غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۲۱ -


9565 13-  انّما المرأة لعبة فمن اتّخذها فليغطّها. 3 80 جز اين نيست كه زن بازيچه و لعبتى است و هر كه او را بگيرد بايد او را بپوشاند (كه ديگران هوس بازى با او را نكنند).

9566 14-  خير خصال النّساء شرّ خصال الرّجال. 3 430 بهترين خصلتهاى زنان بدترين خصلت مردان است. 

9567 15-  شرّ الزّوجات من لا تواتى. 4 166 بدترين همسران، زنى است كه با شوهر موافقت نداشته باشد.

9568 16-  صيانة المرأة انعم لحالها و ادوم لجمالها. 4 200 نگهبانى كردن از زن (در خانه و در حجاب) براى حال او شايسته‏تر و براى زيباييش پاينده‏تر است.

9569 17-  من استمتع بالنّساء فسد عقله. 5 209 كسى كه بهره‏جويى كند از زنان (به مشورت كردن و كار كشيدن از آنها، و امثال آن) عقلش فاسد شود.

9570 18-  طاعة النّساء غاية الجهل. 4 249 فرمانبردارى از زنان نهايت نادانى است.

9571 19-  طاعة النّساء تزرى بالنبلاء و تردى العقلاء. 4 257 فرمانبردارى از زنان زيركان را عيبناك مى‏كند و سبب هلاكت عاقلان گردد.

9572 20-  طاعة النّساء شيمة الحمقاء. 4 257 پيروى از زنان شيوه احمقان كم عقل است.

9573 21-  موت الزّوجة حزن ساعة. 6 135 مرگ همسر اندوه ساعتى است.

9574 22-  معاشر النّاس انّ النّساء نواقص الايمان نواقص العقول نواقص الحظوظ، فامّا نقص ايمانهنّ فقعودهنّ فى أيّام الحيض عن الصّلوة و الصّيام، و أمّا نقصان حظوظهنّ فمواريثهنّ على نصف مواريث الرّجال، و أمّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتين كشهادة رجل، فاتّقوا شرار النّساء و كونوا من خيارهنّ على حذر. 6 151 اى مردم به راستى كه زنان از نظر ايمان و عقل و بهره ناقص هستند، اما (دليل) نقصان ايمانشان برداشته شدن تكليف از ايشان در ايّام حيض از نماز و روزه، و اما نقصان بهره‏شان بدان جهت است كه ميراث ايشان نصف ميراث مرد است، و اما نقصان عقلشان به اين جهت كه گواهى دو زن مانند گواهى يك مرد به حساب آيد، و از اين رو از بدانشان بپرهيزيد، و از نيكانشان نيز بر حذر باشيد. 

9575 23-  لا تطيعوا النّساء فى المعروف حتّى لا يطمعن فى المنكر. 6 308 اطاعت نكنيد از زنها در كار خوب، تا سبب آن شود كه طمع كنند در دستور دادن به شما در كار بد.

9576 24-  لا تملك المرأة ما جاوز نفسها، فانّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة. 6 318 به زن، بيش از حدّ خود كارى تحميل مكن (يعنى كارهاى سنگين و مشكل را به عهده او مگذار) زيرا زن همچون شاخه گلى است نه قهرمانى خشن.

9577 25-  لا تكثرنّ الخلوة بالنّساء فيمللنك و تملّهنّ، و استبق من نفسك و عقلك بالابطاء عنهنّ. 6 337 زياد با زنان خلوت نكن كه از تو خسته شوند و تو نيز از آنها خسته و دلگير شوى، و با كم رفتن نزد ايشان چيزى از جان و عقل خود را بر جاى نه.

9578 26-  لا تحملوا النّساء اثقالكم و استغنوا عنهنّ ما استطعتم، فانّهنّ يكثرن الامتنان و يكفرن الاحسان. 6 338 كارهاى سنگين خود را به عهده زنها مگذاريد و خود را از آنها بى‏نياز كنيد، زيرا زنان زياد منّت گذارند و احسان را ناسپاسى كنند.

9579 27-  لا تنازع السّفهاء و لا تستهتر بالنّساء فانّ ذلك يزرى بالعقلاء. 6 340 با سفيهان ستيزه مكن و شيفته زنان مشو كه اين كارها عاقلان را سبك و بى‏اعتبار كند.

باب النسيان (فراموشى)

9580 1-  النّسيان ظلمة و فقد. 1 159 نسيان و فراموشى (ياد خدا) تاريكى و فقدان راه حق است.

9581 2-  السّلوّ حاصد الشّوق. 1 236 فراموشى (ياد خدا) درو كننده شوق و علاقه است (يعنى شوق به عبادات را از بين مى‏برد).

9582 3-  إنس رفدك، أذكر وعدك. 2 172 عطاى خود را فراموش كن و وعده‏ات را به خاطر داشته باش.

9583 4-  اذا صنع اليك معروف فاذكره. 3 119 هرگاه كسى نسبت به تو نيكى كرد، آن را (فراموش مكن و) به ياد داشته باش.

9584 5-  اذا صنعت معروفا فانسه. 3 119 هرگاه كار نيكى و احسانى كردى فراموش كن (و به رخ ديگران مكش).

9585 6-  تناس مساوى الاخوان تستدم ودّهم. 3 319 بديهاى برادران را فراموش كن تا دوستى آنها را (براى خود) پايدار كنى.

