غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۲۶ -


باب الوالد و الولد (پدر و فرزند)

10534 1-  الولد الصّالح أجمل الذّكرين. 2 23 فرزند صالح و شايسته، زيباترين يادآورى از دو بخش يادآورى انسان است.

10535 2-  الولد احد العدوّين. 2 24 فرزند، يكى از دو دشمن است.

10536 3- اشدّ المصائب سوء الخلف. 2 392 بدترين مصيبتها جانشين (و فرزند) بد است.

10537 4-  برّ الوالدين اكبر فريضة. 3 259 نيكى به پدر و مادر بزرگترين فريضه است.

10538 5-  برّوا آباءكم يبرّكم أبناؤكم. 3 267 به پدرانتان نيكى كنيد تا پسرانتان به شما نيكى كنند.

10539 6-  شرّ الاولاد العاقّ. 4 166 بدترين فرزندان اولاد نافرمان است.

10540 7-  فقد الولد محرق الكبد. 4 415 فقدان فرزند، جگرسوز است.

10541 8-  من استنكف من ابويه فقد خالف الرّشد. 5 334 كسى كه از پدر و مادر خود استنكاف دارد (و آنان را ننگ خود داند) از رشد و راه راست بدر رفته است.

10542 9-  من برّ والديه برّه ولده. 5 454 كسى كه به پدر و مادر خود نيكى كند، فرزندش به او نيكى نمايد.

10543 10-  موت الوالد قاصمة الظّهر. 6 135 مرگ پدر كمرشكن است.

10544 11-  موت الولد صدع فى الكبد. 6 135 مرگ فرزند جگر را مى‏شكافد.

10545 12-  ولد السّوء يهدم الشّرف و يشين السّلف. 6 223 فرزند بد، شرف را ويران سازد و گذشتگان را عيبناك كند.

10546 13-  ولد السّوء يعرّ السّلف‏ و يفسد الخلف. 6 222 فرزند بد، موجب عار و ننگ گذشتگان و تباهى آيندگان است.

10547 14-  ولد عقوق محنة و شؤم. 6 224 فرزند نافرمان، موجب محنت و شوم و نحس است.

10548 15-  لا تجعل اكبر همّك باهلك و ولدك فانّهم ان يكونوا اولياء اللّه سبحانه فانّ اللّه لا يضيّع وليّه و ان يكونوا اعداء اللّه فما همّك باعداء اللّه. 6 327 بزرگترين اندوه خود را خانواده و فرزندانت قرار مده، زيرا آنها اگر دوستان خداى سبحان باشند كه خداوند دوست خود را وانگذارد، و اگر دشمن خدا هستند، پس چه اندوهى در مورد دشمنان خدا دارى

10549 16-  من لم يؤكّد قديمه بحديثه شان سلفه و خان خلفه. 5 409 كسى كه محكم نكند گذشته خود را به تازه خويش، گذشتگان خود را عيبناك كرده و به جانشينان خود خيانت ورزيده.

باب الولاية (حكومت، فرمانروايى)

10550 1-  تكبّرك فى الولاية ذلّ فى العزل. 3 316 تكبّر تو در دوران حكومت موجب خوارى زمان عزل تو خواهد بود.

10551 2-  الولايات مضامير الرّجال. 1 273 حكومتها ميدان (خودنمايى و هنر) مردان است.

10552 3-  استكانة الرّجل فى العزل بقدر شرّه فى الولاية. 2 74 افتادگى و خوارى مرد در زمان معزولى به اندازه شرّ و بدى او است در دوران حكومت و زمامدارى. 

10553 4-  جود الولاة بفى‏ء المسلمين جور و ختر. 3 357 جود و بخشش واليان از غنيمت و پول مسلمانان (و بيت المال) ستم و فساد است.

10554 5-  انّ الزّهد فى ولاية الظّالم بقدر الرّغبة فى ولاية العادل. 2 504 بى‏رغبتى مردم در حكومت ستمكار به اندازه رغبت و علاقه آنها در حكومت عادل است.

10555 6-  اذا استولى اللّئام اضطهد الكرام. 3 129 هرگاه فرومايگان مستولى و مسلّط شوند، بزرگواران و كريمان سرشكسته و خوار گردند.

10556 7-  تولّى الاراذل و الاحداث الدّول دليل انحلالها و إدبارها. 3 295 سرپرستى كردن افراد پست و تازه به دوران رسيده از دولتها و حكومتها، نشانه انحلال و ادبار دولتهاست.

10557 8-  سبع اكول حطوم خير من وال ظلوم غشوم. 4 145 جانور درنده پرخور و پايمال كننده، بهتر است از حاكم ستمگر ظالم.

10558 9-  شرّ الولاة من يخافه البرى‏ء. 4 166 بدترين فرمانروايان كسى است كه انسانهاى بى‏گناه از او بترسند.

10559 10-  شرّ الامراء من ظلم رعيّته. 4 172 بدترين فرماندهان كسى است كه به رعيّت و زيردستان خود ستم كند.

10560 11-  من تكبّر فى ولايته كثر عند عزله ذلّته. 5 354 كسى كه در زمان حكومت خود تكبّر و سر بزرگى كند خوارى‏اش در هنگام عزل زياد خواهد بود.

10561 12-  من اختال فى ولايته ابان عن حماقته. 5 355 كسى كه در حكومت خود به مردم تكبر و فخر فروشى كند از حماقت خود پرده برداشته (و كم عقلى خود را آشكار كرده) است.

