غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۵ -


6298 16-  عرف اللّه سبحانه بفسخ العزائم و حلّ العقود و كشف الضّرّ و البليّة عمّن اخلص له النّيّة. 4 357 خداى سبحان شناخته شده به فسخ (و به هم خوردن) تصميمها و باز شدن گره‏ها، و گشوده شدن سختيها و بلاها از كسى كه نيّت خود را به درگاه او پاك و خالص گرداند.

6299 17-  غاية المعرفة ان يعرف المرء نفسه. 4 372 نهايت معرفت و شناخت آن است كه آدمى خود را بشناسد.

6300 18-  كلّ عارف مهموم. 4 524 هر عارفى مهموم و غمگين است.

6301 19-  كلّ عارف عائف. 4 524 هر عارفى ناخوش دارد (دنيا و ماديات آن را).

6302 20-  لقاء اهل المعرفة عمارة القلوب و مستفاد الحكمة. 5 131 ديدار اهل معرفت آبادانى دلها و سبب فايده بردن حكمت و فرزانگى است.

6303 21-  من عرف اللّه توحّد. 5 172 كسى كه خدا را بشناسد تنهايى گيرد (و از مردم و اجتماعات بگريزد).

6304 22-  من عرف كفّ. 5 135 هر كس معرفت و شناخت داشته باشد (از كارهاى ناپسند) باز ايستد.

6305 23-  من عرف اللّه كملت معرفته.

5 206 كسى كه خدا را بشناسد معرفتش كامل گردد.

6306 24-  من لم يعرف الخير من الشّرّ فهو من البهائم. 5 362 كسى كه خوبى را از بدى نشناسد او از بهائم و چهارپايان است.

6307 25-  من عرف اللّه سبحانه لم يشق ابدا. 5 406 كسى كه خداى سبحان را بشناسد هرگز بدبخت نشود.

6308 26-  من صحّت معرفته انصرفت عن العالم الفانى نفسه و همّته. 5 453 كسى كه شناخت و معرفتش درست باشد همّت و اندوهش را از جهان فانى بازگرداند.

6309 27-  معرفة اللّه سبحانه اعلى المعارف. 6 148 شناخت و معرفت خداوند والاترين و برترين شناختهاست.

6310 28-  معرفة النّفس انفع المعارف.

6 148 شناخت نفس سودمندترين شناختها است.

6311 29-  نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفة النّفس. 6 172 به بزرگترين پيروزى و رستگارى نائل گشته كسى كه به شناخت نفس دست يابد.

6312 30-  لا تزهدنّ فى شي‏ء حتّى تعرفه. 6 263 زهد و بى‏رغبتى مكن در چيزى تا آن را بشناسى.

6313 31-  يسير المعرفة يوجب الزّهد فى الدّنيا. 6 456 اندكى از معرفت و شناخت موجب زهد و بى‏رغبتى در دنيا شود.

6314 32-  هب ما انكرت لما عرفت و ما جهلت لما علمت. 6 212 آنچه را نشناخته‏اى بدانچه شناخته‏اى ببخش و آنچه ندانسته‏اى بدانچه دانسته‏اى.

باب المعروف (نيكى و احسان)

6315 1-  المعروف سيادة. 1 17 نيكى و احسان، سيادت و آقايى است.

6316 2-  المعروف رقّ. 1 24 احسان و نيكى بردگى است.

6317 3-  المعروف حسب. 1 30 نيكى، حسب است (يعنى همچون حسب سرمايه شرف و افتخار انسان است).

6318 4-  المعروف قروض. 1 42 كارهاى نيك، قرضها و وامهايى است (كه انسان مى‏دهد و عوض آن را در دنيا و آخرت مى‏گيرد).

6319 5-  المعروف فضل، الكرم نبل. 1 54 كار نيك فضيلت و برترى است، و كرم و بزرگوارى دليل هوشيارى و زيركى است.

6320 6-  المعروف كنز. 1 58 كار نيك گنجى (و اندوخته‏اى) است.

6321 7-  المعروف زكاة النّعم. 1 128 كار نيك زكات نعمتهاى الهى است.

6322 8-  المعروف افضل المغانم. 1 140 كار نيك برترين غنيمتهاست.

6323 9-  المعروف اشرف سيادة. 1 215 كار نيك شريف‏ترين سيادت‏ها و آقايى‏ها است.

6324 10-  المعروف ذخيرة الابد. 1 241 كار نيك، اندوخته هميشگى است.

6325 11-  المعروف انمى زرع و افضل كنز. 1 351 نيكى به مردم، رشد يافته‏ترين كشت و برترين گنج است.

6326 12-  المعروف كنز فانظر عند من تودعه. 1 397 كار نيك گنجى است، بنگر تا نزد چه كسى به وديعت مى‏سپارى.

6327 13-  المعروف أفضل الكنزين. 2 26 كار نيك بهترين گنجها از (ميان) دو گنج (دنيا و آخرت) است.

6328 14-  اكمال المعروف احسن من ابتدائه. 2 75 كامل كردن كار نيك، بهتر از آغاز آن است.