9586 7-  سل المعروف من ينساه و اصطنعه الى من يذكره. 4 146 درخواست نيكى و احسان از كسى بكن كه آن را فراموش كند، و نسبت به كسى احسان كن كه آن را ياد كند.

9587 8-  من نسى اللّه انساه نفسه. 5 165 كسى كه خدا را فراموش كند، خداوند خودش را از ياد او ببرد. 

9588 9-  من سلا عن المسلوب كان لم يسلب. 5 245 كسى كه چيز ربوده شده (و از دست رفته‏اى) را فراموش كند، چنان است كه گويا آن چيز ربوده نشده است (و خيالش آسوده شود).

9589 10-  من نسى اللّه سبحانه انساه اللّه نفسه و اعمى قلبه. 5 387 كسى كه خداى سبحان را فراموش كند خداوند او را از ياد خودش ببرد و دلش را كور كند.

9590 11-  نسيتم ما ذكّرتم و امنتم ما حذّرتم، فتاه عليكم رأيكم و تشتّت عليكم امركم. 6 181 آنچه را به شما تذكر دادند فراموش كرده‏ايد، و از آنچه شما را بر حذر داشتند ايمن گشته‏ايد، پس رأى شما گم شده و امورتان پراكنده گرديده است.

باب النصيحة (خيرخواهى، اندرز)

9591 1-  النّصح يثمر المحبّة. 1 161 خلوص (يا خيرخواهى) محبت و دوستى به بار آورد.

9592 2-  النّصيحة تثمر الودّ. 1 212 خيرخواهى (يا خلوص) دوستى به بار آورد.

9593 3-  النّصيحة من اخلاق الكرام. 1 342 نصيحت از خصلتهاى مردمان بزرگوار است.

9594 4-  امحض اخاك النّصيحة حسنة كانت او قبيحة. 2 224 خالص گردان نصيحت برادرت را خواه زيبا باشد (طرز ادا و گفتن آن) خواه زشت.

9595 5-  اسمعوا النّصيحة ممّن اهداها اليكم و اعقلوها على انفسكم. 2 242 بشنويد (و به جان بسپاريد) نصيحت را از كسى كه آن را به شما هديه مى‏كند، و آن را بر خود ببنديد و به كار گيريد.

9596 6-  ابذل لصديقك نصحك‏ و لمعارفك معونتك و لكافّة النّاس بشرك. 2 235 به دوست صميمى خود نصيحت را و به آشنايان خود ياريت را و به عموم مردم گشاده‏رويى خود را بذل كن.

9597 7-  اشفق النّاس عليك اعونهم لك على صلاح نفسك و أنصحهم لك فى دينك. 2 486 مهربان‏ترين مردم نسبت به تو كسى است كه تو را بر اصلاح نفس خويش بيشتر يارى دهد، و در دين تو خيرخواه‏تر از ديگران نسبت به تو باشد.

9598 8-  انّ انصح النّاس انصحهم لنفسه و اطوعهم لربّه. 2 531 به راستى كه خيرخواه‏ترين مردم كسى است كه خيرخواهيش براى خود بيشتر، و فرمانبرداريش از پروردگار خود زيادتر باشد.

9599 9-  ربّ ناصح من الدّنيا عندك متّهم. 4 76 بسا نصيحت كننده‏اى نسبت به دنيا كه خود نزد تو متّهم (به دوستى دنيا) است.

9600 10-  طوبى لمن اطاع ناصحا يهديه و تجنّب غاويا يرديه. 4 239 خوشا به حال كسى كه فرمان برد از خيرخواهى كه راهنمايى‏اش كند، و بپرهيزد از گمراه كننده‏اى كه به هلاكتش اندازد.

9601 11-  قد يغشّ المستنصح. 4 463 گاهى است كه غشّ كند با انسان، كسى كه از او خيرخواهى خالصانه خواهند.

9602 12-  قد يستفيد الظّنّة النّاصح. 4 463 گاهى است كه آدم خيرخواه (در مقابل خيرخواهى و نصيحت) بدگمانى را بهره مى‏برد (يعنى روى صفا و خلوص نصيحتى كرده ولى متّهم به غرض ورزى و امثال آن مى‏شود، چون موجب ناراحتى طرف مى‏گردد).

9603 13-  قد ينصح غير النّاصح. 4 463 گاهى است كه نصيحت و خيرخواهى كند كسى كه خلوص ندارد.

9604 14-  قد نصحتم فانتصحوا، و بصّرتم فابصروا، و ارشدتم‏ فاسترشدوا. 4 479 به تحقيق كه نصيحت و اندرز شديد پس بپذيريد، و بينايتان كردند پس بنگريد، و ارشادتان كردند، پس ارشاد شويد.

9605 15-  ربّما نصح غير النّاصح. 4 79 چه بسا نصيحت كند كسى كه ناصح و خيرخواه نيست.

9606 16-  كيف ينتفع بالنّصيحة من يلتذّ بالفضيحة. 4 567 چگونه سود مى‏برد از نصيحت كسى كه از رسوايى لذّت مى‏برد (و پروايى ندارد).

9607 17-  ليكن احبّ النّاس اليك المشفق النّاصح. 5 51 بايد محبوب‏ترين انسانها نزد تو كسى باشد كه مهربان و خيرخواه است.

9608 18-  من خالف النّصح هلك. 5 153 كسى كه با اندرز و خيرخواهى مخالفت كند، هلاك شود.