10562 13-  ولاة الجور شرار الامّة و اضداد الائمّة. 6 239 حاكمان ستمكار بدترين افراد امّت، و دشمنان پيشوايان مردم هستند.

باب التواني (سستى كردن، كاهلى)

10563 1-  التّوانى اضاعة. 1 12 سستى و كاهلى ضايع كردن عمر است.

10564 2-  التّوانى فوت. 1 22 سستى كردن سبب فوت فرصتها و كارها گردد.

10565 3-  التّوانى سجيّة النّوكى. 1 119 سستى كردن شيوه بى‏خردان است.

10566 4-  بالتّوانى يكون الفوت. 3 214 از دست رفتن فرصتها و كارهاى مهم بخاطر تنبلى و سستى است.

10567 5-  من اطاع التّوانى ضيّع الحقوق. 5 302 كسى كه از تنبلى و سستى پيروى كند حقوق خدا و خلق را ضايع كند.

10568 6-  من ترك العجب و التّوانى لم ينزل به مكروه. 5 372 كسى كه خودبينى و كاهلى را در كارها واگذارد، چيز ناخوشايندى به او نرسد.

10569 7-  من اطاع التّوانى أحاطت به النّدامة. 5 445 كسى كه از سستى و كاهلى پيروى كند پشيمانى او را فرا گيرد.

10570 8-  من التّوانى يتولّد الكسل. 6 17 بى حالى و كسالت از تنبلى و سستى زاييده مى‏شود.

10571 9-  التّواني فى الدّنيا إضاعة و فى الآخرة حسرة. 2 41 سستى و كاهلى كردن در كارها، در دنيا موجب از دست دادن فرصتها و در آخرت موجب افسوس و حسرت است.

باب التهمة

10572 1-  من دخل مداخل السّوء اتّهم. 5 159 كسى كه در جاى بدنام برود متّهم و بدنام شود.

10573 2-  من قرب من الدّنيّة اتّهم. 5 286 كسى كه به پستى (و يا آدمهاى پست) نزديك شود متّهم گردد.

10574 3-  من عرّض نفسه للتّهمة فلا يلومنّ من اساء الظّنّ به. 5 390 كسى كه خود را در معرض تهمت قرار دهد، نبايد سرزنش كند آنهايى را كه به او بدگمان شوند.

حرف «الهاء»

باب الهجران (جدايى، دورى)

10575 1-  اذا أبغضت فلا تهجر. 3 115 هرگاه با كسى بغض و دشمنى داشتى از او مبر (يعنى راهى را براى دوستى و آشتى باقى بگذار).

10576 2-  لا خير فيمن يهجر أخاه من غير جرم. 6 396 در كسى كه بدون جرم و گناهى از برادر دينى خود دورى و جدايى كند خيرى نيست.

باب الهدية (كادو، سوغات)

10577 1-  الهديّة تجلب المحبّة. 1 83 هديه، جلب محبّت كند.

10578 2-  ما استعطف السّلطان و لا استسلّ سخيمة الغضبان، و لا استميل‏ المهجور، و لا استنجحت صعاب الامور، و لا استدفعت الشّرور، بمثل الهديّة. 6 111 براى جلب عطوفت پادشاه، و رفع كينه انسانهاى خشمناك، و جذب افراد جدا شده از اجتماع و موفق شدن در انجام كارهاى دشوار، و دفع شرور و بديها، چيزى همانند هديه و كادو نيست.

باب الهداية (راهنمايى)

10579 1-  بالهدى يكثر الاستبصار. 3 199 به وسيله هدايت بينايى بسيار گردد.

10580 2-  افضل الذّخر الهدى. 2 378 برترين اندوخته‏ها هدايت است.

10581 3-  ضلّ من اهتدى بغير هدى اللّه. 4 229 گمراه گشته كسى كه به جز هدايت خداوند از ديگرى هدايت جويد.

10582 4-  طوبى لمن بادر الهدى قبل ان تغلق ابوابه. 4 243 خوشا به حال كسى كه بشتابد به سوى هدايت پيش از آنكه (با رسيدن اجل) درهاى آن بسته شود.

10583 5-  طوبى لمن ركب الطّريقة الغرّاء، و لزم المحجّة البيضاء و تولّه بالآخرة و اعرض عن الدّنيا. 4 246 خوشا به حال كسى كه طريقه روشن و راه نورانى (ايمان) را بپيمايد، و به آخرت فريفته گشته و از دنيا روى بگرداند.

10584 6-  طاعة الهدى تنجى. 4 252 فرمانبردارى هدايت نجات بخش است.

10585 7-  عليك بطاعة من يأمرك بالدّين فانّه يهديك و ينجيك. 4 296 بر تو باد به فرمانبردارى كسى كه تو را به دين دستور دهد زيرا چنين كسى تو را هدايت كند و نجات بخشد.

10586 8-  فاز من استصبح بنور الهدى و خالف دواعى الهوى و جعل الايمان عدّة معاده و التّقوى ذخره و زاده. 4 441 پيروز گشته كسى كه از نور هدايت روشنايى گرفته، و با آنچه او را به پيروى‏ هواهاى نفسانى بخواند مخالفت كرده، و ايمان را ذخيره معاد خويش گردانده، و تقوا را اندوخته و توشه خويش كرده است.