6329 15-  المعروف لا يتمّ الّا بثلاث: بتصغيره و تعجيله و ستره، فانّك اذا صغّرته فقد عظّمته، و اذا عجّلته فقد هنّأته، و اذا سترته فقد تمّمته. 2 147 كار نيك كامل نشود مگر به سه چيز: به كوچك شمردن آن، و شتاب در آن، و پوشاندن آن، زيرا هنگامى كه تو آن را كوچك شمردى بزرگش كرده‏اى (براى كسى كه به او احسان شده) و هنگامى كه شتاب كردى، گوارايش كرده‏اى، و چون پوشاندى آن را تمام كرده و به كمال رسانده‏اى.

6330 16-  ابذل معروفك و كفّ اذاك. 2 175 احسان خود را به مردم بذل كن، و آزار خود را از آنها بازدار.

6331 17-  احى معروفك باماتته. 2 178 زنده‏دار احسان خود را به ميراندن آن (يعنى به اين كه هيچ گاه از آن ياد نكنى كه همين سبب زنده ماندنش مى‏شود).

6332 18-  افعل المعروف ما امكن و ازجر المسى‏ء بفعل المحسن. 2 183 كار نيك را انجام ده تا جايى كه ممكن است، و گنهكار را با كار نيك خود از عمل بدش بازدار.

6333 19-  ابذل معروفك للنّاس كافّة فانّ فضيلة فعل المعروف لا يعدلها عند اللّه سبحانه شي‏ء. 2 236 احسان خود را به تمامى مردم بذل كن، زيرا فضيلت و برترى كار نيك بدان مرتبه است كه، چيز ديگرى در پيشگاه خداى سبحان با آن برابرى نكند.

6334 20-  احيوا المعروف باماتته فانّ المنّة تهدم الصّنيعة. 2 251 زنده كنيد كار نيك را به ميراندن آن (و ياد نكردن آن) زيرا منّت گذاردن، كار نيك را ويران كند.  6335 21-  اجلّ المعروف ما صنع الى اهله. 2 408 بزرگترين احسان آن است كه به اهل آن برسد.

6336 22-  انّ باهل المعروف من الحاجة الى اصطناعه، اكثر ممّا باهل الرّغبة اليهم منه. 2 529 به راستى نياز كسانى كه داراى نعمت هستند به احسان كردن، بيشتر است از نياز حاجتمندان احسان به سوى آنها.

6337 23-  اذا صنع اليك معروفا فانشره. 3 116 هرگاه به تو احسانى شد، ذكر و ياد آن را پراكنده كن و بگستران.

6338 24-  اذا صنعت معروفا فاستره. 3 115 هرگاه احسانى كردى آن را بپوشان.

6339 25-  بفعل المعروف يستدام الشّكر. 3 205 با انجام دادن كار نيك، سپاسگزارى و شكر خدا پايدار و مستدام بماند.

6340 26-  تضييع المعروف وضعه فى غير عروف. 3 277 تباه كردن احسان به نهادن و دادن آن است به كسى كه آن را نشناسد.

6341 27-  جمال المعروف اتمامه. 3 363 زيبايى احسان به اتمام آن است.

6342 28-  خير المعروف ما اصيب به الابرار. 3 426 بهترين احسان، احسانى است كه به نيكان برسد.

6343 29-  ذو المعروف محمود العادة. 4 37 احسان كننده عادتش ستوده است (نزد خدا و خلق خدا).

6344 30-  ربّ المعروف احسن من ابتدائه. 4 96 پرورش دادن و ادامه احسان، بهتر از آغاز آن است.

6345 31-  زكاة النّعم اصطناع المعروف. 4 106 زكات نعمتها احسان كردن است.

6346 32-  زد فى اصطناع المعروف و اكثر من اسداء الاحسان، فانّه ابقى ذخرا و اجمل ذكرا. 4 115 بيفزاى در احسان كردن، و بسيار كن نيكى به مردم را، زيرا پايدارترين ذخيره و زيباترين يادگار است.

6347 33-  صاحب المعروف لا يعثر، و اذا عثر وجد متّكأ. 4 201 كسى كه كار نيك و احسان كند نلغزد، و اگر هم بلغزد تكيه‏گاهى دارد.

6348 34-  صنائع المعروف تقى مصارع الهوان. 4 204 انجام كارهاى نيك انسان را از افتادن در پستى‏ها نگه مى‏دارد.

6349 35-  صنائع المعروف تدرّ النّعماء و تدفع البلاء. 4 205 انجام كارهاى نيك نعمتها را ريزان، و بلا را دفع كند.

6350 36-  ظلم المعروف من وضعه فى غير اهله. 4 276 ستم كرده به احسان و نيكى، كسى كه آن را در جايى بنهد كه شايستگى آن را ندارد.

6351 37-  عليكم بصنائع المعروف فانّها نعم الزّاد الى المعاد. 4 306 بر شما باد به انجام كارهاى نيك كه به راستى توشه خوبى براى روز معاد است.

6352 38-  فى كلّ معروف احسان. 4 403 در هر كار نيكى احسانى است.  6353 39-  فى كلّ شي‏ء يذمّ السّرف الّا فى صنائع المعروف و المبالغة فى الطّاعة. 4 411 در هر چيزى اسراف و زياده‏روى مذموم است مگر در كارهاى خير و نيكو، و نيز در مبالغه در راه اطاعت حق تعالى.

6354 40-  فعل المعروف و اغاثة الملهوف و اقراء الضّيوف آلة السّيادة. 4 430 انجام كار نيك، و به فرياد رسيدن درماندگان، و پذيرايى كردن مهمانان، آلت سيادت و وسيله رسيدن به آقايى است.