9609 19-  من بصّرك عيبك فقد نصحك. 5 157 كسى كه تو را به عيب خود بينا كند، خيرخواهى تو كرده است.

9610 20-  من نصحك فقد انجدك. 5 158 كسى كه تو را نصيحت كند ياريت كرده است.

9611 21-  من استنصحك فلا تغشّه. 5 171 كسى كه از تو خيرخواهى جويد با او غش مكن (و صادقانه او را نصيحت كن).

9612 22-  من نصحك اشفق عليك. 5 190 كسى كه تو را نصيحت كند با تو مهربانى كرده (و خير تو را خواسته است).

9613 23-  من استغشّ النّصيح استحسن القبيح. 5 228 كسى كه نصيحت كننده را غشّ‏دار بشمارد (و او را خالص در نصيحت نداند) زشت را نيكو شمرده است. 

9614 24-  من قبل النّصيحة امن من‏ الفضيحة. 5 277 كسى كه نصيحت را بپذيرد از رسوايى در امان بماند.

9615 25-  من عصى نصيحه نصر ضدّه. 5 279 كسى كه از نصيحت كننده خود نافرمانى كند (و سخنش را نپذيرد) دشمن خود را يارى كرده است.

9616 26-  من امرك باصلاح نفسك فهو احقّ من تطيعه. 5 322 كسى كه تو را به اصلاح كردن خود دستور دهد، او سزاوارترين كسى است كه بايد فرمانش ببرى.

9617 27-  من اقبل على النّصيح اعرض عن القبيح. 5 346 كسى كه بر نصيحت كننده رو آورد، از زشتى و عمل قبيح رو گردانده است.

9618 28-  من استغشّ النّصيح غشيه القبيح. 5 347 كسى كه نصيحت كننده (خود را) را غشّ دار بشمارد، زشتى او را فرا گيرد.

9619 29-  من اعرض عن نصيحة النّاصح احرق بمكيدة الكاشح. 5 350 كسى كه از خيرخواهى نصيحت كننده خود روى بگرداند، به مكر و حيله دشمن خود بسوزد.

9620 30-  من تاجرك بالنّصح فقد اجزل لك الرّبح. 5 350 كسى كه به وسيله نصيحت با تو معامله و سودا كند (و نصيحتى را به تو فروشد) سود و بهره بزرگى به تو رسانده است.

9621 31-  من نصح نفسه كان جديرا بنصح غيره. 5 429 كسى كه خود را نصيحت كند، شايسته نصيحت كردن ديگرى نيز هست.

9622 32-  من تاجرك فى النّصح كان شريكك فى الرّبح. 5 432 كسى كه به وسيله نصيحت، با تو معامله و تجارت كند در سود و بهره آن با تو شريك خواهد بود.

9623 33-  من لم ينصحك فى صداقته فلا تعذره. 5 455 كسى كه در دوستى با تو خالص و با صفا نبود او را معذور مدار (و در اين كار عذرش را نپذير).

9624 34-  من احسن النّصيحة الابانة عن القبيحة. 6 20 از بهترين نصيحت‏ها، پرده برداشتن از زشتى‏ها است.

9625 35-  من اكبر التّوفيق الاخذ بالنّصيحة. 6 20 از بزرگترين توفيقها فرا گرفتن (و پذيرفتن) نصيحت و خيرخواهى است.

9626 36-  من احسن الدّين النّصح. 6 33 از بهترين بخشهاى دين خالص بودن در نصيحت و خيرخواهى است.

9627 37-  من علامات الادبار سوء الظّنّ بالنّصيح. 6 38 از نشانه‏هاى ادبار (و برگشت بخت انسانى) بدگمانى نسبت به نصيحت كننده است.

9628 38-  ما اخلص المودّة من لم ينصح. 6 75 دوستى را خالص نكرده (و خلوص در دوستى ندارد) كسى كه خيرخواهى نكند.

9629 39-  مرارة النّصح انفع من حلاوة الغشّ. 6 131 تلخى نصيحت خالصانه از شيرينى دو رنگى و غشّ سودمندتر است.

9630 40-  مناصحك مشفق عليك، محسن اليك، ناظر فى عواقبك، مستدرك فوارطك، ففى طاعته رشادك و فى مخالفته فسادك. 6 139 نصيحت كننده تو دلسوز تو است، به تو احسان مى‏كند، سرانجام كار تو را مى‏نگرد، جبران تقصيرهاى تو را در نظر دارد، و از اين رو صلاح و رشد تو در اطاعت و فرمانبردارى او است، و تباهى و فساد تو در نافرمانى او خواهد بود.

9631 41-  نصحك بين الملأ تقريع. 6 172 نصيحت كردن تو در انظار ديگران سرزنش محسوب شود (و بايد نصيحت را دور از انظار كرد كه باعث سرشكستگى طرف نشود).

9632 42-  لا تردّن على النّصيح و لا تستغشّنّ المشير. 6 287 گفتار نصيحت كننده را ردّ نكن، و طرف مشورت خود را غشّ‏دار و دو رنگ مشمار.

9633 43-  لا اخلاص كالنّصح. 6 357 اخلاصى همانند نصيحت نيست.

9634 44-  لا عداوة مع نصح. 6 360 با خيرخواهى و نصيحت، دشمنى نيست.

9635 45-  لا شفيق كالودود النّاصح. 6 364 هيچ دوستى مانند دوست مهربان نصيحت كننده نيست.