10587 9-  قد امهلوا فى طلب المخرج و هدوا سبيل المنهج. 4 485 (بندگان خدا) در اين چند روزه مهلت داده شده‏اند كه در جستجوى راه صحيح برآيند، و به راه نجات هدايت گشته‏اند.

10588 10-  ليكن شعارك الهدى. 5 51 بايد شعار تو هدايت و راهنمايى باشد.

10589 11-  من علم اهتدى. 5 152 كسى كه دانا شد راه يافت.

10590 12-  من اهتدى نجا. 5 152 كسى كه راه يافت رستگار گرديد.

10591 13-  من اهتدى بهدى اللّه ارشده. 5 220 كسى كه از راهنمايى خدا راهنمايى جويد خداوند او را ارشاد كند.

10592 14-  من اهتدى بغير هدى اللّه سبحانه ضلّ. 5 243 كسى كه به غير از راهنمايى خداى سبحان راهنمايى جويد گمراه شود.

10593 15-  من اهتدى بهدى اللّه فارق الاضداد. 5 281 كسى كه به راهنمايى خداوند راهنمايى جويد از دشمنى‏ها جدا شود.

10594 16-  من يطلب الهداية من غير اهلها يضلّ. 5 308 كسى كه از نا اهل هدايت و راهنمايى جويد گمراه شود.

10595 17-  من استهدى الغاوى عمى عن نهج الهدى. 5 323 كسى كه از آدم گمراه راهنمايى جويد از راه راست گمراه شود.

10596 18-  هدى اللّه أحسن الهدى. 6 192 راهنمايى خدا بهترين راهنماييها است.

10597 19-  هدى من سلّم مقادته الى اللّه و رسوله و ولىّ أمره. 6 193 راه يافته و هدايت شده كسى كه زمام كار خود را به خدا و پيامبر و ولى امر او واگذار كرده باشد.

10598 20-  لا ضلال مع هدى. 6 363 با يافتن راه و هدايت، گمراهى وجود ندارد.

10599 21-  لا دليل أرشد من الهدى. 6 382 هيچ راهنمايى راه راست‏تر از هدايت نيست.

باب الهذر (ياوه، سخن بيهوده)

10600 1-  الهذر عار. 1 31 ياوه‏گويى ننگ و عار است.

10601 2-  اجتنب الهذر فايسر جنايته الملامة. 2 184 از بيهوده‏گويى بپرهيز كه كمترين زيان آن، ملامت و سرزنش خواهد بود.

10602 3-  ايّاك و الهذر فمن كثر كلامه كثرت آثامه. 2 289 دورى كن از بيهوده‏گويى كه هركس گفتارش بسيار شد گناهانش زياد شود.

10603 4-  اسوأ القول الهذر. 2 382 بدترين سخن‏ها ياوه‏گويى است.

10604 5-  كثرة الهذر تكسب العار. 4 588 بيهوده‏گويى بسيار، ننگ و عار به بار آورد.

10605 6-  كثرة الهذر تملّ الجليس و تهين الرّئيس. 4 595 بيهوده‏گويى بسيار، هم نشين را آزرده كند و رئيس و بزرگ را خوار گرداند. 

باب الهزل (شوخى)

10606 1-  الكامل من غلب جدّه هزله. 2 162 انسان كامل كسى است كه گفتار جدّى او بر شوخى‏هايش غالب باشد.

10607 2-  احذر الهزل و اللّعب و كثرة المزح و الضّحك و التّرّهات. 2 277 بپرهيز از شوخى و بازى و مزاح بسيار، و خنده و سخنان بى‏فايده و باطل.

10608 3-  أعقل النّاس من غلب جدّه هزله، و استظهر على هواه بعقله. 2 477 عاقل‏ترين مردم كسى است كه كارهاى جدّى او بر شوخى‏اش غالب باشد و كمك گيرد از عقل خود براى مقابله و غلبه بر هوا و خواهش خود.

10609 4-  غلبة الهزل تبطل عزيمة الجدّ. 4 384 غلبه كردن شوخى در انسان تصميم جدّى او را در كارها باطل كند.

10610 5-  كثرة الهزل آية الجهل. 4 598 شوخى بسيار نشانه نادانى است.

10611 6-  من كثر هزله استجهل. 5 200 كسى كه شوخى او بسيار باشد نادان شمرده شود.

10612 7-  من جعل ديدنه الهزل لم يعرف جدّه. 5 227 كسى كه عادت و شيوه خود را در كارها شوخى قرار دهد، كار جدّى او معلوم نشود.

10613 8-  من كثر هزله بطل جدّه. 5 279 كسى كه شوخى او بسيار شد كار جدّى او باطل و بيهوده گردد.

10614 9-  من غلب عليه الهزل فسد عقله. 5 293 كسى كه شوخى بر او غلبه كرد عقلش تباه شود.

10615 10-  من قلّ عقله كثر هزله. 5 320 كسى كه عقلش كم باشد، شوخى‏اش بسيار شود.

باب الهلكة (نابودى)

10616 1-  ربّ عاطب بعد السّلامة. 4 57 بسا انسانها كه بعد از رسيدن به سلامت هلاك گشته‏اند.

10617 2-  من عدل عن واضح المسالك سلك سبل المهالك. 5 360 كسى كه از جاده‏هاى روشن روى بگرداند راههاى هلاكت را به پيمايد.