6355 41-  كلّ معروف احسان. 4 530 هر كار نيكى احسان است.

6356 42-  كلّ نعمة انيل منها المعروف فانّها مأمونة السّلب محصّنة من الغير. 4 543 هر نعمتى كه برسد از آن احسانى به ديگران، آن نعمت از ربوده شدن و زوال ايمن است، و از دگرگونيها محفوظ خواهد ماند.

6357 43-  كثرة اصطناع المعروف تزيد فى العمر و تنشر الذّكر. 4 594 بسيار انجام دادن كار نيك، عمر را زياد كند، و نام و آوازه را بگستراند.

6358 44-  من صنع العارفة الجميلة حاز المحمدة الجزيلة. 5 222 كسى كه كار نيك كند، ستايش بزرگ را براى خويش گرد آورده است.

6359 45-  من كثرت عوارفه كثرت معارفه. 5 240 كسى كه كار نيك او زياد باشد، آشنايان او زياد باشند.

6360 46-  من صنع معروفا نال اجرا و شكرا. 5 229 كسى كه كار نيكى بكند به پاداش و سپاسى نايل گردد.

6361 47-  من كثرت عوارفه ابان عن كثرة نبله. 5 291 كسى كه كار نيكش زياد باشد از فزونى مرتبه او پرده برداشته است.

6362 48-  من بذل معروفه كثر الرّاغب اليه. 5 306 كسى كه بذل احسان كند، رغبت كنندگان به سويش بسيار شوند.

6363 49-  من اسدى معروفا الى غير اهله ظلم معروفه. 5 318 كسى كه احسانى را به آدم ناشايسته‏اى بكند، به احسان خويش ستم كرده است.

6364 50-  من بذل معروفه مالت اليه القلوب. 5 337 كسى كه بذل احسان كند، دلها به سويش متمايل گردد.

6365 51-  من قبل معروفا فقد ملك مسديه اليه رقّه. 5 389 كسى كه احسانى را بپذيرد، احسان كننده به او، مالك بردگى او شده است.

6366 52-  من قبل معروفك فقد اوجب عليك حقّه. 5 389 كسى كه احسان تو را بپذيرد حقّى را از خود بر تو واجب كرده است (كه شايسته اجر و ثواب الهى گرديده‏اى).

6367 53-  من لم يربّ معروفه فقد ضيّعه. 5 447 كسى كه احسان خود را (با ادامه دادن به آن) پرورش ندهد آن را ضايع و تباه ساخته است.

6368 54-  من قبل معروفك فقد باعك عزّته و مروءته. 5 453 كسى كه احسان تو را بپذيرد عزّت و مردانگى خود را به تو فروخته است.

6369 55-  من قبل معروفك فقد اذلّ لك جلالته و عزّته. 5 453 كسى كه احسان تو را بپذيرد بزرگى و عزّت خود را براى تو خوار و پست گردانيده است.

6370 56-  من لم يربّ معروفه فكانّه لم يصنعه. 5 454 كسى كه پرورش ندهد احسان خود را (با ادامه دادن آن) گويا چنين احسانى نكرده است.

6371 57-  من الكرم اصطناع المعروف و بذل الرّفد. 6 22 از بزرگوارى است انجام كار نيك، و بذل عطا و احسان.

6372 58-  من احسن المكارم بثّ المعروف. 6 33 از بهترين مكارم و بزرگواريهاست پهن كردن و توسعه دادن احسان.

6373 59-  من سعادة المرء ان يضع معروفه عند اهله. 6 36 از خوشبختى انسان است كه احسان خود را نزد اهل آن (كه شايستگى آن را دارند) بگذارد.

6374 60-  مربّة المعروف احسن من ابتدائه. 6 128 پرورش دادن كار نيك بهتر از آغاز كردن آن است.

6375 61-  نعم المرء المعروف. 6 157 كار نيك (اگر به صورت مردى در آيد) مرد خوبى است.

6376 62-  نعم الذّخر المعروف. 6 158 اندوخته خوبى است كار نيك و احسان به مردم.

6377 63-  واضع معروفه عند غير مستحقّه مضيّع له. 6 241 كسى كه بنهد احسان خود را نزد كسى كه شايسته آن نيست آن را ضايع و تباه كرده است.

6378 64-  لا تضعنّ معروفك عند غير عروف. 6 263 احسان خود را نزد كسى كه شناختى بدان ندارد مگذار.

6379 65-  لا يزهدنّك فى اصطناع المعروف قلّة من يشكره، فقد يشكرك عليه من لا ينتفع بشى‏ء منه، و قد يدرك من شكر الشّاكر اكثر ممّا اضاع الكافر. 6 324 بى‏رغبت نكند تو را در انجام كار نيك و احسان، كمى سپاسگزارانش، زيرا سپاس گزارد تو را بر انجام آن، كسى كه هيچ سودى از آن بدو نرسد (يعنى خداى سبحان)، و به راستى ثمره‏اى كه از سپاس آن سپاسگزار به دست آيد بيشتر از ناسپاسى آن ناسپاس است.

6380 66-  لا تمنعنّ المعروف و ان لم تجد عروفا. 6 273 از كار خير و احسان ممانعت مكن اگر چه شناسايى براى آن نيابى.

6381 67-  لا تمتنعنّ من فعل المعروف و الاحسان فتسلب الامكان. 6 290 زنهار منع مكن از كار خير و احسان كه امكان اين كار از تو ربوده خواهد شد.