9636 46-  لا واعظ أبلغ من النّصح. 6 378 اندرز دهنده‏اى رساتر و گوياتر از نصيحت نيست.

9637 47-  لا خير فى قوم ليسوا بناصحين و لا يحبّون النّاصحين. 6 427 خير و خوبى نيست در مردمى كه نه خود نصيحت كننده هستند و نه نصيحت كننده را دوست مى‏دارند.

9638 48-  يا أيّها النّاس اقبلوا النّصيحة ممّن نصحكم، و تلقّوها بالطّاعة ممّن حملها اليكم، و اعلموا أن اللّه سبحانه لم يمدح من القلوب الّا أوعاها للحكمة، و من النّاس الّا أسرعهم إلى الحقّ إجابة، و اعلموا أنّ الجهاد الأكبر جهاد النّفس، فاشتغلوا بجهاد أنفسكم تسعدوا، و ارفضوا القال و القيل تسلموا، و أكثروا ذكر اللّه تغنموا، و كونوا عباد اللّه إخوانا، تسعدوا لديه بالنّعيم المقيم. 6 469 اى مردم بپذيريد نصيحت از كسى كه شما را نصيحت كند و با فرمانبردارى از كسى كه آن را براى شما آورده پذيراى آن باشيد، و بدانيد كه خداى سبحان تنها دلهايى را ستايش فرموده كه حكمت و فرزانگى را بهتر نگه دارند، و از مردم تنها كسانى را مدح فرموده كه زودتر از ديگران حق را اجابت كنند، و بدانيد كه جهاد اكبر جهاد با نفس است پس سرگرمى خود را جهاد با نفسهاتان قرار دهيد تا سعادتمند شويد، و گفتگوهاى جنجال آميز را به يك سو نهيد تا سالم‏ بمانيد، ياد خدا بسيار كنيد تا غنيمت يابيد و اى بندگان خدا با يكديگر برادر باشيد تا در پيشگاه خدا با رسيدن به نعمت پايدار نيكبخت گرديد.

باب النصرة (يارى)

9639 1-  انصر اللّه بقلبك و لسانك و يدك فانّ اللّه سبحانه قد تكفّل بنصرة من ينصره. 2 203 خدا را با دل و زبان و دست خود يارى كن، كه به راستى خداى سبحان به عهده گرفته كه يارى كند كسى را كه ياريش مى‏كند.

9640 2-  احسن العدل نصرة المظلوم. 2 394 بهترين عدالت يارى دادن ستمديده است.

9641 3-  من انتصر باعداء اللّه استحقّ الخذلان. 5 325 كسى كه از دشمنان خدا يارى طلبد شايسته خوارى است.

9642 4-  من نام عن نصرة وليّه انتبه بوطأة عدوّه. 5 344 كسى كه از يارى دوست خود دست بدارد و خود را به بى‏خبرى زند، دشمن او با پايمال كردنش او را متنبّه و آگاه كند.

9643 5-  من انتصر باللّه عزّ نصره. 5 352 كسى كه به خدا يارى و كمك جويد پيروز گردد.

9644 6-  من استظهر باللّه اعجز قهره. 5 352 كسى كه به خدا پشت‏گرمى جويد قهر و غلبه او (دشمن را) عاجز كند.

9645 7-  لا ينتصر المظلوم بلا ناصر. 6 394 انتقام نمى‏تواند بگيرد ستمديده‏اى كه ياور ندارد. 

باب الانصاف

9646 1-  الانصاف راحة. 1 13 انصاف سبب آسايش مردم است.

9647 2-  المنصف كريم. 1 24 شخص با انصاف و دادگر كريم و بزرگوار است.

9648 3-  الانصاف عنوان النّبل. 1 68 انصاف سرلوحه زيركى و بزرگى است.

9649 4-  الانصاف شيمة الاشراف. 1 152 انصاف، شيوه مردمان شريف است.

9650 5-  الانصاف افضل الفضائل. 1 203 انصاف برترين فضيلتها است.

9651 6-  الانصاف زين الامرة. 1 230 انصاف زيور فرمانروايى و حكومت است.

9652 7-  الانصاف افضل الشّيم. 1 239 انصاف برترين خصلتها است.

9653 8-  الانصاف يستديم المحبّة. 1 269 انصاف محبت را پايدار مى‏كند.

9654 9-  الانصاف يألف القلوب. 1 294 انصاف موجب الفت دلها گردد.

9655 10-  المؤمن ينصف من لا ينصفه. 1 370 شخص مؤمن انصاف مى‏كند به كسى كه با او به انصاف عمل نكند.

9656 11-  الانصاف يرفع الخلاف و يوجب الايتلاف. 2 30 انصاف خلاف و دشمنى مردم را بردارد و سبب الفت ايشان گردد.

9657 12-  الانصاف من النّفس كالعدل فى الامرة. 2 89 انصاف دادن از خود (يعنى به انصاف عمل كردن) همانند عدالت در فرمانروايى و حكومت است.

9658 13-  المنصف كثير الاولياء و الاودّاء. 2 143 شخص با انصاف و دادگر، ياور و دوست بسيار دارد.

9659 14-  انصف النّاس من نفسك و اهلك و خاصّتك و من لك فيه هوى‏ و اعدل فى العدوّ و الصّديق. 2 210 انصاف بده از خود با خاندانت و نزديكانت و هر كس كه مورد علاقه تو است، و نسبت به دوست و دشمن به عدالت رفتار كن.