باب الأهم و المهم

10618 1-  انّ رأيك لا يتّسع لكلّ شي‏ء ففرّغه للمهمّ. 2 606 به راستى كه رأى و انديشه تو گنجايش همه چيز را ندارد، در اين صورت آن را به كار مهمّ اختصاص ده.

10619 2-  من اشتغل بغير المهمّ ضيّع الاهمّ. 5 330 كسى كه سرگرم شود به كارى كه مهم نيست، كار مهم‏تر را از دست مى‏دهد.

باب الهمة (قصد، تصميم)

10620 1-  اجعل كلّ همّك و سعيك للخلاص من محلّ الشّقاء و العقاب و النّجاة من مقام البلاء و العذاب. 2 223 همه همت و تلاش و كوشش خود را در راه رهايى از جايگاه بدبختى و كيفر، و نجات از محلّ عذاب و بلا قرار ده.

10621 2-  من لم يكن همّه ما عند اللّه سبحانه لم يدرك مناه. 5 410 كسى كه همّت و هدفش چيزى جز از آنچه در پيشگاه خداى سبحان است باشد، به آرمان خود نرسد.

10622 3-  المرء بهمّته. 1 61 آدمى به همّت خود بسته است. 

10623 4-  الفعل الجميل ينبى‏ء عن علوّ الهمّة. 1 365 كار زيبا خبر از بلندى همت مى‏دهد.

10624 5-  الشّرف بالهمم العالية لا بالرّمم البالية. 2 106 شرافت به همتهاى بلند است نه به استخوانهاى پوسيده (پدران و نياكان). 

10625 6-  المرء بهمّته لا بقنيته. 2 155 شخصيّت آدمى به همت او است نه به مال و اندوخته‏اش.

10626 7-  أبعد الهمم أقربها من الكرم. 2 392 دورترين و بلندترين همّتها آن است كه به كرم و بزرگوارى نزديك‏تر باشد.

10627 8-  أحسن الشّيم شرف الهمم. 2 395 بهترين شيوه‏ها همتهاى بلند و شريف است.

10628 9-  أتعب النّاس قلبا من علت همّته و كثرت مروّته و قلّت مقدرته. 2 440 دلريش‏ترين مردم كسى است كه همّتى بلند و مردانگى بسيارى دارد، ولى توان مالى او اندك است. (كه نمى‏تواند از بينوايان دستگيرى كند)

10629 10-  بقدر الهمم تكون الهموم. 3 222 اندوهها به اندازه همّتها است.

10630 11-  خير الهمم أعلاها. 3 425 بهترين همّتها بلندترين آنهاست. 

10631 12-  شجاعة الرّجل على قدر همّته و غيرته على قدر حميّته. 4 181 شجاعت مرد به قدر همّت او است، و غيرت او به اندازه حميّت او (و دفع ننگ و عار او از خويشتن) است.

10632 13-  على قدر الهمّة تكون الحميّة. 4 310 به اندازه همّت است حميّت و ننگ و عار داشتن.

10633 14-  قدر الرّجل على قدر همّته و عمله على قدر نيّته. 4 500 قدر و منزلت مرد به قدر همّت او است و عمل و كردارش به اندازه نيّت و قصد او.

10634 15-  كن بعيد الهمم اذا طلبت، كريم الظّفر اذا غلبت. 4 605 هرگاه چيزى بخواهى همّت را بلند و عالى گردان، و هرگاه غالب شدى كريمانه پيروز شو. 

10635 16-  لم يفد من كانت همّته الدّنيا عوضا و لم يقض مفترضا. 5 96 كسى كه همّتش دنيا باشد، به جاى آنچه از دست داده چيزى كسب نكرده، و واجبى را به جا نياورده است.

10636 17-  من كبرت همّته كبر اهتمامه. 5 176 كسى كه همّتش بزرگ باشد اهتمام و تلاشش نيز بزرگ خواهد بود. 

10637 18-  ما رفع امرء كهمّته و لا وضعه كشهوته. 6 114 چيزى آدمى را همانند همّتش بلند نكند، و چيزى او را همانند شهوت و خواسته‏اش پست نكند.

10638 19-  من صغرت همّته بطلت فضيلته. 5 210 كسى كه عزم و همّتش كوچك باشد فضيلت و برترى‏اش باطل و تباه گردد.

10639 20-  من شرفت همّته عظمت قيمته. 5 272 كسى كه همّت او بلند و شريف باشد ارزش او بزرگ گردد.

10640 21-  من كبرت همّته عزّ مرامه. 5 288 كسى كه همتش بزرگ باشد گران و سنگين است مرام و آرمان او. 

10641 22-  من رقى درجات الهمم عظّمته الامم. 5 313 كسى كه درجه‏هاى همّت و تصميم را بپيمايد ملّتها او را بزرگ شمارند.

10642 23-  من دنت همّته فلا تصحبه. 5 443 كسى كه همّت او پست است با او مصاحبت و رفاقت مكن.

10643 24-  من صغر الهمّة حسد الصّديق على النّعمة. 6 11 رشك بردن بر دوست به خاطر نعمتى كه دارد از دون همّتى است.

10644 25-  ما المغبوط الّا من كانت همّته نفسه لا يغبّها عن محاسبتها و مطالبتها و مجاهدتها. 6 105 غبطه و افسوس نبايد خورد بر حال كسى مگر بر آن كس كه همّتش اصلاح نفس او است، و هر روزه نفس خود را حسابرسى و بازخواست كرده و با آن پيكار نمايد.