6382 68-  لا تكمل المروّة الّا باحتمال جنايات المعروف. 6 424 جوانمردى كامل نشود مگر با تحمّل پى‏آمدهاى دشوار كار نيك.

6383 69-  لا خير فى المعروف الى غير عروف. 6 427 خيرى نيست در احسان به غير شناساى آن.

باب الأعراف

6384 1-  الموقنون و المخلصون و المؤثرون من رجال الاعراف. 2 94 يقين داران و مخلصان و ايثارگران از مردان اعراف هستند. 

باب العشرة و المعاشرة (آميزش)

6385 1-  بحسن العشرة تدوم المودّة. 3 201 با آميزش و معاشرت نيكو دوستى دوام يابد.

6386 2-  بحسن العشرة تأنس الرّفاق. 3 210 با آميزش و معاشرت نيكو رفيقان مأنوس شوند.

6387 3-  بحسن العشرة تدوم الوصلة. 3 220 با آميزش نيكو پيوند دوستى دوام يابد.

6388 4-  حسن العشرة يستديم المودّة. 3 383 آميزش نيكو، دوستى را مستدام دارد.

6389 5-  من حسنت عشرته كثر اخوانه. 5 285 كسى كه آميزش و معاشرتش نيكو باشد برادرانش بسيار گردند.

6390 6-  خوافى الاخلاق تكشفها المعاشرة. 3 466 پنهانهاى اخلاقى هر كس را معاشرت و آميزش آشكار كند.

6391 7-  عاشر اهل الفضل تسعد و تنبل. 4 356 با اهل فضل و برترى معاشرت كن تا نيكبخت و بزرگوار گردى.

6392 8-  معاشرة ذوى الفضائل حيوة القلوب. 6 126 معاشرت با صاحبان فضيلت، زندگى و حيات دلهاست.

6393 9-  لا تصحب الّا عاقلا تقيّا و لا تعاشر الّا عالما زكيّا، و لا تودع سرّك الّا مؤمنا وفيّا. 6 329 مصاحبت و همدمى نكن مگر با خردمندى با تقوا، و معاشرت و آميزش نكن مگر با دانشمندى پاك، و سرّ خود به وديعت مگذار مگر نزد مؤمنى با وفا.

6394 10-  من اسرع الى النّاس بما يكرهون قالوا فيه ما لا يعلمون. 5 379 كسى كه شتاب كند در رساندن خبرهاى ناخوش به مردم، در باره‏اش خواهند گفت آنچه را نمى‏دانند.

باب العزّ (ارجمندى)

6395 1-  العزّ مع اليأس. 1 120 عزّت با نوميدى از خلق است.

6396 2-  من اعتزّ بغير اللّه اهلكه العزّ. 5 253 هر كس عزّت گيرد به غير از خداى تعالى آن عزّت او را به هلاكت و نابودى كشاند.

6397 3-  العزّ ادراك الانتصار. 1 278 عزّت و پيروزى در اين است كه انسان دسترسى به قدرت انتقام پيدا كند (اگر چه انتقام نگيرد).

باب العزلة (گوشه‏گيرى)

6398 1-  يبتلى مخالط النّاس بقرين السّوء و مداجاة العدوّ. 6 474 آميزش كننده با مردم گرفتار شود به هم نشين بد، و به ظاهر سازى و مدارا كردن با دشمن.

6399 2-  السّلامة فى التّفرّد. 1 86 سلامت در تنهايى است.

6400 3-  الانفراد راحة المتعبّدين. 1 174 تنهايى، آسايش كسانى است كه بسيار عبادت كنند.

6401 4-  العزلة حسن التّقوى. 1 280 عزلت و گوشه‏گيرى زيبايى پرهيزكارى است.

6402 5-  العزلة افضل شيم الاكياس. 1 371 گوشه‏گيرى برترين خصلت زيركان است.

6403 6-  الوصلة باللّه فى الانقطاع عن النّاس. 2 39 پيوند با خدا در بريدن از مردم است.

6404 7-  انّ فى الخمول لراحة. 2 487 به راستى كه در گمنامى آسودگى است.

6405 8-  سلامة الدّين فى اعتزال النّاس. 4 140 سلامت دين در كناره‏گيرى از مردم است.

6406 9-  فى اعتزال أبناء الدّنيا جماع الصّلاح. 4 406 مجموعه صلاح و نيكى در كناره‏گيرى از فرزندان دنيا (و دنيا طلبان) است.

6407 10-  من اعتزل سلم. 5 135 كسى كه از مردم كناره‏گيرى كند، سالم ماند.

6408 11-  من اختبر اعتزل. 5 136 كسى كه مردم را بيازمايد گوشه‏گيرى كند.

6409 12-  من اعتزل حسنت زهادته. 5 165 كسى كه گوشه‏گيرى كند بى‏رغبتى و زهد او نيكو شود.

6410 13-  من عرف النّاس تفرّد. 5 173 كسى كه مردم را بشناسد تنهايى گيرد.

6411 14-  من اعتزل سلم ورعه. 5 201 كسى كه كناره‏گيرى كند، پارسايى‏اش سالم ماند.

6412 15-  من اعتزل النّاس سلم من شرّهم. 5 238 كسى كه از مردم كناره‏گيرى كند از شرّ آنها سالم ماند.