9660 15-  انصف من نفسك قبل ان ينتصف منك، فانّ ذلك اجلّ لقدرك و اجدر برضا ربّك. 2 231 انصاف بده از خود (يعنى خودت به انصاف عمل كن) پيش از آنكه ديگران از تو انصاف كشند (و داد خود را بستانند) كه اين كار ارزش تو را بزرگتر كند و به خشنودى پروردگار سزاوارتر است.

9661 16-  اجور السّيرة ان تنتصف من النّاس و لا تعاملهم به. 2 433 ستمكارترين سيره و روش آن است كه از مردم انصاف بخواهى ولى خود بدان گونه با مردم عمل نكنى.

9662 17-  اعدل النّاس من انصف من ظلمه. 2 435 عادل‏ترين مردم كسى است كه به انصاف عمل كند نسبت به كسى كه به او ستم كرده است (و حق او را بدهد).

9663 18-  اعدل النّاس من انصف عن قوّة، و اعظمهم حلما من حلم عن قدرة. 2 447 عادل‏ترين مردم كسى است كه با داشتن قدرت (بر ستم) به انصاف رفتار كند، و بزرگترين آنان از نظر حلم و بردبارى كسى است كه با داشتن قدرت و توانايى (بر انتقام) حلم و بردبارى ورزد.

9664 19-  انصف النّاس من انصف من نفسه من غير حاكم عليه. 2 474 با انصاف‏ترين مردم كسى است كه بى‏آنكه حاكمى بر او حكم كند، خود به انصاف عمل كند.

9665 20-  انّ اعظم المثوبة مثوبة الانصاف. 2 488 به راستى كه بزرگترين پاداشهاى نيك پاداش عدل و انصاف است.

9666 21-  انّ افضل الايمان انصاف الرّجل من نفسه. 2 502 به راستى كه برترين ايمانها انصاف مرد از خويش است.

9667 22-  انّ من فضل الرّجل ان ينصف من نفسه و يحسن الى من اساء اليه. 2 516 به راستى كه از فضيلت و برترى مرد است كه از خود انصاف داشته باشد و به كسى كه به او بدى كرده نيكى كند.

9668 23-  انّك ان انصفت من نفسك ازلفك اللّه. 3 55 به راستى كه اگر انصاف از خويش داشته باشى خداوند تو را به مقام قرب خود نزديك گرداند.

9669 24-  بالنّصفة تدوم الوصلة. 3 200 به وسيله انصاف، پيوند دوستى پايدار بماند.

9670 25-  ثلاثة لا ينتصفون من ثلاثة ابدا: العاقل من الاحمق، و البرّ من الفاجر، و الكريم من اللّئيم. 3 341 سه گروهند كه هيچ گاه از سه گروه ديگر انتقام نگيرند: عاقل و دانا از احمق، نيكوكار از بدكار، بزرگوار از پست و لئيم.

9671 26-  زكاة القدرة الانصاف. 4 105 زكات قدرت و توانايى، انصاف است.

9672 27-  على الانصاف ترسخ المودّة. 4 315 بر پايه انصاف است كه دوستى ريشه‏دار گردد.

9673 28-  عامل سائر النّاس بالانصاف و عامل المؤمنين بالايثار. 4 366 با ديگر مردمان با انصاف و عدالت معامله كن، و با مؤمنان با ايثار و از خودگذشتگى عمل كن.

9674 29-  غاية الانصاف ان ينصف المرء نفسه. 4 372 نهايت مرحله انصاف آن است كه انسان از خود انصاف داشته باشد.

9675 30-  من انصف انصف. 5 144 كسى كه با انصاف رفتار كند، ديگران نيز با او به انصاف رفتار كنند.

9676 31-  من عدم انصافه لم يصحب. 5 230 كسى كه انصاف نداشته باشد كسى با او مصاحبت نكند.

9677 32-  من منع الانصاف سلبه اللّه الامكان. 5 286 كسى كه از انصاف دادن خوددارى كند خداوند امكان و قدرت او را برگيرد.

9678 33-  من كثر انصافه تشاهدت النّفوس بتعديله. 5 289 كسى كه انصافش بسيار شد، مردمان به عدالت او گواهى دهند.

9679 34-  من تحلّى بالانصاف بلغ مراتب الاشراف. 5 357 كسى كه به انصاف آراسته گردد، به مرتبه‏هاى اشراف و بزرگان رسيده است.

9680 35-  من لم ينصف المظلوم من الظّالم سلبه اللّه قدرته. 5 410 قدرتمندى كه حق مظلوم را از ظالم نگيرد، خداوند قدرت او را برگيرد.

9681 36-  مع الانصاف تدوم الاخوّة. 6 120 با انصاف است كه برادرى پابرجا بماند.

9682 37-  لا تقاولنّ الّا منصفا، و لا ترشدنّ الّا مسترشدا. 6 292 گفتگو مكن مگر با آدم با انصاف، و ارشاد مكن مگر كسى را كه ارشاد بخواهد (و پذيراى آن باشد).

9683 38-  لا تعامل من لا تقدر على الانتصاف منه. 6 265 معامله نكن با كسى كه قدرت گرفتن حق خود را از او ندارى.

9684 39-  لا تدوم على عدم الانصاف المودّة. 6 412 با نبودن انصاف، دوستى پايدار نماند.

