غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۲۰ -


9361 74-  الفقد الممرض فقد الأحباب. 1 303 فقدانى كه بيمار كند، فقدان دوستان است.

9362 75-  ثلاث يهددن القوى: فقد الاحبّة، و الفقر فى الغربة، و دوام الشّدّة. 3 344 سه چيز است كه قواى بدن را درهم شكند: فقدان دوستان، ندارى در غربت، دائمى بودن سختى و دشوارى.

9363 76-  سبب الفوت الموت. 4 124 سبب از دست رفتن (توفيق و سعادت) مرگ است (پس هر چه زودتر بايد انديشه آن كرد).

9364 77-  طيّبوا عن انفسكم نفسا و امشوا الى الموت مشيا سجحا. 4 256 خود را خوش و خرم داريد و به آسانى به سوى مرگ گام برداريد.

9365 78-  عجبت لغافل و الموت حثيث فى طلبه. 4 336 در شگفتم از غافلى كه مرگ شتابان در جستجوى او است.

9366 79-  عجبت لمن نسى الموت و هو يرى من يموت. 4 336 در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش كرده با اين كه مى‏بيند كسى را كه مى‏ميرد.

9367 80-  عجبت لمن يرى انّه ينقص كلّ يوم فى نفسه و عمره، و هو لا يتأهّب للموت. 4 336 در شگفتم از كسى كه هر روز مى‏بيند كه از بدن و عمرش كم مى‏شود، و با اين حال آماده مرگ نمى‏شود

9368 81-  عجبت لمن خاف البيات فلم يكفّ. 4 337 در شگفتم از كسى كه از شبيخون بترسد و (از نافرمانى و خلافكارى) بازنايستد.

9369 82-  غاية الحياة الموت. 4 370 نهايت زندگى مرگ است.

9370 83-  غاية الموت الفوت. 4 370 نهايت مرگ از دست رفتن (همه امكانات و توفيقات) است.

9371 84-  غائب الموت احقّ منتظر و اقرب قادم. 4 388 مرگى كه غايب است از هر غايب ديگرى به انتظار كشيدنش سزاوارتر است، و از هر مسافر ديگرى آمدنش نزديك‏تر است. 

9372 85-  فى الموت غبطة او ندامة. 4 394 در مرگ خوشى و شادمانى، يا حسرت و پشيمانى است.

9373 86-  فى كلّ نفس موت. 4 395 در هر نفسى  مرگى است.

9374 87-  فى الموت راحة السّعداء. 4 406 آسايش نيكبختان در مرگ است.

9375 88-  قد تعاجل المنيّة. 4 462 گاه است كه مرگ شتاب مى‏كند.

9376 89-  قد اشرفت السّاعة بزلازلها و اناخت بكلاكلها. 4 485 به حقيقت كه آمدن قيامت با زلزله‏ها و جنبشهايش نزديك گشته، و شترانش سينه‏هاى خود را بر زمين نهاده‏اند.

9377 90-  قد شخصوا عن مستقرّ الاجداث و صاروا الى مقام الحساب و اقيمت عليهم الحجج. 4 486 به حقيقت كه كوچ كرده‏اند (مردگان) از قرارگاه قبرهاشان، و منتقل شده‏اند به جايگاه حساب، و حجّتها و دليلها بر ايشان اقامه شده است.

9378 91-  كيف يسلم من الموت طالبه. 4 560 چگونه سالم ماند كسى كه مرگ جوياى او است.

9379 92-  كلّ متوقّع آت. 4 529 هر چشم به راهى خواهد آمد.

9380 93-  كلّ آت فكأنّ قد كان. 4 531 هر آينده‏اى چنان است كه گويى از پيش آمده است.

9381 94-  كلّ امرء لاق حمامه. 4 534 هر انسانى مرگ خويش را ديدار خواهد كرد.

9382 95-  كيف تنسى الموت، و آثاره تذكّرك. 4 563 چگونه مرگ را از ياد برده‏اى با اين كه آثار آن مرگ را به يادت مى‏آورد.

9383 96-  لكلّ نفس حمام. 5 12 براى هر نفسى مرگى است.

9384 97-  لكلّ حىّ موت. 5 14 براى هر زنده‏اى مرگى است.

9385 98-  لكلّ امرء يوم لا يعدوه. 5 20 براى هر كسى روزى است كه از آن عبور نكند و نگذرد.

9386 99-  للنّفوس حمام. 5 27 براى نفسها مرگ‏هايى است.

9387 100-  لن ينجو من الموت غنىّ لكثرة ماله. 5 67 هيچ توانگرى به خاطر مال بسيارش از مرگ رهايى نيابد.

9388 101-  لن يسلم من الموت فقير لاقلاله. 5 67 هيچ فقير و ندارى، به خاطر كمى مالش از مرگ سالم نماند.

9389 102-  لو انّ الموت يشترى لاشتراه الاغنياء. 5 110 اگر مرگ خريدنى بود، هر آينه توانگران آن را مى‏خريدند.

9390 103-  من عاش مات. 5 149 كسى كه زندگى كند (بالاخره) مى‏ميرد.

9391 104-  من مات فات. 5 149 كسى كه مرده از دست رفته است (و افسوس خوردن براى رفتن او سودى ندارد).

9392 105-  من رأى الموت بعين يقينه رآه قريبا. 5 260 كسى كه مرگ را با ديده يقين ببيند آن را نزديك بيند.