10645 26-  هموم الرّجل على قدر همّته و غيرته على قدر حميّته. 6 213 اندوههاى انسان به اندازه همّت او است و غيرت او به اندازه عار و ننگ داشتن او.

10646 27-  لا مروّة لمن لا همّة له. 6 402 مردانگى ندارد كسى كه همّت ندارد.

10647 28-  الكفّ عمّا فى أيدى النّاس عفّة و كبر همّة. 1 365 باز ايستادن از آنچه در دستهاى مردم است (و طمع نكردن در آنها) پرهيزكارى و بزرگى همت است.

10648 29-  على قدر الهمم تكون الهموم. 4 314 اندوه‏ها به اندازه همّتها است (به هر مقدار همّت بلندتر، اندوه انجام آن بيشتر خواهد بود).

باب التهور (بى‏باكى، دليرى)

10649 1-  من تهوّر ندم. 5 139 كسى كه بى‏باكانه عمل كند، پشيمان گردد.

باب الهوان (پستى، خوارى)

10650 1-  خمسة ينبغي ان يهانوا: الدّاخل بين اثنين لم يدخلاه فى أمرهما، و المتأمّر على صاحب البيت فى بيته، و المتقدّم على مائدة لم يدع اليها، و المقبل بحديثه على غير مستمع، و الجالس فى المجالس الّتى لا يستحقّها. 3 456 پنج گروه هستند كه شايسته خوارى و اهانت هستند: (1) كسى كه دخالت كند (و فضولى كند) در كار دو نفرى كه او را در كار خود دخالت نداده‏اند، (2) كسى كه در خانه ديگرى باشد و به صاحب خانه دستور دهد، (3) كسى كه بر سر سفره‏اى بى‏دعوت حاضر شود، (4) كسى كه سخنى گويد براى ديگرى كه گوش نمى‏دهد، (5) كسى كه در جايى بنشيند كه شايستگى آن را ندارد.

10651 3-  من استهان بالرّجال قلّ. 5 189 كسى كه مردم را خوار بشمارد (شخصيّت و اعتبار و يارانش) كم شود.

باب الهوى (خواهش)

10652 1-  الهوى يردى. 1 16 هوا و خواسته دل انسان را هلاك مى‏كند.

10653 2-  الهوى صبوة. 1 44 هوا و هوس كارى كودكانه است.

10654 3-  الهوى عدوّ العقل. 1 68 هواى نفس دشمن عقل است.

10655 4-  الهوى آفة الالباب. 1 83 هواى نفس آفت خردمندان است.

10656 5-  الهوى عدوّ متبوع. 1 85 هواى نفس دشمنى است كه پيروى‏اش كنند.

10657 6-  الهوى شريك العمى. 1 153 هواى نفس شريك كورى و نابينايى است.

10658 7-  الهوى داء دفين. 1 159 هوا و هوس دردى است نهان.

10659 8-  الهوى قرين مهلك. 1 237 هواى نفس قرين و همراهى نابود كننده است.

10660 9-  الهوى ضدّ العقل. 1 258 هوا دشمن عقل است.

10661 10-  الهوى اسّ المحن. 1 262 هوا اساس و ريشه محنتهاست.

10662 11-  الهوى مطيّة الفتن. 1 265 هواى نفس مركب فتنه‏هاست.

10663 12-  الهوى هوىّ الى أسفل سافلين. 1 350 هواى نفس سرنگون كننده است آدمى را در اسفل سافلين (پست‏ترين جاهاى پست دوزخ).

10664 13-  الهوى أعظم العدوّين. 2 26 هوا و هوس بزرگترين دشمن از دو گروه دشمنهاى آدمى است.

10665 14-  العاقل من عصى هواه فى طاعة ربّه. 2 38 عاقل كسى است كه در راه اطاعت پروردگار خويش از هواى نفس نافرمانى كند.

10666 15-  الجاهل من اطاع هواه فى‏ معصية ربّه. 2 38 نادان كسى است كه در راه نافرمانى خدا از هواى نفس خويش فرمان برد.

10667 16-  العاقل من غلب هواه و لم يبع آخرته بدنياه. 2 103 عاقل كسى است كه بر هواى نفس خويش غالب آيد و آخرت خود را به دنيا نفروشد.

10668 17-  العاقل من غلب نوازع اهويته. 2 158 عاقل كسى است كه بر هواهاى شكننده و بركننده خويش غلبه كند.

10669 18-  العاقل من قمع هواه بعقله. 2 162 عاقل كسى است كه به وسيله عقل خود هواى نفس را سركوب كند.

10670 19-  الهوى اله معبود. 2 166 هواى نفس معبودى است كه آن را پرستش كنند.

10671 20-  املك عليك هواك و شحّ بنفسك عمّا لا يحلّ لك فانّ الشّحّ بالنّفس حقيقة الكرم. 2 199 مالك هواى نفس خود باش و بخل بورز نسبت به نفس خود در آنچه بر او حلال نيست، زيرا بخل ورزيدن به نفس در اين گونه امور حقيقت بزرگوارى است.

10672 21-  املك عليك هواك و شجى نفسك فانّ شجى النّفس الانصاف منها فيما أحبّت و كرهت. 2 217 زمام هواى نفس خويش و اندوه گلوگير خود را در اختيار خود گير، زيرا اندوه گلوگير نفس در اين است كه در آنچه نفس خوش دارد يا ناخوش دارد به انصاف و عدالت عمل كند.