باب النظر (نگاه كردن)

9685 1-  العين رائد الفتن. 1 99 چشم، ديده‏بان فتنه و آشوب است (يعنى چشم با نگاه خود فتنه را خبردار كند).

9686 2-  العين بريد القلب. 1 100 چشم، پيك دل است.

9687 3-  العيون طلائع القلوب. 1 110 چشمها ديده‏بان دلهايند.

9688 4-  اللّحظ رائد الفتن. 1 262 گوشه چشم نشان دادن، راهنماى فتنه‏ها است.

9689 5-  العيون مصائد الشّيطان. 1 235 چشمها دامهاى شيطانند.

9690 6-  الا انّ ابصر الابصار من نفذ فى الخير طرفه. 2 330 آگاه باشيد كه بيناترين ديده‏ها ديده كسى است كه نگاهش در كار خير نفوذ كند (و راه يابد).

9691 7-  انّ النّاظر بالقلب العامل بالبصر يكون مبتدأ عمله ان ينظر عمله عليه ام له، فان كان له مضى فيه و ان كان عليه وقف عنه. 2 556 به راستى كسى كه با ديده دل بنگرد، و با چشم سر عمل كند، آغاز عمل او آن است كه به عمل خود بنگرد كه آيا به سود او است يا به زيان او، اگر به سود او است ادامه دهد، و اگر به زيان او است باز ايستد.

9692 8-  انّ ابصار هذه الفحول طوامح و هو سبب هبابها، فاذا نظر أحدكم الى امرأة فاعجبته فليمسّ اهله فانّما هى امرأة بامراة. 2 604 به راستى كه چشمان اين مردان به سختى دنبال مى‏كنند و اين سبب هيجان و تحريك است، پس هرگاه يكى از شما نگاهش به زنى افتاد و از او خوشش آمد با همسر خود آميزش كند، زيرا اين زنى است همچون آن زن. 

9693 9-  ذهاب النّظر خير من النّظر الى ما يوجب الفتنة. 4 32 كور شدن چشم بهتر است از نگاه كردن بدانچه سبب فتنه گردد.

9694 10-  ربّ صبابة غرست من لحظة. 4 67 بسا شوق بسيار و عشقى كه از نگاهى در دل كاشته شود.

9695 11-  عمى البصر خير من كثير من النّظر. 4 354 كورى چشم از بسيارى از نگاهها بهتر است.

9696 12-  فى كلّ نظرة عبرة. 4 396 در هر نگاهى پند و عبرتى است.

9697 13-  فاقد البصر فاسد النّظر. 4 416 كسى كه بصيرت و بينايى ندارد فكر و انديشه‏اش فاسد است.

9698 14-  كم من صبابة اكتسبت من لحظة. 4 549 بسا عشق سوزانى كه از نگاهى پديد آيد.

9699 15-  كم من نظرة جلبت حسرة. 4 549 بسا نگاهى كه حسرت و افسوسى به بار آورد.

9700 16-  لحظ الانسان رائد قلبه. 5 127 نگاه انسان پيك دل او است (كه دل را تحريك مى‏كند). 

9701 17-  من اطلق طرفه كثر اسفه. 5 195 كسى كه چشم خود را رها كند (و آزاد بگذارد) حسرتش بسيار شود.

9702 18-  من أطلق طرفه جلب حتفه. 5 450 كسى كه چشم خود را رها كند مرگ خود را (به سوى خود) جلب كرده است.

9703 19-  من اطلق طرفه اجتلب حتفه. 5 460 كسى كه چشم خود را آزاد بگذارد مرگ خود را (به سوى خود) جلب كرده است.

باب الانظار

9704 1-  كلّ معاجل يسأل الانظار. 4 540 هر آن كس كه مدّتش سر رسيده باز درخواست مهلت مى‏كند. 

باب النعمة

9705 1-  انعم تحمد. 2 174 انعام كن (و بخشش داشته باش) تا ستايشت كنند.

9706 2-  انعم تشكر و ارهب تحذر و لا تمازح فتحقر. 2 193 انعام كن تا سپاست گزارند، و بترس از خدا تا برحذر شوى از گناه، و شوخى مكن كه سبك و كوچك شوى.

9707 3-  استصلح كلّ نعمة انعمها اللّه عليك، و لا تضع نعمة من نعم اللّه عندك. 2 213 به اصلاح و شايستگى در آور هر نعمتى را كه خداوند به تو عنايت فرموده، و هيچ يك از نعمتهاى خداوند را كه نزد تو است ضايع و تباه مكن. 

9708 4-  ولير عليك اثر ما انعم اللّه سبحانه به عليك. 2 213 بايد اثر نعمتى را كه خداى سبحان به تو عنايت فرموده است در تو ديده شود.

9709 5-  احذروا نفار النّعم فما كلّ شارد بمردود. 2 282 بپرهيزيد از گريختن نعمتها كه هر گريخته‏اى بازنگردد.

9710 6-  الا و انّ من النّعم سعة المال و افضل من سعة المال صحّة البدن و افضل من صحّة البدن تقوى القلب. 2 337 آگاه باشيد كه از نعمتهاى الهى است فراخى در مال، و برتر از فراخى مال‏ سلامتى بدن است، و بهتر از سلامتى بدن پرهيزكارى دل است.

9711 7-  افضل الكرم اتمام النّعم. 2 395 برترين بزرگوارى كامل كردن و اتمام نعمت است.