9393 106-  من رأى الموت بعين امله رآه بعيدا. 5 261 كسى كه مرگ را با ديده آرزو ببيند، آن را دور ببيند.

9394 107-  من ذكر المنيّة نسى الامنيّة. 5 296 كسى كه مرگ را ياد كند، آرزو را فراموش كند.

9395 108-  من اكثر من ذكر الموت نجا من خداع الدّنيا. 5 309 كسى كه زياد به ياد مرگ باشد، از نيرنگهاى دنيا رهايى يابد.

9396 109-  من ترقّب الموت سارع الى الخيرات. 5 327 كسى كه چشم به راه مرگ باشد به سوى خيرات بشتابد.

9397 110-  من صوّر الموت بين عينيه هان امر الدّنيا عليه. 5 330 هر كس مرگ را در برابر ديدگان خود مجسم كند كار دنيا بر او آسان شود.

9398 111-  من اكثر من ذكر الموت رضى من الدّنيا بالكفاف. 5 342 هر كس زياد به ياد مرگ باشد از دنيا به مقدار كفاف راضى گردد.

9399 112-  من اكثر من ذكر الموت قلّت فى الدّنيا رغبته. 5 364 كسى كه زياد مرگ را ياد كند رغبت او در دنيا كم شود.

9400 113-  من ذكر الموت رضى من الدّنيا باليسير. 5 379 كسى كه ياد مرگ باشد به اندكى از دنيا راضى شود.

9401 114-  من وكّل به الموت اجتاحه و أفناه. 5 457 كسى كه مرگ بر او گماشته شود، او را از بيخ بركند و فانى كند.

9402 115-  ما اقرب الحيوة من الموت. 6 56 چه نزديك است زندگى به مرگ.

9403 116-  ما يعطى البقاء من احبّه. 6 61 ماندن در دنيا به كسى كه آن را دوست دارد داده نشود.

9404 117-  ما ينجو من الموت من طلبه. 6 61 از مرگ نجات نيابد كسى كه مرگ او را مى‏طلبد.

9405 118-  ما اقرب البؤس من النّعيم و الموت من الحياة. 6 74 چه نزديك است سختى و دشوارى به نعمت و فراخى، و چه نزديك است مرگ به زندگى.

9406 119-  ما اقرب الحىّ من الميّت للحاقه به. 6 78 چه نزديك است آدم زنده به مرده بدان جهت كه بدان خواهد رسيد.

9407 120-  ما ابعد الميّت من الحىّ لانقطاعه عنه. 6 79 چه دور است مرده به زنده بدان جهت كه از او جدا گردد.

9408 121-  ما ولدتم فللتّراب، و ما بنيتم فللخراب، و ما جمعتم فللذّهاب، و ما عملتم ففى كتاب مدّخر ليوم الحساب. 6 107 آنچه را زاييده‏ايد مال خاك است، و آنچه را بنا كرده‏ايد براى ويرانى است، و آنچه را فراهم كرده‏ايد براى رفتن است، و آنچه عمل كرده‏ايد براى روز حساب در نامه‏اى اندوخته شده است.

9409 122-  موت و حىّ خير من عيش شقىّ. 6 125 مرگ شتابان، به از زندگى با بدبختى.

9410 123-  نحن اعوان المنون و انفسنا نصب الحتوف، فمن اين نرجو البقاء و هذا اللّيل و النّهار لم يرفعا من شي‏ء شرفا الّا أسرعا الكرّة فى هدم ما بنيا و تفريق ما جمعا. 6 177 ما ياران و اعوان مرگيم و جانمان هدف هلاكت، از كجا اميد ماندن داريم در حالى كه اين شب و روز هنوز مقامى را بالا نبرده‏اند كه به سرعت در انهدام آن كوشيده، و در پراكنده كردن آنچه گرد آورده تلاش مى‏كنند.

9411 124-  هل ينتظر اهل مدّة البقاء الّا آونة الفناء مع قرب الزّوال و ازوف الانتقال. 6 198 آيا كسى كه اهل بقا است جز هنگام فنا و نيستى را انتظار مى‏كشد با اين كه هنگام زوال و جا به جا شدن و انتقال نزديك گشته.

9412 125-  هل يدفع عنكم الاقارب او تنفعكم النّواحب. 6 201 آيا نزديكان، مرگ را از شما دفع كنند، يا گريه كنندگان سودى به شما رسانند.

9413 126-  هل من خلاص او مناص او ملاذ او معاذ او فرار او محار 6 201 آيا هيچ راه خلاص يا گريز و پناهگاه يا فرار يا بازگشتى هست.

9414 127-  هيهات ان يفوت الموت من طلب، او ينجو منه من هرب. 6 203 چه دور است كه فوت شود از مرگ كسى كه مرگ او را مى‏طلبد، و نجات يابد از آن كسى كه از مرگ بگريزد.

9415 128-  وافد الموت يقطع العمل و يفضح الامل. 6 236 پيك مرگ، عمل را قطع كند و آرزو را رسوا كند.

9416 129-  وافد الموت يبيد المهل و يدنى الاجل و يقعد الامل. 6 237 پيك مرگ مهلت را از بين مى‏برد، و اجل را نزديك مى‏كند، و آرزو را زمينگير مى‏سازد.

9417 130-  لا تذكر الموتى بسوء فكفى بذلك اثما. 6 281 مردگان را به بدى ياد نكن كه همين براى گناه تو كافى است.