6413 16-  من انفرد كفى الاحزان. 5 204 كسى كه تنها باشد از اندوهها كفايت شده و فارغ باشد.

6414 17-  من انفرد عن النّاس صان‏ دينه. 5 262 كسى كه از مردم تنها شود (و گوشه گيرد) دين خود را نگهدارى كند.

6415 18-  من انفرد عن النّاس انس باللّه سبحانه. 5 338 كسى كه از مردم جدا شود، به خداى سبحان انس و الفت گيرد.

6416 19-  مداومة الوحدة اسلم من خلطة النّاس. 6 131 مداومت تنهايى سالم‏تر است از آميزش با مردم.

6417 20-  نعم العبادة العزلة. 6 157 خوب عبادتى است گوشه‏گيرى و عزلت.

6418 21-  وحدة المرء خير له من قرين السّوء. 6 243 تنهايى انسان بهتر است براى او از همراه بد.

باب العزم (آهنگ، تصميم)

6419 1-  اصل العزم الحزم و ثمرته الظّفر. 2 417 ريشه عزم دور انديشى و احتياط، و ميوه‏اش پيروزى و ظفر است.

6420 2-  تداو من داء الفترة فى قلبك بعزيمة، و من كرى الغفلة فى ناظرك بيقظة. 3 313 مداوا كن درد سستى را در دل خويش به تصميم و عزم، و از چرت و پينكى در چشم، خود به بيدارى.

6421 3-  ضادّوا التّوانى بالعزم. 4 233 مخالفت كنيد سستى را با عزم و تصميم.

6422 4-  على قدر الرّأى تكون العزيمة. 4 310 به اندازه رأى و انديشه است عزيمت و تصميم (كه اگر قوى باشد تصميم هم قوى است).

6423 5-  عزيمة الخير تطفئ نار الشّرّ. 4 354 تصميم خير و نيكى آتش شرّ و بدى را خاموش سازد.

6424 6-  من ساء عزمه رجع عليه سهمه. 5 272 كسى كه انديشه و تصميمش بد باشد تيرش به سوى خود او بازگردد (و بدى تصميمش عايد خود او گردد).

6425 7-  من الحزم قوّة العزم. 6 12 قوت تصميم از دورانديشى است.

6426 8-  من الحزم صحّة العزم. 6 36 درستى عزم و تصميم از دورانديشى است.

6427 9-  لا تجتمع عزيمة و وليمة. 6 371 تصميم‏گيرى با وليمه (و ميهمانى و سورچرانى) جمع نمى‏شود.

باب التعصّب (جانبدارى)

6428 1-  ان كنتم لا محالة متعصّبين فتعصّبوا لنصرة الحقّ و اغاثة الملهوف. 3 20 اگر به ناچار تعصب كشنده هستيد، پس تعصب بكشيد براى يارى حق و فريادرسى از درمانده بيچاره.

باب العصمة (نگهدارى)

6429 1-  النّاس منقوصون مدخولون الّا من عصم اللّه سبحانه، سائلهم متعنّت و مجيبهم متكلّف، تكاد افضلهم رأيا ان يردّه عن فضل رأيه الرّضا و السّخط، و يكاد اصلبهم عودا تنكأه اللّحظة، و تستحيله الكلمة الواحدة.

2 148 مردم همگى دچار عيب و نقص گشته، مگر كسى كه خداى سبحان نگاهش داشته، پرسش كنندگانشان بهانه‏جو، و پاسخ دهندگانشان توجيه‏گر و ناحساب گو، تا جايى كه برترين آنها از نظر فكر و انديشه به خاطر حبّ و بغض از رأى خود بازگردد، و با استقامت‏ترين آنها با يك نگاه و با يك كلمه دگرگون شود.

6430 2-  اعتصم فى احوالك كلّها باللّه فانّك تعتصم منه سبحانه بمانع عزيز. 2 206 در همه حالات خويش به خداوند چنگ زن كه به راستى با اين كار خود چنگ مى‏زنى به خداى سبحان به مانعى محكم و غالب.

6431 3-  من اعتصم باللّه نجّاه. 5 171 كسى كه به خدا چنگ زند خداوند او را نجات دهد.

6432 4-  من اعتصم باللّه لم يضرّه شيطان. 5 214 كسى كه به خدا چنگ زند، هيچ شيطانى زيانش نرساند.

6433 5-  من اعتصم باللّه عزّ مطلبه. 5 273 كسى كه به خدا چنگ زند، خواسته‏اش پيروز شود.

6434 6-  من الهم العصمة امن الزّلل. 5 300 كسى كه نگهدارى از گناه در دلش الهام شود، از لغزش ايمن گردد.

6435 7-  لا حكمة الّا بعصمة. 6 436 حكمت و فرزانگى نيست مگر به عصمت و نگهدارى از گناهان.

باب العطاء (بخشش)

6436 1-  يحتاج ذو النّائل الى السّائل. 6 475 بخشنده نيازمند است به درخواست كننده.

6437 2-  العطيّة بعد المنع اجمل من المنع بعد العطيّة. 2 54 عطا كردن پس از منع و جلوگيرى كردن، زيباتر است از منع پس از عطا كردن.

6438 3-  اعط تستطع. 2 173 بخشش و عطا كن تا توانا گردى.

