خداوند متعال اين است كه توفى شما نابودى شما نيست ، بلكه در قبضه ى ملك الموت هستيد كه (الذى وكل بكم ) و در عالم برزخ نيز در حيطه ى او خواهيد بود، پس ، (كم ) كه حقيقت شما و جان شما است كه در حال تغيير است و از حالى به حال ديگر مبدل مى شود، چنان كه در دنيا نيز چنين بود كه در پايان از بين مى رود و نابود مى گردد.
بر اين پايه ، شخصيت انسان به بدن و جسم انسان نيست ، بلكه به نفس و جان اوست ، و آن نيز پايدار است و نابودى و فرسودگى ذرات بدن ضررى به بقا و پايدارى نفس نمى زند.
نكته ى ديگر اين كه : خداوند متعال در ادامه ى آيه ى اخير در استدلال عليه كافران منكر معاد مى فرماييد: (بل هم بلقاء ربهم كفرون ) يعنى لقاى پروردگار بايد صورت گيرد.
توجيه بيانات حضرت عسيى - عليه السلام - در گاهواره
سؤال 220: خداوند متعال از زبان حضرت عيسى - عليه السلام - در زمان كودكى و در حالى كه در گهواره بود، نقل مى كند كه فرمود:
(انى عبد الله ...و برا بولدتى (274) )
به راستى كه من بنده خدا هستم ...و خدا مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده است .
و اين در حالى است كه حضرت عيسى - عليه السلام - در آن وقت ، عبوديت نداشت ، نيكوكارى به مادرش نيز بعدا تحقق پيدا كرد.اين سخن حضرت عيسى - عليه السلام - را چگونه مى توان توجيه نمود؟
جواب : حضرت عيسى - عليه السلام - در آن هنگام با لفظ (انى ) تنها اشاره به خود در آن وقت به خصوص ننمود، بلكه اين تعبير از اول ولادت تا وقتى كه خداوند او را رفع نمود، بر او صدق مى كند.و (برا بوالدتى (275) ) نيز همين طور است .
سؤال 221: خداوند متعال مى فرمايد:
(وليس الذكر كالانثى (276) )
و پسر چون دختر نيست .
آيا اين سخن از كلام مادر حضرت مريم عليها السلام است ، يا از كلام خداوند؟
جواب : كلام خداوند است ؛ و الف و لام دو كلمه (الذكر) و (الانثى ) الف و لام عهد است ؛ يعنى آن ذكورى كه مادر حضرت مريم عليهاالسلام مى خواست ، غير از اناثى است كه به او داديم .
سؤال 222: چرا در آيه ى شريفه ى و اذ قالت الملكئه يمريم ان الله اصطفك و طهرك و اصطفك على نسا العلمين (277) (و ياد كن هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ، خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است ) لفظ (( اصطفا )) دوبار تكرار شده است ؟
جواب : تكرار اصطفاى دومى براى برترى آن حضرت نسبت به زنان است ، ولى اصطفاء اولى مطلق است و شامل مرد و زن مى گردد و از آن استفاده مى شود كه حضرت مريم عليها السلام از ميان مردان و زنان برگزيده شده است .
برترى حضرت مريم عليها السلام از زنان و مردان
سؤال 223: آيا حضرت مريم عليها السلام از مردان هم برتر بوده است ؟
جواب : حضرت مريم عليها السلام بسيار عظمت دارد.قرآن كريم او را در عداد پيغمبران - عليهم السلام - آورده و مى فرمايد:
(و اذكر فى الكتب مريم (278) )
و مريم را در كتاب ياد كن .
به همان طور كه درباره ى حضرت ابراهيم ، و حضرت موسى ، و حضرت اسماعيل ، و حضرت ادريس - عليهم السلام - مى فرمايد:
و اذكر فى الكتب ابراهيم انه كان صديقا نبيا (279)
و در كتاب حضرت ابراهيم - عليه السلام - را ياد كن ، زيرا او بسيار راستگو و پيامبر بود.
و مى فرمايد:
و اذكر فى الكتب موسى انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا (280)
و حضرت موسى - عليه السلام - را در كتاب ياد كن ، زيرا او مخلص (و به تمام وجود پاكيزه ) و فرستاده خدا و پيامبر بود.
و اذكر فى الكتب اسمعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا (281)
و از حضرت اسماعيل - عليه السلام - در كتاب ياد كن ، زيرا او درست وعده و فرستاده ى خدا و پيامبر بود.
و مى فرمايد:
و اذكر فى الكتب ادريس انه كان صديقا نبيا (282)
و در كتاب از حضرت ادريس - عليه السلام - ياد كن ، زيرا او بسيار راستگو و پيامبر بود.
شمول آيه ى اولئك الذين اءنعم الله عليهم ...بر حضرت مريم عليها السلام
سؤال 224: آيا آيه ى (اولئك الذين انعم الله عليهم ...) (283) ؛ (اينان كسانى هستند كه خداوند نعمت (ولايت ) را بر آنان ارزانى داشته است ...) كه در ذيل آيات گذشته آمده است ، شامل حضرت مريم عليها السلام نيز مى شود؟
جواب : بله ، آيه شريفه شامل حضرت مريم عليها السلام و تمامى كسانى است كه در آيات پيش از اين آيه ذكر شده اند.
برترى حضرت فاطمه زهرا از حضرت مريم عليهما السلام
سؤال 225: آيا حضرت مريم عليها السلام از حضرت زهرا عليها السلام نيز برتر بود؟
جواب : در روايات به نقل از رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - آمده است :
مريم سيده نساء عالميها و اما ابنتى فاطمه فهى سيده نساء العالمين من الاولين و الاخرين (284)
مريم عليها السلام سرور زنان زمان خود بود.ولى دخترم فاطمه سرور زنان تمام عالميان از اولين و آخرين است .
فصل : 6 - رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
دين اجداد رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم -
سؤال 226: آيا اجداد پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - به دين حضرت عيسى - عليه السلام - عمل مى كردند؟
جواب : البته موحد بودند، و به دين حضرت ابراهيم - عليه السلام - عمل مى كردند.
توضيح اين كه : شريعت حضرت ابراهيم - عليه السلام - به دو شعبه تقسيم گرديد:
يكى ، شعبه بنى اسرائيل كه حضرت موسى - عليه السلام - با تورات و احكام آن ، و نيز حضرت عيسى - عليه السلام - با انجيل و تصديق تورات ، به سوى آنان فرستاده شدند.
شعبه ديگر، اعراب حجاز بودند كه عمل حج را نيز داشتند و اجداد پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - از دسته ى دوم بودند.(285)
دين رسول اكرم صلى الله عليه و آله پيش از بعثت
سؤال 227: حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - پيش از بعثت چه دينى داشته است ؟
جواب : در روايت آمده است كه آن حضرت متدين به دين حضرت ابراهيم عليه السلام بوده اند (286) و در حديثى آمده است : (( شريعت هر يك از انبياى اولواالعزم كه داراى كتاب و شريعت بودند، تا شريعت اولواالعزم ديگر جارى بود و به آن عمل مى شد، از حضرت نوح - عليه السلام - تا حضرت ابراهيم - عليه السلام - به شريعت حضرت نوح - عليه السلام - عمل مى شد، تا اين كه شريعت حضرت ابراهيم - عليه السلام - آن را نسخ كرد و تا زمان حضرت موسى - عليه السلام - تابع شريعت قبل بودند، تا اين كه شريعت ايشان ، شريعت حضرت موسى - عليه السلام - را نسخ نمود، و پيغمبران بعد تا شريعت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، تابع حضرت عيسى - عليه السلام - بودند.(287) )) .