9418 131-  لا مريح كالموت. 6 355 آرامش بخشى همچون مرگ نيست (براى آنها كه خود را آماده آن كرده‏اند).

9419 132-  لا ترعوى المنيّة اختراما. 6 374 مرگ از نابود كردن مردم دست نمى‏كشد.

9420 133-  لا قادم اقرب من الموت. 6 378 هيچ مسافرى آمدنش نزديك‏تر از مرگ نيست.

9421 134-  لا غائب اقدم من الموت. 6 394 هيچ غايب و دور از نظرى زودتر از مرگ نيايد (چون قدوم و ورود او در هر لحظه ممكن است).

باب المال (ثروت، دارائى)

9422 1-  القنية احزان. 1 36 مال و ثروت اندوهها به همراه دارد.

9423 2-  المال حساب. 1 52 مال و ثروت را حسابى است.

9424 3-  القنية سلب. 1 63 مال و ثروت رباينده است (آرامش و قرار را مى‏برد).

9425 4-  المال عارية. 1 64 مال عاريت است.

9426 5-  القنية تجلب الحزن. 1 100 مال و ثروت اندوه به بار آورد.

9427 6-  المال نهب الحوادث. 1 101 مال غارت شده حوادث است.

9428 7-  المال سلوة الورّاث. 1 102 مال سبب كامروايى وارث است.

9429 8-  القنية ينبوع الاحزان. 1 106 ثروت چشمه اندوهها است.

9430 9-  القنية نهب الاحداث. 1 123 ثروت غارت شده پيش‏آمدها است.

9431 10-  المال يقوّى غير الايّد. 1 126 مال نيرومند كند كسى را كه نيرو ندارد.

9432 11-  الرّجال تفيد المال، المال ما افاد الرّجال. 1 137 مردان مال كسب كنند، ولى مال مرد كسب نمى‏كند (يعنى مردى با مال كسب نشود).

9433 12-  المال يعسوب الفجّار. 1 152 مال و ثروت، پادشاه و فرمانرواى فاجران و تبهكاران است.

9434 13-  المال مادّة الشّهوات. 1 153 مال ريشه شهوات است.

9435 14-  المال يقوّى الآمال. 1 153 مال آرزوها را نيرو دهد و تقويت كند.

9436 15-  المال يبدى جواهر الرّجال و خلائقها. 1 302 مال و ثروت گوهر مردان و خلق و خوى آنان را آشكار سازد.

9437 16-  المال يفسد المآل و يوسّع الآمال. 1 374 ثروت سرانجام كارها را تباه كند و آرزوها را توسعه دهد.

9438 17-  المال للفتن سبب و للحوادث سلب. 1 378 مال سبب فتنه‏ها و غارت شده حوادث است.

9439 18-  المال داعية التّعب و مطيّة النّصب. 1 378 مال دعوت كننده تعب، و مركب رنج و زحمت است.

9440 19-  المال لا ينفعك حتّى يفارقك. 1 379 مال تو را سود ندهد تا از تو جدا شود.

9441 20-  المال يكرم صاحبه فى الدّنيا و يهينه عند اللّه سبحانه. 2 60 مال و ثروت دارنده خود را در دنيا گرامى دارد، ولى در پيشگاه خدا او را خوار گرداند.

9442 21-  المال يكرم صاحبه ما بذله و يهينه ما بخل به. 2 61 مال گرامى دارد صاحب خود را تا وقتى كه بذل و احسان كند، و خوارش كند زمانى كه بدان بخل ورزد. 

9443 22-  المال يرفع صاحبه فى الدّنيا و يضعه فى الآخرة. 2 71 مال دارنده خود را در دنيا بلند كند ولى در آخرت او را پست گرداند.

9444 23-  المال وبال على صاحبه الّا ما قدّم منه. 2 90 ثروت براى صاحب خود وبال و گرفتارى است، مگر آنچه را از پيش (براى روز جزا) فرستاده باشد.

9445 24-  المال فتنة النّفس و نهب الرّزايا. 2 106 مال سبب فتنه و آشوب نفس و غارت شده مصيبتهاست.

9446 25-  المال ينقصه النّفقة، و العلم يزكو على الانفاق. 2 116 مال چنان است كه خرج كردن از آن كم كند، ولى علم با خرج كردن افزايش يابد.

9447 26-  امسك من المال بقدر ضرورتك، و قدّم الفضل ليوم فاقتك. 2 210 از مال خود به اندازه ضرورت و ناچارى نگه دار، و افزون بر آن را براى روز نياز خود از پيش فرست.

9448 27-  اخرج من مالك الحقوق و اشرك فيه الصّديق، و ليكن كلامك فى تقدير و همّتك فى تكفير، تأمن الملامة و النّدامة. 2 227 از مال خود حقوق آن را بيرون كن و دوست خود را در آن شريك گردان، سخنت اندازه باشد و همّتت را در فكر و انديشه به كار گير، تا از سرزنش و پشيمانى ايمن باشى.

9449 28-  افضل المال ما استرقّ به الاحرار. 2 390 بهترين مال آن است كه به وسيله احسان به آن، آزادگان را به بردگى در آورد. 

9450 29-  ازكى المال ما اكتسب من حلّه. 2 391 پاك‏ترين مالها مالى است كه از راه حلال به دست آمده باشد.

9451 30-  ازكى المال ما اشترى به الآخرة. 2 407 پاك‏ترين مالها مالى است كه به وسيله آن آخرت خريدارى شود.