10673 22-  اغلبوا أهوائكم و هاربوها فانّها ان تقيّدكم توردكم من الهلكة ابعد غاية. 2 263 بر هواهاى نفسانى خويش غلبه كنيد و بجنگيد با آنها، كه به راستى اگر آنها شما را در بند كشند به دورترين مهلكه‏ها در اندازند.

10674 23-  احذروا هوى هوى بالانفس هويّا، و ابعدها عنه قرارة الفوز قصيّا. 2 284 بپرهيزيد از هواى نفسى كه به سختى نفسها را فرود آورده، و به دورترين نقطه از قرارگاه رستگارى دور كرده است.

10675 24-  ايّاك و طاعة الهوى فانّه يقود الى كلّ محنة. 2 297 بپرهيز از پيروى كردن هوا و هوس، زيرا انسان را به سوى هر محنت و اندوهى براند.

10676 25-  ايّاكم و تمكّن الهوى منكم فانّ اوّله فتنة و آخره محنة. 2 325 بپرهيزيد از اين كه هواى نفس بر شما چيره گردد، كه آغازش فتنه و بلا و پايانش رنج و محنت است.

10677 26-  الا و انّ اخوف ما اخاف عليكم اتّباع الهوى و طول الامل. 2 332 آگاه باشيد كه به راستى ترسناك‏ترين چيزى كه از آن بر شما ترسانم (دو چيز است) پيروى كردن از هواى نفس، و آرزوى طولانى و دراز.

10678 27-  اهلك شي‏ء الهوى. 2 372 نابود كننده‏ترين چيزها هواى نفس است.

10679 28-  اقرب الآراء من النّهى ابعدها من الهوى. 2 402 نزديك‏ترين انديشه‏ها به عقل، دورترين آنها از هوا و هوس است.

10680 29-  اقوى النّاس من غلب هواه. 2 413 نيرومندترين مردم كسى است كه بر هواى نفس خويش غلبه كند.

10681 30-  افضل النّاس من جاهد هواه. 2 416 برترين مردم كسى است كه با هواى نفس خويش پيكار كند.

10682 31-  اغلب النّاس من غلب هواه بعلمه. 2 435 پيروزمندترين مردم كسى است كه به وسيله علم و دانش خود بر هواى نفس غلبه كند.

10683 32-  اجلّ الامراء من لم يكن الهوى عليه اميرا. 2 438 بزرگترين فرمانروايان كسى است كه هواى نفس بر او فرمانروايى نكند.

10684 33-  افضل النّاس من عصى هواه و افضل منه من رفض دنياه. 2 445 برترين مردم كسى است كه نافرمانى هواى نفس كند، و از او برتر كسى است كه دنيا را ترك كند.

10685 34-  اشقى النّاس من غلبه هواه فملكته دنياه و افسد اخراه. 2 446 بدبخت‏ترين مردم كسى است كه هواى نفس بر او غلبه كند و دنياى او را در اختيار گيرد، و آخرتش را تباه سازد.

10686 35-  اوّل الهوى فتنة و آخره محنة. 2 454 آغاز هواى نفس فتنه و بلا و پايان آن رنج و محنت است.

10687 36-  آخر ما تفقدون مجاهدة اهوائكم و طاعة اولى الامر منكم. 2 469 آخرين چيزى را كه از دست مى‏دهيد و گم مى‏كنيد، پيكار كردن با هواهاى نفسانى و فرمانبردارى كارداران و فرمانروايان خود (ائمه دين عليهم السّلام) است.

10688 37-  انّ طاعة النّفس و متابعة اهويتها اسّ كلّ محنة، و رأس كلّ غواية. 2 520 به راستى كه اطاعت نفس و پيروى كردن از هواهاى آن، اساس هر محنت و اصل هر گمراهى است.

10689 38-  ان لم تردع نفسك عن كثير ممّا تحبّ مخافة مكروهه سمت بك الاهواء الى كثير من الضّرر. 3 8 اگر به خاطر ناراحت شدن نفس خويش آن را از خواسته‏هاى بسيارى كه دارد بازندارى، هواهاى نفسانى زيانهاى بسيارى به تو مى‏رساند.

10690 39-  انّك ان ملّكت نفسك قيادك افسدت معادك، و اوردتك بلاء لا ينتهى و شقاء لا ينقضي. 3 52 به راستى اگر اختيار خود را به دست نفس خويش دهى، معاد و رستاخيز تو را تباه كند و به بلايى كه نهايت ندارد و بدبختى كه پايان ندارد، دچار سازد.

10691 40-  انّك ان اطعت هواك اصمّك و اعماك، و افسد منقلبك و أرداك. 3 56 به راستى كه تو اگر از هواى نفس خويش پيروى كنى، كر و كورت كند و آخرتت را تباه سازد و نابودت كند.

10692 41-  انّكم ان أمّرتم عليكم الهوى أصمّكم و أعماكم و أرداكم. 3 67 به راستى اگر هواى نفس را بر خود فرمانروا كنيد، كر و كورتان كند و به نابوديتان كشاند.

10693 42-  آفة العقل الهوى. 3 101 آفت عقل، هوا و هوس است.