6439 4-  ابدأ بالعطيّة من لم يسئلك و ابذل معروفك لمن طلبه، و ايّاك ان تردّ السّائل. 2 203 آغاز كن به عطا و بخشش به كسى كه از تو درخواست نكرده، و احسان و نيكى خود را بذل كن به كسى كه از تو درخواست كرده، و بپرهيز از اين كه درخواست كننده وسائلى را بازگردانى.

6440 5-  اعط ما تعطيه معجّلا مهنّأ و ان منعت فليكن فى اجمال و اعذار. 2 225 عطا كن آنچه را عطا مى‏كنى با شتاب و گوارايى، و اگر نمى‏دهى منع تو توأم با نيكويى و عذرخواهى باشد.

6441 6-  ابدأ السّائل بالنّوال قبل السّؤال، فانّك ان احوجته الى‏ سؤالك اخذت من حرّ وجهه افضل ممّا اعطيته. 2 231 آغاز كن درخواست كننده را به بخشش پيش از درخواست او، زيرا اگر او را ناچار و نيازمند به سؤال و درخواست كردى، مى‏گيرى از آبروى او بيشتر از آنچه به او مى‏دهى.

6442 7-  اولى النّاس بالنّوال اغناهم عن السّؤال. 2 410 شايسته‏ترين مردم به بخشش، آن كسى است كه از سؤال كردن بى‏نياز است. (يعنى حاضر به سؤال نيست).

6443 8-  افضل النّوال ما وصل قبل السّؤال. 2 411 برترين بخشش آن است كه پيش از سؤال و درخواست به نيازمند برسد.

6444 9-  اقبح افعال الكريم منع عطائه. 2 420 زشت‏ترين كارهاى شخص كريم، خوددارى كردن از عطا و بخشش است.

6445 10-  احلى النّوال بذل بغير سؤال. 2 427 شيرين‏ترين بخششها بذل كردن آن است، پيش از سؤال و درخواست.

6446 11-  افضل العطيّة ما كان قبل مذلّة السّؤال. 2 427 برترين عطا و بخشش آن است كه پيش از خوارى و ذلّت سؤال باشد.

6447 12-  انّ اعطاء هذا المال قنية و انّ امساكه فتنة. 2 489 به راستى كه بخشيدن اين مال ذخيره‏اى است (براى روز جزا) و به راستى كه نگه داشتنش فتنه و گرفتارى است.

6448 13-  انّ قدر السّؤال اكثر من قيمة النّوال، فلا تستكثروا ما اعطيتموه فانّه لن يوازى قدر السّؤال. 2 522 به راستى كه اندازه و ارزش سؤال بيشتر است از اندازه و ارزش بخشش، پس زياد نشماريد آنچه را مى‏بخشيد، زيرا كه آن برابرى نمى‏كند با اندازه سؤال. (چون سائل با سؤال آبروى خود را فروخته)

6449 14-  انّ من اعطى من حرمه و وصل‏ من قطعه و عفى عمّن ظلمه كان له من اللّه سبحانه الظّهير و النّصير. 2 538 به راستى كسى كه عطا كند بدانكه محرومش ساخته، و پيوند كند با كسى كه از او بريده، و درگذرد از كسى كه به او ستم كرده، اين پاداش را از خداى سبحان دارد كه پشتيبان و ياور او خواهد بود.

6450 15-  انّ المسكين رسول اللّه فمن اعطاه فقد اعطى اللّه و من منعه منع اللّه سبحانه. 2 540 به راستى كه درمانده‏اى كه سؤال كند پيك و فرستاده خدا است كه هر كس به او عطا و بخشش كند به خداوند عطا كرده، و هر كه خوددارى از بخشش كند از عطاى به خداى سبحان منع و خوددارى كرده است.

6451 16-  انّما المجد ان تعطى فى الغرم و تعفو عن الجرم. 3 83 جز اين نيست كه مجد و بزرگوارى به اين است كه عطا كنى در «غرم»  و درگذرى از جرم.

6452 17-  اذا اعطيت فاوجز. 3 116 هر گاه عطا مى‏كنى در دادن آن شتاب كن.

6453 18-  بذل اليد بالعطيّة اجمل منقبة و افضل سجيّة. 3 266 بخشنده بودن دست به عطا و بخشش زيباترين منقبت و برترين خصلت است.

6454 19-  بسط اليد بالعطاء يجزل الاجر و يضاعف الجزاء. 3 270 گشودن دست به عطا و بخشش، اجر آدمى را بزرگ و پاداش را دو چندان كند.

6455 20-  تمام السّؤدد ابتداء الصّنائع. 3 280 همه سيادت و آقايى به آغاز كردن احسانها است.

6456 21-  خير العطاء ما كان عن غير طلب. 3 438 بهترين عطا و بخشش آن است كه بدون سؤال و درخواست باشد.

6457 22-  شكر من دونك بسيب العطاء. 4 158 سپاسگزارى كسى كه پست‏تر و پايين‏تر از تو است، به روان كردن عطا و بخشش به سوى او است.

6458 23-  ظلم السّخاء من منع العطاء. 4 276 به جود و سخاوت ستم كرده كسى كه از عطا و بخشش جلوگيرى كند (يعنى او هم از جمله ستمكاران به خصلت نيكى از خصلتها است).

6459 24-  قد يهنأ العطاء للانجاز. 4 474 گاه است كه عطا به خاطر «انجاز» يعنى سر وعده دادن و به تأخير نينداختن، گوارا مى‏شود.