9452 31-  اطيب المال ما اكتسب من حلّه. 2 408 پاكيزه‏ترين مالها مالى است كه از راه حلال به دست آمده باشد.

9453 32-  افضل الاموال احسنها اثرا عليك. 2 428 برترين مالها آن است كه اثر آن بر تو نيكوتر باشد.

9454 33-  افضل المال ما قضيت به‏ الحقوق. 2 449 برترين مالها آن است كه به وسيله آن حقوق خدا و خلق او پرداخت شود.

9455 34-  انّ من الفساد اضاعة الزّاد. 2 491 به راستى كه ضايع كردن توشه از فساد و تباهى است.

9454 35-  انّ اللّه سبحانه فرض فى اموال الاغنياء اقوات الفقراء، فما جاع فقير الّا بما منع غنىّ و اللّه سائلهم عن ذلك. 2 553 به راستى كه خداى سبحان در اموال توانگران قوت و خوراك مستمندان را فرض و واجب كرده، و هيچ مستمندى گرسنه نماند مگر به خاطر خوددارى كردن و منع توانگرى، و خداى تعالى از آنان بازخواست آن را خواهد فرمود.

9457 36-  انّ المرء اذا هلك قال النّاس: ما ترك و قالت الملائكة: ما قدّم للّه آباؤكم فقدّموا بعضا يكن لكم ذخرا، و لا تخلّفوا كلّا فيكون عليكم كلّا. 2 555 به راستى كه آدمى هنگامى كه بميرد مردم گويند: چه به جاى نهاده و فرشتگان گويند: چه از پيش فرستاده خدا پدرتان را رحمت كند، مقدارى از مال را از پيش فرستيد كه اندوخته‏اى باشد براى شما، و همه را به جاى نگذاريد كه موجب سنگينى و دشوارى بر شما باشد.

9458 37-  انّ خير المال ما كسب ثناء و شكرا و اوجب ثوابا و اجرا. 2 557 به راستى كه بهترين مال آن است كه سپاسگزارى و ثناى مردم را به دست آورد و موجب پاداش و اجرى گردد.

9459 38-  انّ خير المال ما اورثك ذخرا و ذكرا، و اكسبك حمدا و اجرا. 2 574 به راستى كه بهترين مال آن است كه اندوخته و ياد خيرى از تو به جاى نهد، و ستايش و اجرى براى تو كسب كند.

9460 39-  انّ افضل الاموال ما استرقّ به حرّ و استحقّ به اجر. 2 575 به راستى كه برترين مالها آن است كه آزاده‏اى را به بردگى آورد و شايسته پاداشى گردد.

9461 40-  انّ مالك لحامدك فى حياتك و لذامّك بعد وفاتك. 2 508 به راستى كه مال تو در زمان زندگى تو بهره سپاس گويان تو است و پس از مرگت بهره نكوهش كنندگانت خواهد بود.

9462 41-  انّ مالك لا يغنى جميع النّاس فاخصص به اهل الحقّ. 2 606 به راستى كه مال تو همه مردم را بى‏نياز نتواند نمود، پس آن را ويژه اهل حق گردان.

9463 42-  انّ الّذى فى يدك قد كان له اهل قبلك و هو صائر الى من بعدك، و انّما انت جامع لاحد رجلين: امّا رجل عمل فيما جمعت بطاعة اللّه فسعد بما شقيت به، او رجل عمل فيما جمعت بمعصية اللّه فشقى بما جمعت، و ليس احد هذين اهلا ان تؤثره على نفسك و لا تحمل له على ظهرك. 2 610 به راستى آنچه اكنون در دست تو است پيش از تو نيز صاحبانى داشته، و به كسى كه پس از تو آيد منتقل خواهد شد، و جز اين نيست كه تو براى يكى از دو نفر اين مال را فراهم مى‏كنى: يكى مردى كه آن را در راه اطاعت خدا مصرف مى‏كند و در نتيجه نيكبخت گردد بدانچه تو به خاطر آن بدبخت شده‏اى، ديگر مردى كه عمل كند در آنچه تو فراهم كرده‏اى به نافرمانى خدا، و در نتيجه بدبخت گردد بدانچه تو فراهم كرده‏اى، و هيچ يك از اين دو مرد شايستگى آن را ندارند كه تو آنها را بر خود مقدّم بدارى، و نه اين كه گناه آن را بر دوش خود حمل كنى (و به گردن گيرى).

9464 43-  انّ هذا المال ليس لى و لا لك و انّما هو للمسلمين و جلب اسيافهم فان شركتهم فى حربهم شركتهم فيه و الّا فجنا ايديهم لا يكون لغير افواههم. 2 665 به راستى كه اين مال نه مال من است و نه مال تو، و جز اين نيست كه اين از آن مسلمانان و محصول شمشير كشيدن آنها است، و اگر تو در جنگ شريك آنها بوده‏اى شريك در اين مال هم خواهى بود و گرنه چيده دستهاى آنها است كه جز براى دهنهاى ايشان نيست. 

9465 44-  إنّما لك من مالك ما قدّمته لآخرتك و ما أخّرته فللوارث. 3 90 به راستى كه بهره تو از مال خود همان است كه براى آخرت خود از پيش فرستاده‏اى، و آنچه را به جاى نهاده‏اى بهره وارث است.