10694 43-  اذا غلبت عليكم أهواؤكم أوردتكم موارد الهلكة. 3 125 هرگاه هواها بر شما غالب شد شما را به مهلكه‏ها در آورد.

10695 44-  حقّ على العاقل أن يقهر هواه قبل ضدّه. 3 415 بر عاقل لازم است كه پيش از غلبه بر دشمن خود، بر هواى نفس خود غلبه كند (چون دشمنى او از هر دشمنى بيشتر است).

10696 45-  خير الآراء أبعدها من الهوى و أقربها من السّداد. 3 432 بهترين انديشه‏ها آن است كه از هوا دورتر و به درستى و راه راست نزديك‏تر باشد.

10697 46-  خالف الهوى تسلم، و أعرض عن الدّنيا تغنم. 3 448 با هواى نفس مخالفت كن تا سالم بمانى، و از دنيا روى بگردان تا غنيمت يابى.

10698 47-  خالف نفسك تستقم و خالط العلماء تعلم. 3 462 با نفس خود مخالفت كن تا استقامت يابى و با دانشمندان مخالطت و آميزش داشته باش تا دانا گردى.

10699 48-  دواء النّفس الصّوم عن الهوى، و الحمية عن لذّات الدّنيا. 4 23 داروى نفس، روزه و امساك از هوا، و پرهيز كردن از لذتهاى دنياست.

10700 49-  طاعة الهوى تردى. 4 252 فرمانبردارى هواى نفس آدمى را هلاك‏ سازد.

10701 50-  طاعة الهوى تفسد العقل. 4 249 پيروى از هواى نفس عقل را تباه كند.

10702 51-  طوبى لمن كابد هواه و كذّب مناه و رمى غرضا و أحرز عوضا. 4 245 خوشا به حال كسى كه تحمل كند رنج پيكار با هواى نفس خود را، و دروغ بشمارد آرزو را، هدفى را بزند و عوضى را فراهم كند.

10703 52-  طوبى لمن غلب نفسه و لم تغلبه، و ملك هواه و لم يملكه. 4 241 خوشا به حال كسى كه بر نفس خود غالب آيد و نفس بر او غلبه نكند، زمام هواى نفس را در دست گيرد و هواى نفس اختياردار او نشود.

10704 53-  ضادّوا الهوى بالعقل. 4 232 با هواى نفس به وسيله عقل مخالفت كنيد.

10705 54-  صلاح النّفس مجاهدة الهوى. 4 196 صلاح نفس، پيكار با هوا و خواهش است.

10706 55-  شرّ الامراء من كان الهوى عليه اميرا. 4 167 بدترين اميران كسى است كه هواى نفس بر او امير باشد.

10707 56-  سلوا اللّه سبحانه العافية من تسويل الهوى و فتن الدّنيا. 4 138 از خداى سبحان عافيت و سلامتى از فريب هواى نفس و فتنه دنيا را درخواست كنيد.

10708 57-  سبب فساد الدّين الهوى. 4 125 سبب تباهى دين هواى نفس است.

10709 58-  سبب فساد العقل الهوى. 4 121 سبب فساد عقل هوا و خواهش است.

10710 59-  ردع النّفس و جهادها عن اهويتها يرفع الدّرجات و يضاعف الحسنات. 4 90 باز داشتن نفس و پيكار با هوا و هوسهاى‏ آن، درجه‏هاى انسان را بالا برد و نيكى‏ها و حسنات را چند برابر كند.

10711 60-  ردع الهوى شيمة العقلاء. 4 89 باز داشتن هواى نفس شيوه خردمندان است.

10712 61-  ردع النّفس عن تسويل الهوى ثمرة النّبل. 4 88 باز داشتن نفس از فريبكارى هوا، ميوه زيركى و بزرگى است.

10713 62-  ردع النّفس عن الهوى هو الجهاد النّافع. 4 86 باز داشتن نفس از هوا و خواهش، همان پيكار سودمند است.

10714 63-  ردع النّفس عن الهوى الجهاد الاكبر. 4 86 باز داشتن نفس از هوا و هوس «جهاد اكبر» است.

10715 64-  ذهاب العقل بين الهوى و الشّهوة. 4 32 رفتن عقل به علّت غالب شدن يكى از دو چيز يعنى هوا و يا شهوت است.

10716 65-  رحم اللّه امرأ غالب الهوى و أفلت من حبائل الدّنيا. 4 43 خدا رحمت كند كسى را كه بر هواى نفس غالب شود و از كمندهاى فريب دنيا بگريزد.

10717 66-  رحم اللّه امرأ قمع نوازع نفسه الى الهوى فصانها و قادها الى طاعة بعنانها. 4 45 خدا رحمت كند كسى را كه سركوب كند سركشى‏هاى خواسته نفس را، و نگاهش دارد، و زمام آن را در دست گرفته به سوى فرمانبردارى خدا بكشاند.

10718 67-  رأس الدّين مخالفة الهوى. 4 53 اساس دين مخالفت با هواى نفس است.

10719 68-  رأس العقل مجاهدة الهوى. 4 54 اساس عقل پيكار كردن با هوا و هوس است.

10720 69-  ظفر بجنّة المأوى من غلب الهوى. 4 275 به بهشت برين «جنّة المأوى» دست يابد كسى كه بر هواى نفس غلبه كند.

10721 70-  غرور الهوى يخدع. 4 378 فريب هواى نفس انسان را گول مى‏زند.