9712 8-  اجمل افعال ذوى القدرة الانعام. 2 399 زيباترين كار قدرتمندان، نعمت بخشى است.

9713 9-  اقلّ ما يجب للمنعم ان لا يعصى بنعمته. 2 453 كمتر چيزى كه در برابر نعمت دهنده لازم است، اين است كه با نعمت او نافرمانى نشود.

9714 10-  اولى النّاس بالانعام من كثرت نعم اللّه عليه. 2 485 شايسته‏ترين مردم به احسان كردن كسى است كه نعمتهاى خداوند بر او فراوان باشد.

9715 11-  انّ من النّعمة تعذّر المعاصى. 2 490 به راستى كه از نعمتهاى الهى قدرت نداشتن بر انجام گناهان است. 

9716 12-  انّ للّه سبحانه فى السّرّاء نعمة الافضال، و فى الضّرّاء نعمة التّطهير. 2 537 به راستى خداى سبحان را در فراخى زندگى نعمت بخشيدن است، و در سختى و فشار زندگى نعمت تطهير و پاك كردن.

9717 13-  انّما يعرف قدر النّعم بمقاساة ضدّها. 3 80 جز اين نيست كه قدر نعمتها با رنج كشيدن اضداد آنها شناخته شود (چنانچه در بيمارى قدر سلامت شناخته شود). 

9718 14-  اذا رأيت ربّك يتابع عليك النّعم فاحذره. 3 142 هرگاه ديدى خداوند نعمتهاى خود را پى در پى به تو مى‏دهد از او بترس (چون ممكن است استدراج الهى باشد، كه در باب خود گذشت).

9719 15-  اذا أراد اللّه سبحانه ازالة نعمة عن عبد، كان اوّل ما يغيّر عنه عقله و اشدّ شي‏ء عليه فقده. 3 170 هنگامى كه خداى سبحان اراده فرمايد نعمتى را از بنده‏اى بگيرد، نخستين چيزى را كه از او دگرگون كند عقل او است، و چيزى بر او سخت‏تر از نيافتن عقل نيست.

9720 16-  عند تظاهر النّعم يكثر الحسّاد. 4 323 در هنگام پى در پى آمدن نعمتها حسودان بسيار شوند.

9721 17-  فى كلّ نعمة اجر. 4 407 در هر نعمتى (كه به ديگرى بدهيد) پاداشى است.

9722 18-  كم من مبتلى بالنّعماء. 4 551 چه بسا افرادى كه به وسيله نعمتها به آزمايش الهى دچار شوند.

9723 19-  كم من مغبوط بنعمته، و هو فى الآخرة من الهالكين. 4 558 بسا كسانى كه به خاطر نعمتى كه دارند مورد آرزو و غبطه ديگران هستند ولى در آخرت از هلاك شدگانند.

9724 20-  من بسط يده بالانعام حصّن نعمته من الانصرام. 5 341 كسى كه دست خود را به نعمت بخشيدن بگشايد، نعمت خود را از بريده شدن و زوال نگه دارد.

9725 21-  من كثرت نعم اللّه عليه كثرت حوائج النّاس اليه، فان قام فيها بما أوجب اللّه سبحانه عليه فقد عرّضها للدّوام، و ان منع ما أوجب اللّه سبحانه فيها فقد عرّضها للزّوال. 5 361 كسى كه نعمت خدا بر او بسيار شد، نيازهاى مردم نيز به سوى او بسيار گردد، و در اين حال اگر قيام كند در آن نعمت بدانچه خدا بر او واجب فرموده آن را در معرض دوام و پايندگى قرار داده، و اگر اين كار را نكند آن را در معرض زوال در آورده است.

9726 22-  من اوسع اللّه عليه نعمة وجب عليه ان يوسّع النّاس‏ انعاما. 5 446 كسى كه خداوند نعمت را بر او توسعه دهد، بر او لازم است كه احسان به مردم را توسعه دهد.

9727 23-  ما اعظم نعم اللّه سبحانه فى الدّنيا و ما اصغرها فى نعم الآخرة. 6 77 چه بزرگ است نعمتهاى خداى سبحان در دنيا، و چه كوچك است آنها در جنب نعمتهاى آخرت.

9728 24-  ما اقرب النّعيم من البؤس. 6 86 چه نزديك است خوشى و فراخى به تنگدستى. 

9729 25-  ما انعم اللّه سبحانه على عبد نعمة فظلم فيها الّا كان حقيقا ان يزيلها عنه. 6 115 خداوند نعمتى را به بنده عنايت نفرموده كه آن بنده در آن نعمت ستم كند، جز آنكه سزاوار زوال آن نعمت از سوى خداوند گردد.

9730 26-  نعم اللّه سبحانه اكثر من ان تشكر الّا ما اعان اللّه عليه، و ذنوب ابن آدم اكثر من ان تغفر الّا ما عفا اللّه عنه. 6 176 نعمتهاى خداى سبحان بيشتر از آن است كه سپاسگزارى شود مگر آنكه خداوند در اين باره يارى كند، و گناهان آدمى‏زاده نيز زياده از آن است كه آمرزيده شود، مگر آنكه خداوند آنها را ببخشايد.

9731 27-  لا تكونوا لنعم اللّه عليكم اضدادا. 6 275 چنان نباشيد كه در مورد نعمتهاى خدا با يكديگر دشمن شويد.