9466 45-  اذا احبّ اللّه سبحانه عبدا بغّض اليه المال و قصّر منه الآمال. 3 166 هرگاه خداوند بنده‏اى را دوست بدارد، مال را در نظر او مبغوض گرداند، و آرزوهاى او را كوتاه كند.

9467 46-  اذا اراد اللّه بعبد شرّا حبّب اليه المال و بسط منه الآمال. 3 166 هرگاه خداوند براى بنده‏اى بدى خواهد، مال و ثروت را محبوب او گرداند و آرزوهاى او را توسعه دهد.

9468 47-  اذا جمعت المال فانت فيه وكيل لغيرك تسعد به و تشقى انت. 3 174 هنگامى كه مالى را جمع كنى تو در آن وكيل ديگرى هستى كه او به خاطر آن خوشبخت گشته و تو بدبخت شوى.

9469 48-  إذا قدّمت مالك لآخرتك و استخلفت اللّه سبحانه على من خلّفته من بعدك، سعدت بما قدّمت و احسن اللّه لك الخلافة على من خلّفت. 3 174 هرگاه مال خود را براى آخرت خود از پيش فرستادى و از خداى سبحان جانشينى بازماندگانت را درخواست كردى، بدانچه از پيش فرستاده‏اى خوشبخت گردى، و خدا نيز جانشينى بازماندگانت را به خوبى انجام خواهد دهد.

9470 49-  بركوب الاهوال تكتسب الاموال. 3 216 با سوار شدن بر مركب هولها و دهشتها اموال فراهم شود.

9471 50-  بقدر القنية يتضاعف الحزن‏ و الغموم. 3 223 به اندازه مال اندوخته شده، حزن و اندوه نيز افزون گردد.

9472 51-  بادروا باموالكم قبل حلول آجالكم، تزكّكم و تصلحكم و تزلفكم. 3 246 مبادرت و سبقت جوييد به (بهره‏گيرى از) مالهاى خود پيش از رسيدن اجلهاتان تا اين كه شما را اصلاح نموده و پاكيزه گرداند و به درگاه خداوند نزديكتان كند.

9473 52-  تكثّرك بما لا يبقى لك و لا تبقى له من اعظم الجهل. 3 316 زياد شمردن خود را بدانچه براى تو باقى نمى‏ماند و تو نيز براى آنها باقى نمانى از بزرگترين نادانى است.  

9474 53-  ثمرة المقتنيات الحزن. 3 323 ثمره اموال اندوخته شده، اندوه است.

9475 54-  ثروة المال تردى و تطغى و تفنى. 3 351 مال بسيار هلاكت و سركشى آورد و نابود گرداند.

9476 55-  حبّ المال سبب الفتن و حبّ الرّياسة رأس المحن. 3 396 دوستى مال، سبب فتنه‏ها است، و دوستى رياست اساس رنجها است.

9477 56-  حبّ المال يفسد المآل. 3 396 دوستى مال، سرانجام را فاسد مى‏كند.

9478 57-  حبّ المال يقوّى الآمال و يفسد الاعمال. 3 396 دوستى مال، اميدها را تقويت مى‏كند و اعمال را تباه مى‏سازد.

9479 58-  حبّ المال يوهن الدّين و يفسد اليقين. 3 396 دوستى مال، دين را سست و يقين را فاسد مى‏كند.

9480 59-  حكم على مكثرى اهل الدّنيا بالفاقة، و اعين من غنى عنها بالرّاحة. 3 415 براى آنها كه بر مال دنيا بيفزايند نيازمندى مسلّم و محقق گشته، و براى‏ آنها كه از آن بى‏نيازى جويند كمك به آسايش و راحتى مقرر گرديده.

9481 60-  خير الاموال ما استرقّ حرّا. 3 422 بهترين مالها آن است كه آزاده‏اى را به بردگى در آورد. (يعنى احسان و بخشش در آن باشد).

9482 61-  خير اموالك ما كفاك. 3 437 بهترين مالهاى تو آن است كه تو را كفايت كند (و به قدر كفاف زندگى باشد).

9483 62-  خذوا من كرائم اموالكم ما يرفع به ربّكم سنّى اعمالكم. 3 443 از برگزيده‏هاى اموال خود برگيريد و در راهى خرج كنيد كه خداوند بدان وسيله عملهاى والاى شما را بالا برد.

9484 63-  ركوب الاهوال يكسب الاموال. 4 94 ارتكاب كارهاى هولناك كسب اموال مى‏كند.

9485 64-  شرّ الاموال ما اكسب المذامّ. 4 163 بدترين مالها آن است كه نكوهشهاى مردم را كسب كند.

9486 65-  شرّ الاموال ما لم يغن عن صاحبه. 4 165 بدترين مالها آن است كه به دارنده خود سود ندهد (و سود و بهره‏اش به ديگران برسد).

9487 66-  شرّ المال ما لم ينفق فى سبيل اللّه منه و لم تؤدّ زكاته. 4 165 بدترين مال آن است كه از آن در راه خدا خرج نشود و زكاتش پرداخت نگردد.

9488 67-  شرّ الاموال ما لم يخرج منه حقّ اللّه سبحانه. 4 171 بدترين مالها آن است كه حق خداى سبحان از آن بيرون نرود.

9489 68-  صاحب المال متعوب و الغالب بالشّرّ مغلوب. 4 203 دارنده مال در رنج است و كسى كه به شرّ و بدى پيروز شود مغلوب خواهد بود.