10722 71-  غلبة الهوى تفسد الدّين و العقل. 4 383 غلبه كردن هواى نفس دين و عقل را تباه كند.

10723 72-  غالب الهوى مغالبة الخصم خصمه، و حاربه محاربة العدوّ عدوّه لعلّك تملكه. 4 386 غلبه كن بر هواى نفس همانند غلبه كردن كسى كه بر خصم خود غالب شود و با آن بجنگ همان گونه كه دشمن با دشمن مى‏جنگد، شايد بدين وسيله مالك آن گردى و به فرمان تو در آيد.

10724 73-  فى طاعة الهوى كلّ الغواية. 4 408 همه گمراهى‏ها در پيروى هواى نفس است.

10725 74-  فاز من غلب هواه و ملك دواعى نفسه. 4 414 رستگار شده كسى كه بر هواى نفس غالب گشته، و خواسته‏هاى نفس را در فرمان خويش در آورده است.

10726 75-  فساد النّفس الهوى. 4 417 سبب فساد نفس، هوا و هوس است.

10727 76-  قد ضلّ من انخدع لدواعى الهوى. 4 475 به راستى كه گمراه شده كسى كه فريب خواسته‏هاى هواى نفس را خورده است.

10728 77-  قاتل هواك بعقلك تملك رشدك. 4 499 به وسيله عقل خود با هواى نفس پيكار كن تا رشد و صلاح خود را دريابى.

10729 78-  قاتل هواك بعلمك و غضبك بحلمك. 4 513 پيكار كن با هواى نفس خويش به وسيله علم و دانشت، و با خشم خود به وسيله بردبارى‏ات.

10730 79-  كم من عقل أسير عند هوى أمير. 4 546 چه بسا عقلى كه اسير و دربند هوا و خواسته امير و زمامدارى است.

10731 80-  كيف يستطيع الاخلاص من يغلبه الهوى. 4 560 چگونه توانايى اخلاص در عمل دارد كسى كه هواى نفس بر او غالب گرديده است

10732 81-  كيف يجد لذّة العبادة من لا يصوم عن الهوى. 4 561 چگونه لذّت عبادت را بچشد كسى كه از هواى نفس روزه نگرفته است

10733 82-  كيف يستطيع الهدى من يغلبه الهوى. 4 566 چگونه توانايى هدايت دارد كسى كه هواى نفس بر او چيره گشته

10734 83-  كفى بالمرء كيسا أن يغلب الهوى و يملك النّهى. 4 583 در زيركى مرد همين بس كه بر هواى نفس غلبه كند و مالك عقل و خرد گردد.

10735 84-  كن لهواك غالبا و لنجاتك طالبا. 4 603 بر هواى نفس غلبه كن، و جوينده نجات خويش باش.

10736 85-  لو ارتفع الهوى لانف غير المخلص من عمله. 5 111 اگر پرده هوا و هوس به يكسو رود، كسى كه اخلاص ندارد از عمل خود ننگ مى‏دارد.

10737 86-  من ملكه هواه ضلّ. 5 137 كسى كه هوا و هوس بر او فرمانروايى كند گمراه شود.

10738 87-  من ملك هواه ملك النّهى. 5 154 كسى كه بر هواى نفس خود فرمانروا گردد عقل و خرد را مالك شده است.

10739 88-  من اطاع هواه هلك. 5 146 كسى كه از هواى نفس خود فرمانبردارى كند هلاك گردد.

10740 89-  من يغلب هواه يعزّ. 5 146 كسى كه بر هوا و هوس غالب آيد عزيز گردد.

10741 90-  من وافق هواه خالف رشده. 5 196 كسى كه بر وفق خواسته دل عمل كند با رشد و صلاح خود به مخالفت برخاسته است.

10742 91-  من قوى هواه ضعف عزمه. 5 197 كسى كه هواى نفس او نيرومند شد عزم و تصميم او ضعيف و ناتوان گردد.

10743 92-  من ركب هواه زلّ. 5 202 كسى كه بر مركب هواى نفس سوار شود بلغزد.

10744 93-  من اتّبع هواه أردى نفسه. 5 208 كسى كه از هواى نفس خود پيروى كند خود را به هلاكت انداخته است.

10745 94-  من خالف هواه أطاع العلم. 5 244 كسى كه با هواى نفس مخالفت كند از علم و دانش پيروى كرده است.

10746 95-  من جرى مع الهوى عثر بالرّدى. 5 278 كسى كه در مسير هوا و هوس گام بردارد به هلاكت در افتد.

10747 96-  من ركب الهوى أدرك العمى. 5 278 كسى كه بر مركب هوا و هوس سوار شود به كورى دچار شود. 

10748 97-  من أطاع هواه باع آخرته بدنياه. 5 279 كسى كه از هواى نفس پيروى كند آخرت خود را به دنيا فروخته.

10749 98-  من غلب هواه عقله افتضح. 5 279 كسى كه هواى نفس او بر عقلش غالب شود، رسوا گردد.

10750 99-  من غلب هواه على عقله‏ ظهرت عليه الفضائح. 5 350 كسى كه هواى نفس او بر عقلش چيره گردد، رسوايى‏ها بر او چيره شود.

10751 100-  من أحبّ نيل الدّرجات العلى فليغلب الهوى. 5 394 كسى كه رسيدن به درجه‏هاى والا را دوست مى‏دارد بايد بر هواى خود غلبه كند.