6460 25-  كفى بالميسور رفدا. 4 572 كافى است براى رسيدن به فضيلت و پاداش عطا، پرداخت همان كه ميسّر و مقدور باشد (اگر چه كم باشد).

6461 26-  من منع العطاء منع الثّناء. 5 153 كسى كه از بخشش جلوگيرى و منع كند، از ثنا و مدح مردم جلوگيرى كرده است.

6462 27-  من يعط باليد القصيرة يعط باليد الطّويلة. 5 222 كسى كه با دست كوتاه جود و بخشش كند، با دست بلند خداوند، پاداش آن به او داده خواهد شد.

6463 28-  من لم يعط قاعدا لم يعط قائما. 5 248 كسى كه در هنگام نشستن و آسايش (و توانگرى) بخشش نكند، چيزى به او عطا نشود در هنگام ايستادن، و زمان تلاش و كوشش (براى روزى).

6464 29-  من لم يعط قاعدا منع قائما. 5 248 كسى كه در حال آسايش عطا نكند، در حال سختى و تلاش به او عطا نشود.

6465 30-  من قبل عطائك فقد اعانك على الكرم. 5 313 كسى كه عطاى تو را بپذيرد، تو را در كرم و بزرگوارى كمك و اعانت كرده است.

6466 31-  من اكمل الافضال بذل النّوال‏ قبل السّؤال. 5 317 از كامل‏ترين بخششها بخشش و عطاى پيش از سؤال و درخواست سائل است.

6467 32-  من اعطى فى غير الحقوق قصّر عن الحقوق. 5 319 كسى كه عطا كند چيزى را در غير از جايى كه حق آن است كوتاهى كرده از حقوقى كه به گردن دارد.

6468 33-  من بذل النّوال قبل السّؤال فهو الكريم المحبوب. 5 338 كسى كه پيش از سؤال بذل و بخشش كند بزرگوارى است محبوب و دوست داشتنى.

6469 34-  من بدأ بالعطيّة من غير طلب و اكمل المعروف من غير امتنان، فقد اكمل الاحسان. 5 426 كسى كه آغاز كند به عطا و بخشش بدون درخواست، و كامل كند نيكى را بدون منّت‏گذارى، احسان را كامل كرده است.

6470 35-  إنّكم إلى إجراء ما أعطيتم أشدّ حاجة من السّائل إلى ما أخذ منكم. 3 63 به راستى كه شما به پاداش آنچه عطا مى‏كنيد سخت نيازمندتريد از نياز سائل به آنچه از شما گرفته است.

6471 36-  من سمحت نفسه بالعطاء استعبد أبناء الدّنيا. 5 441 هر كس جود كند نفس او به عطا و بخشش، فرزندان دنيا و مردم را به بردگى گرفته است.

6472 37-  لا تستكثرنّ العطاء و ان كثر فانّ حسن الثّناء اكثر منه. 6 269 عطا و بخشش را زياد مشمار اگر چه زياد باشد، زيرا ارزش و قيمت مدح و ثناى مردم بزرگتر از آن است.

6473 38-  لا تستعظمنّ النّوال و ان عظم فانّ قدر السّؤال اعظم منه. 6 269 بزرگ مشمار عطا و بخشش را اگر چه بزرگ باشد، زيرا قدر و منزلت سؤال و درخواست از آن بزرگتر است.

6474 39-  لا تستحى من اعطاء القليل فانّ الحرمان اقلّ منه. 6 283 شرم نكن از عطاى اندك، زيرا (هر چه كم باشد) محروم كردن كمتر است از آن.

6475 40-  لا تستكثرنّ الكثير من نوالك فانّك اكثر منه. 6 283 زنهار كه زياد مشمارى عطاى بسيار خود را، زيرا تو خود بيشتر از آن هستى (و شرافت و مقام انسانى زيادتر از اينها است).

6476 41-  لا يستحقّ اسم الكرم الّا من بدأ بنواله قبل سؤاله. 6 397 شايسته نام كرم و بزرگوارى نيست مگر كسى كه عطاى خود را پيش از سؤال و درخواست آغاز كند.

6477 42-  يسير العطاء خير من التّعلّل بالاعتذار. 6 457 عطا و بخشش اندك (هر چه باشد) بهتر است از بهانه‏جويى و عذرتراشى براى ندادن.

باب العفّة (پاكدامنى)

6478 1-  العفاف زهادة. 1 18 پاكدامنى همان زهد و بى‏رغبتى است (كه سبب پاكدامنى شود).

6479 2-  العفّة افضل الفتوّة. 1 142 پاكدامنى برترين مرتبه جوانمردى است.

6480 3-  العفاف افضل شيمة. 1 151 پاكدامنى برترين خصلتهاست.

6481 4-  العفّة شيمة الاكياس. 1 190 پاكدامنى خوى زيركان است.

6482 5-  العفّة رأس كلّ خير. 1 306 پاكدامنى اساس هر خير و خوبى است.

6483 6-  العفاف اشرف الاشراف. 1 390 پاكدامنى شريف‏ترين كارهاى شريف است.

6484 7-  الحرفة مع العفّة خير من الغنى مع الفجور. 2 94 كار و پيشه با پاكدامنى بهتر است از توانگرى با گناه و نافرمانى.

6485 8-  العفاف يصون النّفس و ينزّهها عن الدّنايا. 2 106 پاكدامنى نفس انسانى را نگه دارد و از پستى‏ها پاك گرداند.