9490 69-  صنيع المال يزول بزواله. 4 210 دست پرورده مال با زائل شدن آن مال از بين مى‏رود.

9491 70-  على قدر القنية تكون الغموم. 4 315 به اندازه اندوخته‏ها اندوههاست.

9492 71-  كم من جامع ما سوف يتركه. 4 553 بسا جمع كننده و گرد آورنده چيزى كه آن را به زودى واگذارد (و از اين جهان برود).

9493 72-  كثرة المال تفسد القلوب و تنشى‏ء الذّنوب. 4 593 مال بسيار دلها را تباه گرداند و منشأ گناهان گردد.

9494 73-  كن بمالك متبرّعا و عن مال غيرك متورّعا. 4 604 مال خود را در راه رضاى خدا بده و نسبت به مال ديگران پرهيزكار باش.

9495 74-  لن يذهب من مالك ما وعظك و حاز لك الشّكر. 5 68 از مال تو آنچه تو را پند داده و سپاسگزارى ديگران را براى تو فراهم كرده، از بين نرفته است.

9496 75-  لم يكتسب مالا من لم يصلحه. 5 96 كسب مال نكرده كسى كه آن را اصلاح نكرده است (و در راه خير صرف نكرده است).

9497 76-  لم يضع امرء ماله فى غير حقّه او معروفه فى غير أهله، الّا حرمه اللّه شكرهم و كان لغيره ودّهم. 5 97 كسى كه مال خود را در جايى كه شايسته نيست صرف كند و يا احسان خود را نابجا خرج نمايد، خداوند او را از سپاسگزارى آنها محروم گرداند و دوستى آنان نيز بهره ديگرى گردد.

9498 77-  لسان الصّدق خير للمرء من المال يورّثه من لا يحمده. 5 124 آوازه خير و خوبى و زبان نيك مردم براى مرد بهتر است از مالى كه آن را به ارث گذارد براى كسى كه ستايشش نكند.

9499 78-  من بذل ماله جلّ. 5 142 كسى كه مال خود را بذل كند بزرگ شود.

9500 79-  من اكتسب مالا من غير حلّه اضرّ بآخرته. 5 315 كسى كه مالى را از راهى غير از راه حلال كسب كند به آخرت خود زيان رسانده است.

9501 80-  من ركب الاهوال اكتسب الاموال. 5 317 كسى كه بر مركب هولها و دهشتها سوار شود اموال كسب كند.

9502 81-  من جمع المال لينفع به النّاس اطاعوه، و من جمع لنفسه اضاعوه. 5 324 كسى كه مالى را فراهم كند تا به مردم سود برساند مردم فرمانش برند، و كسى كه براى خود جمع كند او را واگذارند.

9503 82-  من كرم عليه المال هانت عليه الرّجال. 5 336 كسى كه مال براى او گرامى باشد مردان بر او خوار باشند.

9504 83-  من بذل ماله استرقّ الرّقاب. 5 337 كسى كه مال خود را بذل كند مردم را به بردگى در آورد.

9505 84-  من بذل فى ذات اللّه ماله عجّل له الخلف. 5 358 كسى كه مال خود را در راه خدا بذل كند خداوند در پر كردن جاى آن تعجيل فرمايد.

9506 85-  من يكتسب مالا من غير حلّه يصرفه فى غير حقّه. 5 389 كسى كه مالى را از راهى غير از راه حلال كسب كند، آن را در جايى كه شايسته نيست، صرف خواهد كرد.

9507 86-  من لم يدع و هو محمود يدع و هو مذموم. 5 428 هر كس در حال ستايش از او (مال را) وانگذارد، در حال مذمت و نكوهش او (آن را) واگذارد.

9508 87-  لا تضيّعنّ مالك فى غير معروف. 6 263 مال خود را در غير از كار نيك تباه نكن.

9509 88-  لا تصرف مالك فى المعاصى فتقدم على ربّك بلا عمل. 6 314 مال خود را در نافرمانيهاى خدا صرف نكن كه در نتيجه بدون عمل به پيشگاه خداوند وارد خواهى شد.

9510 89-  لا يجتمع حبّ المال و الثّناء. 6 370 دوستى مال با ثنا و حمد مردم جمع نمى‏شود. 

9511 90-  من لم يقدّم ماله لآخرته و هو مأجور خلّفه و هو مأثوم. 5 428 كسى كه پيش نيندازد مال خود را براى آخرت خود در حالى كه پاداشى خواهد داشت، به جاى گذارد آن را در حالى كه گنهكار است.

9512 91-  من سلبته الحوادث ماله افادته الحذر. 5 454 كسى كه حوادث روزگار مالش را بربايد، حذر و احتياط (در آينده) سودش بخشد.

9513 92-  هذا ما كنتم عليه بالامس تتنافسون. 6 195 اين است آنچه ديروز بر آن به يكديگر فخر مى‏كرديد. 

9514 93-  وفور الاموال بانتقاص الاعراض لؤم. 6 224 مال بسيار با كم شدن عرض و آبرو پستى و لئامت است.

9515 94-  لا يكرم المرء نفسه حتّى يهين ماله. 6 405 آدمى خود را گرامى ندارد مگر اين كه مالش را خوار بشمارد.

9516 95-  ينبغي للعاقل ان يكتسب بماله المحمدة، و يصون نفسه عن المسألة. 6 444 شايسته است براى انسان عاقل كه به وسيله مال خود، ستايش مردم را كسب كند و خويشتن را از خوارى سؤال‏ نگه دارد.