9732 28-  لا تضع نعمة من نعم اللّه سبحانه عندك و لير عليك اثر ما انعم اللّه به عليك. 6 313 تباه نكن نعمتى از نعمتهاى خداى سبحان را كه نزد تو است، و بايد نشان نعمتى كه خدا به تو داده است در تو مشاهده گردد.

9733 29-  يابن آدم اذا رأيت اللّه سبحانه يتابع عليك نعمة فاحذره، و حصّن النّعم بشكرها. 6 460 اى فرزند آدم هرگاه ديدى خداى سبحان نعمت خود را پى در پى به تو مى‏دهد از او بترس، و نعمتها را به وسيله شكر و سپاسگزارى نگه دار.

9734 30-  من تمام الكرم إتمام النّعم. 6 34 از تمامى كرم و بزرگوارى تمام كردن و كامل نمودن نعمتها است. 

9735 31-  إنّ للّه سبحانه عبادا يختصّهم بالنّعم لمنافع العباد، يقرّها فى أيديهم ما بذلوها، فإذا منعوها نزعها منهم و حوّلها إلى غيرهم. 2 510 به راستى كه خداى سبحان بندگانى كه مخصوص كند آنها را به نعمتها به خاطر سود بندگان، تا زمانى كه آن را بذل كنند در دستشان نگه دارد، و چون از بخشش خوددارى كنند از آنها باز ستاند، و در دست ديگران قرار دهد.

باب النفس

9736 1-  النّفس الامّارة المسوّلة تتملّق تملّق المنافق و تتصنّع بشيمة الصّديق الموافق، حتّى إذا خدعت و تمكّنت تسلّطت تسلّط العدوّ، و تحكّمت تحكّم العتوّ فأوردت موارد السّوء. 2 139 نفس فرمان دهنده و آرايشگر، همانند منافق چاپلوسى كند، و به شيوه دوست صميمى رفتار كند تا آن گاه كه فريب دهد و جايگير شود، آن وقت است كه همانند دشمن مسلّط گردد، و با تكبّر تحكّم كند و انسان را به جايگاههاى بد در آورد.

9737 2-  اهن نفسك ما جمحت بك الى معاصى اللّه. 2 187 خوار گردان نفس خود را مادامى كه سركشى كند با تو، و تو را به سوى نافرمانيهاى خداوند برد.

9738 3-  استقبح من نفسك ما تستقبحه من غيرك و ارض للنّاس بما ترضاه‏ لنفسك. 2 208 زشت بشمار از خويشتن آنچه را از ديگران زشت مى‏شمارى، و راضى باش براى خود آنچه را براى ديگران رضايت دارى.

9739 4-  املك حميّة نفسك و سورة غضبك و سطوة يدك و غرب لسانك و احترس فى ذلك كلّه بتأخير البادرة و كفّ السّطوة حتّى يسكن غضبك و يثوب اليك عقلك. 2 213 در اختيار خود گير غيرت كردن و تندى خشم، و حمله دست، و تيزى زبان خويشتن را، و در همه اينها با تأخير انداختن اقدام عملى و نگه داشتن خود از به كار بردن قدرت، خويشتن‏دارى كن تا خشمت فرو نشيند، و عقل و خردت به جاى خود بازگردد.

9740 5-  اجعل نفسك ميزانا بينك و بين غيرك، و احبّ له ما تحبّ لنفسك، و اكره له ما تكره لها، و احسن كما تحبّ ان يحسن اليك، و لا تظلم كما تحبّ ان لا تظلم. 2 218 نفس خود را ميزانى ميان خود و ديگران قرار ده، و دوست بدار براى ديگران آنچه را براى خود دوست مى‏دارى، و ناخوش بدار براى آنها آنچه را براى خود ناخوش مى‏دارى، و نيكى كن چنانچه دوست دارى كه به تو نيكى كنند، و ستم مكن همان گونه كه دوست دارى به تو ستم نشود.

9741 6-  اجعل من نفسك على نفسك رقيبا، و اجعل لآخرتك من دنياك نصيبا. 2 219 براى نفس خويش از خود نگهبانى قرار ده، و براى آخرتت از دنياى خود بهره‏اى مقرّر دار.

9742 7-  اقبل على نفسك بالادبار عنها. 2 221 رو آور به نفس خود به پشت كردن از آن.

9743 8-  اقمعوا هذه النّفوس فانّها طلعة، ان تطيعوها تزغ بكم الى شرّ غاية. 2 263 سركوب كنيد اين نفسها را كه به راستى آنها مراقب شما هستند كه اگر فرمانبرداريشان كنيد شما را از جاى بركنند و به بدترين سرانجام در اندازند.

9744 9-  ايّاك و الثّقة بنفسك فانّ ذلك من اكبر مصائد الشّيطان. 2 299 زنهار بپرهيز از اين كه به نفس خود اعتماد كنى، زيرا اين كار از بزرگترين دامهاى شيطان است.

9745 10-  الا انّه ليس لانفسكم ثمن الّا الجنّة فلا تبيعوها الّا بها. 2 331 آگاه باشيد كه جانهاى شما را جز بهشت بهايى ديگر نيست، پس آنها را جز به بهشت نفروشيد.

9746 11-  اكبر البلاء فقر النّفس. 2 392 بزرگترين بلا و گرفتارى فقر و تهيدستى نفس است (يعنى از اعمال نيك و توشه آخرت).