6486 9-  العفّة تضعّف الشّهوة. 2 152 پاكدامنى شهوت را ناتوان سازد.

6487 10-  افضل العبادة عفّة البطن و الفرج. 2 406 بهترين عبادتها پاكدامنى و عفت شكم و عورت است.

6488 11-  افضل الملوك اعفّهم نفسا. 2 400 برترين پادشاهان كسى است كه عفّت نفس او از ديگران بيشتر باشد.

6489 12-  انّ اللّه سبحانه يحبّ المتعفّف الحيّى التّقىّ الرّاضى. 2 501 به راستى كه خداى سبحان دوست مى‏دارد انسان با حيا و پرهيزكار و خوشنود (از قضا و قدر الهى) را.

6490 13-  اذا اراد اللّه بعبد خيرا اعفّ بطنه و فرجه. 3 167 هرگاه خداوند نسبت به بنده‏اى خير و خوبى خواهد، شكم و عورتش را عفيف گرداند.

6491 14-  اذا اراد اللّه بعبد خيرا اعفّ بطنه عن الطّعام و فرجه عن الحرام. 3 167 هرگاه خداوند خير بنده‏اى را خواهد شكمش را از خوراك حرام، و عورتش را از عمل حرام نگه دارد.

6492 15-  بالعفاف تزكو الاعمال. 3 211 به وسيله عفاف و پاكدامنى است كه كارها پاك و پاكيزه گردد.

6493 16-  تاج الرّجل عفافه و زينه انصافه. 3 284 تاج و افسر مرد عفت او است، و زيور او انصاف او است.

6494 17-  ثمرة العفّة الصّيانة. 3 323 ميوه عفت، نگهدارى (از محرّمات) است.

6495 18-  حسن العفاف من شيم الاشراف. 3 387 پاكدامنى نيكو، از روشها و خصلتهاى مردمان شريف است.

6496 19-  حسن العفاف و الرّضا بالكفاف من دعائم الايمان. 3 389 پاكدامنى نيكو و راضى بودن به كفاف زندگى، از ستونهاى ايمان است.

6497 20-  حلّوا انفسكم بالعفاف و تجنّبوا التّبذير و الاسراف. 3 418 بياراييد نفسهاى خود را به پاكدامنى، و بپرهيزيد از ولخرجى و اسرافكارى.

6498 21-  دليل غيرة الرّجل عفّته. 4 8 نشانه غيرت مرد، عفّت او است.

6499 22-  زكاة الجمال العفاف. 4 105 زكات زيبايى، عفّت است.

6500 23-  سبب القناعة العفاف. 4 123 سبب قناعت، عفّت است.

6501 24-  طوبى لمن تحلّى بالعفاف و رضى بالكفاف. 4 242 خوشا به حال كسى كه بيارايد خود را به عفّت و پاكدامنى، و راضى و خوشنود باشد به مقدار كفاف زندگى.

6502 25-  عليك بالعفّة فانّها نعم القرين. 4 288 بر تو باد به عفّت كه به راستى قرين و همراه خوبى است.

6503 26-  عليك بالعفاف و القنوع فمن اخذ به خفّت عليه المؤن. 4 292 بر تو باد به عفت و قناعت كه هر كس آن را فراگيرد خرجها و هزينه‏هاى زندگى بر او سبك شود.

6504 27-  عليك بالعفاف فانّه افضل شيم الاشراف. 4 293 بر تو باد به عفت كه به راستى شريف‏ترين خصلتهاى مردمان شريف است.

6505 28-  عليكم بلزوم العفّة و الامانة فانّهما اشرف ما اسررتم، و احسن ما اعلنتم، و أفضل ما ادّخرتم. 4 302 بر شما باد به ملازمت عفت و امانت كه اين دو، شريف‏ترين چيزهايى است كه در نهان داريد، و بهترين چيزى است كه آشكار كنيد، و برترين چيزى است كه بيندوزيد.

6506 29-  كما تشتهى عفّ. 4 623 همان گونه كه ميل و خواهش دارى (به سعادت و نجات روز قيامت) عفيف باش.

6507 30-  لم يتحلّ بالعفّة من اشتهى ما لا يجد. 5 98 نياراسته خود را به عفت كسى كه خواهش و ميل دارد به چيزى كه آن را نيابد.

6508 31-  من عقل عفّ. 5 135 كسى كه عاقل باشد (و خرد خود را به كار اندازد) عفت ورزد.

6509 32-  من عفّ خفّ وزره و عظم عند اللّه قدره. 5 328 كسى كه پاكدامنى ورزد بار گناه او سبك شود و در پيشگاه خداوند قدر و منزلت او بزرگ گردد.

6510 33-  من عفّت اطرافه حسنت اوصافه. 5 432 كسى كه جوانب (اعضا و جوارح) او عفيف باشد اوصاف او نيكو باشد.

6511 34-  من اتحف العفّة و القناعة حالفه العزّ. 5 462 كسى كه ارمغان عفت و قناعت به او عطا شود، عزّت و بزرگى با او هم سوگند شود.

6512 35-  ما دون الشّره عفاف. 6 53 در كنار غلبه حرص، عفافى نيست.

6513 36-  لا فاقة مع العفاف. 6 363 با بودن عفاف و پاكدامنى فقر و نيازى به جاى نماند.