9517 96-  ينبغي للعاقل ان يحترس من سكر المال و سكر القدرة و سكر العلم، و سكر المدح و سكر الشّباب، فانّ لكلّ ذلك رياحا خبيثة تسلب العقل و تستخفّ الوقار. 6 445 براى عاقل شايسته است كه خود را از مستى مال و مستى قدرت، و مستى علم، و مستى مدح و ستايش، و مستى جوانى نگه دارد، زيرا هر كدام از اينها بادهاى پليدى دارد كه عقل را بربايد، و وقار و سنگينى را سبك كند.

حرف «النون»

باب النجاح (پيروزى)

9518 1-  من السّعادة نجح الطّلبة. 6 35 پيروزى و رسيدن به خواسته و هدف از نيكبختى و سعادت انسان است.

9519 2-  ما اقرب النّجاح ممّن عجّل السّراح. 6 67 چه نزديك است پيروزى به كسى كه در فرستادن خيرات تعجيل كند.

9520 3-  ايّاك ان تتخيّر لنفسك فانّ اكثر النّجح فيما لا يحتسب. 2 303 زنهار بپرهيز از اين كه چيزى را براى خود برگزينى (و همه اختيار و علاقه‏ات را بدان متوجه كنى) كه بيشترين رستگارى و پيروزى زندگى در چيزهايى است كه بدان گمان ندارى، و به حساب نياورى.

9521 4-  خير الامور ما ادّى الى‏ الخلاص. 3 424 بهترين كارها آن است كه به خلاصى و رهايى انسان منجر شود.

9522 5-  قد ينال النّجح. 4 471 گاه است كه پيروزى فرا رسد.

باب النجاة (رستگارى)

9523 1-  قد نجا من وحد. 4 465 به حقيقت كه رستگار شد كسى كه تنهايى را برگزيد.

9524 2-  ملاك النّجاة لزوم الايمان و صدق الايقان. 6 148 ملاك رستگارى ملازم بودن با ايمان و راستى يقين (به مبدأ و معاد) است.

باب النجوى و المناجاة (رازگويى)

9525 1-  الكتمان ملاك النّجوى. 1 97 ملاك رازگويى سرّ نگهدارى است (و با كسى بايد راز گفت كه سرّ نگه دار باشد).

9526 2-  افضل النّجوى ما كان على الدّين و التّقى، و اسفر عن اتّباع الهدى و مخالفة الهوى. 2 462 بهترين راز گفتن آن است كه بر پايه دين و تقوا باشد، و پرده از پيروى هدايت و مخالفت با هوا و هوس بردارد.

9527 3-  لا خير فى المناجاة الّا لرجلين عالم ناطق او مستمع واع. 6 414 خيرى نيست در راز گفتن مگر براى دو مرد: دانشمندى گويا، و يا شنونده‏اى سرّ نگه دار (كه در راز گفتن با آنها خير است).

باب الندم (پشيمانى)

9528 1-  النّدم استغفار. 1 51 پشيمانى استغفار و آمرزشخواهى است.

9529 2-  النّدم على الخطيئة يمحوها. 1 225 پشيمانى بر گناه سبب محو آن گناه گردد.

9530 3-  النّدم على الخطيئة استغفار. 1 318 پشيمانى بر گناه استغفار و آمرزشخواهى است.

9531 4-  النّدم على الذّنب يمنع من‏ معاودته. 1 368 پشيمانى بر گناه مانع از تكرار آن مى‏شود.

9532 5-  النّدم أحد التّوبتين. 2 28 پشيمانى يكى از دو بخش توبه و بازگشت است.

9533 6-  اندم على ما اسأت، و لا تندم على معروف صنعت. 2 191 پشيمان شو بر كار بدى كه انجام داده‏اى ولى پشيمان مشو از كار نيكى كه كرده‏اى.

9534 7-  اذا قارفت ذنبا فكن عليه نادما. 3 132 هرگاه دست به گناهى زدى بر آن پشيمان باش (تا توبه و استغفار محسوب شود).

9535 8-  ربّ سالم بعد النّدامة. 4 57 بسا كسانى كه بعد از پشيمانى سالم بمانند. 

9536 9-  طوبى لكلّ نادم على زلّته مستدرك فارط عثرته. 4 240 خوشا به حال هر كسى كه بر لغزش خويش پشيمان است و گناه گذشته خود را جبران كند.

9537 10-  عند معاينة اهوال القيامة تكثر من المفرطين النّدامة. 4 325 در هنگام ديدار اوضاع هولناك قيامت، پشيمانى آنها كه در دنيا تقصير كرده‏اند، بسيار گردد.

9538 11-  من ندم فقد تاب. 5 175 كسى كه پشيمان شود توبه كرده.

9539 12-  ندم القلب يكفّر الذّنب و يمحّص الجريرة. 6 175 پشيمانى دل گناه را مى‏پوشاند و جرم را پاك مى‏كند.

باب الانذار (بيم دادن)

9540 1-  الانذار اعذار. 1 50 بيم دادن و هشدار، عذر گفتن است (يعنى هشدار دادن موجب عذر هشدار دهنده مى‏شود كه بعدا مورد مؤاخذه قرار نگيرد).

9541 2-  من حذّرك كمن بشّرك. 5 202 كسى كه تو را بيم دهد همانند كسى است كه مژده‏ات داده است.

9542 3-  من ذكّرك فقد انذرك. 5 202 كسى كه تو را متذكر كند در حقيقت تو را بيم داده است.

باب المنزل

9543 1-  المنزل البهىّ احد الجنّتين. 2 17 منزل فراخ و نيكو يكى از دو بهشت است.

باب النزاهة (پاكيزگى و پرهيزكارى)

9544 1-  النّزاهة عين الظّرف. 1 126 پاكيزگى عين زيركى و دانايى است.

9545 2-  التّنزّه اوّل النّبل. 1 141 پاكيزگى آغاز تيزهوشى و زيركى است.

9546 3-  النّزاهة من شيم النّفوس الطّاهرة. 1 375 پاكيزگى از شيوه جانهاى پاك است.

9547 4-  افضل النّاس من تنزّهت نفسه و زهد عن غنية. 2 419 برترين مردم كسى است كه خود را پاكيزه دارد، و با داشتن توانگرى نسبت به دنيا بى‏رغبت باشد. 

9548 5-  ثمرة التّورّع النّزاهة. 3 332 ميوه پرهيزكارى پاكيزگى است.

9549 6-  دليل ورع الرّجل نزاهته. 4 9 راهنماى پارسايى مرد پاكيزگى او است.

9550 7-  ظرف المؤمن نزاهته عن المحارم، و مبادرته الى المكارم. 4 279 ظرافت و زيركى مؤمن به پرهيزكارى او از حرامها و پيشى گرفتن او به سوى مكارم و خصلتهاى گرامى است.

9551 8-  كن متنزّها تكن تقيّا. 4 600 پاكيزه باش تا پرهيزكار شوى.

9552 9-  النّزاهة آية العفّة. 1 209 پاكى و پاكيزگى نشانه پاكدامنى است.

باب النساء (زنان)

9553 1-  الاستهتار بالنّساء شيمة النوكى. 1 348 علاقه و حرص شديد به زنان شيوه كم عقلان است.

9554 2-  المرأة عقرب حلوة اللّسعة. 1 373 زن، عقربى است كه نيش او شيرين است.

9555 3-  الزّوجة الصّالحة احد الكسبين. 2 14 همسر شايسته يكى از دو دست آورد زندگى است.

9556 4-  الزّوجة الموافقة احدى الرّاحتين. 2 18 همسر همراه و موافق، يكى از دو آسايش زندگى است.

9557 5-  النّساء اعظم الفتنتين. 2 26 زنان، بزرگترين فتنه از دو فتنه (روزگار) هستند. (يعنى زنان يك طرف و همه فتنه‏هاى ديگر يك طرف)

9558 6-  المرأة شرّ كلّها و شرّ منها انّه لا بدّ منها. 2 72 زن همه‏اش  شرّ است و بدتر از آن اين كه چاره‏اى از او نيست.

9559 7-  النّساء لحم على وضم الّا ما ذبّ عنه. 2 90 زنان گوشتى هستند بر روى تخته، مگر آنكه از آن حفاظت و نگهدارى شود (يعنى در معرض خطر هستند مگر اين كه از ايشان حفاظت شود).

9560 8-  اتّقوا شرار النّساء و كونوا من خيارهنّ على حذر. 2 250 از زنان بد بپرهيزيد و از نيكانشان نيز برحذر باشيد (و احتياط را نسبت به آنها مراعات كنيد).

9561 9-  ايّاك و كثرة الوله بالنّساء و الاغراء بلذّات الدّنيا، فانّ الوله بالنّساء ممتحن و الغرىّ باللّذّات‏ ممتهن. 2 314 بپرهيز از شيفتگى بسيار نسبت به زنان و از فريفته شدن به لذتهاى دنيا، زيرا شيفتگى به زنان موجب رنج و محنت است، و فريفتگى به لذّتها موجب خوارى است.

9562 10-  ايّاك و مشاورة النّساء فانّ رأيهنّ الى افن و عزمهنّ الى وهن، و اكفف عليهنّ من ابصارهنّ فحجابك لهنّ خير من الارتياب بهنّ، و ليس خروجهنّ بشرّ من ادخالك من لا يوثق به عليهنّ، و ان استطعت ان لا يعرفن غيرك فافعل. 2 321 بپرهيز از مشورت كردن با زنان كه رأى و نظرشان به نقصان گرايد، و تصميمشان به سستى، و چشمانشان را (از ديد زدن در انظار عموم) به وسيله حجاب و پرده نشينى بپوشان، كه سخت‏گيرى در حجاب ايشان بهتر از بدگمانى به آنها است، و بيرون رفتن آنها بدتر نيست از اين كه كسى را بر ايشان در آورى كه مورد اعتماد نيست، و اگر بتوانى كارى بكنى كه جز تو كسى (و مردى) را نشناسند اين كار را بكن.

9563 11-  انّ النّساء همّهنّ زينة الحيوة الدّنيا و الفساد فيها. 2 495 به راستى كه زنان همت و اندوهشان زيور زندگى دنيا و فساد در آن است.

9564 12-  ان رأيت من نسائك ريبة فاجعل لهنّ النّكير على الكبير و الصّغير. 3 22 اگر از زنان خود چيزى را ديدى كه موجب بدگمانى تو گرديد براى آنها نگهبانى مقرر كن كه بر كوچك و بزرگ (افراد خانه) نگهبانى كند (نه بر خصوص آنها كه موجب ناراحتى و جرأت بيشتر آنها شود).